ادلهای كه ثابت میكند جهل در مقابل علم نبوده است:
1. ادله عقلی
الف. تحدی قرآن:
در قرآن كریم آیات متعددی وجود دارد كه در آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خداوند مأموریت مییابد كه به تحدی با مخالفان بپردازد. از جمله بارزترین این آیات، آیه معروفی است كه میفرماید: و اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل كردهایم، شك و تردید دارید، (دست كم) یك سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- برای این كار، فرا خوانید اگر راست میگویید. (1) در این آیه خداوند به طور مستقیم دشمنان پیامبر و دشمنان آیین او را مورد خطاب قرار داده است.بنابراین از آنجا كه قرآن كریم مشركین و اهل جاهلیت آن روز را به تحدی فراخوانده است و چون لازمه تحدی قرآن كریم این است كه آن مردم از علم و آگاهی زمان خود برخوردار باشند؛ لذا با این اوصاف معنای جاهلیت غیر از نادانی و عدم آگاهی است.
ب. غنای ادبی عصر جاهلیت:
به گفته علمای تاریخ ادبیات عرب آنچه از شاعران عصر جاهلی بر جای مانده است، از غنیترین میراث ادبی تاریخ این سرزمین است. این قوم به شعر و شاعری اهمیت فراوانی میدادند، به طوری كه هر قبیله میكوشید حتی پیش از داشتن رهبر سیاسی، خطیب و شاعری داشته باشد و چون در قبیله شاعری پدید میآمد، جشنها میگرفتند و مهمانیها میدادند. در واقع شاعر قبیله، زبان قبیله بود. (2)فیلیپ حتی نیز میگوید: دشوار است كه جماعتی را كه ادبیات و فرهنگی این چنین داشتهاند به ویژه عربهای جنوب شبه جزیره عربستان را جاهل و دور از مدنیت دانست. (3)
ج. هدف بعثت:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در عباراتی كوتاه هدف بعثت خود را «اتمام مكارم اخلاق» معرفی فرمودهاند. (4)این میتواند دلیل و سندی موثق و قاطع در نفی معنای «نادانی» از واژه جهل و جاهلیت باشد. چرا كه این حدیث نشان میدهد كه مشكل مردم عصر جاهلیت، نادانی و جهل آنان نبوده است بلكه نقص مكارم در میان آنان بوده است. لذا با چنین هدفی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به كار شدند و با توجه به دستورهای ذات مقدس باری تعالی از طریق وحی در صدد اصلاح اخلاق آنها برآمدند. بنابراین از اینكه هدف بعثت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به قول آن حضرت «اتمام مكارم اخلاق» بوده است، دانسته میشود كه در واقع هدف پیامبر پر كردن خلأ اخلاقی بوده است. بنابراین مراد از عصر جاهلیت، دورهای است كه اخلاق در آن حاكم نبوده، نه اینكه مردم بیسواد بودهاند.
د. معجزه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم):
هر پیامبری كه از طرف خداوند به رسالت برگزیده شده است، برای اثبات حقانیت رسالت خویش و برای صداقت گفتار و احكام خود، از طرف خدای متعال با معجزهای همراه گردیده است.تناسب نوع معجزه با احوال عمومی عصر نزول وحی در زمان بعثت انبیاء پیش از نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤید این نظر است كه هر یك از پیامبران خدا به معجزهای متناسب با نوع علم رایج و قابل قبول در آن عصر مجهز بودهاند.
در این زمینه از امام هشتم، امام رضا (علیه السلام) نقل شده است كه در پاسخ به پرسشی درباره علت تجهیز حضرت موسی (علیه السلام) به ید بیضا و آلت سحر و مؤید ساختن حضرت عیسی (علیه السلام) به علم طب و توانایی زنده كردن مردهها و بینا كردن نابینایان، فرمودند: خداوند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمانی برانگیخت كه بیشتر، بر مردم زمانش، القای خطبهها و شعر و سخن، غلبه داشت، از این رو كتاب خدای عزوجل و احكام آن را برای ایشان آورد تا بدان وسیله سخنانشان را باطل سازد و حجتی برایشان گردد... (5) بنابراین آشكار میگردد كه «عصر جاهلیت» عصر رواج ادب و بلكه عصر اوج آن بوده است، نه عصر نادانی و بیخردی؛ لذا باید گفت كه عصر جاهلیت به معنای خاص كلمه نبوده؛ چرا كه نشانهها و شواهد فراوانی حاكی از غلبه و شكوفایی علم و ادب در این عصر است. بر این اساس، جهل دوره جاهلیت نه به معنای بیخبری و بیسوادی و نادانی كه باید به معنی غفلت و تاریكی اخلاقی دانست. زیرا همان طور كه گفته شد معجزه هر پیامبری با توجه به علم رایج در عصر او بوده است.
2. ادله نقلی
الف. دلالت زبانی:
كتب لغت به عنوان اصلیترین و معتبرترین منابع در بیان معنای صحیح واژهها میتوانند مورد استناد قرار گیرند. در این قسمت به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میكنیم:ابن عباس به نقل از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است كه: «من استجهل مؤمناً فعلیه اثمه» و ابن مبارك در توضیح این حدیث شریف آورده است: «من استجهل مؤمناًای حمله علی شیء لیس من خلقه فیغضبه فإنما اثمه علی من احوجه الی ذلك» (6) هر كس مؤمنی را جاهل خواند، یعنی او را به چیزی كه با خوی او همساز نیست، وادارد، گناهش بر آن كسی است كه او را بر آن واداشته است.
ابن منظور در ماده «جهل» ابتدا جهل را نقیض علم دانسته و سپس با بیان نمونههایی «جهل» را در برابر «حلم و بردباری» و در یك مورد به تلویح آن را در برابر «عقل» دانسته است. (7)
مرحوم طبرسی (رحمه الله) در مجمع البیان، ماده «جهل» را ضد حلم و مترادف با پرخاشگری معنا میكند. (8)
بنابراین به خوبی آشكار میگردد كه ماده «جهل» در عربی به معنای پرخاشگری، شدت در عمل، ستم كردن به دیگران، عدم بردباری و... معنا شده است و این معانی با نادانی فرق دارد.
ب. بحث روایی:
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در تعریف جاهل چنین میفرمایند: جاهل كسی است كه به معاشران و زیردستان خود ستم روا دارد و به برتر از خود، بزرگی بفروشد و بیتمییز سخن گوید. (9)ج. سخنان اهل ادب:
عمر فروخ در كتاب تاریخ الادب العربی میگوید: جاهلیت نامی است كه قرآن كریم، به پیش از اسلام اطلاق كرده است؛ زیرا عرب در آن عصر بت میپرستیدند و با یكدیگر به نزاع میپرداختند... گاهی فرزندان خود را زنده به گور میكردند و شراب مینوشیدند و چنین است كه ملاحظه میكنیم جاهلیت از «جهلی» گرفته شده است كه در برابر حلم است؛ نه «جهلی» كه متضاد علم است. عرب حظ وافری از علوم و معارف عصر خود نظیر هیأت، طب، ردیابی و... داشتهاند و ادبشان برترین آداب در روزگار خودشان بوده است... (10)احمد حسن زیارت درباره وضعیت عقلی «عصر جاهلیت» چنین میگوید: تبابعه در یمن و منازره و غساسنه در شمال به علوم متعددی آشنایی داشتند كه سدهای ساخته شده توسط ایشان و شهرسازی و آبادانیشان گواه آن است. عدنانیها نیز بر اثر دقت ملاحظه، به تجارت فراوان با مجموعهای از علوم كه بر تجربه و استقرار وهم استوار بود، دست یافتند. طب درمان حیوانات (دامپزشكی) و شناخت انواع اسب به دلیل ارتباطشان با جنگ، گیاه شناسی، نجوم و شناخت بادها به دلیل ارتباط با انواع علف و باران و یافتن راه در تاریكیهای خشكی و دریا، از علومی است كه به آنها آشنایی داشتهاند. (11)
د. جاهلیت در سور مختلف قرآن:
چنانكه ملاحظه شد در كلام عرب واژه «جهل» به معنای «نادانی» به كار نرفته است. در قرآن كریم در چهار سوره مباركه آل عمران، مائده، احزاب و فتح، واژه «الجاهلیه» آمده است كه اینك معنای آنها بررسی میشود:الف. آل عمران آیه 154:
(ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاساً یَغْشَى طَائِفَةً مِنْکُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) سپس به دنبال این غم و اندوه، آرامشی بر شما فرستاد. این آرامش، به صورت خواب سبكی بود كه (در شب بعد از حادثه احد)، گروهی از شما را فراگرفت اما گروه دیگری در فكر جان خویش بودند (و خواب به چشمانشان نرفت. ) آنها گمانهای نادرستی- همچون گمانهای دوران جاهلیت- درباره خدا داشتند و میگفتند: «آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود؟!» بگو: «همه كارها (و پیروزیها) به دست خداست!» آنها در دل خود، چیزی را پنهان میدارند كه برای تو آشكار نمیسازند و میگویند: «اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در این جا كشته نمیشدیم!» بگو: «اگر هم در خانههای خود بودید، آنهایی كه كشته شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاههای خود، بیرون میآمدند (و آنها را به قتل میرساندند) و اینها برای این است كه خداوند، آنچه در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید و آنچه را در دلهای شما (از ایمان) است، خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینههاست، با خبر است.در این آیه، عدهای به علت گمان نادرست، درباره خدا مذمت شدهاند. طبری این گروه را منافقان میداند كه در كار خدا و رسولش شك كرده بودند. (12) طبرسی، منظور از ظن الجاهلیه را این گمان منافقان دانسته كه خدا، رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحابش را یاری نخواهد كرد. بر این اساس، وی دو معنی برای این تعبیر آورده است؛ یكی اینكه اعتقاد منافقان درباره خداوند همانند اعتقاد دوره جاهلیت است و دیگر اینكه گمان آنان نظیر گمان اهل جاهلیت (یعنی كفار و منكران تحقق وعدههای الهی)است. (13) اما علامه طباطبایی بر این عقیده است كه مراد از ظن الجاهلیه گمان عدهای بود كه تصور میكردند چون به اسلام گرویدهاند حتماً باید در جنگ پیروز شوند و بر خداوند واجب است بر اساس وعدهاش بدون هیچ قید و شرطی، دین خود و پیروانش را یاری كند. این گمان، به ناحق و جاهلی بود. زیرا عرب جاهلی معتقد به ارباب انواع بودند و بر همین اساس معتقد بودند كه پیامبر نیز نوعی رب است كه مسأله غلبه و غنیمت به او واگذار شده است و بنابراین وی هرگز مغلوب و یا مقتول نخواهد شد. (14)
این آیه ماجرای شب بعد از جنگ احد را تشریح میكند و اینكه پس از آن مصیبت و غم و اندوهی كه بر اثر مصائب این جنگ بر مسلمانان وارد شد خداوند آرامش و سكینهای بر آنها ارزانی داشت. این آرامش همان خواب سبكی بود كه جمعی از مسلمانان را فراگرفت؛ اما جمع دیگری كه تنها به فكر جان خود بودند و به چیزی جز نجات جان خود نمیاندیشیدند؛ از این خواب و آرامش محروم ماندند. آنگاه قرآن كریم به تشریح گفت وگوها و افكار منافقان و افراد سست ایمان كه در آن شب بیدار مانده بودند پرداخته، میفرماید: آنها درباره خدا گمانهای نادرست همانند دوران جاهلیت و قبل از اسلام داشتند و دروغ بودن وعدههای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را احتمال میدادند و به یكدیگر یا به خویشتن میگفتند: آیا ممكن است با این وضع دلخراشی كه میبینم پیروزی نصیب ما گردد؟ قرآن كریم در جواب میفرماید: آری پیروزی به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شایسته ببیند نصیب شما خواهد شد و... (15).
ملا فتح الله كاشانی در مورد «ظن الجاهلیة» میگوید: یعنی گمانی كه به مردم دوره جاهلی اختصاص دارد؛ یعنی همچنان كه گمان اهل شرك بود كه رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به تمام نخواهد رسید و وعده و وعیدی كه میدهد، غیر واقع است، گمان این طبقه چنین است... (16) در تفسیر خواجه عبدالله انصاری «ظن الجاهلیة» به ظنهای ناسزا و ظنهای كافروار تعبیر شده است. (17)
ب. سوره مائده آیه 50:
(أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ) آیا آنها حكم جاهلیت را (از تو) میخواهند؟! و چه كسی بهتر از خدا، برای قومی كه اهل یقین هستند، حكم میكند؟!در این آیه میفرماید: با وجود آیین دین و قوانین محكم آسمانی، باز تقاضای تجدید حكم جاهلیت را دارید؟ و كدام حكم از حكم خدا برای اهل یقین نیكوتر خواهد بود.
منظور از تعبیر «حكم الجاهلیه» نوع حكم و داوری اهل جاهلیت است. برای این آیه دو وجه ذكر شده است: براساس وجه اول سبب نزول آیه آن است كه بنی قریظه و بنی نضیر، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در نزاعی كه میان آنها رخ داده بود، حَكَم قرار دادند و آنگاه كه پیامبر به عدالت بین آنها حكم كرد، بنی نضیر ناخشنود شدند و حكم پیامبر را نپذیرفتند، سپس این آیه نازل شد. براساس وجه دوم، در واقع آنها میخواستند پیامبر، همانند دوره جاهلیت بین كشتگان دو قبیله تفاوت قایل شود. آیه یاد شده ناظر به طعن یهود است كه با اینكه خود، صاحب كتاب و علم بودند، در پی حكم و داوری اهل جاهلیت رفتند كه بر مبنای هیچ وحی و كتابی نبود و ریشه در جهل و هواپرستی داشت. (18) بر این اساس، آیه شامل هركسی میشود كه حكمی غیر از حكم خدا طلب كند. (19) علامه طباطبایی نیز براساس حدیثی از امام صادق (علیه السلام) (20) همچنین تقابل میان دو نوع استفهام توبیخی و انكاری موجود در آیه، نتیجه گرفته است كه حكم از دو حال خارج نیست: حكم خدا یا حكم جاهلیت. (21)
در مورد شأن نزول این آیه شریفه برخی از مفسرین از جمله صاحب تفسیر نمونه از قول ابن عباس چنین آورده است: جمعی از بزرگان یهود توطئه كردند و گفتند: نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرویم، شاید بتوانیم او را از این آیین خود منحرف كنیم؛ پس از این تبانی نزد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم و اگر از تو پیروی كنیم، مطمئناً سایر یهودیان به ما اقتدا میكنند؛ ولی میان ما و گروهی، نزاعی است اگر در این نزاع به نفع ما داوری كنی، ما به تو ایمان میآوریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این قضاوت خودداری كردند و آیه فوق نازل شد. (22)
در ذیل این آیه آمده است كه حكم دو گونه بیشتر نیست یا حكم خداست یا حكم جاهلیت و هركس حكم خدا را رها كند، به حكم جاهلیت تن داده است. (23) زمخشری نیز به نقل از طاووس یمانی، جاهل را برابر غیر عادل میداند. (24)
در تفسیر این آیه شریفه به ویژه جمله «افحكم الجاهلیه» در تفسیر المیزان آمده است: وقتی این احكام و شریعتها حق بوده و از جانب خداوند نازل شده، حكم حق دیگری غیر آن، نیست. احكام دیگر جز حكم جاهلیت كه از هواپرستی ناشی شده است، نخواهد بود. (25)
صاحب تفسیر كشف الاسرار میگوید: آن یهودیان حكم غیر خدا را طلب میكردند و مانند حكم دوره جاهلیت را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست میكردند. آنان در آن دوره، حكم رجم را بر ضعفا جاری میكردند؛ ولی بر اقویا جاری نمیكردند و به تحمیم (تحمیم عبارت از آن بود كه در صورت ارتكاب خطا از طرف اقویای قوم یهود، آنها را به جای رجم، روسیاه میكردند و پشت به پشت بر ستوری سوار كرده و در شهر میگرداندند، ولی ضعفا را رجم میكردند) بدل میكردند. (26)
ج. سوره احزاب آیه 33:
(وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ... ) و در خانههای خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید و نماز را برپا دارید و زكات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت كنید.بیشتر مفسرین بر این عقیدهاند كه این آیه خطاب به همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است مبنی بر اینكه زنان ملزم به ماندن در منازل خود هستند و در هنگام بیرون آمدن از منازل نباید زیورآلات خود را به نمایش گذارند. (27) همسران پیامبر و سایر زنان مؤمن از تبرج به شیوه زمان جاهلیت نهی شدهاند.
در مورد اینكه مراد از «الجاهلیة الاولی» در این آیه چیست، اختلاف نظر است. برخی آن را دورهای زمانی در نظر گرفته و در تعیین آن فواصل مختلفی ذكر كردهاند، نظیر دوره زمانی بین حضرت آدم و نوح، بین حضرت نوح و ادریس و بین حضرت عیسی (علیه السلام) و رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم). (28)
در تفسیر طبری منظور از «الجاهلیة الاولی» جاهلیت پیش از اسلام، یعنی از دوره حضرت آدم تا حضرت عیسی (علیهما السلام)، دانسته شده است. ولی بیان شده كه، جاهلیت پیش از اسلام بدان سبب جاهلیت اولی نامیده شده است كه پس از ظهور اسلام نیز نوعی اخلاق جاهلی در جامعه مسلمانان وجود داشت، چنانكه در برخی احادیث و اخبار به این نكته اشاره شده است. (29)
بعضی دیگر احتمال دادهاند كه منظور از جاهلیت اولی، كفر قبل از اسلام است در مقابل «الجاهلیة الاخری» كه فسق و فجور بعد از اسلام است (30)، اما در مقابل نیز گفته شده كه در اینجا اولی در مقابل اخری نیست، بلكه مراد از تعبیر جاهلیت اولی، جاهلیت كهن است. (31)
در این مورد علامه طباطبایی میفرمایند: منظور از جاهلیت اولی به معنای جاهلیت قبل از بعثت است و مراد همان جاهلیت قدیم است و آن پیروی از هوای نفس است. (32) بنابراین در این آیه مراد از جهل را هوای نفس میداند.
صاحب روض الجنان پس از اینكه از اقوال مختلف در مورد زمان و عصر جاهلیت بحث میكند، اضافه مینماید كه زنان در آن روزگاران وضعیت خوبی نداشتند و مثلاً پیراهنهای ندوخته میپوشیدند و از قول قتاده میگوید: روزگار قبل از اسلام را جاهلیت خوانند. (33)
د. سوره فتح آیه 26:
(إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَ کَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً) (به خاطر بیاورید) هنگامی را كه كافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند و (در مقابل)، خداوند آرامش و سكینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هركس شایستهتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز دانا است.در این آیه، منظور از «حمیة الجاهلیة» تعصب عرب جاهلی به خدایانشان معنی شده است كه موجب میشد از پرستش غیر آن، خودداری كنند؛ یعنی نوعی گردن فرازی كه مانع هر نوع تسلیم و انقیاد میگردید. مراد از حمیت جاهلی را تن زدن مردم از اعتراف به رسالت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دانستهاند. (34) به گفته فخر رازی حمیت خود صفتی مذموم است و اضافه شدن آن به جاهلیت بر قبح آن افزوده است. (35)
در مورد شأن نزول این آیه گفتهاند كه در جریان صلح حدیبیه- وقتی كه سهل بن عمر، یكی از مشركین قریش با نوشتن كلمه «الله» و «محمد رسول الله» در متن صلح نامه حدیبیه مخالفت كرد و نیز مسلمانان نتوانستند در آن سال وارد مكه شوند و عمره به جا آورند- نازل شد و نزول آیه در هنگامی صورت گرفت كه برخی از كافران از مفاد این صلح نامه و عواقب آن ناراضی بودند و... ؛ لذا خداوند در این آیه میفرمایند: چون كافران در دلها، حمیت، آن هم حمیت جاهلیت پرورند (به سبب ممانعت از نوشتن بسم الله و رسول الله در این عهدنامه) خداوند وقار و سكینه و اطمینان خاطر بر رسول خود و بر مؤمنان نازل كرد. (36)
در تفسیر این آیه شریفه به ویژه «حمیة الجاهلیه» گفته شده است: منظور از آن این است كه آن گروه مشرك، خشم و غضب دوره جاهلیت را داشتند (37). و در عوض طمأنینه و دل آرامی توأم با اطمینان خاطر نصیب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر مؤمنین گردید و در قلوب ایشان سكینه، انزال فرمود و به جهت آن متوقر گشته و حلم را شعار خود كردند.
علامه طباطبایی (رحمه الله) در تفسیر این آیه، به ویژه در مورد حمیة الجاهلیه از قول راغب در مفردات میگوید: عرب، وقتی نیروی غضب فوران كند و شدت یابد، از آن به حمیت تعبیر میكند. (38)
در تفسیر نمونه نیز از این حمیت به بزرگترین سد راه تعبیر شده است. در شرح این مطلب میگوید: به هر حال شكی نیست كه ورود چنین حالتی در فرد یا جامعه، باعث عقب ماندگی و سقوط آن جامعه است. پردههای سنگینی بر عقل و فكر انسان میافكند و او را از درك صحیح و تشخیص سالم باز میدارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا میدهد. اصولاً انتقال سنتهای غلط از قومی به قوم دیگر در سایه شوم همین «حمیت جاهلیت» صورت میگیرد و پافشاری اقوام منحرف در برابر انبیا و رهبران الهی نیز غالباً از همین رهگذر است. (39)
با توجه به معنای ظاهری این آیه و همچنین با در نظر گرفتن شأن نزول و تفاسیری كه در این مورد صورت گرفته است، ملاحظه میشود كه برخی عادات ناپسند از جمله سنتهای غلط و غیرمنطقی اقوام پیشین كه در واقع از جهل آنها سرچشمه میگرفته در سایه شوم همین «حمیت جاهلیت» بوده است و همان طور كه گذشت این حمیت به عادات خرافی گذشتگان، غضب و شدت عمل در كارها، خشونت، عدم آرامش و حلم، عدم یقین به خدا و پیامبرش و هواهای نفسانی تعبیر شده است.
شواهدی نشان میدهد جهل در میان اعراب دوره جاهلی به معنی مطلق جهل و نادانی نیست چرا كه در این شواهد مفاهیم حكیمانه و عالمانهای مطرح گردیده است:
اوس بن حجر یكی از افراد قوم خود را كه در او صفات حسنه وجود دارد را مدح میكند و شهامت این مرد را در كمك به دیگران به تصویر میكشد. (40) همچنین عمرو بن كلثوم (41) در مورد خودش میگوید:
مال، همه چیز در نزد من نیست با به دست آوردن آن شاد نمیشوم و با از دست دادن آن نیز پشیمان نمیشوم. (42)
قیس بن الحظیم نمونه انسان عاقل را این گونه به تصویر میكشد و میگوید بر انسان است كه معروف را به عنوان زاد و توشه بردارد، چرا كه آن چیزی است كه باقی میماند. (43)
دهخدا بیان میدارد كه كسی كه به خلاف حق عمل كند، جاهل است. هر چند خود، مخالف بودن عمل را با واقع بداند؛ چنانچه در قرآن كریم میفرماید: (انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون... ) (44) اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: كسی كه كار بدی كند، نادان است هرچند كه بداند كار او برخلاف حق است زیرا علم حقیقی كه در قلب رسوخ یابد از گفتار و كرداری كه مخالف آن علم باشد، جلوگیری میكند و اگر كاری برخلاف از او سر زد، ناچار غفلت قلب یا سستیای در اذعان قلبی به او راه یافته كه از مقاومت با آنچه معارض با دانش اوست، عاجز مانده است و این گونه احوال با علم حقیقی تناقض دارد و به همین جهت آن را جهل خوانند. از این بیان معلوم میشود كه اعمال، جزء حقیقی معنی ایماناند نه معنی مجازی. هرچند هر كس كه عملی برخلاف دین كند كافر نبوده و از مسمّای ایمان نیز بیرون نیست و این بیان در معنی كلمه عقل و نظایر آن نیز صادق است و بدین جهت خداوند متعال صاحبان این صفات را «موتی»، «صم»، «بكم»، «عمی»، «ضال»و «جاهل» خوانده و به صفت «لایعقلون» و «لایسمعون» متصف ساخته است و مؤمنان «اولی الالباب»، «اولی النهی»، «انّهم مهتدون»، «یسمعون» و «یعقلون» و «إنّ لهم نوراً» موصوف میسازد. بنابراین مردم پیش از بعثت پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جاهلیت جهلاء (نادانی سخت) به سر میبردند، زیرا كردار و گفتاری كه بر آن میبودند، كردار و گفتاری جاهلانه بود و این جهالت و نادانی كلی و عمومی بوده ولی پس از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جاهلیت مطلق، عمومی نبوده بلكه در بعضی بلاد و در بعضی اشخاص ظهور و بروز داشته است و به هر حال پس از بعثت در هیچ زمانی جاهلیت مطلق به وجود نیامد، چه آنكه پیوسته تا روز حشر گروهی از امت وی به حق میگروند ولی جاهلیت مقید در پارهای از دیار و افراد تحقق مییابد چنانكه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اربع فی امتی من امر الجاهلیة لا یتركونهن: الفخر بالاحساب و الطعن فی الانساب و الاستسقاء بالنجوم و النیاحة» (45) و همچنین كلام آن حضرت خطاب به فردی كه كسی را از جهت مادرش سرزنش میكرد كه او را فردی كه در او آثار جاهلیت وجود دارد میداند. (46) به هر حال تمام اینها معانی جاهلیت است هر چند كلمه جاهلیت را بیشتر بر حالت اعراب پیش از اسلام اطلاق كنند، چه آنكه آنان در بسیاری از اعمال و احكام خود به نهایت جهالت به سر میبردند، عرب جاهلی از علم و تمدن بهره چندانی نداشت و تنها بدانچه برای اجتماعات بدوی ضروری است میپرداخت، از جمله شعر كه مهمترین دانش عرب جاهلی بود. (47)
فیلیپ، آورده است كه دوران جاهلیت، عهد پیش از ظهور اسلام را شامل میشود. منظور از جاهلیت كه غالباً به روزگار جهل و وحشیگری اطلاق میشود، دورانی است كه عربستان، قوانین و پیغمبری كه وحی به او رسد و كتاب منزل، نداشته است. زیرا به سختی میتوان جماعتی را كه ادبیات و فرهنگی مانند عربهای جنوب داشته باشند، جاهل و دور از مدنیت شمرد. چون پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علاقه كامل داشت كه همه عقاید دینی دوران پیش از اسلام و به خصوص عقاید بتپرستی را از خاطر قوم خود محو كند، با ایمان راسخی كه به یكتاپرستی داشت اعلام كرد كه دین جدید هرچه را پیش از آن بوده، نسخ میكند. البته باید گفت كه معنی «الاسلام یجُبُّ ماقبله» (48) به حكم مورد خاص حدیث كه درباره اختلاف و كینه توزی افراد بر سر خونهای قدیم و امثال آن آمده است، جز این نیست كه اسلام نظمی تازه است و همه خللها و اختلافها كه از پیش میان افراد بوده است، باید فراموش شود و این با منع افكار و مبادی قدیم تفاوت فراوان دارد چرا كه این كار نه میسر بود و نه شد و قرآن كریم در موارد بسیاری مبادی ادیان سلف و كتابهای منزل را تأیید و تصدیق كرده است. در حكم روزه میگوید كه روزه بر شما مقرر است چنانكه بر گذشتگان مقرر است (49) و نظایر آن كه در حدیث مكرر است. همین طواف و قربانی و احرام حج كه جزء فرایض اسلام است از قدیم الایام به روزگار ابراهیم معمول بوده و اسلام آن را تصویب كرده است و بعدها در تفسیر آن گفتهاند كه امر عام است و افكار و مبادی دوران پیش از اسلام را ممنوع میدارد. اما عقیده، چیزی است كه ریشه كن كردنش آسان نیست و یك نفر هر چقدر كه نیرومند باشد نخواهد توانست كه گذشته را با یك كلمه الغا نماید. (50)
معنی سوم جهل، نادانی است. در اینجا متضاد جهل، دیگر حلم نیست بلكه علم (دانش) است و این معنی متداولترین معنی جهل در ادبیات رسمی عربی است ولی این معنی، كم اهمیتترین معنای جهل در قدیمیترین دوره بوده است.
ها سألت الخیل یا ابنة مالك إن كنت جاهلة بما لم تعلمی. (51)
ای دختر مالك! اگر نسبت به آنچه نمیدانستی جاهل بودی، چرا از سواران نپرسیدی؟
این معنی «نداشتن علم» و «نداشتن خبر» برای جهل نقش چندان مهمی در قرآن ندارد. بلكه این كلمه بیشتر یا در معنی نخست یا در معنی دوم به كار رفته است شاید بتوانیم به عنوان مثال آیه زیر را نقل كنیم:
پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای كسانی است كه كار بدی را از روی جهالت انجام میدهند، سپس زود توبه میكنند. خداوند، توبه چنین اشخاصی را میپذیرد و خدا دانا و حكیم است. (52)
هرگاه كسانی كه به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، به آنها بگو: «سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده هر كس از شما كار بدی از روی نادانی كند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا میشود چرا كه) او آمرزنده مهربان است. (53)
عمر فروخ نیز بیان میدارد كه زمان قبل از دعوت اسلام یا به طور صحیحتر زمان قبل از هجرت را جاهلیت میگویند چرا كه تا قبل از هجرت، حكم سیاسی و نفوذ اجتماعی همچنان در دست مشركین عرب بود. (54)
در مجمع البیان نیز ذیل آیه 50 سوره مباركه مائده در مورد حكم الجاهلیة، این حكم و خواسته یهودیان را مترادف با حكم بت پرستان و غیر موحدان میآورد و جهل آنها را در مقابل علم میداند. (55)
پینوشتها:
1. البقره، 23/2. (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)
2. حنا الفاخوری، تاریخ الادب العربی، (تهران، توس، 1377ش) ص59.
3. فیلیپ حتی، پیشین، 110.
4. رك: نهج الفصاحة، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات جاودان، 1360) حدیث 944، ص191.
5. فقال له ابوالحسن (علیه السلام): إن الله تبارك و تعالی لما بعث موسی (علیه السلام) كان الاغلب علی اهل عصره السحر فاتاهم من عند الله عزوجل بما لم یكن فی وسع القوم مثله، و بما ابطل به سحرهم و أثبت به الحجة علیهم و إن الله تبارك و تعالی بعث عیسی (علیه السلام) فی وقت ظهرت فیه الزمانات واحتاج الناس الی الطب فأتاهم من عند الله عزوجل بما لم یكن عندهم مثله و بما أحیالهم الموتی و أبرأ لهم الأكمه و الأبرص بإذن الله و اثبت به الحجة علیهم. و أن الله بعث محمدا صلی الله علیه و آله و سلم فی وقت كان الاغلب علی اهل عصره الخطب و الكلام [و أظنه قال:] و الشعر، فاتاهم من كتاب الله عزوجل و مواعظه و احكامه ما ابطل به قولهم و أثبت به الحجة علیهم. عطاردی خبوشان، مسند امام رضا (ع)، ج1 (مشهد، آستان قدس رضوی، 1406ه. ق)، ص48.
6. ابن المنظور، لسان العرب، ج11، ذیل جهل.
7. همان جا.
8. فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج1، ص 267.
9. نهج الفصاحه، حدیث 1319، ص 278.
10. عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج1، ص 73.
11. احمد حسن زیات، تاریخ الادب العربی، (بیجا، بیتا، چ24، بیتا)، ص11.
12. الطبری، پیشین، ج4، ص 189.
13. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، (بیروت، دارالمعرفة، 1406ه. ق)، ص 863.
14. محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1417ه. ق)، ص 47 و 48.
15. ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، (تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1374ش)، ص132 و 133.
16. ملا فتح الله كاشانی، منهج الصادقین، ج2، (تهران كتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش)، ص 361.
17. ابوالفضل میبدی، كشف الاسرار و عدة الابرار، ج2، (تهران، انتشارات امیركبیر، 1363ش)، ص307.
18. رك. محمود زمخشری، الكشاف عن حقایق التنزیل، ج1، (بیروت، دارالكتاب العربی، 1407ه. ق)، ص641؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر كبیر)، (بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا)، ذیل آیه 50 المائده.
19. محمود زمخشری، پیشین، همانجا؛ طبری، ذیل آیه.
20. كلینی، ج7، ص407؛ طوسی، تهذیب، ج6، ص218.
21. سید محمدحسین الطباطبایی، پیشین، ج5، ص 356.
22. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج6، ص421.
23. اشاره به فرمایش امام علی (علیه السلام): «الحكم و حكمان، حكم الله و حكم الجاهلیه؛ فمن اخطأ حكم الله، حكم بحكم الجاهلیه»
24. محمود زمخشری، پیشین، ج1، ص 641.
25. محمد حسین الطباطبایی، پیشین، ج5، ص 356.
26. رك: ابوالفضل میبدی، پیشین، ج3، ص137.
27. فضل بن حسن، پیشین، ج8، ص558.
28. محمد بن جریر الطبری، پیشین؛ محمد بن حسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ه. ق)، ص356؛ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ذیل آیه 33 احزاب.
29. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج22، ص7 و8.
30. محمود زمخشری، پیشین، ج3، ص 537.
31. فخرالدین رازی، پیشین، ج9، ص 167.
32. رك. سید محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج16، ص309.
33. ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج15، (مشهد،آستان قدس رضوی، 1408ه. ق)، ص416.
34. محمد بن حسن طوسی، پیشین، ج9، ص 334؛ فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج9، ص190.
35. فخرالدین رازی، پیشین، ج10، ص 84.
36. ناصر مكارم شیرازی، پیشین، ج22، ص 96 و 97.
37. ملا فتح الله كاشانی، پیشین، ج8، ص390.
38. محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج18، ص 458.
39. ناصر مكارم شیرازی، پیشین، ج22، ص100-101.
40. صادق مكی، ملامح الفكر الدینی فی الشعر الجاهلی، (بیروت، دارالفكر اللبنانی، 1991م)، ص149.
فإن تنكحی ماویة الخیر حاتما فما مثله فینا و لا فی الاعاجم
فتی لا یزال اكبر همه فكاك اسیر او معونة غارم
41. عمرو بن كلثوم بن مالك عدنانی، صاحب قصیده نونیه متوفی در حدود سال 584م.
42. صادق مكی، پیشین، ص 149. (و لست بفراح لمال افیده و لست علی ما فاتنی اتندم).
43. قیس بن الخطیم، دیوان قیس بن الخطیم، تحقیق ناصرالدین الاسد، (بیروت، دار الصادر، 1387ه. ق، 1967م)، ص 130.
فما المال و الاخلاق الا معارة فما اسطعت من عروفها فتزود
متی ما تقد بالباطل الحق یأبه و إن قدت بالحق الرواسی تنقد
متی ما اتیت الامر من غیر بابه ضللت و إن تدخل من الباب تهتد.
44. النساء، 17/4.
45. فخرالدین رازی، پیشین، ج10، ص 524.
46. محمد بن احمد القرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ج5، (تهران، ناصرخسرو، 1364ش)، ص190؛ مسلم بن حجاج النیشابوری، پیشین، ج5، ص93؛ محمد بن اسماعیل البخاری، پیشین، ج1، ص13. (انك امرؤ فیك الجاهلیة)
47. علی اكبر دهخدا، لغت نامه، (تهران، دانشگاه تهران، 1373ش)، ذیل جاهلیت.
48. فخرالدین رازی، پیشین، ج10، ص480.
49. البقره، 183/2.
50. فلیپ حتی، پیشین، ص110.
51. توشیهیكو ایزوتسو، پیشین (خدا و انسان در قرآن)، ص 277 و 278.
52. النساء، 17/4. (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً)
53. الانعام، 54/6. (وَ إِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)
54. عمر فروخ، پیشین، ص52.
55. فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج3، ص 316.
امانی، محمدعلی، (1392)، سنن جاهلی عرب و روش برخورد قرآن كریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم