چگونه امریكا كنترل خلیج فارس را به دست گرفت؟

صدها میلیون سال پیش، امواج دریا‌های بسیار عظیم و بزرگ زمین‌های بسیار وسیع و مرتفع را كه امروز بخشی از منطقه غرب عربستان سعودی را تشكیل می‌‌دهند و زمین شناسان آن را «سپر عربی» می‌‌نامند، در هم می‌‌كوبید. این آبها در
دوشنبه، 14 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه امریكا كنترل خلیج فارس را به دست گرفت؟
 چگونه امریكا كنترل خلیج فارس را به دست گرفت؟

 

نویسنده: یان راتلج
بازگردان: عبدالرضا غفرانی




 

«هدف سیاست ملی آمریكا باید تأمین دسترسی مردم این كشور به ذخایر نفتی جهان باشد.»
شورای صنعت نفت در زمان جنگ-1943
صدها میلیون سال پیش، امواج دریا‌های بسیار عظیم و بزرگ زمین‌های بسیار وسیع و مرتفع را كه امروز بخشی از منطقه غرب عربستان سعودی را تشكیل می‌‌دهند و زمین شناسان آن را «سپر عربی» می‌‌نامند، در هم می‌‌كوبید. این آبها در دوره‌های اولیه زمین شناسی به طرف شمال هم سرازیر شد و متناوباً مناطقی را كه امروز عراق، اردن، لبنان و سوریه نام دارند پوشانید. در طول دوره‌های پی در پی زمین شناسی، این دریا‌های عظیم به طور متناوب به طرف خشكی این مناطق پهناور پیشروی كرده، سپس عقب می‌نشست و رسوبات خالصی را كه برجای می‌‌گذارد در معرض فرسایش باد، باران و خورشید قرار می‌‌داد، و سپس آب دریا مجدداً این مناطق را می‌‌پوشانید. هنگامی كه دریای دوره‌های نخستین زمین شناسی سرانجام عقب نشستند، رسوبات برجای مانده حوزه جدیدی را در منطقه خلیج فارس تشكیل دادند كه امروزه به فلات عربی موسوم است (كه البته به آن جزیرة العرب هم می‌‌گویند-م) رسوبات، در فلات عربی در ضلع شرقی كوه‌های عرب، چینه‌های جدیدی به وجود آورد این چینه‌ها با به وجود آمدن لایه‌های فوقانی با نرمی و آرامی به عمق زمین فرو رفته، با حركت پیشرونده به طرف صحاری «ربع الخالی» ضخیم‌تر شدند. موقعی كه این چینه‌ها به طرف سواحل خلیج فارس كنونی سرازیر شدند به عمق 6500 متری از سطح زمین رسیدند.
در قسمت‌های انباشت رسوبات، بخش‌های باریكی وجود دارند كه هركدام فقط 30 متر ضخامت دارند- كه به «سنگ‌های منبع» موسوم می‌‌باشند، و درواقع همین توده‌های منبع، منشأ منابع عظیم نفتی خلیج فارس در زمان حاضر به شمار می‌‌آیند. این منابع در عصر «ژوراسیك» و در حدود 150 میلیون سال پیش تشكیل شد. این امر در زمانی صورت گرفت كه تغییرات زیادی در محیط طبیعی منابع در شرف وقوع بود. دریاها ابتدا از منطقه‌ای، كه اینك مركز عراق می‌‌باشد و سپس از بقیه منطقه شروع به عقب نشینی نموده با ورود و رفت و آمد دایناسورها در آب‌های كم عمق دوره ژوراسیك، گل و لای بسیار زیادی، كه حاوی سلول‌ها و بقایای حیوانات و نباتات كوچك بود، در سواحل آب‌های پر از اكسیژن انباشته شد. در آنجا این حیوانات و گیاهان دریایی متلاشی شده، بخشی از كف بستر دریا شدند، و رسوب دوره‌ای شروع گردید كه در آنها توده‌های فشرده پر از سنگ آهك با پیشروی و پس روی دریا در خشكی رسوب كرده، ته نشین شدند. درنهایت، دریا‌های نمكی كم عمق تبخیر شده، خاك و سنگ خشك و ناپایدار به وجود آورد و سنگ آهك حاوی مواد آلی را در سطح زیرین محصور نمود.
با مدفون شدن مواد آلی به دلیل اضافه شدن لایه‌های بیشتر رسوبات جدید بر روی آن، درجه حرارت این مواد بالا رفته، بیشتر شد. زمانی كه سنگ‌های آهك حاوی مواد آلی در بیش از 2 هزار متری عمق زمین قرار داشتند و درجه حرارت آن به 50 درجه سانتیگراد می‌رسید، موجودات میكروسكوپی به تدریج به اصطلاح پخته شده و تبدیل به ماده‌ای می‌‌شدند كه امروز ما آن را «نفت» می‌‌نامیم. میلیون‌ها سال بعد نیرو‌های سازنده عظیمی اطراف فلات عربی را فراگرفت و آن را پیش راند و این هنگامی بود كه این فلات با فلات آسیا برخورد كرده و به قسمت زیرین غربی آن لغزید و قرار گرفت. پس از آن نفت، به بخش‌هایی، كه به «تله» یا دام موسوم بودند رفته، به اصطلاح مهاجرت نمود، در «تله»‌ها سنگ‌های ناپایداری وجود داشتند كه از حركت طبیعی نفت به طرف بالا جلوگیری می‌‌كردند و نفت، میلیون‌ها سال در این موقعیت و مكان ساكن باقی ماند.

غول‌ها، ابر غول‌ها و غول‌های عظیم الجثه

مناطق نفت خیز خلیج فارس با گذشت زمان، تمدن‌های بزرگی در سرزمین‌های حاشیه خلیج فارس به وجود آمدند و از بین رفتند و گاهی نفت از زیر زمین به سطح زمین نشت پیدا می‌‌كرد و به صورت قیر طبیعی ظاهر می‌‌شد. گاه ماده عجیب سیاهی هم در سرزمین‌های بین النهرین به بیرون درز پیدا می‌‌كرد و احتراق ایجاد می‌‌نمود و البته این برای آتش پرستان زرتشتی نوعی وحی و الهام محسوب می‌‌گردید. سامراپی‌های «اور» (1) سنگ‌های منقوش زینتی در آن قرار می‌‌دادند. بابلی‌ها برای استحكام دیوار از نفت استفاده می‌‌كردند و اسكندر كبیر، از سر كنجكاوی و تحقیق، دستور داد برده‌ای را با نفت بسوزانند تا بتواند به فایده عملی آن پی برد. اما هیچ یك از آنها نتوانستند به ارزش زیاد این ماده زیرزمینی گسترده كه به صورت قیر طبیعی به سطح زمین می‌‌رسید، پی ببرند.
این ماده همچنان در مقیاس عظیم در زیرزمین باقی ماند؛ مثلاً ناحیه «القوار» در شرق عربستان سعودی بزرگ‌ترین منطقه نفت خیز جهان به شمار می‌‌آید كه یكی از دو غول عظیم الجثه (منطقه نفت خیز) جهان به شمار رفته و درجه بندی گردیده است. این منطقه حداكثر 280 كیلومتر طول و 16 كیلومتر عرض دارد. در نقاطی از این منطقه، ارتفاع چاه نفت 300 متر است. این منطقه نفت خیز در سال 1948 كشف شد، در سال 1951 شروع به تولید نمود، در سال 1990 تعداد چاه‌های فعال و به اصطلاح در حال فوران آن به 219 حلقه رسید.
علی رغم تولید دایم در این منطقه، این ناحیه هنوز دارای 70 میلیارد بشكه نفت، یعنی دو برابر میزان ذخایر ایالات متحده، می‌‌باشد. غول عظیم الجثه (مگاغول) دیگر، منطقه نفت خیز «بورغان بزرگ» در كویت است كه در سال 1938 استخراج از آن آغاز گردید كه ذخایر آن كمی كمتر از 70 میلیارد بشكه نفت می‌‌باشد. از میان 40 منطقه «ابرغول» (5 میلیارد تا 50 میلیارد بشكه)، كركو، در شمال عراق است كه علی رغم استخراج نفت از این منطقه از سال 1927، هنوز 10میلیارد بشكه نفت ذخیره دارد. از 328 غول (مناطقی كه از 500 میلیون تا 5 میلیارد بشكه نفت دارند)، بیش از یكصد منطقه آن در خاورمیانه قرار دارند.
از 42 هزار منطقه نفت خیز در جهان كه نفت قابل استحصال دارند، صرفاً 417 منطقه آن را مناطق نفت خیز «غول، ابرغول و غول عظیم الجثه» تشكیل می‌‌دهند و این 417 منطقه سه چهارم نفت جهان را تأمین می‌كنند. هر دو غول عظیم الجثه، دو سوم ابرغول‌ها و یك سوم غول‌ها در كشور‌های حاشیه خلیج فارس قرار گرفته‌اند. این مناطق 65 درصد كل ذخایر ثابت شده جهان را كه بالغ بر 1050 میلیارد بشكه می‌‌شود، تشكیل می‌‌دهند. در حالی كه سایر مناطق نفت خیز جهان از حداكثر ظرفیت خود استفاده كرده و تولید آنها اكنون رو به كاهش گذارده است، صاحبان مناطق نفت خیز در خلیج فارس، تازه در انتظار بهره برداری از ذخایر عظیم خود هستند.
هنگامی كه اولین چاه نفت در مسجد سلیمان در ساعات اولیه روز 26 می‌‌1908 به نفت رسید حتی تصور چنین ثروت زیرزمینی عظیمی وجود نداشت؛ این چاه در دشت دورافتاده‌ای در دامنه كوه‌های زاگرس قرار داشت. در ظرف مدت یك سال، سرمایه داران انگلیسی با عرضه سهام به عموم، شركت نفت ایران و انگلیس (كه بعداً به بریتیش پترولیوم (2) تغییر نام یافت) را تأسیس نمودند. در سال اول عملیات اكتشاف و استخراج- در سال 1913-در مسجد سلیمان، مقدار كمی و در حدود 5 هزار بشكه نفت استخراج شد و بعداً در سال 1927، با استخراج در چاه‌های دیگر، تولید كم كم به 108734 بشكه در روز رسید. در آن زمان ایران تنها منبع نفت خاورمیانه بود. اما قبل از اغاز جنگ جهانی اول، مهندسان آلمانی، كه سیستم راه آهن عثمانی را می‌‌ساختند، به بانك آلمان گزارش دادند كه مناطق اطراف موصل، در شمال شرقی عراق امروزه دارای مشخصاتی است كه برای انجام اكتشاف موفقیت آمیز نفت، مناسب است. برای تحقق چنین هدفی، شركت نفت تركیه با سرمایه انگلیسی- آلمانی تأسیس گردید. اما ورود تركیه به جنگ جهانی اول به عنوان متحد آلمان و اتریش موجب اخلال و آشفتگی در كار این شركت شد.
در سال 1916، به موجب معاهده سایكس پیكو (3)؛كه انگلستان و فرانسه خاورمیانه را بین خود تقسیم كردند، مناطق نفت خیز موصل به فرانسویان واگذار شد. اما در 15 نوامبر 1918، دو هفته پس از قطع مخاصمات، نیرو‌های انگلیسی- به فرماندهی ژنرال مارشال به طرف موصل پیشروی و آن را اشغال نمود. فرانسویان با این خلع ید با اكراه موافقت كردند، اما در سال 1920 كه «شورای عالی متفقین» در سن رومئو (4) برای حل و فصل اختلافات معوقه خود تشكیل جلسه داد، 25 درصد از سهام شركت نفت تركیه، كه بازگشایی شده و از آلمان‌ها خلع ید شده بود- و از این به بعد به شركت نفت عراق موسوم شد- به فرانسویان واگذار شد.

نفت و آمریكا: حركت برای «تأمین انرژی» شروع می‌شود

آمریكایی‌ها در كنفرانس سن رومئو شركت نكردند. آنها از قبل نسبت به رفتار خودخواهانه قدرت‌های فاتح سر خورده شده، نسبت به تسلط انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها بر مناطق نفت خیز خاورمیانه هر روز بیشتر مظنون می‌‌شدند. بدون شك، جنگ ثابت كرده بود كه نفت تا چه اندازه برای نیرو‌های مسلح مهم و حیاتی است و در خلال جنگ بود كه پالایشگاه‌های نفت آمریكایی 80 درصد نیاز‌های نفتی نیرو‌های متفقین را تأمین كرده بودند. اكنون در سازمان‌های دولتی، مراكز فرماندهی نظامی و پارلمان‌ها در سراسر جهان، ارتباط میان نفت، سیاست خارجی و امنیت مورد بحث بود و برای اولین بار آمریكایی‌ها از اینكه ذخایر نفتی خودشان، با رشد سریع مصرف اهمیت سابق را پیدا كرده بود نگران شده بودند. از جمله نگرانی آنان، تقاضا برای ذخایر نفتی توسط تعداد بسیار زیادی از كشتی‌های نفت سوز بود كه نیروی دریای آمریكایی در نظر داشت بسازد. اما مسأله فراتر از احتیاجات نظامی بود. عصر جدیدی شروع شده بود، دورانی كه «دانیل یورگن» آن را خیلی خوب و مناسب توصیف كرده و آن را «عصر انسان هیدروكربن» نامیده است. همان گونه كه قبلاً دیدیم، صنایع اتومبیل سازی آمریكا نیروی مهمی بود كه سرنوشت جامعه آمریكا را رقم زده بود. در فاصله سال‌های 1930-1910، فروش سالانه كارخانه‌های اتومبیل سازی از 181 هزار به یك میلیون و 905 هزار و در همین مدت مالكیت ثبت شده اتومبیل‌ها در ایالات متحده آمریكا از 458 هزار، به طور سرسام‌آوری، به 8 میلیون و 131 هزار و پانصد واحد رسیده بود.
بین سال‌های 1925-1918، مصرف سالانه بنزین از 74/5 میلیون بشكه به 223/9 میلیون افزایش پیدا كرد كه 90 درصد آن سوخت اتومبیل‌های سواری شخصی بود. انتظار می‌‌رفت به زودی تقاضا بر عرضه نفت پیشی گیرد.
خطری كه در آن موقع ذخایر ملی كشور را تهدید می‌‌نمود، به دلیل اطلاعات و دانش ابتدایی زمین شناسی، تشدید می‌‌گردید. امروز میزان باقی مانده ذخایر نفتی ایالات متحده آمریكا 30 میلیارد بشكه تخمین زده می‌‌شود. اما در سال 1919 متخصصان برجسته مركز مطالعات زمین شناسی ایالات متحده بر این اعتقاد بودند كه میزان ذخایر اثبات شده نفت فقط 6/7 میلیارد بشكه نفت است. براساس محاسباتی كه در آن موقع انجام شد، در صورت ادامه مصرف نفت با نرخ جاری، 23 سال بعد، تولید نفت در ایالات متحده امكان پذیر نبوده، ذخایر كشور تمام خواهد شد.
با آگاهی از این اوضاع جدی از نظر منابع نفتی، الوی ادی (5)، وزیر امور خارجه ایالات متحده در اوت 1919 دستوراتی به نمایندگی‌های این كشور در خارج داد كه به طور اخص با عرضه نفت ارتباط پیدا می‌كند. وزیر امور خارجه در بخشنامه خود بر اهمیت حیاتی تأمین نفت كافی برای ایالات متحده در زمان حال و آینده تأكید كرده، خاطرنشان می‌‌ساخت كه توسعه منابع نفتی فعلی و اكتشاف ذخایر جدید در بسیاری از دیگر نقاط جهان توسط كشور‌های مختلف شدیداً در حال انجام است و این كشورها فعلاً به دنبال كسب امتیاز‌های نفتی هستند؛ لذا، به نمایندگان سیاسی ایالات متحده توصیه می‌‌كرد در مورد این گونه فعالیت‌ها، اعم از اینكه توسط اتباع ایالات متحده آمریكا و یا سایر كشورها انجام می‌‌شود اطلاعات كامل تهیه و به وزارت امور خارجه آمریكا ارسال و گزارش نمایند. به منظور مقابله با بحران انرژی، افرادی نظیر وی.اچ.منینگ (6) مدیر سازمان معادن ایالات متحده، به این جمع بندی رسیدند كه دولت آمریكا باید شركت بین المللی نفت برای خود تأسیس كند، و این پیشنهاد پس از آنكه دولت بریتانیا در سال 1914 توانست بخش عمده‌ای از فعالیت‌های شركت نفت ایران و انگلیس را به دست گیرد مطرح و عنوان گردید. اما دیگران از عواقبی كه چنین اقداماتی ممكن بود در پی داشته باشد نگران بودند، آن هم در زمانی كه ایده‌های سوسیالیستی مخالف سرمایه داری نه تنها در آمریكا بلكه در سایر نقاط جهان در حال شكل گیری و گسترش بود. در عوض لین (7) وزیر كشور آمریكا، در فاصله سال‌های 1913-20 روش آزادمنشانه‌تری را پیشنهاد كرد. او در گزارش سالانه خود در سال 1919، به رشد سریع تقاضا در ایالات متحده اشاره و اذعان داشت كه برای تأمین این تقاضای فزاینده باید به منابع انرژی خارجی دسترسی یافت.
ولی استدلال او بر این منطق استوار بود كه دولت باید از دخالت مستقیم در امور نفتی چه در داخل و چه در خارج خودداری نماید و كار یافتن و اكتشاف و استخراج و استفاده از نفت را به شركت‌های نفتی بسپارد. مع هذا نقش مهمی كه دولت باید ایفا كند این است كه از شركت‌های نفتی حمایت كند و هرگاه لازم باشد دولت‌های دیگر را وادار سازد تا امكانات مساوی با دیگران در اختیار شركت‌های نفتی آمریكا از نظر دسترسی به ذخایر نفتی بگذارند.
طرفداری پروپا قرص لین وزیر كشور از تجارت و بازرگانی، موجب محبوبیت او در صنعت نفت ایالات متحده گردید. روابط گرم و خوب میان دولت و صنعت مذكور، هنگامی كاملاً نمایان شد كه او از پست وزارت كشور كناره گیری نمود تا پست معاون رییس هیأت مدیره شركت مكزیكن پترولیوم (8) و شركت پان آمریكن (9) را كه از شركت‌های عمده اكتشاف نفت بودند، به عهده بگیرد.

تلاش برای باز كردن درها به سوی خلیج فارس

كاملاً واضح بود هنگامی كه لین از دسترسی به نفت خارجی حمایت می‌‌كند چه كسی موردنظر است. سیاستمداران و مقامات دولت انگلستان در آن موقع از كنترل رو به افزایش خود بر مناطق نفت خیز خاورمیانه بسیار سخن می‌‌گفتند و بدان می‌‌بالیدند، به خصوص زمانی كه اكثریت سهام شركت‌های نفتی ایران و انگلیس و شركت نفت عراق را به خود اختصاص داده بودند. درواقع والتر هیوم لانگ لرد اول نیروی دریایی بریتانیا، در اكتبر سال 1921 در یك سخنرانی در مؤسسه تكنولوژی نفت، مطلبی گفته بود كه عاقلانه و منطقی به نظر نمی‌رسید؛ او اظهار داشته بود: «اگر ما بتوانیم ذخایر نفتی كه در جهان وجود دارند را در كنترل خود داشته باشیم آنگاه هر كاری كه مایل باشیم می‌‌توانیم انجام دهیم.» این مطلب را سر كنسول ایالات متحده آمریكا در لندن به وزیر امور خارجه آن كشور گزارش نمود.
به علاوه، این امر برای مدیران شركت‌های نفتی ایالات متحده باعث شرمساری بود كه مدیران شركت‌های انگلیسی بر منطقه‌ای دست انداخته و كنترل یافته بودند كه یك منطقه درجه یك نفتی در جهان به شمار می‌رفت، در حالی كه منابع نفتی شركت‌های آمریكایی در آن زمان به حوزه‌های نفتی در مكزیك و رومانی، كه مطلوبیت كمتری داشت، محدود می‌‌شد.
اقدام‌ اولیه شركت‌های ایالات متحده این بود كه در مارس 1919 فعالیت‌های خود را در تشكیلاتی به نام «مؤسسه نفت آمریكا» (10)‌سازمان داده و متمركز ساختند، و متعاقب آن در ژوئیه همان سال، كمیته روابط خارجی را به وجود آوردند. اولین رئیس این كمیته «واتر سی تیگل» مدیر شركت «استاندارد اویل نیوجرسی» بود (كه بعداً به «اكسون» تغییر نام داد). در این ایام خاص، شركت مذكور در ابتدا به فعالیت‌های پالایشگاهی مشغول بود و 16 درصد از نفت خام استخراج شده از چاه‌های خود را تصفیه می‌‌كرد. بنابراین «استاندارد اویل» علاقه و توجه خاصی نسبت به دستیابی به عملیات بالادستی (اكتشاف و استخراج) داشت و اكنون خاورمیانه بهترین و مناسب ترین منطقه برای آن به شمار می‌‌آمد.
مؤسسه نفت آمریكا، تنها مؤسسه‌ای نبود كه دولت آمریكا را تشویق به وارد شدن آن كشور به مناطق نفت خیز خاورمیانه می‌‌كرد. موسسه قدیمی‌تری هم به نام «موسسه مهندسان معدن و متالوژی آمریكا» كه دارای بخشی به نام بخش نفت بود، دولت آمریكا را تشویق به اقدام در این زمینه نمود. این مؤسسه در ماه مارس 1920 درخواستی تحت عنوان «ضرورت فوری سیاست خارجی ضربتی در زمینه صنعت نفت» به رئیس جمهور آمریكا ارائه نمود و از او درخواست نمود كه «دولت آمریكا باید با تماس با دولت‌های دیگر در مورد امكان دسترسی مساوی شركت‌های آمریكایی به مناطق نفت خیز مذاكره كند و اگر آنها از این كار خودداری كردند، به عنوان عمل مقابل، از ورود سرمایه خارجی به داخل آمریكا برای توسعه منابع طبیعی جلوگیری به عمل خواهد آمد.» درواقع این عمل متقابل، حداقل تا حدودی به موقع انجام شد. كنگره آمریكا پس از رایزنی‌های فشرده با آقای «تیگل» و دیگران، قانون «اجاره معادن» را در سال 1920 تصویب كرد كه به موجب آن هر كشوری كه شركت‌های نفتی آمریكایی را از دسترسی به مناطق نفت خیز تحت كنترل خود مستثنا نموده، و مانع شود، اتباع آن كشور از دسترسی به منابع و سرزمین‌های نفت خیز متعلق به دولت فدرال ایالات متحده محروم خواهند شد. اما این قانون شامل منابع معدنی متعلق به اشخاص حقیقی نمی‌شد.
در سال 1921، یك حكومت جمهوری خواه در ایالات متحده آمریكا به قدرت رسید كه تا مدت‌ها علاقه و توجه خود را به احتیاجات نفتی كشور بیان می‌‌كرد. از آنجا كه هیچ یك از شركت‌های نفتی آمریكایی هیچ پیام و پاسخی در مورد نیاز استراتژیك كشور به نفت دریافت نكردند، لذا «هیوبرت هوور» وزیر بازرگانی ایالات متحده، آنها را به واشنگتن دعوت كرد و به آنها صراحتاً اعلام نمود كه خود می‌‌توانند به خارج از كشور بروند و آنچه را كه می‌‌خواهند به دست آورند. دولت آمریكا غیر از توصیه و اندرز، اقدام زیادی نمی‌توانست در مورد نفت خاورمیانه انجام دهد؛ زیرا با گذشت دهه 1920، سروصداها و درخواست‌های گسترده در مورد ضرورت یك سیاست خارجی فعال، قدری فروكش كرده بود؛ و علت این امر تا حدود زیادی ناشی از این واقعیت بود كه كم كم مشخص می‌‌شد كه به طور كلی هنوز مناطق نفتی فراوان و جدیدی در خود ایالات متحده آمریكا وجود دارد كه باید كشف شود.
درنهایت، فكر توسعه مالكیت مناطق نفت خیز عراق ظاهراً متعلق به خود انگلیسی‌ها بود، زیرا احتمال می‌‌دادند كه اگر ایالات متحده آمریكا هم بخواهد در امتیازات نفت عراق شریك شود. مبارزه و مقابله برای حقوق قانونی متزلزلشان حق مالكیت آنها، را كاهش خواهد داد. در سال 1922، سهیم كردن ایالات متحده در شركت نفت عراق به طور اصولی پذیرفته شد، گرچه در خلال چند سال بعد از آن، یادداشت‌های دیپلماتیك در خصوص جزئیات مشاركت آمریكایی‌ها در این شركت، میان دو سوی اقیانوس اطلس همچنان رد و بدل می‌‌شد. اما در سال 1927، اولین چاه نفت شركت نفت عراق در شش مایلی شمال غربی كركوك به نفت رسید و ضرورت حصول به یك توافق برای همگان روشن شد. در نتیجه، در سال 1928 به پنج شركت ایالات متحده یعنی «اكسون»، «سوكونی» (كه بعداً به موبیل تغییر نام داد) «گلف پترولیوم»، «شركت نفت مكزیك» و «پالایش آتلانتیك» (11) اجازه داده شد كه 23/75 درصد سهام شركت نفت عراق را به دست آورند. به علاوه، از این پس، این زمین شناسان آمریكایی بودند كه كار‌های اكتشافی را به عهده گرفتند و مناطق جدید نفتی را در عراق كشف كردند و میزان تولید شركت را به 966 هزار بشكه در سال 1939 رسانیدند.
در نتیجه، در اواخر دهه 1920، شركت‌های آمریكایی اولین جای پای خود را در خاورمیانه محكم كردند. آنها بعداً بحرین را هم به امتیازات خود اضافه نمودند و در سال 1930 شركت شورون، حقوق و امتیاز انحصاری 100 هزار هكتار در زمین‌های نفت خیز را در آن كشور به دست آورد و دو سال بعد در منطقه «عوالی» به نفت رسید.
در سال 1934، «شركت نفت گلف» 50 درصد سهام و امتیاز نفت را در كویت، با مشاركت «بریتیش پترولیوم» به دست آورد. در كلیه موارد مذكور، شركت‌های نفتی آمریكا دست در دست وزارت امور خارجه آن كشور عمل می‌‌كردند تا در كنترل و تسلط بر شیخ نشین‌های خلیج فارس با انگلستان سهیم شوند. در انجام این هدف، شركت‌های نفتی منافع بازرگانی خود را قویاً به منافع ملی پیوند زده بودند و انگیزه‌های سرمایه‌داری خود را، كوشش و تلاش میهن پرستانه وانمود می‌‌كردند.
مردان نفتی آمریكایی در دهه‌های 1920 و 1930، مانند نومحافظه كاران قرن بیست و یكم، حضور خود را در خاورمیانه با یك دید ایدئولوژیكی- و البته با عنوان و ظاهر نوع پرستی و رسالت متمدن ساختن- توجیه كرده و می‌‌دیدند. افرادی نظیر چارلز‌هامیلتون رئیس شركت نفت گلف، كه در بسیاری از مذاكرات منتج به كسب امتیاز در منطقه نفتی شركت داشت، كار خود را ادامه تلاش‌های طولانی میسیونرها، پزشكان و معلمان آمریكایی می‌‌دانستند كه از اواسط قرن نوزدهم زندگی خود را وقف خاورمیانه كرده بودند- مردانی نظیر كشیش «دانیل بلیس»، اولین رئیس كالج پروتستان در سوریه بود كه در سال 1866 در بیروت افتتاح شد: «ساموئل زومر»، عضو میسیون عربی در سراسر خلیج فارس در حال رفت و آمد و در تلاش بود تا زمینه را برای ایجاد یك بیمارستان میسیونری فراهم كند، و كشیش «جن ون اس»، سرپرست میسیونری در بصره بود كه در سال 1926 دست به انتشار یك كتاب دستور زبان در فرهنگ لغات زبان فصیح عربی زد.‌هامیلتون این نظر را كه او صرفاً از همقطاران خود این گونه تعریف و تمجید می‌‌نماید تا آنها را شایسته‌تر و فداكارتر از همتا‌های اروپایی‌شان جلوه دهد، رد می‌‌كرد. او می‌‌گفت «آمریكایی‌ها درصدد كمك هستند و نه برتری، آنها، می‌‌خواهند دیگران را هدایت كنند و نه اینكه مجبور به كاری سازند. آنها به مردم بومی عرب كمك می‌‌كنند تا اعتبار و عزت انسانی خود را باور كند. و آمریكایی‌ها نشان دادند كه نیت خیر نسبت به تمامی انسانها قویتر از نیروی نظامی است.»
گرچه این نظرات، ساده لوحانه و زاهدمآبانه بود، اما گویندگان آن واقعاً بدان اعتقاد داشتند. اما از «منزلت و عزت انسانی» موردنظر‌هامیلتون، در شركت‌های آمریكایی و اروپایی، زمانی كه كارگران محلی را در «مراكز بومی رنج آور» محدود كرده و یك نوع رژیم پلیسی بر این كارگران حاكم نمودند، خبر و اثری نبود. در حقیقت، حتی آن گروه از افراد «بومی» كه با بودجه و كمك همین شركت‌ها جهت تحصیل در رشته مهندسی نفت و زمین شناسی به خارج رفته بودند، هنگامی كه برای ادامه كار به شركت‌های صاحب امتیاز به كشورشان باز می‌‌گشتند در مورد آنها رفتاری تبعیض آمیز قایل می‌‌شدند و به اصطلاح نوعی «آپارتاید» از نظر برخورد، در مورد آنها اعمال می‌‌گردید.
مثلاً یكی از این افراد كه آن «آپارتاید» را تجربه كرد، عبدالله طریقی وزیر نفت عربستان سعودی بود. او، علی رغم اینكه با یك دختر آمریكایی ازدواج كرده بود، پس از آنكه از دانشگاه تگزاس فارغ التحصیل شد و به كشورش بازگشت تا عهده‌دار مسؤولیتی در شركت نفتی عربی- آمریكایی آرامكو شود، اجازه نیافت در محوطه محل اقامت سایر مدیران سكونت نماید و درنهایت خونسردی او را در «محل سكونت پایین‌تری» جای دادند؛ در محل سكونت وی یخچالی وجود نداشت و تختخواب‌های آن هم بسیار سفت و ناراحت بود. همسر او هم، كه هموطنان آمریكایی‌اش او را از خود می‌‌راندند سرانجام او را ترك كرد و پسر خردسالشان را هم با خود برد. این تجربه ناگواری بود كه از نظر احساسی و عاطفی آثار دردناكی بر روحیه «طریقی» باقی گذارد.
در فصل اول، ما به اجمال در خصوص حاكمیت ملت‌ها و اعمال كامل آن بر سرزمین‌ها و منابع زیرزمینی شان بحث كردیم. اما این اصل در مورد دولت‌های واقع در خلیج فارس كه شركت‌های نفتی خارجی، نفت آنها را استخراج می‌‌كردند اعمال نمی‌شد. زیرا این دولت‌ها یا تحت الحمایه و مستعمره دول استعماری بودند و یا به صورت نیمه مستعمره اداره می‌شدند- عراق تحت قیمومت بریتانیا بود، كویت و بحرین هم تحت زعامت انگلستان قرار داشتند و ایران به دو منطقه نفوذ روسیه و انگلستان تقسیم شده بود.
در مدت چند سال، عربستان سعودی- كه ظاهراً یك دولت پادشاهی مستقل بود- با تجاهل و اغماض حاكم و پادشاه آن كشور، تحت زعامت نیمه استعماری ایالات متحده درآمد. بنابراین، چندان تعجب آور نبود كه قرارداد‌های امتیاز نفت كه آمریكایی‌ها، انگلیسی‌ها و فرانسویان منعقد كردند، با وقاحتی آشكار این كشورها را از حقوق اولیه ناشی از حاكمیت خود محروم سازد.
هر امتیاز نفتی، بخش‌های عظیم و گاه تمامی سرزمین یك كشور را در برمی گرفت. قرارداد‌های امتیاز نفت برای دوره‌های بسیار طولانی بسته می‌‌شد- مثلاً در مورد عراق و كویت این دوره 75 سال بود- شرایط برای لغو این قراردادها هم عملاً وجود نداشت. علاوه بر آن، پرداخت بهره مالكانه به دولت‌های طرف قرار داد؛ (چهار شیلینگ طلا برای هر تن، در اصل یك هشتم قیمت هر بشكه نفت بود كه در قرارداد امتیاز برای تمامی مدت اجرای قرارداد ثابت می‌‌ماند. بدین ترتیب، برای افزایش بهره مالكانه یا بالا بردن مالیات، موضوع باید به حكمیت بین المللی ارجاع می‌‌شد. این قراردادها براساس قوانین بین المللی ملل متمدن تنظیم می‌گردید و هیچ قانون ملی در آن جایگاهی نداشت و اعمال نمی‌شد.
لذا تعجب آور نیست، هنگامی كه كشور‌های تولیدكننده مستعمره و یا نیمه مستعمره به استقلال رسیدند، كسب این «حقوق» منبع اختلاف شدید دو طرف شد. به طوری كه در فصل بعدی خواهیم دید، ظرف 25 سال، كسب «حقوق» مذكور هدف اصلی تولیدكنندگان تازه استقلال یافته- و نیز كشور‌های تولید كننده نفت در خلیج فارس- بود كه این شرایط را تغییر دهند و حاكمیت دایم را بر منابع خویش برقرار سازند. ورود و نفوذ سرمایه‌های آمریكایی برای عملیات نفتی به عراق، بحرین و كویت یك موفقیت بزرگ محسوب می‌‌شد. اما این موفقیت با توجه به رابطه استراتژیك، كه می‌بایستی میان شركت‌های بزرگ نفتی ایالات متحده، دولت آن كشور و پادشاهی ابن سعود (عربستان سعودی امروز) به وجود می‌‌آمد، رنگ باخت.
از آنجا كه تاریخ پر فراز و نشیب این روابط، یكی از مباحث اساسی كتاب است، لازم است به طور جداگانه در اینجا كمی به بررسی ریشه‌های آن بپردازیم.

آمریكا و آل سعود

در اوایل دهه 1920، حاكم یكی از قبایل ولایت نجد در شمال شرقی جزیرة العرب، به نام عبدالعزیز ابن سعود، دست به یك سلسله جنگ‌های كوچك محلی زد تا بر جزیرة العرب و به ویژه دو مكان مقدس مكه و مدینه، تسلط یابد. عزم جزم او، استقرار مجدد «وهابیت»، شاخه‌ای از اسلام بود، كه پدران او برای آن جنگیده بودند. این شاخه از اسلام بسیار متعصّب بوده، ریاضت كشی را توصیه می‌‌كرد. در سال 1930، او خاندان‌هاشمی در حجاز را كه متحد سابق بریتانیا بود، شكست داد و خود را ناجی و حامی حرمین شریفین كرد و قیام بزرگ گروهی از طرفداران پیشین خود، یعنی گروه متعصّب «اخوان» را سركوب نمود. در سال 1932، این رئیس قبیله بدوی، به منظور بزرگداشت و تحكیم حكومت خود در سراسر جزیرة العرب، اقدام به ایجاد كشور عربستان سعودی نمود. ابن سعود به منظور حفظ وفاداری پیروانش و تأمین رفاه خانواده بزرگش، احتیاج به پول و ترجیحاً طلا داشت. در نتیجه، در سال 1933، یك قرارداد امتیاز نفت با شركت شورون امضا كرد كه به موجب آن امتیاز اكتشاف و استخراج نفت در منطقه ای به مساحت 360 هزار میل مربع به مدت 60 سال به شركت مذكور واگذار می‌‌شد و در مقابل، این شركت وامی به مبلغ 155 هزار پوند انگلیسی (به صورت طلا) به طور اقساط به او می‌‌پرداخت و ضمناً «شورون» با آغاز تولید نفت، بهره مالكانه هم به پادشاه پرداخت می‌‌كرد. در سال 1936، «شورون» 50 درصد از سهم خود را در عربستان سعودی به تگزاكو فروخت.
گرچه در سال 1938 در منطقه «دمام» نفت كشف شد و اولین محموله نفتی در ماه مه 1939 از بندر «رأس التنوره» به خارج صادر گردید، مع الوصف با شروع جنگ جهانی دوم، بخشی از تجهیزات نفتی به حالت تعطیل درآمد و عملیات حفاری و اكتشاف متوقف شد.
در خلال جنگ، دولت ایالات متحده، زمین شناس برجسته خود، «ای.ال. گویر» را به منظور بررسی ظرفیت بالقوه نفتی، به عربستان سعودی گسیل داشت. او با استفاده از دانش تجربی از ساختار‌های سطح زمین و نیز با به كارگیری روش‌های جدید لرزه نگاری، به این نتیجه رسید كه ذخایر نفت عربستان سعودی در حدود 5 میلیارد بشكه است. اما رقمی كه او داده بود بسیار محتاط آمیز بود و لذا به زودی دریافت كه كشور عربستان سعودی از نظر ذخایر نفتی ثروتمندتر از این می‌‌باشد. ارزیابی كلی او این بود كه «مركز ثقل تولید نفت جهان به طرف... خاورمیانه-منطقه خلیج فارس- تغییر مكان می‌‌دهد و این حركت مادام كه مركز ثقل در آنجا مستقر گردد ادامه خواهد یافت.»
این ارزیابی از ظرفیت بالقوه منابع نفتی عربستان سعودی، و درواقع كلیه مناطقی كه در حاشیه خلیج فارس قرار داشتند، با نگرانی مجدد ایالات متحده در مورد ناكافی بودن ذخایر نفت آن كشور همزمان گردید، كه در پایان جنگ جهانی دوم موجب مشكلات فراوانی برای آمریكا شده بود. با افزایش فوق العاده سریع تقاضا در داخل ایالات متحده آمریكا و فزونی آن بر تولید نفت داخلی، در اواسط جنگ جهانی دوم این نگرانی كه ممكن است آمریكا یك بار دیگر دچار كمبود نفت گردد ذهن مقامات آمریكایی را به خود مشغول نموده بود. در نتیجه، «تئوری ذخیره سازی» مطرح و متداول شد؛ براساس این تئوری، ایالات متحده آمریكا لازم است كه از خارج نفت وارد كند و آن را ذخیره نماید برای اینكه بتواند ذخایر داخلی را برای آینده و برای یك جنگ احتمالی دیگر حفظ كند. كاملاً واضح و روشن بود كه آن ذخایر نفتی باید از كجا و كدامین سرزمین به آمریكا وارد می‌‌شد. بی‌تردید منطقه خاورمیانه موردنظر بود.
در دسامبر 1943، «شورای صنایع نفتی جنگ»، كه یك گروه مشاوره‌ای گسترده و بزرگ بود و رابط میان دولت ایالات متحده و صنعت نفت به شمار می‌‌آمد، پیشنهاد كرد كه «هدف سیاست ملی ایالات متحده باید تأمین دسترسی آمریكا به ذخایر نفتی جهان باشد.» اما در تأكید سخنان فرانكلین لین وزیر كشور كه در سال 1919 بیان داشته بود، این شورا چنین اظهارنظر كرد كه «هرگونه دخالت مستقیم دولت مانع كار و موجب دلسردی بخش خصوصی گردیده، توسعه ذخایر جهان را كه به طور منظم صورت می‌‌گیرد متوقف خواهد ساخت.» در عین حال، این شورا با انعكاس مجدد نظر قبلی «لین»، اعلام نمود، كه نقش دولت در حمایت از عملیات شركت‌های نفتی در خارج از كشور بسیار اهمیت دارد. باز هم در همین راستا بود كه در دسامبر 1944، جیمز فورستال وزیر نیروی دریایی اعلام نمود كه وزارت امور خارجه وظیفه دارد برنامه‌ای برای جایگزین كردن نفت خاورمیانه به جای نفت داخل آمریكا تهیه و تنظیم نماید و مالكیت شركت‌های نفتی آمریكا در منطقه خلیج فارس را توسعه و گسترش دهد.
اما «شورون»‌و «تگزاكو» در مورد مدت مالكیت خود بر منابع نفتی خلیج فارس و بالاخص عربستان سعودی، نگران بودند؛ در این برهه، بیش از آنچه كه وزارت امور خارجه به این شركت‌ها اطمینان می‌‌داد لازم بود اقداماتی صورت گیرد تا این شركت‌ها نسبت به عربستان سعودی و اوضاع آن كشور اعتماد پیدا كنند، زیرا این نگرانی وجود داشت كه این دولت فئودال متزلزل با شروع درگیری میان قبایل بدوی رقیب در این كشور از هم فرو بپاشد، بدتر از آن، ممكن بود حركت‌های ناسیونالیستی و كمونیستی مشابه آنچه در نقاط مختلف كشور‌های مستعمراتی بروز كرده بود در عربستان سعودی هم ظهور نماید. به همین دلیل در اقدامی كه به گفته یكی از دانشمندان علوم سیاسی ایالات متحده باید آن را «یك تحول بی‌نظیر در تاریخ آمریكا» توصیف نمود، در فوریه سال 1945، مدت كوتاهی پس از كنفرانس «یالتا»، رئیس جمهور فرانكلین روزولت با ملك عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی بر عرشه یك ناو جنگی در كانال سوئز ملاقات نمود. گرچه جزئیات مذاكرات این دو هرگز فاش نشد، اما نظر كلی این بود كه روزولت به ابن سعود پیشنهاد حمایت نظامی برای مقابله با هر تهاجم خارجی به عربستان سعودی و نیز سركوب هر شورش و قیام داخلی، كه حكومت او را به مخاطره اندازد نمود و در مقابل خواهان امتیاز دسترسی به منابع عظیم نفتی پادشاهی شد- به عبارت دیگر تسلط و دسترسی آمریكا و نه بریتانیا و یا فرانسه، به منابع عظیم نفتی عربستان سعودی محتوای اصلی پیشنهاد رئیس جمهور آمریكا بود. به منظور تحكیم اتحاد میان ایالات متحده و خاندان آل سعود، در سال 1946، اعطای وامی به مبلغ 10 میلیون دلار به پادشاهی سعودی مورد تصویب قرار گرفت.
همزمان با این اقدامات، وزارت امور خارجه ایالات متحده هم به آرامی توسعه و گسترش مالكیت شركت‌ها بر چاه‌های نفتی عربستان سعودی را تشویق كرده، بر آن نظارت می‌‌نمود. «شورون و تگزاكو»، دو شركت مهم و برجسته آمریكایی كه بر نفت و ذخایر نفتی عربستان سعودی مالكیت داشتند، فاقد ظرفیت كافی پالایش در داخل ایالات متحده بودند تا بتوانند مقدار نفت تولید شده در عربستان را تصفیه كرده و پردازش نمایند و به مشتقات نفتی دست یابند. از طرف دیگر «اكسون» و «موبیل» دارای ظرفیت كافی تصفیه و پالایش بودند اما در مقابل، ذخایر نفت خام كافی در اختیار نداشتند. تنها راه حل این بود كه چهار شركت مذكور را در لوای یك شركت كه متعلق به آمریكا بود ولی در خاك عربستان سعودی قرار داشت به دور یكدیگر جمع نمایند. لذا در سال 1947 شركت «ارامكو» (12) به وجود آمد كه، دو شركت اصلی كه از قبل صاحب امتیاز بودند، میزان سهام خود را به 60 درصد كاهش دادند و لذا «اكسون» 3 درصد و «موبیل» ده درصد سهام این شركت را صاحب شدند.
وزارت امور خارجه آمریكا هم این تركیب را روش خوبی می‌‌دانست كه از طریق بخش خصوصی، كنترل ایالات متحده بر امتیاز نفتی عربستان سعودی تضمین می‌‌گردید. درواقع اكنون این تصور به وجود آمد كه امنیت و دسترسی ایالات متحده به نفت با عملیات شركت‌های بزرگ نفتی كه خصوصی كار می‌كنند تحقق می‌‌یابد، و به جای آنكه دولت ایالات متحده مستقیماً در امور نفتی دخالت نماید، باید این جو را در صحنه بین المللی به وجود آورد كه شركت‌های نفتی ایالات متحده بتوانند با اطمینان و سوددهی به كار خود ادامه دهند.
همزمان، دو منطقه نفتی غول پیكر یعنی «عبقیق» و «قطیف» هم وارد چرخه تولید شدند و شركت آرامكو ساختمان «خط لوله عبوری عرب» را شروع كرد كه از عربستان شروع شده و از قلمرو كشور‌های اردن و سوریه عبور می‌‌كرد و به ساحل لبنان می‌‌رسید.
ساختمان این خط لوله در سپتامبر 1950 پایان یافت و چند ماه بعد، اولین نفتكش در پایانه جدیدی، كه فقط چند كیلومتر از هر تاریخی و قدیمی «صیدون» فاصله داشت محموله نفتی‌اش را بارگیری نمود.
چند سال بعد، یكی از صاحبان سهام آرامكو، ارزش فوق العاده بالای امتیاز آرامكو به ایالات متحده را توصیف و بدان اعتراف نمود. «اتومیلر»، مدیر شركت «شورون» كه در مقابل كمیته فرعی روابط خارجی شركت‌های چندملیتی سنای ایالات متحده سخن می‌‌گفت، اعلام نمود آرامكو تاكنون مهم‌ترین و باارزش‌ترین امتیاز اقتصادی خارجی است كه به اتباع آمریكایی داده شده است. «هنگامی كه مقامات این شركت به اهمیتی كه آرامكو دارد پی بردند، این واقعیت را دریافتند كه اهمیت آرامكو فراتر از آثار بازرگانی آن است. آنها به اهمیت فوق العاده بالایی كه این شركت برای كشور ما (شركت‌های آمریكایی) دارد پی بردند.»

فلسطینی‌ها- یك عامل پیچیده

اكنون فقط یك منبع اختلاف میان ابن سعود و آمریكایی‌ها باقی مانده بود. در 2 نوامبر 1917 «آرتور بالفور» وزیر امور خارجه بریتانیا، اعلام كرده بود «دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان موافق تشكیل موطنی برای یهودیان در سرزمین فلسطین است.» در این اعلامیه شرطی بدین مضمون گنجانده شده بود كه: «هیچ اقدامی كه حقوق مذهبی و مدنی جوامع غیر یهودی را خدشه دار سازد نباید انجام شود.» مع هذا گویی بالفور، اطلاع زیادی در مورد جوامع غیریهودی و ریشه دار كه در سرزمین فلسطین زندگی می‌كردند، نداشت. در آغاز جنگ جهانی اول، فقط 59 هزار نفر یهودی در سرزمین فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا به سر می‌‌بردند، كه البته این تعداد در مقایسه با 657 هزار نفر عرب مسلمان و 81 هزار مسیحی عرب رقم كوچكی به شمار می‌‌رفت. اما در اواخر دهه 1930 به دلیل عزم جزم سازمان دهندگان سیاسی صهیونیست، كه از احساسات بی‌رویه ضد یهودی در شمال و مركز اروپا منشأ می‌‌گرفت و تا حدود زیادی هم ناشی از عملكرد سیستم قیمومیت بریتانیا بود، تعداد یهودیان مقیم فلسطین به 10 برابر افزایش یافت و به نیم میلیون نفر رسید. در فوریه سال 1947، پس از آنكه چند طرح جداسازی جامعه یهود و عرب به دلیل اصرار و پافشاری اعراب به تشكیل یك دولت واحد، شكست خورد، بریتانیا موضوع را به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارجاع كرد و با 33 رأی موافق و 13 رأی مخالف، طرح جدید جداسازی تصویب شد. ایالات متحده (و نیز اتحاد جماهیر شوروی) به طرح مذكور رأی موافق دادند. ملك عبدالعزیز، مانند همه اعراب- چه مسلمان و چه مسیحی- به طور كلی مخالف تشكیل یك دولت یهود در فلسطین بود. وی در ملاقات با روزولت در سال 1945، به رئیس جمهور آمریكا گفته بود: «بعد از كشتار یهودیان به دست آلمان‌های نازی، قطعاً مناسب ترین سرزمین آینده یهودیان، آلمان و نه فلسطین خواهد بود!» بنابراین در سال 1948، هنگامی كه نیرو‌های شورای ملی یهود با نیرو‌های اتحادیه عرب در خیابان‌های اورشلیم درگیر جنگ شدند، ملك عبدالعزیز از طریق مدیریت آرامكو به وزارت امور خارجه آمریكا اطلاع داد، كه افكار عمومی كشورش ممكن است به زودی او را وادار سازد كه به تلافی شناسایی دولت اسرائیل توسط آمریكا، اقدام به تحریم علیه امتیازات نفتی نماید. در عمل پادشاه عربستان دست به هیچ گونه اقدامی نزد. به همان اندازه كه ملك عبدالعزیز مخالف صهیونیست‌ها بود، خود دارای مخالفانی بود كه به شدت از آنها وحشت داشت؛ كمونیست‌های ملحد كه شبح آنها در میان نیرو‌های ناسیونالیست تندروی عرب سایه انداخته بود؛ به علاوه نظام‌های پادشاهی دشمن وی هم وجود داشتند كه همان خانواده‌هاشمی بودند كه او آنها را از جزیرة العرب بیرون رانده بود و اكنون با حمایت و پشتیبانی بریتانیا به عنوان پادشاه در عراق و اردن حكومت می‌‌كردند. بنابراین ناگفته پیدا بود؛ مادام كه ایالات متحده بقای آل سعود را تضمین می‌‌كند، هیچ اقدامی علیه آرامكو صورت نخواهد گرفت. در سپتامبر سال 1950، هری ترومن رئیس جمهور آمریكا، برای كاهش نگرانی‌های پادشاه عربستان در نامه ای، امنیت و استقلال سلطنت و پادشاهی او را تضمین نمود. ترومن با این كار، به تفاهم سری كه سلف او «5 سال قبل با ابن سعود بدان رسیده بود» جنبه رسمی داد. در عوض، كنسرسیومی مركب از چهار شركت ایالات متحده كه آرامكو را به وجود آورده بودند برای همیشه صاحب ذخایر عظیم نفت عربستان سعودی گردیدند؛ و یا در آن موقع همه چنین باور كردند. و برای مدتی «عامل پیچیده» كه همان سرنوشت مصیبت بار 750 هزار آواره‌ی فلسطینی در درگیری‌های سال‌های 1949-1948 بود با اسكان آنها در اردوگاه‌ها و از دست دادن امید و روحیه خود در «فاجعه نقب» كه بر سر آنها آمد ظاهراً به فراموشی سپرده شد. اما آنها هرگز به طور كامل این فاجعه را فراموش نكردند؛ بقیه دنیای عرب شدیداً احساس حقارت می‌‌كردند و عمیقاً خشمگین بودند، «خشمگین و عصبانی از دولت یهود، خشمگین نسبت به واكنش ضعیف رهبرانشان كه در برابر این تشكیلات گستاخ صهیونیستی تسلیم شده‌اند، بیشتر از همه عصبانی از قدرت‌های غربی به رهبری ایالات متحده كه از نظر آنها عمداً دولت اسراییل را به عنوان نگهبان و حافظ منافع غرب در خاورمیانه به وجود آورده‌اند» كه بالاخص نفت در میان منافع آنها نقش و جایگاه برجسته‌ای داشت.
درواقع گرچه سیاستمداران و برخی از مردان نفتی آمریكا در دهه 1950، نسبت به تعهدات نامحدود ایالات متحده نسبت به اسرائیل، بخصوص پس از اینكه با فرصت طلبی در خلال جنگ بریتانیا و فرانسه در سال 1956 علیه مصر، صحرای سینا را متصرف شده بود، احساس نگرانی جدی داشتند، مع الوصف حمایت از دولت اسرائیل باعث شد كه این كشور به عنوان «پروس» شرق دنیای عرب، به صورت عنصری مهم و جدی برای نقشه‌ها و طرح‌های آمریكا جهت تشكیل یك تیول نفتی در خاورمیانه درآید.

آمریكا كنترل خلیج فارس را به دست می‌‌گیرد

در 4 ژوئیه 1954، سفارت ایالات متحده در تهران جشن روز استقلال آن كشور را برپا نمود. چارلز‌هامیلتون، یك مقام برجسته شركت «نفت خلیج» خاطره‌ای را از این مراسم تعریف می‌‌كند و می‌‌گوید صحنه‌ای را به یاد می‌‌آورد كه سفیر آمریكا و همسرش چگونه از بیش از دو هزار میهمان از ملیت‌های مختلف و از طبقات گوناگون از جمله سیاستمداران، دیپلمات‌ها، شاهزادگان، مقامات دولتی، افسران نیرو‌های مسلح و... و گروهی از كنسرسیوم نفتی با گرمی و روی خوش پذیرایی می‌‌كردند. به گفته‌هامیلتون، محیط بسیار گرم و پذیرایی جالبی بود. در حالی كه این محفل و میهمانی شاد به مناسبت روز استقلال آمریكا برپا شده بود، ولی حوادث بعدی نشان داد كه «4 ژوئیه 1954 سرآغاز دوره جدیدی در ایران بود، كه برای نخستین بار، آمریكایی‌ها مناسبات مساوی و مشابه انگلیس‌ها با ایران پیدا كردند.»
یك سال قبل از این میهمانی زیبا در روی چمن سفارت آمریكا در تهران، تلاش‌های دولت مصدق برای كنترل منابع نفتی ایران با كودتای طراحی شده توسط سازمان اطلاعات مركزی آمریكا «سیا» سركوب گردیده و این اقدام عمدتاً برای جلوگیری از افتادن ایران به دام كمونیست‌ها صورت گرفته بود. دكتر محمد مصدق، نخست وزیر كشور، كه امتیاز شركت بی.پی را در سال 1951 ملی اعلام كرده بود، توسط گروهی از اوباش به سرپرستی و فرماندهی گروهی از نیرو‌های گارد سلطنتی سرنگون و به یكی از زندان‌های مخوف شاه فرستاده شد.
كسی كه این كودتای موفقیت آمیز را سازمان داده، شاه را به قدرت بازگرداند و شركت بی. پی را به امتیاز نفتی قبلی رساند، «كرمیت روزولت» (13) رئیس مأموران «سیا» در ایران و نوه تئودور روزولت رئیس جمهور سابق آمریكا بود. اما تلاش‌های شركت‌های بزرگ نفتی آمریكا نیز، در ایجاد مانع برای ملی كردن صنعت نفت ایران كه موجب بروز مشكلات و سختی‌های اقتصادی عظیمی برای ایران شد و در نتیجه محبوبیت و حمایت از مصدق را از بین برد، اهمیت زیادی داشت. میهمانی بزرگی كه در باغ سفارت انگلستان در تهران برگزار شد، حداقل و تا حدودی به منظور قدردانی انگلیسی‌ها از این عملیات موفقیت آمیز رقیب خود یعنی آمریكا بود. «بی.پی» در مقابل این كمك شركت‌های آمریكایی و «سیا» مجبور شد 60 درصد امتیاز نفتی خود را به آنها واگذار نماید، كه چهل درصد آن به شركت‌های بزرگ آمریكایی «گلف»، «اكسون»، «موبیل»، «تگزاكو» و «شورون» تعلق می‌‌گرفت. كمی بعد از كودتا، «كرمیت روزولت به عنوان مدیر امور روابط دولتی شركت گلف اویل منصوب و در سال 1960 به عنوان معاون این شركت برگزیده شد.
البته شركت‌های نفتی، مانند هر سرمایه داری قبل از هر چیز به دنبال سود و منافع خود بودند كه طبعاً استخراج از چاه‌های نفتی خاورمیانه به آسانی این هدف را تأمین می‌‌كرد. اما در كار نفت، منافع شخصی و امور سیاسی درهم آمیخته می‌‌شود، و این عاملی بود كه در دهه 1950 با تشدید جنگ سرد كاملاً مشخص و آشكار گردید. درواقع دولت‌های ترومن و آیزنهاور، دقیقاً از شركت‌های چندملیتی نفتی تحت كنترل آمریكایی‌ها به عنوان ابزاری در سیاست خارجی خود استفاده كردند. این شركت‌ها دارای سه وظیفه عمده بودند: اول: آنها می‌‌بایستی منابع مطمئن انرژی با قیمت منطقی برای ایالات متحده و متحدانش تأمین نمایند، دوم؛ لازم بود از رژیم‌های دوست آمریكا در خاورمیانه حمایت مالی نمایند و سوم اینكه؛ به تقویت خود و موقعیت سیاسی و اقتصادی آمریكا در منطقه به منظور جلوگیری از توسعه نفوذ شوروی بپردازند.
در مقابل انجام چنین وظایفی، شركت‌های بزرگ نفتی آمریكایی نه تنها مجاز بودند منافع كلان و انحصاری ببرند، بلكه این درآمدها و منافع در مقابل قوانین و مقررات ضدانحصار در داخل آمریكا هم مصونیت داشت. از سال 1928 كه شركت‌های آمریكایی وارد فعالیت‌های شركت نفت عراق شدند، شرایط كاملاً تغییر یافت.
در سال 1960، 5 شركت از 7 شركت چندملیتی كه بر نفت منطقه خلیج فارس كنترل داشتند؛ شركت‌های آمریكایی «اكسون»، «شورون»، «موبیل»، «گلف» و «تگزاكو» بودند.
این شركت‌های نفتی 60 درصد از 164 میلیارد بشكه ذخایر نفت خاورمیانه را با 23/75 درصد در عراق و قطر و صد در صد سهام در عربستان را بین خود تقسیم كرده بودند.
برای اینكه به اهمیت ذخایر نفتی خاورمیانه پی برده شود، كافی است ذخایر داخلی در آمریكا با آن مقایسه گردد: در سال 1944 طبق نظریه زمین شناسان آگاه و مجرب، نفت خاورمیانه سه چهارم ذخایر نفتی در آمریكا بود. اما طبق برآورد‌های بعدی، ذخایر خاورمیانه در سال 1950 سی درصد بیشتر از ذخایر نفتی ایالات متحده و در سال 1960، 4 برابر نفت آمریكا بود.

كُرُم (14) فولاد و موتور‌های وی-8

همه اینها، اخبار و نشانه‌های خوبی بودند؛ چون در فصل قبلی ملاحظه كردیم كه در دهه‌های 1950 و 1960، «موتوریزه شدن» و فشار‌های حاصل از آن بر روی تولید نفت داخلی آمریكا، رشد بی‌سابقه‌ای را تجربه كرد. این، دوران اتومبیل‌های 8 سیلندر وی-8 با ظرفیت حداقل 3 لیتر و گاه 8/5 لیتر بود؛ این، دوران طلایی ظهور اتومبیل‌های سواری بزرگ با سپر‌های دوجداره در پشت بود؛ این دورانی بود كه آمریكا به اتومبیل‌های بزرگ و چشم گیر نظیر «دوج» و «لندسر» در سال 1959 عشق و علاقه وافر داشت، نحوه ساخت فولادی این اتومبیل كاملاً مشابه ساختمان و نحوه كاربرد فولاد در یك هواپیمای جت بود.
همچنین بازار جدیدی برای صنایع اتومبیل در ایالات متحده در حال شكل گیری بود. این بازار، با برنامه‌های تلویزیونی نظیر جاده 66 (15)، كه برای اولین بار در اكتبر 1960 نشان داده شد، ابعاد خاصی پیدا كرد و سروصدا ایجاد نمود، این برنامه‌های تلویزیونی دو جوان را نشان می‌‌دادند كه با رانندگی با یك اتومبیل شورولت در سراسر آمریكا به دنبال لذت و تفریح و ماجراجویی بودند. در این زمان هم نسل بعد از جنگ جهانی دوم، به سن بلوغ رسیده بود و مردان و زنان جوان آمریكایی سفیدپوست از ثروت و آزادی بی‌سابقه برخوردار بودند. شركت اتومبیل سازی فورد هم برای تسخیر روح و قلب این بازار جوان و نوظهور در سال 1966 اتومبیل معروف «ماستانگ» (16) را كه برای مسابقات اتومبیلرانی هم قابل استفاده بوده، وارد بازار كرده، در هجده ماه نخست، شركت فورد بیش از یك میلیون اتومبیل «ماستانگ» را كه سریعترین اتومبیل در تاریخ تا آن موقع بود فروخت. در پایان دهه 1960، كارخانه فورد با قوی‌تر ساختن قدرت ظرفیت موتور (و طبعاً بالا بردن مصرف بنزین آن) این اتومبیل را مظهر اتومبیل‌های پر قدرت ساخت. با افزایش سرعت «موتوریزه شدن» میزان مصرف بنزین هم افزایش یافت. در فاصله سال‌های 1960-1970 مصرف بنزین و گازوئیل اتومبیل‌ها در آمریكا از 3 میلیون و 760 هزار بشكه به 5 میلیون و 700 هزار بشكه و مصرف سرانه بنزین از 1082/5 لیتر به 1432 لیتر رسیده بود.
در فاصله دو دهه 1930 و 1940 حركت و روند موتوریزه شدن آغاز شده بود. اما در دهه‌های 1950 و 1960، این روند نه تنها با وارد شدن میلیونها اتومبیل به بازار، شتاب عجیبی پیدا كرده، بلكه میلیون‌ها نفر علاقه مند به اتومبیل را با دیدن برنامه‌های «جاده 66»، وارد این بازار ساخته بود و تندباد این جریان در لس آنجلس تا شیكاگو، یعنی مسافتی در حدود 2 هزار مایل، را در نوردیده بود. این تحول فرهنگی با «اعتیاد به اتومبیل» نسل ماجراجوی بعد از جنگ، كه اكنون به سنین 50 سالگی رسیده بودند، آثار قابل ملاحظه و عمیقی داشت، نسلی از آمریكایی‌ها كه گرچه اتومبیل در طبقه بندی احتیاجات زندگی آنها بعد از غذا، پوشاك و مسكن قرار داشت، ولی اهمیت آن كمتر از نیاز‌های مذكور هم نبود.
در عین حال رهبران سیاسی و اقتصادی آمریكا در اوایل دهه 1960، كاملاً اطمینان داشتند كه كنترل بر نفت خاورمیانه، نیاز‌های آینده انرژی، روش زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كاملاً جدید و پویای آمریكایی را تأمین و تضمین می‌‌نماید. نفت خاورمیانه، امنیت انرژی آمریكا و اسلوب زندگی متنعم مصرفی آمریكاییان را كه عطش شدیدی برای استفاده از فولاد و كرم داشت، تضمین می‌‌نمود. اما همان رهبران هرگز تصور نمی‌كردند كه در كمتر از 10 سال، این راه حل مشكل امنیت انرژی به یك بحران انرژی جهانی مبدل شود؛ همچنین نمی‌توانستند تصور كنند، كه ظرف 30 سال بعد، آمریكا مجبور شود به منظور حمایت از «امنیت انرژی» خود دست به یك جنگ بزرگ در خلیج فارس بزند، اینكه ظرف مدت 40 سال، مردان جوان واپس گرا و فناتیك از كشور عربستان سعودی به نیویورك و واشنگتن حمله كنند و اصول عقاید مذهبی محمد عبدالوهاب را زنده سازند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Ur
2. British Petroleum.
3. Sykes-Picot.
4. San Romeo.
5. Alvey Adee.
6. V.H.Manning.
7. Lane.
8. Mexican Petroleum.
9. Pan American.
10. American Petroleum Institute.
11. Atlantic Refinery.
12. ARAMCO-Arabian American Oil Company.
13. Kermit Roosevelt.
14. Chrome.
15. Route 66.
16. Mustang.

منبع مقاله :
راتلج، یان، (1385)، اعتیاد به نفت: تلاش بی‌پایان آمریكا برای امنیت انرژی، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط