آنچه تو از رو می‌خوانی من از بَرم

روزی روزگاری، فروشنده دوره گردی كه كارش خرید و فروش كالا و اجناس در شهرهای مختلف بود، به روستای كوچكی رسید. مرد فروشنده كه بسیار خسته و گرسنه شده بود، بلافاصله پس از اینكه به روستا رسید به قهوه خانه رفت و
شنبه، 30 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آنچه تو از رو می‌خوانی من از بَرم
آنچه تو از رو می‌خوانی من از بَرم

 

نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

به افرادی می‌گویند كه به راحتی فریب دیگران را نمی‌خورند.
روزی روزگاری، فروشنده دوره گردی كه كارش خرید و فروش كالا و اجناس در شهرهای مختلف بود، به روستای كوچكی رسید. مرد فروشنده كه بسیار خسته و گرسنه شده بود، بلافاصله پس از اینكه به روستا رسید به قهوه خانه رفت و سفارش غذا داد. زمانی كه كم كم داشت سیر می‌شد، نگاهی به محیط اطرافش در قهوه خانه انداخت و ناگهان چشمش به گربه‌ای افتاد كه در گوشه‌ی قهوه خانه در حال غذا خوردن بود. وقتی نزدیك گربه شد، دید گربه در كاسه‌‌ی زیبایی غذا می‌خورد، مرد فروشنده كاسه را در دست گرفت و با دقت آن را نگاه كرد، و به ارزش و قیمت آن پی برد.
مرد دوره گرد زمانی كه از ارزش و قیمت كاسه مطمئن شد، با خود گفت: مطمئناً صاحب قهوه خانه از ارزش كاسه مطلع نیست. باید با او صحبت كنم تا او را راضی به فروش آن كاسه بكنم بدون اینكه به ارزش واقعی و قیمت آن پی ببرد، اگر صاحب قهوه خانه به ارزش واقعی كاسه پی برده بود هیچ وقت آن را ظرف غذای گربه نمی‌كرد. تصمیم گرفت پیش صاحب قهوه خانه برود و با چرب زبانی كاسه را به قیمت كمی از او بخرد. اما برای اینكه قهوه‌چی به ارزش كاسه‌اش پی نبرد به او گفت: گربه زیبا و تپلی داری آن را به من می‌فروشی؟
قهوه‌چی لبخند زد و گفت: قابل شما را ندارد. با خود می توانی ببری‌اش. مرد دوره گرد با چاپلوسی گفت: نه این طوری نمی‌شود، باید پول گربه را بگیری؟ قهوه‌چی قبول كرد و در ازاء گربه ده سكه طلا پول گرفت. مرد دوره گرد گربه را بغل كرد و دستی به سر و گوش حیوان كشید و گفت: من ظرفی برای غذا دادن به گربه ندارم، می‌شود ظرف غذای حیوان را هم به من بفروشی تا دچار مشكل نشوم. قهوه‌چی لبخندی زد و گفت: آنچه تو از رو می‌خوانی، من از برم.
كاسه‌ای را كه بتوان با آن یك گربه بی‌ارزش را روزی ده سكه طلا فروخت به این قیمت‌ها نمی‌فروشم. درواقع قهوه چی زرنگ با استفاده از كاسه‌ی عتیقه توانسته بود، افراد زیادی را به امید صاحب شدن كاسه به خریدن گربه بی‌ارزشش وادار كند. مرد دوره گرد با شرمساری گربه را بغل كرد و از قهوه خانه خارج شد هنوز چند قدم دور نشده بود كه گربه‌ی بیچاره را با عصبانیت پرت كرد و از آن روستا خارج شد.
منبع:رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، اول 1392
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط