توصیفی از مسئلهی امید از منظر روان- عصبشناسی
یکی از بهترین راههای شناخت رابطه ی علم و امید آن است که ببینیم علم با امید چگونه تعامل کرده و چگونه با آن مواجه شده و چه فهمی از آن داشته و چه پرسشهایی دربارهی آن مطرح ساخته و نهایتاً آن را تبدیل به چه چیزی ساخته است. این ماجرا به شکل شدیداً دلالتآمیزی در تعاملی که روانشناسی و نوروساینس با مفهومی مثل امید برقرار کردهاند مشهود و بارز است. پرسشهایی که این دانشها دربارهی امید مطرح ساختهاند، صرف نظر از هر پاسخی، به وضوح نشان دهندهی خصوصیات امیدی است که این علوم صورتبندی میکنند. اصل توجه به امکان طرح پرسشی مانند اینکه «امید امری بیولوژیک یا مرتبط با آگاهی داشت؟» و مروری بر آنچه در این پرسش و پاسخهای مربوط به آن میگذرد، ما را با محدوده ممکن و حداکثر سطح مفهومی امید در علوم آشنا میسازد. آیا دلالتآمیز نیست: «امید» چیزی است که دربارهی آن میتوان پرسید «امری بیولوژیک است یا مرتبط با آگاهی؟»«امید، دقیقاً چیست؟ و به سبب چه کیفیتی، از خواستهها و امیال عادی ما متفاوت است؟ تحت چه شرایطی امید در ما ایجاد میشود و تحت چه شرایطی از بین میرود؟ اگر هرکدام از ما بخواهیم امیدوار بودن را به حالتهای ذهنی و جسمی مشخصی مرتبط چه میگوییم؟ آیا امید احساسی مانند خشم، اندوه یا ترس است که نشانههای مشخص فیزیولوژیکی دارند؟ یا حاصل درگیر شدن مغز با فرآیند پیچیدهی ارزیابی و شناخت و آگاهی است؟ آیا یک پدیدهی جهان شمول است که در تکامل بیولوژیک انسان ریشه دارد، یا در روند شکلگیری و پیشرفت سازمان اجتماعی و زبان، ایجاد و تقویت شده است؟ آیا امیدواری مقولهای حاصل آگاهی انسانی است یا در دیگر موجودات نیز وجود دارد؟
مجموعه سؤالاتی از این دست در بررسی مفهوم امید با رویکردی روان - عصبشناختی(1) و بیولوژیک مطرح است و پاسخهای متفاوتی به آنها داده شده است. برخی از این پاسخها برآمده از مشاهدات بالینی و آزمایشگاهی است؛ مثلاً در مورد تأثیرامیدواری بر روند درمانی بیماران مبتلا به سرطان یا بیماریهای مرتبط با سیستم عصبی مانند MS و پارکینسون، مطالعات میدانی فراوانی صورت گرفته است. یا در راستای کشف مکانیزم افسردگی در انسان و ساخت داروهای ضدافسردگی، آزمایشهای گستردهای(2) در حیوانات از جمله موشها انجام شده است. در یکی از این آزمایشها که به تست شنای اجباری(3) معروف است، موش را در استوانهای پر از آب قرار میدهند و حیوان پس از مدتی تلاش و تقلا، بیحرکت و ثابت میماند. این ثبات را دانشمندان به عنوان یک استراتژی منفعل در برابر استرس یا یک رفتار یأسآمیز تفسیر میکنند. یا در آزمایشی مشابه موش را از دُم به وسیلهی نواری چسبناک آویزان میکنند و زمانی که بیحرکت و ثابت میشود را اندازه میگیرند. در هر دوی این آزمایشها حیوان پس از مصرف داروهای ضدافسردگی دیرتر دچار ناامیدی از تلاشها برای رهایی از موقعیت گریزناپذیر میشود.
نظریهی درماندگی آموخته شده(5) نیز که بر اساس آزمایشی است که در آن حیوان به دلیل شرطی شدن، برای فرار از موقعیت تنشزا اقدامی نمیکند، نشان میدهد که ممکن است رویدادهای آزاردهندهی مهارنشدنی منجر به ناامیدی و افسردگی شود.(6) این مشاهدات و آزمایشها، دانشمندان را به این نتیجهگیری رهنمون ساخت که «امید» در انسان، به عنوان یک هیجان (emotion) یا احساس (feeling)(7) ریشه در تکامل بیولوژیکی بدن دارد (تایگر 1979) و یا در نتیجهی مکانیزمهای کنترل رفتار سیستم عصبی ما ایجاد شده است (اشچیر و کارور 1985). اما آیا واقعاً امید مقولهای از جنس هیجان است؟ و آیا امیدواری دستوری از مراکز عصبی است که در راستای حفظ بقای فرد و در واکنش به موقعیتهای استرسزا و بحرانی با ناشناخته و غیر قابل پیشبینی به طور خود مختار ارسال میشود؟ یا امید بیشتر از احساسهایی نظیر خشم و اندوه، با آگاهی و شناخت مرتبط است؟ برای بررسی بهتر ابتدا به مفهوم هیجان یا احساس و تقابل آن با شناخت یا آگاهی توجه میکنیم.
مطابق با بسیاری از نظریههای سنتی و بیولوژیک بنیاد، هیجانها و احساسات در روند تکامل سیستم عصبی ایجاد شدهاند و تأثرات ذاتی و فیزیولوژیک را نمایان میکنند (تامکینز، 1981/ ایزارد، 1977). تئوری هیجان. جیمز- لانگه که در اوایل قرن نوزدهم توسط این دو دانشمند مطرح شد، ادعا کرد که تجربهی هیجانها در نتیجهی عکسالعملهای سیستم عصبی خودمختار است (جیمز1890). این نظریه در تلاش برای یافتن یک سیستم خودمختار منحصر به فرد هیجانی شکست خورد. با این وجود در اوایل قرن بیست نیز مطالعاتی روی عکسالعملهای سیستم عصبی خودمختار صورت گرفت و نتیجه این شد که در بسیاری از هیجانات مختلف، همان تغییرات غریزی مشخص و یکسانی اتفاق میافتد که در وضعیتهای غیرهیجانی رخ میدهد(8). در روانشناسی عصبی نیز این مسأله معمول است که کیفیت حسی یک هیجان را به غریزه نسبت دهند که واکنشهای اتوماتیک و غیرارادی سیستم عصبی هستند که در روند تکاملی بیولوژیکی به وجود آمدهاند. ایدهی اساسی این است که تحریک کافی یا یک مجموعه کیفیت خاص باید وجود داشته باشد که رفتار خاصی به طور خودکار اتفاق بیفتد.
در مطالعات اخیر اما هیجانها خود در دو دستهی غریزی و شناختی طبقهبندی شدهاند. بر این اساس هنگامی میگوییم یک مدل، هیجان غریزی اجرا شده است که معمولاً بدون تعمق آگاهانه اتفاق بیافتد و تنها یک مجموعه از رفتارهای خاص، متناسب با وضعیتهای درونی و اقتضاهای محیطی انجام شود. بررسیها نشان داده است که حداقل شش هیجان پایه و غریزی وجود دارد که در تمامی فرهنگها و جوامع مشترک است. : خشم، نفرت/ انزجار، ترس، شادی، حزنوشگفتزدگی، گرچه در برشمردن این هیجانها مناقشات گستردهای وجود دارد؛ مثلاً گفته شده است که شگفتزدگی یکی از هیجانهای اصلی نیست و ممکن است با ترس یکسان باشد.
اما مقایسهی 105 MRI در یک تحقیق نشان داده است در هرکدام از این شش هیجان پایه، بخشی از قشر مخ درگیر میشود و پاسخهایی از آن بخش، برای بیان و بروز هیجانات به چهره ارسال میشود(9). به این دلیل پرسش از کیفیت امید به عنوان یک هیجان غریزی، پرسش از تجربیات واقعی بیان و بروز امیدواری است؛ یعنی آنچه فرد در حین امیدواری انجام میدهد. چالش اساسی و وجه تمایز امید با این هیجانهای غریزی نیز در همین نکته است. امید ارزیابی کیفی و عموماً ذهنی از وضعیت است و نه یک پاسخ رفتاری مشخص به تحریک محیطی مشخص. قطعاً امید بر روش تفکر و رفتار تأثیر میگذارد اما آیا پاسخ و عکسالعمل عصبی - بیولوژیکی خاص و منحصر به فردی برای امید وجود دارد؟ آنطور که برای ترس یا خشم قابل تصور است؟ امید بر این اساس یک هیجان غریزی نیست؛ چرا که با هیچ پاسخ فیزیولوژیک مشخص و خاصی یا عکسالعمل انعکاسی پیوند ندارد(10). طبق تئوریهای معاصر امید بیشتر نمود یک مجموعه فرایندهای شناختی است و بیشتر از دیگر هیجانها یک وضعیت ذهنی، یک نگرش، رؤیا یا فانتزی است که با تک تک احساسهای پایهای و بنیادین و حتی احساسهای پیچیدهتر مانند خواست، میل و انتظار داشتن، متفاوت است.
شاید آنطور که فیلسوفان نوشتهاند امید شیوهای از تفکری جادویی است، برای خلق ابر واقعیت (سارتر 1948 و سولومون 1976) و یا آن طور که کانت میگوید یک بیماری ذهنی است(11). در واقع در این نظریه ساختار هیجانها وضعیتهای یکپارچهای از تحریک فیزیولوژیک صرف است که با واسطهی تفسیر و برداشت فرد از موقعیت، معنا پیدا میکند (مندلر 1984) و اغلب به متغیرهای شناختی(12) مرتبط میشود که به وسیلهی تحریکات تفکیکناپذیر محیطی بروز پیدا میکنند و یک ساختار درونی دارد که با معیارها یا قوانین اجتماعی همبسته است و نه اطلاعاتی که در ژنها کد شده باشد. بر این اساس هیچ دو انسانی یک هیجان و احساس را به شکل و فرم مشترک تجربه و بیان نمیکنند و نباید این تفاوتها را به تفاوتهای فردی تقلیل داد؛ بلکه تفاوتهای فرهنگی -اجتماعی عمومیای وجود دارد که در بطن آن، تفاوتهای فردی اتفاق میافتد. بر این اساس در بررسی امید چهار مجموعه قانون را برشمردهاند که در هر جامعهای معنا و محدودیتهای خاص خود را خواهد داشت. قوانین اخلاقی، قوانین ترجیحی، قوانین عمل کردی و قوانین عقلانی. در حقیقت از این منظر ما به موضوعی که به لحاظ اخلاقی غیرقابل پذیرش باشد و با اولویتها و توان عملکردیمان هم راستا نباشد و پایی بر زمین نسبتاً محکم واقعگرایی نداشته باشد، امید نخواهیم داشت. برای مثال یک فرد ممکن است مقادیر زیادی پول بخواهد اما امید به آن نداشته باشند؛ چرا که این خواسته زیادی مادی است (قوانین ترجیحی) یا ممکن است روابط جنسی متعدد بخواهد اما به دلیل ملاحظات اخلاقی جامعه امید به آن نداشته باشد (قوانین اخلاقی). همچنین ابژهی امید از ابژهی خواست یا میل پایدارتر و ماندگارتر یا انتزاعیتر و نامحسوستر قلمداد میشود.(13) در ابتدا این طور به نظر میرسد که ابژهی امید یکپارچه است و عموماً یکی از علایق معنوی فرد را مد نظر میگیرد و امکان تحقق آن چشمگیر است و تا حدی اعمال قدرت و کنترل شخصی را نیز درگیر میکند. اما هرکدام از این خصوصیات در زندگی مکرراً نقض میشوند. برای مثال ما برای اتفاقهای سطحی و پیش پا افتاده که شواهد نشان از عدم تحقق آن دارد و هیچ کنترل فردی بر آنها وجود ندارد نیز امید را به کار میبریم. «امیدوارم فردا آفتابی باشد» که میشود این طور آن را معنا کرد «می ترسم فردا بارانی باشد.»(14) اما در مواردی که به حادثهای مهم مانند درگیری با بیماری صعبالعلاجی مربوط میشود، امید بیشتر به یک فرآیند ذهنی مربوط میشود که امکان تحقق بیشتری دارد و شخص نیز توانایی کنترل و اعمال قدرت بیشتری در مورد آن دارد.
در نهایت از بسیاری جهات شناخت و درک، کاملاً از هیجانها قابل تفکیک نیستند. هیجانها به شدت با فرآیندهای درکی شناختی ما در ارتباط هستند و پایهای انگیزشی برای رفتارهای هدفمدار انسان هستند. آنچه فرد در فرآیند امیدواری تجربه میکند را نمیتوان تنها به یکی از مکانیسمهای هیجانی یا آگاهانه تقلیل داد. واقعیت این است که آگاهی و شناخت، آنطور که در تکامل انسان رخ داده، بر تمامی سطوح غریزی و بیولوژیکی و اثرگذاشته است.
پینوشت:
1-neuropsychology
2- Antidepressant screening tests ؛ که در آنها هدف دستیابی به مدل انسانی افسردگی و ناامیدی نیست؛ بلکه هدف تنها تعیین میزان تأثیر هرکدام از عوامل ژنتیکی، دارویی و محیطی است.
3-Forced-swimming test
4- Tail suspension test
5- learned hopeless
6- زمینهی روانشناسی هیلگارد. فصل هفتم. انتشارات رشد
7- تفاوت ظریفی میان این دو مفهوم وجود دارد که با اغماض در این نوشتار از کنار آن میگذریم و تقریباً آنها را به یک معنا به کار میبریم.
8-Liro P. Jaa skelainen "introduction to cognitive neu roscience"2012,Ventus Publishing Aps,
9- برای مطالعه بیشتر رجوع شود به صفحه 195 از
Liro P.Jaa skelainen “introduction to cognitive neuroscience"
10- گرچه تحریک دستگاه لیمبیک مغزدر وضعیت تنش زاو یا ترشح هورمون سروتونین را به امیدواری مرتبط دانستهاند، یا همانطور که در ادامه خواهید دید مسکنهای طبیعی در اثر امیدواری ترشح میشوند، اما نمیتوان این تغییرات را به طور مشخص و انحصاری به امید مرتبط کرد؛ زیرا این تغییرات یکپارچه در سایر هیجانات و احساسات نظیر شادی و سرخوشی، عشقورزی و خوشبینی نیز رخ میدهند.
11-کانت در کتاب انسانشناسی خود احساسات را تا آنجایی که در تضاد با تفکر منطقی و آگاهانه باشند با بیماریهای ذهن مقایسه میکند و امید نیز در این میان استثنا نیست. او مینویسد: به دلیل اینکه امید ظهور وعدهی غیرمنتظرهی چشمانداز خوشبختی یا خوشاقبالی بیحد و حصراست، ذهن آن را به عنوان یک احساس بیقیدوشرط میپذیرد. در نتیجه امید تا جایی وجود دارد و رشد میکند که آیندهای برای تحقق خوشاقبالی قابل تصور باشد
Anthropology, History, and &ROBERTB. LOUDEN Education, EDITED BY GUNTERZOLLER
12- مفهوم شناخت البته مانند آگاهی، از چالش برانگیزترین مباحث نوروساینس است. بررسی نوروساینتیک شناخت در راستای یافتن پاسخی نوین به این سؤال کهن است که چطور مغز یا کلیتر بدن. با آنچه ذهن میخوانیم مرتبط میشود و چطور فرد را به سمت تفکر، برنامهریزی، یادگیری، به خاطر سپردن، فهم دیگران و دیدن و شنیدن و حرکت کردن سوق میدهد.
2012 Liro P.Jaa skelainen "introduction to cognitive neuroscience" .
شناخت معمولاً به پروسهی خردورزانهای اطلاق میشود که دانش از قبل آن به دست میآید
(Webster"s Third New International Dictionary) برای بسیاری، شناخت فعالیتی است که در یک مسیر مشخص و ثابت فیزیولوژیکی یا رفتاری غیرقابل تفسیراست.
13-J.R. Averill G.catlin k. k. chon "Rules of hope" 1990,Springer-Verlag New York Inc,USA
14- به همین دلیل است که امید را بیشتر با ترس پیوسته دانستهاند تا خوشبینی، چالش خوشبینی و امید در تحلیل امر واقع، انتظار و عدم اطمینان نهفته است؛ مثلاً گفته میشود «دلایل منطقی کمی برای خوشبینی وجود دارد اما شما امید خود را از دست ندهید» برای مطالعه بیشتر در مورد این تمایز رجوع کنید به فصل پنجم
J. R. Averill G. Catlin K. K. Chon Rules of hop.1990", Springer-Verlag New York. Inc, USA
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85