نویسنده: محمد کاوه
اگر به اصلاح گری جامعه شناسی باور نداشتم، زحمت یک روز تجربه آن را بر خود هموار نمی کردم.
(دورکیم)
جامعه شناسی (Sociology):
انسان در طول هزاران سال، در مورد جامعه ها و گروه هایی که در آن زندگی می کرده است به اندیشه و مطالعه پرداخته و همواره کوشش کرده است تا آگاهی و شناخت بیشتری نسبت به محیط و پدیده های ناشناخته پیرامون خود به دست بیاورد. او از مجموع این آگاهی ها و شناخت ها توانسته است زمینه های مطالعاتی و رشته های مختلف علمی را پایه ریزی کند؛ اما خود نیز همواره موضوع علم بوده و تلاش کرده تا رفتارهایش را نسبت به دیگران درک کند و حاصل این تلاش ها پیدایش علوم اجتماعی است که جنبه های گوناگون رفتار را مطالعه می کند. در این بین، جامعه شناسی یکی از شاخه های علوم اجتماعی است که به مطالعه جامعه های انسانی و رفتارهای اجتماعی می پردازد و چشم انداز روشن و مشخصی را درباره رفتار انسان ارایه می کند.جامعه شناسان به شیوه های مختلفی، جامعه شناسی را تعریف کرده اند (قنادان و همکاران، 1384: 17 و 16). به عنوان مثال، آگوست کنت (Agueste Comte 1789-1857) می گوید: «جامعه شناسی عبارت است از علم تجزیه و تشریح مظاهر حیات اجتماعی». یا این تعریف که: «جامعه شناسی دانش تحققی از زندگی اجتماعی است که پدیده های اجتماعی را با روش علمی و عینی مورد مطالعه قرار می دهد». ماکس وبر (Max Weber 1864-1920) نیز عقیده داشت جامعه شناسی علمی است که قصد دارد با تشریح مفاهیم ذاتی رفتار اجتماعی، به شناخت برسد و موفق به تبیین علمی آن شود. هم چنین جان استوارت میل (John Sthuart Mill 1806-1873) جامعه شناسی را «علم بر عمومی ترین و انتزاعی ترین واقعه اجتماعی» تعریف کرده و ویلفرِدو پاره تو (Vilfredo Pareto 1848-1923) آن را «علم کنش های غیر منطقی» خوانده است. آنتونی گیدنز (Anthony Giddens- 1938) نیز جامعه شناسی را «علم عوارض اجتماعی» و پارسونز، «علم مطالعه نظام های اجتماعی» تعریف کرده اند (نراقی، 1380: 12-10).
علاوه بر جامعه شناسان یاد شده، امیل دورکیم (Emile Durkheim 1897-1952) جامعه شناسی را علمی معرفی کرد که شیوه های خاص و متفاوت زندگی را که متکی به وجدان جمعی است بررسی می کند (قنادان و همکاران، 1384: 17 و 16). اما نکته قابل توجه این است که تاکنون هیچ یک از این تعاریف مورد قبول اکثریت قرار نگرفته و هنوز هم هر جامعه شناسی بخواهد کتابی درباره جامعه شناسی تألیف کند می کوشد تا تعریف خاص خود را ارائه دهد. ریمون آرون (Reimon Aron) در این زمینه می گوید: «جامعه شناسان تنها بر سر یک موضوع با هم توافق دارند و آن هم دشواری تعریف جامعه شناسی است». به هر حال، ساده ترین و پیش پا افتاده ترین تعریفی که از جامعه شناسی ارائه شده این است که: «جامعه شناسی با مطالعه جوامع بشری سر و کار دارد». اما این تعریف نیز دارای ایراد است؛ زیرا اولاً اصطلاح جامعه امر پیچیده و بسیار گسترده ای است که نمی تواند به سادگی موضوع مطالعه علمی قرار گیرد و ثانیاً جامعه به عنوان یک موضوع مطالعه، در میان تمامی رشته های علوم اجتماعی مشترک است و نمی تواند صرفاً موضوع مطالعه جامعه شناسی باشد. بنابراین باید به دقت تعیین کرد که کدام یک از جنبه ها، بخش ها، نهادها و یا رفتارهای اجتماعی در حیطه مطالعه جامعه شناسی قرار می گیرد و کدام جنبه ها در قلمرو مطالعه رشته های دیگر علوم اجتماعی است (نراقی، 1380: 10 و 9).
در واقع، اینکه «چرا انسان ها این گونه رفتار می کند یا آن گونه؟»، «چرا به این حزب رأی می دهند یا آن حزب؟»، «چرا فلان فیلم آن قدر پر مخاطب است؟»، «چرا بعضی از انسان ها دین دارتر از بقیه هستند؟»، «چرا برخی خودکشی می کنند؟»، «چرا آمار طلاق در یک جامعه بالا می رود؟»، «چرا نابرابری وجود دارد؟»، «چرا عده ای به سنت ها پای بند هستند و عده ای به مدرنیته روی می آورند؟»، «چرا برخی مردم علیه حکومت خود طغیان می کنند»، یا اینکه «چگونه می توان بنیان خانواده را مستحکم تر کرد؟» و سؤالاتی از این قبیل را می توان مسائل یا حوزه کاری جامعه شناسی دانست. به عبارت روشن تر، جامعه شناسی تلاش می کند تا به چنین سؤال هایی پاسخ دهد (زیبا کلام، 1385: 16 و 15). البته در جریان سیر تکوینی جامعه شناسی دیدگاهی مطرح شد که جامعه شناسی را علم بحران ها و معضلات اجتماعی می دانست و همین مسئله باعث شد که جامعه شناسی در حل مسائل اجتماعی نظیر: مهاجرت و افزایش جمعیت شهرها، چگونگی حکومت پذیری مناطق مختلف، مهار کردن جرم و جنایت، فقر زدایی و از بین بردن بی عدالتی و غلبه بر بیکاری نیز کوشش کند (ویس وده، 1381: 39). جامعه شناسی این مسائل اجتماعی را که زاییده عدم هماهنگی نظام ارزشی با خواسته ها و عملکردهای افراد جامعه است، تحت عنوان نابهنجاری های اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد و پیدایش این نابهنجاری ها را زاییده سیستم اجتماعی می داند؛ زیرا سیستم اجتماعی به دلیل عدم برقراری رابطه متناسب بین خواسته ها و هدف های جامعه و افراد، به رفتار نابهنجار دامن می زند (سیف الهی، 1386: 225 و 224). بنابراین، مطالعه رفتار انحرافی نیز یکی از جذاب ترین وظایف جامعه شناسی است. البته این حوزه تحلیل جامعه شناسی پیچیده است؛ زیرا به اندازه ارزش ها و هنجارهای اجتماعی، انواع فراوان قانون شکنی نیز وجود دارد. از آن جا که هنجارها در میان فرهنگ های مختلف و حتی بین خرده فرهنگ های گوناگون درون یک جامعه فرق می کنند، آن چه در یک محیط فرهنگی طبیعی است، ممکن است در محیط فرهنگی دیگر، انحرافی باشد (گیدنز، 1379: 49). یکی دیگر از کارکردهای جامعه شناسی این است که می تواند موجب خودشناسی بیش تر گروه ها در جامعه شود و هر چه قدر که مردم بیش تر درباره شرایط کُنش خویش و کارکردهای کلی جامعه خود بدانند، شانس بیشتری وجود دارد که بتوانند بر وضع زندگی خودشان تأثیر بگذارند (دادخواه، 1385: 13). البته ماکس وبر معتقد بود که جامعه شناسی، بررسی پدیده ها را در جامعه های خاص در دستور کار خود دارد و نتایج تحقیقات تجربی در جامعه شناسی تنها در جامعه مورد تحقیق اعتبار دارد و نمی توان از آن نتایج، قانونی عام ساخت و آن را به همه جوامع تعمیم داد و به عنوان قانونی جامعه شناختی به آن عمومیت، شاملیت و قطعیت بخشید (مرادی، 1385: 96).
در خصوص جامعه شناسی باید به این نکته توجه داشت که این علم بخشی از فرهنگ جامعه محسوب می شود و هیچ کس نمی تواند به لحاظ فکری و اخلاقی از نتایج تحقیقات جامعه شناختی بی بهره بماند. از طرفی، جامعه شناسی منحصراً یک تلاش روشن فکرانه و ذهنی برای تحقق نیات عملی نیست؛ بلکه جزء لاینفک نظام آموزشی جامعه است و در ذاتش، ضرورت خود را توجیه می کند. به طور مسلم، کشف قوانین رفتاری هر جامعه، یکی از وظایف اساسی جامعه شناسی است و چه بسا بتوان این خصوصیات را به واسطه قوانین علّی تبیین کرد. اما این کار، تنها وظیفه جامعه شناسی نیست؛ زیرا در کنار قوانین عام، شرایط منفرد وسیعی نیز برای وقوع حیات اجتماعی وجود دارد که جامعه شناسی باید آنها را به هم نزدیک کند. بنابراین هر چند می توان در جامعه شناسی نیز همانند علوم طبیعی به پیش بینی دست زد؛ اما این پیش بینی فاقد دقت و اعتبار قطعی است. به عبارتی، پیش بینی جامعه شناسی تنها در مورد قوانین مشاهداتی جامعه صادق است؛ اما غیر قابل پیش بینی بودن انسان ها یکی از مفروضات اساسی هر نوع جامعه شناسی مقبول است. البته این گفته به معنای غیر علمی بودن جامعه شناسی نیست؛ بلکه به مفهوم آن است که دقت علمی جامعه شناسی نباید با دقت علوم طبیعی اشتباه گرفته شود (آبراهام، 1386: 18 و 16). با این حال عده ای از جامعه شناسان ادعا می کنند که جامعه شناسی علم است و دلیل آن را هم این طور عنوان می کنند که جامعه شناسی دارای نظریه می باشد و موضوعی خاص به نام جامعه را بررسی می کند (مور، 1385: 11 و 10).
به طور کلی، جامعه شناسان از منظرهای متفاوتی به جامعه نگاه می کنند. از نگاه برخی از جامعه شناسان که به آنها «جمع گرا» گفته می شود، جامعه شناسی شناخت جامعه است؛ اما نه از طریق افراد و اعضای تشکیل دهنده آن؛ بلکه از طریق شناخت نهادها، سازمان ها، گروه های اجتماعی، طبقات، نوع ارتباطات، کارکردها و تأثیرگذاری هایی که بر یکدیگر دارند. اما از نظر برخی دیگر، آنچه که وجود دارد، روح یا ذات جمعی نیست؛ بلکه آن چه بر فرد تأثیر می گذارد محیط پیرامونی اوست. به عبارتی، آنچه که رفتار اجتماعی یک فرد را می سازد احساس و درکی است که فرد از محیط پیرامون خود دارد. از آنجا که درک و احساس یک فرد از محیط پیرامونش با درک و احساس فرد دیگری که او هم در همان محیط قرار گرفته متفاوت است، پس افراد مختلف که در شرایط اجتماعی یکسانی قرار دارند احساسات و درک های متفاوتی پیدا می کنند و حسب درک و احساساتشان بالطبع رفتار می کنند. بنابراین به جای شناخت جامعه یا روح جمعی یا به جای شناخت فرد، باید درک و احساس فرد از خودش و محیطی که در آن قرار گرفته را شناخت تا بتوان فهمید چرا افراد مختلفی که درون یک مجموعه قرار دارند و عضو یک جامعه، سازمان یا نهاد هستند، رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند (زیبا کلام، 1385: 24-21).
در خصوص برخی تفاوت های موجود در نگرش و رفتار اعضای جدید و قدیم جامعه، جامعه شناسان معتقدند هرگاه در یک جامعه، تحولات روبنایی یعنی تحولات اجتماعی و سیاسی در مقابل تحولات فکری و اندیشه ای ایجاد شود، در مظاهر فرهنگی و سلوک اجتماعی قشرهای مختلف جامعه به ویژه نسل جدید و قدیم تعارض به وجود می آید؛ به گونه ای که اعضای جدید جامعه، وضعیت هویت خود را در نفی و تعارض با گذشتگان خود می بینند (آزاد ارمکی و غفاری، 1383: 16).
جامعه شناسی انحرافات (Social Deviance):
جامعه شناسی انحرافات یکی از حوزه های جامعه شناسی است که با رویکردهای مختلف جامعه شناختی و با روش های علمی به مطالعه انحرافات اجتماعی پرداخته و تلاش می کند تا مشخص کند که چه نوع رفتاری به عنوان انحراف اجتماعی تعریف می شود؛ چه کسی آن را تعریف می کند؛ چگونه و چرا مردم منحرف می شوند و این که جامعه چگونه با منحرفان برخورد می کند (احمدی، 1384: 11). این حوزه متضمن بررسی علمی مسائلی است که اجتماع، آنها را کجروی و انحراف قلمداد کرده است و در این حیطه می کوشد با تعریف پدیده انحراف رفتاری و تأمل در علل و دلایل بروز این پدیده، نسبت به تبیین آن اقدام کند. در جامعه شناسی انحرافات، انحراف محصول فرآیندهای اجتماعی مشخصی است که افراد را از نقش ها و گروه های بهنجار رانده، آنها را به اخذ تصورات منحرف درباره خود مجبور ساخته و امکان دسترسی به نقش ها و فعالیت های متعارف را برایشان محدود می کند. پس در این جامعه شناسی، نقطه عزیمت، «رفتار انحرافی» است و این به آن معناست که انحراف می تواند از سوی افراد مذهبی، قانون گرایان و شخصیت های بهنجار نیز صورت بگیرد و در مقابل، غیر مذهبی ها، قانون گریزان و افراد نابهنجار می توانند کاملاً غیر منحرف باشند (محمدی اصل، 1384: 17-14). جامعه شناسی انحرافات عمدتاً به عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر بزهکاری می پردازد و از میان این عوامل، کارگزاران جامعه پذیری جوانان نظیر: خانواده، مدرسه، گروه های هم سال و رسانه های جمعی را بیش تر مورد توجه قرار می دهد (احمدی، 1384: 131 و 130). در تعیین قلمرو جامعه شناسی انحرافات، باید گفت که این شاخه از جامعه شناسی، انحرافات و گسیختگی هایی را مورد مطالعه قرار می دهد که دارای ویژگی های زیر باشند:1- عوامل مؤثر بر انحراف اجتماعی را نمی توان در ویژگی های زیستی و درونی فرد جست و جو کرد؛ بلکه علل رفتار انحرافی را باید گسیختگی ها و عدم تعادل و بی سازمانی در سازمان های اجتماعی دانست.
2- بی نظمی و اختلال در ساختارها و کارکردهای سازمان های اجتماعی و گروه ها موجب پیدایش بزهکاری و جرم می شود. بنابراین جامعه شناسی انحرافات باید بی سازمانی اجتماعی و گسیختگی و عدم تعادل در کارگروه ها و نهادهای اجتماعی را در رابطه با رفتار انحرافی مطالعه و بررسی کند.
3- جامعه شناسی انحرافات به پی آمدهای بی سازمانی اجتماعی و کارکردهای نامناسب سازمان ها و گروه های اجتماعی بر رفتار افراد پرداخته و بر این اساس عوامل اجتماعی مؤثر بر بزهکاری و جرم را مطالعه می کند.
4- این شاخه از جامعه شناسی بر این باور است که انحراف اجتماعی در بسترهای سازمانی و فرهنگی جامعه رخ می دهد و برای تبیین بزهکاری و جرم، مطالعه و ارزیابی عناصر فعال در درون بسترهای سازمانی و فرهنگی ضروری است.
5- جامعه شناسی انحرافات آن دسته از پدیده های اجتماعی را بررسی می کند که موجب ناسازگاری فرد با گروه یا نظم اجتماعی شده و فرد یا گروه در هم نوایی با هنجارها، ارزش ها، رسوم و عقاید جمعی دچار مشکل شده و قادر به ایفای نقش های محول شده نیستند.
6- جامعه شناسی انحرافات بر این باور است که بزهکاری و جرم بر افراد جامعه عارض نشده، بلکه بر گروه بندی های اجتماعی عارض می شود و اگر رفتار انحرافی به عنوان یک نقش اجتماعی در افرادی مشاهده می شود، به دلیل تعلق آنها به این گروه بندی های اجتماعی است.
7- جامعه شناسی انحرافات اذعان می دارد که اگرچه جوامع به لحاظ نظام های فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی با هم تفاوت دارند، ولی در رابطه با رفتار انحرافی جنبه مشترکی که مورد توجه این شاخه از جامعه شناسی می باشد این است که رفتار انحرافی، آن دسته از رفتارهایی است که برخلاف ارزش ها، هنجارها و نظام حقوقی و اخلاقی جامعه بوده و فصل مشترک همه جوامع این است که این نوع رفتار با نظام حقوقی و اخلاقی جامعه در تقابل و تعارض است. بنابراین جامعه شناسی انحرافات با ویژگی های مشترک رفتار انحرافی یعنی در تضاد و تقابل بودن همه این رفتارها با نظام های اخلاقی، فرهنگی و حقوقی جوامع سر و کار دارد (همان، 16-14).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.