داستان، يا داستان است يا نيست

محمدرضا سرشار، مشهور به رضا رهگذر، در سال 1332ش. به دنيا آمد. اولين نوشته‏هايش را در سال 52، در يكى از نشريه‏هاى ادبى هفتگى چاپ كرد و سه سال بعد، نخستين كتابش به چاپ رسيد. سرشار در سال‏هاى پس از انقلاب، حدود 95 كتاب را در قالب داستان، پژوهش، نقد و مباحث نظرى - ادبى (تأليف و ترجمه) منتشر كرده است. نوشته‏هاى او دست‏كم 30 جايزه را در سطح كشور به خود اختصاص داده و بعضى نيز به زبان‏هاى انگليسى و اردو ترجمه شده‏اند. نشريه بين‏المللى «who is who»، در سال 73، نام او را به عنوان يكى از مشاهير فرهنگ ايران ثبت كرده است.
دوشنبه، 16 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستان، يا داستان است يا نيست
داستان، يا داستان است يا نيست
داستان، يا داستان است يا نيست

منبع:ماهنامه پرسمان

گفت‏وگو با محمدرضا سرشار، داستان نويس و قصه‏گو

محمدرضا سرشار، مشهور به رضا رهگذر، در سال 1332ش. به دنيا آمد. اولين نوشته‏هايش را در سال 52، در يكى از نشريه‏هاى ادبى هفتگى چاپ كرد و سه سال بعد، نخستين كتابش به چاپ رسيد. سرشار در سال‏هاى پس از انقلاب، حدود 95 كتاب را در قالب داستان، پژوهش، نقد و مباحث نظرى - ادبى (تأليف و ترجمه) منتشر كرده است. نوشته‏هاى او دست‏كم 30 جايزه را در سطح كشور به خود اختصاص داده و بعضى نيز به زبان‏هاى انگليسى و اردو ترجمه شده‏اند. نشريه بين‏المللى «who is who»، در سال 73، نام او را به عنوان يكى از مشاهير فرهنگ ايران ثبت كرده است. تدريس در مدارس و دانشگاه تهران، 22 سال گويندگى قصه ظهر جمعه، 24 سال داورى كتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، مديريت هيئت علمى گروه ادبيات و انديشه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، سه دوره رياست هيئت مديره انجمن قلم ايران و دو دوره عضويت در هيئت منصفه دادگاه مطبوعات، گزيده‏اى از مسئوليت‏هاى سرشار، در طول سال‏هاى پس از انقلاب بوده‏اند. از ميان آثار وى، مى‏توان به كتاب‏هاى الفباى قصه‏نويسى، منظرى از ادبيات داستانى پس از انقلاب، ورود نويسنده به ساحت داستان و خروج شخصيت‏ها از آن، بررسى 20 سال ادبيات داستانى دفاع مقدس (ويژه كودك و نوجوان)، نقدى بر كتاب «رازهاى سرزمين من» از رضا براهنى، جنگ و صلح، نگاهى تازه به ادبيات كودكان قبل و بعد از انقلاب، نيم نگاهى به 8 سال قصه جنگ، رمان خداحافظ برادر، رمان دو جلدى آنك آن يتيم نظر كرده، مجموعه داستان‏هاى جايزه، قصه پرغصه ما، غير از خدا هيچ كس نبود و داستان‏هاى بلند گرداب سكندر، اگر بابا بميرد، نردبان جهان و اصيل آباد اشاره كرد. محمدرضا سرشار، اين روزها علاوه بر داستان‏نويسى، سردبيرى ماهنامه‏هاى ادبيات داستانى و سروش نوجوان را نيز برعهده دارد.
شايد خيلى كليشه‏اى باشد؛ اما تعريف شما از داستان چيست؟
داستان، يك قالب روايى - ادبى است كه در آن، به اقتضاى نوع، تمام، بخش يا فرازى از زندگى يك يا چند شخصيت كه در وضعيتى ويژه قرار گرفته‏اند، به تصوير كشيده مى‏شود
نظر شما درباره داستان‏هاى مدرن چيست؟
بسيارى از شكل‏هاى ادبى و هنرى كه در هر زمان با صفت «مدرن» و «نو» و امثال آن به خورد هنرجويان و هنرمندان نوپا يا كم‏دانش داده مى‏شود، در ذات و ماهيت خود، تفريطهايى در برابر افراطهاى مشابهى هستند كه در گذشته، در همين زمينه صورت گرفته است؛ چيزى شبيه مدهاى افراطى گذشته و تفريطى فعلى در عرصه لباس و پوشاك و آرايش موى سر و امثال آن يا مثل افراط در خوردن شيرينى كه در شخص، ميل شديدى نسبت به خوردن خوراكى‏هاى ترش ايجاد مى‏كند و افراط دوم، ميل شديد به خوردن مواد حاوى نمك و... .
اين مدها، به سبب همان غيرمتعارف بودنشان، در مرحله اول، چشم‏ها را پر مى‏كنند و توجه‏ها را به طرف خود مى‏كشانند؛ به بيان ديگر، ايجاد نوعى شگفتى مقطعى مى‏كنند؛ اما اولاً در واقع، دلى را نمى‏برند و در ثانى، عمرى كوتاه دارند و به فاصله‏اى اندك، حتى به ضد خود تبديل مى‏شود.
آيا به نظر شما، فرا داستان، داستان مينى‏ماليستى و... در تعريف داستان مى‏گنجند؟
«فرا داستان» يا مثلاً «ضد داستان» و امثال آن، همان‏طور كه از عنوانشان بر مى‏آيد، خود مدعى‏اند كه از داستان در تعريف رايج و متداول آن فراتر رفته‏اند يا در جبهه مخالف آن قرار گرفته‏اند. بنابراين، داستان تمام عيار نيستند؛ اما داستان مينى‏مال، نوعى از داستان در مفهوم معقول آن است كه شباهت‏هاى بسيارى با حكايت‏هاى قديمى دارد؛ بى آن كه اغلب، آن عمق محتوايى، فراگيرى و قابليت تعميم پيام را داشته باشد. با اين حال، در ذات خود، قالبى مربوط به گذشته است كه دورانش گذشته و به مفهوم واقعى كلمه، نمى‏تواند عطش طالبان داستان را برطرف كند؛ ضمن آن كه نوعى تنبلى ذهنى، راحت‏طلبى و ساده‏انگارى را در نويسندگان جوان و نوپا ترويج مى‏كند؛ به طورى كه اين سنخ افراد، اگر با نوشتن داستان مينى‏مال شروع كنند، بعيد است به اين زودى‏ها بتوانند به يك داستان‏نويس واقعى تبديل شوند.
آيا حكايت‏هاى تاريخى بازنويسى شده، داستان هستند؟
تصور مى‏كنم منظورتان «ماجراهاى تاريخى» باشد؛ در اين صورت، بله. هر موضوع و ماجراى انسانى - مانند فرازهاى تاريخى - اگر با استفاده از شگردهاى داستانى به تصوير كشيده شود و ساختار داستانى بيابد، مى‏تواند تبديل به «داستان» شود.
تخيل، چقدر در داستان تأثيرگذار است؟
تخيل، جزء لاينفك زندگى ماست. ما در هنگام انديشيدن به مسائل جدى يا صحبت درباره آنها نيز خواه ناخواه و دانسته يا ندانسته، مقدارى از تخيل خود را نيز با موضوع در مى‏آميزيم؛ داستان كه جاى خود دارد! گذراندن موضوع از صافى ذهن و سپس بيان آن از اين زاويه، خود نمونه بارزى از آميختن تخيل فردى با آن موضوع است. در مجموع، تخيل، لازمه هرگونه آفرينش و ابداع - اعم از ادبى، هنرى، علمى و مانند آن - است.
آيا داستان‏هاى مذهبى ما از لحاظ بار دراماتيك، قابل عرضه هستند؟
نسبت به داستان‏هاى مذهبى، لزوماً با يك معيار نمى‏توان قضاوت كرد. بله، داستان‏هاى بسيارى داريم كه فقط تهمت داستان بودن را دارند؛ به عكس - و البته كمتر - داستان‏هاى مذهبى‏اى داريم كه آثارى تمام عيار، فنى و دراماتيك هستند. بسيارى از داستان‏هاى برگزيده جشنواره قصه‏هاى قرآنى، پيامبران، ائمه و صحابه، از اين نوع هستند.
آيا به نظر شما داستان‏نويس‏هاى مذهبى توانسته‏اند در اين چند دهه به توفيقاتى دست پيدا كنند؟
البته؛ كافى است مقايسه‏اى بين قوى‏ترين آثار نويسندگان مذهبى قبل از انقلاب و متوسطترين آثار داستان‏نويسان اين طيف بعد از انقلاب به عمل آوريد تا ببينيد در اين راه، چقدر پيشرفت كرده‏ايم.
آيا بين قصه‏گويى و داستان‏نويسى، ارتباطى وجود دارد؟ يعنى قصه‏گوى خوب، مى‏تواند داستان‏نويس خوبى هم باشد يا برعكس؟
ارتباط و وجوه اشتراك كه زياد است؛ اما نه لزوماً يك داستان‏نويس، قصه‏گوى موفقى خواهد بود و نه يك قصه‏گو، حتماً مى‏تواند داستان‏نويس موفقى شود. با اين همه، داستان‏نويسى كه توانايى داستان‏گويى هم داشته باشد، قطعاً از يك داستان‏گوى صرف، در كارش موفق‏تر خواهد بود؛زيرا او، روح و ريزه‏كارى‏ها و ظرافت‏هاى داستان را بهتر درك مى‏كند و در نتيجه، در انتقال آنها به مخاطب هم موفق‏تر است.
آثار شما بيشتر به خلق جريانات خاص، با زاويه ديد شخصى بنا شده است؛ اين مسئله را قبول داريد و آيا اين نكته، حُسن است؟
داشتن تشخّص و فرديت در روايت و ساخت و پرداخت، يك حسن و امتياز براى هر نويسنده است. اوج بلوغ ادبى هر نويسنده، دست‏يابى به اين تشخص و فرديت است. اگر واقعاً آثار من اين گونه باشد، بايد به خود ببالم.
آيا رمان در ايران رشد كرده است يا خير؟ در هر صورت، دلايل آن چيست؟
در مجموع، نسبت به قبل از انقلاب، رشد بسيارى كرده است؛ هر چند اين به آن معنا نيست كه تك تك آثار داستانى منتشر شده فعلى ما، در اين سطح است. در همه جاى دنيا و در هر زمانى، در كنار ادبيات اصيل و فخيم، انواع ادبيات سطحى، ضعيف و عامه‏پسند هم پديد مى‏آيد و رشد مى‏كند. دلايل مربوط به رشد ادبيات داستانى بعد از انقلاب را به تفصيل در كتاب «منظرى از ادبيات داستانى پس از انقلاب»1 ذكر كرده‏ام و به تكرار آنها نمى‏پردازم.
آيا چيزى به عنوان داستان دانشجويى در بين آثار جوان‏ترها مى‏بينيد؟
داستان، يا داستان است يا نيست؛ فرقى هم نمى‏كند كه آن را يك دانشجو نوشته باشد يا غير دانشجو؛ اما اگر منظورتان طرح مسائل دانشجويى در قالب داستان باشد، به صورت پراكنده، داستان‏هايى از اين نوع ديده‏ام؛ يك نمونه‏اش مجموعه داستان «توت فرنگى‏هاى روى ديوار»2 از محمد سرشار است.
آيا فكر نمى‏كنيد كه داستان‏نويسى به عنوان شاخه‏اى از هنر، بيشتر به استعدادهاى ذاتى فرد مربوط است و آموزش، تأثير چندانى در آن ندارد؟
داستان‏نويسى، مهارتى كاملاً آموختنى است؛ همان‏طور كه ساير هنرها نيز بيش و كم، اين گونه‏اند. اين تصور كه ژنى حامل استعداد هنرى يا ادبى وجود دارد كه فقط در وجود عده‏اى خاص - به عنوان تافته‏هاى جدا بافته - پيدا مى‏شود و تُرَّهاتى از اين دست، يك نظريه انحرافى باستانى و فاقد هرگونه پشتوانه علمى و حتى تجربى واقعى است و تا كنون كسى نتوانسته آن را به اثبات برساند؛ البته نويسندگان و هنرمندان، اغلب، مبلغ اين نظريه‏اند؛ چون يا از كنه قضيه بى‏خبرند و يا به هر حال، بدشان نمى‏آيد خود را متمايز از ديگران جلوه بدهند؛ اما اين تمايل، تغييرى در اصل قضيه ايجاد نمى‏كند. نكته مهم در اين موضوع، اين است كه اين آموزش - مستقيم يا غيرمستقيم - بايد از سنين پايين شروع شود. كسانى كه در بزرگ‏سالى و بدون زمينه قبلى لازم، وارد اين وادى مى‏شوند، اغلب موفق نمى‏شوند و حداكثر به يك منتقد، مدرس يا داستان‏شناس تبديل مى‏شوند.
جوانان دانشجو، براى داستان‏نويسى، بايد از كجا شروع كنند؟ مثلاً خاطره‏نويسى يا وبلاگ‏نويسى خوب است يا بايد كتاب‏هاى خاصى را مطالعه كنند؟
هيچ چيز به اندازه مطالعه زياد، دقيق و پى‏گير داستان‏هاى ارزشمند، نمى‏تواند در رسيدن به اين هدف، به آنها كمك كند. ما در يكى از شماره‏هاى تابستانى مجله «ادبيات داستانى» (در سال 82 يا 83)، فهرست 116 رمان خواندنى براى اين سنين را منتشر كرده‏ايم. كانون انديشه جوان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى نيز مشغول توصيفى كردن اين فهرست و انتشار آن در قالب يك كتابچه، تحت عنوان طرح «سما» يا «سماد» است؛ اين، هر چند لازم، اما كافى نيست. بعد از اين مرحله - يا براى عده‏اى، در حين همين مرحله - نوشتن همه روزه و بادقت دفتر خاطرات، خواندن كتاب‏ها و مقالاتى راجع به فن داستان‏نويسى يا نقد داستان و در صورت امكان، شركت در كلاس‏هاى آموزش داستان‏نويسى‏اى كه مدرسان واردى داشته باشند و شركت در جلسات نقد داستانى كه گردانندگان اهل فنى داشته باشند، مى‏توانند به آن جوشش حاصل از مطالعه انبوه رمان‏ها در وجود فرد، سمت و سو بدهند و به كسب مهارت نوشتن در او، سرعت قابل توجهى ببخشند.
معيارهاى يك داستان خوب؟
جذابيت، تازگى موضوع، استحكام ساختار، پرداخت دقيق، جزئى‏نگرى، ريزبافت و ظريف بودن، داشتن نكته يا حرفى براى گفتن و... .
ده فرمان براى نوشتن يك داستان خوب؟
نگريستن به جهان اطراف و خود و ديگران، از زاويه‏اى متفاوت با ديگران و خود
نفوذ دادن نگاه از سطح به لايه‏هاى زيرين و عميق پديده‏ها و انسان‏ها
تقويت حواس پنج‏گانه و يا حداكثر استفاده از آنها؛ مطالعه بادقت آثار ارزشمند
ثبت بى‏درنگ تجربيات حسى و انديشه‏اى خود، با تمام جزئيات‏
ثبت پيوسته جرقه‏هايى كه در ذهن زده مى‏شود، بى‏درنگ و بادقت كامل‏
نوشتن دقيق خلاصه داستان‏هايى كه مى‏خوانيم‏
يادداشت تعابير و توصيف‏هاى زيبا و جالبى كه در داستان‏ها يا اشعار مى‏خوانيم‏
ثبت گفته‏هاى جالب افراد، به همان صورت‏
مطالعه و به خاطر سپردن اشعار باارزش و تكرار و زمزمه مرتب آنها
مطالعه نمايشنامه‏هاى قوى‏
در دل حوادث حضور يافتن و پرهيز از راحت‏طلبى‏
مطالعه نقد آثارى كه خوانده‏ايم‏
پاك‏نويس مكرر اثر و خسته نشدن از اين كار تا مرز رضايت كامل از نوشته‏
براى مدتى كنار گذاشتن نوشتن و منفك كردن ذهن از آن و بعد مراجعه به آن و اصلاحش‏
خواندن اثر نهايى شده براى افراد آشنا با داستان و شنيدن نقد و نظرهاى آنان و در صورت قبول، اِعمال آن نظرات در نوشته.
پنج داستان‏نويس خوب كشور ما؟
از اين كار، خير نديده‏ام؛ از اين رو، خواهش مى‏كنم در اين باره، معذورم بداريد.
آثار شاخص خود را نام ببريد.
مجموعه پانزده جلدى «از سرزمين نور»، رمان دو جلدى «آنك آن يتيم نظر كرده» (داستان زندگى رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله)، «اگر بابا بميرد»، «مهاجر كوچك»، «آن جا كه خانه‏ام نيست»، «هستم اگر مى‏روم»، «يثرب، شهر يادها و يادگارها»، «نردبان جهان» و... .
در حال حاضر، خلق چه آثارى را در دست دارد؟
هر وقت فرصت پيدا كنم، نقد «بوف كور» هدايت را پاك‏نويس نهايى مى‏كنم.
با تشكر از فرصتى كه در اختيار ما قرار داديد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط