نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
حکومت:
ناپلئون چهار برادر و سه خواهر داشت: ژوزف، لوسین، لوئی، ژروم برادران او و الیز، پولین، کارولین خواهران او بودند. کارولین با ژنرال مورا وصلت کرد. ناپلئون، خود ژوزفین دوبوهارنه را به زنی گرفته بود ولی از او فرزندی نداشت. تا این موقع وی خود را مرد کاری خستگی ناپذیر، جاه طلب و پرنیرو، بسیار باهوش، واقع بین، بی تفاوت نسبت به مسائل مذهبی، کم اعتنا به مباحثات فلسفی، نشان داده بود و نه ملت را دوست میداشت و نه نجبا را. هنگامی هم که به امپراتوری رسید تغییری نکرد و توانست با آزادی و قدرت بیشتری به اقناع حس جاه طلبی، و اجرای تمایلات خود در راه غلبه و فتح بپردازد و فرانسه را به جنگهائی دور و دراز و ویرانگر بکشاند. وی به صورت زمامداری روشنفکر، مانند چند تن از زمامداران قرن هجدهم، حکومت میکرد، هیچ نوع مقاومتی را نمیپذیرفت، بدبین، بی اعتماد، خشن و زود رنج بود و به عقیده مقامات قانونگذاری وقعی نمیگذاشت (وی حتی تریبونا را تعطیل کرد) و به وزرای خود اجازه فعالیت زیاد نمیداد و چون به انقلابیها اعتماد نداشت، بیش از پیش متوجه رجال حکومت قدیم، سلطنت طلبان، که کم و بیش اظهار وفاداری میکردند، شد.به اصل تمرکز توجه بیشتری مبذول گشت و در سازمان دادگستری تجدید نظر به بعمل آمد، به قانون مدنی، قوانین دیگری از قبیل قانون بازرگانی، قانون جزا اضافه شد؛ پلیس که فرماندهی آن با فوشه بود، توسعه یافت و تعداد توقیفیهای بی گناه بالا رفت. نظارت شدیدی بر سخنرانیها، روزنامهها و کتابها انجام گرفت. سانسور رسمی و شدید معمول گشت. نیاز دولت به پول، بخصوص برای جنگ، موجب وضع مالیاتهای جدید و افزایش مالیاتهای قدیم شد؛ البته غرامتی که کشورهای مغلوب میپرداختند غیر از این مالیاتها بود. ناپلئون به کشاورزی توجه زیادی نکرد و برای پشرفت بازرگانی و صنعت بسیارکوشید، برای توسعهی کاپیتالیسم تدابیر مساعدی به کار بست و حقوق گمرکی را افزایش داد. محاصرهی بری که علیه انگلیس عملی شده بود به پیشرفت صنعتی فرانسه کمک شایانی کرد، ولی به دریانوردی صدمات فراوان زد و بنادر را فقیر و پریشان احوال کرد.
اقدامات استبدادی امپراتوری، به کلیسا هم، که تحت حمایت دولت بود و از او پول میگرفت، کشیده شد؛ دیرهای مخصوص مردان بندرت آزادی عمل داشتند، منتهی با زنان روحانی بهتر رفتار میشد. روحانیان، با آنکه بسیاری از کشیشان، محرمانه طرفدار سلطنت طلبان بودند، از طرز حکومت موجود حمایت میکردند. با این حال اختلافی میان پاپ و امپراتور بروز کرد و در سال 1812 موافقتنامهای که با پل هفتم امضا شده بود، (کنکوردا) باطل شد؛ سازمان تعلیمات عمومی، تحت عنوان اونیورسیته، رسمیت یافت ولی مدارس مربوط به کشیشان نیز به کار خود ادامه دادند. بیشتر توجه ناپلئون به سازمان ارتش بود. فرانسویان مجبور به انجام خدمت نظامی بودند، مع ذلک قانون، مردان متأهل، پدران خانوادهها، روحانیان، را از خدمت معاف میداشت و سربازان میتوانستند با پرداخت پول، دیگری را به جای خود به خدمت بفرستند و این کار به نفع توانگران و ثروتمندان بود. برای تکمیل نفرات دستههای نظامی، هر سال عدهای از جوانان بیست ساله، به وسیله قرعه کشی، به خدمت احضار میشدند. این وضع سربازگیری هر ساله، بار سنگین و غیرقابل تحملی بر دوش ملت و موجب تنفر مردم از حکومت بود. اختلاف دیگری که ارتش ناپلئون با ارتش پادشاهان فرانسه داشت، مساوات اجتماعی افراد در زمان ناپلئون بود، چون در این ارتش هر فردی میتوانست به مقام افسری برسد. در این ارتش که ابتدا جنبهی ملی داشت، گروهی از افراد و دستههای بیگانه راه یافتند و به زودی شور و هیجان میهن پرستانه، که در ایام انقلاب، آن را به افتخاراتی رسانده بود، از بین رفت و ارتش، برعکس، به صورت وسیلهای عالی در دست فرماندهی دلاور و ماهر، مانند ناپلئون، در آمد.
اتحادیهی سوم:
در همان حال که جنگ علیه انگلیس ادامه داشت، ناپلئون جمهوری سیزالپین را حذف کرده از آن کشور ایتالیا را به وجود آورد و خود زمامداران شد. جمهوری لیگوری را نیز ضمیمه فرانسه کرد. این اقدامات موجب ناراحتی اتریش، که از طرف دولت انگلیس به جنگ تشویق میشد، بود و سرانجام اتحادیه سوم از انگلیس، اتریش، روسیه و ناپل تشکیل یافت. متحدین ناپلئون عبارت بودند از اسپانیا، ایتالیا، هلند، باوبر، وورتمبرگ و باد. پروس که هر دو طرف خواستار همکاری او بودند، بیطرف ماند. میدان عملیات در ایتالیا و آلمان بود، ولی ایتالیا صحنهی فرعی جنگ محسوب میشد، چون ناپلئون تمام کوشش خود را، با سرعت معمولی، صرف شکست اتریش، پیش از رسیدن روسها، کرد. عملیات در پاییز سال 1805 شروع شد؛ ناپلئون به آلمان رفته، قوای اتریشی، به فرماندهی ماک (1) ، را در اولم (2) محاصره کرد. پنجاه هزار تن تسلیم شدند، باویر و سپس اتریش به تصرف ناپلئون در آمد.این جنگ، ناپلئون را مجبورکرده بود از نقشههای خود در مورد حمله به انگلیس صرفنظر کند و ازکان دوبولنی دست بکشد. با این حال نیروی دریائی فرانسه و اسپانیا با اوکان انگلیس به فرماندهی نلسون، در دماغه ترافالگار مواجه شد؛ انگلیسیها فاتح شدند ولی نلسون به هلاکت رسید. سیادت نیروی دریائی انگلیس از این پس مسلم بود و دولت فرانسه دیگر در صدد جنگ دریائی با انگلیس برنیامد ملکه کوشش خود را مصروف جنگ زمینی با آن کشورکرد.
ناپلئون پس از غلبه بر اتریشیها به جانب وین رفت. امپراتور برای ملاقات الکساندر اول، تزار روسیه، که در موراوی اقامت داشت، از وین خارج شده بود. اتریشیها و روسها که به هم پیوسته بودند در اوسترلیتز شکست خوردند؛ تزار که از این شکست به خشم آمده بود، به روسیه رفت و اتریش عهدنامهی صلح پرسبورگ (3) را امضا کرد. دولت اتریش به موجب این معاهده، ونسی، ایستری و دالماسی را به فرانسه، تیرول را به باویر و متصرفات خود در سوآب را به وورتمبرگ و باد واگذاشت. در نتیجه این شکست، وسعت خاک اتریش کاهش یافت و دست او از آلمان هم، مانند ایتالیا، کوتاه شد. با این شکست امپراتوری مقدس رم و ژرمن از بین رفت و فرانسوای دوم به عنوان امپراتور اتریش اکتفا کرد. در آلمان تغییرات دیگری صورت گرفت: دوک باویر و دوک وورتمبرگ، عنوان شاهی گرفتند، اتحادیهی رن، شامل تمام کشورهای آلمان غربی، تحت حمایت فرانسه، به وجود آمد. در ایتالیا، کشور پادشاهی ناپل، محاصره و تسخیر شد، پادشاه ناپل به سیسیل پناه برد و سلطنت ناپل به ژوزف تفویض گشت. ناپلئون، هلند را هم به صورت یک کشور سلطنتی درآورد و ادارهی آن را به برادر خود، لوئی، سپرد.
اتحادیهی چهارم:
توسعهی امپراتوری فرانسه و تسلط او بر ایتالیا و آلمان، مانع ادامه صلح و آرامش در اروپا بود؛ پروس هم که از بابت واگذاری قسمتی از اراضی خود به فرانسه در ازای تصرفهانوور، و ایجاد اتحادیهی رن، ناراضی بود، به دشمنان فرانسه پیوست و چهارمین اتحادیه از انگلیس، روسیه، پروس، ساکس و سوئد تشکیل یافت.ناپلئون که از پیمان شکنی بی مقدمه پروس، آزرده و دلگیر شده بود، بسرعت و با مهارت به عمل پرداخت: قوای فرانسه به تورینگ حمله برد و در یک روز، در ینا (4) و اوئرشتت (5) بر دشمن غلبه کرد (1806 ) . قوای پروسی از پای در آمدند، ساکس تقاضای صلح کرد، و فرانسویان به خاک پروس تاخته، برلن را گرفتند. در این موقع، فرمان محاصرهی بری، که هر نوع تجارت را با انگلیس ممنوع میساخت، از طرف ناپلئون صادر شد. وی شهرهایهانسئاتیک و پومرانی سوئد را متصرف شده، به خاک لهستان قدم گذاشت و از طرف لهستانیها مورد استقبال قرارگرفت.
جنگ، به مناسبت نزدیک شدن روسها، در زمستان هم ادامه یافت؛ در اوایل سال 1807فرانسویان در جنگ خونین ایلو (6) فاتح شدند و پروس شرقی را تصرف کردند؛ حمله مجدد روسها نتیجهای نداد و پس از شکست قطعی در فریدلند (7) با فرانسویان به مذاکره پرداختند. ناپلئون که طالب همکاری روسها بود با آنها از در سازش درآمد و در ملاقاتی که در تیلسیت با الکساندر اول انجام داد پیمان صلح را پذیرفت، با این پیمان روسیه چیزی از دست نمیداد و خود را متحد فرانسه میشناخت.
پروس تجزیه شد و از متصرفات او در مغرب رود الب، به ضمیمهی هس کاسل (8) و برونسویک، سلطنت وستفالی به وجود آمد و در اختیار ژروم، برادر ناپلئون، قرار گرفت. از متصرفات پروس در لهستان نیز، گراندوشه ورشو تشکیل یافت و به منتخب ساکس، که با عنوان پادشاه، به عضویت اتحادیه رن درآمد، واگذار شد.
معاهده تیلسیت، سیادت و برتری کامل فرانسه را در اروپا، پایدارکرد. کشور فرانسه که متحد روسیه و اسپانیا و در میان حلقهای از کشورهای مطیع قرار گرفته بود، دیگر بیم و هراسی از اتریش و پروس شکست خورده و ناتوان، نداشت. رقیب خطرناک او فقط انگلیس بود که او هم بدون یار و متحد در خشکی کاری نمیتوانست انجام دهد و به همین مناسبت به جلب موافقت و همکاری سوئد و پرتغال پرداخت. گذشته از این کوششهائی برای جلب کمک دانمارک به عمل آورد، منتهی بمباران کپنهاگ از طرف ناوگان انگلیس، دانمارکیها را متوجه اتحاد با فرانسه کرد. کشور پرتغال هم از طرف قوای فرانسه و اسپانیا اشغال شد و پادشاه آن به برزیل گریخت (1807) . ناپلئون در این موقع فرمانروای واقعی اروپا بود و میتوانست با خرسندی کامل از این همه کامیابی، پیمانی با شرایط مناسب، با انگلستان منعقد سازد، لیکن حس شدید جاه طلبی و عطش قدرت مانع او از انجام این کار شدند و او در صدد فتوحات جدیدی برآمد.
جنگ اسپانیا:
حکومت اسپانیا با شارل چهارم، که پادشاهی متوسط بود، و شاهزاده گودوا (9) ، نخست وزیر مورد توجه ملکه اسپانیا بود ولی فردیناند ولیعهد اسپانیا با نخست وزیر نظر خوشی نداشت. این اختلاف خانوادگی، ناپلئون را به فکر مداخله در اسپانیا و استفاده از موقع برای تصرف این سرزمین انداخت. در سال 1808 خانواده سلطنتی به بایون (10) آمد، شارل چهارم از سلطنت استعفا کرد، و ناپلئون، برادر خود، ژوزف را پادشاه اسپانیا خواند (ناپل به مورا واگذار شد) . لیکن اسپانیائیها زیر بار تسلط بیگانه نرفته، سر به شورش برداشتند و به این ترتیب جنگ سختی پیش آمد. قوای فرانسه که در این موقع قسمتی از خاک اسپانیا را در اختیار داشتند به تصوف بقیهی اراضی این کشور پرداختند اما شکستهای سختی نصیب آنها شد، به این ترتیب که سپاه دوپون (11) در بایلن (12) به محاصره افتاد و تسلیم گشت، ژوزف، مادرید را ترک گفت، پرتغال تخلیه شد و انگلیسیها قوای خود را در آنجا پیاده کردند.با این حال ناپلئون، اوضاع را منظم کرد. پس از ملاقات با تزار روسیه در ارفورت (13) ، با خیال راحت از جانب او، شخصاً به اسپانیا آمده ژوزف را در مادرید گذاشت و سرداران خود را به فتح شهرستانهای مختلف اسپانیا فرستاد: شهر ساراگوس با وجود پایداری شدید، تسخیر و فتوحات دیگری نصیب فرانسویان گردید، ولی جنگهای پارتیزانی ادامه یافت و مانع ارتباط فرانسویان شد؛ فرانسویان مجدداً وارد پرتغال شدند.
اتحادیهی پنجم:
شورش اسپانیا و پیشرفتهای شورشیان احساسات ملی را در آلمان برانگیخت بخصوص که آلمانیها از استبداد رای امپراتور و غرامتهای سنگین جنگ سخت ناراحت شده بودند. ابتدا اتریش به فکر جنگ افتاد و به این ترتیب درسال 1809 پنجمین اتحادیه تشکیل یافت (انگلیس، اتریش، سوئد، اسپانیا، پرتغال) ؛ اتحادیهی رن، کشورهای ایتالیا، دانمارک و روسیه، متحدین فرانسه بودند. صحنهی جنگ، آلمان، ایتالیا، لهستان و اسپانیا بود و جنگهای قطعی در آلمان اتفاق افتاد: اتریشیها به فرماندهی آرشیدوک شارل وارد باویر شدند ولی پس از جنگ اکمول (14) ، ناچار این ناحیه را ترک گفتند؛ ناپلئون به اتریش حمله برد و وین را گرفت، ولی قوای اتریش که در ساحل چپ دانوب موضع گرفته بودند بسختی مقاومت کردند و فرانسویان را به اسلینگ (15) عقب راندند؛ این پیش آمد انعکاس عجیبی در سراسر آلمان داشت؛ در همین احوال کمکهائی به ناپلئون رسید و او حملات خود را از سرگرفت و این بار در واگرام (16) بر دشمن غلبه کرد و اتریشیها تقاضای متارکه کردند. در این موقع تیرول علیه قوای باویر قیام کرده بود، ولی شورشیان سرکوب شدند. در ایتالیا، ابتدا اتریشیها، اوژن دوبوهارنه، نایب السلطنه ایتالیا و ناپسری ناپلئون را شکست داده بودند، لیکن به محض آنکه خبر هجوم فرانسویان به اتریش، به آنها رسید، عقب نشستند. در لهستان دو حمله یکی از طرف لهستانیهای گراندوشه ورشو و دیگری، به وسیله روسها صورت گرفت، ولی روسها شدت عملی از خود بروز ندادند. جنگهای اسپانیا نتیجه قاطعی نداشت. انگلیسیها که در صدد پیاده شدن در جزیرهی والکرن (17) ، در هلند، بودند بزودی عقب نشینی کردند. پیش از این روسها به سوئد حمله برده و فنلاند را از سوئدیها گرفته بودند.صلح وین، اتریش را به گذشتهای تازه و مهمتری واداشت: کارنیول (18) و کرواسی به فرانسه، سالزبورگ به باویر، لهستان کوچک به گراندوشهی ورشو، گالیسی شرقی به روسیه، رسید. اتریش به این ترتیب بیش از پیش مورد اهانت قرار گرفت «ناتوان و خشمگین شده و روسیه از سهم مختصر خود ناراضی و از جاه طلبیهای روزافزون ناپلئون ناراحت بود.
امپراتوری فرانسه در اوج قدرت:
با وجود شورش دائم در اسپانیا، و با آنکه جنگ علیه انگلیس همچنان دنبال میشد و با وجود نهضت وطن پرستی آلمانیها، هرگز قدرت فرانسه به میزانی که در سالهای 1810 و 1811 نصیب این دولت شد، نرسیده بود. فتوحات تازه دیگری، وسعت امپراتوری را فوق العاده افزایش داد: گذشته از شهرستانهای ایلیوی که از تصرف اتریش خارج شده بود، متصرفات و اراضی پاپ (پاپ تبعید شد) ، هلند،هانوور، اولدنبورگ و شهرهایهانسئاتیک ضمیمه امپراتوری فرانسه شد و در این موقع فرانسه شامل یکصد و سی دپارتمان، به استثنای کشور ایتالیا، بود. ناپل و اتحادیه رن نیز وابسته به فرانسه بودند و این کوشش که برای توسعهی خاک فرانسه به عمل آمد بیشتر به منظور تشدید محاصرهی بری، که زیان فراوانی به انگلیس میرسانید، صورت میگرفت.پس از خاتمه اتحادیهی پنجم، فرانسویان با شدت بیشتری به تعرض در اسپانیا پرداختند و سراسر آندالوزی، به استثنای قادس (19) ، را گرفته وارد پرتغال شدند، ولی در مقابل لیسبون و خطوط مستحکم آن، که ولینگتون و سربازان انگلیسی او، از آن دفاع میکردند متوقف گشتند. با وجود این تقریباً تمام شبه جزیره در دست ناپلئون بود و اگر او نقشههای دیگری در سر نداشت، میتوانست بآسانی فتح آن را به پایان برساند.
ناپلئون که بی فرزند مانده بود تصمیم به طلاق همسر خود و وصلت با یک شاهزاده خانم روسی گرفت، ولی تزار، که بیش از پیش از فرانسه دوری میجست، موانعی پیش پای او گذاشت. بنابراین ناپلئون در سال 1810 با ماری لوئیز، دختر امپراتور اتریش وصلت کرد و از او صاحب پسری شد که به پادشاه رم (ناپلئون دوم) معروف گشت. رشتهی اتحاد با روسیه از هم گسیخت و دو طرف خود را آماده جنگ کردند.
اردوکشی به روسیه:
جنگ در سال 1812 شروع شد. ناپلئون با همکاری اتریش و پروس قوائی بالغ بر ششصد هزار سرباز فراهم آورد. سوئد، که مارشال برنادوت (20) به ولیعهدی آن تعیین شده بود، جانب روسیه را گرفت. در بهار این سال، ناپلئون به روسیه قدم گذاشت و لیتوانی را بدون زد و خورد تصرف کرد و علت آن این بود که روسها مرتباً عقب مینشستند و ناپلئون که قصد داشت در یک جنگ قاطع، تکلیف روسها را یکسره کند، مجبور بود وقت و نیروی خود را به تعاقب آنها در داخله خاک پهناور روسیه، از دست بدهد. ناپلئون اگرچه در چند برخورد، بر دشمن غلبه کرد و اسمولنسک را به تصرف درآورد، لیکن سپاهیان او از کمی آذوقه به زحمت افتادند، حفظ ارتباط میان آنها مشکل شد و منابع کشور برای تأمین زندگی آنها کافی نبود. پیشروی به طرف مشرق، با وجود فرار روسها از دسترس فرانسویان، ضرورت داشت. با این حال، دو طرف درکنار مسکووا با هم روبرو شدند و روسها در جنگی خونین شکست خوردند و ناپلئون وارد مسکو شد. از این پیروزی نتیجهای به دست نیامد چون روسها شهر را آتش زدند و از گفتگو با فرانسویان امتناع ورزیدند.ناپلئون که در انتخاب یکی از دو راه، یعنی اردو زدن در طول مدت زمستان در جنوب روسیه، یا بازگشت و عقب نشینی، تردید داشت، تصمیم به مراجعت گرفت و به این منظور در نوزدهم اکتبر از روسیه به راه افتاد. زمستان خیلی زود سر رسید و قوای فرانسه از سرما و گرسنگی رنج فراوان دید. سربازان، گروه گروه، از پا درآمدند یا به دست دشمن افتادند؛ باقیمانده قوا، با این حال و با وجود کوفتگی بسیار، باز هم با روسها، که در صدد قطع راه بازگشت آنها بودند، جنگیدند و به بهای تلفات بی شمار از برزینا (21) گذشتند؛ شدت ناگهانی سرما، کار نابودی سپاه ناپلئون را تکمیل کرد و باقیمانده آنها در دسامبر به کنارههای نیمن (22) رسیدند. این بود شرح کوتاه بازگشت از روسیه، که موجب نابودی «سپاه بزرگ» شد و قدرت ناپلئون را درهم شکست.
در این موقع جنگ اسپانیا ادامه یافته بود؛ فرانسویان، ابتدا تاراکون (23) و والانس را گرفته بودند ولی ناپلئون قسمتی از قوای خود را، برای اعزام به روسیه، از این جبهه فراخواند. به این ترتیب ولینگتون به تعرض پرداخت، و حتی مادرید را گرفت، با آنکه نتوانست آن را نگاه دارد.
اردوکشی به آلمان:
نخستین نتیجهی بازگشت از روسیه، پیمان شکنی پروس بود که با روسیه متحد شد، سپس آلمانیها دست به شورش زدند و فرانسویان ناچار اراضی مشرق رودخانه الب را ترک گفتند. اتریش به میانجیگری پرداخت ولی چون ناپلئون نمیخواست چیزی از فتوحات خود را از دست بدهد، توافقی حاصل نشد. وی قوای جدیدی گرد آورد و به آلمان رفته، روسها و پروسیها را در لوتسن (24) (مه 1813 ) و برتن (25) شکست داد. دو طرف حاضر به متارکه جنگ شدند و مذاکراتی را، که نتیجهای نداشت آغازکردند و دولت اتریش به فرانسه اعلان جنگ داد. قوای متحدین بیش از نیروهای فرانسه بود و گذشته از این ناپلئون مرتکب اشتباهی شد، به این معنی که دستههائی از قوای خود را به عنوان ساخلو در چندین شهر آلمان گذاشت، مع ذلک در درسد بر دشمن غلبه کرد. از این پیروزی، نتیجهای عاید نشد، فرانسویان، خسته و کوفته شده بودند و حال آنکه قوای متحدین، با پیوستن سوئدیها، به فرماندهی برنادوت، به آنها، افزایش یافته، در صدد محاصره کردن فرانسویان بودند. روزهای 18 و 19 اکتبر به جنگ لیپزیک اختصاص یافت، ساکسونها از کمک به فرانسویها دست کشیدند و فرانسریان که در برابر انبوه قوای دشمن سخت به زحمت افتاده بودند از پای درآمدند و ناچار عقب نشینی کردند. قوای باویر، که به دشمنی با فرانسه برخاسته بود، درهانو (26) ، از فرانسویان شکست خورد و سپاهیان ناپلئون، خود را به کنارههای رن رسانیدند. متحدین وارد هلند و سویس شدند. در همین موقع پادشاه اسپانیا، ژوزف، مادرید را ترک گفته بود و ولینگتون متوجه شمال این کشور شده در جنگ ویتوریا (27) ، فرانسویان را شکست داد و آنها را بکلی از شبه جزیره ایبری خارج کرد.اردوکشی به فرانسه:
در اوایل سال 1814 ، فرانسویان به حدود رن و پیرنه باز گشته بودند و ناپلئون برای تهیهی قوای جدید بشدت میکوشید. دو سپاه بزرگ از متحدین وارد فرانسه شدند، که عبارت بودند از پروسیها به فرماندهی بلوخر، از راه درهی رودخانه مارن، روسها و اتریشیها به فرماندهی شوارتس برگ از راه دره رودخانه اوب (28) . ناپلئون با آنکه تعداد سپاهیانش از افراد سپاه دشمن کمتر بود حملات سختی به دشمن برده، گاه به پروسیها و زمانی به روسها و اتریشیها تاخت و در جنگهائی که در ماههای ژانویه، فوریه و مارس کرد فاتح شد. ولی این پیروزیها فقط پیشرفت دشمن را، که مرتباً قوای کمکی دریافت میداشت، تا حدی به تأخیرمی انداخت. دشمن، سرانجام به پاریس رسید و در روز سی و یکم مارس وارد شهر شد. ولینگتون که از کوههای پیونه گذشته بود، در تولوز، فرانسویان را شکست داد. در ایتالیا، مورا به ناپلئون خیانت کرده به اتریشیها پیوست و به پرنس اوژن حمله بوده او را به درخواست متارکه واداشت. و در متارکهی عمومی که صورت گرفت، ساخلوهای فرانسوی شهرهای آلمان، تسلیم شدند.در جریان حوادث اخیر، بار دیگر مذاکراتی، بدون اخذ نتیجه، انجام گرفت. ناپلئون که دیگر یار و همکاری نداشت، در فونتن بلو، تصمیم گرفت، به نفع پسر خود از سلطنت کناره گیری کند. جزیرهی الب به اختیار او و پارم به اختیار ماری لوئیز گذاشته شد. کنت دوپرووانس، برادر لوئی شانزدهم، که از مدتها پیش مدعی تاج و تخت فرانسه بود، به وسیله متحدین ادعاهای خود را برکرسی نشاند و متحدین که او را بر پسر ناپلئون ترجیح میدادند، سلطنت فرانسه را به او، که لوئی هجدهم، خوانده شد، سپردند (لوئی هفدهم پسر لوئی شانزدهم در ده سالگی بود و هرگز به سلطنت نرسید) . تجدید حکومت بوربونها (رستوراسیون) به این ترتیب عملی شد (مه 1814) . به موجب عهدنامهی پاریس، دولت فرانسه تمام متصرفات خود را به استثنای آوین یون، شامبری (29) ، مون بلیار (30) و مولوز از دست داد.
پینوشتها:
1- Mack.
2- Ulm.
3- Presbourg.
4- Iéna.
5- Auerstacdt.
6- Eylau.
7- Friedland.
8- Hesse- Cassel.
9- Godoy.
10- Bayonne.
11- Dupon.
12- Baylen.
13- Erfurt.
14- EckmühI.
15- Essling.
16- Wagram.
17- Walcheren.
18- Carniole.
19- Cadix.
20- Bernadotte.
21- Bérézina.
22- Niémen.
23- Tarragone.
24- Lutzen.
25- Bautzen.
26- Hanau.
27- Vittoria.
28- Aube.
29- Chambery.
30- Monbeliard.
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم