آيا ديندارى با زندگى شاد منافات دارد؟!
نويسنده:على ذوعلم
بسيارى از مردم و به خصوص جوانان، چنين مىپندارند كه ديندارى با زندگى شاد منافات دارد و كسانى كه ديندارترند، از شادى كمتر در زندگى برخوردارند و كسانى كه به احكام و آموزههاى دين كمتر پايبندند، در بهرهبردارى از لذتها و شادىهاى زندگى، آزادى بيشترى دارند. آيا اين پندار، صحيح است و اساساً اين پندار از كجا شكل گرفته است و منشأ آن چيست؟
1. نوع اخلاق و معاشرت برخى دينداران كه برخلاف دستورات و آموزههاى اخلاقى اسلام، چهرهاى عبوس و گرفته دارند و نيز با گلايه و نارضايتى، با همه مسائل برخورد مىكنند؛ به گونهاى كه گويى هيچ شادى و نشاطى در وجود آنان يافت نمىشود.
2. مراسم و برنامههايى كه در جامعه ما در ايام سوگوارى براى پيشوايان و بزرگان دين برگزار مىشود، نمود و گستره آن نسبت به مراسم شادى و سرور براى آن بزرگواران به مراتب بيشتر است؛ مثلاً براى عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام معمولاً در دو ماه محرم و صفر، مراسم برگزار مىشود؛ ولى به مناسبت ميلاد مسعود آن حضرت، تنها يك روز مراسم جشن و سرور مختصرى برپا مىشود.
3. برخى احكام دين، محدوديتهايى را ايجاد كرده، شادىها را محدود مىسازند؛ مثلاً حرمت لهو و لعب، ممنوع بودن موسيقى حرام، ممنوعيت اختلاط زن و مرد نامحرم و ... . اين احكام، بخشى از شادىها و مراسم تفريحى را كه در ميان غير متدينين رايج و معمول است، ممنوع مىسازد و خود به خود، زندگى شاد را از دينداران سلب مىكند. همچنين احكام و دستوراتى كه مانع درآمدهاى حرام و يا اسراف و تبذير است، خود زمينههاى زندگى شاد را محدود مىسازند.
4. برخى توصيهها و دستورات دينى نيز شادى را مذمت كرده و اندوه و غم را مورد ستايش قرار داده است. مفاهيمى همچون گريه، ترس، عزادارى، ذكر مصيبت، اندوهگين بودن، و ... در فضاى ديندارى، ارزش و تقدس يافته و خنده، قهقهه، پايكوبى، دست زدن و ... مفاهيمى مذموم و بد تلقى شده است. اين موارد، زمينه و منشأ اين برداشت شده است كه ديندارى با زندگى شاد، منافات دارد و بنابراين، براى داشتن زندگى شاد، نمىتوان ديندار بود.
براى تبيين موضوع، بايد ببينيم تعريف ما از ديندارى و زندگى شاد چيست؟
به هر حال، ديندارى به معنى صحيح و جامع آن، منافاتى با زندگى شاد به معنى درست و عميق آن ندارد؛ ولى نگاه و تعريف ما از زندگى شاد هم بايد روشن شود تا پاسخ اين پرسش كامل گردد.
توجه داشته باشيم كه بسيارى از شادىهاى ما، ناشى از شرايط و وضعيتى است كه ديگران به وجود آوردند و يا ناشى از حماسهاى است كه رنج و تلاش ديگران آن را خلق كرده است. شادى و لذت عميق و گستردهاى كه ملت ما در حماسه فتح خرمشهر (در سوم خرداد 1361) به دست آوردند و يا شادى تاريخى و ماندگار دستيابى به استقلال، آزادى و مردم سالارى، نتيجه تلاشها و مجاهدتهاى تعداد بىشمارى انسانهاى وارسته و فداكار بوده است. ديندارى، زمينهها و عوامل و انگيزههاى پيدايش چنين شادىهايى را فراهم مىسازد.
بنابراين، بايد بر روى تعريف زندگى شاد، تأمل كنيم. روشن است كه بخشى از شادىهاى زندگى، شادىهاى شخصى ، مادى و گذراست و نمىتوان اين واقعيت را انكار كرد كه هر انسانى به اين گونه شادىها نياز دارد. دين، اين نياز طبيعى را نه تنها رد نكرده است، بلكه براى تأمين صحيح و درست آن، راهكارهاى فراوان و آسانى را هم ارائه كرده، ولى مهم اين است كه فرد و جامعه ديندار، زندگى را در زندگى مادى و حيات دنيوى محدود نمىكنند و اين كافران و منكران حقيقتند كه جز ظواهر زندگى مادى را نمىبينند و از زندگى اخروى و حيات ابدى، غافل مىباشند.4 ما اگر ديندار واقعى باشيم، نبايد تنها به زندگى شاد دنيوى بينديشيم و نبايد شادى زندگى پايدار و جاودان خود را از ياد ببريم. تأمين زندگى شاد، به معنى واقعى آن، مستلزم هزينههايى چون چشم فروبستن از برخى شادىها و لذتهاى دنيوى است؛ لذتهاى حرامى كه غالباً جايگزين حلال هم دارند و اگر به درستى نگريسته شوند. شادى ناشى از آنها، چندان هم خوشايند نيست.
اگر زندگى شاد را براى خود و ديگران با اين سه اصل، تطبيق دهيم و درصدد تأمين آن باشيم، ديندارى، نه تنها مانع آن نيست؛ بلكه فراهم كننده و تسهيل كننده آن است.
بنابراين، اگر بگوييم كه هدف اصلى دين و ديندارى، دستيابى به زندگى شاد، به معنى واقعى و كامل آن مىباشد، سخنى به گزاف نگفتهايم.
در اين صورت، در مىيابيم كه بدون ديندارى، نمىتوان به زندگى شاد دست يافت.
از همين رو، قرآن كريم، دينداران واقعى و هر انسان راستين را به شادىها و لذتهاى حقيقى بشارت مىدهد و فاسقان و كافران را از غصههاى ماندگار و وضعيت اندوهبارى كه براى خود رقم زدهاند، بيم مىدهد.5
گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شود، گفتا اگر برآيد
اين غم عرفانى كه ناشى از هجران انسان از مبدأ خويش است، سيما و سيرت عارفان را تحت تأثير خود قرار مىدهد و ناظران را به شگفتى وا مىدارد كه چرا آنان به «زندگى شاد» پشت كردهاند.
در اندرون من خسته دل، ندانم چيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
ريشهيابى
1. نوع اخلاق و معاشرت برخى دينداران كه برخلاف دستورات و آموزههاى اخلاقى اسلام، چهرهاى عبوس و گرفته دارند و نيز با گلايه و نارضايتى، با همه مسائل برخورد مىكنند؛ به گونهاى كه گويى هيچ شادى و نشاطى در وجود آنان يافت نمىشود.
2. مراسم و برنامههايى كه در جامعه ما در ايام سوگوارى براى پيشوايان و بزرگان دين برگزار مىشود، نمود و گستره آن نسبت به مراسم شادى و سرور براى آن بزرگواران به مراتب بيشتر است؛ مثلاً براى عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام معمولاً در دو ماه محرم و صفر، مراسم برگزار مىشود؛ ولى به مناسبت ميلاد مسعود آن حضرت، تنها يك روز مراسم جشن و سرور مختصرى برپا مىشود.
3. برخى احكام دين، محدوديتهايى را ايجاد كرده، شادىها را محدود مىسازند؛ مثلاً حرمت لهو و لعب، ممنوع بودن موسيقى حرام، ممنوعيت اختلاط زن و مرد نامحرم و ... . اين احكام، بخشى از شادىها و مراسم تفريحى را كه در ميان غير متدينين رايج و معمول است، ممنوع مىسازد و خود به خود، زندگى شاد را از دينداران سلب مىكند. همچنين احكام و دستوراتى كه مانع درآمدهاى حرام و يا اسراف و تبذير است، خود زمينههاى زندگى شاد را محدود مىسازند.
4. برخى توصيهها و دستورات دينى نيز شادى را مذمت كرده و اندوه و غم را مورد ستايش قرار داده است. مفاهيمى همچون گريه، ترس، عزادارى، ذكر مصيبت، اندوهگين بودن، و ... در فضاى ديندارى، ارزش و تقدس يافته و خنده، قهقهه، پايكوبى، دست زدن و ... مفاهيمى مذموم و بد تلقى شده است. اين موارد، زمينه و منشأ اين برداشت شده است كه ديندارى با زندگى شاد، منافات دارد و بنابراين، براى داشتن زندگى شاد، نمىتوان ديندار بود.
براى تبيين موضوع، بايد ببينيم تعريف ما از ديندارى و زندگى شاد چيست؟
ديندارى
به هر حال، ديندارى به معنى صحيح و جامع آن، منافاتى با زندگى شاد به معنى درست و عميق آن ندارد؛ ولى نگاه و تعريف ما از زندگى شاد هم بايد روشن شود تا پاسخ اين پرسش كامل گردد.
زندگى شاد
اقسام شادىها
توجه داشته باشيم كه بسيارى از شادىهاى ما، ناشى از شرايط و وضعيتى است كه ديگران به وجود آوردند و يا ناشى از حماسهاى است كه رنج و تلاش ديگران آن را خلق كرده است. شادى و لذت عميق و گستردهاى كه ملت ما در حماسه فتح خرمشهر (در سوم خرداد 1361) به دست آوردند و يا شادى تاريخى و ماندگار دستيابى به استقلال، آزادى و مردم سالارى، نتيجه تلاشها و مجاهدتهاى تعداد بىشمارى انسانهاى وارسته و فداكار بوده است. ديندارى، زمينهها و عوامل و انگيزههاى پيدايش چنين شادىهايى را فراهم مىسازد.
بنابراين، بايد بر روى تعريف زندگى شاد، تأمل كنيم. روشن است كه بخشى از شادىهاى زندگى، شادىهاى شخصى ، مادى و گذراست و نمىتوان اين واقعيت را انكار كرد كه هر انسانى به اين گونه شادىها نياز دارد. دين، اين نياز طبيعى را نه تنها رد نكرده است، بلكه براى تأمين صحيح و درست آن، راهكارهاى فراوان و آسانى را هم ارائه كرده، ولى مهم اين است كه فرد و جامعه ديندار، زندگى را در زندگى مادى و حيات دنيوى محدود نمىكنند و اين كافران و منكران حقيقتند كه جز ظواهر زندگى مادى را نمىبينند و از زندگى اخروى و حيات ابدى، غافل مىباشند.4 ما اگر ديندار واقعى باشيم، نبايد تنها به زندگى شاد دنيوى بينديشيم و نبايد شادى زندگى پايدار و جاودان خود را از ياد ببريم. تأمين زندگى شاد، به معنى واقعى آن، مستلزم هزينههايى چون چشم فروبستن از برخى شادىها و لذتهاى دنيوى است؛ لذتهاى حرامى كه غالباً جايگزين حلال هم دارند و اگر به درستى نگريسته شوند. شادى ناشى از آنها، چندان هم خوشايند نيست.
شادىهاى مادى و طبيعى
اگر زندگى شاد را براى خود و ديگران با اين سه اصل، تطبيق دهيم و درصدد تأمين آن باشيم، ديندارى، نه تنها مانع آن نيست؛ بلكه فراهم كننده و تسهيل كننده آن است.
احكام اسلام، تأمين كننده شادىهاى اصيل
بنابراين، اگر بگوييم كه هدف اصلى دين و ديندارى، دستيابى به زندگى شاد، به معنى واقعى و كامل آن مىباشد، سخنى به گزاف نگفتهايم.
در اين صورت، در مىيابيم كه بدون ديندارى، نمىتوان به زندگى شاد دست يافت.
از همين رو، قرآن كريم، دينداران واقعى و هر انسان راستين را به شادىها و لذتهاى حقيقى بشارت مىدهد و فاسقان و كافران را از غصههاى ماندگار و وضعيت اندوهبارى كه براى خود رقم زدهاند، بيم مىدهد.5
غم متعالى
گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شود، گفتا اگر برآيد
اين غم عرفانى كه ناشى از هجران انسان از مبدأ خويش است، سيما و سيرت عارفان را تحت تأثير خود قرار مىدهد و ناظران را به شگفتى وا مىدارد كه چرا آنان به «زندگى شاد» پشت كردهاند.
در اندرون من خسته دل، ندانم چيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
نتيجهگيرى
پىنوشت:
1. غررالحكم و درر الكلم، ص 91.
2. همان ،ص 117.
3. ر.ك: حشر(59)، آيه 9.
4. سوره روم(30)، آيه 7.
5. ر.ك: آل عمران(3)، آيات 170-188.
6. ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 193 (در اوصاف متقين).