نویسنده: دیوید جیمز پاتر
برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی
برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی
1. آثار شناختی
1.1. یادگیری کوتاه مدت
منظور از این عنوان، کسب اطلاعات و حفظ آن در حافظهی بلند مدت یا کوتاه مدت است. اگر اطلاعات تنها در حافظهی کوتاه مدت حفظ شوند، بعد از چند ساعت از بین میروند و قابل دسترسی نیستند. وقتی به طور مکرر، اطلاعات را به خاطر آورده و از آنها استفاده کنیم یا اینکه به طور آگاهانه از این اطلاعات در ساختار دانش موجود استفاده کنیم، اطلاعات به دست آمده مدت زمان بیشتری حفظ میشوند. وقتی اطلاعات را در حافظهی بلندمدت خود کدگذاری میکنیم، این نوع یادگیری هم میتواند همه جانبه باشد و هم عمیق.1.2. یادگیری عمیق
یادگیری عمیق، اطلاعاتی را به ساختار دانش موجود اضافه میکند. به عبارت دیگر، فرد، نمونهای دیگر از اطلاعات موجود را به دست میآورد. برای تشریح بهتر این موضوع فرض کنید که شخصی یک کمپین سیاسی را پیگیری کرده و ساختار دانشی دربارهی نامزدها و مواضع آنها شکل میدهد. شخص مطالبی را در یک وبلاگ سیاسی در اینترنت مطالعه میکند و متوجه میشود یکی از نامزدها، موضع خود را دربارهی موضوعی مهم تغییر داده است. وی این اطلاعات را به ساختار دانش موجود خود میافزاید. به این فرآیند، یادگیری عمیق میگویند.1.3. یادگیری همهجانبه
در برابر یادگیری عمیق، یادگیری همهجانبه به کسب اطلاعات دربارهی موضوعی تازه گفته میشود. اگر این اطلاعات تازه با ساختار دانش موجود مرتبط باشد، شخص میتواند آن را به ساختار دانش خود بیافزاید و ساختار دانش خود را وسعت ببخشد. اگر این اطلاعات با هیچ یک از ساختارهای دانش موجود مرتبط نباشد و با این حال از اهمیت نیز برخوردار باشد، شخص، ساختار دانش جدیدی شکل خواهد داد. برای مثال، شخص در حال خواندن روزنامه متوجه میشود که قرار است برای وضع قانون ساعت آمد و رفت دانشجویان در فضای دانشگاه، انتخاباتی برگزار شود. این شخص تاکنون چنین چیزی نشنیده است، ولی با مطالعهی این خبر، اطلاعاتی مهم درباره موضوعی تازه به دست آورده است.2. آثار نگرشی
2.1. باورسازی
رسانهها با فراهم آوردن اطلاعات و تصاویر میتوانند باور تازهای را شکل دهند. چنین چیزی معمولاً وقتی رخ میدهد که برای نخستین بار به یک آهنگ جدید گوش میدهید. با شنیدن این آهنگ، فوری، نگرشی را دربارهی خوب یا بد بودن آن بسط میدهید. همچنین با دیدن بازیگری جدید، مطالعهی اثری از نویسندهای جدید، شنیدن خبری دربارهی یک نامزد سیاسی یا رویارویی با موضوعی چالشبرانگیز، بیدرنگ، نگرشی دربارهی آن در شما شکل میگیرد.2.2. تغییر باور
رسانهها با دادن اطلاعاتی که نگرش موجود را به چالش میکشد و اصلاح و دگرگونی آن را تحریک میکند، میتوانند نگرش شخص را درباره یک موضوع تغییر دهند. برای مثال، با مشاهدهی توهین شخصیتی نوجوان به والدین خود و تحسین شدن از سوی دیگر شخصیتها به دلیل چنین رفتاری، کودک ممکن است نگرش خود را دربارهی نوع برخورد با والدین تغییر دهد و چنین تصور کند که توهین به والدین میتواند کار خوبی باشد. ممکن است افراد با تماشای جدلی سیاسی، نه تنها اطلاعاتی جدید به دست آورند، بلکه حتی نظر خود را درباره یکی از نامزدها تغییر دهند.2.3. اثر متقابل
بعد از تماشای شخصیتی بسیار جذاب در رسانهها، چنین تصور میکنیم که معشوقه، دوستان یا خودمان جذابیت چندانی نداریم. (Kenrick & Gutierres, 1980; Myers, 2000; Weaver, Masland, & Zillmann, 1984)2.4. واکسینه کردن
پزشکان با تلقیح نوع ضعیفی از یک بیماری، مردم را در برابر آن بیماری واکسینه میکنند. از اینرو، بدان این افراد میتواند در برابر بیماری یک نظام ایمنی شکل دهد. بعدها وقتی افراد در معرض این بیماری قرار بگیرند، دیگر مستعد بیماری نیستند. طراحان پیامهای رسانهای نیز چنین اثری را دنبال میکنند. این افراد مایلند نگرش مخاطبان خود را در برابر تغییر، مقاوم سازند. برای مثال، آگهیدهندگان تلاش دارند مخاطبان هدف خود را در برابر ادعای احتمالی رقیبان خود واکسینه کنند. در چنین مواردی، آگهیدهندگان، پیامی را طراحی میکنند که ادعای رقیب را کمارزش جلوه میدهد. از اینرو، مخاطبان هدف با شنیدن چنین ادعایی، آن را دروغین یا بیارزش قلمداد میکنند.2.5. تقویت آنی
رسانهها میتوانند نگرشهای موجود را تقویت کنند و آنها را در برابر هرگونه تغییر مقاوم سازند. چنین چیزی، اثر دلخواه بسیاری از آگهیدهندگان است. تحقیقات نشان میدهند حدود 80% از تمام آگهیهای تجاری، نه در راستای تغییر نگرش یا رفتار، بلکه درجهت تقویت وفاداری مصرفکنندگان به کالایی خاص و حفظ عادت خرید آن محصول طراحی میشوند. مردم با مشاهدهی آگهی تجاری محصولی که معمولاً آن را خریداری میکنند، بلافاصله احساس خوبی به دست میآورند و این آگهی به استحکام نگرش مثبت آنها دربارهی آن کالا کمک میکند.3. آثار عاطفی
3.1. واکنش گذرا
وقتی با داستانی رسانهای روبهرو میشویم، رویدادها و شخصیتها بر احساسات ما اثر گذارند و این کار معمولاً چند دقیقه به طول میانجامد. داستانسرایان میدانند برای جلب و حفظ توجه ما باید احساساتمان را برانگیزند. نویسندگانی که قصد دارند داستانی ماجراجویانه را طرح کنند، باید حس کنجکاوی، ترس و ظن ما را تحریک کنند. نمایشنامهنویسان باید حس حسادت، عصبانیت، ناراحتی، عشق و شادی را در ما به وجود آورند. طنزنویسان باید کاری کنند که ما حماقت شخصیتها را احساس کنیم. هرچه داستان بهتر باشد، احساسات ما را بیشتر برمیانگیزد. وقتی رسانهها، احساساتی را برانگیزند، معمولاً به مدت کوتاهی پس از پایان داستان، این احساسات نیز فروکش میکنند.3.2. مدیریت حال و هوا
افراد از رسانهها به ویژه موسیقی، برای مدیریت حال و هوای خود استفاده میکنند. (Knobloch, 2003) افرادی که استرس دارند، برای آرام کردن خود، موسیقی آرام گوش میدهند. برعکس، افرادی که احساس رخوت دارند، با گوش دادن به موسیقی پر سر و صدادارتر میتوانند به خود تکانی بدهند و حال تازهای به دست آورند. برای مثال، کنابلاچ و زیلمن (2002) با مطالعهی دانشجویان دریافتند که انتخاب موسیقی، انتخابی احساسی است. در مقایسه با اشخاصی که حس خوبی داشتند، کسانی که حال و هوای خوبی نداشتند، موسیقی پرانرژی و لذتبخش را انتخاب میکردند. موسیقی پرانرژی، آنها را از این حالت ناخوشایند خارج میکرد. همچنین کنابلاچ (2003) دریافت افرادی که خود را برای فعالیتی آماده میکنند و به تمرکز نیاز دارند، به احتمال زیاد، نوعی موسیقی را انتخاب میکنند که آهنگی آرام داشته باشد.4. آثار فیزیولوژیک
4.1. تحریکگذاری جوش و خروش
برخی واکنشهای فیزیولوژیک خاص با ذهن ما در ارتباط هستند. یکی از این واکنشها، حس جوش و خروش هنگام رویارویی با خطر است. اگر متوجه شویم یک حیوان شکارچی به دنبال ماست، غریزهی بقا در ما تحریک میشود. یا باید با حیوان درگیر شویم یا بگریزیم. بدن با آزادسازی آدرنالین در خون، ما را آماده میسازد. آدرنالین، ضربان قلب و فشار خون را بالا میبرد. رسانهها همیشه ما را با شرایطی روبهرو میکنند که در آنها با شخصیت داستان همزادپنداری میکنیم؛ همان شخصیتی که در معرض خطر قرار گرفته است. بدن ما نیز به طور غیرارادی، آدرنالین را وارد جریان خون میکند. اگر لحظهای درنگ کنیم و به آنچه رخ میدهد، بیاندیشیم، درخواهیم یافت که خطری، ما را تهدید نمیکند. البته بدن ما همچنان آمادهی چالش فیزیکی است.4.2. تحریکگذاری حس جنسی
تحریک جنسی نیز با ذهن ما مرتبط است. وقتی کسی را ببینیم که از نظر فیزیکی، جذاب است، حس جنسی ما تحریک میشود. این تحریک، تولیدمثل نژاد انسان را تضمین میکند. شخصی که ما را تحریک میکند، لزوماً نباید واقعی باشد. شخصیت جذاب ممکن است نظر ما را در تلویزیون یا صفحههای مجله به خود جلب کند.5. آثار رفتاری
5.1. گیرایی
رسانهها، تصاویری ترسیم میکنند که توجه ما را به خود جلب و حفظ میکنند. ما نیز رفتار خود را در راستای پیگیری موارد جذاب تغییر میدهیم. برای مثال، ممکن است در حال بررسی شبکههای تلویزیونی باشیم تا زمانی که به چیزی جذاب برخورد کنیم و با سلیقهی ما سازگار باشد. در این لحظه، رفتار ما تغییر میکند. به عبارت دیگر، جستوجوی شبکهها را متوقف میکنیم و چشمهای خود را به صفحهی تلویزیون میدوزیم. شاید حتی به جلو خم شویم، صدای تلویزیون را زیاد کنیم و صحبت خود با دیگران را قطع کنیم. تمام این موارد، نمودهایی از گیرایی پیامهای رسانهای هستند.5.2. تقلید
تحقیقات نشان دادهاند که کودکان دو ساله، رفتارهایی را که در رسانهها میبینند، تقلید میکند. (Comstock et al., 1978) در یک نظرسنجی از کودکان، 60% گفتهاند بیشتر رفتارهای مشاهده شده در تلویزیون را تقلید میکنند. (Liebert, Neale, & Davidson, 1973) تقلید لزوماً نباید مشابه رفتار مشاهده شده در تلویزیون باشد، بلکه تقلید را به رفتارهای مشابه میتوان تعمیم داد. برای مثال، کودکان شاید پرش سوپرمن از ساختمانها و پرواز وی برای نجات مردم را تماشا کنند. آنها این رفتار را با گشودن بازوان و دویدن از این سوی حیاط به آن سو تقلید میکنند. کودکان اگر زد و خورد دو بو کسوری را تماشا کنند که یکدیگر را تا سر حد مرگ میزنند، رفتار آنها را با پریدن، تیپا زدن، زدن به بازوان یکدیگر را تا سر حد مرگ میزنند، رفتار آنها را با پریدن، تیپا زدن، زدن به بازوان یکدیگر و فریاد زدن تقلید میکنند، ولی به ندرت رخ میدهد که واقعاً یکدیگر را بزنند. با خیالپردازی و تصور اینکه در میدان بوکس حضور دارند، «زدن» در ذهن آنها جای میگیرد. معمولاً اینگونه تقلیدها در جریان بازی، بیخطر هستند. از آنجا که بخش اعظم این گونه رفتارها با مشاهدهی پیامهای خشونتآمیز تحریک میشوند، احتمال آسیبرسانی فیزیکی همواره وجود دارد. هر از گاهی با دسترسی به سلاح، آسیبرسانی فیزیکی پس از چنین رفتاری ممکن است بسیار سنگین باشد.5.3. فعالسازی
رسانهها قادرند رفتار را در ما تحریک کنند. برای مثال، با مشاهدهی یک آگهی تجاری ممکن است از جا برخاسته و فروشگاه برویم و آن کالا را خریداری کنیم. فعالسازی از تقلید متمایز است. در تقلید، مخاطبان تلاش میکنند عین رفتاری را انجام دهند که در رسانه تماشا کردهاند. در مقابل، در مورد فعالسازی باید گفت مخاطبان به پیشنهاد انجام یک کار واکنش نشان میدهند؛ مثلاً رفتن به فروشگاه و خرید کالای تبلیغ شده. مخاطبان عین رفتار پیشنهادی را مشاهده نمیکنند، از اینرو، الگویی برای تقلید وجود ندارد.منبع مقاله :
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانههای جمعی با رویکرد سواد رسانهای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول