آیا خبرنگاران بی‌طرف هستند؟

در عرصه‌ی خبرنگاری، عینیت (بی‌طرفی) از اصول اخلاقی بنیادین به حساب می‌آید. (Parenti, 1986) این اصل به چه معناست؟ عینیت برای سردبیران می‌تواند به این معنا باشد که از انتشار مطالب «مغرضانه» جلوگیری کنند....
شنبه، 10 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیا خبرنگاران بی‌طرف هستند؟
 آیا خبرنگاران بی‌طرف هستند؟

 

نویسنده: دیوید جیمز پاتر
برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی


 

در عرصه‌ی خبرنگاری، عینیت (بی‌طرفی) از اصول اخلاقی بنیادین به حساب می‌آید. (Parenti, 1986) این اصل به چه معناست؟ عینیت برای سردبیران می‌تواند به این معنا باشد که از انتشار مطالب «مغرضانه» جلوگیری کنند. با وجود این، آنها در انتخاب مطالب خبری، انتخاب بهترین گزارشگر برای نگارش مطلب خبری، ویرایش مطالب و انتخاب مطالب خبری صفحه‌ی نخست نشریه، در نهایت، از قضاوت شخصی خویش بهره می‌گیرند.
مفهوم عینیت لایه‌های معنایی متعددی دارد. اجازه دهید برای آشنایی با این اصل - که از مهم‌ترین معیارهای خبرنگاری است – برخی از این لایه‌ها را شرح دهیم.

جعل

همگان با این گفته موافقند که اگر خبرنگاری، حقایق و منابع خبری را جعل کند، چنین کاری کاملاً خلاف اصل عینیت خواهد بود. جعل همواره یک تهدید به حساب می‌آید. گاهی اوقات، خبرنگاران زمان یا همت کافی برای گردآوری حقایق مورد نیاز را نداشتند و بخش‌هایی از مطلب خبری را از خود می‌سازند یا برخی حقایق را بدون بررسی کامل می‌پذیرند. همچنین، به نظر جامیسون و وادمن (2003)، گاهی خبرنگاران برای تعریف مطلبی جذاب، حقایقی را که مانع خلق یک داستان خوب می‌شوند، نادیده می‌گیرند.
خوش‌بختانه، نمونه‌های زیادی از جعل خبر وجود ندارد. البته نمونه‌های مهمی هستند که در سال‌های اخیر رخ داده‌اند. لوری رابرتسون (2001) در مقاله‌ای به شرح 24 عملی می‌پردازد که آشکارا اصول اخلاقی را نقض می‌کنند و به اخراج خبرنگار منجر می‌شوند. این معضل در تمام مجازی رسانه‌ای مکتوب قابل مشاهده است، از جمله: مجله‌های شناخته شده (تایم، (1) نیو ریپابلیک (2) و بیزنس وییک (3))، روزنامه‌های پرشمارگان (وال استریت ژورنال، (4) نیویورک تایمز (5) و بوستون گلوب (6))، و روزنامه‌های کوچک (اس. سی. سان نیوز (7) و پی.‌ای. پرس اِنتراپرایز (8)) در بین خبرنگاران بخش‌های مختلف خبری نظیر ورزش، اقتصاد، اخبار عمومی، منتقدان هنری و غیره نیز می‌توان چنین معضلی را مشاهده کرد.
شاید مورد جیسون بِلر، گزارشگر 27 ساله‌ی نشریه‌ی نیویورک تایمز، شناخته شده‌ترین نقض اصول اخلاقی باشد. وی برای پیشرفت حرفه‌ای تلاش کرد داستان‌هایی چنان جذاب بنویسد که برای چاپ در بهترین بخش‌های نشریه انتخاب شوند. او برای این کار، حقایق را تا آنجا شاخ و برگ می‌داد که گاهی یک داستان کامل را شکل می‌دادند. وقتی دبیران نشریه‌ی تایمز داستان‌های وی را بررسی کردند، دریافتند که بسیاری از مطالب وی جعلی است و او را بی‌درنگ اخراج کردند. وقوع چنین رخدادی، اعتبار نشریه‌ی تایمز را خدشه‌دار کرده بود و هیئت تحریریه‌ی نشریه، خود را موظف دانست که در صفحه‌ی نخست، عذرخواهی 14 هزار کلمه‌ای چاپ کند. (Wolff, 2003)

تعصب

اگر کمی از مسئله‌ی جعل مطالب فراتر برویم، به مفهوم تعصب می‌رسیم. برای کشف تعصب، باید آن را تفسیر کرد و همین امر، تشخیص این نوع عدول از عینیت را دشوار می‌سازد. درک ساختگی یا واقعی بودن یک مطلب خبری نیاز چندانی به تفسیر ندارد، ولی در مورد تعصب باید بررسی کرد که آیا عناصری از مطلب به دلیل جانب‌داری خبرنگار حذف شده است یا خیر. بنابراین، تعصب خبرنگاران هم مانند جعل به طور عمد موجب تغییر شکل اخبار می‌شود، ولی تشخیص آنها برای مخاطبان کاری دشوار است. اگر شما با خبرنگار، موافق باشید، نتیجه می‌گیرید که هیچ تعصبی وجود نداشته است و برعکس، اگر منتقد خبرنگار باشید، چنین تصور می‌کنید که در خبررسانی تعصب وجود دارد. در ادامه به بررسی دو شیوه‌ای می‌پردازیم که تعصب روی تصمیم‌گیری خبرنگاران اثر می‌گذارد: تعصب در نادیده گرفتن داستان‌ها و تعصب در نوشتن داستان‌ها، به ویژه داستان‌های سیاسی.

تعصب در نادیده گرفتن داستان‌ها.

سازمان‌های خبری تنها بخش کوچکی از رویدادهای روزانه را پوشش می‌دهند. آیا تعصب در تصمیم‌گیری آنها برای انتخاب اخبار اثرگذار است؟ برخی معتقدند که تعصب در این فرآیند نقش اساسی دارد. برای مثال، اجازه دهید به یافته‌های یکی از مطالعات تحقیقاتی نگاهی بیاندازیم که به مقایسه‌ی رویدادهای دنیای واقعی و رویدادهای پوشش داده شده به وسیله سازمان‌های خبری می‌پردازد. (Jensen, 1997) این پروژه اولین بار در سال 1976 انجام شد و هدف آن، بررسی پوشش خبری رسانه‌های جمعی و شناسایی رویدادهای مهمی بود که امکان پوشش به دست نیاورده بودند. جنسِن (1997) می‌گوید: «موضوع اساسی در این پروژه، شکست رسانه‌های جمعی در ارائه‌ی اطلاعات مورد نیاز مردم برای تصمیم‌گیری درباره‌ی امور روزمره است. تنها در صورت وجود رأی‌‌دهندگانی آگاه می‌توان به جامعه‌ای برابر و عدالت محور دست یافت. عموم حق دارند درباره مسائل اثرگذار بر سرنوشت خود اطلاعات کسب کنند و مطبوعات، مسئول این اطلاع‌رسانی هستند». (p. 10)
جنسن معتقد است که رسانه‌ها در انتخاب رویدادها برای پوشش خبری، جانب‌دارانه عمل می‌کنند. وی می‌گوید:
"رسانه‌ها بیش از آنکه به فرصتی منحصر به فردی بیاندیشند که براساس متمم نخست قانون اساسی برای آنها فراهم آمده است، نگران سود سه ماهه‌ی بعدی خود هستند. بیشتر خبرنگاران در تلاشند تا شغل و درآمد خود را حفظ کنند، نه اینکه در راستای دست‌یابی مردم به حق خود (آگاهی) بجنگند... امروزه جریان اصلی رسانه‌های جمعی در ایالات متحده به طور بنیادین به سه بخش از جامعه می‌پردازد: ثروتمندان، سیاست‌مداران و ورزش دوستان. عملکرد رسانه‌ها در ارائه‌ی اطلاعاتی جامع و قابل اطمینان به فعالان عرصه‌ی سهام، سیاست و ورزش منحصر به فرد بوده است. (p. 12)"
به اعتقاد جنسن (1997)، در میان خبرنگاران، توطئه‌ای آگاهانه برای سانسور اخبار وجود ندارد. وی در این باره می‌گوید:
"عملکرد رسانه‌ها چنان متنوع، پیش‌بینی‌ناپذیر و سریع است که نمی‌توان تصور کرد یک دار و دسته‌ی رسانه‌ای منحوس و محافظه‌کار آنها را کنترل می‌کند. با وجود این، در بین مالکان و مدیران سازمان‌های رسانه‌های جمعی شاهد نوعی تشابه آرا و عقاید هستیم. این توطئه‌ی از پیش طرح‌ریزی نشده در کنار دیگر عوامل، موجب شکست نظاماتیک رسانه‌ها در انجام وظیفه‌ی اطلاع‌رسانی عمومی می‌شود. با وجود اینکه این موضوع موجب سانسور آشکار – چنانکه در برخی جوامع شاهد هستیم – نمی‌شود، واقعیت دارد و در بیشتر موارد، برای سعادت جامعه زیان‌بار است. (pp. 14-15)"
جنسن (1995) در یکی از کتاب‌های خود به نام سانسور شده: خبرهایی که اخبار را نمی‌سازند – چرا (9) به شرح داستان‌های متعددی می‌پردازد که به نظر مهم می‌رسند، ولی حتی اگر پوشش خبری هم کسب کرده‌اند، بسیار ناچیز بوده است. برای مثال، در سال 1985، مؤسسه‌ی ملی امنیت و سلامت شغلی در امریکا اعلام کرد که در سرتاسر کشور در 258 واحد کاری، بیش از 240 هزار نفر در معرض خطر هستند. هدف این مؤسسه، توجه به امنیت شغلی و اطلاع‌رسانی به کارگران است، به ویژه وقتی بر اثر تماس با مواد شیمیایی و دیگر مواد خطرناک در محیط کار، در معرض خطرهای جدی نظیر ابتلا به بیماری‌های خطرناک باشند. تا سال 1995، این مؤسسه در طول ده سال تنها توانسته بود به کمتر از 30% از کارگران شناخته شده و در معرض خطر اطلاع‌رسانی کند. بنابراین، با وجود آگاهی مؤسسه‌ی ملی امنیت و سلامت شغلی از وضعیت خطرناک 170 هزار کارگر، در طول یک دهه، هیچ نوع اطلاع‌رسانی در این زمینه برای آنها صورت نگرفت. رسانه‌های خبری این سهل‌انگاری دولت را به مدت یک دهه نادیده گرفتند.
در نمونه‌ای جدید، پوشش خبری ناکافی در جریان فرماندهی جنگ عراق است. سازمان‌های خبری صرفاً همین ادعای دولت جورج بوش را پذیرفتند که عراق، سلاح‌های کشتار جمعی در اختیار دارد و امنیت ایالات متحده و دنیا را تهدید می‌کند. ادعایی که بعدها بی‌پایه بودن آن مشخص شد.

تعصب درباره‌ی دیدگاه‌های سیاسی خاص.

بیشتر افرادی که اخبار را به دقت پی‌گیری می‌کنند، از وجود تعصب خبری لیبرال یا محافظه‌کار گله دارند یا شاید به منفی‌نگری بسیار در اخبار اشاره کنند. تحلیلی از مؤسسه‌ی نظرسنجی عمومی گالوپ نشان می‌دهد که بیش از نیمی از مردم امریکا معتقدند رسانه‌ها تحت تأثیر عوامل متعددی هستند از جمله: آگهی‌دهندگان، شرکت‌های تجاری، دموکرات‌ها، دولت مرکزی، لیبرال‌ها، ارتش و جمهوری‌خواهان. (Becker, Kosicki, & Jones, 1992) در نظرسنجی‌های انجام شده در صنعت مطبوعات نیز نتایج مشابهی به دست آمده است. برای مثال، انجمن سردبیران امریکایی با انجام یک نطرسنجی نتیجه گرفت که بیشتر مردم به گرایش‌های سیاسی رسانه‌ها اعتقاد دارند. (Jeffres, 1994)
بخش جالب ماجرا اینجاست که محافظه‌کاران معتقدند رسانه‌ها به سمت لیبرال‌ها گرایش دارند و لیبرال‌ها نیز معتقدند رسانه‌ها گرایش‌های محافظه‌کارانه دارند. محافظه‌کاران از این گله‌مند هستند که بیشتر گزارشگران دیدگاه‌های لیبرال دارند و هنگام تنظیم خبر، این تعصب خود را نشان می‌دهند. در سوی دیگر، لیبرال‌ها معتقدند گزارشگران محافظه‌کار قدرت زیادی به دست آورده و برای تضعیف لیبرال‌ها، اولویت‌های امریکا را بازتعریف کرده‌اند.
در نخستین روزهای شکل‌گیری ایالات متحده، بیشتر روزنامه‌ها را افرادی با گرایش‌های سیاسی آشکار راه‌اندازی می‌کردند که می‌کوشیدند دیدگاه خود را گسترش دهند. هر شهر، روزنامه‌های متعددی داشت که هر یک به نگرش سیاسی متفاوتی تعلق داشت. روزنامه‌ها تعصب سیاسی داشتند و آشکارا آن را نشان می‌دادند. تا اواخر دهه‌ی 1800، نشریه‌ها با هدف کسب بیشترین شمارگان ممکن، تمرکز خود را از سیاست به سمت اقتصاد معطوف کردند. روزنامه‌ها برای رسیدن به این هدف و نرنجاندن خوانندگان بالقوه‌ی نشریه، دیدگاه سیاسی خود را کنار گذاشتند. همچنان در میان نشریه‌ها شاهد این گرایش اقتصادی هستیم. نشریه‌ها در راستای جذب حداکثری مخاطبان و نه حمایت از دیدگاه سیاسی خاصی تصمیم‌گیری می‌کردند. گاهی اوقات، رسانه‌ها از بحث درباره یک دیدگاه سیاسی خاص برای جذب مخاطبان بیشتر بهره می‌گیرند، ولی نمونه‌هایی از این دست را بیشتر در میان رسانه‌های تخصصی شاهد هستیم. با وجود این، سازمان‌های خبری عمده همانند شبکه‌های تلویزیونی و روزنامه‌های پرشمارگان تلاش دارند در مسائل سیاسی، هر دو طرف را در نظر قرار دهند تا بی‌طرف به نظر رسیده و افراد مختلف با دیدگاه‌های سیاسی متفاوت را به سمت خود جلب کنند. چنین رویکردی را دی آلِسیو و آلِن (2000) نیز تأیید کرده‌اند. آنها با ارائه‌ی تحلیلی کلان از 59 مطالعه‌ی کمی انجام شده درباره‌ی تعصب خبری در مبارزات ریاست جمهوری از سال 1948 به این نتیجه رسیدند. این دو محقق در روزنامه‌ها و مجله‌ها هیچ مدرکی دال بر تعصب سیاسی نیافتند و در اخبار شبکه‌های تلویزیونی نیز تنها تعصبی «جزئی» به چشم می‌خورد.
توجه به نکته که آیا مجاری خبری خاص، تعصب محافظه‌کارانه یا لبیرال دارند یا خیر، امری مهم است. با این حال، مهم‌تر از آن، توجه به تعصبی فراگیر و به عبارت دیگر، تعصب سودجویانه، سرگرمی و سطحی‌نگری در میان تمام مجاری خبری است. در بحث درباره‌ی تصعب خبری اگر تنها به گرایش‌های سیاسی توجه کنیم، در واقع، با خطر نادیده انگاشتن تصویری بزرگ‌تر روبه‌رو شده‌ایم؛ تصویری از جهان که رسانه‌های خبری برای ما ترسیم می‌کنند و نه تنها اولویت فکری ما را مشخص می‌سازند، بلکه موضوع اندیشه و شیوه‌ی اندیشیدن ما درباره‌ی آن و حتی موجودیت ما را تعیین می‌کنند.

داستان ناقص

در سطحی عمیق‌تر از تحلیل با این دیدگاه روبه‌رو می‌شویم که خبرنگاران، بی‌طرف نیستند؛ چون تنها بخشی از داستان را برای ما تعریف می‌کنند. معمولاً به این نوع از تحریف، تعصب اطلاق نمی‌شود؛ چون به نظر نمی‌رسد که خبرنگار در گمراهی مخاطب، عمدی داشته باشد، بلکه خبرنگاران تنها به دلیل کمبود وقت یا نداشتن منابع کافی، داستان را کامل شرح نمی‌دهند. خبرنگار در این نوع از تحریف، قصد گمراه‌سازی مخاطب را ندارد، ولی افرادی که با داستان ناقص روبه‌رو می‌شوند، در واقع، تصویری تحریف شده از واقعیت را دریافت کرده‌اند و در نتیجه، نمی‌توان مدعی عینیت چنین داستان‌هایی شد.
یکی از انواع شکل‌گیری داستان ناقص زمانی است که پوشش خبری یک داستان مهم در حالی قطع شود که هنوز رویدادهای مهمی از آن در حال وقوعند. نمونه‌ی این موضوع، پوشش خبری مذاکرات مربوط به عقد قرارداد 21 میلیارد دلاری صنعت دخانیات است. بین سال‌های 2000 تا 2002، یعنی زمانی که شرکت‌های تولید کننده‌ی دخانیات، میلیاردها دلار به دولت‌های ایالتی پرداخت می‌کردند، مطبوعات پوشش خبری این داستان را متوقف کردند. چرا پوشش خبری چگونگی مصرف این پول اهمیت دارد؟ در قرارداد قید شده بود که ایالت‌ها باید این پول را در راه حفظ سلامتی شهروندان و آموزش آنها – به ویژه کودکان – در زمینه‌ی شناخت خطرهای سیگار صرف کنند. تنها 5% از این مبلغ صرف فعالیت‌های ضد سیگار شد. در عوض، بخش عمده‌ی آن صرف جلب رأی در تمام ایالت‌های امریکا شد و در کارولینای شمالی نیز بیشتر این مبلغ صرف کمک مالی به کشاورزان توتون گردید. هدف از اختصاص این یارانه‌ها، کمک به کشاورزان توتون برای کشت محصولات دیگر نبود، بلکه تمامی این هزینه‌ها برای مدرنیزه کردن کشتزارهای توتون آنها بود. (Mnookin, 2002) همچنین مطبوعات در مورد شیوه‌ی تأمین این مبلغ، اطلاع‌رسانی عمومی چندانی نکردند. بیشتر مردم می‌دانند شرکت‌های تولید کننده‌ی دخانیات این پول را تأمین کرده‌اند، ولی نمی‌دانند این شرکت‌ها این مبالغ را از کجا به دست می‌آورند. امروزه هر یک از شرکت‌های اصلی تولید کننده‌ی دخانیات صدها نوع محصول غذایی موجود در فروشگاه‌ها را نیز در اختیار دارند. بنابراین، بی‌راه نیست اگر بگوییم این پول از طریق افزایش قیمت بیسکویت، غذاهای کودک، بادام زمینی کره‌ای، غذای سگ، سوپ و دیگر مواد غذایی به دست آمده است.
نوع دیگری از شکل‌گیری داستان ناقص هنگامی است که خبرنگار، واقعه را تنها از یک منظر روایت می‌کند. دیدگاه معمول خبرنگاران امریکایی در روایت یک واقعه، موجه نشان دادن عملکرد ارتش امریکا و ناموجه جلوه دادن افرادی است که این ارتش به آنها هجوم می‌برد. برای مثال، جی. ام. فیشمن و ماروین (2003) به تحلیل عکس‌هایی پرداخته‌اند که در طول 21 سال در صفحه‌ی نخست روزنامه‌ی نیویورک تایمز چاپ شده‌اند. آنها با تمرکز روی خشونت دریافتند که نیروهای غیر امریکایی به صراحت، خشن‌تر از نیروهای امریکایی تصویر شده بودند. اگر هم خشونتی از جانب امریکایی‌ها نشان داده شده بود، در مقایسه با غیرامریکایی‌ها چندان آشکار و صریح نبودند. تصویر تکراری خشونت غیرامریکاییان با رویکردی بی‌رحمانه ترسیم شده است، حال آنکه تصاویر مربوط به خشونت امریکاییان چندان وحشتناک نبود و با قساوت همراه نیست. بنابراین، خشونت، بیشتر به گروه‌های بیرونی نسبت داده می‌شود تا گروه‌های داخلی.

بافت

شاید بتوان گفت عمیق‌ترین سطح در تحلیل مفهوم عینیت زمانی مطرح می‌شود که به ماهیت بافت می‌پردازیم. به عبارتی دیگر، برای آنکه خواننده بتواند رویدادی را درک کند، به چه میزان از اطلاعات زمینه‌ای نیاز دارد. بدون در نظر گرفتن بافت، داستان مفهومی مبهم پیدا می‌کند. برای مثال، ممکن است در داستانی گزارش شود که امروز صبح آقای جونز به دلیل ارتکاب به قتل دستگیر شد. اگر بافت این خبر را تغییر دهیم، احتمالاً حقایق آن نیز معانی متفاوتی به خود می‌گیرند. مثلاً شاید خبرنگاری این خبر را در بافتی تاریخی روایت کند و بگوید آقای جونز پس از قتل چندین نفر در طول یک دهه‌ی گذشته دستگیر شده و چندین سال را در زندان به سر برده بود، ولی اخیراً به حکم یک قاضی بی‌تجربه و آزادی‌طلب آزاد شده بود. برعکس، ممکن است چنین گفته شود که پلیس، آقای جونز – یکی از نامزدهای کسب سمت شهرداری – را دستگیر کرده است، با اینکه فردی دیگر در بازداشت پلیس است که هم اعتراف کرده و هم احتمالاً مالک سلاحی است که قتل با آن انجام شده است. حقیقت این بازداشت در بافت‌های مختلف، معانی متفاوتی به خود می‌گیرد.
اجازه دهید نمونه‌ی دیگری از بافت را در نظر بگیریم. در تابستان 1995، آلِن لیتل از خبرنگاران خارجی کارآزموده‌ی بی. بی. سی.، در حال پوشش خبری جنگ بوسنی بود. یک روز هنگامی که سربازان صرب در حال پیش‌روی به سمت یکی از شهرهای مسلمان‌نشین بودند، وی تصمیم گرفت تا گزارش یک قتل عام قریب‌الوقوع را روایت کند. سردبیرش به دلیل رعایت نشدن بی‌طرفی در چنین گزارشی، وی را از انجام چنین کاری بازداشت. به لیتل دستور داده شد که تنها وقایع روز را گزارش کند، آن هم بدون هیچ پیش‌زمینه و برداشتی از سوی خودش. گرچه وی می‌دانست کشتار مسلمانان، رسم دیرینه‌ی صرب‌هاست و شهر بی‌دفاع است و احتمالاً به زودی به دست صرب‌ها می‌افتد، نتوانست این بافت را در داستان خبری خود بگنجاند. در یازدهم جولای، سربازان صرب شهر را تسخیر کردند و پس از محاصره هزاران مرد و پسر روستایی، تمامی آنها را به قتل رساندند. لیتل می‌گوید: «هنوز از اینکه در آن مورد کوتاهی کردم، احساس آلودگی و تباهی می‌کنم.» (Randolph, 1997, p.A5) اگر بنا بود پوششی دقیق و کامل از این رویداد ارائه شود، باید آن را در بافت اهداف صرب‌ِ‌ها و رفتارهای پیشین آنها در طول جنگ گزارش می‌کردند. به این ترتیب، مخاطبان می‌توانستند وحشت راستین خشونت را به چشم ببینند و درک بسیار بهتری از آنچه در حال وقوع است، به دست بیاورند. با وجود این، صرفاً برای حفظ حس «عینیت» یک سردبیر، لیتل تنها به گزارش جزئیات میزان پیشروی روزانه‌ی نیروهای صرب محدود شده بود. کدام شیوه‌ی گزارش برای خوانندگان معنادارتر بود؟ گزارشی که در آن، اطلاعات ارائه شده درباره‌ی بافت بیشتر بود. با این حال، در چنین موقعیت‌هایی، خبرنگار و سردبیر هر دو تلاش دارند «عینیت‌گرا» باشند، ولی وقتی در مورد «عینیت» سخن می‌گویند، منظور کاملاً متفاوتی دارند.
باجیکیان (1992) معتقد است که مهم‌ترین نوع تعصب در خبرنگاری وقتی روی می‌دهد که داستانی بدون اشاره به بافت آن روایت شود. نگرانی معمول این است که بافت تنها نظر خبرنگار است و در یک «گزارش عینی» باید از ارائه‌ی نظرهای شخصی خودداری شود. باجیکیان این گونه ادامه می‌دهد: «میان جانب‌داری و قرار دادن حقایق در بافتی نسبتاً آگاهانه از تاریخ و شرایط اجتماعی، تفاوت وجود دارد. جامعه‌ی مطبوعاتی امریکا تفاوت کارآمدی میان این دو قائل نشده است». (p. 214) وی معتقد است که «برای زدودن ویژگی اجتماعی خبرهای استاندارد امریکایی، فشارهای تجاری عمده‌ای وجود دارد. بافت اجتماعی – اقتصادی، آگاهانه به شکلی اجتناب‌ناپذیر، مفاهیمی سیاسی نیز به همراه دارد که ممکن است به مذاق برخی مخاطبان که جهان‌بینی متفاوتی دارند، خوش نیاید» (p. 214) بنابراین، رسانه‌ها حقایقی مسلم درباره‌ی موضوع‌های مختلف را گزارش می‌دهند،ولی معنای پشت این حقایق را نادیده می‌گیرند و با این کار، توانایی ما در درک این معانی به شدت کاهش می‌دهند.
با وجود اهمیت زیاد اطلاعات مرتبط با بافت، بسیاری از داستان‌ها بافت بسیاری کمی ارائه می‌دهند. (Parenti, 1986) مثلاً هر یک از داستان‌های متعددی که همه روزه در مورد جرایم به چاپ می‌رسند، تنها به حقایق مربوط به همان یک جرم محدود می‌شوند. به ندرت پیش می‌آید که بافتی درباره آمار جرم یا شیوه‌ی هماهنگی جرم گزارش شده در داستان با الگوهای تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و غیره ارائه شود. داستان‌های جنایی برای ذهن مانند پاپ کورن هستند. هر کدام از داستان‌ها، کوچک، ساده و همانند دیگر داستان‌ها هستند. آنها به ذهن ما القا می‌کنند که در حال مصرف اطلاعات هستیم. البته چنین داستان‌هایی برای ذهن، ارزش اطلاعاتی ناچیزی دارند. بعد از سال‌ها دریافت چنین اطلاعاتی، به این باور می‌رسیم که بیشتر جرم و جنایت‌ها از نوع جرایم خشونت‌آمیز خیابانی‌اند و پیوسته در محیط پیرامونی در حال افزایش هستند. البته حقایق دنیای واقعی نشان می‌دهند که بیشتر جرایم از نوع اداری (اختلاس، کلاه‌برداری، جعل سند، سرقت هویت و غیره) و مالی (سرقت، دزدی از مغازه و غیره) هستند، نه جرایم خشونت‌آمیز (قتل، تجاوز، سرقت مسلحانه و غیره). در این میان، همین جرایم نادر خشونت‌آمیزند که پوشش داده می‌شوند؛ چون از هنجارها دورترند و بنابراین، احتمالاً توجه مخاطبان خبری بیشتری را جلب خواهند کرد.
اگر بنا باشد خبرنگاران اطلاعات بافتی بیشتری را ارائه دهند، دو مشکل عمده وجود خواهد داشت. نخست، خبرنگاران مختلف از نظر میزان استعداد کاملاً متفاوتند و برای آنکه خبرنگاری بتواند در بازه‌ی زمانی محدود، اطلاعات بافتی مناسب ارائه دهد، باید واقعاً با استعداد و با تجربه باشد. دوم، وقتی به خبرنگاران مسئولیت داده شود تا اطلاعات بافتی را ارائه دهند، ممکن است ایشان تمام تلاش خود را صرف تعریف معنای رویداد برای مخاطب کنند. در این صورت، اگر خبرنگاری، یکی از عناصر مهم بافت را از قلم بیاندازد (عمدی یا سهوی)، ممکن است معنا از بنیان تغییر کند.
از بیشتر رسانه‌های خبری به دلیل ارائه‌ی اطلاعاتی صرفاً سطحی انتقاد می‌شود. بنابراین، رسانه‌های خبری، راهنمایی لازم را درباره تصمیم‌گیری صحیح در مورد مسائل روز به عموم ارائه نمی‌دهند. شاهد چنین ادعایی، نتایج به دست آمده از نظرسنجی‌های عمومی است که نشان می‌دهند عموم مردم از دسترسی به اطلاعات مهم بی‌بهره‌اند. مثلاً در جریان نظرسنجی‌های عمومی مشخص شد که تنها 17% از مردم، معضل جرم را در اجتماع خود، مسئله‌ای جدی قلمداد می‌کنند. در حالی که 83% از مردم امریکا معتقدند جرم از معضلات عمده‌ی جامعه است. (Whitman & Loftus, 1996) این سخن بدان معناست که بیشتر مردم، خود، تجربه‌ای از جرم در طول زندگی ندارند و بنابراین، تصور نمی‌کنند که این مسئله در محل زندگی‌شان معضلی جدی قلمداد شود ولی، معتقدند که کشور در وضعیت خوبی نیست.
اجازه دهید نمونه‌ای را بررسی کنیم که در جریان آن، حقایقی مطرح شده‌اند، ولی به دلیل اینکه خبرنگار، اطلاعات بافتی کافی نداده است،‌ مخاطبان به نتایجی اشتباه رسیده‌اند. در سال 2004، گزارشگر نشریه‌ی لس آنجلس تایمز، لری استورات براساس گزارش دریافتی از گروهی که خود را «مؤسسه‌ی تنوع‌طلبی و اخلاق‌گرایی در ورزش» می‌نامیدند، مطلبی نگاشت وی در مطلب خود چنین نوشت که براساس گزارش، آمار فارغ‌التحصیلی در بین شش دانشکده‌ی شرکت کننده در مسابقات بسکتبال 16 تیمی – که زیر نظر انجمن ملی قهرمانی دانشجویان برگزار می‌شد - 50% بوده است. در این گزارش به مخاطب این گونه القا می‌شد که دانشگاه‌ها (دست‌کم شش دانشگاه) از قهرمانان خود بهره‌کشی می‌کنند. نکته‌ای که در این گزارش بدان اشاره نشده بود، این بود که در سرتاسر کشور، تنها 50% از دانشجویانی که برای دوره‌ی چهار ساله‌ی کارشناسی وارد دانشگاه می‌شوند، موفق به کسب این مدرک می‌شوند. بنابراین، برخلاف آنچه این داستان القا می‌کرد، مشکل، آمار پایین فارغ‌التحصیلی در بین تیم‌های بسکتبال نیست. مسئله‌ی واقعی، آمار نسبتاً بالای دانشجویان انصرافی است. همچنین این خبرنگار از قول گزارش دریافتی خود شکایت کرده بود که چرا تنها سه تیم از میان شانزده تیم بسکتبال، مربی افریقایی – امریکایی داشته‌اند. حال پرسش اینجاست که چرا چنین رقمی بد است؟ اگرچه عددی بود، خوب تلقی می‌شد؟ اگر قرار بود این رقم به نسبت تعداد افریقایی – امریکایی‌های ساکن ایالات متحده باشد، می‌بایست 12% کل مربیان را شامل می‌شود. در این صورت، باید تنها دو مربی در بین شانزده مربی تیم‌های بسکتبال، افریقایی – امریکایی می‌بودند. اگر قرار بود این تعداد را به نسبت بازیکنان افریقایی – امریکایی درتیم‌های بسکتبال انجمن ملی قهرمانی دانشجویان در نظر بگیریم، درصد مربیان باید بیشتر از این می‌شد. البته باز هم این پرسش مطرح می‌شد که شاید در تیم‌ها به افریقایی – امریکایی‌ها بیش از اندازه میدان داده می‌شود و شاید مشکل این باشد که حضور غیر افریقایی – امریکایی‌ها در تیم‌ها به آن اندازه که باید، پررنگ نیست. چرا باید تعداد بازیکنان اسپانیایی یا آسیایی – امریکایی افزایش پیدا کند؟ محاسبه‌ی میزان کافی اطلاعات مسئله‌ی پیچیده‌ای است. اگر خبرنگاران، اطلاع‌رسانی به مخاطبان و کمک به آنها برای تصمیم‌گیری درست را وظیفه‌ی خود بدانند، باید بافتی با جزئیات بیشتر ارائه دهند. در عوض، اگر خبرنگار، مطلبی سطحی بنویسد که تنها یک تناقض را بازنمایی می‌کند، به جای آموزش به مخاطبان، احساسات منفی را در آنان برمی‌انگیزد.
به طور خلاصه، همان‌طور که شاهد هستید، عینیت، مفهومی پیچیده است که سطوح معنایی متفاوتی را دربرمی‌گیرد. بنابراین، درک اینکه هر کس هنگامی استفاده از این عنوان دقیقاً چه منظوری دارد، کار ساده‌ای نیست. پس بهتر است به جای تمرکز روی عینیت، به مفهوم دیگری نظیر تعادل بپردازیم که در یک پوشش خبری با کیفیت، ملاکی منطقی محسوب می‌شود.

تعادل

همه‌ی خبرنگاران ناچارند هنگام پوشش خبری، تصمیم‌های متعددی بگیرند. آنها برای این کار از دیدگاه خبری بهره می‌جویند ولی، این دیدگاه، فهرستی رسمی از مراحلی ندارد که با دنبال کردن آنها بتوان به تصمیم‌گیری دقیق رسید. هر خبرنگاری، دیدگاه خبری را با دیدگاه شخصی تعبیر می‌کند. بنابراین، مفهوم عینیت، مفهومی دست‌نیافتنی است. اگر کارهای ارائه شده از سوی خبرنگاران را با معیار عینیت بنگریم، همواره مشکلات متعددی را تشخیص خواهیم داد. بنابراین، باید به معیاری منطقی‌تر و مفیدتر نظیر تعادل بپردازیم.
بسیاری از خبرنگاران معیار تعادل را ترجیح می‌دهند. این معیار بدان معناست که وقتی رویدادی بیش از یک جنبه دارد، خبرنگاران باید تمام جنبه‌های آن را پوشش دهند. برخی از مطالب خبری جنبه‌های متعددی دارند. گزارش‌هایی که به مجادله‌ای ساده می‌پردازند، معمولاً دو جنبه‌ی کاملاً متمایز دارند. خبرنگاران برای آنکه عادلانه برخورد کرده باشند، هر دو بخش را شرح می‌دهند و تلاش می‌کنند فضایی برابر به هر دوی آنها اختصاص دهند.
آیا گزارش‌های خبری متعادل هستند؟ دو پژوهشگر به نام‌های فیکو و سافین (1995) به بررسی مسئله‌ی تعادل در پوشش خبری مسائل مختلفی چون سقط جنین، کشف کاندوم در مدارس و جرایم متعدد دولتی پرداخته‌اند. آنها مفهوم تعادل را براساس دو مؤلفه بررسی کرده‌اند: نخست اینکه آیا افراد مصاحبه شونده در هر دو سمت برابر بوده‌اند و دیگر آنکه آیا مطالب مربوط به هر دو طرف در عنوان اصلی، بند پاراگراف اول و عکس مربوط به گزارش وجود دارد یا خیر. این دو دریافتند که 48% از داستان‌های مورد بررسی یک‌جانبه‌اند؛ یعنی بخش دیگر داستان اصلاً پوشش داده نشده است. آنها به شمارش عناصری پرداختند که در داستان، هر دو بخش ماجرا را شرح می‌دادند و دریافتند که به طور میانگین، عناصر اختصاص یافته به یک بخش، سه برابر بخش دیگر بوده و داستان به طورکلی، نامتعادل ارائه شده است. تنها 7% از مطالب خبری مورد بررسی کاملاً متعادل بودند. این پژوهشگران نتیجه گرفتند که کفایت حرفه‌ای یا وجدان اخلاقی در بیشتر روزنامه‌نگاران وجود ندارد.
در مقایسه با مفهوم عینیت، تعادل، مفهومی ساده‌تر است، ولی این مفهوم نیز خالی از اشکال نیست. یکی از مشکلات، تعیین تعداد جنبه‌های یک مسئله است. چنانکه در بالا اشاره شد، خبرنگارانی که از فرمول تضاد ساده شده‌ی بسیط استفاده می‌کنند، تنها دو بخش از مسئله را نمایش می‌دهند. با وجود این، مسائل پیچیده ممکن است بیش از دو بخش داشته باشند و تعادل در این موارد به معنای پوشش دادن تمامی این جنبه‌ها خواهد بود و نه تنها دو جنبه. مشکل دیگر تعادل به انتخاب منابع اطلاعاتی باز می‌گردد. برخی از منابع در مقایسه با دیگر منابع از اعتبار بیشتری برخوردارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Time.
2. New Republic.
3. Business Week.
4. Wall Street Journal.
5. New York Times.
6. Boston Globe.
7. SC Sun News.
8. PA Press Enterprise.
9. Censored: The News That Didn"t Make The News – And Why.

منبع مقاله :
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانه‌های جمعی با رویکرد سواد رسانه‌ای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما