داستان، يا داستان است يا نيست
منبع:ماهنامه پرسمان
گفتوگو با محمدرضا سرشار، داستان نويس و قصهگو
شايد خيلى كليشهاى باشد؛ اما تعريف شما از داستان چيست؟
داستان، يك قالب روايى - ادبى است كه در آن، به اقتضاى نوع، تمام، بخش يا فرازى از زندگى يك يا چند شخصيت كه در وضعيتى ويژه قرار گرفتهاند، به تصوير كشيده مىشود
نظر شما درباره داستانهاى مدرن چيست؟
بسيارى از شكلهاى ادبى و هنرى كه در هر زمان با صفت «مدرن» و «نو» و امثال آن به خورد هنرجويان و هنرمندان نوپا يا كمدانش داده مىشود، در ذات و ماهيت خود، تفريطهايى در برابر افراطهاى مشابهى هستند كه در گذشته، در همين زمينه صورت گرفته است؛ چيزى شبيه مدهاى افراطى گذشته و تفريطى فعلى در عرصه لباس و پوشاك و آرايش موى سر و امثال آن يا مثل افراط در خوردن شيرينى كه در شخص، ميل شديدى نسبت به خوردن خوراكىهاى ترش ايجاد مىكند و افراط دوم، ميل شديد به خوردن مواد حاوى نمك و... .
اين مدها، به سبب همان غيرمتعارف بودنشان، در مرحله اول، چشمها را پر مىكنند و توجهها را به طرف خود مىكشانند؛ به بيان ديگر، ايجاد نوعى شگفتى مقطعى مىكنند؛ اما اولاً در واقع، دلى را نمىبرند و در ثانى، عمرى كوتاه دارند و به فاصلهاى اندك، حتى به ضد خود تبديل مىشود.
آيا به نظر شما، فرا داستان، داستان مينىماليستى و... در تعريف داستان مىگنجند؟
«فرا داستان» يا مثلاً «ضد داستان» و امثال آن، همانطور كه از عنوانشان بر مىآيد، خود مدعىاند كه از داستان در تعريف رايج و متداول آن فراتر رفتهاند يا در جبهه مخالف آن قرار گرفتهاند. بنابراين، داستان تمام عيار نيستند؛ اما داستان مينىمال، نوعى از داستان در مفهوم معقول آن است كه شباهتهاى بسيارى با حكايتهاى قديمى دارد؛ بى آن كه اغلب، آن عمق محتوايى، فراگيرى و قابليت تعميم پيام را داشته باشد. با اين حال، در ذات خود، قالبى مربوط به گذشته است كه دورانش گذشته و به مفهوم واقعى كلمه، نمىتواند عطش طالبان داستان را برطرف كند؛ ضمن آن كه نوعى تنبلى ذهنى، راحتطلبى و سادهانگارى را در نويسندگان جوان و نوپا ترويج مىكند؛ به طورى كه اين سنخ افراد، اگر با نوشتن داستان مينىمال شروع كنند، بعيد است به اين زودىها بتوانند به يك داستاننويس واقعى تبديل شوند.
آيا حكايتهاى تاريخى بازنويسى شده، داستان هستند؟
تصور مىكنم منظورتان «ماجراهاى تاريخى» باشد؛ در اين صورت، بله. هر موضوع و ماجراى انسانى - مانند فرازهاى تاريخى - اگر با استفاده از شگردهاى داستانى به تصوير كشيده شود و ساختار داستانى بيابد، مىتواند تبديل به «داستان» شود.
تخيل، چقدر در داستان تأثيرگذار است؟
تخيل، جزء لاينفك زندگى ماست. ما در هنگام انديشيدن به مسائل جدى يا صحبت درباره آنها نيز خواه ناخواه و دانسته يا ندانسته، مقدارى از تخيل خود را نيز با موضوع در مىآميزيم؛ داستان كه جاى خود دارد! گذراندن موضوع از صافى ذهن و سپس بيان آن از اين زاويه، خود نمونه بارزى از آميختن تخيل فردى با آن موضوع است. در مجموع، تخيل، لازمه هرگونه آفرينش و ابداع - اعم از ادبى، هنرى، علمى و مانند آن - است.
آيا داستانهاى مذهبى ما از لحاظ بار دراماتيك، قابل عرضه هستند؟
نسبت به داستانهاى مذهبى، لزوماً با يك معيار نمىتوان قضاوت كرد. بله، داستانهاى بسيارى داريم كه فقط تهمت داستان بودن را دارند؛ به عكس - و البته كمتر - داستانهاى مذهبىاى داريم كه آثارى تمام عيار، فنى و دراماتيك هستند. بسيارى از داستانهاى برگزيده جشنواره قصههاى قرآنى، پيامبران، ائمه و صحابه، از اين نوع هستند.
آيا به نظر شما داستاننويسهاى مذهبى توانستهاند در اين چند دهه به توفيقاتى دست پيدا كنند؟
البته؛ كافى است مقايسهاى بين قوىترين آثار نويسندگان مذهبى قبل از انقلاب و متوسطترين آثار داستاننويسان اين طيف بعد از انقلاب به عمل آوريد تا ببينيد در اين راه، چقدر پيشرفت كردهايم.
آيا بين قصهگويى و داستاننويسى، ارتباطى وجود دارد؟ يعنى قصهگوى خوب، مىتواند داستاننويس خوبى هم باشد يا برعكس؟
ارتباط و وجوه اشتراك كه زياد است؛ اما نه لزوماً يك داستاننويس، قصهگوى موفقى خواهد بود و نه يك قصهگو، حتماً مىتواند داستاننويس موفقى شود. با اين همه، داستاننويسى كه توانايى داستانگويى هم داشته باشد، قطعاً از يك داستانگوى صرف، در كارش موفقتر خواهد بود؛زيرا او، روح و ريزهكارىها و ظرافتهاى داستان را بهتر درك مىكند و در نتيجه، در انتقال آنها به مخاطب هم موفقتر است.
آثار شما بيشتر به خلق جريانات خاص، با زاويه ديد شخصى بنا شده است؛ اين مسئله را قبول داريد و آيا اين نكته، حُسن است؟
داشتن تشخّص و فرديت در روايت و ساخت و پرداخت، يك حسن و امتياز براى هر نويسنده است. اوج بلوغ ادبى هر نويسنده، دستيابى به اين تشخص و فرديت است. اگر واقعاً آثار من اين گونه باشد، بايد به خود ببالم.
آيا رمان در ايران رشد كرده است يا خير؟ در هر صورت، دلايل آن چيست؟
در مجموع، نسبت به قبل از انقلاب، رشد بسيارى كرده است؛ هر چند اين به آن معنا نيست كه تك تك آثار داستانى منتشر شده فعلى ما، در اين سطح است. در همه جاى دنيا و در هر زمانى، در كنار ادبيات اصيل و فخيم، انواع ادبيات سطحى، ضعيف و عامهپسند هم پديد مىآيد و رشد مىكند. دلايل مربوط به رشد ادبيات داستانى بعد از انقلاب را به تفصيل در كتاب «منظرى از ادبيات داستانى پس از انقلاب»1 ذكر كردهام و به تكرار آنها نمىپردازم.
آيا چيزى به عنوان داستان دانشجويى در بين آثار جوانترها مىبينيد؟
داستان، يا داستان است يا نيست؛ فرقى هم نمىكند كه آن را يك دانشجو نوشته باشد يا غير دانشجو؛ اما اگر منظورتان طرح مسائل دانشجويى در قالب داستان باشد، به صورت پراكنده، داستانهايى از اين نوع ديدهام؛ يك نمونهاش مجموعه داستان «توت فرنگىهاى روى ديوار»2 از محمد سرشار است.
آيا فكر نمىكنيد كه داستاننويسى به عنوان شاخهاى از هنر، بيشتر به استعدادهاى ذاتى فرد مربوط است و آموزش، تأثير چندانى در آن ندارد؟
داستاننويسى، مهارتى كاملاً آموختنى است؛ همانطور كه ساير هنرها نيز بيش و كم، اين گونهاند. اين تصور كه ژنى حامل استعداد هنرى يا ادبى وجود دارد كه فقط در وجود عدهاى خاص - به عنوان تافتههاى جدا بافته - پيدا مىشود و تُرَّهاتى از اين دست، يك نظريه انحرافى باستانى و فاقد هرگونه پشتوانه علمى و حتى تجربى واقعى است و تا كنون كسى نتوانسته آن را به اثبات برساند؛ البته نويسندگان و هنرمندان، اغلب، مبلغ اين نظريهاند؛ چون يا از كنه قضيه بىخبرند و يا به هر حال، بدشان نمىآيد خود را متمايز از ديگران جلوه بدهند؛ اما اين تمايل، تغييرى در اصل قضيه ايجاد نمىكند. نكته مهم در اين موضوع، اين است كه اين آموزش - مستقيم يا غيرمستقيم - بايد از سنين پايين شروع شود. كسانى كه در بزرگسالى و بدون زمينه قبلى لازم، وارد اين وادى مىشوند، اغلب موفق نمىشوند و حداكثر به يك منتقد، مدرس يا داستانشناس تبديل مىشوند.
جوانان دانشجو، براى داستاننويسى، بايد از كجا شروع كنند؟ مثلاً خاطرهنويسى يا وبلاگنويسى خوب است يا بايد كتابهاى خاصى را مطالعه كنند؟
هيچ چيز به اندازه مطالعه زياد، دقيق و پىگير داستانهاى ارزشمند، نمىتواند در رسيدن به اين هدف، به آنها كمك كند. ما در يكى از شمارههاى تابستانى مجله «ادبيات داستانى» (در سال 82 يا 83)، فهرست 116 رمان خواندنى براى اين سنين را منتشر كردهايم. كانون انديشه جوان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى نيز مشغول توصيفى كردن اين فهرست و انتشار آن در قالب يك كتابچه، تحت عنوان طرح «سما» يا «سماد» است؛ اين، هر چند لازم، اما كافى نيست. بعد از اين مرحله - يا براى عدهاى، در حين همين مرحله - نوشتن همه روزه و بادقت دفتر خاطرات، خواندن كتابها و مقالاتى راجع به فن داستاننويسى يا نقد داستان و در صورت امكان، شركت در كلاسهاى آموزش داستاننويسىاى كه مدرسان واردى داشته باشند و شركت در جلسات نقد داستانى كه گردانندگان اهل فنى داشته باشند، مىتوانند به آن جوشش حاصل از مطالعه انبوه رمانها در وجود فرد، سمت و سو بدهند و به كسب مهارت نوشتن در او، سرعت قابل توجهى ببخشند.
معيارهاى يك داستان خوب؟
جذابيت، تازگى موضوع، استحكام ساختار، پرداخت دقيق، جزئىنگرى، ريزبافت و ظريف بودن، داشتن نكته يا حرفى براى گفتن و... .
ده فرمان براى نوشتن يك داستان خوب؟
نگريستن به جهان اطراف و خود و ديگران، از زاويهاى متفاوت با ديگران و خود
نفوذ دادن نگاه از سطح به لايههاى زيرين و عميق پديدهها و انسانها
تقويت حواس پنجگانه و يا حداكثر استفاده از آنها؛ مطالعه بادقت آثار ارزشمند
ثبت بىدرنگ تجربيات حسى و انديشهاى خود، با تمام جزئيات
ثبت پيوسته جرقههايى كه در ذهن زده مىشود، بىدرنگ و بادقت كامل
نوشتن دقيق خلاصه داستانهايى كه مىخوانيم
يادداشت تعابير و توصيفهاى زيبا و جالبى كه در داستانها يا اشعار مىخوانيم
ثبت گفتههاى جالب افراد، به همان صورت
مطالعه و به خاطر سپردن اشعار باارزش و تكرار و زمزمه مرتب آنها
مطالعه نمايشنامههاى قوى
در دل حوادث حضور يافتن و پرهيز از راحتطلبى
مطالعه نقد آثارى كه خواندهايم
پاكنويس مكرر اثر و خسته نشدن از اين كار تا مرز رضايت كامل از نوشته
براى مدتى كنار گذاشتن نوشتن و منفك كردن ذهن از آن و بعد مراجعه به آن و اصلاحش
خواندن اثر نهايى شده براى افراد آشنا با داستان و شنيدن نقد و نظرهاى آنان و در صورت قبول، اِعمال آن نظرات در نوشته.
پنج داستاننويس خوب كشور ما؟
از اين كار، خير نديدهام؛ از اين رو، خواهش مىكنم در اين باره، معذورم بداريد.
آثار شاخص خود را نام ببريد.
مجموعه پانزده جلدى «از سرزمين نور»، رمان دو جلدى «آنك آن يتيم نظر كرده» (داستان زندگى رسول اكرم صلىاللهعليهوآله)، «اگر بابا بميرد»، «مهاجر كوچك»، «آن جا كه خانهام نيست»، «هستم اگر مىروم»، «يثرب، شهر يادها و يادگارها»، «نردبان جهان» و... .
در حال حاضر، خلق چه آثارى را در دست دارد؟
هر وقت فرصت پيدا كنم، نقد «بوف كور» هدايت را پاكنويس نهايى مىكنم.
با تشكر از فرصتى كه در اختيار ما قرار داديد.