پديدهاى به نام جهانى شدن
نويسنده:دكتر مجيد توسلى
موضوعى كه اخيراً توجه بسيارى از انديشمندان و صاحبنظران را به خود جلب كرده، موضوعى است به نام جهانى شدن يا .Globalization
خبرنگاران، نخستين افرادى بودند كه به اين مفهوم پرداختند و ادبيات اوليه آن را به وجود آوردند و به همين دليل، در بدو نام گذارى آن، دقت كافى صورت نگرفته است. در معادليابى اين واژه به زبان فارسى نيز دقت كافى صورت نگرفته است؛ زيرا Globدر زبان فارسى به معناى كره است و نه جهان و معادل جهان، Universe مىباشد. به همين دليل است كه برخى از اديبان و مترجمان فارسى زبان يا عرب زبان بر اين عقيدهاند كه بايد از عبارت كروى شدن يا سيارهاى شدن، به جاى جهانى شدن استفاده كنيم. بسيارى بر اين عقيدهاند كه در زبان فارسى استفاده از عبارات كروى شدن و سيارهاى شدن، به جاى جهانى شدن، به هيچ وجه نمىتواند مبين مفهوم Globalization باشد.
تكنولوژىها و فنونى كه ما امروز شاهد آن هستيم، به لحاظ فلسفى، نتيجه افكار دكارت و بيكن و به لحاظ علمى، حاصل افكار گاليله، كپلر و... هستند. در حوزه زيستشناسى، هرمان و داروين، در حوزه فيزيك، نيوتن و در رشته روانشناسى، فرويد، تحولات عظيمى ايجاد كردند. داروين، نيوتن، فرويد و همه كسانى كه پيرو تفكرات آنها بودند، از آغازگران اين راه به شمار مى روند. اينان مىگفتند كه ما چيزى را قبول مىكنيم كه قابل مشاهده باشد و جريان پوزيتيويسم را بنيان نهادند و به معناى دقيقتر، جريان اثباتگرايى را شروع كردند؛ به اين معنى كه تا چيزى اثبات نشود، قابل قبول نمىباشد؛ حال مىخواهد خدا باشد يا پيامبر و يا ... .
Positivism، يعنى مثبتگرايى و مثبت، يعنى اثبات شده و اين، به معناى قابل اندازهگيرى و قابل مشاهده بودن مىباشد. در علوم فنى، ادعاهايى را كه اثبات نشده باشند، جزء علم به شمار نمىآورند و به آنها فرضيه مىگويند. بنابراين، علم را محدود به روابط بين پديدهها كردند و اين واژه را در جاى ديگرى استفاده نكردند. اينجا بود كه Science در مقابل Knowledge قرار گرفت و به كسى كه فقط علوم تجربى و طبيعى را مىدانست، Scientist مىگفتند.
بعضى بر اين عقيدهاند كه پديده جهانى شدن كه ما امروز شاهد آن هستيم، مرحلهاى از جريانى است كه از قديم شروع شده، اما اكنون شكلى جديد به خود گرفته است و علت اين شكلگيرى نوين يا به عبارتى، موتور محركه اين تغييرات سريع، فناورى ارتباطات است و اين، همان چيزى است كه تافلر در موج سوم از آن ياد كرده است. ترديدى نيست كه امروز ما در يك دهكده جهانى زندگى مىكنيم و پيشبينى تافلر، صحيح بوده است. در اين بين، ما چه وضعيتى خواهيم داشت؟ اين، سؤال مهمى است؛ زيرا سرنوشت كشور ما با اين تحولات، تغيير مىكند. بنابراين، بر ما لازم است كه با اين پديده جديد، آشنايى پيدا كنيم.
اين گروه، چنين معتقدند: همان گونه كه پس از شروع جريان مدرنيته و از قرن 16 به بعد، انقلابهاى متعددى روى داد و چهره جديدى به دنيا بخشيد، جريان جهانى شدن نيز چهره جديدى به دنيا خواهد بخشيد. اين جريان، داراى تأثير فراوانى بر زندگى شخصى، اجتماعى، علمى، فرهنگى و ... دارد و براى ما لازم است كه اين جريان را دقيقاً بشناسيم؛ زيرا در صورت عدم درك صحيح از آن، متضرر خواهيم شد.
در مورد مدرنيسم، 10 تا 20 نظريه وجود دارد. افرادى اين نظريهها را بررسى علمى و تحقيقى كردهاند و از بررسى الگوهاى متفاوت، الگويى را به وجود آورده و مباحث را تئوريزه كردهاند؛ اما تئوريزه كردن نظريهها در مورد جهانى شدن، هنوز انجام نشده است.
آيا اين جهانى شدن، جريانى قديمى است يا رويكردى جديد دارد؟ آيا جهانى شدن، صرفاً براى كشورهاى در حال توسعه اهميت پيدا كرده يا براى كشورهاى جهان سوم هم يك موضوع قابل بررسى است؟ آيا جهانى شدن، شكل جديد و نوينى از استعمار است؟ شايد همان گونه كه كشورهاى غربى تصميم بر حضور مستقيم در كشورهاى مستعمرهشان نداشتند و از طريق سران كشورها به استعمار خود ادامه مىدادند، از ابراز جهانى شدن نيز به اين منظور مىخواهند استفاده كنند.
انديشمندان در حال حاضر، نسبت به مسئله جهانى شدن، به دو دسته خوشبين و بدبين تقسيم شدهاند. برخى مىگويند كه جهانى شدن، هيچ نفعى براى ما نخواهد داشت؛ زيرا جهانى شدن، ادامه استعمار و شكل جديدى از آن مىباشد و ما نبايد فريب آن را بخوريم.
ما بايد نسبت به اين جريان خوشبين باشيم يا بدبين؟ در كدام حوزهها، ما مىتوانيم وارد اين جريان بشويم و در كدام حوزهها نمىتوان وارد شد؟ اين جاست كه بحث مزيتها مطرح مىشود كه بايد آنها را بررسى كرد. يكى از بحثها اين است كه آيا ما به سازمان تجارت جهانى بپيونديم يا نه؟ اگر ما به اين سازمان بپيونديم، چه مزايا و فوايدى براى ما دارد و اگر نپيونديم، چه ضررهايى را بايد متحمل شويم؟ در حوزه فرهنگ و سياست، ما چه تاثيرى مىپذيريم و چه اتفاقاتى براى ما خواهد افتاد؟ اينها مسائلى هستند كه بايد جوابى دقيق و كارشناسانه براى آنها پيدا كنيم.
الف) سرمايهدارى تجارى )Commerical(.
ب) سرمايهدارى صنعتى)Industrial( .
ج) سرمايهدارى مالى )Financial(.
از يك دوره مشخص به بعد، سرمايهدارى تجارى جاى خود را به سرمايهدارى صنعتى داد. در دو قرن 16و 17، شاهد سرمايهدارى تجارى بوديم؛ ولى در قرون 18و 19، سرمايهدارى صنعتى را داريم و در قرن بيستم نيز سرمايهگذارى صنعتى جاى خود را به سرمايهگذارى مالى داد. سرمايهدارى مالى، با دو نوع ديگر، تفاوتهايى دارد. در اين نوع سرمايهدارى، اعتبار و اعتماد است كه پيشبرنده امور است و به همين دليل، امروزه بانكها هستند كه در سرمايهدارى دنيا، نقش مهم و اساسى را بر عهده دارند؛ به ويژه بانك جهانى و صندوق بينالمللى پول. اگر دقت كنيم، مىبينيم كه در امور بانكى نيز تكنولوژى ارتباطات نقشى اساسى بر عهده دارد؛ تا آنجا كه امور بانكى نيز از طريق ارتباطات اينترنتى قابل انجام است.
موضوعاتى مانند كارتهاى اعتبارى نيز اينجا مطرح مىشوند و تنها مشكلى كه در سر راه تجارتهاى اينترنتى وجود دارد، مسئله هك كردن و از بين بردن اعتبار كارتهاست. اين امور، دزدىهاى اينترنتى ناميده مىشوند.
مجموعه اين علل، به بحث جهانى شدن دامن زدند و آن را به پيش بردند. اين بحث، در كشورهاى غربى پيدا شده و كم كم به ساير نقاط جهان هم سرايت كرده است.
همچنين اين بحث مطرح شده كه انسان را به انرژى تبديل كنند و لحظهاى ديگر، او را در جايى ديگر، به وجود آورند و ادعا شده كه از لحاظ تئوريكى، مشكلى وجود ندارد؛ ولى به خاطر پيچيدگىهاى موجود انسانى، مشكلات تكنولوژى، راه ما را سد كرده است.
اكنون بحثى به نام واقعيت مجازى وجود دارد؛ به اين معنا كه با استفاده از تكنيكهايى، به طور مجازى، يك واقعيت را در مخيله انسان القا مىنمايند. بحث فشردهسازى زمان و مكان، مطابق تعريف آقاى هاروى است. در اين تعريف، ما با يك سياره يا يك كره سر و كار داريم و يا به قول تافلر، با يك دهكده روبهرو هستيم. در يك دهكده، اگر فردى، كارى انجام بدهد، به سرعت، خبر آن به همه جا مىرسد؛ با اين تفاوت كه دهكده آقاى تافلر، يك دهكده الكترونيكى است و در اين دهكده، بحثهاى فراوانى مطرح است. كدام فرهنگ غالب خواهد شد و كدام فرهنگ مغلوب مىشود؟ آيا فرهنگ غرب مسلط مىشود؟ آيا فرهنگها بر جاى خودشان باقى مىمانند؟ اين سؤالات، نمونههايى از اين بحثهاست. برخى از انديشمندان در پاسخ به اين سؤالات گفتهاند كه اصلاً اين طور نيست كه بگوييم جهانى شدن، فرهنگها را از بين مىبرد. در كتابى كه توسط آقاى شايگان درباره جهانى شدن تأليف شده، از اصطلاح فرهنگ موزاييكى استفاده شده است؛ به اين معنى كه فرهنگهاى مختلف در جهان، مانند موزاييك در كنار هم زندگى مىكنند و هر چه اين موزاييكها رنگارنگتر و متنوعتر باشند، زيباتر و جالبتر به نظر مىرسند. بنابراين، نبايد اصلاً نگران كنار هم قرار گرفتن فرهنگهاى متفاوت باشيم. همچنين نبايد نگران باشيم كه كدخداى اين دهكده كوچك، غربىها خواهند شد؛ چون غربىها وقتى كه ديدند كشورهايشان سرشار و انباشته از فيلمهاى هاليوود و آمريكايى مىشود، عهدنامه تلويزيون فرامرزى را تصويب كردند و اجازه ندادند كه فيلمهاى آمريكايى مسلط بشوند؛ زيرا اعتقاد داشتند كه اين، Globalization نيست، بلكه Americanization است.
ديدگاههاى ديگرى نيز درباره اين مسئله وجود دارد؛ مثلاً فردى به نام گيدنز، اعتقاد دارد كه جهانى شدن جريانى است كه روابط اجتماعى جهانى را تشديد مىكند و مكانهاى دور را به هم متصل مىكند. بنابراين، اتفاقى كه در گوشهاى از دنيا مىافتد، به همه ربط دارد و ديگر نمىتوان ادعا كرد كه اين اتفاق، به من ارتباط ندارد. از اين پس، هر تصميمى كه در يك كشور گرفته مىشود، روى سرنوشت همه انسانهاى جهان تأثير دارد. بنابراين، گيدنز، از منظر ديگرى به اين وضع مىنگرد و معتقد به فرايند جدايى زمان و مكان است كه بر خلاف نظر هاروى است.
اين كه گفته مىشود زمان و مكان فشرده شدهاند، به اين معنى است كه ديگر فاصله زمانى بين ما و آنها وجود ندارد يا به عبارتى، زمان، موضوعيت خود را از دست داده است. گيدنز در كتاب نيروى مقدم، به طور مشروح، به تبيين اين مفهوم پرداخته است.
در تحليل نهايى، تفسير هاروى و گيدنز، يكى است؛ ولى از دو ديدگاه متفاوت بيان شده، تفاوت دقيقى بين اين دو نظريه نمىتوان پيدا كرد؛ تنها يكى مىگويد كه جدا شدن و ديگرى مىگويد يكى شدن. برخى افراد حتى پا را از اين نيز فراتر نهاده و چنين گفتهاند: از آنجا كه جهانى شدن يك خصلت سركش در جهان است، نمىتوان به طور قطع گفت كه در جهان چه اتفاقى در حال رخ دادن است؛ زيرا براى آنكه بتوان راجع به يك موضوع اظهارنظر كرد، بايد از سطحى بالاتر به آن نگريست؛ حال آنكه خود ما نيز در معرض جهانى شدن هستيم.
برخى معقتدند كه جهانى شدن، يك فرآيند است و فرآيند، يعنى جريانى كه خود به خود پيش مىرود؛ مثل توپى كه از سراشيبى به پايين مىغلتد يا مثل دانهاى كه كاشته مىشود و در صورت آماده بودن شرايط، خود به خود، شروع به رشد و نمو مىكند. گفته شده كه جهانى شدن نيز فرآيندى است كه از جايى شروع مىشود و به تكامل مىرسد و با پيشرفت علم و تكنولوژى و ارتباطات، راه خودش را مىپيمايد و پيش مىرود. گروهى ديگر، ديدگاه خوبى نسبت به اين پديده ندارند و بر اين عقيدهاند كه جهانى شدن، يك فرآيند نمىباشد؛ بلكه يك پروژه است؛ يعنى عدهاى نشستهاند و نقشهاى براى استعمار دنيا طراحى كردهاند كه اين نقشه، نام جهانى شدن به خود گرفته است. طراحان اين نقشه، مىخواهند حاكمان آينده جهان باشند. آنان مىانديشند كه غرب با بحران انرژى مواجه خواهد شد و در آينده، به منابع انرژى ساير دنيا نياز خواهد داشت بنابراين، سازمان تجارت جهانى را راه انداختهاند. آنها معتقدند كه اين برنامه طورى طراحى شده كه فرهنگ در چارچوب غرب حفظ شود. آنها معتقدند كه اين پروژهاى است كه قسمتهايى از آن انجام شده و قسمتهايى نيز در حال انجام است و احتمالاً در آينده انجام مىشود و در بخشهاى ديگر آن كه انجام شود، سلطه و احاطه غرب بر جهان، مكشوفتر و معلومتر خواهد شد و در آينده، سلطه فرهنگ غرب را بر ساير فرهنگها، بيشتر احساس خواهيم كرد.
كسانى كه معتقدند اين يك فرآيند است، ديگر از اين موضوع به عنوان تهاجم فرهنگى ياد نمىكنند؛ بلكه از آن به عنوان يك روند طبيعى كه برنامههاى خاص خودش را دارد، ياد مىكنند؛ اما آن كه به پروژهاى بودن جهانى شدن معتقد است، همواره مراقب همه جاست و همه برنامهها و رويكردها را با چشم ديگرى مىبيند و مواظب است كه فريب نخورد.
در اين زمينه، بررسى عواملى كه باعث تسلط فرهنگ غربى بعد از جنگ جهانى دوم و به ويژه در عصر حاضر شده و عواملى كه باعث شدهاند تا امثال آقاى بوش (رئيس جمهور وقت آمريكا) از نظم نوين جهانى سخن بگويند و افرادى مثل هانتينگتون، صحبت از جنگ تمدنها كنند، مىتواند مفيد باشد.
عوامل زيادى در اين نگرش دخيل بودهاند كه برخى عبارتند از:
1. شركتهاى چند مليتى.
2. بازارهاى فروش جهانى.
3. انقلاب اطلاعاتى.
4. فروپاشى نظام كمونيستى شوروى.
مىدانيم كه پس از انقلاب صنعتى كه استالين در شوروى ايجاد كرد، روسها اولين ماهواره را به فضا فرستادند و بعد از آن، آمريكايىها احساس كردند كه در جايى ضعف دارند و از انجام اين كار ناتوانند. بنابراين، به اشكالاتى كه در نظام آموزش و پرورش خود داشتند، پى بردند و شروع به اصلاح آن كردند و به موفقيتهايى دست يافتند و پس از آن، آرمسترانگ به ماه سفر كرد. با حذف اين رقيب جدى و خطرناك، يعنى شوروى، بحث جهانى شدن تا حدى گسترش يافت.
جهانى شدن امروز در حوزههاى مختلف فرهنگ، سياست، اقتصاد و علم مطرح است و اينكه هر كدام از كشورها در مواجهه با آن چه رويكردى نشان مىدهند، بايد مورد بررسى قرار گيرد. در اينجا باز اين سؤالات مطرح شدهاند: آيا يك دولت قدرتمند مركزى در جهان به وجود خواهد آمد؟ آيا همه دولتها، قدرت خود را از دست خواهند داد؟ آيا دموكراسى جهانى، شكل خواهد گرفت و يا اتفاقات ديگرى مىافتد؟
در حوزه اقتصاد، مسئله به اين پيچيدگى نيست؛ زيرا بر اساس تصميمات گرفته شده، اقتصاد اكنون يك مسئله جهانى شده است. كشورهايى كه به سازمان تجارت جهانى بپيوندند، با مشكلات زيادى مواجه خواهند شد؛ مثلاً خودروى زانتيا در ايران حدود 20 و چند ميليون تومان است؛ در حالى كه پيكان، چند ميليون قيمت دارد. اگر دنبال علت اين قيمتها برويم، در مىيابيم كه چون در كشور ما تعرفههاى زيادى - حدود 40 تا 50 درصد - براى واردات در نظر مىگيرند، از محل اخذ اين تعرفهها، از توليدات داخلى حمايت مىشود؛ در حالى كه اگر ما به سازمان تجارت جهانى بپيونديم، بايد تعرفه 4 درصد را بپذيريم كه اين موضوع، مشكلاتى جدى را براى ما و كشورهاى در حال توسعه، به وجود خواهد آورد.
در پاسخ به افرادى كه معتقدند ما در حال عقب ماندن از قافله جهانى شدن هستيم، مىتوان گفت كه مگر چند درصد از مردم كشورهاى جهان سوم از امكانات اينترنت استفاده مىكنند. روشن است كه درصد بسيار كمى استفاده مىكنند. اين درصد كم، چقدر از امكانات تكنولوژيكى، علمى و اطلاعاتى جهان در اختيار آنهاست؟ بنابراين، مىبينيم كه امكانات دنيا، به صورت نامتقارن، توزيع شده است. مخالفان مىگويند كه اگر ما در اول توزيع، امكانات را عادلانه در جهان توزيع كنيم و سپس به دنبال جريان جهانى شدن برويم، همه چيز معقول و منطقى است؛ اما موافقان مىگويند كه همانطور كه جريان جهانى شدن، كشورهايى مانند كره جنوبى و مالزى را با تحول اقتصادى مواجه كرده است، ما را نيز متحول خواهد ساخت. ما به دنبال اين نيستيم كه كدام ديدگاه صحيح و كدام غلط است؛ بلكه تبيين موضوع، مورد بحث ماست. همان گونه كه اشاره شد، برخى مىگويند كه اين، يك نقشه جديد استعمارگرانه، براى تاراج منابع كشورهاى جهان سوم است و برخى ديگر معتقدند كه اين گونه نيست و مىگويند كه مثلاً در سال 94 و 95، كتاب مثنوى مولانا در آمريكا، پرفروشترين كتاب سال بوده است و آنچنان در فرهنگ آمريكا جا باز كرد كه مدونا، خواننده آمريكايى نيز از اشعار وى استفاده كرد.
درباره اين موضوع نيز همگان اينگونه تصور نمىكنند كه فروش كتاب مولانا، يك پديده طبيعى بوده است و بر اين عقيدهاند كه غرب به دنبال آن است كه خود را به عنوان يك قطب فلسفى، ادبى و فرهنگى، مطرح كند و در اين راستا، بسيارى از افراد ملل مختلف را كه اهل علم و فرهنگ بودهاند، به افكار خود نزديك كند و از آثار آنها، در جهت عملىتر كردن نقشه خود استفاده كند؛ اما به نظر نويسنده، موضوع جهانى شدن هم مىتواند يك تهديد باشد و هم مىتواند يك فرصت خوب باشد؛ اگر از اين بستر خوب استفاده شود، مىتواند فرصت بسيار خوبى براى كشور ما باشد و اگر تنبلى و سستى كنيم، اين موضوع، براى ما، شكل تهديد خواهد گرفت.
سايت DVD به 43 زبان، براى شما اخبار صوتى - تصويرى ارائه و همواره اخبار روز را بيان مىكند؛ حال آنكه سايتهاى ما، سرشار از كاتالوگ، با كيفيت و سرعتى بسيار نازل هستند و اين عوامل، موجب مىشوند كه مخاطبان كاهش يابند.
ما در حوزه فرهنگ، بسيار ضعيف عمل مىكنيم و به قول رابرتون، انديشمند غربى، جريان جهانى شدن، نه تنها هيچ ضربهاى به فرهنگ ما نمىزند، بلكه موجب گسترش آن مىشود.
ادعا مىشود كه اكنون در آمريكا، عدهاى از معماران چينى، سبك معمارى چينى (فتچويى) را بنيان نهادهاند كه طرفداران بسيار زيادى هم در آمريكا پيدا كرده است. در اين مورد خاص، چينىها از اين بستر، به طور مناسب بهره گرفتهاند و فرهنگ خود را گسترش دادهاند. به همين دليل، برخى معتقدند كه اصلاً عبارت Globalization يا Globalism، اصطلاح صحيحى نمىباشد؛ بلكه بايد از عبارت Glocalismاستفاده كنيم.Glocalism ، تلفيقى است از Globalizationو Localizationاست كه اولى به معناى جهانى شدن و دومى به معناى محلى شدن است و به اين معنا خواهد بود كه منش محلى جوامع، به نوعى جهانى، تغيير مسير مىدهد و يك ديدگاه سوم يا ديدگاه بينابين را به وجود مىآورد.
افرادى كه نگاهى بدبينانه نسبت به Glocalism دارند، معتقدند كه اين جريان، جهانى شدن نيست؛ بلكه نوعى جهانىسازى است و غربىها از اين جريان استفاده مىكنند تا فرهنگ خودشان را تعميم دهند و اين موضوع را به عنوان پروژهاى مطرح مىكنند كه از قبل، طراحى شده است.
بر ماست كه با اين موضوع جدى، مواجههاى دقيق، منصفانه و آگاهانه داشته باشيم؛ تا تهديدهاى فرارو را به فرصتى براى گسترش فرهنگ اصيل و ناب خود تبديل كنيم.
منبع: ماهنامه پرسمان
خبرنگاران، نخستين افرادى بودند كه به اين مفهوم پرداختند و ادبيات اوليه آن را به وجود آوردند و به همين دليل، در بدو نام گذارى آن، دقت كافى صورت نگرفته است. در معادليابى اين واژه به زبان فارسى نيز دقت كافى صورت نگرفته است؛ زيرا Globدر زبان فارسى به معناى كره است و نه جهان و معادل جهان، Universe مىباشد. به همين دليل است كه برخى از اديبان و مترجمان فارسى زبان يا عرب زبان بر اين عقيدهاند كه بايد از عبارت كروى شدن يا سيارهاى شدن، به جاى جهانى شدن استفاده كنيم. بسيارى بر اين عقيدهاند كه در زبان فارسى استفاده از عبارات كروى شدن و سيارهاى شدن، به جاى جهانى شدن، به هيچ وجه نمىتواند مبين مفهوم Globalization باشد.
درباره تاريخچه جهانى شدن، دو نظريه وجود دارد؛
نظريه اول
تكنولوژىها و فنونى كه ما امروز شاهد آن هستيم، به لحاظ فلسفى، نتيجه افكار دكارت و بيكن و به لحاظ علمى، حاصل افكار گاليله، كپلر و... هستند. در حوزه زيستشناسى، هرمان و داروين، در حوزه فيزيك، نيوتن و در رشته روانشناسى، فرويد، تحولات عظيمى ايجاد كردند. داروين، نيوتن، فرويد و همه كسانى كه پيرو تفكرات آنها بودند، از آغازگران اين راه به شمار مى روند. اينان مىگفتند كه ما چيزى را قبول مىكنيم كه قابل مشاهده باشد و جريان پوزيتيويسم را بنيان نهادند و به معناى دقيقتر، جريان اثباتگرايى را شروع كردند؛ به اين معنى كه تا چيزى اثبات نشود، قابل قبول نمىباشد؛ حال مىخواهد خدا باشد يا پيامبر و يا ... .
Positivism، يعنى مثبتگرايى و مثبت، يعنى اثبات شده و اين، به معناى قابل اندازهگيرى و قابل مشاهده بودن مىباشد. در علوم فنى، ادعاهايى را كه اثبات نشده باشند، جزء علم به شمار نمىآورند و به آنها فرضيه مىگويند. بنابراين، علم را محدود به روابط بين پديدهها كردند و اين واژه را در جاى ديگرى استفاده نكردند. اينجا بود كه Science در مقابل Knowledge قرار گرفت و به كسى كه فقط علوم تجربى و طبيعى را مىدانست، Scientist مىگفتند.
بعضى بر اين عقيدهاند كه پديده جهانى شدن كه ما امروز شاهد آن هستيم، مرحلهاى از جريانى است كه از قديم شروع شده، اما اكنون شكلى جديد به خود گرفته است و علت اين شكلگيرى نوين يا به عبارتى، موتور محركه اين تغييرات سريع، فناورى ارتباطات است و اين، همان چيزى است كه تافلر در موج سوم از آن ياد كرده است. ترديدى نيست كه امروز ما در يك دهكده جهانى زندگى مىكنيم و پيشبينى تافلر، صحيح بوده است. در اين بين، ما چه وضعيتى خواهيم داشت؟ اين، سؤال مهمى است؛ زيرا سرنوشت كشور ما با اين تحولات، تغيير مىكند. بنابراين، بر ما لازم است كه با اين پديده جديد، آشنايى پيدا كنيم.
نظريه دوم
اين گروه، چنين معتقدند: همان گونه كه پس از شروع جريان مدرنيته و از قرن 16 به بعد، انقلابهاى متعددى روى داد و چهره جديدى به دنيا بخشيد، جريان جهانى شدن نيز چهره جديدى به دنيا خواهد بخشيد. اين جريان، داراى تأثير فراوانى بر زندگى شخصى، اجتماعى، علمى، فرهنگى و ... دارد و براى ما لازم است كه اين جريان را دقيقاً بشناسيم؛ زيرا در صورت عدم درك صحيح از آن، متضرر خواهيم شد.
جهانى شدن
در مورد مدرنيسم، 10 تا 20 نظريه وجود دارد. افرادى اين نظريهها را بررسى علمى و تحقيقى كردهاند و از بررسى الگوهاى متفاوت، الگويى را به وجود آورده و مباحث را تئوريزه كردهاند؛ اما تئوريزه كردن نظريهها در مورد جهانى شدن، هنوز انجام نشده است.
آيا اين جهانى شدن، جريانى قديمى است يا رويكردى جديد دارد؟ آيا جهانى شدن، صرفاً براى كشورهاى در حال توسعه اهميت پيدا كرده يا براى كشورهاى جهان سوم هم يك موضوع قابل بررسى است؟ آيا جهانى شدن، شكل جديد و نوينى از استعمار است؟ شايد همان گونه كه كشورهاى غربى تصميم بر حضور مستقيم در كشورهاى مستعمرهشان نداشتند و از طريق سران كشورها به استعمار خود ادامه مىدادند، از ابراز جهانى شدن نيز به اين منظور مىخواهند استفاده كنند.
انديشمندان در حال حاضر، نسبت به مسئله جهانى شدن، به دو دسته خوشبين و بدبين تقسيم شدهاند. برخى مىگويند كه جهانى شدن، هيچ نفعى براى ما نخواهد داشت؛ زيرا جهانى شدن، ادامه استعمار و شكل جديدى از آن مىباشد و ما نبايد فريب آن را بخوريم.
ما بايد نسبت به اين جريان خوشبين باشيم يا بدبين؟ در كدام حوزهها، ما مىتوانيم وارد اين جريان بشويم و در كدام حوزهها نمىتوان وارد شد؟ اين جاست كه بحث مزيتها مطرح مىشود كه بايد آنها را بررسى كرد. يكى از بحثها اين است كه آيا ما به سازمان تجارت جهانى بپيونديم يا نه؟ اگر ما به اين سازمان بپيونديم، چه مزايا و فوايدى براى ما دارد و اگر نپيونديم، چه ضررهايى را بايد متحمل شويم؟ در حوزه فرهنگ و سياست، ما چه تاثيرى مىپذيريم و چه اتفاقاتى براى ما خواهد افتاد؟ اينها مسائلى هستند كه بايد جوابى دقيق و كارشناسانه براى آنها پيدا كنيم.
عوامل جهانى شدن
1. صنعت ارتباطات
2. رشد شركتهاى چند مليتى
3. گسترش و نفوذ بازارهاى مالى جهانى
الف) سرمايهدارى تجارى )Commerical(.
ب) سرمايهدارى صنعتى)Industrial( .
ج) سرمايهدارى مالى )Financial(.
از يك دوره مشخص به بعد، سرمايهدارى تجارى جاى خود را به سرمايهدارى صنعتى داد. در دو قرن 16و 17، شاهد سرمايهدارى تجارى بوديم؛ ولى در قرون 18و 19، سرمايهدارى صنعتى را داريم و در قرن بيستم نيز سرمايهگذارى صنعتى جاى خود را به سرمايهگذارى مالى داد. سرمايهدارى مالى، با دو نوع ديگر، تفاوتهايى دارد. در اين نوع سرمايهدارى، اعتبار و اعتماد است كه پيشبرنده امور است و به همين دليل، امروزه بانكها هستند كه در سرمايهدارى دنيا، نقش مهم و اساسى را بر عهده دارند؛ به ويژه بانك جهانى و صندوق بينالمللى پول. اگر دقت كنيم، مىبينيم كه در امور بانكى نيز تكنولوژى ارتباطات نقشى اساسى بر عهده دارد؛ تا آنجا كه امور بانكى نيز از طريق ارتباطات اينترنتى قابل انجام است.
موضوعاتى مانند كارتهاى اعتبارى نيز اينجا مطرح مىشوند و تنها مشكلى كه در سر راه تجارتهاى اينترنتى وجود دارد، مسئله هك كردن و از بين بردن اعتبار كارتهاست. اين امور، دزدىهاى اينترنتى ناميده مىشوند.
4. افزايش اقدامات بينالمللى در خصوص حفظ حقوق بشر
5. مسائل زيست محيطى
مجموعه اين علل، به بحث جهانى شدن دامن زدند و آن را به پيش بردند. اين بحث، در كشورهاى غربى پيدا شده و كم كم به ساير نقاط جهان هم سرايت كرده است.
ديدگاههاى گوناگون در مورد جهانى شدن
همچنين اين بحث مطرح شده كه انسان را به انرژى تبديل كنند و لحظهاى ديگر، او را در جايى ديگر، به وجود آورند و ادعا شده كه از لحاظ تئوريكى، مشكلى وجود ندارد؛ ولى به خاطر پيچيدگىهاى موجود انسانى، مشكلات تكنولوژى، راه ما را سد كرده است.
اكنون بحثى به نام واقعيت مجازى وجود دارد؛ به اين معنا كه با استفاده از تكنيكهايى، به طور مجازى، يك واقعيت را در مخيله انسان القا مىنمايند. بحث فشردهسازى زمان و مكان، مطابق تعريف آقاى هاروى است. در اين تعريف، ما با يك سياره يا يك كره سر و كار داريم و يا به قول تافلر، با يك دهكده روبهرو هستيم. در يك دهكده، اگر فردى، كارى انجام بدهد، به سرعت، خبر آن به همه جا مىرسد؛ با اين تفاوت كه دهكده آقاى تافلر، يك دهكده الكترونيكى است و در اين دهكده، بحثهاى فراوانى مطرح است. كدام فرهنگ غالب خواهد شد و كدام فرهنگ مغلوب مىشود؟ آيا فرهنگ غرب مسلط مىشود؟ آيا فرهنگها بر جاى خودشان باقى مىمانند؟ اين سؤالات، نمونههايى از اين بحثهاست. برخى از انديشمندان در پاسخ به اين سؤالات گفتهاند كه اصلاً اين طور نيست كه بگوييم جهانى شدن، فرهنگها را از بين مىبرد. در كتابى كه توسط آقاى شايگان درباره جهانى شدن تأليف شده، از اصطلاح فرهنگ موزاييكى استفاده شده است؛ به اين معنى كه فرهنگهاى مختلف در جهان، مانند موزاييك در كنار هم زندگى مىكنند و هر چه اين موزاييكها رنگارنگتر و متنوعتر باشند، زيباتر و جالبتر به نظر مىرسند. بنابراين، نبايد اصلاً نگران كنار هم قرار گرفتن فرهنگهاى متفاوت باشيم. همچنين نبايد نگران باشيم كه كدخداى اين دهكده كوچك، غربىها خواهند شد؛ چون غربىها وقتى كه ديدند كشورهايشان سرشار و انباشته از فيلمهاى هاليوود و آمريكايى مىشود، عهدنامه تلويزيون فرامرزى را تصويب كردند و اجازه ندادند كه فيلمهاى آمريكايى مسلط بشوند؛ زيرا اعتقاد داشتند كه اين، Globalization نيست، بلكه Americanization است.
ديدگاههاى ديگرى نيز درباره اين مسئله وجود دارد؛ مثلاً فردى به نام گيدنز، اعتقاد دارد كه جهانى شدن جريانى است كه روابط اجتماعى جهانى را تشديد مىكند و مكانهاى دور را به هم متصل مىكند. بنابراين، اتفاقى كه در گوشهاى از دنيا مىافتد، به همه ربط دارد و ديگر نمىتوان ادعا كرد كه اين اتفاق، به من ارتباط ندارد. از اين پس، هر تصميمى كه در يك كشور گرفته مىشود، روى سرنوشت همه انسانهاى جهان تأثير دارد. بنابراين، گيدنز، از منظر ديگرى به اين وضع مىنگرد و معتقد به فرايند جدايى زمان و مكان است كه بر خلاف نظر هاروى است.
اين كه گفته مىشود زمان و مكان فشرده شدهاند، به اين معنى است كه ديگر فاصله زمانى بين ما و آنها وجود ندارد يا به عبارتى، زمان، موضوعيت خود را از دست داده است. گيدنز در كتاب نيروى مقدم، به طور مشروح، به تبيين اين مفهوم پرداخته است.
در تحليل نهايى، تفسير هاروى و گيدنز، يكى است؛ ولى از دو ديدگاه متفاوت بيان شده، تفاوت دقيقى بين اين دو نظريه نمىتوان پيدا كرد؛ تنها يكى مىگويد كه جدا شدن و ديگرى مىگويد يكى شدن. برخى افراد حتى پا را از اين نيز فراتر نهاده و چنين گفتهاند: از آنجا كه جهانى شدن يك خصلت سركش در جهان است، نمىتوان به طور قطع گفت كه در جهان چه اتفاقى در حال رخ دادن است؛ زيرا براى آنكه بتوان راجع به يك موضوع اظهارنظر كرد، بايد از سطحى بالاتر به آن نگريست؛ حال آنكه خود ما نيز در معرض جهانى شدن هستيم.
ما و جهانى شدن
برخى معقتدند كه جهانى شدن، يك فرآيند است و فرآيند، يعنى جريانى كه خود به خود پيش مىرود؛ مثل توپى كه از سراشيبى به پايين مىغلتد يا مثل دانهاى كه كاشته مىشود و در صورت آماده بودن شرايط، خود به خود، شروع به رشد و نمو مىكند. گفته شده كه جهانى شدن نيز فرآيندى است كه از جايى شروع مىشود و به تكامل مىرسد و با پيشرفت علم و تكنولوژى و ارتباطات، راه خودش را مىپيمايد و پيش مىرود. گروهى ديگر، ديدگاه خوبى نسبت به اين پديده ندارند و بر اين عقيدهاند كه جهانى شدن، يك فرآيند نمىباشد؛ بلكه يك پروژه است؛ يعنى عدهاى نشستهاند و نقشهاى براى استعمار دنيا طراحى كردهاند كه اين نقشه، نام جهانى شدن به خود گرفته است. طراحان اين نقشه، مىخواهند حاكمان آينده جهان باشند. آنان مىانديشند كه غرب با بحران انرژى مواجه خواهد شد و در آينده، به منابع انرژى ساير دنيا نياز خواهد داشت بنابراين، سازمان تجارت جهانى را راه انداختهاند. آنها معتقدند كه اين برنامه طورى طراحى شده كه فرهنگ در چارچوب غرب حفظ شود. آنها معتقدند كه اين پروژهاى است كه قسمتهايى از آن انجام شده و قسمتهايى نيز در حال انجام است و احتمالاً در آينده انجام مىشود و در بخشهاى ديگر آن كه انجام شود، سلطه و احاطه غرب بر جهان، مكشوفتر و معلومتر خواهد شد و در آينده، سلطه فرهنگ غرب را بر ساير فرهنگها، بيشتر احساس خواهيم كرد.
كسانى كه معتقدند اين يك فرآيند است، ديگر از اين موضوع به عنوان تهاجم فرهنگى ياد نمىكنند؛ بلكه از آن به عنوان يك روند طبيعى كه برنامههاى خاص خودش را دارد، ياد مىكنند؛ اما آن كه به پروژهاى بودن جهانى شدن معتقد است، همواره مراقب همه جاست و همه برنامهها و رويكردها را با چشم ديگرى مىبيند و مواظب است كه فريب نخورد.
در اين زمينه، بررسى عواملى كه باعث تسلط فرهنگ غربى بعد از جنگ جهانى دوم و به ويژه در عصر حاضر شده و عواملى كه باعث شدهاند تا امثال آقاى بوش (رئيس جمهور وقت آمريكا) از نظم نوين جهانى سخن بگويند و افرادى مثل هانتينگتون، صحبت از جنگ تمدنها كنند، مىتواند مفيد باشد.
عوامل زيادى در اين نگرش دخيل بودهاند كه برخى عبارتند از:
1. شركتهاى چند مليتى.
2. بازارهاى فروش جهانى.
3. انقلاب اطلاعاتى.
4. فروپاشى نظام كمونيستى شوروى.
مىدانيم كه پس از انقلاب صنعتى كه استالين در شوروى ايجاد كرد، روسها اولين ماهواره را به فضا فرستادند و بعد از آن، آمريكايىها احساس كردند كه در جايى ضعف دارند و از انجام اين كار ناتوانند. بنابراين، به اشكالاتى كه در نظام آموزش و پرورش خود داشتند، پى بردند و شروع به اصلاح آن كردند و به موفقيتهايى دست يافتند و پس از آن، آرمسترانگ به ماه سفر كرد. با حذف اين رقيب جدى و خطرناك، يعنى شوروى، بحث جهانى شدن تا حدى گسترش يافت.
جهانى شدن امروز در حوزههاى مختلف فرهنگ، سياست، اقتصاد و علم مطرح است و اينكه هر كدام از كشورها در مواجهه با آن چه رويكردى نشان مىدهند، بايد مورد بررسى قرار گيرد. در اينجا باز اين سؤالات مطرح شدهاند: آيا يك دولت قدرتمند مركزى در جهان به وجود خواهد آمد؟ آيا همه دولتها، قدرت خود را از دست خواهند داد؟ آيا دموكراسى جهانى، شكل خواهد گرفت و يا اتفاقات ديگرى مىافتد؟
در حوزه اقتصاد، مسئله به اين پيچيدگى نيست؛ زيرا بر اساس تصميمات گرفته شده، اقتصاد اكنون يك مسئله جهانى شده است. كشورهايى كه به سازمان تجارت جهانى بپيوندند، با مشكلات زيادى مواجه خواهند شد؛ مثلاً خودروى زانتيا در ايران حدود 20 و چند ميليون تومان است؛ در حالى كه پيكان، چند ميليون قيمت دارد. اگر دنبال علت اين قيمتها برويم، در مىيابيم كه چون در كشور ما تعرفههاى زيادى - حدود 40 تا 50 درصد - براى واردات در نظر مىگيرند، از محل اخذ اين تعرفهها، از توليدات داخلى حمايت مىشود؛ در حالى كه اگر ما به سازمان تجارت جهانى بپيونديم، بايد تعرفه 4 درصد را بپذيريم كه اين موضوع، مشكلاتى جدى را براى ما و كشورهاى در حال توسعه، به وجود خواهد آورد.
در پاسخ به افرادى كه معتقدند ما در حال عقب ماندن از قافله جهانى شدن هستيم، مىتوان گفت كه مگر چند درصد از مردم كشورهاى جهان سوم از امكانات اينترنت استفاده مىكنند. روشن است كه درصد بسيار كمى استفاده مىكنند. اين درصد كم، چقدر از امكانات تكنولوژيكى، علمى و اطلاعاتى جهان در اختيار آنهاست؟ بنابراين، مىبينيم كه امكانات دنيا، به صورت نامتقارن، توزيع شده است. مخالفان مىگويند كه اگر ما در اول توزيع، امكانات را عادلانه در جهان توزيع كنيم و سپس به دنبال جريان جهانى شدن برويم، همه چيز معقول و منطقى است؛ اما موافقان مىگويند كه همانطور كه جريان جهانى شدن، كشورهايى مانند كره جنوبى و مالزى را با تحول اقتصادى مواجه كرده است، ما را نيز متحول خواهد ساخت. ما به دنبال اين نيستيم كه كدام ديدگاه صحيح و كدام غلط است؛ بلكه تبيين موضوع، مورد بحث ماست. همان گونه كه اشاره شد، برخى مىگويند كه اين، يك نقشه جديد استعمارگرانه، براى تاراج منابع كشورهاى جهان سوم است و برخى ديگر معتقدند كه اين گونه نيست و مىگويند كه مثلاً در سال 94 و 95، كتاب مثنوى مولانا در آمريكا، پرفروشترين كتاب سال بوده است و آنچنان در فرهنگ آمريكا جا باز كرد كه مدونا، خواننده آمريكايى نيز از اشعار وى استفاده كرد.
درباره اين موضوع نيز همگان اينگونه تصور نمىكنند كه فروش كتاب مولانا، يك پديده طبيعى بوده است و بر اين عقيدهاند كه غرب به دنبال آن است كه خود را به عنوان يك قطب فلسفى، ادبى و فرهنگى، مطرح كند و در اين راستا، بسيارى از افراد ملل مختلف را كه اهل علم و فرهنگ بودهاند، به افكار خود نزديك كند و از آثار آنها، در جهت عملىتر كردن نقشه خود استفاده كند؛ اما به نظر نويسنده، موضوع جهانى شدن هم مىتواند يك تهديد باشد و هم مىتواند يك فرصت خوب باشد؛ اگر از اين بستر خوب استفاده شود، مىتواند فرصت بسيار خوبى براى كشور ما باشد و اگر تنبلى و سستى كنيم، اين موضوع، براى ما، شكل تهديد خواهد گرفت.
سايت DVD به 43 زبان، براى شما اخبار صوتى - تصويرى ارائه و همواره اخبار روز را بيان مىكند؛ حال آنكه سايتهاى ما، سرشار از كاتالوگ، با كيفيت و سرعتى بسيار نازل هستند و اين عوامل، موجب مىشوند كه مخاطبان كاهش يابند.
ما در حوزه فرهنگ، بسيار ضعيف عمل مىكنيم و به قول رابرتون، انديشمند غربى، جريان جهانى شدن، نه تنها هيچ ضربهاى به فرهنگ ما نمىزند، بلكه موجب گسترش آن مىشود.
ادعا مىشود كه اكنون در آمريكا، عدهاى از معماران چينى، سبك معمارى چينى (فتچويى) را بنيان نهادهاند كه طرفداران بسيار زيادى هم در آمريكا پيدا كرده است. در اين مورد خاص، چينىها از اين بستر، به طور مناسب بهره گرفتهاند و فرهنگ خود را گسترش دادهاند. به همين دليل، برخى معتقدند كه اصلاً عبارت Globalization يا Globalism، اصطلاح صحيحى نمىباشد؛ بلكه بايد از عبارت Glocalismاستفاده كنيم.Glocalism ، تلفيقى است از Globalizationو Localizationاست كه اولى به معناى جهانى شدن و دومى به معناى محلى شدن است و به اين معنا خواهد بود كه منش محلى جوامع، به نوعى جهانى، تغيير مسير مىدهد و يك ديدگاه سوم يا ديدگاه بينابين را به وجود مىآورد.
افرادى كه نگاهى بدبينانه نسبت به Glocalism دارند، معتقدند كه اين جريان، جهانى شدن نيست؛ بلكه نوعى جهانىسازى است و غربىها از اين جريان استفاده مىكنند تا فرهنگ خودشان را تعميم دهند و اين موضوع را به عنوان پروژهاى مطرح مىكنند كه از قبل، طراحى شده است.
بر ماست كه با اين موضوع جدى، مواجههاى دقيق، منصفانه و آگاهانه داشته باشيم؛ تا تهديدهاى فرارو را به فرصتى براى گسترش فرهنگ اصيل و ناب خود تبديل كنيم.
منبع: ماهنامه پرسمان