نویسنده: دنی منوس (1)
مترجم: مهتاب صفدری
مترجم: مهتاب صفدری
انسان نمیتواند تنها روی «یک» خط داستانی یکنواخت زندگیاش را پیش ببرد. فیلمنامه هم نیز همین گونه است. اگر نویسنده ماهری نباشید و پیرنگهای فرعی جذاب و داستانی فرعی را با فیلمنامهتان در نیامیزید، داستان شما احتمالاً یکنواخت خواهد شد و در حدود 100 دقیقه تاب نخواهد آورد.
پیرنگهای فرعی و داستان فرعی (داستان دوم) شما آن عناصری هستند که به فیلمنامه شما بُعد میدهند و به محتوا و داستان شما روح میبخشند. بیشتر داستانها حداقل دو یا سه پیرنگ فرعی دارند و البته میتوانند بیش از آن هم داشته باشند. واضح است که شما نمیخواهید این خطوط داستانی از خط اصلی داستانتان بکاهند، بلکه میخواهید به آن بیفزایید.
هشت تا 10 صفحه نخست پرده دوم جایی است که شخصیت اصلی شما با نخستین آزمون عمده یا چالش خود روبهرو خواهد شد و نخستین گامهای خود را برای وارد شدن به این عرصه برمیدارد. اما درست در همین صفحات است که باید پیرنگهای فرعی و داستان فرعی نیز معرفی شوند و گسترش پیدا کنند؛ جایی بین صفحات 30 و 40 فیلمنامه.
البته این بحث کمی گیج کننده است، اما من شخصاً معتقدم که میان پیرنگهای فرعی و داستان فرعی (داستان دوم) تفاوتهایی وجود دارد. به نظر من داستان فرعی معمولاً به شکلی مستقیم شخصیت اصلی داستان را درگیر میکند، در حالی که پیرنگهای فرعی این کار را نمیکنند؛ حداقل نه در ابتدای داستان.
داستان فرعی در واقع انگیزه یا مأموریت ثانویه شخصیت اصلی است. آن «چیز دیگر» است که باید به انجام برسد. داستان فرعی ممکن است مشکل یا مسئله دومی باشد که شخصیت اصلی باید آن را حل کند. در حالی که داستان اصلی در لحظه حادثه محرک آغاز میشود و در پایان پرده اول و پس از وقوع نقطه عطف اول به انسجام نسبی میرسد، اما داستان فرعی غالباً تا آغاز پرده دوم معمولاً قابل تشخیص نیست. به این سبب که در واقع این داستان فرعی همان خطی است که با آغاز ماجرا مطرح میشود، اما انگار پنهان میماند.
برای مثال در فیلم جادوگر آز داستان اصلی دوروتی، پیدا کردن جادوگر و رسیدن به خانه است، اما داستان فرعی کمک کردن به اُز و یافتن دوستانش است. او تا پیش از آغاز ماجرا حتی به فکرش هم خطور نکرده بود که باید چنین کاری را به انجام برساند.
برای مثال، در فیلم کمدی سیاسی دیو خط اصلی داستان این است که کوین کلاین تظاهر میکند که رئیس جمهور است و اتفاقاً درست در زمانی که سعی در تطبیق خود با زندگی جدیدش به عنوان رهبر دنیای آزاد دارد، قسر در میرود. اما در این فیلم دو داستان فرعی هم وجود دارد، یا شاید بتوان گفت داستانهای دوم و سوم. نخستین داستان، ماجرای عاشقانه او با بانوی نخست سرزمین است. داستان فرعی دیگر یا احتمالاً داستان سوم، این است که دیو میبایست لایحهای را به تصویب برساند تا کودکان را نجات دهد و پرداخت بودجهای را قطع کند.
در فیلم سیدنی وایت محصول کمپانی خودم، داستان دوم این است که چگونه شخصیت آماندا باینز سیدنی، شخصیت دورک را تحت تأثیر قرار میدهد و به او کمک میکند. از آن جایی که او هم چنان درگیر این ماجراست، چنین چیزی نمیتواند پیرنگ فرعی تلقی شود. این در حقیقت خط داستانی ثانویه است.
داستان دوم میتواند یک داستان عاشقانه برای شخصیت اصلی باشد، گرچه در یک کمدی رمانتیک چنین چیزی همواره داستان اصلی است. غالباً در یک فیلم اکشن یا فاجعه، داستان دوم یک داستان عاشقانه است، اما در هر ژانر دیگری هم چنین چیزی امکان پذیر است.
نمونههای زیر را میتوان به عنوان داستان عاشقانه در جایگاه داستان دوم فیلم نام برد: در جونو (عاشقانهای با شرکت مایکل کرا)، دروغگو دروغگو (عاشقانهای با حضور مارا تیرنی، کامیابی در بازگرداندن همسرش به زندگی مأموریت دوم اوست و انگیزهاش برای غلبه بر مشکل ناتوانی در دروغگویی)، فیلمهای 2012، جان سخت و ... در همگی این آثار داستان دوم عاشقانهای طراحی شده است.
در مقابل، پیرنگهای فرعی اساساً راهی برای قطع ارتباط با خط اصلی داستانی و شخصیت اصلی هستند و زندگیهای گوناگون و شخصیتهای متعددی را به داستان وارد میکنند. این یپرنگهای فرعی لزوماً شخصیت اصلی داستان را درگیر نمیکند و نباید هم چنین باشد. گرچه معمولاً چنین است و باید هم چنین باشد که به شکلی در چندین نقطه با پلات داستانی اصلی اتصال پیدا کنند، آن را قطع کنند، یا بر آن تأثیر بگذارند.
مزاحم همیشگی، دوست صمیمی، مربی یا حریف شخصیتهایی هستند که میتوانند در پرده اول به ما معرفی شوند و بعد خطوط داستانی و اهدافشان به تدریج و به شکلی جداگانه گسترش یابد. یا حتی ممکن است در این نقطه از داستان یک شخصیت کاملاً «جدید» به ما شناسانده شود.
پیرنگهای فرعی درواقع میتوانند سبب ایجاد بحرانهایی در پرده دوم شوند یا داستان را در آن مسیر پیش ببرند، به شرطی که به خوبی با خط داستان اصلی اتصال پیدا کنند. برای مثال، در فیلم داور، پیرنگ فرعی شامل داستان پسرها و بابانوئل مست است. این خطوط با داستان اصلی دنیس لیری و والدینش مرتبط میشوند و آن را تحت تأثیر قرار میدهند، اما در عین حال داستانهایی جداگانه به شمار میآیند.
در تریلرهایی مانند ترس کهن، مذاکره کننده و بوسه طولانی شب به خیر، پیرنگهای فرعی در واقع پشت پرده سیاست یا داستانهای فراگیری دربارهی فساد، پلیسهای فاسد، انتقام، تجارت و مانند اینها را افشا میکنند که کنش اصلی داستان را تحت تأثیر قرار میدهند یا سبب ایجاد آن میشوند. در فیلم ترس کهن، پیرنگ فرعی درباره یک آژانس معاملات املاک است که به کشف سرنخهایی که به داستان اصلی مرتبط است، کمک میکند، اما به هر حال فقط پیرنگی فرعی به شمار میآید و به شکل مستقیم شخصیت اصلی داستان را درگیر نمیکند.
پیرنگ فرعی شما هم چنین میتواند روی دیگر یک داستان عاشقانه باشد. مثلاً در فیلم شش روز و هفت شب، خط اصلی داستان، عاشقانای میان آن هچ و هریسون فورد است که در میانه تلاش آنها برای زنده ماندن بسط و گسترش پیدا میکند، اما پیرنگ فرعی فیلم رابطه دختر و پسر است که با هر چه نزدیکتر شدن آنها به سرزمینشان شدت مییابد.
به خاطر داشته باشید که درست مثل داستان اصلی شما، داستان دوم و پیرنگ فرعی شما نیز باید نظم داشته باشند؛ آغاز، میانه و پایانبندی. اینها هم به ساختار نیازمندند و هم باید به سرانجام برسند. این کار معمولاً در پایان پرده دوم یا در اواسط پرده سوم انجام میشود، اما به این نیز بستگی دارد که پیرنگ فرعی شما تا چه میزان پراهمیت یا بزرگ باشد.
داستان فرعی شما – مأموریت دوم شخصیت اصلی داستان – باید درست مثل داستان اصلی فیلم شامل موانعی در راه شخصیت اصلی باشد. و پیرنگ فرعی نیز باید دارای کشمکش و ستیز باشد، وگرنه اصلاً پیرنگ فرعی به حساب نمیآید، بلکه فقط ماجرایی برای پرکردن صفحههای فیلمنامه است! دوباره تکرار میکنم، اگر پیرنگ فرعی شما ستیز و کشمکش ندارد، فقط صفحه پرکن است.
پیرنگ فرعی هم چنین باید با درون مایه اصلی داستان شما مرتبط باشد. درحقیقت، اغلب این پیرنگ فرعی است که تم اصلی را حتی به شیوهای واضحتر و خاصتر از خط اصلی داستان به سرانجام میرساند. به فیلم دیوانهوار، احمقانه، عشق دقت کنید، این فیلم خطوط داستانی و پیرنگهای فرعی بیشماری دارد، اما حتی کوچکترین پیرنگهای فرعی مانند زندگی عشقی فرزندان استیو کارل و همسایههای عصبانی خندهدارش نیز به تم اصلی داستان افزوده شدهاند و نیز از دل آن بیرون آمدهاند.
اگر یک متن چند شخصیتی واقعی دارید، به این معنا که زمان تصویری هر شخصیت برابر با دیگری است و این زمان بین پنج تا 10 شخصیت متفاوت تقسیم شده است، دیگر نیازی به پیرنگ فرعی ندارید، چون هر کدام از شخصیتهای شما خط داستانی خودش را داراست. در چنین شرایطی ماجرای بیشتر و در واقع هر آن چه شما را از خط اصلی دور کند، یا در پیشرفت داستان اختلال ایجاد کند، غیرضروری است. اساساً در متن آنسامبل کل داستان شما از پیرنگهای فرعیای ساخته شده است که به یک محتوا، داستان یا تم کلی پیوند خوردهاند. مثلاً تصادف، عشق واقعی، شب سال نو، ترافیک و مانند آن. اما این را همواره در ذهن داشته باشید که این خطوط داستانی باید به طریقی یا در برخی نقاط داستان با هم برخورد کنند و یکدیگر را قطع کنند، همان گونه که پیرنگهای فرعی.
اگر پیرنگ فرعی فوقالعادهای را در صفحه 33 پدید آورده و شخصیتهای جدیدی را معرفی کردهاید، اما ما دیگر تا صفحه 83 آنها را نمیبینیم، مشخص است که شما به قدر نیاز این پیرنگ فرعی را گسترش ندادهاید و بنابراین به نظر نمیآید که وجود چنین پیرنگی در داستان شما اهمیتی داشته باشد. بعد از خلق ساختار اصلی و نقاط عطف فیلمنامه، معمولاً زمان مناسبی است برای فاصله گرفتن از شخصیتهای اصلی و رفتن به سراغ پیرنگهای فرعی. بنابراین همان گونه که فیلمنامه خود را بسط و گسترش میدهید، مطمئن شوید که در حال خلق و گسترش پیرنگ فرعی و داستان فرعی (داستان دوم) نیز هستید. آن هم به همان اندازه جالب توجه و پر کشش که خط اصلی داستان خود را پروراندهاید. در این صورت است که محتوا، قلاب داستان و درون مایه اثر به خوبی خواهد درخشید.
پینوشتها:
1- دنی منوس از مشاوران فیلمنامه خبره و مؤسس کمپانی مشاوره «نو بول اسکریپت» است و از جانب مجله فیلمنامه نویسی خلاق جزو 15 مشاور فیلمنامه برتر برگزیده شده است. او همچنین نویسنده کتاب «No B.S. for Screenwriters: Advice from the Executive Perspective» است.
منبع مقاله :ماهنامهی فیلم نگار، شماره 153، شهریور 1394، سال چهاردهم، به نقل از http://www.scriptmag.com