نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
این ضرب المثل برای تشویق مردم به سحرخیزی و پرهیز از تنبلی و تنپروری به كار میرود.در زمان پادشاهی انوشیروان ساسانی، او وزیر باهوش و كاردانی داشت به نام بوذرجمهر این وزیر بسیار منظم و مرتب بود. این ویژگیهای بوذرجمهر باعث شده بود كه او بسیار مورد احترام و مشورت انوشیروان باشد. به طوری كه انوشیروان بدون مشورت و هماهنگی او هیچ تصمیمی نمیگرفت.
انوشیروان با داشتن چنین وزیر كاردانی خودش به راحتی به سراغ خوش گذرانی و تفریحاتش میرفت این كار او باعث اختلاف میان آنها میشد. بوذرجمهر همیشه تأكید میكرد، قربان سحرخیز باشید تا كامروا شوید ولی سحرخیز بودن برای انوشیروانی كه شبها را تا نیمه شب به خوشگذرانی و تفریح میگذراند واقعاً سخت بود.
بوذرجمهر هر روز ساعتها باید منتظر پادشاه میماند تا او از خواب بیدار شود آن وقت تصمیماتی كه بوذرجمهر گرفته به اطلاع ایشان برساند تا امضاء شود به همین دلیل او هر روز به پادشاه گوش زد میكرد «سحرخیز باشید تا كامروا شوید» این تأكید بوذرجمهر باعث عصبانیت پادشاه میشد تا جایی كه پادشاه تصمیم گرفت درسی به وزیر كاردانش بدهد تا دایم او را به سحرخیزی تشویق نكند.
انوشیروان میدانست كه بوذرجمهر هر روز صبح زود قبل از اینكه هوا كاملاً روشن شود از خانه خارج میشود و به سمت قصر میآید به همین دلیل گروهی را اجیر كرد تا در تاریك و روشنی هوا به بوذرجمهر حمله كنند و هرچه دارد را بدزدند.
روزی كه پادشاه این نقشه را برای وزیرش طرح ریزی كرد، خودش هم زود از خواب بیدار شد و منتظر نتیجه نقشهاش ماند آن روز بوذرجمهر وقتی از خانه خارج شد تا به طرف قصر بیاید گروهی دزد كه صورت خود را پوشانده بودند بر سرش ریختند لباسهایش را درآوردند و حتی انگشترش را هم از دستش خارج كردند. بوذرجمهر كه با لباس زیر نمیتوانست به قصر بیاید، به خانه برگشت لباسهای دیگری بر تن كرد كلاهی بر سر گذاشت و به طرف قصر راهی شد.
انوشیروان كه منتظر بوذرجمهر بود وقتی او را دید گفت: وزیر عزیز میبینم كه تو هم مثل ما شدهای؟ امروز دیر آمدهای، من ساعتی هست كه منتظر شما هستم؟ نكند دیگر اعتقادی به سحرخیزی نداری؟ بوذرجمهر سری تكان داد و گفت: نه قربان، موضوع چیز دیگری است. هنوز عقیده دارم باید سحرخیز باشی تا كامروا شوی.
انوشیروان گفت: پس چرا امروز اینقدر دیر كردی و ما را منتظر خود نگه داشتهای؟
بوذرجمهر گفت: امروز هم مثل هر روز سپیده دم از خانه خارج شدم تا به قصر بیایم ولی در راه گرفتار دزدانی شدم كه به لباسهایم هم رحم نكردند، هرچه داشتم با خود بردند ناچار شدم به خانه برگردم تا با لباس مناسب بتوانم خدمت شما برسم.
انوشیروان از سر رضایت خندهای كرد و گفت: بیا این هم نتیجهی سحرخیزی؟ اگر میگذاشتی ساعتی دیرتر میآمدی، كوچه و بازار اینقدر خلوت نبود كه دزدان بر سر تو بریزند و اموالت را ببرند و هیچ كس نباشد به تو كمك كند، دیدی سحرخیزی اینقدر هم چیز خوبی نیست.
بوذرجمهر گفت: نه قربان اینگونه نیست. هنوز هم معتقدم هركس سحرخیز باشد كامرواتر است. انوشیروان گفت: یعنی چه؟ حتی اگر دزدها اموالت را ببرند.
بوذرجمهرر پاسخ داد بله قربان اگر من از دزدها سحرخیزتر بودم آنها هیچ وقت دستشان به من نمیرسید. انوشیروان كه چنین پاسخی را پیشبینی نمیكرد از كاری كه كرده بود شرمنده شد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول