فلات ایران (پیش از ورود آریاییها)
انسان از همان آغاز نخستین پیدایش و نخستین تكاپوهای خویش برای زنده ماندن، دچار امراض و دردهای خفیف و مزمنی گردید كه وی را از تلاش بیشتری برای بهتر زندگی كردن و كسب معاش روزانه بازمیداشت، و او را مجبور مینمود تا راهی برای برون رفت از این بحران و رنج بیابد، بدین منظور انسان نخستین، دست به اقدامات و اموری برای خلاصی از درد و آغاز دوبارهی فعالیت و تكاپو برای امرار معاش خود و خانوادهی خویش زد و در این راه ابتدا متوسل به خرافات و همچنین سحر و جادو گردید و منشأ درد و رنج و بیماریها را به علل و عواملی نسبت داد كه منشأ ماورایی داشت، آنگونه كه روح خدایان و بتها و عناصر طبیعی كه به صورت قدرت ماورایی و نیروهای الاهی و یا مستقیماً پروردگار فرض میگشتند، در ایجاد بیماری و همچنین بهبود و بازگشت سلامت مؤثر در نظر گرفته شد. این انسانها بیماری را گاهی خود شیطان و گاهی آن را عمل شیطان میدانستند. (1)اگرچه بیماری و طریق درمان آن و علت بروز بیماری و در خطر واقع گردیدن انسانها، در اعصار كهن تاریخ نزد انسانها و ملتهای مختلف تقریباً ریشهی ماورایی و خرافه گونهای داشت، اما هریك از این اقوام برای تأمین بهداشت و سلامت خود و خانوادهی خویش و رهایی از بیماریها، طریقی را پیمودند كه تا حدودی منحصر به خود ایشان بود و اگرچه از یافتهها و آموختههای یكدیگر استفاده گردید، اما برخی اقوام و ملل در اقدام برای پیشگیری از بیماریها و دستیابی به علل برخی از آلام، پیشرو از دیگر ملل بودند، با این حال نمیتوان در مورد اینكه در كدامین نقطهی كرهی زمین موفقیت قابل ملاحظهای برای درمان بیماریها و یا لااقل پیشرفت در زمینهی تأمین بهداشت و سلامت فرد و افراد صورت گرفت، سخنی را به قطعیت راند.
اما موضوع بهداشت و سلامت و به تبع آن پزشكی در حوزهی فلات ایران قدمتی چند هزار ساله دارد و آگاهی از آن از طریق منابع ایرانی (مذهبی و غیرمذهبی) و كتب مورخان و یافتههای باستان شناسان، قابل شناسایی است.
از جمله نخستین گزارشاتی كه از سوی باستان شناسان ارائه گردیده مربوط به جنوب شرق ایرانِ امروز و شهر سوختهی زابل است. در كاوش باستان شناسانهای كه در شهر سوخته انجام گرفت، یك چشم مصنوعی متعلق به 4800 سال پیش در شهر زابل كشف شد. این چشم متعلق به زنی تنومند بیست و پنج تا سی ساله است كه در قبرستان شمارهی 5705 منطقهی گورستان مدفون بوده است و به دلیل طول زمان زیادی كه بخش زیرین چشم مصنوعی با پلك در تماس بوده است، آثار ارگانیكی یك چشم روی آن قابل دیدن هستند. جنس و مادهی این چشم مصنوعی هنوز مشخص نیست، اما به نظر میرسد در ساخت این چشم از قیر طبیعی كه با نوعی چربی جانوری مخلوط شده، استفاده شده است. روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل چشم توسط مفتولهای طلایی به قطر كمتر از نیم میلیمتر طراحی شدهاند. مردمك این چشم در وسط طراحی شده و تعداد خطوط موازی كه تقریباً یك لوزی را تشكیل میدهند در اطراف مردمك دیده میشوند، از دو سوراخ جانبی در دو سوی این چشم مصنوعی برای نگهداری و اتصال آن به حدقهی چشم استفاده میشده است. (2) كشف این چشم مصنوعی در شهر سوخته نشان از قدمت چندین هزار سالهی پزشكی و نیز چشم پزشكی در قلمرو كنونی ایران دارد.
در راستای حفظ سلامت انسان، ایرانیان در جراحی نیز دستی داشتند، آن چنان كه مطالعات و تحقیقات علمی و پزشكی بر روی جمجمهی كشف شده در شهر سوخته، بیانگر انجام نخستین جراحی مغز در ایران در 4800 سال پیش است. در طول كاوشهای باستان شناسی در شهر سوخته در یك گور دسته جمعی متعلق به 4800 سال پیش در میان بقایای اسكلت سیزده فرد مدفون در آن، جمجمهای متعلق به دختری سیزده تا چهارده ساله كشف شد. مطالعات علمی صورت گرفته بر روی جمجمه، بیانگر این نكته است كه دختر مذكور دچار بیماری «هیدروسفالی» بوده و پزشكان برای رفع فشار داخل جمجمه، با انجام عمل جراحی و برداشتن بخشی از استخوان «پارتیال» راست، وی را برای مدت محدودی درمان كردهاند. شواهد موجود بیانگر این نكته است كه بیمار مذكور، حداقل برای مدت شش ماه پس از عمل جراحی در قید حیات بوده است، زیرا كه نسجهای استخوانی بریده شدهی پیرامون آن ترمیم یافته است و ترمیم تنها با زنده بودن بیمار انجام میگیرد. این جمجمه دارای حجمی بزرگ بوده، ولی ارتفاع آن عادی و بزرگی بیش از حد بخش مركزی در آن بارز است. (3)
بین النهرین
علم پزشكی و تلاش برای از بین بردن آلام و بیماریها و پیشگیری از به خطر افتادن بهداشت و سلامت افراد، در بین النهرین سابقهای بس طولانیتر از دیگر مناطق در دوران باستان دارد. به طوری كه گفته شد بیماری و بیماری شناسی در یونان و مصر و دیگر ملتها از بین النهرین و اقوام موجود در این منطقه تأثیر پذیرفته است. (5)یكی از آثاری كه در مورد بهداشت و سلامت جامعه و افراد و قوانین مربوط به آن سخن گفته و مربوط به بین النهرین است و اینك نیز موجود میباشد، قانون نامهی حمورابی است. این قانون نامه بر روی سنگی به طول دو متر و عرض بیست و پنج سانتیمتر است و دارای 360 سطر و 282 ماده است كه مطالب مربوط به پزشكی در بندهای 215 تا 225 آن آمده است. (6)
در لوح حمورابی از درمان بیماریها و نحوهی پاداش و مجازات پزشكان صحبت شده است و همچنین دربارهی اعضای بدن آدمی و بیماریها، توجه مردمان غربی ایران و بین النهرین به بهداشت و سلامت هریك از اعضای بدن و به طور كلی در مورد بیماریهاست. به طور نمونه در مورد چشم و امراض مربوط به آن و چشم پزشك، در این لوحه آمده است كه «اگر یك جراح، عمل جراحی مهمی به وسیلهی نیشتر مفرغی بر روی شخص انجام داده و جان آن شخص را نجات دهد، یا گودی چشمی را با یك نیشتر مفرغی باز كرد و چشم آن شخص را نجات داد، باید ده شكل نقره دریافت كند.» (7)
در بین النهرین خصلت برخی از بیماریها و همه گیر بودن آنها شناخته شده بود و مردم بین النهرین امراض مسری را میشناختند و آنها را همچون آتشی در جنگل میدانستند كه از درختی به درخت دیگر میرسد. (8) درواقع اگرچه ابتدا این بیماریها و در مخاطره قرار گرفتن سلامت به رب النوعها و الههها نسبت داده میشد، اما حتی در این مورد نیز باید متذكر گشت كه بین النهرینیها به چگونگی بیماریها و اعضای بدن انسان كه بیماری مشخصی را عارض میگشت، آگاه بودند. بنابراین اگرچه رب النوعهای بیماری زا از قبیل دیو سل، دیو امراض كبدی، دیو سقط جنین مرگ و میر اطفال و غیره بودند، اما حداقل بیماریهایی از قبیل سل و بیماریهای كبدی شناخته شده بود (9)، هرچند عامل آن در ابتدا به عوامل ماورایی تلقی میگشت.
به دیگر سخن مردمان بین النهرین در رفع بیماریها و دستیابی به سلامت فردی و جمعی، سعی در مجزا ساختن بیماران مسری از دیگر بیماران و افراد سالم داشتند و دور نگه داشتن افراد مبتلا برای مدتی از سایر افراد از كارهای درمانی سومریان قلمداد گشته است. (10) این امر زمینه ساز و سرآغاز تفكر برای بنای درمانگاهها و مكانهایی برای نگهداری و رسیدگی به حال بیماران گردیده و سرمنشأ ایجاد بیمارستان را باید در همین تشخیص بیماریهای مسری و سعی در جدا نمودن این بیماران از دیگر بیماران و انسانهای سالم دانست. بنابراین بهداشت و سلامت افراد و سعی در تأمین آن در بین النهرین از سابقهای طولانی و درخشان برخوردار بوده است.
هند
مقابله با بیماریها برای حفظ سلامت افراد در هند همسایهی شرقی ایران زمین نیز از پیشینهی طولانی و دیرینهای برخوردار است. به عقیدهی هندیان باستان بیماری معلول وجود علتهای مختلفی بود كه از آن جمله میتوان به نقش موجوداتی خبیث از طایفهی دیوان و اجنه در تولید بیماری اشاره كرد. (11)طی گزارشات داده شده پزشكان هندی 1120 نوع بیماری را شناخته و مرض قند را با چشیدن ادرار شخص مبتلا تشخیص میدادند. همچنین هندیان باستان تبحر خاصی در انجام اعمال جراحی داشتهاند. جالب است بدانیم كه گاهی اعمال جراحی برای زیبایی و گاهی اوقات نیز برای ساخت دست و پای مصنوعی انجام شده است. (12) از برجستهترین پزشكان هند «سوشروتا» استاد دانشكدهی طب بنارئس را باید نام برد كه وی در اثر خود بسیاری از اعمال جراحی از قبیل آب مروارید چشم را تشریح میكند. (13)
در راستای حفظ سلامت و توجه به بهداشت فردی و جمعی لازم به ذكر است كه در ادبیات هندو آمده: شش قرن قبل از میلاد بودا برای هر ده قریه یك پزشك تعیین نمود و بیمارستان هم برای افراد فلج و بیچاره بنا كرد. پسرش «اوپاتیسو» (Upatiso) نیز محلی بنا نمود. (14)
بنابراین سابقهی تأسیس نخستین مراكز درمانی و درمانگاهها كه به منظور علاج بیماران و در امان نگه داشتن و دور ساختن انسانهای سالم از بیماران در هند باستان به وجود آمد، نشانگر توجه هندیهای باستان به امراض و سعی در رفع و پیشگیری دردها از راه علمی و منطقی است و این امر تا حدودی پیشرفت قابل ملاحظهی مردم این سرزمین را در امر بهداشت و سلامت جامعه نمایان میسازد.
مصر
در سرزمین فراعنه از همان ابتدا به بهداشت و سلامت توجه خاصی گردید. در مصر به مانند اغلب كشورها اصولاً طب در دست بزرگان دین بوده است. در آنجا نیز برای درمان بیماری متوسل به سحر و جادو و افسونگری میشدند.مصریان دربارهی شناخت بیماریها، در این امر بسیار فراتر رفتند، به طوری كه هر عضوی از بدن را دارای خصوصیاتی میدانستند كه شایستهی برخورد خاصی، منحصر به همان عضو است. بنابراین تخصصهای مختلف در مورد بیماریهای اعضای بدن در مصر احتمالاً زودتر از دیگر ملل شكل گرفت. درواقع از همان آغاز برخورد با آلام، مصریان قدیم معتقد بودند كه هریك از اعضای بدن و همین طور هر بیماری، خدای خاص خود را دارد، از این رو هر پزشكی در خدمت یكی از خدایان بود (15)، آنان معتقد بودند كه در روز دهم بیماری بروز میكند. (16)
قابل ذكر است كه جمعی معتقدند كه سابقهی پزشكی در طب برای اولین بار در كشور فراعنه (مصر) پدید آمده است (17)، سرزمین مصر، سرزمین پزشكان و شكسته بندان بوده است. به طور كلی مصر در امر پزشكی پیشرفت بسیاری داشت. در جراحیهای پیشرفته، بیحسیهایی بدون ایجاد شكاف در استخوان سر، بر اثر ضربهی تخماخ بر نقطهی معینی از سر ایجاد میگردید. درمانهای دارویی و حیوانی از مشخصههای بارز پزشكی مصر به حساب میآمد. (18)
یونان و روم
پزشكی و درمان و توجه به بهداشت و سلامت افراد در یونان، اگرچه سابقهای دیرینهتر از سرزمینهایی همچون فلات ایران و هند و بین النهرین و سرزمین فراعنه ندارد، اما در سیر پزشكی و پیشگیری از بیماریها و در زمینهی بهداشت جمعی و فردی از پیشرفت قابل ملاحظهای برخوردار است. اولین بار از پزشكان یونانی در نوشتههای هومر نام برده شده است. پزشكان زمان هومر كه با سمت جراح نظامی دست به كار شدند، وظیفهی مراقبت از مجروحین جنگی را برعهده داشتند. زیرا به دنبال جنگ، زخم بود و جراحت، و جراحت نیاز به التیام پزشك داشت. (19) عدهای از زنان یونانی نیز در امر پزشكی ماهر بودند و تهیهی گیاهان دارویی و مواد خواب آور برعهدهی آنان بود. (20)بیماری و بیماری شناسی در یونان و بعد از آن در روم، تحت تأثیر سرزمینهای اطراف بود. به عقیدهی برخی، یونانیان باستان علم پزشكی را از سومریها آموختند. (21)
یونانیان در ابتدا در خطر قرار گرفتن سلامت را نه در عدم رعایت بهداشت میدانستند و نه در ویروسها و دیگر عوامل بیماریزا، بلكه همچون برخی ملل قدیم آن را امری ماورایی میپنداشتند و به دلیل اینكه دارای رب النوعهای فراوانی بودند، رب النوعی نیز برای بازگرداندن سلامتی به بیماران و دفاع از انسانها در مقابل دیوان بیماریزا داشتند. یونانیان و رومیان باستان (كه البته اطلاع ما از رومیان بسیار اندك و به دلیل اینكه روم تشكیل یافته از ضعف دولت یونان و جانشین این حكومت بود، اندیشهی یونانیان و رومیان را باید تقریباً مشابه فرض نمود)، در راستای حفظ سلامت و مقابله با بیماریها و مراقبت از بیماران، معابد را به منزلهی بیمارستان در نظر گرفته و آن را به خداوندان طب اختصاص میدادند. معالجه در این اماكن به وسیلهی معالجات متداول صوفیانه (اسراری یا رمزی) و مشتی خرافات و طلسم و سحر صورت میگرفت. درواقع یونانیان به دلیل اندیشههای خرافی كه در ذهن داشتند بیماران را در معابد جمع آوری نموده و با استغاثه به درگاه خدایان و انجام مراسم جادویی و سحرآمیز سعی در معالجهی بیماران داشتند. (22) بدین ترتیب معالجات بیشتر به وسیلهی طلسم و سحر انجام گرفت و به یكی از خدایان طب یونانی «اسقلیبوس» اهدا میشد، و این گونه خدایان بیماران را از نظر جسمی و روحی مراقبت میكردند. (23)
وضعیت بهداشت و سلامت افراد و به طور كلی بیماری شناسی یونانیان در دورهی بقراط به پیشرفت قابل ملاحظهای نائل آمده بود.
با رویكرد به روم قدیم میبینیم كه در این سرزمین نیز استاندارد علم جراحی تا حد دلخواه بالا رفته بود و عمل جراحی فتق، گواتر، برداشتن لوزهها، آب مروارید و حتی اعمال جراحی صورت، به تفصیل شرح داده شده است. (24) اما لازم به ذكر است كه پزشكان یونانی و رومی، همانند سیاستمداران این سرزمین توجه خاصی به دربار ایران و امكانات و عالمان متبحر این سرزمین داشتند و امیدوار بودند كه در این سرزمین از طریق حمایت حكومتهای ایرانی به پشیرفت قابل ملاحظهای در زمینهی علم پزشكی و دیگر علوم دست یابند و به همین دلیل و با همین نگرش بود كه از اوایل دوران هخامنشی و اوایل دوران ساسانی (در مركز علمی، درمانی جندی شاپور) تا پایان حكومت ساسانیان در زمینهی علمی به ایران توجه نموده و هنگامی كه در ابراز علوم خود در تنگنا قرار میگرفتند، به ایران پناهنده میشدند كه در این بین گریز و پناهنده شدن هفت فیلسوف یونانی و رومی به دربار انوشیروان قابل ذكر است. (25) اما درباره مراكز درمانی در روم باید متذكر گردید كه احتیاج مردم روم به سپاهیان، توجه كامل به این دسته جنگجویان باعث گردید مراكزی برای درمانگری و افرادی درمانگر و پرستاری برای سپاهیان تهیه گردد. درواقع ابتدا در منازل افراد از سپاهیان زخمی نگاهداری میشده است اما به تدریج مراكزی ترتیب داده شد، بدین گونه كه براساس گزارشها فابیوس سردار رومی سربازان زخمی را بین سناتورها تقسیم میكرده است كه بعدها همین اماكن به صورت تازهتر و مجهزتر درآمد كه زخمیها و مجروحین را برای درمان و بهبود به آنجا میبرند، سپس در اردوها اداره طبی به وجود آمد كه در حقیقت بیمارستانهای ارتش بود و این اداره و متصدیان آن برای توجه و درمان بیماران اختصاص داشت و عدهای طبیب و غیرطبیب به خدمت درمانی اشتغال داشتند. (26)
پینوشتها:
1.فتنزمر، گرهارد، پنج هزار سال پزشكی، ترجمهی سیاوش آگاه، علمی و فرهنگی، 1366، ص 14-15.
2.روزنامه كیهان، شمارهی 18687، سال 1385، ص15.
3.جنیدی، فریدون، حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان، بلخ، تهران، 1378، ص 192-193.
4.«پزشكی ایرانی، رقیبان سینوهه»، همشهری جوان، شمارهی 123، نهم تیر 1386، ص62-63.
5.رنان، كالین، تاریخ علم، كمبریج، ترجمهی حسن افشار، نشر مركز، تهران، 1366، ص85.
6.گرانتفسكی، ایوانف، ایران باستان، ترجمهی سیروس ایزدی و حسین تحویلی، دنیا، تهران، 1359، 120-122.
7.قانون نامهی حمورابی، ترجمهی كامیار عبدی، سازمان میراث فرهنگی كشور، تهران، 1376، ص65؛ فتنزمر، همان، ص12.
8.مالووان، ماكس ادگار لوسین، بین النهرین و ایران باستان، ترجمهی رضا مستوفی خرد، دانشگاه تهران، تهران، 1368، ص253.
9.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج1، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص99.
10.مالووان، همان، ص 353.
11.جلال نائینی، محمدرضا، ثنویان در عهد باستان، طوبی، اصفهان، 1384، ص 172.
12.فتنزمر، همان، ص49-50.
13.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج2، ترجمهی احمد آرام و دیگران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1367، ص754.
14.كاویانی پویا، حمید، «نخستین بیمارستانها و مراكز درمانی در ایران پیش از اسلام»، مجلهی اخلاق و تاریخ پزشكی، دورهی سوم، شمارهی 3، تابستان 1389، ص15.
15.فتنزمر، همان، ص 32.
16.نجم آبادی، همان، ج1، ص 94.
17.الگود، سیریل، تاریخ پزشكی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمهی باهر فرقانی، امیركبیر، تهران، 2536 شاهنشاهی، 1371، ص 18.
18.نجم آبادی، همان، ج1، ص 96.
19.رنان، همان، ص 89-90.
20.سارتون، جورج، تاریخ علم، ترجمهی احمد آرام، چاپ تابان، تهران، 1336، ص145.
21.گرانتفسكی، همان، ص 118.
22.كاویانی پویا، همان، ص 15.
23.همان، ص 8-9.
24.همان، ص 105.
25.محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، 1374، ص235.
26.نجم آبادی، تاریخ طب در ایران، تهران، ج1، نشر دانشگاه تهران، 1371، ص 86.
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستانها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.