همزیستی مسالمت آمیز و معاهده های بین المللی
دولت ها برای دوری از جنگ و منازعه های مسلّحانه و ایجاد روابط مسالمت آمیز با یکدیگر، به عقد معاهده های دوستی و همکاری می پردازند. این امر از گذشته معمول بوده و بعد از جنگ جهانی دوم رونق بیشتری داشته است. در مواردی، این قراردادها به صورت محدود و فقط بین دو دولت مجاور یا غیر مجاور بوده است و در موارد دیگر، کشورهای متعدّدی مشمول این قراردادها هستند؛ بنابراین، در دو قسمت این مبحث را پی می گیریم: معاهده های دو جانبه، و معاهده های چند جانبه.
بین الملل مورد استناد و اشاره قرار می گیرد:
نمونه ی اوّل: معاهده ی همزیستی چین و روسیه: این معاهده ها در سال 1950 میلادی بین این دو کشور منعقد شد. مادّه ی پنجم این معاهده به «اصول همزیستی مسالمت آمیز» اشاره دارد. بر این اساس، «همزیستی مسالمت آمیز» به صورت اصلی و مبنا برای روابط دوستانه، همکاری دو جانبه و رفع اختلاف های فیمابین، مورد استناد قرار گرفت. این معاهده هر چند نخستین مربوط به همزیستی مسالمت آمیز پس از جنگ جهانی دوم است، شهرت و اهمیّت فراوانی نیافت.
نمونۀ دوم: معاهده ی همزیستی چین و هند: این معاهده مربوط به «تبّت» است و در تاریخ 29 آوریل 1954 بین این دو کشور به امضا رسید. اصول پنج گانه ای را که مناسبات دو جانبه باید طبق آن نسق یابد، به صورتی منظم بیان کرده است. این اصول عبارتند از : 1. احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت یک دیگر؛ 2. عدم تجاوز متقابل؛ 3. عدم مداخله در امور داخلی یک دیگر؛ 4. رعایت مساوات در روابط دو جانبه و استقرار امتیازات متقابل؛ 5. همزیستی مسالمت آمیز.
این پنج اصل که گاه به عبارت هندی «پنچ شیلا» از آن یاد می شود. در حقوق بین الملل، شهرت و اهمیّت فراوانی یافت؛ بدان جهت که اوّلاً این معاهده برای نخستین بار بین دو کشور آسیایی منعقد شد و ثانیاً با اصول مسلّم حقوق بین الملل و مواد «میثاق جامعه ی ملل» و « منشور سازمان ملل متحد » همخوانی داشت. در این میان «اصل پنجم» ، اهمیّت ویژه ای داشت؛ چه این که این اصل به صورت چکیده ی اصول چهارگانه ی پیشین مورد توجّه قرار گرفت و «اندیشه ی همزیستی مسالمت آمیز» در تعدادی از اسناد بین المللی مانند اعلامیه ی نهایی باند ونگ 1955 میلادی و قطع نامه و بیانیه های گوناگون سازمان ملل جای گرفت؛ بنابراین ، همزیستی مسالمت -آمیز ، نه تنها مورد حمایت کشورهای سوم قرار گرفت، بلکه سایر کشورها و سازمان های بین المللی نیز آن را پذیرفته، در ترویج آن کمک کردند؛ برای مثال، دولت «نپال» در اعلام حمایت خود از این پنج اصل درباره ی همزیستی مسالمت آمیز اعلام کرد:
اصول مذکور، ساختار مناسبی برای پی ریزی نظام بین المللی نوین است و می تواند مبنای عینی و واقعی گسترش همکاری بین دولت های آسیایی و افریقایی باشد.
نیز دیدن، نخست وزیر وقت انگلیس، در پارلمان انگلیس اظهار داشت:
این پنج اصل عموماً با منشور ملل متّحد منطبق بوده و ماهم قبلاً آن را با امضای خود صحّه گذاشتیم.
هم چنین مجمع عمومی سازمان ملل در 24 اکتبر 1970 به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ملل متحّد، قطع نامه ی شماره ی 2625 را که عنوان «اعلامیه ی مربوط به اصول حقوق بین الملل درباره ی مناسبات دوستانه و همکاری بین کشورها بر اساس منشور ملل متحّد» را داشت، تصویب کرد. این اعلامیه، 7 «اصل» را در بر دارد که در مجموع، «همزیستی مسالمت آمیز» را شامل است.
نمونه سوم: معاهده ی همزیستی هندوستان و اتّحاد شوروی پیشین: هندوستان پس از پایان کنفرانس «باندوک» فعّالیت دیپلماسی مهّمی را آغاز کرد و با چین کمونیست که یکی از قدرت- های مهمّ آسیایی بود، نزدیک شد؛ ولی می کوشید در باطن امر، اقلیم خود را هم از نفوذ کمونیسم حفظ کند و هم سلطه ی استعمار را از آن به کلّی براندازد. نهرو، بدین مناسبت مسافرتی در ژوئن 1955 به مسکو کرد و از او استقبال شایانی شد و با بولگانین پیمانی را امضا کرد که بر اساس آن، دو طرف باید بکوشند در همزیستی کامل و مؤثّری به سر برند.
روابط بین جمهوری اتّحاد شوروی و هندوستان بر 5 اصل ذیل برقرار است:
1. طرفین، تمامیت ارضی و حقّ حاکمیّت یک دیگر را محترم می شمارند؛
2. عدم تعرّض؛
3. عدم مداخله در امور داخلی به هر عنوان، اعمّ از اقتصادی- سیاسی و یا ایدئولوژی؛
4. حفظ تساوی برخورداری از منافع برای طرفین؛
5. همزیستی مسالمت آمیز.
این اعلامیه در پایان می گوید:
اساس همزیستی واقعی که طرفین کاملاً به آن معتقدند، بر این اصل است که کشورهایی که دارای رژیم اجتماعی مختلفی هستند می توانند در جوار یک دیگر، در صلح و صفا زیست نموده و در تأمین منافع مشترک عام بکوشند.
نمونه ی چهارم: معاهده ی همزیستی اتّحاد شوروی با چندین کشور: انقلاب کمونیستی شوروی که در سال 1917 میلادی به پیروزی رسید، در فکر ترویج و صدور عقاید کمونیستی از طریق جنگ همه جانبه و انقلاب فراگیر در سرتاسر جهان بود. به عقیده ی لنین، جنگ فقط با صلحی که سوسیالیسم را به بار می آورد، خاتمه خواهد یافت. همین روش و منش تهاجمی لنین را پس از او استالین دنبال کرد. این عمل کرد سبب تنش و جبهه گیری دیگر کشورها شد و زمینه ی همزیستی مسالمت آمیز بین این کشورها و شوروی را از بین برد؛ امّا خروشچف در هفدهمین کنگره ی حزب کمونیست شوروی اعلام داشت که آن کشور مایل به استقرار «روابط دوستانه صلح آمیز» با همۀ کشورهای جهان است. مبانی نظری همزیستی مسالمت آمیز از دیدگاه خروشچف، اجتناب پذیری جنگ، امکان انجام انقلاب از طرق صلح آمیز و تنوّع نیل به سوسیالیسم است. از سال 1920 میلادی رفته رفته عهدنامه هایی با دولت های همسایه امضا شد؛ مثل استونی ، لیتوانی، لتونی، فنلاند، لهستان ، ایران ، افغانستان و ترکیه، و پس از آن، مسکو حتّی با عدّه ای از کشورهای اروپای غربی هم وارد مذاکره شد و درصدد کسب موقعیت و شناسایی بین المللی برآمد تا روابط خود را عادی سازد. این روش تا بروز جنگ جهانی دوم ادامه یافت و در سال 1936 میلادی، با امریکا روابط دیپلماتیک برقرار ساخت و به عضویت جامعه ملل نیز درآمد.
نمونه ی پنجم: معاهده های همزیستی بین امریکا و اتّحاد شوروی: با پایان جنگ جهانی دوم، جهان به دو قطب سرمایه داری و کمونیستی تقسیم شد. تقریباً تمام کشورها به نوعی به یکی از دو بلوک وابسته بودند یا همکاری داشتند. مهم ترین مشخّصه ی این دوران که به «جنگ سرد» مشهور شد، جنگ تبلیغاتی، انباشت سلاح و نیروها برای جنگ احتمالی بود« بحران موشکی کوبا» یا رو در رویی نظامی و سیاسی میان ایالات متّحده و اتّحاد شوروی هر دو ابرقدرت را تا آستانه جنگی هسته ای سوق داد.در اکتبر 1962 جان اف کندی با کنار هم قرار دادن گزارش های جاسوسی که از تمرکز قشون و انباشته شدن موشک های هسته ای برد کوتاه شوروی در کوبا خبر می دادند، به خروشچف ، نخست وزیر اتّحاد شوروی اولتیماتوم داد که موشک هایش را از نیم کره ی غربی خارج کند؛ و گرنه عواقب نظامی وخیمی در انتظارش خواهد بود. ایالات متّحده؛ محاصره ی دریایی محدودی را ضدّ کوبا برقرار کرد و روس ها هم در پاسخ، چندین فروند کشتی به آن منطقه فرستادند.
برتراند راسل می گوید:
هرگز در دوران عمر طولانی خود، چنین نگرانی عمیقی که در آن ساعات سرنوشت ساز داشتم، احساس نکرده بودم. حرکت کشتی های روسی به سوی مغرب، به داخل کارائیب و کشتی های امریکایی در کمین آن ها را در مخیّله ام مجسم می کردم. در ذهنم دنیایی را می دیدم که روز بعد در شعله های آتش می سوزد. انسان هایی که قسمت اعظم آن ها مرده اند و بازماندگانی که به نهایت درماندگی و فلاکت دچار شده اند. ساعت به ساعت در انتظار اخبار دهشتناک سر
می کردم و ساعت به ساعت در مطبوعات عناوینی از این قبیل: « خروشچف دستور به پیش بروید تا غرق شوید را می دهد» و «امریکا در انتظار و سخت مراقب است»، انتشار می یافت و ساعت به ساعت از طریق تلویزیون و رادیو، اخبار بسیج جنگی در روسیه و بسیج پر سر و صداتری در امریکا، سخنرانی های جنگ طلبانه ی رییس جمهور امریکا و دیگر مسؤولین آن کشور و تخلیه -ی فلوریدا از خانواده های افسران و سربازان منتشر می شد. ساعت به ساعت می گذشت، بی آن که گامی در جهت جلوگیری از امحای قریب الوقوع بشر برداشته شود.
برتراند راسل، در قضیه ی «بحران کوبا» فعالیت های چشمگیری کرد. او در جایگاه فردی غیرمسؤول موفّق می شود با نوشتن نامه های متعدّدی به خروشچف، سرانجام او را متقاعد سازد که کشتی های خود را متوقّف و از بروز فاجعه ای قریب الوقوع جلوگیری کند.
دست آخر دو طرف به مصالحه ای رسیدند که در آن، «حفظ ظاهر» شده بود. ایالات متّحده رضایت داد که دیگر هرگز به کوبا حمله نکند و اتّحاد شوروی هم به ازای آن وعده داد که دیگر هرگز کلاهک های هسته ای اش را در آن جا مستقر نسازد. روس ها موشک هایی را که به کوبا برده بودند، خارج کردند و ایالات متحده هم به محاصره دریایی کوبا پایان داد.
مرحله ی دوم، معاهده ی منع آزمایش هسته ای در سال 1963 میلادی بود که نخستین پیمان تسلیحالتی موفّق است که دو ابرقدرت در عصر بعد از جنگ جهانی دوم منعقد ساخته اند.
مرحله ی سوم: گفت وگوهای محدود کردن سلاح های استراتژیک (سالت 1) است. این مذاکرات از سال 1969 میلادی آغاز شد و در سال 1972 با دیدار نیکسون از مسکو پایان یافت و به بستن «قرارداد محدود کردن سیستم های موشکی ضدّ پرتابه ای میان دو ابرقدرت» انجامید. قرارداد 1972 میلادی نخستین پیشرفت مهم در زمینه ی کاهش کلّ سلاح های اتمی در جهان بود.
مادّه ی اول معاهده ی 1972، متضمّن «همزیستی مسالمت آمیز» است که در آن آمده است:
دو جانب تأکید دارند که همزیستی مسالمت آمیز ، مهم ترین اساس و پایه ای است که در عصر جدید، روابط دو جانبه بر آن استوار است. اختلاف عقاید و تفاوت در نظم اجتماعی، مانعی در راه روابط دوستی دو جانبه یک دیگر نیست.
مرحله ی چهارم: سالت 2 است. این معاهده در سال 1974 میلادی منعقد شد که بر اساس آن می- باید ذخیره ی جنگ افزارهای هر طرف را به شمار معیّنی از موشک ها محدود کند.
مرحله ی پنجم در دیدار لئونید برژنف، صدر هیأت رییسه ی اتّحاد شوروی و جیمی کارتر، رییس جمهوری امریکا در ژوئن 1979 در دین، مذاکرات تازه ای در این زمینه صورت گرفت و
پیش نویس قرارداد تازه ای تهیه شد.
به طور خلاصه می توان گفت: «همزیستی مسالمت آمیز» بین شرق و غرب به مفهوم تخفیف تشنج - ها میان آن دو جبهه بوده است. هر یک از دو طرف به خطرهای جنگ هسته ای آگاه بودند و همین ترس از سلاح های مخرّب، آنان را به تدریج از دوران جنگ سرد که هر لحظه به جنگ اتمی نزدیک تر می شد، به دوران همزیستی مسالمت آمیز سوق داد و سرانجام بر اساس حقوق مشترک و منافع متقابل بین آن ها سازش و توافق ایجاد شد.
بین المللی ایجاد کنند.
می توان گفت: عمده ترین تحوّلی که در قلمرو معاهده ها پدید آمده، چند جانبه کردن آن ها است. اهمیّت «معاهده های صلح چند جانبه» از این جهت است که اراده ی بخشی از روابط بین الملل، به کسب موافقت کشورهای متعدّد نیاز دارد. این نیاز ابتدا با جلب موافقت کشورها در چارچوب «معاهده های دو جانبه» برآورده می شد. از آغاز قرن نوزدهم، تنظیم « معاهده های چند جانبه» گسترش یافت و تغییرات عمده ای در آیین عقد معاهده ها پدید آمد و در واقع با عقد این نوع قراردادها ، اراده ی کشورهای بیش تری در جهت تحصیل اهداف مشترک، هماهنگ و موزون شد. در تحلیل حقوقی مربوط به معاهده های چند جانبه مرسوم شده تا به تناسب موضوعِ معاهده، میزان همبستگی کشورها در قلمرو آن موضوع اثبات شود. این معاهده های چند جانبه، در موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منعقد می شود. مطلب مورد بحث ما در این جا، معاهده های چند جانبه ای است که در جهت تأمین صلح و همزیستی بین کشورهای گوناگون قرار دارد که به چند مورد مهّم آن در صحنه ی حقوق بین الملل اشاره می شود:
نمونه ی اوّل: معاهده ی صلح وستفالی 1648 میلادی: این معاهده شاید نخستین معاهده ی صلح چند جانبه در چند قرن اخیر باشد. به طور معمول منشأ جامعه ی بین المللی فعلی به « معاهده ی وستفالی» که به جنگ های وحشیانه و خونین سی ساله پایان داده بود، باز می گردد. این جنگ ها باعث ریخته شدن خون مسیحیان بی شمار و خرابی فراوان شده بود و بزرگ ترین کشورهای اروپایی در این جنگ درگیر بودند. جنگ به علل مذهبی و به سبب مبارزه بین «کاتولیک ها» و «پروتستان ها» از سال 1618 میلادی آغاز شده بود؛ امّا رفته رفته، به صورت جنگی تمام عیار برای به چنگ درآوردن اقتدار سیاسی و نظامی در اروپا درآمد. معاهد ه ی صلح در دو شهر از ایالت «وستفالی» منعقد شد و به جنگ مذهبی خاتمه داد.
توضیحات دیگر مربوط به این معاهده در بحث تاریخچه گذشت.
نمونه ی دوّم: کنفرانس صلح 1899 و 1907 لاهه : این کنفرانس ها، نخستین کنفرانس های عمومی بین المللی هستند که برای تدوین و توسعه ی قواعد و ضوابط مربوط به مشکلات و تسلیحات و جنگ تشکیل شدند. کنفرانس های لاهه که در اوّلی 26 کشور، و در دومی ، 44 کشور شرکت داشتند ، کنوانسیون هایی برای حلّ مسالمت آمیز اختلاف های بین المللی تهیه، و قواعدی برای رفتار در جنگ و رفتار با زندانیان جنگی وضع کردند؛ حقوق و وظایف کشورهای بی طرف را تعیین، و مقرّراتی را برای وصول بدهی های بین المللی تنظیم کردند.
مهم ترین کمک کنوانسیون های لاهه به امر صلح ، ایجاد «دیوان دایم حکمیت» در لاهه بود. دولت های شرکت کننده تشویق شدند که اختلاف و منازعات خود را به این دادگاه محوّل کنند، نه این که به جنگ متوسّل شوند؛ امّا در عین حال، به این کار موظّف نشدند. این کنفرانس ها، نهادی بین المللی برای حفظ صلح تأسیس کردند. فعّالیت های این دو کنفرانس زمینه و سابقه ای را برای روش کار «جامعه ی ملل» و «سازمان ملل» پدید آورد.
نمونۀ سوم: معاهده ی بریان –کلوگ یاعهدنامه ی عمومی انصراف از جنگ : از اویل قرن بیستم، این اندیشه بروز کرد که باید جنگ را از میان برداشت و دولت ها نباید قاضی خویش باشند؛ بلکه باید نیرویی بالاتر از نیروهای دولت ها پدید آورد تا در کشمکش هایی که ممکن است به جنگ بینجامد، وساطت کنند. سرانجام در سال 1928 میلادی در پیمان «بریان – کلوگ» که به «پیمان پاریس» یا «عهدنامه ی عمومی انصراف از جنگ» نیز شهرت یافت، جنگ حرام و غیرقانونی اعلام شد و دولت های عاقد اعلام کردند که از این پس، جز در مقام دفاع از خود و برای حفظ صلح عمومی به جنگ اقدام نکنند. این معاهده تا سال 1939 میلادی به تصویب اغلب کشورهای مستقل جهان رسید.
نمونه ی چهارم: سازمان کنفرانس اسلامی: «سازمان کنفرانس اسلامی» متشکّل از کشورهای اسلامی، در سال 1971 میلادی به منظور ایجاد همبستگی و وحدت و همکاری میان کشورهای اسلامی در زمینه های مذهبی ، سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی ، از میان برداشتن تبعیض نژادی و استعمار و حمایت از مردم فلسطین در تلاشی که برای آزادی سرزمین خود بر عهده گرفته اند، تأسیس شد.
نمونه ی پنجم: جنبش عدم تعهّد و همزیستی مسالمت آمیز: «کشورهای غیر متعهّد» به کشورهایی می گویند که در عرصه ی سیاسی یا نظامی ، نه به غرب وابسته اند و نه به شرق ، بعد از جنگ جهانی دوم، کشورها به دو قطب متمایل شده اند: یا بلوک کمونیست یا بلوک کاپیتالیست؛ امّا این کشورها کوشیدند هیچ گونه وابستگی نظامی به قدرت های بزرگ نداشته باشند. در عمل کشورهای غیر متعّهد به یک یا چند قدرت بزرگ وابستگی داشتند؛ امّا به هر حال، کوشیدند که در صحنه ی بین المللی برای خود جایگاه ویژه ای داشته باشند. نخستین کنفرانس در سال 1955 میلادی با شرکت 28 کشور آسیایی و افریقایی در شهر «باندوگ اندونزی» برپا، و در آن، سنگ بنای «جنبش عدم تعهّد» گذاشته شد. نهرو ، عبدالناصر، سورکارنو و چوئن لای از جمله شخصیت - هایی بودند که در این کنفرانس حضور داشتند. در کنفرانسی که سال 1961 میلادی در «بلگراد یوگسلاوی» بر پا شد، گفته شد: این کشورها باید:
1. سیاستی مستقل که بر «همزیستی مسالمت آمیز» استوار باشد، در پیش گیرند؛
2. در هیچ اتحادیّه ی نظامی چند جانبه شرکت نکنند؛
3. از جنبش های آزادی بخش و استقلال طلبانه پشتیبانی کنند؛
4. در اتّحادیه های نظامی دو جانبه با قدرت های بزرگ شرکت نکنند.
فرق « سیاست بی طرف» و « عدم تعهّد» آن است که « بی طرفی» به طور معمول بر اساس قرارداد و با تضمین کشورهای بزرگ صورت می گیرد؛ در حالی که «سیاست عدم تعهّد» بدون تضمین کشور خارجی و بر اساس ابتکار رهبران سیاسی کشور، با توجّه به ماهیت و سرنوشت نیازهای اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی آن کشور صورت می گیرد.
«همزیستی مسالمت آمیز» و سیاست « تنش زدایی» از اموری بود که پیوسته در تمام
کنفرانس های جنبش عدم تعهّد، روی آن تأکید می شد و همزیستی مسالمت آمیز به این جهت در «اصل عدم تعهّد» قرار گرفت تا این موضوع را نشان دهد که کشورهای تازه استقلال یافته و جهان سوم، قصد پرخاش و ستیزه جویی ضدّ استعمارگران پیشین را ندارند؛ بلکه در پی آغاز حیات دوباره برای خود هستند.
1. لزوم تغییرات در منشور سازمان ملل : چندین منشور سازمان ملل را که دولت های فاتح تدوین کردند، به طور طبیعی حقوق و امتیازاتی ویژه ای را برای خود در نظر گرفته اند. لازم است حرکتی در جهت ایجاد تغییرات و اعمال اصلاحات در منشور صورت گیرد؛ به گونه ای که این امتیازات به تدریج لغو شود.
2. هماهنگی در مواضع کشورهای غیر متعّهد: هدف دیگر جنبش ، ایجاد هماهنگی بین مواضع کشورهای غیر متعّهد بود تا از این طریق، با قدرت و پشتوانه ی سیاسی کافی بتوانند به «سازمان ملل» وارد شده، مواضع خود را به آن انتقال دهند و در تصمیم گیری های آن دخالت بیش تری داشته باشند تا بتوانند منافع کشورهای جهان سوم را تأمین کنند.
3. تأمین منافع اقتصادی: یکی دیگر از اهداف جنبش عدم تعهّد ورود ابعاد اقتصادی ، فنّی، تکنولوژیک و علمی در فعالّیت های سازمان ملل بود تا بدین وسیله ، سازمان را از فعالیت یک بُعدی آن در زمینه ی مسایل سیاسی خارج سازد.
4. ارتقای نقش سازمان ملل: هدف عمده ی دیگر جنبش عدم تعهّد، ارتقای نقش سازمان ملل در صحنه ی بین الملل به منظور ایجاد «روابط چند جانبه» به جای « روابط دو جانبه» بین کشورهای دنیا بود.
اصول همزیستی مسالمت آمیز از دیدگاه جنبش عدم تعهّد
اصول همزیستی مسالمت آمیز که در بیانیه ی «کنفرانس باندوگ» اعلام شد، عبارتند از : 1. احترام به حقوق اساسی و انسانی و اصول منشور ملل متحد؛ 2. احترام به حاکمیت و تمامیت سرزمینی همه ی ملّت ها؛ 3. به رسمیت شناختن برابری همه ی نژادها، ملّت ها، اعمّ از کوچک و بزرگ؛4. خودداری از دخالت یا مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر؛ 5. احترام به حقّ هر ملّت در دفاع مشروع فردی یا جمعی مطابق با منشور ملل متحّد؛ 6. خودداری از ترتیب دادن قراردادهای دفاع جمعی برای خدمت به منافع خاصّ هر یک از قدرت های بزرگ و نیز خودداری از اعمال فشار به هر کشور به وسیله ی کشور دیگر؛7. خودداری از تجاوز یا تهدید به تجاوز یا استفاده از زور، ضدّ تمامیت سرزمینی یا استقلال سیاسی هر کشور؛ 8. حلّ اختلاف های بین المللی از طرق صلح آمیز، مثل مذاکره، آشتی، داوری، رسیدگی قضایی و نیز راه های دیگر صلح آمیز به انتخاب دو طرف، منطبق با منشور ملل متحّد؛ ارتقای هم یاری و منافع متقابل ؛ 10. احترام به عدالت و تعهّدهای
بین المللی.
مسالمت آمیز اختلاف های کشورها است. این کشورها با مصیبت ها و مشکلات فراوان، استقلال خود را به دست آورده بودند و نمی خواستند ضدّ کشورهای استعمارگر موضعی انقلابی و جنگی بگیرند. جنبش، برای تأمین مصالح و منافع کشورهای جهان سوم، افزون بر همزیستی مسالمت آمیز، بر اصول مهمّ دیگری هم چون اصل عدم مداخله در امور کشورها، احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها، عدم تجاوز، و مساوات تأکید داشتند. به جز اصل برقراری مساوات بین کشورها، اصول دیگر، اصول دفاعی هستند؛ بدان جهت که می خواستند خود را از دخالت کشورهای دیگر در امان بدارند. اصل احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها، به دلیل هجوم قدرت های نظامی و سیاسی به کشورهای تازه استقلال یافته طیّ سال های 1950-1960 میلادی در اصول عدم تعّهد گنجانده شد.
نکته ی دوم: جنبش عدم یا «کشور بی خط ها» : این جنبش در پی تشکیل بلوک جدیدی در دنیا نبود. با توجّه به اهداف و نیّات مشترک کشورهای تازه به استقلال رسیده، خواهان عدم وابستگی به دو بلوک شرق و غرب و ایجاد تعادل در دنیا است. از این جهت به «کشورهای بی خط» معروف بودند.
در عمل، کشورهای غیر متعّهد به یک یا چند قدرت بزرگ وابستگی داشتند و تلاش قدرت های استعماری برای نفوذ در کشورهای جهان سوم، مؤثّر واقع شد؛ امّا اینجا جنبش عدم تعهّد توانست نقش ویژه ای به این کشورها در صحنه ی بین المللی ببخشد و در تخفیف تشنج های دوران جنگ سرد سهم داشتند.
نکته سوم: نفوذ در سازمان ملل متحّد: جنبش عدم تعهّد به دلیل وضعیت دفاعی خود و محدودیت - هایی که برای بقا و ثبات کشورهای عضو وجود داشت و نیز به منظور فراهم آوردن زمینه ی لازم برای هم سطح شدن کشورهای دنیا، در نخستین اجلاس خود در بلگراد، به سال 1961 میلادی به سازمان ملل به دیده احترام نگریست و در همان اسناد اوّلیه ی ، بر نقش مهمّ سازمان ملل تأکید و علاقه خود را به تحکیم آن اعلام کرد.
در آن زمان، سازمان ملل، تحت نفوذ کامل ابرقدرت ها قرار داشت و کلیّه ی اهرم های قدرت در دست آنان بود. نفوذ عمیق و فعالیّت گسترده و این جنبش باعث شد تا اهرم های قدرت به تدریج از دست کشورهای قدرتمند خارج شود و فعّالیت ها و تصمیم های گرفته شده در سازمان ملل تا حدّی هماهنگ با کشورهای غیر متعّهد باشد.
امریکا معتقد بود که این کشورها ، به دلیل فقر، به صورت عضوی از سازمان ملل که حق رأی نداشته باشند، قابل پذیرش هستند؛ ولی سرانجام در سال 1969 میلادی، کشورهای غربی در موضع دفاعی قرار گرفتند و به پذیرش عضویت کشورهای تازه استقلال یافته به صورت عضو برابر با آن- ها و دارای حق رأی ناچار شدند. این روند باعث شد تا تعداد اعضای سازمان ملل از 59 کشور که در «کنفرانس سانفرانسیسکو» گرد آمده بودند، به 159 کشور افزایش یابد؛ بنابراین، تعداد آرا که یکی از اهرم های قدرت در سازمان ملل است، به نفع جنبش تغییر یافت.
جنبش هم چنین توانست در منشور سازمان ملل تغییراتی را پدید آورد. با پیشنهاد این کشورها و توافق پنج عضو دایم شورای امنیت، در سال 1965 میلادی تعداد کشورهای عضو شورای امنیت از یازده کشور به پانزده کشور افزایش یافت. تلاش دیگر آنان، ایجاد تغییرات در «شورای اقتصادی – اجتماعی» بود.
بیش ترین تلاش جنبش عدم تعّهد، تغییر در قطع نامه های صادر از «مجمع عمومی» و «شورای امنیت» است. قطع نامه ی 1514 در مورد « استعمارزدایی» مورد تأکید قوی واقع شد؛ در مجمع عمومی، مترادف بودن «صهیونسیم» با «نژادپرستی» به تصویب رسید؛ مسایل مربوط به «خلع سلاح» به جهتِ مورد علاقه ی جنبش عدم تعِّهد سوق داده، و به صورت موضوع استعمارگرایانه مطرح شد؛ موضوع توسعه ی منافع اقتصادی کشورهای جهان سوم، راهبرد توسعه ی بین المللی و ایجاد نظم نو اقتصاد بین المللی که به طور کامل مورد مخالف کشورهای غربی است، در مجمع عمومی به تصویب رسید.
تصمیم های مربوط به مسأله ی افریقای جنوبی و محکوم کردن سیاست «آپارتاید» در آن کشور و محکومیت اسراییل به دلیل تجاوزهای گوناگون آن و نیز در ارتباط با وضعیت اقتصادی جهان و مسأله ی توسعه و غیره که در مجموع به نفع کشورهای غیر متعّهد و اغلب، مورد مخالفت کشورهای قدرتمند و به ویژه کشورهای غربی بود نیز از دیگر فعالیت های جنبش است.
جنبش عدم تعهّد، علاوه بر نفوذ در شورای امنیت و مجمع عمومی، نفوذ خود در دبیرخانه سازمان ملل را نیز به سرعت آغاز نمود. زمانی تنها هفت کمیته ی فرعی در سازمان ملل داشت؛ ولی در حال حاضر، یکصد کمیته ی فرعی وجود دارد که بسیاری از آن ها مستقیماً بر خلاف منافع غرب عمل می کنند . مرکز مبارزه با آپارتاید ، استراتژی توسعه، خلع سلاح عمومی، شورای نامیبیا، کمیته ی استعمارزدایی و کمیته های دیگر در زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی، حمله ی خود را حتّی در انتخاب نام کمیته ها متوجّه غرب ساخته اند. ریاست اکثر این کمیته ها با شخصیت هایی از جهان سوم است و یا حداقّل ، اعضای کادر اجرایی، دبیرخانه و شورای اجرایی آن ها از کشورهای غیر متعّهد و جهان سوم می باشند.
نفوذ گسترده جنبش عدم تعّهد ، باعث انتقاد شدید کشورهای غربی، به ویژه امریکا شد، و از آن جهت که بخش عمده بودجه ی سازمان ملل را این کشور تأمین می کند، به تدریج این موضوع را مطرح کردند که سازمان ملل دیگر قابلیت اجرای تصمیم ها را ندارد، و صرفاً محلّی برای حماسه سرایی و ارایه ی مواضع کشورها در سخنرانی های طولانی شده است؛ از این رو، کشورهای قدرتمند به بهانه های گوناگون در پرداخت سهمیه های خود به سازمان ملل تأخیر ایجاد می کنند. اخیراً امریکا پنج درصد از سهمیه ی خودر ا کاهش داد و اعلام کرد که آرا در سازمان ملل باید با توجّه به سهمیه ها باشد، نه این که همه کشورها رأی مساوی داشته باشند. هم چنین به دلیل افزایش نقش کشورهای غیر متعّهد و جهان سوم، امریکا از سازمان یونسکو خارج شد و تهدید کرد که از بعضی سازمان های دیگر وابسته به سازمان ملل، مثل «فائو» خارج می شود. عکس العمل دیگرِ این کشور، موکول کردن ارسال کمک های مالی و اقتصادی به برخی از کشورهای فقیر جهان برای کسب آرای آن ها است.
نمونه ششم: سازمان وحدت افریقا: « سازمان وحدت افریقا» سازمانی منطقه ای است که افریقاییان در سال 1963 میلادی به منظور اعتلای همبستگی افریقایی، توسعه ی اقتصادی و حلّ و فصل مسالمت آمیز مناقشه ها پدید آوند. تمام کشورهای افریقا به جز افریقای جنوبی، عضو آن هستند. اهداف سازمان وحدت افریقا از این قرار است : 1.برابری حاکمیت کشورهای عضو؛ 2. احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها؛ 3. عدم مداخله در امور داخلی کشورها؛ 4. مخالفت با سوی -قصدهای سیاسی و براندازی؛ 5. پشتیبانی از جنبش های استقلال طلب؛ 6. عدم وابستگی به دو بلوک شرق و غرب.
از فعاّلیت های چشمگیر این سازمان، یاری رساندن به جنبش های رهایی بخش و ضدّ استعماری در کشورهای آنگولا، موزامبیک ، زیمباوه و نامیبیا است. این سازمان همانند جنبش عدم تهّعد، در سازمان ملل، نقش هماهنگ کننده میان اعضای خود را به عهده داشت . این سازمان موفّق شد کشور افریقای جنوبی را به دلیل «آپارتاید» از سازمان ملل اخراج کند، و «کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای افریقا» و «یونسکو» سردمدار تلاش برای برقراری تحریم تسلیحاتی ضدّ رژیم آپارتاید و «منشور افریقایی حقوق بشر» و « حقوق خلق» را نشر داد.
با این حال ، سازمان وحدت افریقا به دلیل اختلاف های درونی و نبود اقتدار، ناکامی ها و شکست - هایی هم داشته است. در حلّ منازعه میان «سومالی و اتیوپی» و مناقشه میان « زئیر و آنگولا» و جنگ «اوگاندا و تانزانیا» و جنگ داخلی چاد و دیگر مناقشه های این قاره ناتوان بود و در تأمین صلح و همزیستی و وحدت میان کشورهای قارّه ی افریقا که از اهداف دراز مدّت آن بوده است، ناکارآمد بود.
نمونه هفتم: کنفرانس امنیت و همکاری اروپا: از جمله معاهده های چند جانبه ای که به منظور تأمین امنیت، صلح ، همکاری در اروپا و به رسمیت شناختن مرزهای موجود در اروپا در سال 1975 میلادی پدید آمد، «کنفرانس امنیت و همکاری اروپا» است. برگزاری چنین کنفرانسی را اتّحاد شوروی در سال 1972 میلادی پیشنهاد داد، و 35 کشور شرکت کننده بعد از دو سال گفت وگو، بیانیه ای را به نام « سند در باب اتّخاذ تدابیر اطمینان آفرین و برخی از جنبه های امنیت و خلع سلاح» امضا کردند. این «تدابیر اطمینان آفرین» بر این پندار مبتنی است که اگر چه مناقشه ی شرق و غرب، آشتی ناپذیری منافع آن ها را منعکس می سازد، اغلب در باب این نگرانی ها و خوف ها بزرگ نمایی می شود؛ بنابراین، منافع و اصول مشترک بین کشورهای اروپایی ایجاب می کند که سیاست کاری و همزیستی مسالمت آمیز را جایگزین جنگ سرد و تنش های سیاسی کنند.
اگر چه، اجتماع و همکاری کشورهای اروپایی می تواند صلح را برای این قارّه و مناطق دیگر به ارمغان آورد، تجربه نشان داده است که قدرت های بزرگ هر جا نفع شان باشد، به این معاهده ها و اسناد بین المللی توجّهی نمی کنند.
مبحث اوّل: همزیستی مسالمت آمیز و معاهده های دوجانبه
بین الملل مورد استناد و اشاره قرار می گیرد:
نمونه ی اوّل: معاهده ی همزیستی چین و روسیه: این معاهده ها در سال 1950 میلادی بین این دو کشور منعقد شد. مادّه ی پنجم این معاهده به «اصول همزیستی مسالمت آمیز» اشاره دارد. بر این اساس، «همزیستی مسالمت آمیز» به صورت اصلی و مبنا برای روابط دوستانه، همکاری دو جانبه و رفع اختلاف های فیمابین، مورد استناد قرار گرفت. این معاهده هر چند نخستین مربوط به همزیستی مسالمت آمیز پس از جنگ جهانی دوم است، شهرت و اهمیّت فراوانی نیافت.
نمونۀ دوم: معاهده ی همزیستی چین و هند: این معاهده مربوط به «تبّت» است و در تاریخ 29 آوریل 1954 بین این دو کشور به امضا رسید. اصول پنج گانه ای را که مناسبات دو جانبه باید طبق آن نسق یابد، به صورتی منظم بیان کرده است. این اصول عبارتند از : 1. احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت یک دیگر؛ 2. عدم تجاوز متقابل؛ 3. عدم مداخله در امور داخلی یک دیگر؛ 4. رعایت مساوات در روابط دو جانبه و استقرار امتیازات متقابل؛ 5. همزیستی مسالمت آمیز.
این پنج اصل که گاه به عبارت هندی «پنچ شیلا» از آن یاد می شود. در حقوق بین الملل، شهرت و اهمیّت فراوانی یافت؛ بدان جهت که اوّلاً این معاهده برای نخستین بار بین دو کشور آسیایی منعقد شد و ثانیاً با اصول مسلّم حقوق بین الملل و مواد «میثاق جامعه ی ملل» و « منشور سازمان ملل متحد » همخوانی داشت. در این میان «اصل پنجم» ، اهمیّت ویژه ای داشت؛ چه این که این اصل به صورت چکیده ی اصول چهارگانه ی پیشین مورد توجّه قرار گرفت و «اندیشه ی همزیستی مسالمت آمیز» در تعدادی از اسناد بین المللی مانند اعلامیه ی نهایی باند ونگ 1955 میلادی و قطع نامه و بیانیه های گوناگون سازمان ملل جای گرفت؛ بنابراین ، همزیستی مسالمت -آمیز ، نه تنها مورد حمایت کشورهای سوم قرار گرفت، بلکه سایر کشورها و سازمان های بین المللی نیز آن را پذیرفته، در ترویج آن کمک کردند؛ برای مثال، دولت «نپال» در اعلام حمایت خود از این پنج اصل درباره ی همزیستی مسالمت آمیز اعلام کرد:
اصول مذکور، ساختار مناسبی برای پی ریزی نظام بین المللی نوین است و می تواند مبنای عینی و واقعی گسترش همکاری بین دولت های آسیایی و افریقایی باشد.
نیز دیدن، نخست وزیر وقت انگلیس، در پارلمان انگلیس اظهار داشت:
این پنج اصل عموماً با منشور ملل متّحد منطبق بوده و ماهم قبلاً آن را با امضای خود صحّه گذاشتیم.
هم چنین مجمع عمومی سازمان ملل در 24 اکتبر 1970 به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ملل متحّد، قطع نامه ی شماره ی 2625 را که عنوان «اعلامیه ی مربوط به اصول حقوق بین الملل درباره ی مناسبات دوستانه و همکاری بین کشورها بر اساس منشور ملل متحّد» را داشت، تصویب کرد. این اعلامیه، 7 «اصل» را در بر دارد که در مجموع، «همزیستی مسالمت آمیز» را شامل است.
نمونه سوم: معاهده ی همزیستی هندوستان و اتّحاد شوروی پیشین: هندوستان پس از پایان کنفرانس «باندوک» فعّالیت دیپلماسی مهّمی را آغاز کرد و با چین کمونیست که یکی از قدرت- های مهمّ آسیایی بود، نزدیک شد؛ ولی می کوشید در باطن امر، اقلیم خود را هم از نفوذ کمونیسم حفظ کند و هم سلطه ی استعمار را از آن به کلّی براندازد. نهرو، بدین مناسبت مسافرتی در ژوئن 1955 به مسکو کرد و از او استقبال شایانی شد و با بولگانین پیمانی را امضا کرد که بر اساس آن، دو طرف باید بکوشند در همزیستی کامل و مؤثّری به سر برند.
روابط بین جمهوری اتّحاد شوروی و هندوستان بر 5 اصل ذیل برقرار است:
1. طرفین، تمامیت ارضی و حقّ حاکمیّت یک دیگر را محترم می شمارند؛
2. عدم تعرّض؛
3. عدم مداخله در امور داخلی به هر عنوان، اعمّ از اقتصادی- سیاسی و یا ایدئولوژی؛
4. حفظ تساوی برخورداری از منافع برای طرفین؛
5. همزیستی مسالمت آمیز.
این اعلامیه در پایان می گوید:
اساس همزیستی واقعی که طرفین کاملاً به آن معتقدند، بر این اصل است که کشورهایی که دارای رژیم اجتماعی مختلفی هستند می توانند در جوار یک دیگر، در صلح و صفا زیست نموده و در تأمین منافع مشترک عام بکوشند.
نمونه ی چهارم: معاهده ی همزیستی اتّحاد شوروی با چندین کشور: انقلاب کمونیستی شوروی که در سال 1917 میلادی به پیروزی رسید، در فکر ترویج و صدور عقاید کمونیستی از طریق جنگ همه جانبه و انقلاب فراگیر در سرتاسر جهان بود. به عقیده ی لنین، جنگ فقط با صلحی که سوسیالیسم را به بار می آورد، خاتمه خواهد یافت. همین روش و منش تهاجمی لنین را پس از او استالین دنبال کرد. این عمل کرد سبب تنش و جبهه گیری دیگر کشورها شد و زمینه ی همزیستی مسالمت آمیز بین این کشورها و شوروی را از بین برد؛ امّا خروشچف در هفدهمین کنگره ی حزب کمونیست شوروی اعلام داشت که آن کشور مایل به استقرار «روابط دوستانه صلح آمیز» با همۀ کشورهای جهان است. مبانی نظری همزیستی مسالمت آمیز از دیدگاه خروشچف، اجتناب پذیری جنگ، امکان انجام انقلاب از طرق صلح آمیز و تنوّع نیل به سوسیالیسم است. از سال 1920 میلادی رفته رفته عهدنامه هایی با دولت های همسایه امضا شد؛ مثل استونی ، لیتوانی، لتونی، فنلاند، لهستان ، ایران ، افغانستان و ترکیه، و پس از آن، مسکو حتّی با عدّه ای از کشورهای اروپای غربی هم وارد مذاکره شد و درصدد کسب موقعیت و شناسایی بین المللی برآمد تا روابط خود را عادی سازد. این روش تا بروز جنگ جهانی دوم ادامه یافت و در سال 1936 میلادی، با امریکا روابط دیپلماتیک برقرار ساخت و به عضویت جامعه ملل نیز درآمد.
نمونه ی پنجم: معاهده های همزیستی بین امریکا و اتّحاد شوروی: با پایان جنگ جهانی دوم، جهان به دو قطب سرمایه داری و کمونیستی تقسیم شد. تقریباً تمام کشورها به نوعی به یکی از دو بلوک وابسته بودند یا همکاری داشتند. مهم ترین مشخّصه ی این دوران که به «جنگ سرد» مشهور شد، جنگ تبلیغاتی، انباشت سلاح و نیروها برای جنگ احتمالی بود« بحران موشکی کوبا» یا رو در رویی نظامی و سیاسی میان ایالات متّحده و اتّحاد شوروی هر دو ابرقدرت را تا آستانه جنگی هسته ای سوق داد.در اکتبر 1962 جان اف کندی با کنار هم قرار دادن گزارش های جاسوسی که از تمرکز قشون و انباشته شدن موشک های هسته ای برد کوتاه شوروی در کوبا خبر می دادند، به خروشچف ، نخست وزیر اتّحاد شوروی اولتیماتوم داد که موشک هایش را از نیم کره ی غربی خارج کند؛ و گرنه عواقب نظامی وخیمی در انتظارش خواهد بود. ایالات متّحده؛ محاصره ی دریایی محدودی را ضدّ کوبا برقرار کرد و روس ها هم در پاسخ، چندین فروند کشتی به آن منطقه فرستادند.
برتراند راسل می گوید:
هرگز در دوران عمر طولانی خود، چنین نگرانی عمیقی که در آن ساعات سرنوشت ساز داشتم، احساس نکرده بودم. حرکت کشتی های روسی به سوی مغرب، به داخل کارائیب و کشتی های امریکایی در کمین آن ها را در مخیّله ام مجسم می کردم. در ذهنم دنیایی را می دیدم که روز بعد در شعله های آتش می سوزد. انسان هایی که قسمت اعظم آن ها مرده اند و بازماندگانی که به نهایت درماندگی و فلاکت دچار شده اند. ساعت به ساعت در انتظار اخبار دهشتناک سر
می کردم و ساعت به ساعت در مطبوعات عناوینی از این قبیل: « خروشچف دستور به پیش بروید تا غرق شوید را می دهد» و «امریکا در انتظار و سخت مراقب است»، انتشار می یافت و ساعت به ساعت از طریق تلویزیون و رادیو، اخبار بسیج جنگی در روسیه و بسیج پر سر و صداتری در امریکا، سخنرانی های جنگ طلبانه ی رییس جمهور امریکا و دیگر مسؤولین آن کشور و تخلیه -ی فلوریدا از خانواده های افسران و سربازان منتشر می شد. ساعت به ساعت می گذشت، بی آن که گامی در جهت جلوگیری از امحای قریب الوقوع بشر برداشته شود.
برتراند راسل، در قضیه ی «بحران کوبا» فعالیت های چشمگیری کرد. او در جایگاه فردی غیرمسؤول موفّق می شود با نوشتن نامه های متعدّدی به خروشچف، سرانجام او را متقاعد سازد که کشتی های خود را متوقّف و از بروز فاجعه ای قریب الوقوع جلوگیری کند.
دست آخر دو طرف به مصالحه ای رسیدند که در آن، «حفظ ظاهر» شده بود. ایالات متّحده رضایت داد که دیگر هرگز به کوبا حمله نکند و اتّحاد شوروی هم به ازای آن وعده داد که دیگر هرگز کلاهک های هسته ای اش را در آن جا مستقر نسازد. روس ها موشک هایی را که به کوبا برده بودند، خارج کردند و ایالات متحده هم به محاصره دریایی کوبا پایان داد.
مرحله ی دوم، معاهده ی منع آزمایش هسته ای در سال 1963 میلادی بود که نخستین پیمان تسلیحالتی موفّق است که دو ابرقدرت در عصر بعد از جنگ جهانی دوم منعقد ساخته اند.
مرحله ی سوم: گفت وگوهای محدود کردن سلاح های استراتژیک (سالت 1) است. این مذاکرات از سال 1969 میلادی آغاز شد و در سال 1972 با دیدار نیکسون از مسکو پایان یافت و به بستن «قرارداد محدود کردن سیستم های موشکی ضدّ پرتابه ای میان دو ابرقدرت» انجامید. قرارداد 1972 میلادی نخستین پیشرفت مهم در زمینه ی کاهش کلّ سلاح های اتمی در جهان بود.
مادّه ی اول معاهده ی 1972، متضمّن «همزیستی مسالمت آمیز» است که در آن آمده است:
دو جانب تأکید دارند که همزیستی مسالمت آمیز ، مهم ترین اساس و پایه ای است که در عصر جدید، روابط دو جانبه بر آن استوار است. اختلاف عقاید و تفاوت در نظم اجتماعی، مانعی در راه روابط دوستی دو جانبه یک دیگر نیست.
مرحله ی چهارم: سالت 2 است. این معاهده در سال 1974 میلادی منعقد شد که بر اساس آن می- باید ذخیره ی جنگ افزارهای هر طرف را به شمار معیّنی از موشک ها محدود کند.
مرحله ی پنجم در دیدار لئونید برژنف، صدر هیأت رییسه ی اتّحاد شوروی و جیمی کارتر، رییس جمهوری امریکا در ژوئن 1979 در دین، مذاکرات تازه ای در این زمینه صورت گرفت و
پیش نویس قرارداد تازه ای تهیه شد.
به طور خلاصه می توان گفت: «همزیستی مسالمت آمیز» بین شرق و غرب به مفهوم تخفیف تشنج - ها میان آن دو جبهه بوده است. هر یک از دو طرف به خطرهای جنگ هسته ای آگاه بودند و همین ترس از سلاح های مخرّب، آنان را به تدریج از دوران جنگ سرد که هر لحظه به جنگ اتمی نزدیک تر می شد، به دوران همزیستی مسالمت آمیز سوق داد و سرانجام بر اساس حقوق مشترک و منافع متقابل بین آن ها سازش و توافق ایجاد شد.
مبحث دوم : همزیستی مسالمت آمیز و معاهده های چند جانبه
بین المللی ایجاد کنند.
می توان گفت: عمده ترین تحوّلی که در قلمرو معاهده ها پدید آمده، چند جانبه کردن آن ها است. اهمیّت «معاهده های صلح چند جانبه» از این جهت است که اراده ی بخشی از روابط بین الملل، به کسب موافقت کشورهای متعدّد نیاز دارد. این نیاز ابتدا با جلب موافقت کشورها در چارچوب «معاهده های دو جانبه» برآورده می شد. از آغاز قرن نوزدهم، تنظیم « معاهده های چند جانبه» گسترش یافت و تغییرات عمده ای در آیین عقد معاهده ها پدید آمد و در واقع با عقد این نوع قراردادها ، اراده ی کشورهای بیش تری در جهت تحصیل اهداف مشترک، هماهنگ و موزون شد. در تحلیل حقوقی مربوط به معاهده های چند جانبه مرسوم شده تا به تناسب موضوعِ معاهده، میزان همبستگی کشورها در قلمرو آن موضوع اثبات شود. این معاهده های چند جانبه، در موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منعقد می شود. مطلب مورد بحث ما در این جا، معاهده های چند جانبه ای است که در جهت تأمین صلح و همزیستی بین کشورهای گوناگون قرار دارد که به چند مورد مهّم آن در صحنه ی حقوق بین الملل اشاره می شود:
نمونه ی اوّل: معاهده ی صلح وستفالی 1648 میلادی: این معاهده شاید نخستین معاهده ی صلح چند جانبه در چند قرن اخیر باشد. به طور معمول منشأ جامعه ی بین المللی فعلی به « معاهده ی وستفالی» که به جنگ های وحشیانه و خونین سی ساله پایان داده بود، باز می گردد. این جنگ ها باعث ریخته شدن خون مسیحیان بی شمار و خرابی فراوان شده بود و بزرگ ترین کشورهای اروپایی در این جنگ درگیر بودند. جنگ به علل مذهبی و به سبب مبارزه بین «کاتولیک ها» و «پروتستان ها» از سال 1618 میلادی آغاز شده بود؛ امّا رفته رفته، به صورت جنگی تمام عیار برای به چنگ درآوردن اقتدار سیاسی و نظامی در اروپا درآمد. معاهد ه ی صلح در دو شهر از ایالت «وستفالی» منعقد شد و به جنگ مذهبی خاتمه داد.
توضیحات دیگر مربوط به این معاهده در بحث تاریخچه گذشت.
نمونه ی دوّم: کنفرانس صلح 1899 و 1907 لاهه : این کنفرانس ها، نخستین کنفرانس های عمومی بین المللی هستند که برای تدوین و توسعه ی قواعد و ضوابط مربوط به مشکلات و تسلیحات و جنگ تشکیل شدند. کنفرانس های لاهه که در اوّلی 26 کشور، و در دومی ، 44 کشور شرکت داشتند ، کنوانسیون هایی برای حلّ مسالمت آمیز اختلاف های بین المللی تهیه، و قواعدی برای رفتار در جنگ و رفتار با زندانیان جنگی وضع کردند؛ حقوق و وظایف کشورهای بی طرف را تعیین، و مقرّراتی را برای وصول بدهی های بین المللی تنظیم کردند.
مهم ترین کمک کنوانسیون های لاهه به امر صلح ، ایجاد «دیوان دایم حکمیت» در لاهه بود. دولت های شرکت کننده تشویق شدند که اختلاف و منازعات خود را به این دادگاه محوّل کنند، نه این که به جنگ متوسّل شوند؛ امّا در عین حال، به این کار موظّف نشدند. این کنفرانس ها، نهادی بین المللی برای حفظ صلح تأسیس کردند. فعّالیت های این دو کنفرانس زمینه و سابقه ای را برای روش کار «جامعه ی ملل» و «سازمان ملل» پدید آورد.
نمونۀ سوم: معاهده ی بریان –کلوگ یاعهدنامه ی عمومی انصراف از جنگ : از اویل قرن بیستم، این اندیشه بروز کرد که باید جنگ را از میان برداشت و دولت ها نباید قاضی خویش باشند؛ بلکه باید نیرویی بالاتر از نیروهای دولت ها پدید آورد تا در کشمکش هایی که ممکن است به جنگ بینجامد، وساطت کنند. سرانجام در سال 1928 میلادی در پیمان «بریان – کلوگ» که به «پیمان پاریس» یا «عهدنامه ی عمومی انصراف از جنگ» نیز شهرت یافت، جنگ حرام و غیرقانونی اعلام شد و دولت های عاقد اعلام کردند که از این پس، جز در مقام دفاع از خود و برای حفظ صلح عمومی به جنگ اقدام نکنند. این معاهده تا سال 1939 میلادی به تصویب اغلب کشورهای مستقل جهان رسید.
نمونه ی چهارم: سازمان کنفرانس اسلامی: «سازمان کنفرانس اسلامی» متشکّل از کشورهای اسلامی، در سال 1971 میلادی به منظور ایجاد همبستگی و وحدت و همکاری میان کشورهای اسلامی در زمینه های مذهبی ، سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی ، از میان برداشتن تبعیض نژادی و استعمار و حمایت از مردم فلسطین در تلاشی که برای آزادی سرزمین خود بر عهده گرفته اند، تأسیس شد.
نمونه ی پنجم: جنبش عدم تعهّد و همزیستی مسالمت آمیز: «کشورهای غیر متعهّد» به کشورهایی می گویند که در عرصه ی سیاسی یا نظامی ، نه به غرب وابسته اند و نه به شرق ، بعد از جنگ جهانی دوم، کشورها به دو قطب متمایل شده اند: یا بلوک کمونیست یا بلوک کاپیتالیست؛ امّا این کشورها کوشیدند هیچ گونه وابستگی نظامی به قدرت های بزرگ نداشته باشند. در عمل کشورهای غیر متعّهد به یک یا چند قدرت بزرگ وابستگی داشتند؛ امّا به هر حال، کوشیدند که در صحنه ی بین المللی برای خود جایگاه ویژه ای داشته باشند. نخستین کنفرانس در سال 1955 میلادی با شرکت 28 کشور آسیایی و افریقایی در شهر «باندوگ اندونزی» برپا، و در آن، سنگ بنای «جنبش عدم تعهّد» گذاشته شد. نهرو ، عبدالناصر، سورکارنو و چوئن لای از جمله شخصیت - هایی بودند که در این کنفرانس حضور داشتند. در کنفرانسی که سال 1961 میلادی در «بلگراد یوگسلاوی» بر پا شد، گفته شد: این کشورها باید:
1. سیاستی مستقل که بر «همزیستی مسالمت آمیز» استوار باشد، در پیش گیرند؛
2. در هیچ اتحادیّه ی نظامی چند جانبه شرکت نکنند؛
3. از جنبش های آزادی بخش و استقلال طلبانه پشتیبانی کنند؛
4. در اتّحادیه های نظامی دو جانبه با قدرت های بزرگ شرکت نکنند.
فرق « سیاست بی طرف» و « عدم تعهّد» آن است که « بی طرفی» به طور معمول بر اساس قرارداد و با تضمین کشورهای بزرگ صورت می گیرد؛ در حالی که «سیاست عدم تعهّد» بدون تضمین کشور خارجی و بر اساس ابتکار رهبران سیاسی کشور، با توجّه به ماهیت و سرنوشت نیازهای اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی آن کشور صورت می گیرد.
«همزیستی مسالمت آمیز» و سیاست « تنش زدایی» از اموری بود که پیوسته در تمام
کنفرانس های جنبش عدم تعهّد، روی آن تأکید می شد و همزیستی مسالمت آمیز به این جهت در «اصل عدم تعهّد» قرار گرفت تا این موضوع را نشان دهد که کشورهای تازه استقلال یافته و جهان سوم، قصد پرخاش و ستیزه جویی ضدّ استعمارگران پیشین را ندارند؛ بلکه در پی آغاز حیات دوباره برای خود هستند.
اهداف جنبش عدم تعهّد
1. لزوم تغییرات در منشور سازمان ملل : چندین منشور سازمان ملل را که دولت های فاتح تدوین کردند، به طور طبیعی حقوق و امتیازاتی ویژه ای را برای خود در نظر گرفته اند. لازم است حرکتی در جهت ایجاد تغییرات و اعمال اصلاحات در منشور صورت گیرد؛ به گونه ای که این امتیازات به تدریج لغو شود.
2. هماهنگی در مواضع کشورهای غیر متعّهد: هدف دیگر جنبش ، ایجاد هماهنگی بین مواضع کشورهای غیر متعّهد بود تا از این طریق، با قدرت و پشتوانه ی سیاسی کافی بتوانند به «سازمان ملل» وارد شده، مواضع خود را به آن انتقال دهند و در تصمیم گیری های آن دخالت بیش تری داشته باشند تا بتوانند منافع کشورهای جهان سوم را تأمین کنند.
3. تأمین منافع اقتصادی: یکی دیگر از اهداف جنبش عدم تعهّد ورود ابعاد اقتصادی ، فنّی، تکنولوژیک و علمی در فعالّیت های سازمان ملل بود تا بدین وسیله ، سازمان را از فعالیت یک بُعدی آن در زمینه ی مسایل سیاسی خارج سازد.
4. ارتقای نقش سازمان ملل: هدف عمده ی دیگر جنبش عدم تعهّد، ارتقای نقش سازمان ملل در صحنه ی بین الملل به منظور ایجاد «روابط چند جانبه» به جای « روابط دو جانبه» بین کشورهای دنیا بود.
اصول همزیستی مسالمت آمیز از دیدگاه جنبش عدم تعهّد
اصول همزیستی مسالمت آمیز که در بیانیه ی «کنفرانس باندوگ» اعلام شد، عبارتند از : 1. احترام به حقوق اساسی و انسانی و اصول منشور ملل متحد؛ 2. احترام به حاکمیت و تمامیت سرزمینی همه ی ملّت ها؛ 3. به رسمیت شناختن برابری همه ی نژادها، ملّت ها، اعمّ از کوچک و بزرگ؛4. خودداری از دخالت یا مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر؛ 5. احترام به حقّ هر ملّت در دفاع مشروع فردی یا جمعی مطابق با منشور ملل متحّد؛ 6. خودداری از ترتیب دادن قراردادهای دفاع جمعی برای خدمت به منافع خاصّ هر یک از قدرت های بزرگ و نیز خودداری از اعمال فشار به هر کشور به وسیله ی کشور دیگر؛7. خودداری از تجاوز یا تهدید به تجاوز یا استفاده از زور، ضدّ تمامیت سرزمینی یا استقلال سیاسی هر کشور؛ 8. حلّ اختلاف های بین المللی از طرق صلح آمیز، مثل مذاکره، آشتی، داوری، رسیدگی قضایی و نیز راه های دیگر صلح آمیز به انتخاب دو طرف، منطبق با منشور ملل متحّد؛ ارتقای هم یاری و منافع متقابل ؛ 10. احترام به عدالت و تعهّدهای
بین المللی.
بررسی و تحلیل جنبش عدم تعهّد
مسالمت آمیز اختلاف های کشورها است. این کشورها با مصیبت ها و مشکلات فراوان، استقلال خود را به دست آورده بودند و نمی خواستند ضدّ کشورهای استعمارگر موضعی انقلابی و جنگی بگیرند. جنبش، برای تأمین مصالح و منافع کشورهای جهان سوم، افزون بر همزیستی مسالمت آمیز، بر اصول مهمّ دیگری هم چون اصل عدم مداخله در امور کشورها، احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها، عدم تجاوز، و مساوات تأکید داشتند. به جز اصل برقراری مساوات بین کشورها، اصول دیگر، اصول دفاعی هستند؛ بدان جهت که می خواستند خود را از دخالت کشورهای دیگر در امان بدارند. اصل احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها، به دلیل هجوم قدرت های نظامی و سیاسی به کشورهای تازه استقلال یافته طیّ سال های 1950-1960 میلادی در اصول عدم تعّهد گنجانده شد.
نکته ی دوم: جنبش عدم یا «کشور بی خط ها» : این جنبش در پی تشکیل بلوک جدیدی در دنیا نبود. با توجّه به اهداف و نیّات مشترک کشورهای تازه به استقلال رسیده، خواهان عدم وابستگی به دو بلوک شرق و غرب و ایجاد تعادل در دنیا است. از این جهت به «کشورهای بی خط» معروف بودند.
در عمل، کشورهای غیر متعّهد به یک یا چند قدرت بزرگ وابستگی داشتند و تلاش قدرت های استعماری برای نفوذ در کشورهای جهان سوم، مؤثّر واقع شد؛ امّا اینجا جنبش عدم تعهّد توانست نقش ویژه ای به این کشورها در صحنه ی بین المللی ببخشد و در تخفیف تشنج های دوران جنگ سرد سهم داشتند.
نکته سوم: نفوذ در سازمان ملل متحّد: جنبش عدم تعهّد به دلیل وضعیت دفاعی خود و محدودیت - هایی که برای بقا و ثبات کشورهای عضو وجود داشت و نیز به منظور فراهم آوردن زمینه ی لازم برای هم سطح شدن کشورهای دنیا، در نخستین اجلاس خود در بلگراد، به سال 1961 میلادی به سازمان ملل به دیده احترام نگریست و در همان اسناد اوّلیه ی ، بر نقش مهمّ سازمان ملل تأکید و علاقه خود را به تحکیم آن اعلام کرد.
در آن زمان، سازمان ملل، تحت نفوذ کامل ابرقدرت ها قرار داشت و کلیّه ی اهرم های قدرت در دست آنان بود. نفوذ عمیق و فعالیّت گسترده و این جنبش باعث شد تا اهرم های قدرت به تدریج از دست کشورهای قدرتمند خارج شود و فعّالیت ها و تصمیم های گرفته شده در سازمان ملل تا حدّی هماهنگ با کشورهای غیر متعّهد باشد.
امریکا معتقد بود که این کشورها ، به دلیل فقر، به صورت عضوی از سازمان ملل که حق رأی نداشته باشند، قابل پذیرش هستند؛ ولی سرانجام در سال 1969 میلادی، کشورهای غربی در موضع دفاعی قرار گرفتند و به پذیرش عضویت کشورهای تازه استقلال یافته به صورت عضو برابر با آن- ها و دارای حق رأی ناچار شدند. این روند باعث شد تا تعداد اعضای سازمان ملل از 59 کشور که در «کنفرانس سانفرانسیسکو» گرد آمده بودند، به 159 کشور افزایش یابد؛ بنابراین، تعداد آرا که یکی از اهرم های قدرت در سازمان ملل است، به نفع جنبش تغییر یافت.
جنبش هم چنین توانست در منشور سازمان ملل تغییراتی را پدید آورد. با پیشنهاد این کشورها و توافق پنج عضو دایم شورای امنیت، در سال 1965 میلادی تعداد کشورهای عضو شورای امنیت از یازده کشور به پانزده کشور افزایش یافت. تلاش دیگر آنان، ایجاد تغییرات در «شورای اقتصادی – اجتماعی» بود.
بیش ترین تلاش جنبش عدم تعّهد، تغییر در قطع نامه های صادر از «مجمع عمومی» و «شورای امنیت» است. قطع نامه ی 1514 در مورد « استعمارزدایی» مورد تأکید قوی واقع شد؛ در مجمع عمومی، مترادف بودن «صهیونسیم» با «نژادپرستی» به تصویب رسید؛ مسایل مربوط به «خلع سلاح» به جهتِ مورد علاقه ی جنبش عدم تعِّهد سوق داده، و به صورت موضوع استعمارگرایانه مطرح شد؛ موضوع توسعه ی منافع اقتصادی کشورهای جهان سوم، راهبرد توسعه ی بین المللی و ایجاد نظم نو اقتصاد بین المللی که به طور کامل مورد مخالف کشورهای غربی است، در مجمع عمومی به تصویب رسید.
تصمیم های مربوط به مسأله ی افریقای جنوبی و محکوم کردن سیاست «آپارتاید» در آن کشور و محکومیت اسراییل به دلیل تجاوزهای گوناگون آن و نیز در ارتباط با وضعیت اقتصادی جهان و مسأله ی توسعه و غیره که در مجموع به نفع کشورهای غیر متعّهد و اغلب، مورد مخالفت کشورهای قدرتمند و به ویژه کشورهای غربی بود نیز از دیگر فعالیت های جنبش است.
جنبش عدم تعهّد، علاوه بر نفوذ در شورای امنیت و مجمع عمومی، نفوذ خود در دبیرخانه سازمان ملل را نیز به سرعت آغاز نمود. زمانی تنها هفت کمیته ی فرعی در سازمان ملل داشت؛ ولی در حال حاضر، یکصد کمیته ی فرعی وجود دارد که بسیاری از آن ها مستقیماً بر خلاف منافع غرب عمل می کنند . مرکز مبارزه با آپارتاید ، استراتژی توسعه، خلع سلاح عمومی، شورای نامیبیا، کمیته ی استعمارزدایی و کمیته های دیگر در زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی، حمله ی خود را حتّی در انتخاب نام کمیته ها متوجّه غرب ساخته اند. ریاست اکثر این کمیته ها با شخصیت هایی از جهان سوم است و یا حداقّل ، اعضای کادر اجرایی، دبیرخانه و شورای اجرایی آن ها از کشورهای غیر متعّهد و جهان سوم می باشند.
نفوذ گسترده جنبش عدم تعّهد ، باعث انتقاد شدید کشورهای غربی، به ویژه امریکا شد، و از آن جهت که بخش عمده بودجه ی سازمان ملل را این کشور تأمین می کند، به تدریج این موضوع را مطرح کردند که سازمان ملل دیگر قابلیت اجرای تصمیم ها را ندارد، و صرفاً محلّی برای حماسه سرایی و ارایه ی مواضع کشورها در سخنرانی های طولانی شده است؛ از این رو، کشورهای قدرتمند به بهانه های گوناگون در پرداخت سهمیه های خود به سازمان ملل تأخیر ایجاد می کنند. اخیراً امریکا پنج درصد از سهمیه ی خودر ا کاهش داد و اعلام کرد که آرا در سازمان ملل باید با توجّه به سهمیه ها باشد، نه این که همه کشورها رأی مساوی داشته باشند. هم چنین به دلیل افزایش نقش کشورهای غیر متعّهد و جهان سوم، امریکا از سازمان یونسکو خارج شد و تهدید کرد که از بعضی سازمان های دیگر وابسته به سازمان ملل، مثل «فائو» خارج می شود. عکس العمل دیگرِ این کشور، موکول کردن ارسال کمک های مالی و اقتصادی به برخی از کشورهای فقیر جهان برای کسب آرای آن ها است.
نمونه ششم: سازمان وحدت افریقا: « سازمان وحدت افریقا» سازمانی منطقه ای است که افریقاییان در سال 1963 میلادی به منظور اعتلای همبستگی افریقایی، توسعه ی اقتصادی و حلّ و فصل مسالمت آمیز مناقشه ها پدید آوند. تمام کشورهای افریقا به جز افریقای جنوبی، عضو آن هستند. اهداف سازمان وحدت افریقا از این قرار است : 1.برابری حاکمیت کشورهای عضو؛ 2. احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها؛ 3. عدم مداخله در امور داخلی کشورها؛ 4. مخالفت با سوی -قصدهای سیاسی و براندازی؛ 5. پشتیبانی از جنبش های استقلال طلب؛ 6. عدم وابستگی به دو بلوک شرق و غرب.
از فعاّلیت های چشمگیر این سازمان، یاری رساندن به جنبش های رهایی بخش و ضدّ استعماری در کشورهای آنگولا، موزامبیک ، زیمباوه و نامیبیا است. این سازمان همانند جنبش عدم تهّعد، در سازمان ملل، نقش هماهنگ کننده میان اعضای خود را به عهده داشت . این سازمان موفّق شد کشور افریقای جنوبی را به دلیل «آپارتاید» از سازمان ملل اخراج کند، و «کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای افریقا» و «یونسکو» سردمدار تلاش برای برقراری تحریم تسلیحاتی ضدّ رژیم آپارتاید و «منشور افریقایی حقوق بشر» و « حقوق خلق» را نشر داد.
با این حال ، سازمان وحدت افریقا به دلیل اختلاف های درونی و نبود اقتدار، ناکامی ها و شکست - هایی هم داشته است. در حلّ منازعه میان «سومالی و اتیوپی» و مناقشه میان « زئیر و آنگولا» و جنگ «اوگاندا و تانزانیا» و جنگ داخلی چاد و دیگر مناقشه های این قاره ناتوان بود و در تأمین صلح و همزیستی و وحدت میان کشورهای قارّه ی افریقا که از اهداف دراز مدّت آن بوده است، ناکارآمد بود.
نمونه هفتم: کنفرانس امنیت و همکاری اروپا: از جمله معاهده های چند جانبه ای که به منظور تأمین امنیت، صلح ، همکاری در اروپا و به رسمیت شناختن مرزهای موجود در اروپا در سال 1975 میلادی پدید آمد، «کنفرانس امنیت و همکاری اروپا» است. برگزاری چنین کنفرانسی را اتّحاد شوروی در سال 1972 میلادی پیشنهاد داد، و 35 کشور شرکت کننده بعد از دو سال گفت وگو، بیانیه ای را به نام « سند در باب اتّخاذ تدابیر اطمینان آفرین و برخی از جنبه های امنیت و خلع سلاح» امضا کردند. این «تدابیر اطمینان آفرین» بر این پندار مبتنی است که اگر چه مناقشه ی شرق و غرب، آشتی ناپذیری منافع آن ها را منعکس می سازد، اغلب در باب این نگرانی ها و خوف ها بزرگ نمایی می شود؛ بنابراین، منافع و اصول مشترک بین کشورهای اروپایی ایجاب می کند که سیاست کاری و همزیستی مسالمت آمیز را جایگزین جنگ سرد و تنش های سیاسی کنند.
اگر چه، اجتماع و همکاری کشورهای اروپایی می تواند صلح را برای این قارّه و مناطق دیگر به ارمغان آورد، تجربه نشان داده است که قدرت های بزرگ هر جا نفع شان باشد، به این معاهده ها و اسناد بین المللی توجّهی نمی کنند.