نویسنده: هاروی چاپمن
مترجم: سهند زرشکیان
مترجم: سهند زرشکیان
افزودن پیرنگ فرعی
افزودن پیرنگ فرعی به داستان در واقع اضافه کردن ابعاد و پیچیدگیهای بیشتر به پیرنگ اصلی است. در صورتی که مهارتهای اصلی آفرینش داستان را فرا گرفته باشید، مرحله اصلی داستاننویسی را پشت سر گذاشتهاید. خلق پیرنگهای فرعی برای داستان، به دانشی فراتر از آن چه آموختهاید، نیاز ندارد. بلکه استفاده از همان مهارتها در مقیاسی به مراتب کوچکتر است. این نوشته در سه بخش به موضوع پیرنگ فرعی میپردازد:1- تعریف پیرنگ فرعی
2- اهمیت پیرنگ فرعی
3- تخصیص مرحلهای از مراحل خلق فیلمنامه به ایجاد پیرنگهای فرعی
پیرنگ فرعی چیست؟
پیرنگ فرعی دقیقاً چیزی مشابه پیرنگ اصلی داستان شماست، منتها در مقیاسی کوچکتر از آن. (وقتی میگویم «دقیقاً مشابه پیرنگ اصلی است» یعنی باید برای ایجاد آن، هم چون پیرنگ اصلی، مراحل ده گانه خلق پیرنگ را پشت سر بگذارید.) در بعضی داستانها پیرنگ اصلی و پیرنگ ثانویه هر دو در کنار هم، از اهمیت یکسانی برخوردارند. پیرنگهای ثانویه برای استحکام و ارتقای ساختار داستان ایجاد میشوند. شروع و پایان داستان در دل پیرنگ اصلی نوشته شماست و پیرنگهای فرعی در بازه این دونقطه اصلی داستانی ایجاد میشوند. پیرنگ فرعی میتواند از دیدگاه (POV) شخصیت اصلی یا شخصیتهای فرعی داستان روایت شود. برای مثال اگر در حال نوشتن داستانی جنایی باشید:پیرنگ اصلی درباره نقشه دزدی از یک کازینو است که از دیدگاه قهرمان داستان – رئیس سارقان – روایت میشود.
ممکن است سردسته سارقان مجبور باشد همسرش را متقاعد کند که این آخرین سرقتی است که انجام میدهد و پس از آن همراه هم برای یک بازنشستگی رویایی به ایتالیا خواهند رفت. این میتواند پیرنگی فرعی برای داستان باشد.
بخشیهایی از داستان که از دیدگاه هم دست رهبر سارقان روایت میشود نیز پیرنگی ثانویه برای داستان است. حال ممکن است این گمان در ذهنتان ایجاد شود که روایت داستان از دیدگاه هم دستِ شخصیت اصلی داستان، در واقع بخشی از پیرنگ اصلی است. اما این گونه نیست. به یاد داشته باشید که پیرنگ این گونه تعریف شده است: «مسیری که شخصیت اصلی داستان برای دستیابی به هدف یا اهدافی آن را طی میکند و در این بین با مشکلاتی برخورد میکند و در نهایت نتیجهای که از این طی طریق برای او حاصل میشود.»
هدف قهرمان داستان در اینجا، دستیابی به پولهای خزانه کازینوست.
اما هدف شخصیت دیگر داستان میتواند انتقامگیری از سارقان باشد. زیرا این سرقت، به قیمت جانِ بهترین دوست و شریک او تمام شده است.
هر دو پیرنگ بر گرد موضوع سرقت از کازینو شکل میگیرند. با این تفاوت که از دیدگاههایی کاملاً متفاوت نقل میشوند.
نکاتی در باب پیرنگ فرعی و منظر (نقطه دید)
هر شخصیتی که بخشی از داستان از دیدگاه او روایت میشود، پیرنگی فرعی به پیرنگ اصلی داستان میافزاید. اگر در حال نوشتن داستانی عاشقانه هستید که تنها از دیدگاه یکی از شخصیتهای داستان روایت میشود، داستانتان تنها یک پیرنگ اصلی دارد؛ روایت یک رابطه عاشقانه بین سارا و جان، روایتی که جان راوی آن است. اما اگر همین داستان از دیدگاه هر دو شخصیت – سارا و جان – روایت شود، داستان دو پیرنگ مجزا را در دل خود جای داده است. (ممکن است هر دو پیرنگ به یک اندازه اهمیت داشته باشند، یا یکی پیرنگ اصلی و دومی پیرنگ ثانویه داستان باشد.) هر دو پیرنگ حول محور رابطه عاشقانه سارا و جان میگردند و تفاوت این دو پیرنگ، تفاوت دیدگاه سارا و جان درباره رابطهشان است. هر شخصیت اهداف خاص خودش را دارد و در راه رسیدن به اهدافش با موانعی روبهرو میشود. میتوانیم به این داستان پیرنگ فرعی دیگری نیز بیفزاییم، با افزودن شخصیتی دیگر به داستان. برای مثال میتوانیم بهترین دوست سارا را وارد داستان کنیم. در این صورت تا به حال دو پیرنگ فرعی به پیرنگ اصلی و اولیه داستانمان افزودهایم. باید توجه داشت که:دوست سارا باید (برای خودش) اهدافی خاص در داستان داشته باشد، مثلاً این که سارا را متقاعد کند که جان مردی نیست که بتواند او را خوشبخت کند.
اگر شخصیت جدید هدفی نداشته باشد که بر پیرنگ اصلی تأثیرگذار باشد، شخصیتش در داستان آن قدر مهم نیست که دیدگاهی منحصر به او در داستان ایجاد کنیم. (برعکس این مسئله صادق نیست. نباید تنها به این دلیل که او خواستهای دارد که بر پیرنگ اصلی تأثیر میگذارد، بخشی از روایت داستان را به او بسپاریم. نقش او در داستان میتواند از نظرگاه سارا یا جان روایت شود.)
یک مقایسه
میتوانیم داستان را با یک طناب مقایسه کنیم. آغاز و پایان در دو سر داستان – طناب قرار دارند. خودِ طناب در واقع از نیمچه طنابهای کوچکی که به هم بافته شدهاند، ساخته شده است. در مورد داستان هم این امر صادق است. یک داستان از مجموعهای از پیرنگهای کوچک و فرعی در دل بیرنگ اصلی ساخته میشود. (ایرادی که میتوان به این مقایسه گرفت، این است که رشتههایی که در کنار هم طناب را میسازند، از نظر ضخامت همسان هستند، اما پیرنگهایی که داستان را شکل میدهند، از نظر اندازه و اهمیت متفاوتاند.) نکته اینجاست که گرچه رشتههایی که طناب را میسازند به هم گره خوردهاند، اما هر کدام برای خودشان رشتهای مجزا هستند. در مورد داستان نیز این ویژگی صدق میکند. به این معنی که با حذف هر کدام از پیرنگهای فرعی – رشتههای طناب (هر چند داستان – طناب ضعیفتر میشود)، ساختار اصلی داستان صدمهای نمیخورد.اهمیت پیرنگهای فرعی
پرواضح است که پیرنگ فرعی داستان را جاندارتر میکند. داستان ساده معمولاً از یک پیرنگ اصلی ساخته میشود. حال اگر طول همین پیرنگ ساده را بیشتر کنیم، میتوانیم آن را به یک داستان پرپیچوخم تبدیل کنیم. شایان ذکر است که برای خلق داستانی با لایههای مختلف، نیازمند ایجاد داستانهایی فرعی در دل داستان اصلی هستیم. تنها مزیت این خردهداستانها افزایش حجم و ایجاد پیچیدگی در داستان نیست. این خطوط داستانی فرعی به شخصیتپردازی داستان هم کمک شایانی میکنند. مثلاً میتوانند شخصیت اصلی داستان را بسط دهند و لایههای زیرین فکر و حس او را برای خواننده نمایان کنند. در مورد داستان جنایی، که پیشتر در این نوشته بررسیاش کردیم، افزودن رابطه شخصیت اصلی داستان (رهبر سارقان) با همسرش ویژگیهای بیشتر و عمیقتری از شخصیت او را عیان میکند. از دیگر مزیتهای خرده داستانهای فرعی، بسط و تفصیل شمایل تماتیک داستان است. دوباره به مثال داستان جنایی بازمیگردیم. همان طور که گفتیم، قهرمان داستان بر این باور است که بعد از این سرقت، همراه همسرش برای گذران دوران بازنشستگی رویاییاش به ایتالیا خواهند رفت. اما با پیشرفت داستان او متوجه میشود که به هیجان شغلش خو گرفته و ترک آن برایش به این سادگیها نیست. پیداست که پیرنگ فرعی به داستان عمق بیشتری میدهد و از زوایای جدیدی داستان را پیش میبرد. پیرنگ فرعی که درباره رابطه رهبر سارقان و همسرش ایجاد کردهایم، آنها را به این آگاهی میرساند که زندگی در ناز و نعمت در ایتالیا خیلی زود حوصله آنها را سر خواهد برد. از اینرو همسر مرد دیگر تمایلی ندارد تا شوهرش را از دل مشغولی اصلیاش – سرقت – باز دارد. اگر داستانمان تنها به پیرنگ اصلیاش محدود شود، قابلیت روایت از زوایای مختلف را از دست خواهد داد. مزیت دیگر خلق پیرنگهای فرعی برای داستان این است که حس کنجکاوی خواننده را برای خواندن ادامه داستان بیشتر میکند. هر داستانی هر اندازه که خوب نوشته شده باشد، کماکان بخشهایی از آن هیجانانگیزتر و جذابتر از دیگر بخشهایش است. میتوانید داستان اصلیتان را در پس زمینه حفظ کنید و برای تزریق سرعت و جذابیت به روند داستان، از پیرنگهای فرعی استفاده کنید. ویژگی مثبت دیگر داستانهای فرعی، تنوعی است که در داستان ایجاد میکنند:اگر پیرنگ اصلیتان بسیار جدی و خشک باشد، میتوانید گه گاه خرده داستانهایی با مایههای کمیک به آن بیفزایید.
برای داستانهایی که شخصیتهای خشن و روندی تند و برقآسا دارند، خردهداستانهایی که کمی آرامش به فضای داستان تزریق کنند، مثمرثمر خواهد بود.
چگونه به خردهداستانها سروسامان دهیم؟
برای این که در خلق پیرنگهای داستانیمان دچار سردرگمی نشویم، میتوانیم هر یک از پیرنگها را در مقام داستانی کوتاه در نظر بگیریم. ابتدا داستان اصلیمان را به روی کاغذ میآوریم. سپس به طور جداگانه برای هر خردهداستان، این روند را طی میکنیم. در مرحله بعد دوباره به سراغِ داستان اصلی میرویم و آن را به چند فصل جداگانه تقسیم میکنیم. (معمولاً در پایان هر فصل، میتوانیم از آن فصل نتیجهای کلی بگیریم.) بعد پیرنگهای فرعی را که ساختهایم، به فصلهای مختلف تقسیم خواهیم کرد و سرانجام این فصلها را در دل داستان اصلیمان خواهیم گنجاند. به این صورت پیرنگهایی که خلق کردهایم، در کنار هم به داستان جان میبخشند.منبع مقاله :
ماهنامهی فیلم نگار، شماره 153، شهریور 1394، سال چهاردهم، به نقل از http://www.novel-writing-help.com./subplots.html