نخستین پندارگران سیاست

آثار جامعه شناسیک این دو ابرفرزانه جهان، بانی و پیشگام پندارشناسی (ایده ئولوژى)، به تمامی در راستای سیاست چرخیده‌اند و خاستگاه فکری، شرایط زمانی و مکانی (حتی شغلی در مورد ارسطو به عنوان مربی اسکندر) وقایع عصر
جمعه، 30 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نخستین پندارگران سیاست
نخستین پندارگران سیاست

 

نویسنده: داور شیخاوندی




 

افلاطون و ارسطو (1)

آثار جامعه شناسیک این دو ابرفرزانه جهان، بانی و پیشگام پندارشناسی (ایده ئولوژى)، به تمامی در راستای سیاست چرخیده‌اند و خاستگاه فکری، شرایط زمانی و مکانی (حتی شغلی در مورد ارسطو به عنوان مربی اسکندر) وقایع عصر آنان را منعکس می‌سازند.
شگفت‌انگیز است که این دو شخصیت، به رغم تفاوت‌های خوی و خصلت و شیوه‌ی پرداخت اندیشه، در یک نکته رأی مشابهی دارند: هر دو اهل آتن یعنی شهروند بزرگترین دموکراسی (برده‌دار) مردانه‌ی جهان عصر خود بودند؛ ولی هر دو با کارکرد این دموکراسی، قواعد و قوانین هنر کشورداری آن، به مخالفت برخاستند. افلاطون (344-427 پ. م.) پندارگر و پندارگرا، از بد روزگار خویش و عوام فریبی سوفسطاییان، سلامت و بهجت مردم را در بازگشت به دولت‌های تک شهری عهد کهن می‌دید که طی آن رژیم کاستی، مبنی بر جدایی طبقات، سختگیری و نظامی‌گری اعتبار می‌یافت؛ یا به طور خلاصه، دولت مطلوب او از نوع دولت اسپارتی، همسایه و رقیب آتن، بوده است. افلاطون در اندیشه‌ی «محافظه کارانه‌ی» خویش ظاهراً جنبه‌ی، به اصطلاح، «ارتجاعی» (ارجاع به گذشته) به خود می‌گرفت، به طوری که توصیه می‌کرد از هرگونه نوآوری و بدعت‌گذاری (بی‌دانشان) اجتناب کنند، شاعران (صاحبان ذوق و ساز و سازش) و نوآوران را از شهر آرمانی پیشنهادی او بیرون برانند تا مردم در امان بمانند.
به عنوان مخالف، افلاطون شهر و دیار خود آتن را ترک گفت تا خود را به عنوان «انتلکتوئل» (روشن فکر) در اختیار «جبّار خوب یا زورورز و نیک‌اندیش» موسوم به «دِنیس» اهل «سیراکوز» قرار دهد. ولی دیری نپایید که افلاطون با «دِنیس» بهم زد و شرمسار و ناکام به آتن بازگشت. چنان که قرن‌ها بعد انتلکوئل‌هایی مانند دیدرو با کاترین بزرگ بهم زد و ولتر از فردریک دوم برید و میرزا ملکم خان و سید جمال‌الدین اسدآبادی از ناصرالدین شاه رو‌گردان شدند.

ارسطو (323-404 پ.م)

دیده‌ور باریک‌بینی بود، به جای پندارورزى محض، با بینش روشنی، وقایع سیاسی و اشکال آن‌ها را در عملی مورد توجه قرار داد و کوشید که قوانین، قواعد عام و صفات مشترک آنها را دریابد. وی، به عنوان معلّم، مربّی و مشاور اسکندر، در کانون تصمیم‌گیری و اِعمال پندار و افکار سیاسی قرار گرفت؛ بنابراین، به عنوان یک دولتمرد آگاه، از مطلقیت پرهیز کرده، انعطاف بیشتری از خود بروز می‌داد. او نیز، مانند استاد خود افلاطون، با حکومت آتن به مخالفت برخاست. (2)
به عنوان اندیشه‌ورز و معترض، قرن‌ها پیش از حافظ، دریافت که:

«معرفت نیست در این قوم خدایا مددی*** تا برم گوهر خود را به خریدار دگر»

وی مددی یافت و گوهر ذهنی یا «ماده اکسیر خاکستری» خود، یعنی مغز و درون مایه‌ی آن، را برداشت و به خدمت پدر اسکندر شتافت تا فرزند او را بار آورد؛ سال‌ها بعد، هنگامی که به میهن خود بازگشت، به عنوان یکی از دولتمردان مقدونی، در مدیریت و اداره‌ی شهر آتن فعالانه شرکت جست.
چنین اقدام و موضع‌گیری این دو ابرپیشگامان علم سیاست ظاهراً ناشی از تفکّر و غور درباره علل و عواقب جنگ‌های پلِوپونز (3) (peloponese) (404-413 و 421-441 ق.م) بوده است. همانند دولت‌هـاى اروپایی در سال‌های بحران زده (1914، 1939)، در عصر باستان، دولت‌های تک شهری یونان، نظیر آتن، از هم جدا و تکه پاره بودند. کمبود نیروی انسانی آنها احتمالاً به 40 درصد جمعیت بالغ می‌شد. این جنگ در عین حال یک نبرد انقلابی با «پیام‌های» متعدد بود. هر یک از جنگآوران از پندار معینی دفاع می‌کرد و داعیان و طرفدارانی نیز در شهرهای رقیب داشت. دموکراسی آتن به سبب گشوده بودن به سوی خارج، ثروت، کشتی‌های بازرگانی و در پی آن از شکوفایی اقتصادی بهره داشت، در نتیجه، یک عدم تعادل یا ناترازی در منطقه پدید آورده بود. به تدریج ظرفیت آتن پر و سپس لبریز شد. به ویژه، تحت تأثیر «حزب مردم» چهارچوب سنتی و محدود جنگ‌ها از حدّ شهر دولت‌های یونانی فراتر رفت و به ویرانی همه‌جا و خانه خرابی همگانی انجامید؛ تا سرانجام، آتن تضعیف شد و قدرت‌های همسایه، به ویژه، اسپارت افزون گشت...
از نظر روش و بینش عمومی جامعه‌شناسی سیاسی امروزین، افلاطون و ارسطو جریان عمده‌ی شخصی را نمایندگی می‌کنند. این دو اگر در عمل و نظر سیاسی با هم در تضاد نباشند حداقل از هم متمایز بوده، در تقابل و توازی یکدیگر قرار می‌گیرند. اندیشه‌ی افلاطون، بی‌چون و چرا، هنجاری و الگویی (نورماتیو) یا پندارگرایانه (ایده‌ئولوژیک) و مجازی است. بدین معنا که او در کتاب معروف خود به نام «رس پوبلیکا» (مسائل عام یا جمهوریت) یک نظام عقیدتی- پنداری (ایده‌ئولوژیک) و مجازی را ارائه می‌دهد و می‌خواهد که جامعه طبق الگو و نسخه‌ی پیشنهادی او سامان یابد و روایی را فقط در چهارچوب آن نظام‌پنداری بپذیرند و هر آنچه که با الگوهای پنداری وی مغایرت یا مخالفت داشته باشد ناروا تلقی شده، سرکوب گردد. در الگوسازی، افلاطون خرد، بهره‌وری و قاطعیت کارکرد سیاسی را که ذهناً دریافته و شکل پنداری بدان بخشیده، بر واقعیت جامعه و کنش‌های اندرکار برتری می‌دهد و در نتیجه، او در پی استقرار یک جامعه آرمانی (انتزاعی) به سرکرده‌گی دولتمردان پاکباخته و از همه بهتران (آریستوکراسی خردمندان بافضیلت) می‌باشد. (4)
بر خلاف استاد اندیشه‌ورز و آرمان‌ساز، ارسطو دانشور دیده‌ورز است. او واقعیات جامعه را زیر دیده‌ی تیز می‌گذارد و آن‌ها را با روند و روال متناظر در سایر جوامع مقایسه می‌کند و می‌کوشد نتیجه‌ی دیده‌ورزی و بینشگری خود را به صورت مدل معقول و مقبول حقوقی درآورد و آن مدل را بر روایی‌های معمول در جامعه بندوبست زند. به همین سبب، کتاب «پولیتیک» (فن کشورداری) او، که قدیمی‌ترین رساله‌ی حقوق اساسی است، تمام قوانین اساسی (در حدود 60 قانون اساسی) و شیوه‌های حکومت شهر دولت‌های یونانی و نیز اکثر قدرت‌های سیاسی منطقه‌ی مدیترانه را در بر می‌گیرد. بنابر رأی ارسطو کلاً سه نوع حکومت وجود دارند. تک‌سالاری (شاهی) بهین‌سالاری (آریستوکراسی) و مردم سالاری (دموکراسی). هریک از این رژیم‌ها دارای عیبی است: اولی به خودکامگی، دومی به گروه سالاری و سوّمی به مردم‌فریبی (دماگوژی) می‌انجامد.

پیشگامان دیگر:

سنت اوگوستن (430-354 م.)

بعد از اشغال آتن توسط اسپارتیان و تغییر فاحش وضع ژئوپلتیک یونان و مناطق هم جوار آن، در پی فتوحات اسکندر و عواقب مرگ او، دیگر اثری به اهمیّت نوشته‌های افلاطون (رس پوبلیکا = امور عامه) و ارسطو (پولتیک یا سیاست = هنر کشورداری) در تمدن مدیترانه‌ای (5) پدید نیامد. اگر در عقاید اشراقیون و اپیکوریان به مسائل انسانی اشاره می‌شود. بیشتر جنبه‌ی فردی و اخلاقی داراست تا درباره‌ی مدیریت امور عامّه.
نخستین گروندگان به دین مسیح در روم باستان در اقلیت بودند و هنوز طعم حکومت و دولتمردی و دولت مرادی را نچشیده بودند. بیشتر آنان از فقر، برده‌ها، ستمدیدگان و به اصطلاح امروزین از «حاشیه‌نشین‌ها» تشکیل می‌شدند که دولت و دولتیان را به دیده خصومت می‌نگریستند و از آن به عنوان کانون ظلم و گناه (ظلمه) دوری می‌جستند و در انتظار رهاننده» خویش بودند. این باور به مدت بیش از چهار قرن چنان ژرفایی داشت که وقتی روم به دست بربرهای ژرمنی سقوط کرد (411م.) مسیحیان شادمان شدند حتی از دین خود پا فرا گذاشته ادعا کردند که چون رومیان حرمت خدایان خود را پاس نداشتند خدایان خشمگین شده بلای ژرمن‌ها را بر سر لذت‌جویان و خرّم‌زیان رومی فرود آوردند و از مردم ناسپاس انتقام گرفتند؛ به معنای دیگر ژرمن‌های بربر دست کیفر خدایان رومی بودند که به علت اسراف در نعمت به خاک ذلت نشانده شدند. (6)
سنت اوگوستن که تا آستانه چهل سالگی به دین مانی گرویده بود، بعد ازحمله‌ی ژرمن‌ها به روم در میهن اصلی خود شمال آفریقا (الجزیره کنونی) پناه گزید و باور «کیفر خدایی» به دست ژرمن‌های «کافر» را نحیف و نادرست اعلام کرد. محصول تفکّر و تعمّق وی به صورت کتاب «شهر خدا» (Cité de Dieu) (426-413 میلادی) متجلی شد. بعد از گذشت قریب به هشت قرن، یعنی چهار قرن پیش از میلاد و چهار قرن و اندی بعد از آن، کتاب «شهر خدا» نخستین اثر «دینی- جامعه شناسیواره» بود که توسط پژوهنده و اندیشمند التقاطی، برخاسته از دو قارهای اروپا و آفریقا، بر ساحل جنوبی دریای میانه (مدیترانه)، به رشته تحریر کشیده شد. (7)
با تراوش پندار نو از ذهن دینورز ناموری چون سنت اوگوستن اندیشه‌ی سیاسی عهد باستان به فراموشی سپرده شد. طبق باورهای باستانیان شهر و خدایان آن، تمامیّت وجود فرد را، با تمام هستی مالی و جانی، در اختیار داشتند. (8)
در برابر تنفر و انزجار آغازین پیروان مسیحیت نسبت به دستگاه «بیداد» دولتی، سنت اوگوستن امکان تبلور و تحقق یک سازمان دولتی مسیحی را به میان کشید. وی اعلام کرد که «سیاست» ضمن این که امور همگان (رِس پوبلیکا) را در بر می‌گیرد، باید در عین حال، حقوق فردی را نیز پاس بدارد و جنبه‌ی فردیّت نیز بیابد. او دین نو را وجه تمایزی بین بربرها (ژرمن‌ها) و رومیان نمی‌بیند. دولت و دولتمردان تنها منبع و منشاء قانون محسوب نمی‌شوند: آنان باید قوانین اخلاقی را رعایت کنند و هیچ اراده و اختیاری بر روح انسان ندارند که از دم الهی و اراده خدایی برخاسته است. شهرهای زمینی هرقدر هم به حدّ تعالی و تکامل نزدیک شوند باز هم ناقص هستند. نمونه‌ی کامل تمام عیار شهر «شهر خدا»ست و در بهترین حالات شهرهای مردمان می‌کوشند که خود را به حدّ نمونه‌ی الهی برسانند. (9) شهر خدا آرمان و ارض موعود برای زندگی عقباست. بدینسان، سرانجام در یک مرحله بحران عقیدتی- سیاسی، کلیسای نو و نوپایه‌ی مسیحی، روش‌ها و چاره‌های جدیدی برای مقابله با مسائل وحشتناک بربرهای داخلی و خارجی ارائه داد. با سازماندهی اسقفیه‌ها (تقسیم‌بندی فضای مسیحیت بر حسب اسقف) و اعزام داعی‌ها (میسیونر به اصطلاح دینی و میلیتان (مجاهدین) بنا به اصطلاح سیاسی- حزبی امروزین) کلیسا موفق شد، حداقل، در قاره اروپا، وحشیان ژرمن و اسلاو را به مسیحیت بگروند و طوق تمدن را بگردن این یغماگران مدینه و تمدن زند. کاری که قدرت امپراتوری رومی در مدت چندین ده سال نتوانسته بود به تحقق رساند. به معنای دیگر، آن چه را که امپراتوری روم شرقی و غربی زورورزانه نتوانسته بود به انجام رساند؛ داعیان دین مهرورزانه، با شکیبایی، بردباری، زبان خوش و بازوان گشوده، سرکشان را به آغوش مسیحیت فراخواندند و اندر آن نشاندند. بدینسان، بدعت سیاسی سنت اوگوستن، محمل و محور دین مسیحیت، که سودای دولتمداری و دولتداری داشت، قرار گرفت و به عنوان «نرم افزار» سیاسی، دین دولت‌جو در دست و دسته‌ی گرز قدرت پاپان استوار گشت.

ابن خلدون (1406-1337)

با سنت اوگوستن و حوادث هم عصر او قرون وسطی در اروپا آغازید. اگر در این دوره هزار ساله کتب و آثار بزرگ در اروپا کم نوشته شد، در عوض، عظمت و شکوه دین و دینداری در بنا و معماری کلیساهای عظیم و کاتدرال‌های (کلیسای جامع) سر به آسمان کشیده، متجلی گشت تا شاید به تجلیگاه نور خدا نزدیک‌تر شوند. اگر بین افلاطون و ارسطو از سویی و سنت اوگوستن از سوی دیگر هشت قرن سپری شد، در قرون وسطای اروپا، (10) بعد از سنت اوگوستن، هزار سال به گذشت تا بار دیگر اثر عظیم سیاسی- جامعه‌شناسیک تولید و تولد یافت. این بار نیز، همانند عصر سنت اوگوستن، پرتو بینش نو، نه از فراز اولمپ، در یونان و نه از ساحل تیبر در روم، بلکه از کناره‌های پرفروغ آفریقای شمالی درخشیدن گرفت. فرزانه نامور و دولتمرد ژرف‌اندیش اسلام آفریقایی، با ندای نوآور خویش، در آستانه‌ی قرن رنسانس اروپایی، سکوت و تاریکی قرون وسطای شمال دریای مدیترانه را شکست. این فرزند برومند، ابن‌خلدون (1406-1334 میلادی)، زاده در تونس، مسلماً بزرگترین متفکر و تابناکترین و شاید آخرین اندیشمند عربی- اسلامی بوده که در عهد افول تمدن عرب در زیر ضربات تاتارها و ترکان، در پهنه‌ی آفریقا پدیدار شد و «مقدمه» معروف خود را به رشته تحریر کشید و با این اثر زایش علم جدیدی را که بعد از چهارصد سال (جامعه‌شناسی) (سوسیولوژى) نام گرفت، نوید داد. اگر تعصبات «اوروسانتریسم» یا اروپا مداری غربیان نبود شاید تاریخ تولد جامعه‌شناسی، و به تبع آن جامعه‌شناسی سیاسی، را تا عهد ابن‌خلدون عقب می‌راندند؛ ولی به سبب این که در اروپا قرن «نوزایی» یا «رنسانس» و با بازگشت به شیوه کار و نگارش یونانی- رومی عهد باستان آغاز می‌شود می‌بایستی خط سیاهی بر میراث فرهنگی قاره‌ی آفریقا، حتی بازتاب آن در اسپانیای اسلامی، می‌کشیدند و ابن‌خلدون و ره آورد علمی او را به فراموشی می‌سپردند تا مردمان جهان «ابرمردی» و «ابر علمی» اروپا را آسان می‌پذیرفتند!
بنا به فراز و نشیب و نابسامانی زمان، آثار ابن‌خلدون بدبینانه است زیرا که او شاهد فروپاشی شهرهای آراسته و دربدری شهریان عالِم زیر ضربات ایلات و عشایر بیابان‌گرد و ترک و تاتار جاهل بود؛ به معنای دیگر، همانند نسل امروز، وی ناظر مبارزه کهنه با نو بوده، می‌دید که چه‌گونه بدویّت از بیابان برخاسته (همانند ژرمن‌ها در عهد سنت اوگوستن) به زور نیزه و مهمیز، دستآوردهای عناصر مدنیت انباشته در شهرهای آراسته، پرپیشه و پراندیشه را به نابودی می‌کشانید. این قبایل از مفهوم دولت و حکومت جز زورورزی، تاراج، باج و خراج‌ستانی و «قهاریت و جباریت شرقی» چیزی نمی‌دانستند.

ماکیاول و نوآوران دیگر

قریب نیم قرن بعد از ابن‌خلدون، پرتو دانشورزی از جنوب مدیترانه، به شمال آن، به شهر فلورانس دامن کشید. ماکیاول، (نیکولو)، (1527-1469م.) به عنوان دولتمرد و دولت‌شناس، با نوشتن کتاب معروف خود «امیر» (پرنس یا شهریار) (11) سنگ بنای علم و هنر سیاست جامعه شناسیواره‌ای را بنا نهاد.
بعد از ماکیاول، به تدریج سکان تفکر و تعمق از دریاچه‌ی درون مغز و توجیه عملکرد حاکم سو عوض کرد و به اقیانوسی واقعیت جامعه و خردورزی گرایید. ره آورد این تغییر راستا، خردگری و دیده‌وری متفکران و اندیشه‌ورزان غربی ‌هابس با «لویاتان»، اسپینوزا با «رساله دینی- سیاسی» لایبنیتز، لاک، ویکو، بن‌تام، منتیسکو، والتر، روسو، کانت، کندرسه، مالتوس، جفرسون، ... چون زنجیره‌ای میراث اندیشه‌ای مربوط به سیاست و میدان عملکرد دولت را در مدت دویست سال پیگیرانه بالیده‌تر و جامعه‌پذیرتر ساختند؛ تا این که سرانجام زحمات آنان به بار نشست و پیروان ایشان قانون اساسی آمریکا و سپس قانون اساسی و «حقوق بشر» مردانه فرانسه‌ی انقلابی (1789) را با اندیشه‌ها و آرمان‌های فلاسفه آب و جلا دادند.
جنگ‌های انقلابی فرانسه، در پیآمد آن جنگ‌های دانمانسوز و کشور ویران‌کن ناپلئون، در آغاز قرن نوزدهم، و پیامدهای آن، راه تجلّی و تحقق اندیشه‌های ترقی‌خواهانه و رهایی‌بخشی و ملت- مدار متفکران عصر جدید را پریشان و سپس منحرف ساخت. انقلاب صنعتی، تشکیل دولت‌ها و دولتواره‌های مهاجرنشین اروپایی در قارّه‌های دیگر جهان و نهادی شدن استثمار خودی و استعمار بیگانه، پندار‌پردازان و سازماندهندگانی مانند اوگوست کنت، مارکس، انگلس، پرودون، ژان ژورس، باکونین، بلانکی... را به میدان مبارزات سیاسی عملی از سویی و همآوردی نظری، در قالب‌های پنداری از سوی دیگر، کشانید.
از نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم تا سده‌ی بیست‌و‌یکم، سیاست کمتر توانسته است خود را از سنگینی ستیز طبقاتی پیشنهادی مارکس و مارکسیست‌ها برهاند. در نتیجه، از آغاز قرن بیستم، ستیزگری و جنگ، امحای طبقات، دیکتاتوری یک طبقه، یا یک نژاد و به نام آن، دیکتاتوری یک حزب و یک رهبر، مقولات اساسی و انسانی سیاست را در کمند پررنگ و نیرنگ خود کشید و دو جنگ بین‌المللی و میلیون‌ها قربانی جنگی و برپایی «جامعه نو» و پرورش انسان «طراز نوین» ابر انسان را چون ننگی بر دامن «سیاست» و انسانیت نهاد.
در آستانه‌ی آخرین دهه‌ی قرن بیستم تلویزیون، به عنوان یک وسیله‌ی آگاهی‌رسانی، چنان آشوبی در دل حصار احزاب کمونیست پدید آورد که سختترین دیوارهای سیمانی و آهنی بیش از چند سالی نتوانست در برابر آن پایداری کند.
امواج رنگین تلویزیون مؤثرتر از امواج پیشرفته‌ترین جنگ‌افزارهای لیزری، دیوارهای ذهنی و مادی را فرو ریخت و در مدت چند روزی دولت‌های مبتنی بر تک حزبی را جارو کرده، «به زباله‌دانی تاریخ» حواله داد. در آستانه‌ی سده‌ی بیست‌ویکم، به رغم پایداری برخی از دولت‌های قرون وسطایی مبتنی بر زور و تزویر، نوید «تحریر و حرّیت، سوار بر امواج الکترونیکی مرز‌افکن، در اقصی نقاط جهان آباد طنین انداخته است. چنین پیداست که از برکت وسایل ارتباط جمعی جهانگیر، رها از زمین و زمان، در سال دو هزار میلادی برون و درون مایه‌ی دولت‌‌ها، یعنی ساختار و کارکرد آن‌ها (موضوع بحث بخش دوم) دگرگون شده در راستای قدرت اراده و رأی آگاهانه‌ی مردم (به صورت دولت‌های پیمانی) قرار خواهد گرفت. (12) شاید بدین‌سان، جامعه‌سالاری (سوسیوکراسی)، مطلوب اوگوست کنت، اندک اندک، راه تکوّن، تشکّل، تحقّق و اعتلای خود را بیابد. (13)

پی‌نوشت‌ها:

1- ر. ک. به مایکل ب. فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه: جواد شیخ‌الاسلامی، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1358.
2- در مورد اجمال نظرات سیاسی افلاطون، ر. ک. به الکساندر کویره، «سیاست از نظر افلاطون»، ترجمه: امیرحسین جهانبگلو، 1360، انتشارات خوارزمی، تهران و پرویز بابائی (1386)، مکتب‌های فلسفی، نگاه: تهران.
3- Péloponèse
4- ترجمه اثر سیاسی افلاطون را خواجه نصیرالدین طوسی، تحت عنوان «در اقسام اجتماعات و شرح احوال مُدن» در تاریخ حکمت عملی شرقی به نام خود به ثبت رسانده است. ر.ک. به ضمیمه‌ی مترجم در الکساندر کویره، سیاست از نظر افلاطون، ترجمه: امیرحسین جهانبگلو، انتشارات خوارزمی، تهران 1360.
5- غربیان آثار سیاسی چینی و هندی را بقدر کافی مورد پژوهش قرار نداده‌اند و در نتیجه مدنیت و سیاست را از یونان و روم برخاسته می‌پندارند و همین باور را به جهانیان نیز تحمیل می‌کنند در صورتی که در این برداشت (اوروسانتریسم)، یا اروپامداری، تردید و شک فراوان وجود دارد.
6- در ایران چنین اندیشه و برداشتی دو قرن بعد، در حمله‌ی تازیان در زمان ساسانیان، و سپس چند قرن بعد، در ایلغار مغولان و تیموریان نیز تکرار شد و تهاجمات ایران ویران کن را نشانه‌ی خشم و غضب اهورا مزدا یا خدای منتقم پنداشتند و جهان را به پایان رسیده انگاشتند.
7- یادآوری می‌شود که واژه‌ی تحریر در زبان عرب از حرّ و حرّیت به معنای رهانیدن و آزادی مشتق شده است و اعراب هرگز آن را به معنای «نوشتن» به کار نمی‌برند.
8- قریب بیست قرن بعد، سوسیالیسم لنین و استالین با اعمال تامیّت جامعه و قاهریت و جباریت حزب و دولت، همانند نازیسم و فاشیسم، انسانیت، حریّت، حیثیت و... فرد را نابود کرده، آن را همسان پیچ و مهره‌‌هائی به کالبد و هیولای ماشین بی‌جان و بیداد لویاتان دولتی- حزبی (یا اژدهای چند سر حکومتی) به بند کشید.
9- Godin, Christian, (2007), La Philosophie pour les Nuls, Edi. Frist, Paris.
10- یادآوری می‌کنیم که ویژگی‌های قرون وسطا فقط در اروپای غربی، به جز اسپانیای اسلامی، صدق می‌کند و نباید آن‌ها را به دیگر کشورها، به ویژه کشورهای تحت سلطه‌ی خلافت عباسی و متعاقبان آن نسبت داد. در قرن یازدهم میلادی دانشمندان ایرانی- اسلامی نظیر فارابی و نظام‌الملک آثار ارزنده‌ی سیاسی مانند «الکتاب السیاسیه مدینه» و «سیاستنامه» را به تحریر کشیدند.
11- در برگردان فارسی اصطلاح «پرنس» اکثریت قریب به اتفاق مترجمان و مؤلفان ایرانی معادل «شاهزاده» یا «شهریار» (ترجمه داریوش آشوری) را برگزیده‌اند. با توجه به نظام فئودالی اروپا و وجود دولتواره‌های تک شهری مستقل و نبود «شاه» به معنای ایرانی، معادل «امیر» و «امیرنشینی» برای «پرنس» و «پرنسیپوته» مناسبتر است، به طوری که امروز هم نقش پرنس در موناکو بیشتر شبیه امیر است تا شاهزاده و شهریار.
12- یادآوری می‌شود که تاریخ تحریر و تدوین کتاب حاضر چند سالی پیش از فرا رسیدن سال دو هزار میلادی بوده است.
13- در مورد متفکران شرقی ر.ک. به طباطبائی، جواد. درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه‌ی سیاسی در ایران، از انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی، تهران، 1367.

منبع مقاله :
شیخاوندی، داور: (1393)، جامعه‌شناسی سیاسی شناخت دولت، تهران: نشر قطره، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط