ماجراي حضرت ابراهيم (ع) و نمرود
منبع: سایت اندیشه قم
نام مبارك حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ قهرمان توحيد 69 بار در 25 سوره قرآن آمده، و يك سوره قرآن (چهاردهمين سوره) به نام سورة ابراهيم است. فرازهاي سازنده و گوناگون زندگي سودمند آن حضرت در ضمن 25 سورة قرآن ذكر شده است، و اين موضوع بيانگر عنايت خاص قرآن به زندگي ابراهيم ـ عليه السلام ـ است، تا پيروان قرآن آن را بخوانند، از آن درسهاي بزرگ زندگي را بياموزند. و از مكتب سازنده و آموزندة او براي پيشروي به سوي كمال، الهام بگيرند.
هدف از نقل اين فرازها نيز، همين است، چنان كه در آية 68 سورة آل عمران ميخوانيم:
«إِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ؛ سزاوارترين مردم به ابراهيم ـ عليه السلام ـ آنانند كه از او پيروي كردند.»
ابراهيم ـ عليه السلام ـ دومين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت و كتاب مستقل بوده، و دعوت جهاني داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح ـ عليه السلام ـ ظهور كرد، و سلسلة نسب او تانوح ـ عليه السلام ـ را چنين نوشتهاند: «ابراهيم بن تارُخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفكشاذ بن نوح».
مادر ابراهيم «نونا» يا «بونا» نام داشت، مطابق بعضي از روايات مادر لوط پيامبر، و مادر ساره همسر ابراهيم با مادر ابراهيم، خواهر بودند، و پدرشان يكي از پيامبران به نام «لاحج» بود.[1]
ابراهيم ـ عليه السلام ـ هنوز به دنيا نيامده بود كه پدرش از دنيا رفت، و آزر عموي ابراهيم سرپرستي او را بر عهده گرفت، از اين رو ابراهيم او را به عنوان پدر ميخواند.[2]
ابراهيم حدود چهار هزار سال قبل ميزيست و 175 سال عمر كرد، و سراسر عمرش را در راه توحيد و مسائل انساني سپري نمود.
زندگي درخشان ابراهيم ـ عليه السلام ـ در پنج دوره خلاصه ميشود: 1. بندة خالص خدا بود، و خدا بندگي او را پذيرفت. 2. مقام پيامبري. 3. مقام رسالت. 4. مقام خليل (و دوست خالص) خدا بودن. 5. مقام امامت. به اين ترتيب او نردبان تكامل را پيمود و سرانجام بر قلّة اوج يك انسان كامل كه مقام امامت است، نايل گرديد.
و چون زندگي ابراهيم ـ عليه السلام ـ در همة ابعاد زندگي، سازنده است و در پيشاني تاريخ ميدرخشد، خداوند او را به عنوان يك امّت معرفي كرده و فرمود: «ابراهيم يك ملت بود.»[3] يعني يك فرهنگ و مجموعهاي از برنامههاي انسان ساز بود.
ابراهيم ـ عليه السلام ـ از پيامبراني است كه پيروان همة اديان مانند: يهوديان، مسيحيان، مجوسيان، مسلمانان و... او را به بزرگي و قهرماني ياد ميكنند، چرا كه زندگي ابراهيم ـ عليه السلام ـ به ابديت پيوسته و الگوي همة انسانهاي آزاد انديش و پيشرو است، و از نظرات گوناگون موجب سازندگي و سعادت ابدي مادي و معنوي خواهد بود.
بابل پايتخت نمرود، غرق در بت پرستي و انحرافات مختلف و فساد بود، هوسبازي، شرابخواري، قمار بازي، آلودگيهاي جنسي، فساد مالي و هر گونه زشتي از در و ديوار آن ميباريد.
مردم در طبقات گوناگون زندگي ميكردند و در مجموع به دو طبقه زير دست و زبر دست، تقسيم شده بودند، حاكم خود پرست كه سراسر زندگيش در تجاوز و فساد و انحراف خلاصه ميشد، بر آن مردم فرمانروايي ميكرد، محيط از هر نظر تيره و تار بود و شب ظلماني گناه و آلودگي بر همه چيز سايه افكنده بود، و در انتظار صبح سعادت به سر ميبرد.
نمرود علاوه بر بابل، بر ساير نقاط جهان نيز حكومت ميكرد، چنان كه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمين سلطنت كردند،دو نفر از آنها از مؤمنان به نام سليمان بن داود و ذو القرنين و دو نفر از آنها از كافران به نام نمرود و بخت النّصر بودند.»[4]
خداوند به مردم ستمديده و رنج كشيده بابل لطف كرد و اراده نمود تا رهبري صالح و لايق به سوي آنها بفرستد و آنها را از چنگال جهل و ناداني، بت پرستي و طاغوت پرستي نجات دهد، و از زير چكمة ستمگران نمرودي رهايي بخشد، آن رهبر صالح و لايق، همان ابراهيم خليل بود، كه هنوز چشم به جهان نگشوده بود.
عموي ابراهيم به نام آزر، از بت پرستان و هواداران نمرود بود و در علم نجوم و ستاره شناسي اطلاعات وسيع داشت، و از مشاوران نزديك نمرود به شمار ميآمد.
آزر با استفاده از علم ستاره شناسي چنين فهميد كه امسال پسري چشم به جهان ميگشايد كه سرنگوني رژيم نمرود به دست او است، او بي درنگ خود را به محضر نمرود رسانيد و اين موضوع را به نمرود گزارش داد.
عجيب اين كه در همين وقت همزمان نمرود در عالم خواب ديد كه ستارهاي در آسمان درخشيد و نور آن بر نور خورشيد و ماه، چيره گرديد.
پس از آن كه نمرود از خواب بيدار شد، دانشمندان تعبير كنندة خواب را به حضور طلبيد و خواب ديدن خود را براي آنها تعريف كرد،آنها گفتند: تعبير اين خواب اين است كه: «به زودي كودكي به دنيا ميآيد كه سرنگوني تو و رژيم تو به دست او انجام ميشود».
نمرود بر اثر گزارش منجم، و تعبير دانشمند تعبير كنندة خواب، به وحشت افتاد، بسيار نگران شد، منجّمين و دانشمندان تعبير خواب را حاضر كرد و با آنها به مشورت پرداخت، سرانجام اطمينان يافت كه گزارشات، درست است، اعصابش خرد شد، و وحشت و نگرانيش افزايش يافت، و اضطراب و دلهره تار و پود وجودش را فرا گرفت.[5]
اين فرمان اجرا شد، و مأموران دژخيمان آشكار و نهان نمرود، همه جا را تحت كنترل شديد خود درآوردند، و براي اين كه اين فرمان، به طور دقيق اجرا شود، زنان را در شهر نگه داشتند، و مردان را به خارج از شهر فرستادند.
ولي در عين حال تارَخ پدر ابراهيم ـ عليه السلام ـ ، با همسرش تماس گرفت و كاملاً به دور از كنترل مأموران، با او همبستر شد، و نور ابراهيم ـ عليه السلام ـ در رحم مادرش منعقد گرديد.[6]
در اين هنگام دومين فرمان نمرود، چنين صادر شد:
«ماماها و قابلهها و هركس در هر جا كه توانست، زنان باردار را تحت كنترل و مراقبت قرار دهند، هنگام زايمان، كودكان را بنگرند اگر پسر بود كشته و نابود گردد، و اگر دختر بود زنده بماند، اين فرمان حتماً بايد اجرا شود، براي متخلّفين از اجراي فرمان، مجازات شديد در نظر گرفته شده است... حتماً... حتماً.»
كنترل شديد در همه جا اجرا گرديد، جلّادان خون آشام نمرودي، در همه جا حاضر بودند، نوزادان پسر را ميكشتند، و نوزادهاي دختر را زنده ميگذاشتند.
كار به جايي رسيد كه به نوشتة بعضي از تاريخ نويسان 77 تا 100 هزار نوزاد كشته شدند.[7]
مادر ابراهيم ـ عليه السلام ـ بارها توسط ماماها و قابلههاي نمرودي آزمايش شد، ولي آنها نفهميدند كه او باردار است، و اين از آن جهت بود كه خداوند رحم مادر ابراهيم ـ عليه السلام ـ را به گونهاي قرار داده بود كه نشانة بارداري آشكار نبود.[8]
همه جا سخن از كشتن نوزادهاي پسر بود، و جاسوسان نمرود، اين موضوع را با مراقبت شديد دنبال ميكردند، در چنين شرايط سختي پدر ابراهيم ـ عليه السلام ـ بيمار شد و از دنيا رفت.
«بونا» مادر شجاع و شير دل ابراهيم ـ عليه السلام ـ خود را نباخت و هم چنان با امداد الهي به زندگي ادامه داد، او با اين كه فشار زندگي لحظه به لحظه بر او شديدتر ميشد، و همواره ساية هولناك دژخيمان تيره دل و بيرحم را ميديد، تسليم نمروديان نشد و تصميم گرفت خود را معرفي نكند و نوزاد خود را پس از تولد، با كمال مراقبت، در مخفيگاهها حفظ نمايد.
آري گرچه فرمان نمرود، ترس و وحشت عجيبي در مردم ايجاد كرده بود، ولي مادر شجاع ابراهيم ـ عليه السلام ـ با توكل به خداي يكتا، تصميم گرفت تا برخلاف اين فرمان، كودك خود را از گزند دست خون آشامان نمرودي نگه دارد.
هدف از نقل اين فرازها نيز، همين است، چنان كه در آية 68 سورة آل عمران ميخوانيم:
«إِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ؛ سزاوارترين مردم به ابراهيم ـ عليه السلام ـ آنانند كه از او پيروي كردند.»
ابراهيم ـ عليه السلام ـ دومين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت و كتاب مستقل بوده، و دعوت جهاني داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح ـ عليه السلام ـ ظهور كرد، و سلسلة نسب او تانوح ـ عليه السلام ـ را چنين نوشتهاند: «ابراهيم بن تارُخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفكشاذ بن نوح».
مادر ابراهيم «نونا» يا «بونا» نام داشت، مطابق بعضي از روايات مادر لوط پيامبر، و مادر ساره همسر ابراهيم با مادر ابراهيم، خواهر بودند، و پدرشان يكي از پيامبران به نام «لاحج» بود.[1]
ابراهيم ـ عليه السلام ـ هنوز به دنيا نيامده بود كه پدرش از دنيا رفت، و آزر عموي ابراهيم سرپرستي او را بر عهده گرفت، از اين رو ابراهيم او را به عنوان پدر ميخواند.[2]
ابراهيم حدود چهار هزار سال قبل ميزيست و 175 سال عمر كرد، و سراسر عمرش را در راه توحيد و مسائل انساني سپري نمود.
زندگي درخشان ابراهيم ـ عليه السلام ـ در پنج دوره خلاصه ميشود: 1. بندة خالص خدا بود، و خدا بندگي او را پذيرفت. 2. مقام پيامبري. 3. مقام رسالت. 4. مقام خليل (و دوست خالص) خدا بودن. 5. مقام امامت. به اين ترتيب او نردبان تكامل را پيمود و سرانجام بر قلّة اوج يك انسان كامل كه مقام امامت است، نايل گرديد.
و چون زندگي ابراهيم ـ عليه السلام ـ در همة ابعاد زندگي، سازنده است و در پيشاني تاريخ ميدرخشد، خداوند او را به عنوان يك امّت معرفي كرده و فرمود: «ابراهيم يك ملت بود.»[3] يعني يك فرهنگ و مجموعهاي از برنامههاي انسان ساز بود.
ابراهيم ـ عليه السلام ـ از پيامبراني است كه پيروان همة اديان مانند: يهوديان، مسيحيان، مجوسيان، مسلمانان و... او را به بزرگي و قهرماني ياد ميكنند، چرا كه زندگي ابراهيم ـ عليه السلام ـ به ابديت پيوسته و الگوي همة انسانهاي آزاد انديش و پيشرو است، و از نظرات گوناگون موجب سازندگي و سعادت ابدي مادي و معنوي خواهد بود.
طاغوتي به نام نمرود و خواب هولناك او
بابل پايتخت نمرود، غرق در بت پرستي و انحرافات مختلف و فساد بود، هوسبازي، شرابخواري، قمار بازي، آلودگيهاي جنسي، فساد مالي و هر گونه زشتي از در و ديوار آن ميباريد.
مردم در طبقات گوناگون زندگي ميكردند و در مجموع به دو طبقه زير دست و زبر دست، تقسيم شده بودند، حاكم خود پرست كه سراسر زندگيش در تجاوز و فساد و انحراف خلاصه ميشد، بر آن مردم فرمانروايي ميكرد، محيط از هر نظر تيره و تار بود و شب ظلماني گناه و آلودگي بر همه چيز سايه افكنده بود، و در انتظار صبح سعادت به سر ميبرد.
نمرود علاوه بر بابل، بر ساير نقاط جهان نيز حكومت ميكرد، چنان كه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمين سلطنت كردند،دو نفر از آنها از مؤمنان به نام سليمان بن داود و ذو القرنين و دو نفر از آنها از كافران به نام نمرود و بخت النّصر بودند.»[4]
خداوند به مردم ستمديده و رنج كشيده بابل لطف كرد و اراده نمود تا رهبري صالح و لايق به سوي آنها بفرستد و آنها را از چنگال جهل و ناداني، بت پرستي و طاغوت پرستي نجات دهد، و از زير چكمة ستمگران نمرودي رهايي بخشد، آن رهبر صالح و لايق، همان ابراهيم خليل بود، كه هنوز چشم به جهان نگشوده بود.
عموي ابراهيم به نام آزر، از بت پرستان و هواداران نمرود بود و در علم نجوم و ستاره شناسي اطلاعات وسيع داشت، و از مشاوران نزديك نمرود به شمار ميآمد.
آزر با استفاده از علم ستاره شناسي چنين فهميد كه امسال پسري چشم به جهان ميگشايد كه سرنگوني رژيم نمرود به دست او است، او بي درنگ خود را به محضر نمرود رسانيد و اين موضوع را به نمرود گزارش داد.
عجيب اين كه در همين وقت همزمان نمرود در عالم خواب ديد كه ستارهاي در آسمان درخشيد و نور آن بر نور خورشيد و ماه، چيره گرديد.
پس از آن كه نمرود از خواب بيدار شد، دانشمندان تعبير كنندة خواب را به حضور طلبيد و خواب ديدن خود را براي آنها تعريف كرد،آنها گفتند: تعبير اين خواب اين است كه: «به زودي كودكي به دنيا ميآيد كه سرنگوني تو و رژيم تو به دست او انجام ميشود».
نمرود بر اثر گزارش منجم، و تعبير دانشمند تعبير كنندة خواب، به وحشت افتاد، بسيار نگران شد، منجّمين و دانشمندان تعبير خواب را حاضر كرد و با آنها به مشورت پرداخت، سرانجام اطمينان يافت كه گزارشات، درست است، اعصابش خرد شد، و وحشت و نگرانيش افزايش يافت، و اضطراب و دلهره تار و پود وجودش را فرا گرفت.[5]
دو فرمان خطرناك نمرود
اين فرمان اجرا شد، و مأموران دژخيمان آشكار و نهان نمرود، همه جا را تحت كنترل شديد خود درآوردند، و براي اين كه اين فرمان، به طور دقيق اجرا شود، زنان را در شهر نگه داشتند، و مردان را به خارج از شهر فرستادند.
ولي در عين حال تارَخ پدر ابراهيم ـ عليه السلام ـ ، با همسرش تماس گرفت و كاملاً به دور از كنترل مأموران، با او همبستر شد، و نور ابراهيم ـ عليه السلام ـ در رحم مادرش منعقد گرديد.[6]
در اين هنگام دومين فرمان نمرود، چنين صادر شد:
«ماماها و قابلهها و هركس در هر جا كه توانست، زنان باردار را تحت كنترل و مراقبت قرار دهند، هنگام زايمان، كودكان را بنگرند اگر پسر بود كشته و نابود گردد، و اگر دختر بود زنده بماند، اين فرمان حتماً بايد اجرا شود، براي متخلّفين از اجراي فرمان، مجازات شديد در نظر گرفته شده است... حتماً... حتماً.»
كنترل شديد در همه جا اجرا گرديد، جلّادان خون آشام نمرودي، در همه جا حاضر بودند، نوزادان پسر را ميكشتند، و نوزادهاي دختر را زنده ميگذاشتند.
كار به جايي رسيد كه به نوشتة بعضي از تاريخ نويسان 77 تا 100 هزار نوزاد كشته شدند.[7]
مادر ابراهيم ـ عليه السلام ـ بارها توسط ماماها و قابلههاي نمرودي آزمايش شد، ولي آنها نفهميدند كه او باردار است، و اين از آن جهت بود كه خداوند رحم مادر ابراهيم ـ عليه السلام ـ را به گونهاي قرار داده بود كه نشانة بارداري آشكار نبود.[8]
همه جا سخن از كشتن نوزادهاي پسر بود، و جاسوسان نمرود، اين موضوع را با مراقبت شديد دنبال ميكردند، در چنين شرايط سختي پدر ابراهيم ـ عليه السلام ـ بيمار شد و از دنيا رفت.
«بونا» مادر شجاع و شير دل ابراهيم ـ عليه السلام ـ خود را نباخت و هم چنان با امداد الهي به زندگي ادامه داد، او با اين كه فشار زندگي لحظه به لحظه بر او شديدتر ميشد، و همواره ساية هولناك دژخيمان تيره دل و بيرحم را ميديد، تسليم نمروديان نشد و تصميم گرفت خود را معرفي نكند و نوزاد خود را پس از تولد، با كمال مراقبت، در مخفيگاهها حفظ نمايد.
آري گرچه فرمان نمرود، ترس و وحشت عجيبي در مردم ايجاد كرده بود، ولي مادر شجاع ابراهيم ـ عليه السلام ـ با توكل به خداي يكتا، تصميم گرفت تا برخلاف اين فرمان، كودك خود را از گزند دست خون آشامان نمرودي نگه دارد.
پی نوشت:
[1] . قصص القرآن، از: عبدالوهاب نّجار، ص 70.
[2] . بحار،ج 12، ص 45.
[3] . «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً» (نحل، 12).
[4] . بحار، ج 12، ص 36.
[5] . اقتباس از مجمع البيان، ج 4، ص 325؛ بحار، ج 12، ص 41.
[6] . همان مدرك.
[7] . ناسخ التواريخ پيامبران، ج 1، ص 160.
[8] . تاريخ طبري، ج 1، ص 164ـ217.