جامعه و نهادها

در سال 1965، یک حقوقدان جوان در واشنگتن دی سی کتابی در باب امنیت اتومبیل‌ها منتشر کرد که بعدها آثار بسیار وسیعی، بسیار بیشتر از آنچه که در آن زمان می‌شد پیش بینی کرد، بر جای گذاشت. عنوان کتاب رالف نادر
دوشنبه، 10 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه و نهادها
 جامعه و نهادها

 

نویسنده: ارل بَبی
برگردان: محمد حسین پناهی



 

در سال 1965، یک حقوقدان جوان در واشنگتن دی سی کتابی در باب امنیت اتومبیل‌ها منتشر کرد که بعدها آثار بسیار وسیعی، بسیار بیشتر از آنچه که در آن زمان می‌شد پیش بینی کرد، بر جای گذاشت. عنوان کتاب رالف نادر (1) «در هر سرعتی ناامن» بود. هدف این کتاب توجه به اشکالات و طراحی خاصی بود که در اتومبیل کرویر (2) کارخانه شورلت و دیگر اتومبیل‌ها وجود داشت نادر اظهار می‌کرد که صنعت اتومبیل سازی موظف است توجه بیشتری به ایمنی اتومبیل‌ها بکند و برای اطمینان از انجام این مسئولیت روی اقدام حکومت پافشاری می‌کرد. جزئیات مهم نتایج کار او برای همه معلوم است: پاسخ سازندگان اتومبیل به تغییرات درخواست شده و حملات شخصی آنان به نادر بود. سرانجام قوانین متعددی برای ایمنی اتومبیل‌ها وضع شد، اتومبیل‌ها مجدداً طراحی شدند؛ و یک دادگاه جهت جبران حملات شخصی به نادر حکم به پرداخت مبلغ قابل توجهی به وی کرد.
با وجود اینکه ما نباید اهمیت تغییراتی را که در ایمنی اتومبیل‌ها انجام شده دست کم بگیریم، یک اتفاق مهمتری هم در نتیجه چالش خودروسازان بزرگ به وسیله نادر روی داد و آن اینکه فضای روانی‌ای که شرکت‌های بزرگی در آمریکا در آن کار می‌کردند به طور اساسی دگرگون شد. به طور مشخص، نادر این امکان را به وجود آورد که مصرف کنندگان بتوانند در مورد ماهیت کالاهایی که مصرف می‌کردند اعمال نظر کنند، همانند مشارکتی که اتحادیه‌های کارگری سی سال پیش برای کارگران به دست آورده بودند.
نشانه‌های اثر کار نادر متعدد است. برای مثال، در سال 1982 یک مادر جوان به نام لزلی هوفز (3) از اهالی راچستر نیویورک، بچه‌هایش را به مک دونالد (4) برد تا چیزی برای شام بخرد. شعبه‌های غذای سریع مک دونالد تازه محصولی به نام «غذای شاد» عرضه کرده بودند که هم غذا بود و هم عروسک‌های کوچکی، مانند یک کلانتر با تفنگش و یا یک سرخپوست با نیزه، به همراه داشت. لزلی هوفز برای شام بچه‌ها «غذای شاد» درخواست کرد. بعد از شام خانم هوفز اسباب بازی‌های کوچکی را وارسی کرده و وحشت کرد از اینکه فهمید تفنگها و نیزه‌ها به قدری کوچک بودند که به راحتی می‌توانستند در گوش، بینی یا گلوی دخترش فرو روند. او علاوه بر اینکه اسباب بازیها را از بچه‌هایش دور کرد، از این فراتر رفت و به انجمن مصرف کنندگان ساختمان امپایر (5) تلفن کرد و موضوع را با خانم بریمن لیپسون رئیس گروه در میان گذاشت.
وقتی که خانم بریمن لیپسون خودش اسباب بازی‌ها را بررسی کرد، با شرکت مک دونالد تماس گرفت و شرکت موافقت کرد که برای او جلسه‌ای ترتیب دهد که وی با شرکتی که بی خطر بودن اسباب بازی‌ها را برای مک دونالد آزمایش کرده بود ملاقات کند. خانم بریمن لیپسون با کمیسیون ایمنی محصولات مصرفی وابسته به حکومت فدرال نیز تماس گرفت و آنان را نسبت به مسئله آگاه کرد. حکومت نیز آزمایش خودش را بر روی اسباب بازیهای «غذای شاد» شروع کرد.
درست یک هفته پس از اینکه لزلی هوفز آن غذا را برای بچه‌هایش خریده بود، مدیران رده بالای مک دونالد جلسه‌ای داشتند تا درباره‌ی ‌این مسئله تصمیم گیری کنند. آنها در یک شب و روز، نتایج حاصله از بررسی‌های سازمانهای دولتی و خصوصی درگیر در مسئله را مرور کردند و اوایل همان شب به همه‌ی ‌شعب مک دونالد در سراسر کشور تلفن شد و تا نیمه شب کلیه‌ی ‌«غذاهای شاد» جمع آوری گردید.
به نظر من، احتمال فوق العاده ضعیفی داشت که لزلی هوفز، یک خانه دار راچستری بدون سابقه موفقی که نادر و دیگران ایجاد کرده بودند و «حقوق مصرف کننده» را در جوّ شرکت‌های آمریکایی تلفیق کرده بودند، بتواند اثری بسیار کمتر از این هم داشته باشد. امروزه اصلاً داستان خانم هوفز بی نظیر نیست.
اگر به ماورای شرکتها بنگریم، در می‌یابیم که اقدام نادر تغییراتی نیز در ماهیت «حقوق شهروندان» ایجاد کرد، به طوری که افراد توانستند اقدامات حکومت را در مورد بهداشت، محیط زیست و جنبه‌های دیگر زندگی به چالش فراخوانند. در نتیجه‌ی ‌این تغییرات، قوانین جدیدی وضع شده و مسئولان تحت فشار قرار گرفته‌اند که قوانین موجود را اعمال کنند.
هرچند که ممکن است نادر عزم خود را جزم کرده بود که تغییراتی در عملکرد شرکت خاصی به وجود آورد، اما اثر مهمتر کار او در تغییر توافق‌های اساسی درباره‌ی ‌حقوق مصرف کنندگان و تعهدات عمومی شرکتها بود. به جای زیر سؤال بردن اقدامات یک مقام خاص دولتی، یا حتی سطح خاصی از حکومت، او در روابط شهروندان با حکومت تغییر ایجاد کرد.
مهمترین اثر نادر در حوزه‌ی ‌نهادها بود - نهاد اقتصاد و حکومت - نه در حوزه سازمانها. نهادها زمینه‌ای را می‌سازند که سازمانها در درون آن عمل می‌کنند، به طوری که تغییرات نهادها و سازمانهای بیشماری را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. این موضوع شبیه تغییر شرایط فارغ التحصیلی است، که در وضع همه دانشجویان اثر می‌گذارد، در مقایسه با استثناء قائل شدن برای فارغ التحصیلی یک دانشجو. لذا، این امر اهرم نیرومندی جهت تغییرات اجتماعی به شمار می‌رود.

الزامات نهادی

برای اینکه بفهمیم نهادها چیستند، بهتر است از اینجا شروع کنیم که چرا آنها وجود دارند. برای شروع بحث به خاطر بیاوریم که انسانها نیازهای متعددی دارند که باید در جامعه ارضا شوند. برای مثال، ضرورت تداوم حیات از آن جمله‌اند، مانند نیاز انسان به غذا، آب و پناهگاه. غیر از تداوم حیات صرف، به نظر می‌رسد که انسانها می‌خواهند تا حدی با آسایش خاطر زندگی کنند، و تا اندازه‌ای احساس امنیت کنند که در آینده نیز با آسودگی خاطر به زندگی ادامه خواهند داد. حتی از این هم نامحسوس‌تر، به نظر می‌رسد انسانها خواستار روابط معنی داری با دیگران هستند. همچنین احساس رضایت از زندگی و چیزهای دیگری می‌خواهند که تعریف کردن آنها مشکل است، اما در انگیزه فعالیت آنها اثر شدیدی دارد. بنابراین، یک جامعه، هر طورکه بنا شده باشد، می‌باید به نحوی به آن چیزهایی که اعضایش می‌خواهند و برای زندگی خود نیاز دارند بپردازد.
همچنین، جوامع - به عنوان نظام - ضروریات خاص خود را دارند. هر چند که من نمی‌خواهم جامعه را به شخص تشبیه کرده و بگویم که آنها هم خواسته‌ها، آرزوها، امیدها و ترسهایی دارند، بسیار مهم است که بدانیم یک جامعه نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد مگر اینکه شرایط خاصی وجود داشته باشد. دقت کنید که با پرداختن به بحث نیازهای جامعه، ما به طور کامل به حوزه جامعه شناسی کلان وارد شده‌ایم، چنانکه قبلاً اشاره کرده بودیم.
مثلاً هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند ادامه حیات بدهد مگر اینکه مسئله جایگزینی افرادش را حل کند. وقتی که افراد عضو می‌میرند، باید افراد جدیدی متولد و تربیت شوند تا جای آنها را بگیرند. به همین سان، جامعه سازمان یافته برای تدارکی برای رهبری و حکومت ببیند. فهرست این بایدها هنوز ادامه دارد.
بسیاری از نیازهای فردی و جامعه‌ای (6) به هم مربوطند. برای مثال، نیاز جامعه به جایگزینی و کشش جنسی افراد، و تمایل آنها به روابط معنی دار با دیگران، مستقیماً به هم مربوطند. در ضمن توجه کنید که یک فرد می‌تواند بدون رابطه جنسی هم به زندگی ادامه دهد، اما یک جامعه نمی‌تواند. این نشان می‌دهد که در عین حال که جامعه به عنوان یک هستی با نیازهای خاصی است، نیازهای آن با نیازهای انسانها یکسان نیست. بنابراین، آنچه که شما ممکن است درباره انسانها بدانید برای فهمیدن جامعه کافی نیست.
از میان همه‌ی ‌حالات، بهترین دنیای ممکن آن است که ساختارهای لازم برای زندگی جمعی طوری طراحی شوند که هم نیازهای جامعه و هم نیازهای افراد تأمین شوند. شاید بدیهی‌ترین مورد این باشد که نیاز افراد به ارضای غریزه جنسی و روابط معنی دار طوری تأمین شود که نیاز جامعه به جایگزینی نیز برآورده گردد.
واقعیات تأیید می‌کنند که بحث بهترین دنیای ممکن لزوماً یک رویای توخالی نیست. در واقع ساختارهای متعددی وجود دارند که درآنها نیازهای فرد و جامعه با هم تطبیق می‌کنند. مثلاً، در مورد روابط زناشویی، روابط عاطفی و جایگزینی افراد شکل‌های متعددی از خانواده (7) ایجاد شده است که این هدف را تأمین می‌کند. شکلی که ما بهتر می‌شناسیم خانواده‌ی ‌هسته‌ای تک همسری (8) است که شامل مادر، پدر و فرزندان می‌شود. در جوامع دیگر، مانند چین و ژاپن باستان، در یک خانواده‌ی ‌گسترده (9) اجداد، والدین و فرزندان در یک واحد اجتماعی زندگی می‌کنند.
در برخی از جوامع چند زنی (10)، یک شوهر دارای چند زن است و در جوامع چند شویی (11) یک زن دارای چند شوهر است. جوامع دیگری ازدواج گروهی (12) داشته‌اند که در آن چند شوهر و چند زن به عنوان همسران یکدیگر با هم زندگی می‌کردند. نکته‌ی ‌اصلی این است که همه این نوع خانواده‌ها نیازهای افراد خود و نیازهای جامعه را به عنوان یک کل برآورده کرده اند. علاوه بر این، همین مطلب در مورد انواع مختلف حکومت، مانند پادشاهی (13)، اشرافی (14)، مردم سالاری (15) و دیکتاتوری (16) نیز درست است.
هرچند که شکل‌های مختلفی از تأمین نیازهای افراد و جامعه ممکن است در جامعه وجود داشته باشد ولی معمولاً یک شکل خاص فقط وقتی کارآیی دارد که همگان در آن جامعه آن را بپذیرند. برای مثال، مشکل است یک جامعه پایداری را تصور کنیم که در آن ساختاری دموکراتیک داشته باشند. یا در زمینه اقتصادی ظاهراً هم سوسیالیسم و هم سرمایه داری کار می‌کنند، اما یک جامعه خاص باید فقط یکی را انتخاب کند (حتی اگر یک اقتصاد مختلط باشد).
نیاز به توافق روی شکل خاص نهادهای اجتماعی در اکثر موارد صادق است. مثلاً، حتی اگر به نظر برسد که تک همسری و چند همسری در یک جامعه خاص می‌تواند همزمان وجود داشته باشد، مردم معمولاً نیاز دارند باور کنند که شکل مورد نظر آنها بهترین است، خاصه اگر آنها بین الگوهای اجتماعی (17) و هویت فردی خودشان ارتباط برقرار کرده باشند.
مخالفت بر سر اینکه کدام الگو «بهترین» است، غالباً به مبارزه برای برتری جویی طرفداران انواع مختلف می‌انجامد. به علاوه، نهادهای مختلف یک جامعه (مثلاً خانواده و مذهب) با هم پیوند خورده و یکدیگر را حمایت می‌کنند و این خود نیاز به توافق را افزایش می‌دهد.
به طور خلاصه، هرچند راههای متفاوتی برای ارضای نیازهای جامعه و افراد ممکن است وجود داشته باشد، گرایش نیرومندی وجود دارد که یکی از انواع ممکن نهادی شود. (18) یعنی اینکه یکی از طرق انجام امور پذیرفته، مشروع، عادی، مورد انتظار و حتی ضروری تلقی شود.
جامعه شناسان از دیرباز از پنج نهاد اصلی صحبت کرده‌اند که حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی را اداره می‌کنند: خانواده، مذهب، حکومت، اقتصاد و آموزش. همچنین گاهی لازم و مفید است که واژه نهاد را به معنای خاصی بکار ببریم. مثلاً، شاید مفید باشد که دموکراسی، سرمایه داری، ارتش، نیروی کار، آموزش عالی یا مسیحیت را «نهاد» بنامیم. این کار وقتی مناسب است که ما درباره‌ی ‌مجموعه‌ای از اصول سازمانی بحث می‌کنیم، نه یک سازمان خاص.
همان طور که شکل 1 نشان می‌دهد، شاید مفید باشد که مذهب کاتولیک روم را یک نهاد تلقی کنیم؛ یعنی مجموعه‌ای از باورها (19)، ارزش‌ها (20) و اعمال (21). در این صورت، این نهاد زمینه‌ای را می‌سازد برای کلیساهای متنوع (سازمانها) که جمعاً کلیسای کاتولیک روم (22) را به عنوان یک واقعیت عینی به وجود می‌آورند.
پس اگر خیلی دقیق صحبت کنیم، دانشگاه هاروارد (23) یک نهاد نیست، یک سازمان است. اما شاید ارزشمند باشد که آن را به عنوان یک نهاد ببینیم. در این صورت باید توجه ما به «سنت هاروارد» منعطف شود، یا به «نوع آموزشی که مبنای کار‌ هاروارد است»، نه پرسنل یا تشکیلات سازمانی که به هاروارد به عنوان یک دانشگاه واقعیت عینی می‌بخشد، که شما می‌توانید به آنجا بروید، درس بگیرید یا بر ضد آن اعتراض کنید. البته در غالب موارد بهتر است که خط مشخصی بین نهادها و سازمانها بکشید، با در نظر گرفتن اینکه این خط به روشنی و وضوح مواردی که قبلاً صحبت کردیم نیست.
جامعه و نهادها
* توضیح شکل 1: نهادها زمینه‌های سازمانها هستند

اجزای نهادها

تا اینجا من به نهادها به عنوان زمینه‌ای برای سازمانها اشاره کرده‌ام، به عنوان مجموعه‌ای از اصول سازمانی و الگوهای مرسوم. اکنون من به طور مشخص‌تر به بررسی چهار جزء مهم یک نهاد خواهم پرداخت.
از هنجارها (24) شروع می‌کنیم که الگوهای رفتاری مورد انتظارند. واژه نقش اشاره دارد به رفتارهایی که از کسی که پایگاه خاصی را اشغال کرده انتظار می‌رود. هنجارها تقریباً شبیه نقش‌ها هستند، به جز این که آنها در سطح وسیع‌تر و فراتر از پایگاه‌های خاص قرار دارند. مثلاً «رای دادن» در آمریکا یک هنجار است. در بعضی مواقع، مانند انتخاب برخی از مسئولان دولتی، از نظر قانون رأی دادن الزامی است و جزئیات دقیق چگونگی انجام آن هم روشن است. شاید هم بتوان از رأی دادن به عنوان یک نقش مربوط به پایگاه «شهروندی» صحبت کرد. اما عموماً رأی دادن یک روشی است برای تصمیم گیری‌های گروهی که به طور وسیعی پذیرفته شده است. اگر کلوب بولینگ (25) بخواهد تصمیم بگیرد که این یا آن علامت را به عنوان نشانه‌ی ‌تیم خود انتخاب کند احتمالاً از اعضاء خواهد خواست در این باره رأی بدهند. ممکن است این روش در بعضی از جوامع یک روش کاملاً بدیهی نباشد.
بنابراین، هنجارها نشان دهنده‌ی ‌رفتارهایی هستند که انتظار داریم مردم آنها را شیوه عمل خود قرار دهند. اما چطور می‌توانیم مطمئن شویم که آنها چنان رفتار خواهند کرد که انتظار می‌رود؟ این از طریق استفاده از جزاهای (26) مثبت و منفی - پاداشها و تنبیهات - حاصل می‌شود. همانند هنجارها، بعضی از جزاها رسمی (27) و قانونی‌اند، بقیه جزاها که بیشترین آنها هم هستند غیر رسمی‌اند (28). برخی از جزاها بسیار شدیدند و برخی هم ملایم هستند. اگر کسی در حال دستکاری رأی‌های باشگاه ورزشی گرفته شود، ممکن است ناچار شود که برای اعضای تیم یک نوشابه بخرد. اما اگر کسی در آرای انتخابات کشور دستکاری کند ممکن است برای مدت مدیدی به زندان افتد و نوشابه‌ای هم نبیند.
فهرست مثالهای هنجارها و جزاها بی انتهاست. در واقع، هنجارها دریایی است که شما در هر روز زندگی اجتماعی‌تان در آن شنا می‌کنید. از اینجا شروع کنیم که همه قوانین در حکم هنجارند: مانند محدودیت سرعت، سن قانونی رانندگی، مالیاتها، و ممنوعیت قتل، دزدی، اختلاس، تجاوز جنسی، خیانت، برهنگی و مواد مخدر. افزون بر آن، انواع قوانین مربوط به حکومت فدرال، ایالتها، شهرستانها و شهرهای کوچک وجود دارند. بعضی از قوانین از طریق رأی گیری مستقیم وضع شده‌اند و بعضی با رأی نمایندگان ما به وجود آمده‌اند و بعضی دیگر از طریق سازمانهایی مانند سازمان درآمدهای داخلی ایجاد شده‌اند.
هرچند که هنجارها بسیار زیادند، اما تعداد قوانین در مقابل تعداد هنجارهای غیر رسمی که بر رفتار ما حاکمند رنگ می‌بازند: زبانی که صحبت می‌کنیم، نوع لباسهایی که می‌پوشیم، نوع غذاهایی که می‌خوریم، اندازه موهای سرمان، نوع موسیقی که دوست داریم، طوری که تلفنی صحبت می‌کنیم، مبلغی که در رستوران انعام می‌دهیم، نوع نوشابه‌هایی را که می‌توان مخلوط کرد، حیواناتی را که می‌توان در خانه نگهداری کرد و مدتی که برای یک قرار ملاقات باید صبر کرد قبل از اینکه مطمئن شویم که طرف ما نخواهد آمد، همه از هنجارهای غیر رسمی هستند. اگر تصور می‌کنید که اینها در واقع هنجار نیستند، سعی کنید در یک قرار ملاقات پس از ده ثانیه تأخیر طرف مقابلتان بروید یا برای پذیرایی از دوستتان آب گوجه فرنگی را با چای برایشان مخلوط کنید. اگر هم فکر می‌کنید که هنجارها ربطی به جزاها ندارند این کارها را انجام دهید، ببینید چه وضعی پیش می‌آید!
فکر می‌کنید هنجارها از کجا می‌آیند؟ به نظر می‌رسد که بعضی از آنها به طور تصادفی ایجاد شده باشند. داستانی نقل شده است که وقتی اولین بار کنسرت مسیح موعود، اثر جرج فردریک هندل (29)، برای پادشاه انگلستان اجرا شد، هنگام شروع سرود جمعی ستایش، پادشاه به طور غیرمنتظره برخاست و ایستاد. در انگلستان آن زمان هر وقت پادشاه می‌ایستاد همه می‌ایستادند. لذا، همه حاضرین در کنسرت برخاستند و تا انتهای سرود سرپا ماندند. تا امروز هم حضار برای شنیدن سرود ستایش بر می‌خیزند، حتی اگر چگونگی شروع این عمل را نشنیده باشند. به علاوه، کسی نمی‌داند چرا پادشاه در آن زمان ایستاد. شاید او فکر کرد که کنسرت تمام شده است و یا شاید می‌خواست به دستشویی برود. هر چه انگیزه برخاستن او بود فرقی نمی‌کند، در آن روز یک هنجار متولد شد.
البته بیشتر هنجارها یک جایگاه منطقی‌تری در جامعه دارند. مخصوصاً اینکه هنجارها به وسیله ارزشها توجیه شده و مشروعیت می‌یابند. مثلاً در آمریکا، هنجار رأی دادن با ارزشی که ما به مشارکت در تصمیم گیری‌های عمومی قائل هستیم توجیه می‌شود. موضوع ارزش‌ها، موضوع ارجحیت است، آنها به ما نشان می‌دهند که چه چیزی بهتر از چه چیزی است؛ و در آمریکا ما احساس می‌کنیم که بهتر است همه در تصمیم گیری شرکت کنند تا اینکه بگذارند یک نفر یا چند نفر خواسته‌هایشان را بر دیگران دیکته کنند.
«محدودیت سرعت» به عنوان یک هنجار، روشن است که مبتنی بر ارزش امنیت عمومی است. هنجارهایی که ما را ملزم می‌کنند چند سال به مدرسه برویم، بر مبنای ارزشی که ما به تحصیل شهروندان قائل هستیم توجیه می‌شود. در مقایسه با آن، یک دیکتاتور ممکن است ترجیح دهد که رعیتش جاهل بماند.
سرانجام، ارزش‌ها خودشان بر مبنای باورها توجیه می‌شوند، یعنی نظر ما در مورد آنچه که درست است. بنابراین، ارزش قائل شدن ما به مشارکت توده‌ای (30) مبتنی بر این باور است که همه مردم «برابر خلق شده‌اند» و اینکه «خالق مردم بدانان حقوق خاصی اعطا کرده است که از هستی آنان جدایی ناپذیر است». به خاطر می‌آورید که باور اولیه (در آمریکا) این بود که همه مردها برابر خلق شده‌اند، البته به طور مشخص‌تر مردهای «سفید پوست».
جامعه و نهادها
شکل 2: اجزای نهادها
تشخیص رابطه بین باورها، ارزشها و هنجارها مهم است. همچنانکه شکل 2 نشان می‌دهد، این روابط در قالب توجیه کردن (31) و در قالب مشخص کردن (32) می‌باشند. ارزشها هنجارها را توجیه می‌کنند و باورها هم ارزشها را. اما اگر از جهت دیگر حرکت کنیم، ملاحظه می‌شود که ارزشها مشخص می‌کنند که چه چیزی باید اهمیت داشته باشد، اگر باور مورد نظر درست باشد. با در نظر گرفتن آن ارزش، هنجارها مشخص می‌کنند که چه رفتاری مناسب است. مثلاً، با در نظر گرفتن این باور که خالق همه مردم را برابر آفریده، معقول خواهد بود که همه در حکومت دخالت بکنند؛ و با در نظر گرفتن این ارزش که همه باید مشارکت داشته باشند، رأی دادن وسیله‌ای است که آن را عملی می‌سازد.
با توجه به مباحث فوق، یک نهاد (33) مجموعه‌ای از باورها، ارزشها و هنجارهایی است که در برخی از حوزه‌های زندگی اجتماعی حاکم است. بعضی از این عناصر، همچنانکه توضیح داده شد، با یکدیگر مربوطند، برخی از عناصر دیگر ممکن است به نظر نرسد که مستقیماً با هم ارتباط دارند.

محافظه کاری نهادها

همچنانکه تا کنون دیده‌ایم، نهادها ایجاد شده‌اند تا به وسیله آنها نیازهای افراد و نیز نیازهای جامعه به عنوان یک نظام ارضا شوند. اما هیچ کدام از اینها اولین وظیفه یک نهاد نیست. گذشته از هر نیاز فردی و اجتماعی که یک نهاد پاسخ گوید، مهمترین هدف آگاهانه و تردیدناپذیر آن دائمی کردن (34) خودش می‌باشد. مثلاً، اولین وظیفه دموکراسی آن است که دموکراسی را تداوم بخشد. خانواده هسته تک همسری نیز طوری عمل می‌کند که خانواده هسته‌ای تک همسری را به عنوان یک نهاد دائمی سازد. مسیحیت اول و مهمتر از همه به نحوی عمل می‌کند که مسیحیت را دائمی کند. مذهب هندو نیز طوری طراحی شده است که آن را مداوم سازد.
قصد من از طرح این نکات ارائه دید منفی یا بدبینانه نیست. بلکه این درست همان شیوه‌ای است که آنها طراحی شده‌اند. همانطور که ماشین شما طوری طراحی شده است که اگر دستتان را از فرمان بردارید مستقیم حرکت می‌کند، نهادها هم طوری طرح شده‌اند که تداوم حیاتشان را تضمین کنند. توجه کنید که چگونه پیوند باورها، ارزشها ، هنجارها و جزاها در این راستا عمل می‌کند.
البته کارکرد (35) بدیهی جزاها این است که هنجارهای مربوطه را دائمی کند. برای مثال، فرستادن مردم به زندان به علت تقلب در صندوق رأی (که یک جزاست)، کمک می‌کند به تداوم این هنجارها که هر کسی یک رأی می‌تواند بدهد، و اینکه همه‌ی ‌رأی‌ها ارزش برابر دارند. وقتی ارزشها را هم به این مجموعه اضافه کنیم الگوی مشابهی ظاهر می‌شود. بنابراین، به درجات متفاوت، نهادها نظامهای بسته‌ای هستند که در آنها اجزای نظام به طور دوری یکدیگر را تقویت می‌کنند و این کار کل نظام را جاودانگی می‌بخشد.
به مقداری که یک نهاد واقعاً یک نظام بسته باشد، در محدوده‌ی ‌آن نظام بحث از تغییر غیر ممکن است. مثلاً، اگر مردم این باور را بپذیرند که خداوند پادشاه را انتخاب کرده است که بر آنها حکومت کند، احتمال نمی‌رود که آنها تأسیس رفتارهای مردسالارانه را تقاضا کنند. حداقل آنها نخواهند توانست مبحث مردم سالاری را بر مبنای باور به حقوق الهی پادشاهان پیش بکشند. یک زیست شناس به نام گرت‌هاردین (36) گفته است: «اولین قانون محیط زیست این است که شما نمی‌توانید فقط یک چیز را تغییر دهید» چنین حرفی در مورد نهادها نیز درست است.

تداوم نهادها به وسیله انگیزه‌های شخصی

البته تنها استحکام منطقی برای تداوم نهادها کافی نیست. قبلاً بعضی از پیچ و مهره‌هایی را که در عمل به نهادها کارآیی می‌بخشد ملاحظه کردیم. انگاره کارکردگرایی می‌تواند نحوه کارکردن نهادها را روشن کند.
ما از طریق اجتماعی شدن (37) اجزای مختلف نهادهایی را که در درون آنها فعالیت می‌کنیم یاد می‌گیریم؛ و نیز یاد می‌گیریم که همگان همان باورها، ارزشها و هنجارها را می‌شناسند. جزاهای مربوط به هنجارها یکی از نیروهایی هستند که ما را وادار به تبعیت از قواعدی می‌کنند که یاد گرفته‌ایم.
اجتماعی شدن غالباً در یک سطح پیچیده‌ای اتفاق می‌افتد. سالها پیش وقتی پسر من متولد شد، من تعجب کردم از اینکه اساساً می‌دانستم چگونه باید یک پدر باشم، اگر چه هیچوقت به کلاس پدر شدن نرفته بودم. از جمله من به طور ضمنی می‌دانستم که قسمتی از کار من این است که به پسرم یاد بدهم که مرد بودن یعنی چه. به طور دقیق‌تر من متوجه شدم که - بدون هیچ الگوی قبلی - داشتم به او یاد می‌دادم که چگونه یک پدر بشود که شامل این قسمت هم بود که باید به پسرش تعلیم دهد که چگونه باید پدر بشود تا بعداً به پسرش بیاموزد که ...
مقدار زیادی از آنچه که ما در جامعه مسلم فرض می‌کنیم از طریق اجتماعی شدن تداوم می‌یابد. از طریق اجتماعی شدن توافق‌هایی را که ما درباره نهادهای اجتماعی داریم فرار می‌گیریم.
درونی کردنِ (38) آن توافق‌ها - یعنی آنها را قسمتی از احساسات شخصی خود کردن - حتی می‌تواند یک قدرت نیرومندتری برای تداوم نهادها باشد. مثلاً، اگر شما این عقیده را درونی کنید که شوهران و زنان باید روابط جنسی خود را محدود به یکدیگر کنند، احتمال نمی‌رود که شما آن را زیر پا بگذارید؛ و اگر یک بار از آن تجاوز کردید چنان احساس گناه خواهید کرد که دوباره آن را تکرار نخواهید کرد. (39)
«درونی کردن» محدود به موضوعات «مهم» نیست، بلکه امور پیش پا افتاده و عادی را هم در بر می‌گیرد. پیش بینی من این است که شما احساس مضحکی خواهید داشت اگر از چراغ قرمز بگذرید، حتی اگر کیلومترها اطراف شما ماشینی (یا پلیسی) نباشد. در واقع، اگر شما تنها بازمانده یکی از این داستانهای علمی ساختگی بودید که همه را قتل عام می‌کنند و فقط یک نفر در کل سیاره زمین می‌ماند، احتمالاً هنوز هم از طرف راست خیابان رانندگی خواهید کرد و اگر بدون پرداخت پول بنزین بزنید احساس گناه خواهید کرد.
هر چند که پیش پا افتاده باشید، ولی خاطر نشان کنیم، همین که نهادها مستقر می‌شوند، افراد منافع خاصی در آنها پیدا می‌کنند. برای نمونه، در محل کارتان بین کارکنان حق ارشدیت برقرار کنید، خواهید دید که آنها که ارشدیت دارند احتمالاً سعی خواهند کرد که بدان روش تداوم دهند، و احتمالاً حق اعمال نظر بیشتری هم خواهند داشت برای اینکه ارشدیت دارند!
یک دقیقه فکر کنید که به چه کسانی بیشتر احتمال می‌دهید که از الگوهای نهادمند (40) زیر حمایت کنند:
- اعضای هیأت علمی رسمی استخدام دائم العمر دارند.
- مردان بیشتر از زنان حقوق می‌گیرند.
- دانشجویان سال آخر بلیط‌های ورزشی بهتری از دانشجویان سال اول می‌گیرند.
- پزشکان، پزشکان دیگر و خانواده‌هایشان را به طور رایگان معالجه می‌کنند.
- زنان و بچه‌ها قبل از همه کشتی در حال غرق را ترک می‌کنند.
تقریباً هر الگوی نهادی شده‌ای که شما می‌توانید فکر کنید منبعی برای نابرابری است؛ در نتیجه، آنهایی که از آن بهره مند می‌شوند نفع خاصی در دائمی کردن آن دارند. با این همه، هیچ چیز نهادها را در جای خود نمی‌تواند محکمتر میخکوب کند از اینکه افراد هویت خودشان را با این نهادها پیوند می‌دهند. همانگونه که قبلاً دیدیم، شیوه‌ای که ما خودمان را به دیگران ارائه می‌کنیم تابع پایگاه‌هایی است که اشغال کرده‌ایم. همچنین دیدیم که با چه قدرتی به طور ضمنی آن پایگاه‌ها این تلقی را که ما واقعاً کی هستیم رنگ می‌زنند. به هر روی، پایگاه‌هایی که ما اشغال می‌کنیم به طور غیر قابل تفکیکی در بافت نهادها تنیده شده‌اند.
برای مثال، فرض کنید که شما یک مادر هستید، و اینکه مادر بودن مهمترین بعد درک شما از شخصیت خودتان است. شما به بچه‌هایتان که نگاه می‌کنید، اساسی‌ترین ارزش خودتان را به عنوان یک انسان در می‌یابید. حالا، تصور کنید که کسی پیشنهاد کند که ساختار خانواده باید به طور اساسی تغییر یابد - مثلاً با چیزی شبیه کیبوتز (41) اسرائیلی جایگزین شود، که در آن بچه‌ها به جای اینکه پیش والدین خود باشند در شیرخوارگاههای اشتراکی بزرگ خواهند شد. فکر کنم شما می‌فهمید که چگونه با آن پیشنهاد احساس تهدید خواهید کرد. در آن صورت شما چیزی خیلی بیشتر از یک نوع زندگی را که دوست دارید از دست خواهید داد. درک اساسی شما از اینکه شما چه کسی هستید نیز مورد تهدید قرار خواهد گرفت. حتی دانستن اینکه در جوامع دیگر بچه‌ها در شیرخوارگاهها اشتراکی بزرگ می‌شوند می‌تواند حمله‌ای به هویت شما تلقی شود. چه بسا به خاطر اینکه مردم در جای دیگر باور دیگری را پذیرفته‌اند، جنگ‌های مذهبی بسیاری اتفاق افتاده است.
بنابراین، وقتی که پزشکان در مقابل تغییر نظام بهداشتی مقاومت می‌کنند، چیزی بیش از نفع شخصی و اقتصادی آنان مطرح است؛ امکان دارد که درک آنها از خویشتن خود تهدید شده باشد. همین مطلب درباره معلمان و آموزش، سیاستمداران و حکومت، کارگران و اقتصاد نیز درست است. به اندازه‌ای که تغییر یک نهاد به هویت کسی صدمه می‌زند، به همان اندازه آن نهاد از تغییر مصون می‌ماند. توجه کنید که جامعه طوری بنا شده است که نهادها و هویت‌های شخصی به طور طبیعی در هم تنیده شده‌اند.

پیوند نهادها

جزاها، درونی کردن، منافع مستقر (42) و هویت شخصی مدد می‌رسانند تا تداوم نهادها تضمین شود. پیوند نهادها به یکدیگر نیز به این تداوم کمک می‌کنند. گمان می‌کنم شما تا اندازه‌ای درستی این مطلب را می‌فهمید، اما شاید تصور نکنید که این پیوندها چقدر وسیع و پر دامنه هستند.
اجازه بدهید از آموزش (43) آغاز کنیم. بخش اعظم مدارس به وسیله مالیاتهایی که حکومت می‌گیرد سرمایه گذاری می‌شود. خانواده‌ها بچه‌هایشان را به مدرسه می‌فرستند تا آموزش دیده و بتوانند شهروندان وفاداری شوند و در نظام اقتصادی با توان تولیدی بالایی مشارکت داشته باشند، و شاید هم بچه‌های حرف شنوی بشوند. بچه‌های مدارس آمریکایی سوگند وفاداری به پرچم می‌خورند؛ و تا چند وقت پیش دعاهای مذهبی را هم می‌خواندند. مدارس ایام مهم مذهبی را با تعطیلی رعایت می‌کنند. البته مدارس مذهبی بیش از این با مذهب پیوند دارند.
سازمان‌های مذهبی (44) از پرداخت مالیات معافند، و اعانه‌های مذهبی افراد هم می‌تواند از مالیات آنها کسر شود. بعلاوه، مذهب یکی از نیرومندترین طرفداران ارزشهای سنتی خانواده است و بسیاری از کلیساهای امریکایی ضد کمونیست‌های آتشینی هستند و اقتصاد سرمایه داری (45) را حمایت می‌کنند.
شاید حکومت و اقتصاد نزدیکتر از هر نهاد دیگری به یکدیگر پیوسته‌اند، به طوری که غالباً دانشمندان از «اقتصاد سیاسی» بحث می‌کنند. مقررات حکومتی آنچه را که در اقتصاد ممکن است، احتمال دارد و ضروری است شکل می‌دهند؛ و اقتصاد، همانطور که از اسمش پیداست، منبع همه‌ی ‌ثروتها می‌باشد، مانند درآمدهایی که برای پرداخت هزینه‌های حکومت لازم است. در یک سطح ملموس‌تر، شرکت‌ها به هزینه‌های انتخاباتی سیاستمداران کمک می‌کنند و سیاستمداران نیز گاهی در رأی دادن خود منافع صنعت یا شرکت خاصی را در نظر می‌گیرند.
امیدوارم این چند مثال شما را علاقمند کند که مطالب بیشتری را خود کشف کنید. اگر این کار را بکنید، متعجب خواهید شد که چقدر نهادهای اصلی جامعه ما در یکدیگر تنیده شده‌اند. در انجام یک چنین تحقیقی شما نباید بدگمان شوید. مطمئناً حمایت دو جانبه نهادها از یکدیگر لزوماً بد نیست. در واقع، ممکن است خلاف این موضوع را استدلال کرد، چرا که پیوندهای بین نهادی به تمام جامعه ثبات می‌بخشد و در سطح شخصی، شما می‌توانید زندگی خود را به هم پیوسته، معنی دار و امن دریابید.
از طرف دیگر، ثبات هم لزوماً چندان خوب نیست. پیوندهای نهادی، بدی‌های جامعه را همانند خوبی‌هایش تداوم می‌بخشند. مثلاً در اوایل تاریخ آمریکا، اقتصاد برده برداری (46) در جنوب به و سیله حکومت توجیه و محافظت می‌شد. در واقع، برخلاف قانون بود که مردم در برده داری دخالت کنند. مذهب هم برده داری را توجیه اخلاقی می‌کرد، و مدارس نسل اندر نسل بچه‌ها را طوری اجتماعی می‌کردند که برده داری را معقول و پذیرفتنی بدانند.
بنابراین، ثبات به خودی خود نه خوب است و نه بد. با این همه درس مهم مباحث پیشین این است که نهادهای اجتماعی طوری طراحی شده‌اند که دوام داشته باشند. با در نظر گرفتن آنچه که دیدیم شاید بپرسید: پس چگونه نهادها می‌توانند تغییر کنند؟ این سؤال بسیار خوبی است که ما اکنون به آن پاسخ خواهیم داد.

تغییر نهادها

علیرغم بحث‌هایی که درباره‌ی ‌ثبات نهادها کردیم، نهادها تغییر هم می‌کنند. در واقع، تغییر در هر ذره‌ای به همان اندازه اساسی است که نیروهای مقتدر و مبارز مخالف تغییر. حال، با هم برخی از دلایل وقوع تغییر در نهادها را بررسی می‌کنیم.
همین حالا از حمایت دو جانبه‌ای که بین نهادهای یک جامعه پدید می‌آید بحث کردیم. حال باید متذکر شویم که چنان حمایتی هیچوقت کامل نیست و نهادها با یکدیگر تضاد نیز دارند. باورها و ارزش‌های یک نهاد ممکن است با باورها و ارزش‌های نهاد دیگری در تضاد باشد. همینطور، ارزش‌های یک نهاد ممکن است با هنجارهای نهاد دیگر برخورد کند. مثال‌های زیاد دیگری در این باره وجود دارند که در اینجا چند نمونه را ذکر می‌کنیم.
به نفع حکومت خواهد بود که تا آنجا که ممکن است درآمد مالیاتی جمع کند، اما این کار بر خلاف منافع اقتصادی شرکت‌ها و کارگران خواهد بود. همچنین، فعالیت‌های علمی و آموزشی در پاره‌ای مواقع برای مذهب مسئله ساز است؛ زیرا که در این قبیل موارد نظریاتی درباره واقعیت مطرح می‌شود که با تعلیمات مذهبی سنتی مغایرت دارد. برای مثال، گالیله به وسیله کلیسا مجبور شد که نظریه کپرنیک را درباره گردش زمین به دور خورشید، به جای عکس آن، انکار کند. (47) بهمین سان، ضرورت‌های کاری یک حرفه می‌تواند با تعهدات خانوادگی فرد تداخل کند؛ درست همانطور که تعهدات خانوادگی می‌تواند از پیشرفت حرفه‌ای شخص ممانعت کند.
از آنجا که نهادها در حد وسیعی به همدیگر پیوند خورده‌اند، تضادهایشان غالباً به تغییرات نهادی وسیع منجر می‌شود. برای مثال، اقدامات حکومتی برای جلوگیری از تبعیض بر مبنای جنسیت (مبتنی بر اصل سیاسی برابری) به تغییراتی در استخدام زنان انجامیده است، که به نوبه خود تغییراتی را در نقش خانوادگی مردان و زنان ایجاد کرده است. خیلی از بچه‌ها اکنون در خانواده‌هایی که مادر شاغل است بزرگ می‌شوند. این سبب شده که اکنون دختران درخواست‌های متفاوت‌تر از گذشته از نظام آموزشی داشته باشند. بنابراین، می‌بینیم که موج تغییرات یک نهاد می‌تواند به نهادهای دیگر نیز سرایت کند.
برخی از تغییرات نهادی نتیجه تضادهای درونی همان نهاد است. اگرچه من تأکید کردم که تا حد زیادی باورها، ارزشها و هنجارهای یک نهاد خاص با هم ترکیب می‌شوند، ولی این ترکیب هرگز کامل نیست. مثلاً، تبعیض نژادی در کلیساهای آمریکا، علیرغم مغایرت با ارزش‌های مسیحی درباره حرمت انسان و دوست داشتن همنوع، همیشه وجود داشته است. همینطور، اصل قانون اساسی آمریکا درباره‌ی ‌جدایی کلیسا و دولت با دادن معافیت مالیاتی به سازمانهای مذهبی در تضاد است. همه‌ی ‌این تضادهای درونی فشارهایی برای تغییر نهادها به وجود می‌آورند، هر چند که تغییر به هیچ وجه اجتناب ناپذیر نیست.
قبلاً، من از منافع مستقری گفتگو کردم که می‌تواند نیرویی برای تداوم نهادها باشد، اما همان پدیده می‌تواند عامل تغییر نهادها هم باشد. هر چند که پادشاه بخواهد یک جانبه از تداوم نظام پادشاهی حمایت کند، ولی منافع روستاییان ممکن است بیشتر در جهت انقلاب (48) مردم سالاری قرار گیرد. با وجود اینکه سرمایه داران به شدت از سرمایه داری حمایت می‌کنند، اما در همان حال، آنان که در لایه‌های زیرین فقرزده جامعه به زندگی خود ادامه می‌دهند، انواع دیگری از نظام اقتصادی برایشان جذاب‌تر است.
تغییرات محیطی، مانند رشد جمعیت، قحطی، زلزله، سیل و بیماریها نیز می‌توانند منبعی برای تغییرات نهادی باشند. افزون بر اینها، جنگ‌ها هم تغییرات نهادی به وجود می‌آورند و هم رکود و کسادی اقتصادی. اکتشافات و اختراعات هم منبع دیگری برای تغییر نهادها هستند. اثر تلویزیون را در تغییر خانواده، آموزش، مذهب، حکومت، اقتصاد و همه نهادهای دیگر جامعه هم مورد توجه قرار بدهید.
شاید هیچ اختراعی در دهه‌های اخیر اثری وسیع‌تر از رایانه، مخصوصاً پس از ظهور رایانه‌های کوچک، (49) نداشته است. برای آگاهی از این تأثیر فقط به چند تیتر اخیر روزنامه‌ها توجه کنید:
- نرم افزارهای شرکتهای کوچک را تغییر می‌دهند.
- رایانه‌ها در جنگ آکادمی
- رایانه‌های اداری روابط کار را تغییر می‌دهند.
- اسناد رایانه‌ای ایجاد نگرانی می‌کنند.
- آیا واژه پردازها نویسندگان را تنبل می‌کنند؟
- صفحه‌ی ‌گسترده وارد کار مدیران می‌شود.
- رایانه به عنوان یک وسیله ادبی پذیرش می‌یابد.
- کارشناسان هراس دارند که استفاده از رایانه تاریخ حکومت را به خطر اندازد.
- فراوانی مجلات رایانه‌ای
- تحقیق نشان می‌دهد که رایانه در خانواده اثر می‌گذارد.
- کشاورزی با رایانه
- پلیس ساحلی برای جمع آوری زنان ولگرد از رایانه استفاده می‌کند.
- موضوعات مربوط به آزادی بیان استفاده از بولتن‌های رایانه‌ای را در بر گرفته است.
- اسلحه سری ریگان در فضا: رایانه
- رایانه، تالمود (50) را تحلیل می‌کند و خاخام‌ها را کمک می‌کند.
- استفاده از رایانه برای طراحی شیب‌های اسکی
- انتقام دزدان رایانه‌ای
- نگرانی امنیتی مانع استفاده روس‌ها از رایانه می‌شود.
- رأی دادن رایانه‌ای امکان تقلب را بالا می‌برد.
- رایانه به مبارزه با آتش سوزیهای جنگلی کمک می‌کند.
- رایانه‌ها به مطالعه درباره‌ی ‌آفریقایی‌های باستانی کمک می‌کنند.
- برای معلولین، رایانه‌ها زندگی جدیدی به وجود می‌آورند.
- رمزهای رایانه‌ای آثار انگشت جنایتکاران را پیگیری می‌کند.
چاپگرهای لیزری کارخانه‌های چاپ را خانه نشین می‌کنند.
- طرحهای انجام شده با کمک رایانه وسایل کمتری را نابود می‌کنند.
پس به طور خلاصه، ما در ماهیت اساسی نهادها یک تضاد واقعی می‌بینیم. از یک طرف، آنها برای تداوم حیاتشان بنا شده‌اند. جزاها، درونی کردن، منافع مستقر، هویت فردی و ارتباطات نهادی همه همدست شده‌اند تا همه چیز را، سال به سال و نسل اندر نسل همانطور که هستند نگهدارند. اگر شما مأموریت یافته بودید تا برای یک سیاره دوردست الگویی از زندگی اجتماعی را طراحی کنید که جاودانه بماند، نظام و شیوه‌ای زیرکانه‌تر از این نمی‌توانستید طراحی کنید.
اما از طرف دیگر، ما می‌بینیم که تغییرات اجتماعی (51) اجتناب ناپذیر است و دائماً در تمام اوقات زندگیمان در جریان است. پس، قواعد زندگی کردن در حال اصلاح دائمی هستند.
چیزی شگفت انگیزتر از این هم وجود دارد: «شما» یکی از عوامل اصلی این تداوم و تغییر هستید. هر روز چندین مرتبه شما در راستای حفظ الگوهای اجتماعی موجود عمل می‌کنید: وقتی که لباستان را می‌پوشید، وقتی پشت چراغ قرمز پیاده‌ها می‌ایستید و وقتی از فروختن اطلاعات سرّی به سازمان‌های تروریستی خودداری می‌کنید، در جهت حفظ وضع موجود عمل می‌کنید. از طرف دیگر، شما یک نیروی اجتماعی هستید هر وقت که لباس «درست» نمی‌پوشید، در پیاده رو می‌دوید، تندتر از محدودیت سرعت رانندگی می‌کنید، در سینما صحبت می‌کنید، روی کالباس سس مایونز می‌ریزید یا حرفهای خوب درباره‌ی ‌استاد جامعه شناسی‌تان می‌گویید. از نقطه نظر نهادها، شما هم یک وطن پرست افراطی و هم یک خیانتکار هستید.

پی‌نوشت‌ها:

1. Ralph Nader
2. Corvair
3. Leslie Hyghes
4. McDonald یک شرکت بزرگ آمریکایی است که در سراسر آمریکا و در بعضی از کشورهای جهان فروشگاههای زنجیره‌ای سرویس غذای سریع دایر کرده است که در آنها همبرگر و غذاهای مشابه و مخلفات آن را تولید کرده و می‌فروشند. م
5. Empire State Consumer Association
6. Societal
7. Family
8. Monogamous nuclear family
9. Extended family
10. Polygynous
11. Polyandrous
12. Group marriage
13. Monarchy
14. Aristocracy
15. Democracy
16. Dictatorship
17. Social patterns
18. Institutionalize
19. Beliefs
20. Values
21. Practices
22. Roman Catholic Church
23. Harvard University
24. Norms
25. bowling club بولینگ ورزشی است که در آن توپ سنگین وزنی از اول یک مسیر رها می‌شود و مانع‌هایی را که در انتهای مسیر قرار داده شده، نشانه می‌گیرد. م
26. Sanctions
27. formal
28. Informal
29. George Frideric Handel"s Messiah
30. Mass participation
31. Justification
32. Specification
33. Institution
34. Perpetuate
35. Function
36. Garrett Hardin
37. Socialization
38. Internalization
39. این احساس گناه می‌تواند به قدری شدید باشد که در یک جامعه اسلامی فرد مرتکب به چنین گناهی خود را تسلیم مقامات مربوطه کند، تا حد شرعی بر او جاری شود. م
40. Institutionalized
41. Kibbutz یک نوع تعاونی بزرگی است که در اسرائیل وجود دارد و بسیاری از فعالیتهای تولیدی و زندگی خانوادگی در آنها به طور اشتراکی انجام می‌شود. م
42. Vested interests
43. Education
44. Religious organizations
45. Capitalist economy
46. Slavery
47. تضاد بین مذهب و علم در دین اسلام درست نمی‌باشد؛ این تلقی در مورد مذاهبی مانند مسیحیت قرون وسطی صدق می‌کند. تعلیمات اسلام راستین نه تنها با علم مغایرتی ندارد بلکه مشوق و توسعه دهنده‌ی ‌علم و دانش بوده است. م
48. Revolution
49. Microcomputer
50. Talmud از کتابهای مذهبی یهودیان است. م
51. Social change

منبع مقاله :
ببی، ارل، (1386) درآمدی بر جامعه‌شناسی، علمی‌انتقادی، مترجم محمد حسین پناهی، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط