قصه حضرت يوسف
كتاب قصه حضرت يوسف (ع) (به روايت منابع اسلامى) نوشته مهدى مستقيمى توسط انتشارات بوستان كتاب منتشر شد. اين كتاب داراى شش فصل مى باشد كه در آن اشاره به زندگانى حضرت يوسف (ع) از لحظه تولد تا بازگشت و ديدار دوباره پدر و وفات و اتفاقاتى كه در اين فاصله افتاده شده است. شرح زندگانى پيشينيان در ميان آيات قرآن كريم جايگاه خاصى دارد. آيات بسيارى از اين كتاب شريف، به مطالعه و تدبر در زندگى انسان ها و ملت هاى گذشته دعوت كرده، چرا كه از نظر قرآن، حيات بشر متكى به مجموعه اى از سنن و قوانين ثابت است كه با آفرينش آدم، از سوى پروردگار جهان به او و فرزندانش ابلاغ شده است و عزت ها و ذلت ها، موفقيت ها و شكست ها و در يك كلام: خوشبختى، بدبختى انسان در گرو توجه يا عدم توجه به همين تعاليم و سنن است. اين قوانين براى همه زمان ها و مكان ها يكسان است و بين آنان كه هزاران سال پيش مى زيسته اند و ما كه اكنون در اين دنيا زندگى مى كنيم و آنان كه پس از ما خواهند آمد، در اين خصوص هيچ تفاوتى نيست. بدين ترتيب، تاريخ گذشتگان كتابى مجسم از فرجام انسان ها است و مى تواند براى ما كه امروز تاريخ ساز آينده هستيم درس زندگى باشد . گذشته، آينده زندگى آيينه است، چرا كه ما تصوير كاملى از سرانجام خود با توجه به نوع گفتار و كردارى كه داريم، در زندگى گذشتگان مى بينيم. بدين ترتيب تاريخ گذشته مى تواند اعمال كسى را برخلاف فطرت انسانى خود، سردر منجلاب شهوات فروبرده و مشغول عيش و نوش است، محك بزند و عاقبت او را پيش بينى كند و به او بگويد كه هيچ يك از خيل بى شمار شهوت پرستان تاريخ، فرجام خوشى نداشته اند، بلكه عبرت بگيرد و به خود بيايد.
قصه هايى را كه قرآن بازگو مى كند همه واقعى هستند و به همان صورت كه نقل شده اتفاق افتاده اند. نقل اين داستان ها براى سرگرمى نيست، بلكه براى بازنمودن راه زندگى است. قصه يوسف به عنوان يك رويداد مهم تاريخى عهد باستان- كه جذابيت خاص و جنبه هاى اخلاقى ارزشمندى دارد- از همان زمان رخداد، ورد زبان ها بوده است. قديمى ترين متن مذهبى كه اين داستان را بازگفته، تورات است و پس از آن نيز گويندگان و نويسندگان به گونه هاى مختلف آن را نقل كرده اند. متاسفانه قصه يوسف به مرور زمان به دست گروهى از راويان، جلوه هاى واقعى خود را از دست داده و به داستانى عاشقانه و شهوت انگيز مبدل گشت؛ تا اينكه با بعثت رسول گرامى اسلام (ع) و نزول قرآن، خداى متعال يك بار ديگر اين داستان بزرگ اخلاقى را به وسيله پيك وحى به پيامبر خويش ابلاغ فرمود و نام زيباى «احسن القصص» را بر آن نهاد، تا براى ارشاد مردم بازگفته شود. داستان يوسف آن گونه كه بعضى پنداشته يا نگاشته اند، داستانى عشقى نيست. اين داستان به شكلى كه در قرآن آمده سراسر نشانه و پنداشت براى كسانى كه گوش شنوا و چشم حقيقت بين و قلب پاك دارند. در لابه لاى اين داستان، عالى ترين مضامين اخلاقى و تربيتى نهفته است. داستان يوسف ما را با شخصيت و سرنوشت دوگروه از انسان ها آشنا مى كند، گروهى كه پرچم ايمان، تقوا و توكل به خدا را به دست گرفته و خود را به دست تواناى حق سپرده اند و در همه حال از او طلب فيض دارند و گروهى ديگر كه ديو نفس روحشان را به زنجير كشيده و به خود مقيدشان ساخته است. برده هواى نفس هستند و چشم بسته در وادى برهوت حسد، شهوت و غفلت مى تازند. سرنوشت گروه اول، عزت، بزرگى و وصال است و عاقبت گروه دوم، سرافكندگى، خجلت و پشيمانى. در اين تاليف سرگذشت يوسف (ع) پيامبر صديق الهى، با تكيه بر متن قرآنى آن و با استناد بر تفاسير و تواريخ معتبر اسلامى، به نيت بيان همان مضامين اخلاقى و انسان ساز بازنويسى شده است؛ بدين جهت در اين نوشتار از نقل آن بخش از حوادث و وقايع قصه يوسف كه سند اسلامى معتبرى ندارد و يا به طور كلى مغاير با متن قرآنى آن و ساخته و پرداخته ذهن داستان سرايان مى باشد، خوددارى شده است.
به اين ترتيب اين داستان پيام تاريخ به همه انسان ها است كه بدانند براساس سنت تغيير ناپذير الهى، سرانجام از آن شايستگان و پرهيزكاران است. پس بايد آن را به چشم پندآموزى خواند و به فراز و فرودها به دقت بنگرد، تا در سايه رهنمودهاى آن راه سعادت نمايان شود و گلواژه هاى شادى بر لب ها و قلب ها بشكفد و نام انسان در رديف درستكاران تاريخ ثبت شود.
هركه را قصه يوسف هوس است
زان هوس پند نگيرد نه كس است
اى تو را عمر ميان دو نفس
دو نفس جان تو را چون قفس است
بشكند زود قفس از پى آنك
سست باشد قفسى كز نفس است
قصه هايى را كه قرآن بازگو مى كند همه واقعى هستند و به همان صورت كه نقل شده اتفاق افتاده اند. نقل اين داستان ها براى سرگرمى نيست، بلكه براى بازنمودن راه زندگى است. قصه يوسف به عنوان يك رويداد مهم تاريخى عهد باستان- كه جذابيت خاص و جنبه هاى اخلاقى ارزشمندى دارد- از همان زمان رخداد، ورد زبان ها بوده است. قديمى ترين متن مذهبى كه اين داستان را بازگفته، تورات است و پس از آن نيز گويندگان و نويسندگان به گونه هاى مختلف آن را نقل كرده اند. متاسفانه قصه يوسف به مرور زمان به دست گروهى از راويان، جلوه هاى واقعى خود را از دست داده و به داستانى عاشقانه و شهوت انگيز مبدل گشت؛ تا اينكه با بعثت رسول گرامى اسلام (ع) و نزول قرآن، خداى متعال يك بار ديگر اين داستان بزرگ اخلاقى را به وسيله پيك وحى به پيامبر خويش ابلاغ فرمود و نام زيباى «احسن القصص» را بر آن نهاد، تا براى ارشاد مردم بازگفته شود. داستان يوسف آن گونه كه بعضى پنداشته يا نگاشته اند، داستانى عشقى نيست. اين داستان به شكلى كه در قرآن آمده سراسر نشانه و پنداشت براى كسانى كه گوش شنوا و چشم حقيقت بين و قلب پاك دارند. در لابه لاى اين داستان، عالى ترين مضامين اخلاقى و تربيتى نهفته است. داستان يوسف ما را با شخصيت و سرنوشت دوگروه از انسان ها آشنا مى كند، گروهى كه پرچم ايمان، تقوا و توكل به خدا را به دست گرفته و خود را به دست تواناى حق سپرده اند و در همه حال از او طلب فيض دارند و گروهى ديگر كه ديو نفس روحشان را به زنجير كشيده و به خود مقيدشان ساخته است. برده هواى نفس هستند و چشم بسته در وادى برهوت حسد، شهوت و غفلت مى تازند. سرنوشت گروه اول، عزت، بزرگى و وصال است و عاقبت گروه دوم، سرافكندگى، خجلت و پشيمانى. در اين تاليف سرگذشت يوسف (ع) پيامبر صديق الهى، با تكيه بر متن قرآنى آن و با استناد بر تفاسير و تواريخ معتبر اسلامى، به نيت بيان همان مضامين اخلاقى و انسان ساز بازنويسى شده است؛ بدين جهت در اين نوشتار از نقل آن بخش از حوادث و وقايع قصه يوسف كه سند اسلامى معتبرى ندارد و يا به طور كلى مغاير با متن قرآنى آن و ساخته و پرداخته ذهن داستان سرايان مى باشد، خوددارى شده است.
به اين ترتيب اين داستان پيام تاريخ به همه انسان ها است كه بدانند براساس سنت تغيير ناپذير الهى، سرانجام از آن شايستگان و پرهيزكاران است. پس بايد آن را به چشم پندآموزى خواند و به فراز و فرودها به دقت بنگرد، تا در سايه رهنمودهاى آن راه سعادت نمايان شود و گلواژه هاى شادى بر لب ها و قلب ها بشكفد و نام انسان در رديف درستكاران تاريخ ثبت شود.
هركه را قصه يوسف هوس است
زان هوس پند نگيرد نه كس است
اى تو را عمر ميان دو نفس
دو نفس جان تو را چون قفس است
بشكند زود قفس از پى آنك
سست باشد قفسى كز نفس است