گفتوگو با توماس پیکرینگ عضو شورای روابط خارجی آمریکا و استاد دیپلماسی دانشگاه « جرجتاون » درباره نفوذ از راه توافق هستهای
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون، روابط جمهوری اسلامی و آمریکا آنقدر تیره و پرتنش بوده است که نمیتوان نمونههای چندانی از مذاکره دوجانبه میان تهران و واشنگتن ذکر کرد. یکی از مهمترین و البته طولانیترین مذاکرات میان دو کشور، مذاکرات هستهای بوده است که به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران پیامدهای آن تنها به حوزه هستهای محدود نبوده و اهدافی فراتر از مسأله هستهای را در آن دنبال میکند. اظهارات مقامهای آمریکایی که مذاکرات هستهای را سرآغازی بر حل مسائل دوجانبه با ایران میدانند، این ذهنیت را تقویت میکند که آمریکا از مسیر مذاکرات هستهای به دنبال نفوذ در ایران و عادیسازی روابط خود با تهران است. اکنون پس از این مذاکرات، آیا آمریکا به توافق حاصل، به عنوان ابزاری برای عادیسازی روابط خود با ایران نگاه میکند ؟فکر میکنم توافق هستهای، سرآغازی برای ایجاد تحول در روابط ایران و آمریکا باشد که طی حدود 36 سال گذشته مملو از تنش و سوءتفاهم بوده است. توافق هستهای، بعد از مدتها و برای اولین بار این فرصت را برای ما فراهم میکند تا با یکدیگر همکاری کنیم و به اهداف مورد قبول دو طرف دست یابیم. البته نمیتوان انتظار داشت که این توافق، خودبه خود و به سرعت، منجر به برقراری کامل روابط دیپلماتیک میان ایران و آمریکا شود، اما معتقدم که این توافق کمک میکند تا فرآیندی آغاز شود که میتواند در نهایت همان مسیر را طی کند.
اینکه توافق هستهای، آغاز فرآیندی برای برقراری کامل روابط دیپلماتیک میان ایران و آمرکیا باشد، آیا به این معنا نیست که هدف نهایی و اصلی مذاکرات هم در واقع، همین عادیسازی رابطه با ایران و گسترش آن بوده است ؟ اگرنه، آمریکا به خوبی از صلحآمیزبودن برنامه هستهای ایران آگاه است و 16 آژانس اطلاعاتی ایالات متحده هم دو مرتبه، یکبار در سال 2007 و یک بار هم 2012، بر صلحآمیزبودن برنامه هستهای ایران صحه گذاشتند...
هدف مذاکرات هستهای فقط هستهای است و هیچ هدف دیگری ندارد. با وجود اینکه بسیاری از آمریکاییها، از جمله منتقدان توافق هستهای، خواهان گنجاندن اهداف دیگری بودند، اما این مذاکرات هدف دیگری نداشت. هرچند به نظر من این مذاکرات منجر به بازشدن درها میشود. نکته دیگر اینکه، دولت آمریکا از هماکنون در حال فکر کردن به گام بعد از مذاکرات است و البته این وظیفه هر دولتی است. افرادی مثل من که از دیرباز تحولات را زیرنظر داریم، معتقدیم که امکان همکاریهای بیشتر میان ایران و آمریکا در حوزههایی مثل افغانستان و عراق برای مقابله با طالبان و داعش نیز وجود دارد.البته میان اینکه میگویید هدف مذاکرات صرفاً هستهای است و نظر دیگرتان مبنی بر اینکه مذاکرات سرآغاز تحول در روابط دوجانبه است، تناقض وجود دارد! به هرحال، مسلماً دولت آمریکا در محاسبات خود، به تحولات داخلی ایران نیز توجه دارد. فضای سیاسی ایران نیز متنوع است و طیفی از سیاستمداران غربگرا به دنبال عادیسازی روابط با آمریکا و طیفی نیز به شدت با آن مخالف هستند، چون آن را مغایر منافع ملی و اصول سیاست خارجی کشور میدانند. برداشت شما از برآیند سیگنالهایی که پس از توافق هستهای از درون ایران دریافت میکنید، چیست ؟
البته خیلی زوده است که در این مورد صحبت کنیم. ما به دقت واکنشهای ایرانیان به توافق هستهای را زیر نظر داریم و فکر میکنم آنها هم به واکنشهای ما نگاه میکنند. به هر حال، با وجود آنکه برخی اظهارات و بحثهایی که در دو طرف صورت میگیرد ناامیدکننده و منفی است، اما حمایت کافی برای اجراییشدن توافق نیز در دو طرف وجود دارد. بنابراین، بسیار خطرناک است که مخالفان توافق بتوانند اقداماتی را برای اجرایینشدن آن انجام دهند. نمیخواهم به طرف ایرانی توصیهای کنم، اما فکر میکنم آنها میتوانند ادبیات بسیار منفی خود نسبت به آمریکا را تغییر دهند.آمریکا در چند دهه گذشته از هر فرصتی برای ارتباط با افکار عمومی و نفوذ در ایران استفاده کرد که پیامهای نوروزی روسای جمهوری، حمایت مالی از رسانههای فارسیزبان و توسعه شبکههای اجتماعی تنها بخشی از آنهاست. در دوران جنگ سرد نیز آمریکا برنامههای گسترده فرهنگی، هنری و دانشگاهی را در خصوص شوروی اجرا کرد تا افکار عمومی این اتحاد را به سود خود جهتدهی کند. اکنون بیم آن را داریم که آمریکا از توافق هستهای به عنوان بستری برای نفوذ ایران استفاده کند و قراین مختلف بر این نظریه صحه میگذارند. در دوران بعد از مذاکرات هستهای، آمریکا برای اثرگذاری و ارتباط با افکار عمومی ایران چه راهکارهایی دارد ؟
دولت آمریکا تمایل دارد تا با افکار عمومی ایران در تماس باشد، اما ما به دلیل عدم برقراری روابط دیپلماتیک، در این کشور حضور نداریم و تماسهای ما تنها محدود محدود به ملاقات با آن ایرانیانی است که به خارج کشور سفر میکنند و میتوانیم با آنها گفت و گو کنیم. فکر میکنم اگر فرآیند برقراری روابط به جریان بیافتد، در درازمدت، روابط ما برای هر دو طرف ارزشمندتر میشود.اما آمریکا همان الگوی دوران جنگ سرد و سیاست مهار شوروی را اکنون در قبال جمهوریاسلامی به کار گرفته است و هدفش از تلاش برای برقراری روابط دیپلماتیک نیز در واقع مهار ایران است، نه برقراری روابط دوستانه ...
فکر نمیکنم اینطور باشد. چرا که در جریان جنگ سرد، سیاست مهار در قبال شوروی به معنای اعمال محدودیتهای دایمی علیه این اتحاد بود که بسیاری از کشورهای دیگر نیز سیاست ما را دنبال کردند، اما در خصوص ایران، تحریمهای مهمی که علیه این کشور اعمال شده، بلافاصله بعد از اینکه جمهوری اسلامی به عناصر مختلف مشخص شده در ضمیمه سه توافق هستهای عمل کرد، لغو خواهند شد و قرار نیست تا ابد باقی بمانند. این تحریمها به به دنبال تغییر رژیم در ایران نبودند و هدفشان رسیدن به یک سازوکار مورد قبول دو طرف در خصوص مسأله هستهای ایران بود.بحث ما صرفاً در خصوص مسائل اقتصادی نیست. غیر از ما، حتی بسیاری از محققان آمریکایی معتقدند که فروپاشی اتحاد شوروی نتیجه اعمال قدرت نرم آمریکا و ترکیبی از سیاستها و برنامههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود. نظریهپردازان آمریکایی نیز همچنان بر کاربرد قدرت نرم و قدرت هوشمند تأکید دارند.
ببینید، من کمی بعد از فروپاشی شوروی، به عنوان سفیر ایالات متحده در روسیه منصوب شدم. دو اشتباه در تحلیلی که بیان کردید وجود دارد. اول اینکه، این قدرت نرم آمریکا نبود که موجب فروپاشی اتحاد شوروی شد ( میخندد ). دلیل اصلی فروپاشی اتحاد شوروی، مدیریت ضعیف امور اقتصادی آن بود. دوم اینکه، فشار بر ایران از طریق به کارگیری قدرت نرم آمریکا که همان تحریمها باشد، با هدف رسیدن به یک راه حل مذاکره شده، در خصوص اختلافات بر سر برنامه هستهای ایران بوده است و نه فروپاشی جمهوری اسلامی.طرح اقتصادی مارشال برای تضعیف قدرت نرم شوروی و گسترش نفوذ و هژمونی ایالات متحده به کار گرفته شد که نتیجه آن نیز فروپاشی این اتحاد بود. آیا معتقدید که آمریکا یکبار دیگر از ابزار اقتصادی، به شکلی متفاوت، برای تسلیم ایران استفاده کرده است ؟
طرح مارشال برای این طراحی شد تا به بازیابی اقتصادی کشورهای اروپایی در دوران بعد از جنگ جهانی دوم کمک کند و حتی آماده پذیرش اتحاد شوروی هم بود، اما این اتحاد خود از ورود به طرح مارشال امتناع کرد. به هرحال طرح مارشال با موفقیت توانست کشورهای غربی را به صحنه اقتصاد جهانی بازگرداند و رفاه داخلی را نیز در آنها ایجاد کند. این هدف بسیار مهمی برای هر دو طرف ( آمریکا و اروپا ) بود، زیرا این کشورها به لحاظ اقتصادی بسیار ضعیف بودند و نمیتوانستند روی پای خود بایستند و این مسأله تهدیدی از سوی اتحاد شوروی دیده میشد.ببینید، بسیاری از تحلیلگران شباهتهای گوناگونی را میان سیاستهای کنونی آمریکا در قبال ایران و سیاستهایش علیه شوروی در دوران جنگ سرد یافتهاند. برای نمونه حتی اوباما هم طی نطق خود بعد از توافق هستهای با ایران اعلام کرد که مسیر نیکسون و ریگان را علیه ایران پی گرفته است. با این اوصاف چگونه میگویید که سیاست آمریکا در قبال ایران بازتولید همان الگوی کلاسیک جنگ سرد نیست ؟
بله؛ اوباما خیلی واضح به مسیری که نیکسون، ریگان و کارتر در پیش گرفتند ارجاع داد. مسیر آنها، مذاکره با اتحاد شوروی برای رسیدن به توافقنامههایی با هدف محدودیت تسلیحاتی، به ویژه در خصوص تسلیحات هستهای بود تا مانع از بروز یک جنگ و فاجعه هستهای شوند که در آن زمان امکان داشت خیلی تصادفی و با محاسبات اشتباه یک طرف رخ دهد. بنابراین، آنها به دنبال ایجاد ثبات و کاهش تسلیحات هستهای بودند. آمریکا در آن زمان، قدرت نرم خود را به عنوان ابزاری برای ایجاد ثبات و به حداقل رساندن احتمال وقوع تصادفی جنگ هستهای به کار گرفت.از این مجموعه اقدامات به سیاستهای مهار شوروی تعبیری میشود. حال حتی اگر بپذیریم که سیاستهای آمریکا در قبال ایران ناشی از نگرانی این کشور از برنامه هستهای جمهوری اسلامی است، بازهم باید گفت که آمریکا مشابه مدل مقابله با شوروی، سیاستهای مهار ایران را اجرایی میکند.
به هیچوجه! سیاست آمریکا در خصوص توافق هستهای، سیاستی است که اعتقاد دارد، هرچه کشورهای بیشتری سلاح هستهای داشته باشند، احتمال وقوع جنگ به دلیل محاسبات اشتباه نیز بیشتر میشود. اوباما گفت که خواهان وجود « صفر سلاح هستهای » است. ایران باید به گرمی از چنین سیاستی استقبال کند، زیرا میگوید که خواهان سلاح هستهای نیست. پس [ پذیرش این سیاست آمریکا ] گامی مهم برای تحقق این مسأله است. به هر حال این سیاست هیچ ارتباطی به تغییر رژیم و مهار ایران ندارد. با وجود آنکه فکر میکنم این نگرانی و پیشفرضی است که به ویژه در سطوح بالای مقامهای ایران وجود دارد، ولی آمریکا به هیچوجه به دنبال این مسأله نیست. البته در کشور من ( آمریکا ) هم افراد معدودی هستند که فکر میکنند تغییر رژیم، سیاستی درست برای مواجهه با ایران است، ولی آنها یک اقلیت کوچک هستند و نماینده دولت آمریکا نیستند.آمریکا به غیر از سیاستهای اقتصادی، برنامههای زیادی از تأسیس و تأمین مالی برنامههای رادیو و تلویزیونی فارسی گرفته تا حمایت از اپوزیسیون اجرا کرده است تا قدرت نرم ایران و نه برنامه هستهای را تضعیف کند و بر افکار عمومی این کشور تأثیر بگذارد. همین سابقه هم موجب شده تا این تحلیل قوی وجود داشته باشد که آمریکا با توافق هستهای و کاهش تحریمهای اقتصادی به دنبال ترفیع جایگاه عناصر غربگرا از جمله برخی اصلاحطلبان در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی است. آیا آمریکا نمیخواهد که با دولتی لیبرال در ایران مواجه باشد ؟
چیزی که ممکن است آمریکا به آن علاقه داشته باشد، ربطی به این مسأله ندارد. ایالات متحده فقط روی مسأله هستهای متمرکز شده و هر تغییری در ایران، مربوط به خود این کشور و ایرانیهاست، نه آمریکا. من مطمئن هستم که رئیسجمهور اوباما، به رهبری ایران هم در این رابطه اطمینان خاطر بخشیده است.فکر میکنید تلاشهای آمریکا برای افزایش قدرت نرم و قدرت هوشمند خود در ایران، منجر به تغییر در شرایط داخلی ایران میشود و شرایطی ایجاد خواهد شد که در این کشور دیگر به آمریکا با سوءظن و دشمنی نگاه نشود ؟
هیچ نظری در این خصوص ندارم. هرکسی این امید را دارد که به واسطه برقراری تماسها و همکاریها برای رسیدن به راهحل مشکلات، سوءظن و تنش در دو طرف از بین برود.شما از دیرباز در مسائل مربوط به ایران ورود داشتید، به نظر شما گام بعدی آمریکا در رابطه با ایران چیست ؟
گام بعدی، گفتوگوهای دوجانبه در خصوص سایر مسائل است. من از سال 2002 تاکنون، یعنی تقریباً از 14 سال پیش، درگیر این فرآیند برای جلوبردن روابطمان با ایران بودهام.بعد از خروج هیأتمدیره شورای ایرانیان آمریکایی، فعالیت هدفمندی در خصوص ایران داشتید ؟
از سال 2002 تاکنون درگیر طرح « پروژه ایران » بودم و تلاش کردیم تا با مردم ایران و افرادی غیردولتی و غیررسمی گفت و گوهایی برقرار کنیم تا ببینیم آنها چه کمکی میتوانند بکنند، چه راهحلهای جایگزینی را پیشنهاد میدهند تا شرایط بهبود یابد.به عنوان سوال آخر، نظریهپردازان و تحلیلگران زیادی هستند که اعتقاد دارند دوران ابرقدرتی آمریکا رو به پایان است. آیا نظام حاکم بر ایالات متحده وجود چنین چالشی را پذیرفته است ؟ در این صورت برای مقابله با آن و حفظ هژمونی خود، چه برنامهای دارد ؟
آمریکا کاملاً از وجود چنین چالشهایی آگاه است. ایالات متحده به دنبال همکاری با سایر کشورها به منظور حل مشکلات بینالمللی است و آماده است تا نقش خود را به طور کامل ایفا کند و در صورت تمایل سایرین به دیدگاههای آمریکا، به عنوان یک کشور مهم و بزرگ، خواهان همکاری با آنها نیز هست. قدرت هوشمند، ابزاری برگزیده در سیاست خارجی است و باید به آن به عنوان ابزاری برای برجستهسازی و تأکید بر همکاری و نه خرابکاری، نگاه کرد. پیشتازبودن و ایفای نقش رهبری، وابسته به این است که این رهبر، شریکی قابل اتکا باشد. ایالات متحده نه به دنبال فتح سرزمین بوده و نه تسلط بر آنها، همانطور که خروجش از عراق و افغانستان نیز به وضوح این مسأله را نشان میدهد.منبع مقاله :
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394