نویسنده: سید عدنان لاجوردی (1)
مقدمه
مقولهی زیباشناسی به معنای بررسی علل و عوامل انبساط ظاهر و انفعال باطنی انسان در قالب هنر و روان شناسی است. بنابراین زیباشناسی ادعیه صحیفه رضویه به معنای شناسایی مؤلفههای جمال و هنر سخنوری در این ادعیه و کشف عوامل تأثیرگذار در انفعال احساسات درونی خواننده یا شنونده این ادعیه و میل و گرایش قلبی او به آنهاست. مسلماً زیباشناسی یک سخن، بر مبانی و پایههایی تکیه دارد که به منزلهی اصول موضوعه و پیش فرضها و دیدگاههای بنیادین جهت شناخت زیبایی کلام مورد عنایت قرار میگیرند. و گرچه پژوهندگان در موضوع زیباشناسی کلام غالباً در هنگام بررسی این زیبایی بر عنصر فصاحت و بلاغت سخن تأکید نمودهاند، اما قطعاً جذابیت و کشش یک سخن فقط به مؤلفههای فصاحت و بلاغت (به معنای متعارف این دو واژه) وابسته نیست، به ویژه هنگامی که این سخن، کلام امام معصوم (علیه السلام) و در مقام نیایش با درگاه باری تعالی باشد. در چنین شرایطی برای داشتن درک درستی از زیباییهای کلام، شناخت ویژگیهای آن از جنبهها و ابعاد وجودی مختلف مورد نیاز است، و نه فقط توجه به جنبه ادبی و بلاغی آن.اما از آن جا که بررسی زیباشناسانه این ادعیه در همه ابعاد نیازمند به تألیف کتاب و بلکه کتب مستقلی است، در این نوشتار سعی بر این است که ادعیه این صحیفه مبارکه تنها از منظر بلاغی مورد بررسی قرار گیرند، و در بین علوم بلاغی نیز فقط بر علم بدیع تکیه شده است، زیرا بررسی تمام نکات بلاغی این صحیفه شریفه قطعاً در مجال یک مقاله نمیگنجد.
فصاحت و بلاغت اهل بیت (علیهم السلام)
امام رضا (علیه السلام) یکی از کانونهای پرتوافشان اندیشه و تفکر اسلامی و هشتمین اختر تابناک سپهر امامت و ولایت است. او از اهل بیتی است که خداوند آنان را با اندیشهای نافذ برتری داده که با آن، حقایق اشیا را دریافتهاند، و با بیان شیوا و رسای خویش خلایق را نسبت به آن حقایق آگاه نموده و آنان را به سوی راه خدا و کسب فضایل و کمالات انسانی فراخواندهاند. از جمله پیشوایانی که به فرموده خودش عقلها در معرفتشان سرگشته، اندیشهها سرگردان، و خردمندان حیرت زده و دیدهها واماندهاند «هَیهَاتَ هَیهَاتَ ضَلَتِ العُقُولُ و تَاهَتِ الحُلُومُ وَ حَارَتِ الالبَابُ وَ خَسَأتِ العُیوُن» (کلینی، 1407ق، ج1، ص 201) این عبارت به روشنی بیانگر عجز انسانها از شناخت حقیقت انسانهای کاملی است که خداوند سبحان آنان را به عنوان حافظان خزانهی غیب خویش برگزیده و مظاهر تامهی اسماء و صفات خویش قرار داده است. و چون عقل بشری توان درک کامل شخصیت آنان و پی بردن به کنه معرفتشان را ندارد، در صورت ورود به ساحت عظمتشان یقیناً چیزی جز سرگشتگی نصیبش نخواهد شد، و لذا اعتراف میکند که «مَوَالِیَّ لَا اُحصِی ثَنَاءَکُم وَ لَا ابلغُ ُمِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم» (ابن بابویه،1413ق، ج2، ص 615)ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست *** عرض خود میبری و زحمت ما میداری
(حفظ، غزلیات، ش 449)
عصارهی سخن همان است که امام رضا (علیه السلام) خود در بیان مقام و عظمت امام فرمودند که: «حَصِرَتِ الخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الالِبَّاءُ وَ کَلَّتِ الشُّعَرَاءَ وَ عَجَّزَتِ الادَبَاءُ وَ عَیِیَتِ البُلَغَاءُ عَن وَصفِ شَأنٍ مِن شَأنِهِ او فَضِیلَةٍ مِن فَضَائِلِهِ» (کلینی، 1407ق، ج1، ص 201) نه سخنوران بیان عظمتش را تاب میآورند و نه دانایان پرده جهلشان را توان دریدن دارند و نه ادیبان جز اظهار عجز در برابر عظمتش راهی دارند، و شعرا و سخنوران نیز در توصیف او خسته و درماندهاند. و چه خوش گفت و چه نیکو سرود ابونواس هنگامی که از او دربارهی علت اعراضش از مدح امام رضا (علیه السلام) سؤال شد. او در جواب گفت: به خدا سوگند مدح او را ترک نگفتم جز به جهت بزرگداشت او، چرا که هرگز قدر و منزلت فردی چون من در آن حدی نیست که همچون او را بستاید. و در ادامه سرود:
قیلَ لی أنتَ اَوحَدُ الناسِ طُراً *** فی کَلامِ مِنَ المقالِ بَدِیهِ
لَکَ فی جَوهَرِ الکَلامِ فُنُونٌ *** یَنثُرُ الدُرَ فی یَدَی مُجتَنِیهِ
فَعَلَی ما تَرَکتَ مَدحَ ابنِ مُوسَی *** وَ الخِصالَالَتی تَجَمَّعنَ فیهِ
قُلتُ لا اَهتَدِی لِمَدحِ اِمامٍ *** کانَ جِبرِیلُ خادِماً لِاَبِیهِ
(سبط ابن جوزی، 1418ق، ص 321)
و چه زیبا ابن یمین این قطعه را به فارسی این گونه به نظم درآورده که:
مرا چه گفت یکی گفت در زمانه تویی *** بدیهه گوی کلام از معانی و صورش
چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی *** که در جهان نبود کس به پاکی گهرش
بگفتمش که نیارم ستود امامی را *** که جبرئیل امین بود خادم پدرش
(ابن یمین، قطعات و اشعار عربی، ش54، ترجمه)
مسلماً یکی از خصوصیات برجسته و فضایل والای شخصیت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) فصاحت و بلاغت آنان است، خصلتی ارزشمند که برای ایفای نقش هدایتگری آنان در بین خلایق بسیار ضروری مینماید؛ زیرا پرواضح است که هر قدر گوینده شیواتر و رساتر سخن گوید شنونده بهتر میشنود و سخن آن متکلم در دل سامع بیشتر نقش میبندد و به عمل میگراید. شواهد تاریخی بسیاری گواه بر این نکتهاند که هر یک از اهل بیت (علیهم السلام) سرآمد سخنوران و ادیبان عصر خویش بودهاند، به گونهای که دیگران کلامشان را فوق کلام مخلوق و درون کلام خالق توصیف نمودهاند. سلسله جنبان این خاندان بزرگوار که گل سرسبد آفرینش است خود در بیان درجهی فصاحت و بلاغتش میفرماید: «أنا أفصحُ مَن نَطَقَ بِالضادِ بَیدَ أنی مِن قُرَیش» (زبیدی، 1414ق، ج1، ص 57) من فصیحترین عربها هستم جز این که از قریش (نیز) هستم. خود این جمله به جهت دارا بودن نکات بلاغی مختلفی همچون تأکید با اسمیه بودن جمله، کنایه از موصوف، و تأکید المدح بما یشبه الذم، و... خود گویای فصاحت و بلاغت والای ایشان است. از سوی دیگر ائمه (علیهم السلام) همگی نسبت به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میبالند که امیر بیان و تک سوار بی بدیل میدان سخن است. هر انسان منصفی که اندکی در فصاحت و بلاغت سررشته داشته باشد و کتاب گران سنگ نهج البلاغه را بخواند به روشنی میزان فصاحت و بلاغت سخن امیرمؤمنان (علیه السلام) را در مییابد و مجذوب کلام او میشود. در طول تاریخ بسیاری از ادیبان برجسته و دانشمندان علوم مختلف در برابر شیوایی و رسایی این کتاب و مفاهیم والا و ارزشمند آن سر تعظیم فرود آوردهاند. در این جا از باب نمونه به برخی از آنها اشارهای مختصر داریم:
سید رضی که خود از ادبا و شعرای به نام عصر خویش بوده و کتاب شریف نهج البلاغه را گردآوری نموده است، در مقدمه خود مینویسد: کان أمیرُ المؤمنینَ (علیه السلام) مَشرعَ الفَصاحةِ وَ مَورِدَهَا و منشأ البلاغةِ و مَولِدَها و منه (علیه السلام) ظهر مکنونها و عنه أخِذَت قَوانینُها و علی أمثلَتهِ حَذا کلُّ قائل خطیب و بکلامِه استَعانَ کلُّ واعظٍ بلیغٍ و معَ ذلک فقد سَبَقَ و قَصَّرُوا و تَقَدَّمَ و تَأخَّرَوا لِأَنَّ کلامَهُ (علیه السلام) الکلامَ الذی علیه مَسحَةُ مِن العلمِ الإلهیّ و فیه عَبقةُ مِن الکلامِ النّبویّ (سید رضی، ص 34) امیرمؤمنان (علیه السلام) سرچشمه و آبشخور فصاحت و خاستگاه بلاغت و زادگاه آن است، اسرار مستور بلاغت از وجود مبارک او ظاهر گشته و قوانینش از او اقتباس شد. هر گویندهی سخنوری از شیوههای سخن او پیروی کرده و هر واعظ بلیغی از سخن او مدد گرفت، و در عین حال او گوی سبقت از همگان ربود و به او نرسیدند، او پیش افتاد و دیگران واپس خزیدند، چرا که بر گفتارش رنگی از علم الهی و در سخنش بویی از کلام نبوی است.
و در بخشی دیگر از مقدمه، هدف خویش را از گردآوری نهج البلاغه این چنین بیان میکند: و کوشیدم چند که بتوانم بهای این سخنان را در بازار فصاحت و دیده صرافان بلاغت آشکار کنم و محاسن بسیار و فضیلتهای بی شمار را که در آن نهفته است پدیدار و نشان دهم که علی (علیه السلام) در این میدان یکه تاز است و در این میدان ممتاز، آن چه از اوست یقین است و از دیگران خبر، از او عین است و از اینان اثر، دریایی است خروشان و اقیانوسی بیکران. (شهیدی، 1378، ص9)
او که گاه در ذیل خطبههای نهج البلاغه تعابیری دارد که از عمق تأثیر این خطب در جان و روح شنوندگان یا عمق جاذبهی آن خطبه در فکر و جان سید رضی خبر میدهد، از جمله ذیل خطبهی غراء (خطبه 83) میگوید: «و فی الخبر أنه لما خَطبَ بهذهِ الخطبةِ اقشَعَرَّت لَه الجلودُ و بَکَتِ العیونُ و رَجَفَتِ القُلوبُ»؛ «در خبر این چنین آمده که هنگامی که علی (علیه السلام) این خطبه را ایراد فرمود بدنها به شدت به لرزه درآمد و چشمها گریان شد و دلها لرزید.» (سید رضی، ص83) همچنین در ذیل خطبهی 16 میگوید: در این سخن که از نزدیکترین سخنان به حقیقت فصاحت است لطایفی نهفته شده که هیچ یک از سخن سنجان به پای آن نمیرسند و بیش از آن چه که ما از آن به شگفتی فرو میرویم، شگفتی از آن به تعجب میآید. به علاوه در آن ریزه کاریهایی از فصاحت است که نه زبان قادر به شرح آن است و نه هیچ انسانی میتواند به عمق آن برسد و نه آن چه را من میگویم، جز آنان که در فصاحت پیشگام و ریشه دارند، میتوانند درک کنند (آری) «و ما یَعقِلُها إلا العالِمون» جز دانشمندان آن را درک نمیکنند. (مکارم شیرازی، 1375، ج1، ص 52)
شارح معروف نهج البلاغه ابن ابی الحدید نیز در مقدمهی شرح خود دربارهی امیرمؤمنان (علیه السلام) این چنین میگوید: «و أماّ الفصاحةُ فَهو علیه السلام إمامُ الفُصَحاءِ و سیدُ البُلَغاء و فی کلامه قیلَ دونَ کلامِ الخالقِ و فوقَ کلامِ المخلُوقین و منهُ تَعَلَّمَ الناسُ الخِطابَةَ و الکتابةَ» و اما در زمینهی فصاحت، او پیشوای فصیحان و سرور بلیغان است، و لذا دربارهی سخن او گفته شده که پایینتر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقین است و مردم از او راه و رسم خطابه و نوشتن را آموختهاند. (ابن ابی الحدید، 1337، ج1، ص 24)
او همچنین در بیان میزان فصاحت و بلاغت علی (علیه السلام) در شرح نامهی امام (علیه السلام) به عبدالله بن عباس پس از شهادت محمد بن ابی بکر مینویسد: «انظُر إلی الفصاحة کیف تُعطِی هذا الرجلَ قیادَها و تملکُه زمامَها و أعجَب لهذه الألفاظ المنصوبة یتلو بعضها بعضاً کیف تَؤاتیهِ و تَطاوِعُه سَلِسةًَ سهلةً تتدفَقُ من غیرِ تعسُفٍ و لا تکلف حتی انتهی إلی آخر الفصل... فسبحان من منح هذا الرجل هذه المزایا النفیسة و الخصائص الشریفة أن یکون غلام من أبناء عرب مکة ینشأ بین أهله لم یُخالِط الحکماءَ و خَرَجَ أعرفَ بالحکمةِِ و دَقائقِ العلومِ الإلهیةِ من أفلاطون و أرسطو، و لم یُعاشِر أربابَ الحِکَمِ الخُلِقیة و الآداب النفسانیة لأن قریشاً لم یکن أحدٌ منهم مشهوراً بمثل ذلک، و خَرجَ أعرفَ بهذا البابِ من سُقراط»؛ «به فصاحت بنگر که چه سان خود را در اختیار این مرد قرار داده و مهار خود را به او سپرده است، نظم عجیب الفاظ منصوب را تماشا کن، یکی پس از دیگری میآیند و به شیوایی و آسانی در اختیار او قرار میگیرند و مانند چشمهای میجوشند بدون این که تکلف و زحمتی تا آخر نامه در آنها باشد... منزه است آن خدایی که به این مرد چنین مزایای پربها و ویژگیهای گرانمایهای را بخشید، جوانی از فرزندان عرب مکه با آن حکما مجالست و آمیزشی نداشته، در آشنایی به حکمت نظری از افلاطون و ارسطو بالاتر است، و هر چند معاشرتی با اهل حکمت عملی و اخلاق نداشته، چرا که هیچ فردی از قریش در این زمینه شهرتی نداشته است، اما در این زمینه از سقراط نیز آشناتر است.» (ابن ابی الحدید، 1337، ج16، ص 145 و 146)
سخنان بسیار دیگری نیز در عظمت شخصیت علی (علیه السلام) و مهارت حضرت در فنون بلاغت و فصاحت از متقدمین و متأخرین نقل شده که ذکر همه آنها در این مجال مسیر نیست، و فقط به بیان نظر شیخ محمد عبده مفتی اعظم مصر در عصر خویش اکتفا میکنیم که در این زمینه میگوید: «و لیسَ فی أهل هذهِ اللغةِ إلا قائلٌ بأنَ کلامَ الامامِ علیِ ابنِ أبی طالبٍ هو أشرَفُ الکلامِ و أبلَغُهَ بعدَ کلامِ الله تعالی و کلامِ نَبیه صلی الله علیه [و آله] و سلم و أغزَرُه مادةً، و أرفَعُه أسلوباً، و أجمَعُه لجَلائِلِ المعانی»؛ «هیچ کس در اهل این زبان نیست مگر این که معتقد باشد که سخن امام علی بن ابی طالب پس از کلام خدای تعالی و پیامبرش، که درود و سلام خدا بر او (و خاندانش) باد، شریفترین و بلیغترین کلام، و پربارترین در جوهر و مایه و والاترین در شیوه و سبک سخن، و جامعترین کلام در معانی ارزشمند است.» (عبده ، بی تا، ص12)
همچنین جده بزرگوار امام رضا (علیه السلام) حضرت زهرای مرضیه است که خطبهی فدکیهی حضرت (علیها السلام) و اشعار جانسوزی که از ایشان در مرثیهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سروده شده به روشنی بر میزان فصاحت و بلاغت و سخنوری ایشان دلالت دارد. نسل پاک ائمه اهل بیت (علیهم السلام) که از این دو گوهر پاک متفرع شدهاند نیز فصاحت و بلاغت را چون شیر از مادر نوشیدهاند. «آنان خوب توجه داشتهاند که باید سخن ارشاد و هدایت را به صورت جاذبه دار آن ادا کرد، آن هم جاذبهی اصیل که جزء عنصر ذاتی کلام باشد. به این حکمت، مقاصد تعلیمانی و مفاهیم تربیتی خویش را با الفاظ بلیغ و سخن اعلی و فصیح میگفتهاند. گذشته از این در مورد ناقلان و راویان کلام خود و چگونگی نقل نیز حساسیت نشان میدادهاند و تأکید میکردهاند تا کلام فصیح آنان را به همان صورت درست و اصیل روایت و نقل کنند، و به همان وجه اصلی نشر دهند. (حکیمی، 1384، ص4) به همین جهت امام صادق (علیه السلام) در توصیه به راویان حدیث میفرمایند: «أعرِبُوا حَدِیثَنا فأنا قومٌ فُصَحاء» (کلینی، 1362، ج1، ص 52)؛ سخن ما را به صورت درست و روشن نقل کنید (واژههای آن را صحیح و بر طبق دستور زبان عرب تلفظ کنید)، زیرا ما خود مردانی فصیحیم (و روشن و فصیح سخن میگوییم.)
سخنان و احادیث ارزشمند امام حسن مجتبی (علیه السلام) خطب غرا و اشعار بسیار زیبای امام حسین (علیه السلام)، صحیفهی سجادیه و احادیث گران سنگ امام سجاد (علیه السلام)، و حکمتهای والا و کلام پربار روایت شده از دیگر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) و حتی در میان سایر افراد اهل بیت غیر از ائمه معصوم (علیهم السلام) خطب آتشین حضرت زینب (علیها السلام) و اشعار منقول از سکینه بنت الحسین همه و همه شاهد صدقی هستند بر این مدعا که فصاحت و بلاغت سخن در بین اهل بیت (علیهم السلام) عنصری است تخلف ناپذیر که به صورت طبع این خاندان درآمده است. و به همین جهت امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره میزان سخنوری خود و فرزندان بزرگوارش (علیه السلام) میفرماید: «وَ إِنَا لَاُمَراَءُ الکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَبَت عُرُوقُهُ وَ عَلَینَا تَهَدَلَت غُصُونُه» (سید رضی، ص 354)؛ ما امیران گفتاریم. سخن- به تعلیم ما- ریشه دوانیده و شاخههای خود را بر ما تنیده. (شهیدی، 1378، ص 265) لذا جای هیچ شگفتی و تعجبی نیست اگر مشاهده کنیم که امام رضا (علیه السلام) نیز که سلاله پاک این شجرهی طیبه است، در شیوایی و رسایی سخن سرآمد مردم عصر خویش است.
فصاحت و بلاغت امام رضا (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام) اقیانوس بی کرانهای است که غور در اعماق آن و دست یافتن به گنجینههای فضیلت و دانش او کار هیچ شناگر و غواصی نیست، و برای پی بردن به اندازه و قدرش به هیچ گونه پیمانه و وسیلهی سنجشی نمیتوان تمسک نمود، و به قول شاعر:زهی از درک اقصی پایه جاهت خرد قاصر *** ز احصاء فزون از حد کمالاتت زبان الکن
(هاتف اصفهانی، قصاید: ش 6)
اما به مقتضای
(آب دریا را اگر نتوان کشید*** هم بقدر تشنگی باید چشید)
در این نوشتار دربارهی فصاحت و بلاغت حضرت به اختصار مطالبی را بیان میکنیم:
در مستندات تاریخی شواهد بسیاری بر ملکهی فصاحت و بلاغت امام رضا (علیه السلام) وجود دارد که از باب نمونه به ذکر پارهای از آنها بسنده میکنیم:
1. خطبهی حضرت (علیه السلام) دربارهی توحید: این خطبه یکی از ارجمندترین و عالیترین خطبی است که از ائمه (علیهم السلام) دربارهی توحید خداوند متعال انشاء شده است، و اگر برای امام رضا (علیه السلام) جز این خطبه میراثی نبود، همان برای دلالت بر امامت او کفایت میکرد. بلاغت امام (علیه السلام) در این خطبهی شگفت به حدی است که انسان را بی اختیار به یاد خطبههای شیوا و رسای جدش امیرمؤمنان (علیه السلام) میاندازد.
در سبب ایراد این خطبه توسط حضرت رضا (علیه السلام) این چنین آمده که وقتی مأمون خواست حضرت (علیه السلام) را به ولایت عهدی منصوب کند جمعی از بنی عباس به ایشان حسد ورزیده و به مأمون گفتند: آیا میخواهی مردی نادان را که به تدبیر خلافت بصیرت ندارد ولیعهد خود کنی؟ کسی را نزد او بفرست تا به این جا بیابد تا نادانی او بر تو مسلم شود. مأمون حضرت (علیه السلام) را احضار کرد، و چون امام (علیه السلام) به آن جا رسید بنی العباس به ایشان گفتند: ای ابوالحسن، به منبر برو و خداوند را برای ما توصیف کن تا بر اساس آن توصیف او را عبادت کنیم. امام (علیه السلام) بر منبر صعود کرده و سر به زیر انداختند و بدون هیچ سخنی مدتی نشستند، سپس ایستادند و حمد و ثنای خداوند متعال را بجای آورده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیهم السلام) را ستودند، و سپس فرمودند:
«أوّل عِبادةِ الله تعالی مَعرفتُه، و أصلُ معرفةِ الله توحیدُه، و نظامُ توحیدِ الله تعالی نَفیُ الصفاتِ عنه، لشهادةِ العُقولِ أن کلَّ صفةِ و موصوفٍ مخلوقٌ، و شهادةُ کلّ مخلوقٍ أن له خالقاً لیس بصفةٍ و لا موصوفٍ، و شهادةِ کلّ صفةٍ و موصوفٍ بالأقترانِ، و شهادةِ الإقترانِ بالحُدوثِ، و شهادةِ الحُدوثِ بالإمتناعِ من الأرزل المُمتَنِع من الحُدوثِ، فَلیسَ الله عَرفَ مَن عَرفَ بالتشبیه ذاتَه، و لا إیّاهُ وَحَدَّ مَن اکتَنَهَهُ، و لا حقیقتَه أصاب مَن مَثَّلَه، و لا به صَدَّقَ مَن نَهّاهُ و لا صَمَدَ صَمدَهُ مَن اشار إلیه، و لا إیاّهُ عَنی من شَبَّهَه؛ و لا لَه تَذَلَّل مَن بَعَضَه، و لا إیّاهُ أرادَ مَن تَوَهَّمُه...»؛ « در این خطبه حضرت رضا (علیه السلام) با ایجازی اعجاز نشان در طی جملاتی متوالی و بسیار کوتاه و موجز بر توحید خداوند متعال و صفات او استدلال مینمایند و چنین کلامی جز از امام معصوم (علیه السلام) امکان صدور ندارد.» (ابن بابویه، 1378، ج1، ص 150)
همان گونه که مشاهده میشود سبک و سیاق سخن حضرت (علیه السلام) در آغاز این خطبه، شباهت بسیار زیادی به خطبهی توحیدیه امیرمؤمنان (علیه السلام) در آغاز نهج البلاغه دارد، آن جا که میفرماید: «أوَّلُ الدِّینِ مَعرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعرِفَتُهُ التَصدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصدِیقِ بِهِ تَوحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوحیِدِهِ الإِخلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الإِخلَاصَ لَهُ نَفیُ الصِّفَاتِ عَنهُ لِشَهَادَةِ کُلُِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ المَوصُوفِ وَ شَهَادَةِ کَلَّ مَوصُوفٍ أَنِّهُ غَیرُ الصَفَةِ فَمَن وَصَفَ اللهَ سُبحَانَهُ فَقَد قَرَنَهُ وَ مَن قَرَنَهُ فَقَد ثَّنَاهُ وَ مَن ثَّنَاهُ فَقَد جَزَّاَهُ وَ مَن جَزَّاَهُ فَقَد جَهِلَهُ وَ مَن جَهِلَهُ فَقَد اشَارَ إِلَیهِ وَ مَن اشَارَ إِلَیهِ فَقَد حَدَّهُ وَ مَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّه...» (سید رضی، بی تا، ص 39)
2. یکی دیگر از شواهد بلاغت کلام امام هشتم (علیه السلام) را میتوان در دیدار حضرت (علیه السلام) با اهل حدیث در نیشابور و بیان حدیث معروف سلسلة الذهب جستجو کرد. امام رضا (علیه السلام) طی این ملاقات بعد از درخواست مصرانهی اهل حدیث از ایشان برای نقل حدیث، حدیی قدسی را با سلسلهی سندی که تمام رجال آن امامان معصوم (علیهم السلام) و در نهایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، این گونه نقل فرمودند که: «لا إلهَ إلا اللهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی» و سپس حضرت (علیه السلام) در ادامه افزودند: «بِشرُوطِها و أنا مِن شروطها» (مجلسی، 1403ق، ج49، ص 123) امام (علیه السلام) در این دو جملهی بسیار کوتاه که در نهایت بلاغت و فصاحت مطرح فرموده و در آنها از تمام ظرایف سخنوری بهره گرفتهاند یک بار دیگر میکوشند با شیوهای جدید و بیانی نو پیام غدیر را از ورای قرنها به گوش مردم برسانند و پیوند استوار بین توحید و ولایت و امامت را یادآور شوند. برخی از ظرایف بلاغی دو جملهی اخیر عبارتند از: حذف مسندإلیه در جملهی اول برای ایجاز به سبب اعتماد بر قرینه و نیز تکیه بر اهمیت مسند، اسمیه بودن هر دو جمله برای تأکید کلام، حذف مضاف در مبتدای جمله دوم جهت تأکید بر شأن و اهمیت مضاف إلیه، وصل جمله دوم به اول به جهت مناسبت تام در معنا و لفظ، رعایت ایجاز قصر در بیان مطلب و گنجاندن معانی بسیار در قالب الفاظ قلیل و ... .
3. یکی دیگر از جلوههای بلاغت کوکب هشتم سپهر ولایت و امامت توانایی شگرف ایشان در نظم و سرودن اشعار حکمت آمیز است که به مناسبتهای مختلف از طبع روان حضرت (علیه السلام) سرچشمه گرفته است، امام (علیه السلام) در این اشعار میکوشند تا با استفاده از فن نظم و تنسیق معانی در قالب الفاظ و قوافی، دریافتهای روح بلند پرواز خویش را که تا ساحل قاب قوسین أو أدنی پرواز میکند در سطح درک و فهم مخاطبان خویش به نظم درآورند و نیاز آنان را به اندرزهای تربیتی و حکمتهای اخلاقی برطرف سازند. بنابراین شعر نزد ایشان صرفاً ابزاری برای بیان احساسات و عواطف نیست بلکه هنری است برای تأثیرگذاری بر قلب مخاطب و موعظه و هدایت او.
از عبدالله بن مغیره نقل شده که شنیدم امام رضا (علیه السلام) میفرمودند:
إنکَ فی دارٍ لَها مُدةُ *** یُقبَلُ فیها عَملُ العامِلِ
ألا تَری الموتَ محیطاَ بِها *** یُکذَبُ فیها أملُ الآمِلِ
تُعَجلُ الذنبَ لِما تَشتَهی *** و تأمُلُ التوبةَ فی قابِلِ
و الموتُ یَأتی أهلَهُ بَغتةً *** ماذاکَ فِعلَ الحازمِ العاقِلِ
(ابن بابویه، 1378، ج2، ص 176)
قطعاً تو در خانهای هستی که دارای مدت محدودی است و در همین مدت محدود عمل عامل قبول میشود. نمیبینی که مرگ این سرا را احاطه کرده است، و آرزوی هر آرزوکننده در آن به تحقق نمیپیوندد.
به سبب امیال و مشتهیات نفسانی به سوی گناه میشتابی و در آینده آرزوی توبه داری. در حالی که مرگ به صورت ناگهانی فرا میرسد، لذا این چنین عملکردی کار انسان دوراندیش و عاقل نیست.
همچنین روایت شده که مردی نزد حضرت (علیه السلام) از برادرش شکایت نمود. حضرت (علیه السلام) در جواب فرمود:
أعذِر أخاکَ علی ذُنوبِه *** و استُر و غَطِّ علی عُیوبِه
و اصبِر علی بُهتِ السَفیهِ *** و للزمان علی خُطوبِه
و دَعِ الجَوابَ تَفَضلاً *** و کِلِ الظَلومَ إلی حَسِیِبه
(ابن بابویه، 1378، ج2، ص 176 و 177)
برادرت را به خاطر گناهانی که نسبت به تو انجام داده معذور دار و عیبهای او را بپوشان و مستور دار و بر افتراها و بهتانهای شخصی بی خرد و نادان شکیبایی کن و همچنین بر مصائب و سختیهای روزگار صبر کن و جواب خطا و ستم دیگران در حق خودت را به خاطر تفضل و امتنان بر آنان ترک کن و حساب انسان ستمگر را به خداوند حساب کشندهاش واگذار.
یکی دیگر از اشعار گرانبهای منسوب به امام رضا (علیه السلام) قصیدهای است هائیه و دارای 45 بیت، که حضرت ثامن الائمه (علیهم السلام) به پیروی از جد بزرگوارش مولای متقیان (علیه السلام) تعالیم اخلاقی والایی را در آن گنجانده است. قصیدهای که مشحون از دستورات تربیتی و سرمشقی برای زندگی فردی و اجتماعی است، و از سوی برخی علما شروح و ترجمههایی نیز بر آن نگاشته شده است، مطلع این قصیده به قرار زیر است:
و اعجباً للمَرءِ فی ذاتِه *** کأنه المَیتُ فی سَکرَتِه
شگفتا بر انسان دربارهی ذات و نفسش گویی که او مردهای است در حال غفلت و مستیش.
گاهی اوقات نیز امام (علیه السلام) به اشعار دیگران به ویژه اجداد طاهرینش در مناسبتهای مختلف استناد جسته و آنها را روایت فرمودند، از جمله اشعار زیر که ایشان از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نقل فرمودهاند:
خَلَقتَ الخَلائِقَ فی قُدرَةٍ *** فمِنهُم سَخیُ و مِنهُم بَخیل
فأما السَِّخیُ فَفی راحةٍ *** و أما البَخیلُ فشُؤمٌ طَویل
(ابن بابویه، 1378، ج2، ص 177)
(بار خدایا) مردم را با قدرت آفریدی، برخی از آنان سخاوتمند و برخی دیگر بخیل و خسیسند، اما آن که سخاوتمند است پس در کمال راحتی بسر میبرد، و اما آن که بخیل است نهایت شومی و بدبختی برای اوست.
همچنین اشعار زیرا را از عبدالمطلب روایت نمودهاند:
یَعیبُ الناسُ کُلُهم زَماناً *** و ما لِزَماننا عیبٌ سِوانا
نَعیبُ زَمانَنا و العیبُ فینا *** و لَو نَطَقَ الزمانُ بِنا هَجانا
و إن لذِئبَ یَترُکُ لَحمَ ذِئبٍ *** و یَأکُلُ بَعضُنا بعضاً عیناً
لَبِسنا للخِداعِ مُسوکَ طیبٍ *** و ویلٌ للغریب إذا أتانا
(ابن بابویه، 1378، ج2، ص 177)
مردم همگی زمانه را عیب میکنند و بد آن را میگویند، در حالی که زمانه عیبی جز وجود ما ندارد، زمانه خود را عیب مینهیم در حالی که عیب در خود ماست، و چنانچه روزگار دربارهی ما به سخن میآمد ما را هجو میکرد، حتی گرگ هم گوشت گرگ دیگر را نمیخورد، اما برخی از ما برخی دیگر را میخوریم، برای فریب دیگران لباسهای خوشبو و زیبای خویش را میپوشیم (و ظاهر خود را به شکل صالحی میآراییم)، اما وای به حال آن غریبی که پیش ما آید (و فریب ما را بخورد).
همچنین در جوامع حدیثی مواردی نقل شده که مأمون از حضرت رضا (علیه السلام) درخواست شعر کرده و ایشان اشعاری را در زمینههای مختلف برای او روایت نمودهاند. از جمله روایت شده که روزی مأمون از آن حضرت (علیه السلام) پرسید: تاکنون شعری برایت روایت کردهاند، حضرت فرمودند: بسیار، مأمون عرض کرد: پس بهترین شعری که در مورد حلم برای شما روایت شده را برای ما بازگوی، امام (علیه السلام) فرمودند:
إذا کانَ دُونِی مَن بُلِیت بِجَهلِه *** أبَیتُ لِنفسی أن تَقابِلَ بِالجَهلِ
و إن کان مِثلی فی مَحلی مِنَ النُهی *** أخَذتُ بِحِلمی کَی أجَلَ عَن المِثلِ
و إن کُنتُ أدنی مِنهُ فی الفضلِ و الحِجی *** عَرفتُ له حَقَ التَقدُمِ و الفَضلِ
(ابن بایویه، 1378، ج2، ص 174)
هرگاه آن کس که به نادانی او گرفتار شدهام (و اذیتم نموده) از من پایینتر باشد، شخصیت خود را بالاتر از آن میبینم و برایش نمیپسندم که جاهلانه با او مقابله کند.
و اگر او را از لحاظ عقل و خرد در رتبه و جایگاه من و همسانم باشد به حلم و بردباری و بزرگ منشیام تمسک میجویم تا این که از همسان خود بالاتر باشم.
و اگر خودم در فضیلت و خرد از او پایینتر باشم حق تقدم و فضیلت و بزرگتری را به او میدهم و بجا میآوردم.
مأمون عرض کرد: چه نیکوست این شعر، چه کسی آن را سروده؟ امام (علیه السلام) جواب دادند: یکی از جوانان ما.
مأمون گفت: بهترین شعری که در مورد سکوت و خاموشی در مورد جاهل و ترک عتاب و سرزنش دوست شنیدهای را برای ما بازگو، حضرت این شعر را روایت فرمودند:
إنی لَیَهجُرُنی الصِدیِقُ تَجَنُباً *** فاُرِیهِ أنَ لِهَجرِهِ أسبَاباً
و أراهُ إن عاتَبتُهُ أغربَتُهُ *** فأرَی لَهُ تَرکَ العِتابِ عِتاباً
و إذا بُلِیتُ بجاهلِ مُتَحَکِمٍِ *** یَجِدُ المُحالَ مِن الاُمورِ صَواباً
أولَیتُهُ مِنی السکوتَ و رُبما *** کان السکوتُ عن الجَوابِ جَواباً
(ابن بابویه، 1378، ج2، ص 174 و 175)
همانا دوستم به قصد جدایی و اجتناب از من دوری میگزیند، پس من این گونه به او میفهمانم که قطعاً دوری گزیدن او دارای عللی بوده است.
و دربارهی او میاندیشم که اگر او را عتاب و سرزنش کنم از خود دورش میکنم لذا ترک عتاب و سرزنش را برایش نوعی عتاب میبینم.
و هرگاه به دوست نادان مستبد و خودکامهای مبتلا گردم که امور محال و ناممکن را درست و شدنی میپندارد.
سکوت و خاموشی را از سوی خود به او میبخشم (و هدیه میدهم)، زیرا چه بسا سکوت و خاموشی از جواب، گاهی خود جواب محسوب گردد. (جواب ابلهان خاموشی است).
مأمون عرض کرد: چه نیکوست این شعر، از کیست؟ حضرت فرمودند: یکی از جوانان ما.
در ادامهی روایت مأمون از حضرت (علیه السلام) میخواهد که دربارهی موضوعات دیگری نیز بهترین اشعار در آن زمینه را روایت نماید، و پس از این که امام رضا (علیه السلام) زیباترین اشعار در آن موضوعات را نقل میفرمایند مأمون به وجد میآید و دستور میدهد که ضمن نگهداری و مراقبت شایسته از این اشعار در نوشتهای سر به مهر 300 هزار درهم به عنوان پاداشی به امام رضا (علیه السلام) داده شود.
داستان شرفیاب شدن شاعر برجسته عرب دعبل خزاعی به محضر ایشان و خواندن قصیدهی تائیه معروفش نزد آن حضرت (علیه السلام) و افزودن دو بیت توسط حضرت بر قصیده او نیز در این زمینه شهرت بسیار دارد و حکایت از قدرت نظم و قریحهی روان حضرت (علیه السلام) در زمینهی سرودن شعر دارد.
4. از دلایل دیگر بلاغت کلام رضوی احادیث گهربار، مناظرات شفاف، استدلالات رسا و کارآمد، و ادعیهی ارزشمندی است که از وجود نازنین امام هشتم (علیه السلام) به یادگار مانده و در جوامع حدیثی شیعه پراکنده است. تلاشهایی نیز از سوی برخی محدثین و دانشمندان بزرگوار شیعه در زمینهی تدوین کتب مستقلی که فقط به سخنان و ادعیه ایشان اختصاص داشته باشد صورت گرفته که از آن جمله میتوان به کتاب شریف عیون اخبار الرضا اشاره نمود. این کتاب که به همت محدث بزرگوار شیعه شیخ صدوق (م. 381هـ.ق) تألیف شده است علاوه بر ذکر اخبار مربوط به زندگانی حضرت حاوی فرمایشات گهربار امام رضا در موضوعات و محورهای متنوع عقیدتی و اخلاقی، مناظرات ایشان با پیشوایان مذاهب مختلف احوال شخصیه و کرامات و مناقب ایشان، اعمال عبادی و ادعیه حضرت و نیز زیارات و معجزات ایشان است. و هر که در این احادیث و فرمایشات گران قدر تأملی نماید بدون شک مجذوب شیوایی و رسایی آن سخنان میشود.
از آن جا که هدف این نوشتار بررسی بلاغت ادعیهی رضوی است، بحث در این زمینه را فقط بر ادعیهی ایشان متمرکز میکنیم. در سالهای اخیر کوششهایی برای گردآوری ادعیهی معصومین (علیهم السلام) و از جمله حضرت رضا (علیه السلام) به انجام رسیده است. یکی از این تلاشها توسط حضرت آیت الله سید محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی صورت گرفته و ایشان سعی نموده است در مجموعهای شش جلدی ادعیهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او را گردآوری نماید. اخیراً توفیق الهی نصیب این حقیر شد که بخش ادعیهی رضوی این مجموعه را به فارسی ترجمه نمایم، و در ضمن ترجمه این ادعیهی شریفه به سختی شیفته مضامین والای این دعاها و زیباییهای هنری کلام حضرت (علیه السلام) و ایقاعات موسیقایی و آهنگ دلنواز و روح پرور کلمات ایشان گردیدم.
امام رضا (علیه السلام) در این ادعیهی شریفه که مجموعاً شامل 167 دعاست (104 دعا در قسمت اول و 63 دعا در قسمت ملحقات) ضمن راز و نیاز با درگاه حق تعالی عالیترین معارف توحیدی و عرفانی و پربارترین فضایل والای انسانی را در اختیار طالبان و عاشقان وادی معرفت قرار میدهد. این ادعیه دارای حکمتهایی است که اهل نظر را به فکر وا میدارد و فرازهایی که جرعههای عشق معنوی را در کام نیازمندان معنویت فرو میریزد. با بررسی دقیق صحیفهی رضویه این نکته بر شخص متتبع آشکار میشود که ادعیه ایشان تنها دعای محض و نیایش عادی نیستند، بلکه امام (علیه السلام) در ضمن دعا کوشیدهاند با بیانی فصیح و بلیغ موضوعات ارزشمندی در زمینههای مختلف علمی، حقوقی، اخلاقی، تربیتی را بازگو نمایند که بیانگر محتوای غنی و معارف والای این مجموعه گران بهاست. در واقع اشتمال این صحیفه بر علوم و معارف الهی علاوه بر فصاحت و بلاغت شگفت آورش خود قرینهای مهم بر صحت انتساب آن به مقام امامت است، و به عبارت دیگر آنچه میتواند تا اندازهی زیادی انتساب این ادعیه به معصوم (علیه السلام) را تأیید نماید مسئله سند، راویان و کیفیت استناد این ادعیه به امام رضا (علیه السلام) نیست، بلکه فصاحت و بلاغت ادعیهی صحیفه رضویه به همراه مضامین والای اخلاقی، تربیتی و عرفانی آن میتواند این حقیقت را متجلی سازد که صدور این ادعیه جز از امام معصوم (علیه السلام) امکان پذیر نیست، و اینکه این دّر گرانبها از آن دریای عمیق و این گوهر قیمتی از آن معدن ثمین و این میوه از آن شجرهی طیبه است.
در ادامهی این مقاله حقیر میکوشم تا برخی از جلوههای بلاغت کلام حضرت (علیه السلام) را در محدودهی فن بدیع بیان نمایم. در این تلاش آرایههای بدیعی و محسنات لفظی و معنوی در صحیفه رضویه نمونهیابی و صنایع لفظی و معنوی پرکاربرد در این صحیفه مبارکه استخراج شده است.
آرایههای بدیعی در صحیفه رضویه
از آن جا که صحیفهی مبارکه رضویه یک مجموعه دعاست و زبان دعا و نیایش از جهت ادبی دارای ویژگیهای منحصر به خود؛ از جمله سادگی در بیان و سلامت و روانی سبک و عبارات است که آن را از زبان خطابه و موعظه متمایز میکند، امام رضا (علیه السلام) در این ادعیه زبان گفتاری سادهای را برای بیان بالاترین مفاهیم عرفانی و ارتباط با خداوند متعال برگزیدهاند تا همهی عوام و خواص از مردم هر یک به فراخور ظرفیت و استعدادشان قادر به فراگیری و درک مفاهیم والای این ادعیه بوده و به تکرار و به استفاده آسان از آنها موفق گردند. ادعیه این صحیفه شریفه از نظر فصاحت کلمه و کلام، کاملاً با معیارهای علوم بلاغی هماهنگ هستند و هیچ یک از عیوبی که معمولاً در مدخل ورودی به مباحث بلاغی به عنوان عیوب مخل به فضاحت کلمه یا کلام شمرده شده در آنها یافت نمیشود. هیچ واژهای در این ادعیه دارای تنافر حروف یا غرابت استعمال و یا مخالفت با قیاس صرفی نیست و همهی کلمات آنها گوش نوازند. هیچ جملهای در آنها نیز دارای تنافر کلمات یا ضعف تألیف یا تعقید لفظی و معنوی یا کثرت تکرار و یا تتابع اضافات نیست. گرچه تمام مباحث و موضوعات علوم بلاغی از جمله معانی و بیان در این صحیفه به خوبی قابل بررسی و پیگیری هستند، اتما در این نوشتار صرفاً به بررسی موارد پرکاربرد بدیعی خواهیم پرداخت، تا معلوم شود که این ادعیه عرصه نمایش زیباترین محسنات لفظی و معنوی است.الف) آرایههای لفظی در صحیفه رضویه
محسنات لفظی در ادعیه این صحیفه مبارکه به وفور یافت میشوند که ذیلاً چند مورد از آنها که دارای فراوانی بیشترند را مورد اشاره قرار داده و نکتههای زیباشناسانه آنها را مورد توجه قرار میدهیم:1. سجع:
در لغت به معنای آوای آهنگین کبوتر، و در اصطلاح عبارت است از هماهنگی دو فاصله از نثر در حرف آخر (روی)، و منظور از فاصله کلمهای است که در آخر هر بند از نثر مسجع واقع شده، و در واقع فاصله در نثر مسجع حکم قافیه در نظم را دارد مانند: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» (فلق، 1 و 2)و این سخن سعدی که: «باران بی حسابش همه را رسده، و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده» (سعدی، دیباچه گلستان)
زیباییهای سجع را میتوان در نکات زیر خلاصه کرد:
1. به وجود آمدن هماهنگی و موسیقی در سطح دو یا چند جمله که در نهایت باعث افزایش موسیقی و هارمونی کلام میشود.
2. واژههای آخر بندهای نثر مسجع در عین کثرت در معنی با هم وحدت در موسیقی دارند و انسان همیشه از دریافت ایجاد وحدت در عین کثرت لذت میبرد.
3. قرینه سازی کلمات در نثر مسجع به ویژه در سجع مرصع زیبایی کلام را میافزاید.
4. وجود واژههای سجع دار سبب بیگانه سازی و غرابت سخن میشود. لذا برجستگی خاصی به سخن به ویژه به واژههای سجع دار و هم به معنی آنها میدهد. مانند: «گفتی خرده مینا بر خاکش ریخته، و عقد ثریا در تاکش آویخته»
سجع بر سه نوع است:
1. سجع مطرف:
آن است که فاصلهها در حرف روی یکسان و در وزن مختلف باشند، مانند: «مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا، وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا» (نوح، 13 و14).و: «خبری که دانی که دلی بیازارد، تو خاموش باش تا دیگری بیارد» (سعدی، گلستان، باب 8، گفتار 23).
2. سجع متوازی:
آن است که فاصلهها هم در حرف رویّ و هم در وزن یکسان باشند، مانند: «فِیهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ، وَأَكْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ» (غاشیه، 13و 14).و: «مشک آن است که ببوید، نه آنکه عطار بگوید» (سعدی، گلستان، باب 8، گفتار 50).
3. سجع مرصع:
آن است که تمام یا اکثر واژههای هر بند با واژههای متناظر خود در بند دیگر از لحاظ روی و وزن یکسان باشند، مانند: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ، وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ» (انفطار، 13 و14).و: «دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم، و مردن پیش از وقت معلوم» (سعدی، گلستان، باب8، گفتار 62).
این آرایه با انواع مختلف آن در ادعیهی صحیفه رضویه به وفور یافت میشود، سجع مطرف در نمونههای زیر:
- دعای ششم: لَکَ الحَمدُ عَلَی مَرَدٌ نَوازِلِ البَلاء، وَ مُلِمَّاتِ الضَّرَّاء
- دعای نهم: الَّذی فَضَّلتَهُ عَلَی اَهلِ الطَاعَةَ، وَ مَنَحتَهُ بِالإِجابَةِ وَ الشَّفاعَةِ.
- دعای بیست و یکم: وَ حَجَبَتنی عَنِ استِئهالِ رَحمَتِکَ، وَ باعَدَتنی عَنِ استیجابِ مَغفِرَتِکَ.
- دعای سی و ششم: یا مَن خَلَقَ فَرَزَقَ، وَ اَلهَمَ فَاَنطَقَ، وَ ابتَدَعَ فَشَرَع،َ وَ عَلا فَارتَفَعَ.
- دعای شصت و سوم: وَ کَما بَدَأتنَی بِالاِحسانِ، فَاَتِّمَ نِعمَتَکَ بِالغُفرانِ.
و سجع متوازی در نمونههای زیر:
- دعای ششم: وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی اِحسانِکَ الکَثیرِ، وَ خَیرِکَ الغَزِیرِ، وَ تَکلیفِکَ الیَسیِرَ وَ دَفعِکَ العَسیرَ،... وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی البَلاءِ المَصرُوفِ، وَ وافِرِ المَعرُوفِ،... وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی قِلَّةِ التَکلِیفِ، وَ کَثرَةِ التَّخفِیفِ، وَ تَقوِیَةِ الضَّعیفِ، وَ إِغاثَةِ اللَهیِفِ، وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی سَعَةِ اِمهالِکَ، وَ دَوامِ اِفضالِکَ، وَ صَرفِ اِمحالِکَ.
- دعای نهم: فَمَسأَلَتی لَکَ یا رَبِّ فی هذَا المَقامِ المَوصُوفِ، مَقامِ العَبدِ البائِسِ المَلهُوفِ اَن تَغفِرَ لی ما سَلَفَ مِن ذُنُوبی.
- دعای سی و ششم: اللَّهُمَّ یا ذَا القُدرَةِ الجامِعَةِ، وَ الرَحمَةِ الواسِعَةِ، .... وَ الاَیادِی الجَمیلَةِ، وَ المَواهِبِ الجَزیلَةِ، یا مَن لا یُوصَفُ بتَمثِیلِ، وَ لا یُمَّثَلُ بِنَظیرٍ، وَ لا یُغلَبُ بِظَهیرٍ، یا مَن خَلَقَ فَرَزَقَ، وَ اَلهَمَ فَاَنطَقَ، وَ ابتَدَعَ فَشَرَعَ، وَ عَلا فَارتَفَعَ، ... وَاحتَجَّ فَاَبلَغَ، وَ اَنعَمَ فَاَسبَغَ، وَ اَعطی فَاَجزَلَ، وَ مَنَحَ فَاَفضَلَ.
- دعای نود و نهم: اللَّهُمَّ وَ اسلُک بِنا عَلی یَدَیهِ مِنهاجَ الهُدی، وَ المَحَجَةَ العُظمی، وَ الطَریقَةَ الوُسطی، الَّتی یَرجِعُ اِلَیهَا الغالی، وَ یَلحَقُ بِهَا التَّالی.
- دعای ششم از بخش ملحقات: اللَّهُمَ ارحَمنا بِمَشایِخَ رُکَّعٍ، وَصِبیانٍ رُضَّعِ، وَبَهائِمَ رُتَّعٍِ، وَ شُبَّانٍ خُضَّعٍ.
و سجع مرصع در نمونههای زیر:
- دعای سی و یکم: اَللَّهُمَّ إِنّی اَسأَلُُکَ بّالعَینِ الَّتی لا تَنامُ، وَ بِالعِزِّ الِّذی لا یُرامُ، وُبِالمُلکّ الَّذی لا یُضامُ.
- دعای سی و سوم: اَللَّهُمَّ... وَطُمَّهُ بِالعَذابِ طَمَاً، وَ قُمَّهُ بِالبَلاءِ قُمّاً.
- دعای سی و ششم: یا مَن خَلَقَ فَرَزَقَ، ... وَ قَدَّرَ فَاَحسَنَ، وَ صَوَرَ فَاَتقَنَ، ... یا مَن تَفَرَدَ بِالمُلکِ فَلا نِدَّ لَهُ فی مَلَکوُتِ سُلطانِه، وَ تَوَحَّدَ بِالکِبرِیاءِ فَلا ضِدَّ لَهُ فی جَبَروتِ شَأنِه... یا بَدیءُ یا بَدیعُ، یا قَوِیُّ یا مَنیعُ، یا عَلِیُّ یا رَفیعُ، ... وَجعَلهُ طَریدَ الاَرجاسِ، وَ شَریدَ الاِنجاسِ.
- دعای نود: إِنَّ مِن اَحَقَّ الاَسبابّ بِالصِّلَةِ وَ اَولَی الاُمُورِ بِالتَّقدِمَةِ، سَبَباً اَوجَبَ نَسَباً وَ اَمراً اَعقَبَ حَسَباً.
2. موازنه:
موازنه آن است که دو واژه آخر بندها، در وزن مساوی و در حرف روی مختلف باشند، مانند:«وَآتَینَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِینَ، وَهَدَینَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (صافات، 117 و 118).
و: «فلان را کرم بی شمار است، و هنر بی حساب، دارای عزمی است متین، و طبعی کریم».
این آرایه نیز که شباهت زیادی به سجع دارد و دارای همان زیباییها و موسیقیهاست، در صحیفهی رضویه دارای مصادیق فراوانی است، از جمله:
- دعای بیست و یکم: اِلهی لَقَد کانَ الاِیاسُ عَلَیَّ مُشتَمِلاً، وَ القُنُوطُ مِن رَحمَتِکَ عَلَیَّ مُلتَحِفاً.
- دعای هفتاد و دوم: اَساَلُکَ بِمَواعیدِکَ الصَّادِقَةِ، وَ اَیادیکَ الفاضِلَةِ، ... وَ سُلطانِکَ القاهِرِ، وَ مُلکِکَ الدَّائِم.
- دعای نود و نهم: اَللَّهُمَّ اشعَب بِهِ الصَّدعَ، وَ ارتُق بِهِ الفَتقَ وَ اَمِت بِهِ الجَورَ، وَ اَظهِر بِهِ العَدلَ، وَ زَیِّن بِطُولَ بَقاِئِه الاَرضَ، وَ اَیَّدهُ بِالنَّصرِ.
- دعای شانزدهم از بخش ملحقات: صَلِّ عَلَی مُحَمَدٍ عَبدُکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیَّکَ، ... نُورُکَ الاَنوَرِ، وَ حَبلُکَ الاَطوَلِ، وَ عُروَتُکَ الاَوثَق وَ بابُکَ الاَدنَی، وَوَجهُکَ الاَکرَمُ، وَ سَفیرُکَ الاَوقَفُ، وَ جَنبُکَ الاَوجَبُ، وَ طاعَتُکَ الاَلزَمُ، وَ حِجابُکَ الاَقرَبُ.
- دعای چهل و ششم از بخش ملحقات: اَساَلُکَ... وَ اَن تَرُدَّنی سالِماً اِلی وَطَنی بَعدَ حَجِّ مَقبُولٍ، وَ سَعیٍ مَشکُورٍ.
3. جناس:
جناس آن است که واژههایی در سخن استعمال شود که لفظاً یکسان یا مشابه، و معناً متفاوت باشند، مانند:«وَیوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا یؤْفَكُونَ» (روم، 55)
و:
«آتش است این بانگ نای و نیست باد *** هر که این آتش ندارد نیست باد»
(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، سرآغاز)
جناس یکی از زیباترین آرایههای لفظی است که کلام را دلنشین، و شنیدنش را برای مستمع دلپذیر میسازد. زیباییهای جناس و جنبهی هنری آن ناشی از چند عامل است:
1. تداعی معانی و دریافت همگونی میان دو واژه، موسیقی گوش نوازی ایجاد میکند.
2. کشف ابهام شگفت انگیز میان دو واژه متجانس که در عین یکی بودن متفاوتند؛ یعنی وحدت لفظی و تفاوت معنایی (کثرت در عین وحدت) شادیآور است.
3. غرابت واژههای متجانس، ناشی از وجود وحدت در عین کثرت، سبب برجستگی لفظی و حتی معنایی آنها میشود. (وحیدیان کامیار، 1383، ص 24)
البته در زیبایی جناس شرط است که: اولاً تصنعی نباشد، ثانیاً دو واژه چنان به هم نزدیک باشند که یکی دیگر را تداعی کند، وگرنه ذهن نمیتواند میان آن دو واژه رابطه برقرار سازد.
جناس تقسیمات فراوان و انواع بسیار زیادی دارد که در این مقال جای پرداختن به همه آنها نیست، از جمله: جناس تام و ناقص، جناس لفظی و خطی، جناس مماثل و مستوفی، جناس مفرد و جمله، جناس مردوف و مکتنف و مطرف، جناس مضارع و لاحق، جناس مُحَرَّف و مُصحَّف، جناس قلب کل و قلب بعض و قلب کامل، جناس اشتقاق و شبه اشتقاق و ... .
در صحیفهی رضویه نمونههای فراوانی از انواع جناس را میتوان سراغ گرفت، از جمله:
- دعای ششم: وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی... وَ تَکلیفِکَ الیَسیرَ وَ دَفعِکَ العَسیرَ، ... وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی البَلاءِ المَصرُوفِ، وَوافِرِ المَعُروفِ،... وَ لَکَ الحَمدُ عَلَی سَعَةِ اِمهالِکَ، ... وَ صَرفِ اِمحالِکَ.
- دعای سی و سوم: اَللَّهُمَّ کُفَّ عَن عَبدِکَ الضَّعیفِ، ... وَ طُمَّهُ بِالعَذابِ طَمّاً، وَ قُمُّهُ بِالبَلاءِ قَمّاً.
- دعای سی و پنجم: اَللَّهُمَّ امنَحنا اَکتافَهُم، وَ مَلِّکنا اَکنافَهِم.
- دعای نود: إِنَّ مِن اَحَقَّ الاَسبابِ بِالصِّلَةِ... سَبَباً اَوجَبَ نَسَباً وَ اَمراً اَعقَبَ حَسَباً.
- دعای شانزدهم از بخش ملحقات: وَ اَنتَ الرَجاءُ، وَ اَنتَ المُرجَّی وَ اَنتَ المُرتَجَی.
- دعای شانزدهم از بخش ملحقات: اَللَّهُمَّ إِنّی اَعُوذُ بِکَ مِن السَّامَّةِ وَ الهامَّةِ، وَ العَینِ الّلامَّةِ.
- دعای سی و سوم از بخش ملحقات: اَللَّهُمَّ إِنَّ هذَا الیَومَ یَومٌ تَکرَهُ فیهِ الرَّفَثَ، وَ تَقضی فیهِ التَّفَثَ، وَ تُبِرُّ فیهِ القَسَمَ، وَ تُعتِقُ فیهَ النَّسَمَ.
4. اقتباس:
آن است که برای تزیین سخن عبارتی از قرآن کریم یا حدیث شریف در کلام بیاید، بدون تصریح به این که آن عبارت از قرآن یا حدیث گرفته شده است. مانند این کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه:«الاقَاوِیلُ مَحفُوطَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبلُوَّةٌ وَ کُلُّ نَفسٍ بّما کَسَبَت رَهینَة» (سید رضی، ص 535، حکمت 235)
و: « چون ز برج شیر سوی خوشه آمد آفتاب/ شد به ابر اندر نهان حتی تورات بالحجاب» (امیر معزی، قصیدهها، در مدح شرف شاه)
که عبارت عربی آخر مصراع دوم برگرفته از آیه 32 سوره ص است.
از آن جا که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) عِدل قرآن کریم، مفسران آن و بلکه خود قرآن ناطقند، بدیهی است که سرتاسر کلامشان مشحون از آیات قرآن کریم به صورت صریح یا ضمنی باشد، و صحیفهی رضویه نیز از این امر مستثنی نیست. بنابراین علاوه بر این که در موارد زیادی از ادعیه این صحیفه شریفه حضرت (علیه السلام) به سخن خداوند متعال استناد فرموده و صریحاً آن عبارات را به خداوند نسبت دادهاند و طبق تعریف نمیتوان آنها را از مصادیق اقتباس دانست، در موارد فراوانی نیز آیات و عبارات قرآن کریم را در کلام خویش اقتباس و تضمین فرمودهاند، که ذیلاً به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
- دعای اول، در عبارات پایانی دعا «سُبحانَ مَن یَعلَمُ خائِنَةَ الاَعیُنِ وَ ما تُخفِی الصُدوُرِ، وَ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَ هُوُ السَمیعُ البَصیرُ» صلهی موصول در واقع آیهی 19 سورهی مبارکه غافر است، و عبارت«لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءً وَ هَوُ السَّمیعُ البَصیرُ» از پایان آیه 11 سورهی مبارکهی شوری اقتباس شده است.
- دعای هشتم: عبارت پایان دعا «وَ ارحَمهُمَا کَما رَبَّیانی صَغیراً» بدون هیچ تغییری از پایان آیه 24 سورهی إسراء گرفته شده است.
- دعای چهاردهم: عبارات پایانی دعا «إِنَّکَ اَهلُ التَقوی وَ اَهلُ المَغفِرَةِ» با کمی تغییر از پایان آخرین آیهی سورهی مبارکه مدثر برداشت شده است: «هُوَ اَهلُ التَّقوی وَ اَهلُ المَغفِرَةِ».
- دعای بیست و یکم: در عبارت «وَ ذلِکَ یَومُ النُّشُورِ، اِذا نُفِخَ فِی الصُورِ، وَ بُعثِرَ مَا فِی القُبُورِ» جملهی «اِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» یک عبارت قرآنی است که در آیات 101 سورهی مؤمنون و 13 سورهی حاقه به کار رفته، و بدون کلمهی «إذا» در آیات 99 سورهی کهف، 51 سورهی یس، 68 سورهی زمر و 20 سورهی ق وجود دارد، و عبارت « بُعثِرَ مَا فِی القُبُورِ» نیز از آیه 9 سورهی مبارکهی عادیات اقتباس گردیده است.
- دعای بیست و سوم: عبارت «وَ فالِقُ الاِصباحَ، وَ جاعِلُ الَّیلَ سَکَناً، وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ حُسباناً ذلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیم» با تغییری جزئی از آیهی 96 سورهی مبارکه انعام اقتباس شده است. و در ادامه آن، عبارت «لا اِلهَ اَلّا هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ» از پایان آیات 6 و 18 سورهی مبارکه آل عمران گرفته شده است. همچنین عبارت «اَرسَلَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کَُلِهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ» با تغییر مختصری از آیات 33 سورهی توبه و آیهی 9 سوره صف، و با تغییری بیشتر از آیهی 28 سورهی فتح اقتباس شده است. در ادامه این عبارت نیز، عبارت «بَشیراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً اِلَی اللهِ بِاذنِه وَ سِراجاً مُنیراً» با تغییر کلمهی اول از آیات 45 و 46 سورهی مبارکه احزاب گرفته شده است.
- دعای ششم از بخش ملحقات: عبارت «وَ تُسقِیَهُ مِمَّا خَلَقتَ اَنعاماً وَ اَناسِیَّ کَثیراً» با کمی تغییر از آیه 49 سورهی مبارکهی فرقان اقتباس شده است.
- دعای دوازدهم از بخش ملحقات: عبارت «کَلِّ دابَّةٍ هُوَ اخِذٌ بِناصِیَتِها، اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُستَقیمٍ» با مختصری تغییر از آیهی 56 سورهی مبارکهی هود گرفته شده است.
اینها فقط نمونههای اندکی بود از مصادیق بسیار زیاد اقتباس در ادعیهی رضوی که آمیختگی فراوان ادعیهی ایشان با عبارات قرآنی را به خوبی نشان میدهد. علاوه بر این، عبارات بسیار زیادی نیز در کلام حضرت (علیه السلام) یافت میشود که اشارات و تلمیحاتی به عبارات و مضامین قرآن کریم دارد، از جمله:
- دعای هفتم: جملهی «ما اَصابَنی مِن حَسَنَةٍ فَمِنکَ» به آیهی 79 سورهی مبارکهی نساء اشاره دارد که: «ما أصابَکَ مِن حَسَنَةِ فَمِنَ الله».
- دعای هشتم: عبارت «یا مُحیِیَ العِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ، وَ مُنشِئَها بَعدَ المَوتِ» اشاره دارد به آیهی «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِی خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یحْیی الْعِظَامَ وَهِی رَمِیمٌ، قُلْ یحْییهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» (یس، 78 و 79).
- دعای ششم از بخش ملحقات: جملهی «اَللَّهُمَّ اَنزِل عَلَینا مِن بَرَکاتِ سَمائِکَ ماءً طَهُوراً» اشاره دارد به پایان آیهی 48 سورهی مبارکهی فرقان: «وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا».
ب) آرایههای معنوی
در آرایههای معنوی در حقیقت بحث از شگردهایی است که موسیقی معنوی کلام را افزایش میدهد و این مهم هنگامی حاصل میشود که تناسبات و روابط معنایی خاصی بین کلمات ایجاد شود. و همان گونه که در آرایههای لفظی رابطهی آوایی محسوسی همچون تشابه و تجانس بین کلمات به وجود میآید، در آرایههای معنوی نیز تناسبات معنایی باعث ارتباط بین واژگان میشوند به گونهای که ذهن از واژهای به واژه دیگر متوجه میگردد، تناسباتی همچون تشابه، تضاد و ایهام و ... .در ادامه این نوشتار اشارهای مختصر به برخی از آرایههای معنوی پرکاربرد در صحیفة شریفه رضویه خواهیم داشت؟
1. طباق و تضاد:
آن است که بین معنای دو یا چند کلمه تناسب از نوع تضاد باشد، یعنی کلمات از نظر معنی ضد یکدیگر باشند، مانند:«وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى، وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیا، وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَینِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَى» (نجم، 43-45).
و: «دل گرم و آه سرد و غم افزون و صبر کم/ رخ زرد و اشک سرخ و لبان خشک و چشم تر» (عبدالواسع جبلی).
زیباییهای تضاد را میتوان در نکات زیر سراغ گرفت:
1
. انبساط خاطر:
حضور یک پدیده در ذهن شنونده، بر اساس اصل تضاد متضادش را تداعی میکند، و این رابطه اگر نو باشد شادیآور است.2. روشنگری:
تضاد از نظر شناخت پدیدهها و امور، بزرگترین نقش را بر عهده دارد و به قول معروف «تُعرَفُ أشیاء بأضدادِها» اگر نور نبود تاریکی مفهوم نداشت، و اگر مرگ نبود زندگی نامفهوم بود، بنابراین قدرت روشنگری تضاد بسیار برجسته و شگفت انگیز است.3. تأکید:
تضاد میتواند به کلام تأکید ببخشد، آن چنان که در بیت زیر مشاهده میشود:تواضع سر رفعت افرازدت *** تکبر به خاک اندر اندازدت
(سعدی، بوستان، باب4، حکایت بایزید بسطامی)
4. ملموس ساختن و تجسم بخشیدن عواطف و مفاهیم:
کارکرد تضاد در ملموس و عینی ساختن مفاهیم از نظر زیبایی آفرینی مهمتر از همه کارکردهای دیگر آن است. به عنوان مثال مولوی در بیت زیر با استفاده از یک تضاد کنایی به زیبایی هر چه تمامتر ریاکاری و تظاهر به وارستگی شخصی را تجسم میبخشد:از برون طعنه زنی بر بایزید *** وز درونت ننگ میدارد یزید
(شیخ بهایی، کشکول، دفتر اول، قسمت2، بخش 3)
امام رضا (علیه السلام) در ادعیهی خویش آرایه تضاد را در موارد فراوانی به زیبایی به کار بردهاند، از جمله:
- دعای دوم: سُبحانَ خالِقِ النُورِ، سُبحانَ خالِقِ الظُلمَةِ،... سُبحانَ خالِقِ السَّماواتِ، سُبحانَ خالِقِ الاَرَضینَ، ... سُبحانَ خالِقِ الحَیاةِ وَ المَوتِ.
- دعای هفتم: لَکَ الحَمدُ اِن اَطَعتُکَ، وَ لا حُجَةَ لی اِن عَصَیتُکَ.
- دعای بیست و یکم: اَللَّهُمَّ فَاِنّی اُوفی،... وَ اُسِرُّ وَاُعلِنُ وَ اُظهِرُ وَ اُبطِنُ، بِاَّنَّکَ اَنتَ الله لا اِلهَ اِلّا اَنتَ... .
.... وَ اُومِنُ بِسِرِّهِم وَ جَهرِهِم، وَ ظاهِرِهِم وَ باطِنِهِم، وَ غائِبِهِم وَ شاهِدِهِم، وَحَیِهِم وَ مَیِتِهِم.
- دعای سی و چهارم: یا مَن یَکفی مِن کُلِّ شَیء، وَ لا یَکفی مِنهُ شَیءٌ.
- دعای شصت و چهارم: اَللَّهُمَّ اَنتَ الاِلهُ القَدیمُ، و هذِه سَنَةُ جَدیدَةُ.
- دعای شصت و پنجم: امَنتُ بِاللهِ وَحدَهُ... وَ کَفَرتُ بِالجِبتِ وَ الطاغُوتِ.
- دعای نود: وَ اَنکَحُوا خاطِبَکُم، فی یُسرِ غَیرَ عُسرٍ.
- دعای نود و نهم: وَ تَجمَعَ لَهُ مُلکَ المُملَکَاتِ کُلَّها، قَریبهِا وَ بَعیدِها، وَ عَزیزِها، وَ ذَلیلِها.
- دعای پانزدهم از بخش ملحقات: فَاجعَلنی بِهِم وَجیهاً فی الدُّنیا وَ الاخِرَةِ، وَ مِنَ المُقَرَبّینَ.
- دعای شصت و سوم از بخش ملحقات: یا مَن عَلا السُّماواتِ نُورُهُ، وَ الاَرضَ ضَوءُهُ، وَ الشَّرقَ وَ الغَربَ رَحمَتُهُ.
2. مقابله:
آن است که دو یا چند لفظ از یک عبارت با الفاظ متناظر خود در عبارت بعدی تضاد داشته باشند، مانند:«یُحِلُّ لَهَمَ الطَّیِباتِ وَ یُحَرَّمُ عَلَیهِمُ الخَبائِث» (اعراف، 157).
و: روز از وصال هجر در آبم بود مقام/ شب از فراق وصل در آتش کنم مقیل (مسعود سعد سلمان، قصاید، ستایش ابوالفتح بی عدیل و ...)
آرایهی مقابله همان زیباییهای تضاد را دارد، ولی چون در مقابله هر واژه با واژهی متناظر خود در عبارت بعدی در تضاد است زیبایی هم به همان نسبت بیشتر میشود. و از سوی دیگر چون میان واژههای متضاد دو عبارت، ترتیب متناظری وجود دارد از نظر قرینه سازی نیز زیباست.
نمونههای این آرایه نیز در صحیفه رضویه نسبتاً فراوان به چشم میخورد، از جمله:
- دعای بیست و یکم: اِلهی لَقَد وَعَدتَ المُحسِنَ ظَنَّهُ بِکَ ثَواباً، وَ اَوعَدتَ المُسیءَ ظَنَّهُ بِکَ عِقاباً.
- دعای بیست و هشتم: یا مُعِزَّ کُلِّ ذَلیلٍ، وَ یا مُذِلَ کُلِّ عَزیزٍ.
- دعای شصت و هشتم: اِنَّهُ لا یُذَلُّ مَن والَیتَ، وَ لا یُعَزُّ مَن عادَیتَ.
- دعای شصت و نهم: اَللَّهُمَّ اِنّی اَساَلُکَ بِاِقبالِ نَهارِکَ، وَ اَدبارِ لَیلِکَ.
- دعای هفتاد و دوم: یا مَن لا تَنفَعُهُ طاعَةُ المَطیعینَ، وَ لا تَضُرُّهُ مَعصِیَةُ العاصینَ.
- دعای شانزدهم از بخش ملحقات: وَکُن لَنا وَ لا تَکُن عَلَینا.
- دعای شصت و سوم از بخش ملحقات: یا مَن اَضاءَ بِاسمِه ضَوءُ النَّهارِ، وَ اَظلَمَ بِه ظُلمَةُ اللَّیلِ.
شایان ذکر است که در این ادعیه آرایههای مختلف بدیعی دیگری نیز به کار رفتهاند، که به جهت رعایت اختصار در مقاله از ذکر همهی آنها معذوریم، صنایعی از قبیل: براعت استهلال، مراعات نظیر، تنسیق الصفات، مذهب کلامی و حسن ختام و ... .
نتیجهگیری
مضامین بلند و شکوه و قدرت روحی که در تعبیرات روح پرور ادعیه رضویه وجود دارند وقتی در قالب اسالیب زیبای هنری و لبریز از رشحات دریای بلاغت قرآن کریم و اهل بیت (علیهم السلام) عرضه میشوند، روح و جان هر خوانندهای را به تسخیر خویش در میآورند و فصاحت و بلاغت این ادعیه مفاهیم والا و ارزشمند اخلاقی، تربیتی و عرفانی را در عمق جان و سویدای قلب عاشقان طریق معرفت مینشاند و در این میان نقش محسنات لفظی و معنوی در آرایش کلام و تزیین سخن، نقش انکارناپذیر است. زیرا موسیقی لفظی و معنوی عبارات دعا موجب فراگیری سریعتر، تکرار آسانتر و گرایش بیشتر عوام و خواص به این ادعیه شریفه میشود. لذا امام رضا (علیه السلام) با توجه به این نکته، در این دعاها عالیترین و گران سنگترین مفاهیم اخلاقی و عرفانی را در قالب نیایش با درگاه باری تعالی با بهترین ساختارهای هنری ارائه نمودهاند.پینوشت:
1- استادیار دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
منابع تحقیق:قرآن کریم.
1. ابن ابی الحدید، محمد بن حسین (1337)، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ج1 و 16.
2. ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی (1378ق)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، تحقیق: مهدی لاجوردی، تهران: نشر جهان، چاپ اول، ج1 و 2.
3. ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، ج2.
4. تجلیل، جلیل (1379)، بلاغت نهج البلاغه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.
5. حکیمی، محمد رضا (1384)، ادبیات و تعهد در اسلام، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ سیزدهم.
6. خاقانی، محمد (1376)، جلوههای بلاغت در نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول.
7. زبیدی، محمد مرتضی (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: علی هلالی و علی سیری، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، ج1.
8. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف (1418ق)، تذکرة الخواص، قم: منشورات الشریف الرضی.
9. سید رضی (بی تا)، نهج البلاغه، تصحیح: صبحی صالح، قم: مؤسسة دار الهجرة.
10. شمیسا، سیرو (1386)، نگاهی تازه به بدیع، تهران: نشر میترا، چاپ سوم.
11. شهیدی، سید جعفر (1378)، ترجمه نهج البلاغه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم.
12. طباطبایی، سید محمد رضا (1386)، هنر بدیع، قم: مؤسسه انتشارات دارالعلم، چاپ اول.
13. عبده، محمد (بی تا)، شرح نهج البلاغه، تصحیح: محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مطبعة الاستقامة.
14. الکلینی، محمد بن یعقوب (1407ق)، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهاردهم، ج1.
15. المجلسی، محمد باقر (1403)، بحارالانوار، تصحیح: جمعی از محققان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ج49.
16. الموحد الأبطحی، سید محمد باقر (1381)، الصحیفة الرضویة الجامعة، قم: مؤسسهی الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ الطبعة الثانیة.
17. مکارم شیرازی، ناصر (1375)، پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ج1.
18. مهر ارقام رایانه و دیگران، درج 4 (نرم افزار)، تهران: مؤسسه فرهنگی مهر ارقام رایانه و ... .
19. وحیدیان کامیار، تقی (1383)، بدیع از دیدگاه زیباشناسی، تهران: سمت، چاپ اول.
20. الهاشمی، أحمد (بی تا)، جواهر البلاغه فی المعانی و البیان و البدیع، قم: مرکز النشر لمکتب الإعلام الإسلامی.
21. همایی، جلال الدین (1373)، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: مؤسسه نشر هما، چاپ نهم.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ به اهتمام مرتضی سلمان نژاد؛ (1392)، جستاری در ادعیه رضویه با تأکید بر «الصحیفة الرضویة الجامعة»، تهران: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول