بیمارستان‌های دوران اسلامی (در عصر عباسیان)

دارالخلافه‌ی مسلمین كه در آن دانشمندان و اطبای متبحر و مختلفی از سرزمین‌های اطراف، به ویژه ایران مشغول به كار بوده و در تدوین، ترجمه و درمانگری به دنیای آن روز خدمت می‌كردند، از همان بدو ورود خویش به مركز خلافت
چهارشنبه، 19 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیمارستان‌های دوران اسلامی (در عصر عباسیان)
بیمارستان‌های دوران اسلامی (در عصر عباسیان)

 

نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

دارالخلافه‌ی مسلمین كه در آن دانشمندان و اطبای متبحر و مختلفی از سرزمین‌های اطراف، به ویژه ایران مشغول به كار بوده و در تدوین، ترجمه و درمانگری به دنیای آن روز خدمت می‌كردند، از همان بدو ورود خویش به مركز خلافت اسلامی و یافتن جایگاه و مقامی در نزد خلفای نخستین عباسی درصدد برآمدند تا خدمت خویش از طریق پزشكی را تنها منحصر و محدود به دربار و درباریان نگردانند بلكه در حوزه‌ای گسترده‌تر و عمومی‌تر از دربار به امر پزشكی و معالجه‌ی همنوعان خویش اشتغال ورزند. در بین این پزشكان، معروف‌ترین و متجرب‌ترین آنها كه از ایران و به خصوص گندی شاپوریان بوده و پیش از این سال‌ها در مركز آموزشی-درمانی گندی شاپور خدمت نموده و بیمارستان مجهز آن مركز را تجربه نموده بودند، در برپایی نخستین بیمارستان‌ها در حوزه‌ی حكومت اسلامی نقش مهم و برجسته‌ای داشتند.

بیمارستان بغداد

منصور دومین خلیفه‌ی عباسی، شهر بغداد را تأسیس و آن را گسترش و رونق بخشید. وی برای شهرت دادن به بغداد و آنكه نام پایتخت در تمام جهان اسلام گسترش یابد عده‌ی زیادی از پزشكان و علما را به بغداد فراخواند و در این بین ایرانیان بیشتر از علما و اطبای دیگر ممالك راهی این شهر-كه روزگاری متعلق به آنها بوده و همچون نامش ایرانی بود- گردیدند. بعدها در حومه‌ی بغداد در دهكده‌ای به نام «كرخ» شهر كوچكی بنا شد كه محله‌ای از محلات بغداد گردید و ایرانیان بیشتر در این محله سكونت داشتند. (1)
نخستین بیمارستان اسلامی با كمك پزشكان و دانش آموختگان گندی شاپور در دوران اموی و در زمان خلافت ولید بن عبدالملك دایر گردید، كه البته بیشتر نقش مركزی برای دیوانگان و ناتوانان و عاجزان و بیماران جذامی و امثال آنها را ایفا نموده و دارالمجانین و محل اجتماع بیماران خاص بود تا بیمارستانی عمومی همچون بیمارستان‌های موجود در قلمرو ایران (گندی شاپور و ری و غیره). با وجود این، این درمانگاه و مركز درمانی نخستین تجربه‌ی احداث بیمارستان در سرزمین خلافت مسلمین و در بین مسلمانان بود و نباید به مانند برخی مورخین و پژوهشگران آن را جزء نخستین بیمارستان دوران اسلامی محسوب نكرده و بیمارستان بغداد را نخستین بیمارستان در قلمرو اسلامی قلمداد كنیم.
اما در مورد بیمارستان بغداد كه در محله‌ی ایرانی نشینِ كرخ و توسط منصور عباسی دایر گردید، آمده است كه با فراخواندن پزشكان گندی شاپور به بغداد (كه مهم‌ترین آنها خاندان بختیشوع بودند) اندیشه‌ی برپا ساختن بیمارستان در ذهن منصور ایجاد گردید و جورجیس بن بختیشوع پزشك گندی شاپوری در این مكان (كرخ بغداد) ‌بیمارستانی برای منصور بنا نمود. (2)
این بیمارستان كه با تجمع پزشكان برای درمان منصور كه به بیماری معده و كم اشتهایی مبتلا شده بود، رونق گرفته و ایجاد شده بود، در روزگار هارون الرشید (171ق.) چنان رونق و توسعه‌ای یافت كه باعث گردید برخی بنای آن را به روزگار این خلیفه‌ی عباسی منصوب دارند. همانند بیمارستان گندی شاپور كه هرچند در دوران شاپور اول پایه گذاری شده بود، اما برخی به نام شاپور دوم و گاه به نام خسرو انوشیروان خوانده و آن‌ها را سازنده‌ی این مركز درمانی دانستند. (3) هرچند خاندان بختیشوع را باید نخستین پایه گذاران بیمارستان بغداد محسوب داشت، اما اینكه جورجیس در روزگار منصور و یا بختیشوع بن جورجیس نخستین پزشك و پایه گذار درمانگری در بیمارستان مذكور بوده است، سخنی به قطعیت نمی‌توان راند. اما همان گونه كه گفته شد برخی (4)، احداث این بیمارستان را در سال 171ق. به زمان هارون الرشید و به دست جبرئیل بن بختیشوع می‌دانند. با نقل این حكایت كه برای هارون الرشید سردرد شدیدی عارض شد كه پزشكانش از درمان عاجز شدند، بنابراین بختیشوع بن جورجیس برای درمان به بغداد فراخوانده شد و رئیس پزشكان دربار خلافت شد. سپس جبرئیل فرزند بختیشوع كه پزشك ماهری بود نیز به طبابت هارون برگزیده شد و در همان سال (171ق) به دستور هارون به احداث بیمارستان در بغداد همت گماشت. جبرئیل برای بیمارستان اطبایی از جمله ماسویه (یوحنا) را كه از پزشكان و داروسازان جندی شاپور بود، انتخاب كرد. ریاست بیمارستان را جبرئیل برعهده گرفت و تا مدت‌ها این بیمارستان به دست پزشكان جندی شاپور اداره می‌گردید و پس از هارون الرشید در دوران مأمون باز پزشكان مذكور و فرزندان آنها اداره‌ی این مركز درمانی را برعهده داشتند و ماسویه طبیب معروف به عنوان مدیر یا رئیس بیمارستان مشغول به كار بود. (5)
محله‌ی كرخ بغداد كه از زمان شاپور ذوالاكتاف آبادان بوده و ناحیه‌ای ایرانی نشین محسوب می‌گشت، قدیمی‌ترین بخش حومه‌ی بغداد بود كه «بیمارستان بغداد» در آنجا احداث گردید. ظاهراً بیمارستان در محل بسیار زیبا و باصفایی بنا شده بود زیرا در مقابل آن نهر عظیم كرخیه جریان داشت كه شعبه‌ای از ایذه محسوب می‌گردید. این نهر بین دو رود بزرگ دجله و فرات قرار داشت و آنها را به هم ارتباط می‌داد. در سمت شمال بیمارستان شهر دیگری جریان داشت كه از آن پلی طاقی از آجر زده بودند و آن را «قنطرة البیمارستان» (پل بیمارستان) می‌نامیدند. در پشت بیمارستان، این نهر به دو شعبه‌ی نهر ابوعتاب و نهر عمور منقسم می‌گردید كه هیچ كدام پهنای زیادی نداشتند و در نتیجه پل‌هایی كه بر روی آنها قرار داشت فاقد اسم خاص بودند. در آن طرف نهر تعدادی خانه‌ی مسكونی ساخته شده بود كه عده‌ای از دانشمندان در آن سكونت داشتند و آنجا را «دارالحكما» می‌نامیدند. راه كوفه نیز از شمال بیمارستان می‌گذشت و در دو سوی دیگر آن «ضربات» قرار داشت كه منزل زنان رامشگر بود و در جوار آن آسیاب شخصی به نام «ابوالقاسم» بنا شده بود. بنابراین از نظر دید و منظر محل بیمارستان فوق العاده جالب بود. (6)
آن گونه كه از توصیف این بیمارستان و موقعیت مكانی آن برمی‌آید، مشخص است كه بیمارستان بغداد به دلیل واقع شدن در كنار نهر عظیم كرخیه از هوای معتدل و مربوطی برخوردار بوده كه تا حدود قابل ملاحظه‌ای از گرما و حرارت هوای گرم بغداد می‌كاسته و وجود نهر در مقابل و شمال و جنوب آن در پاكی و كاهش حرارت دما و دسترسی به آب جاری و پاك مؤثر به شمار می‌آمده است. اما نكته‌ی قابل توجه در این توصیف مكانی بیمارستان، وجود مكانی برای سكونت زنان رامشگر می‌باشد. این نكته نشانگر آن است كه سازندگان و طراحان این بیمارستان برای درمان بیماران روانی و همچنین برای تقویت روحی بیماران از زنان رامشگری استفاده می‌كردند كه با نواختن موسیقی و رامشگری به گونه‌ای وظیفه‌ی روان درمانان و روان درمانی را برعهده داشته و ایفا می‌نمودند.
در بیمارستان بغداد علاوه بر درمانگری، آموزش پزشكی و تدریس علم طبابت نیز انجام می‌گرفت و به نوعی این مركز «دانشگاه پزشكی بغداد» نیز به شمار می‌آمد، كه اغلب پزشكان نامی بغداد از جمله خاندان بختیشوع و دیگران در آن به طبابت و خدمت می‌پرداختند (7)، و در همین دانشكده بود كه از زمان بختیشوع تا رازی بزرگ‌ترین پزشكان، درس خوانده، زندگی كرده، درس دادند و به طبابت پرداختند. (8)
ایرانیان و به ویژه پزشكان مشهور گندی شاپوری كه ارتباط خود را با آن مرز قطع ننموده بودند، از گردانندگان واقعی و باعث اعتبار بیمارستان بغداد به شمار می‌آمدند و در كنار درمانگری وظیفه‌ی تدریس به دانش پژوهان را نیز برعهده داشتند. در این بین جبرئیل به درخواست صاحب بن عباد، رساله‌ای درباره‌ی خون نوشت و كناش كبیر خود را در دیلم تألیف نمود و موسوم گردانید به كافی و نسخه‌ای از آن را وقف «دارالعلم بغداد» نمود و در بیمارستان بغداد بنای عمل بر آن نهاد و او نیز بدان كناش معروف است. (9)
در دوران خلافت هارون الرشید، كرخ به نحو قابل ملاحظه‌ای توسعه یافت و مركز تجاری غرب بغداد گردید. پیدایش حومه‌های جدید در ساحل شرقی رودخانه‌ی دجله و انتقال مقر خلافت به این قسمت، شهر قدیمی را كه منصور ساخته بود از رونق انداخت. بنابراین شهر بغداد و كرخ و حومه‌ی بغداد و سایر محلات جدید آن مجموعاً مركز بزرگی برای انتشار تمدن اسلامی و در نتیجه علم طب بود. (10)

بیمارستان برمكیان

به غیر از بیمارستان بغداد كه به همت پزشكان ایرانی و با الگوبرداری مستقیم از بیمارستان و مركز آموزشی جندی شاپور بنا شده بود و توسط پزشكان و دانش آموختگان آن مركز اداره می‌گردید، بیمارستان دیگری در حوزه‌ی قلمرو اسلامی و در مركز خلافت عباسیان بنا گردید كه بانیان و مدیران آن نیز از ایرانیان بودند با این تفاوت كه این بانیان سررشته‌ای از پزشكی نداشتند و به عنوان وزرا و مشاورین دربار عباسی و خلیفگان عباسی محسوب می‌گشتند؛ برمكیان.
این خاندان از طوایف نجیب و اصیل ایرانی بودند كه تشكیلات خلافت عباسی را بر مبنای تمدن ایرانی قرار دادند و در همان اوان روی كار آمدن عباسیان با نفوذ در دربار خلافت از نزدیكان و محرمان خلیفه‌ی عباسی گردیدند. اما برمكیان كه در «بیمارستان بغداد» خدمات ارزنده‌ای به علم پزشكی با جلب و جذب پزشكان جندی شاپور به این مركز و حمایت از آنان انجام داده بودند (11)، در زمان وزارت یحیی بن خالد برمكی، بیت الحكمه بنیان گذاشته شد كه اصحاب آن از نامی‌ترین متفكران این دوره، چون علی بن هیثم، علی بن منصور، سكاك و هشام بن حكم بودند كه شخص اخیر از مصاحبین ویژه‌ی یحیی بود و مجالس بحث او را در كلام اداره می‌كرد (12). بیمارستانی نیز در وزارت یحیی بن خالد برمكی در بغداد بنا كردند كه ریاست آن را به «ابن دهن»، پزشك هندی سپردند و «منكه» هندی نیز در آنجا مشغول به كار گردید كه هر دوی ایشان از دانش آموختگان و پزشكان گندی شاپوری محسوب می‌شده و چندی نیز در آنجا به خدمت پرداخته بودند. (13) درواقع یحیی مشوق دانشمندان هندی بود. ابن ندیم اشاره دارد (14) به اینكه برمكیان در روزگار فرمانروایی عرب تنها كسانی بودند كه در شناخت هند و آوردن حكمای هندی اهتمام جدی داشتند كه شاید به سبب خاستگاهشان، شرق ایران باشد. یحیی مُنَكه یا كُنكه هندی را برانگیخت تا كتاب سُسْرَد را حاوی ده مقاله در پزشكی، به عربی ترجمه كند كه تا مدت‌ها و تا زمان رازی «كُنّاش» (=مرجع مختصر و مفید) معتبری در پزشكی بود. (15) این دو، منكه و یحیی، ساعات بسیاری در مصاحبت یكدیگر می‌گذراندند. (16) ابن دُهْن، رئیس بیمارستان برامكه، از دیگر مترجمان متون طبی از هندی به عربی، نیز پرورده‌ی یحیی بود. (17) علاقه‌ی یحیی به هندشناسی موجب شد تا كسانی را به هند فرستد و اطلاعات گرد آمده در اثری با عنوان كتابٌ فیه ملل الهند و ادیان‌ها جمع شود. (18) یحیی همچنین از مشوقان انتقال تجارب پزشكی ایرانیان به جهان اسلام بود. خانواده‌ی بختیشوع از جمله پروردگان او و فرزندان وی هستند. از ثابت بن سنان حرّانی نقل است كه رقم بخشش‌های برمكیان به جبرئیل بن بختیشوع (متوفی 213) به هفتاد هزار درهم بالغ می‌شده است.(19)
با توجه به اینكه پزشكان خاندان بختیشوع از مقربان درگاه برمكیان محسوب می‌گشتند و برمكیان ایران پزشكان را «چون جان خویش عزیز و گرامی می‌داشتند» و جعفر برمكی «ساعتی جدا از جبرئیل بن بختیشوع (بانی مهم بیمارستان بغداد) نمی‌توانست باشد و اكل و شربتش با او واقع می‌شد» (20)، احتمال بسیاری می‌رود كه بیمارستان برمكیان نیز به وسیله‌ی جبرئیل و یا دیگر پزشكان خاندان بختیشوع احداث گشته باشد (21)، كه البته به دلیل مشغولیت این پزشكان در بیمارستان بغداد (منصوری یا رشید) و همچنین آمد و شد به گندی شاپور و دخالت در اداره‌ی مستقیم و غیرمستقیم مركز آموزشی و درمانی آنجا، ریاست و اداره‌ی این بیمارستان برمكی را برمكیان به پزشكان هندی (ابن دهن) و منكه (كنكه) سپرده باشند.
در حقیقت بیمارستان بغداد و بیمارستان برمكیان- كه گویا در هر دو دستِ خاندان برامكه در اداره‌ی آن‌ها دخالت داشت (22)- و همچنین بیمارستان ولید در دوره‌ی بنی امیه از نخستین بیمارستان‌های دوران اسلامی محسوب می‌گشتند كه به طور مستقیم از بیمارستان گندی شاپور تقلید شده و حتی گردانندگان این مراكز را نیز پزشكان ایرانی تشكیل می‌دادند و علاوه بر این بیمارستان‌ها سرمشقی برای سایر خلفا در احداث بیمارستان‌ها شده و باعث به وجود آمدن بیمارستان‌های دیگر در مركز خلافت و دیگر شهرهای سرزمین اسلامی گردید.

بیمارستان‌های عباسی پس از برمكیان

علاوه بر بیمارستان بغداد و برمكیان در دوران خلافت مأمون نیز منابع به عمارت بیمارستانی اشاره داشته‌اند كه البته در مورد موقعیت آن و چگونگی ساخت این بیمارستان مطلبی در منابع به دست نیامد. این بیمارستان به گفته‌ی ابن جلجل توسط ابوزكریا یا یوحنا بن ماسویه از پزشكان مدرسه‌ی گندی شاپوری كه در آغاز قرن سوم هجری به بغداد مهاجرت نموده بود، در این شهر بنیاد گردید. (23) اگرچه در مورد این بیمارستان اطلاع چندانی در دست نیست اما مقام یوحنا در بغداد و در دربار خلافت به گونه‌ای بوده است كه می‌توان وی را مؤسس و یا عامل اصلی ایجاد بیمارستان محسوب داشت. زیرا همان طور كه ذكر گردید، مأمون، یوحنا بن ماسویه را در سال 315ق. (830م.)‌به ریاست بیت الحكمه نیز منصوب كرد. (24)
در حقیقت پس از احداث و توسعه‌ی بیمارستان بغداد توسط منصور و رشید و برمكیان در عهد خلافت دیگر خلفای عباسی نیز بیمارستان‌هایی بنا گردید و طرفه اینكه برخی از این بیمارستان‌ها همچون بیمارستان برمكیان نه به دست خلفا بلكه توسط افرادی از بین امیرالامرایان، غلامان، وزرا و دیگر افراد درباری و صاحب مقام ایجاد و رونق یافت. درواقع احداث درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها حتی در دوره‌ای كه به دلیل تنگ نظری و تعصب دینی شدید متوكل علی الله خلیفه عباسی (جلوس 232ق/ 847م.) علم پزشكی و درمانگری در تنگنا افتاده بود و چراغ علم پزشكی و حتی دیگر علوم رو به خاموشی می‌رفت، به سیر خود ادامه داد و در این دوره كه گندی شاپوریان به دلیل عدم اطاعت از متوكل برای ساختن داروهای سمی (متوكل با این امر قصد داشت، توطئه گران و دشمنان خود را نابود سازد و این كار به دست پزشكان به سادگی قابل اجرا بود)، و یافتن مقام والا در دربار مورد سوءقصد متوكل و خلفای پس از او قرار گرفته و محبوس و تبعید می‌گشتند، هنوز بنای بیمارستان‌ها همچون نوشتن كتیبه‌ها كه در دوران كهن باعث فخر و اقدام بدان محبوب و نیاز پنداشته می‌شد، توسط افراد دانش دوست و یا قدرت طلبی به مرحله‌ی اجرا درآمد. به طور نمونه در سال 247ق. فتح بن خاقان وزیر ترك تبار خلیفه متوكل در فسطاط بیمارستانی بنا نمود و این مركز مدت‌ها در مصر به فعالیت‌های پزشكی و درمانی و حتی آموزشی اشتغال داشت. (25)
از آن پس بود كه در بغداد و نواحی دیگر، بیمارستان‌های نوبنیاد رو به فزونی نهاد، چنان كه قرن چهارم دوره‌ی رونق طب اسلامی و بیمارستان داری شمرده می‌شد. البته این رونق بیشتر متعلق به طب عربی و پزشكی حوزه‌ی خلفای عباسیان بود و سیر پیشرفت پزشكی در این دوران به دلیل برخی تعصبات با فراز و نشیب و گاه ركود و وقفه مواجه بود. با وجود این در بخش توسعه‌ی بیمارستان‌های اسلامی در این روزگار با پیشرفت و تعدد مواجه می‌گردیم.
در دوران متوكل علاوه بر بیمارستان‌های مجهز، بیمارستان‌هایی نیز با ویژگی خانقاه‌ها مختص مداوای بیماران روانی بنا شده و مشغول به كار بودند. بدان گونه كه «مبّرد» ادیب مشهور زمان متوكل چنین نهادی را در «دیر حِزقیل»، بین بغداد و واسط دیده است. از اطلاعات وسیعی كه مورخان قرن سوم و چهارم هجری (همانند یعقوبی و مسعودی) درباره‌ی این بیمارستان داده‌اند، معلوم می‌شود كه این مكان قدیمی‌ترین بیمارستان روانی بوده كه بر «بیمارستان عمومی والنسیا/ بلنسیه» واقع در اسپانیا (تأسیس 812ق./1409م.) و تبلهم (بیت لحم در لندن تأسیس 806ق/ 1406م.) كه حدود چهار سده بعد احداث گردید- برتری داشته است. (26)
در حقیقت اگرچه در مورد زمان بنای این بیمارستان و مؤسس آن به درستی نمی‌توان سخنی به میان آورد، اما با توجه به احداث بیمارستان ولید بن عبدالملك در دوره‌ی اموی كه بیشتر به «دارالمجانین» شبیه بود و تا حدود بسیاری با یاری و همكاری ایرانیان بنا گردید، می‌توان به وجود این مراكز درمانی در پیش از اسلام در حوزه‌ی ایران تأكید داشت كه پس از اسلام آنها یا دوباره شروع به فعالیت نموده‌اند و یا با الگوبرداری از آنان خلفای اسلامی دست به احداث بیمارستان‌هایی نو در این زمینه زده‌اند. طرفه آنكه این بیمارستان‌ها كاملاً در قلمرو سرزمین‌های ساسانی (پیش از ورود اعراب) واقع گشته و بیرون از این محدوده (بغداد و حوزه‌ی اطراف آن) هیچ بیمارستانی به منظور نگهداری دیوانگان و ناتوانان و بیماران لاعلاج و از این قبیل ایجاد نگشته و تا مدت‌ها نیز اقدامی در این باره صورت نگرفت.
اندكی پس از دوران متوكل و در عهد خلافت معتضد بالله احمد بن الموفق (جلوس 271ق./ 892م.) امیرالامرای او «بدرالمعتضدی» در كرانه‌ی شرقی بغداد بیمارستانی بنا نهاد. (27) این بیمارستان در محله‌ی مخرّم (28)‌در بغداد تأسیس گردید. مخارج این بیمارستان از درآمد املاك موقوفه‌ی سجاح مادر متوكل تأمین می‌گردید و تا وفات بدر (ربیع الاول 319ق.) در بغداد دائر بوده و پس از وفات وی معلوم نیست به چه وضعی درآمده است. (29)
بیمارستان مقتدر و دیگر مراكز درمانی در آن دوره (نهضت بیمارستان سازی در بغداد):
از بانیان بیمارستان‌های مجهز و بزرگ پس از دوران متوكل و در دوران خلافت مقتدر و دیگر خلفای عباسی پس از او، به نام فردی برمی‌خوریم كه همانند خاندان بختیشوع كه در ساخت بیمارستان‌های نخستین اسلامی دست داشتند، مستقیم و یا غیرمستقیم اسباب ایجاد بیمارستان‌هایی گردید كه تا مدت‌ها برپا بوده و مورخان و سیاحان از رونق آنها مطلب‌ها نگاشته‌اند؛ سنان بن ثابت.
سنان بن ثابت بن قرّه؛ در مهارت و حذاقت مسلم بود. ابتدا به خدمت «مقتدر» (جلوس 295ق./ 908م.) اختصاص یافت و پس از آن به خدمت «قاهر» پیوست. سنان در ایام مقتدر ریاست اطبا را برعهده گرفته و منزلتی عظیم یافت. در این دوره دستور داده شده تا هیچ پزشكی به درمانگری نپردازد، مگر اینكه «سنان» وی را امتحان نموده، رقعه‌ای مشتمل بر رخصت تصرف داده باشد. (30) نكته‌ی قابل توجه در این دوران این است كه عده‌ی افرادی كه توسط سنان به درمانگری پذیرفته شده‌اند را هشتصد و شصت و چند مرد شمرده‌اند كه البته این عده سوای جمعی پزشك به غایت مشهور هستند كه بی‌نیاز از آزمودن سنان در خدمت خلیفه می‌بودند.(31)
سنان بن ثابت در خدمت برخی دیگر از خلفای عباسی به غیر از مقتدر و قاهر می‌بود و زمانه‌ی آنها را درك نمود و فعالیت پزشكی بسزایی از خود نمایان ساخته و خدمت بارزی به جامعه‌ی پزشكی در آن روزگار نمود (بعد به این خدمات خواهیم پرداخت).
اما در مورد بیمارستان‌های این دوره و چگونگی بنای آنها لازم به ذكر است كه در دوران زندگی سنان بن ثابت و خلافت المقتدر و قاهر بیمارستان‌های متعدد و مجهزی برپا گردید. از معروف‌ترین این بیمارستان‌ها «بیمارستان مقتدری» می‌باشد، كه در مورد چگونگی احداث آن آمده است: ثابت بن سنان در سنه‌ی ست و ثلاثمائه بر مقتدر چنین مشورت كرد كه بیمارستانی به نام خلیفه ساخته شود و آن را در «باب الشام» بساختند و موسوم شد به بیمارستان مقتدری كه در هر ماه دویست دینار خرج آن می‌بود. (32)
باب الشام، محلی از محلات غربی بغداد بود و در نزدیكی این مكان و در جایی كه به نام «سوق یحیی» معروف بود، در همین دوران بیمارستان دیگری (همزمان با احداث بیمارستان مقتدری) ‌به نام «بیمارستان سیده» بنا گردید و شروع به كار كرد، سنان بن ثابت خود در این بیمارستان متصدی امور گردید و «هركس و هر كار را مرتب» می‌داشت و خرج آن بیشتر از بیمارستان مقتدری و ماهیانه سیصد دینار می‌بود كه به دست یوسف بن یحیی المنجم به مصاف می‌رسید. (33)
سنان بن ثابت علاوه بر دخالت داشتن در اداره‌ی امور بیمارستان مقتدری، بیمارستان سیده را كه توسط مادر مقتدر خلیفه‌ی عباسی، كنیز معتضد و در سال 306ق. افتتاح گردیده بود (34) و در كنار دجله قرار داشت را ریاست می‌نمود و اطبای معروفی در آن مشغول به كار بودند. بیمارستان مذكور كه مخارج آن توسط سیده پرداخت می‌گردید تا ظهور سلجوقیان همچنان برقرار بوده و حتی پس از مرگ سیده (331ق.) وقفه‌ای در آن ایجاد نگشت، اما پس از ورود سلاجقه دیگر نام و نشانی از آن در منابع یافت نشد (35)‌و دیگر اشاره‌ای بدان نگردید.
تأسیس و برپایی بیمارستان در دوران مقتدر تنها به این دو بیمارستان مذكور متوقف و محدود نماند بلكه افراد دیگری نیز اقدام به این امر نمودند، به گونه‌ای كه این دوره را می‌توان «دوران برپایی بیمارستان در بغداد» نامگذاری نمود، زیرا تمامی این بیمارستان‌ها در بغداد و محلات اطراف آن ایجاد گردید و گویا مؤسسان در این كار به چشم رقابت به همدیگر نگریسته و سعی بر قدرت نمایی و یا شهرت و برجا گذاشتن نام خود از این طریق داشته‌اند. البته با توجه به شمار هزار نفری پزشكان حاضر در بغداد و شهرهای اطراف كه سنان بن ثابت آن‌ها را تأیید نموده بود- و در بالا ذكر گردید- احداث چند بیمارستان برای فعالیت این عده پزشك و محلی برای اشتغال آنها در این دوره ضرورت می‌نمود.
از بیمارستان‌های بنا شده در بغداد در دوران مقتدر، بیمارستانی متعلق به علی بن عیس بن الجراح (ابن جراح)‌وزیر و منشی مقتدر و قاهر عباسی می‌باشد كه توسط وی در سال 302ق. در حربیه بغداد (از محلات بغداد و جنب دروازه‌ی حرب نزدیك مقبره‌ی احمد بن حنبل) بنا گردید (36) و ابن جراح احتمالاً تا هنگام مرگ خود (334ق) و بالغ بر سی سال اداره‌ی امور این بیمارستان را برعهده داشته است. (37)
از دیگر وزیران خلیفه‌ی مقتدر، ابن فرات می‌باشد كه در ناحیه‌ی «درب المفضل» در شرق بغداد بیمارستانی ساخت و خاقانی جانشین او در سال 313ق. سنان بن ثابت طبیب را بر رأس آن گماشت. (38) آن گونه كه از منابع برمی‌آید، سنان بن ثابت موجب ایجاد برخی از این بیمارستان‌هایی گردید كه در دوران مقتدر و در بغداد احداث گردیدند و حتی برخی از آنها را نیز به دست خویش مدیریت و ریاست نمود و درواقع این پزشك متبحر را باید از عاملان اصلی «جنبش بیمارستان سازی» در بغداد قلمداد نمود. پزشك مذكور علاوه بر دارا بودن جایگاه و مقام شایسته و والا در دربار خلفای عباسی، تأكید و پشتكار فراوانی در ایجاد بیمارستان نیز داشت به گونه‌ای كه به توصیه‌ی مستقیم وی بود كه بیمارستان مقتدری در بغداد تأسیس گردیده و نیز هم او بود كه درب بیمارستان سیده را گشوده و به ریاست و اداره‌ی آن پرداخت و پزشكان را بدانجا فراخوانده و به كار گماشت. (39) علاوه بر این ابوالحسن بجكم امیرالامرای بغداد در عهد خلافت «راضی» و «متقی» (متوفی 941م.) به توصیه سنان بن ثابت در 303ق. بر كناره‌ی غربی دجله بر فراز تپه‌ی كوچكی كه قصر هارون الرشید در آنجا بود، بیمارستانی به نام خویش بنا نهاد. (40)
در باب سنان بن ثابت آمده است كه قاهر خلیفه‌ی عباسی اعتمادی تمام بر وی داشت و از غایت تعلق خاطر خواست تا او را به اسلام آورد، سنان امتناع كرد سپس به دلیل تهدید و شدت برخورد قاهر اسلام را پذیرفت، اما پس از مدتی به سوی خراسان گریخت و عاقبت بازآمد و در بغداد در احدی ثلاثین و ثلائمائه به مسلمانی وفات یافت. (41)‌با این حال به نظر می‌آید ثابت بن سنان تا لحظه مرگ (در باطن) به مذهب اجداد خود (صابئی) باقی مانده بوده است. (42)
بنابراین هرچند دوران مقتدر و قاهر دوران رونق پزشكی و احداث بیمارستان‌ها بود اما هنوز تعصب در مسائل دینی و مذهبی مهم‌ترین عاملی بود كه جلوی پیشرفت علم پزشكی و پزشكانی كه به دلیل غیرمسلمان بودنشان مورد سوءظن بودند را می‌گرفت و همانند كلیسای مسیحی در قرون وسطا علم نیز از روزنه‌ی مذهبی و از چشم متعصبین و كوته بینان نگریسته می‌شد و همین امر باعث گردید تا سنان بن ثابت همچون بختیشوع و دیگر پزشكان آن دوره و همچنین مانند ابن سینا در دوره‌ی بعد، به گریز از این سو بدان سو مجبور گردد.
سنان بن ثابت كه نماینده‌ی پزشكان ایرانی در خلافت اسلامی و ادامه دهنده‌ی مكتب جندی شاپور و پزشكی آنجا در سرزمین مسلمین بود در سال 910م. درمانگاهی برای معالجه‌ی حیوانات بیمار در بغداد تأسیس نمود و آن گونه به این مسائل توجه داشت كه به هنگامی كه پزشكان سیار به اطراف می‌فرستاد به آنان دستور می‌داد كه نخست مردمان و سپس حیوانات را درمان كنند.(43) در نتیجه در این دوران شاهد ایجاد و برپایی نخستین بیمارستان حیوانات و به عبارت دقیق تر «دام پزشكی» در حوزه‌ی خلافت اسلامی می‌باشیم كه در كنار دارالمجانین و بیمارستان‌های عمومی، شكل كاملی به بیمارستان‌های موجود در بغداد بخشید و تكمیل بخش مراكز درمانی در بغداد بود.

دیگر بیمارستان‌های دوران عباسیان (پس از زمامداری مقتدر)

پس از روزگار مقتدر، دربار خلافت عباسی درگیر اغتشاشات و بحران‌های جانشینی گشت كه تحت تأثیر این اوضاع، خلفا به صورت كوتاهی بر مسند خویش تكیه زده و سپس با توطئه‌ی وزرا یا غلامان ترك و امیرالامرای خویش به زیر كشیده می‌شدند و این وضعیت به طور حتم بر كیفیت و چگونگی علوم تأثیر بسزایی می‌گذاشت و به ویژه در علم پزشكی كه پزشكان همواره خود را برای پیشرفت در كار خویش و ارائه‌ی دستاوردها و تخصص خود نیازمند حمایت و پشتیبانی صاحبان قدرت و ثروت می‌دیدند، نوسانات و تغییراتی ایجاد گردید كه البته تا حدود بسیاری این فن و حرفه را دچار مشكل ساخت. با این حال خوشبختانه در همین ایام نیز افرادی از دارندگان ثروت و مكنت و قدرت یافت می‌شدند كه صرف نظر از چگونگی اندیشه و افكار خلفا و در دربار خلافت عباسی به حمایت دانشمندان و پزشكان می‌پرداختند و با احداث بیمارستان و یا تحت پشتیبانی قرار دادن پزشكان متجرب، آنها را در امور جاری و سیر پیشرفت علمی‌شان یاری می‌دادند. به طور نمونه، پس از درگذشت «راضی بالله» بجكم امیرالامرای آن دوران «سنان» را به نزد خود فراخوانده و در حق وی اكرام و اعزاز تمام نمود و حتی به توصیه‌ی سنان بیمارستانی نیز در بغداد بنا كرد. (44)
اندیشه‌ی حمایت از علوم و همچنین مردمداری و رویكرد مثبت به علم پزشكی و مهم تلقی نمودن پزشكان توسط برخی خواص دوران عباسی نیز با نگرشی به مكتوبات باقی مانده از آن دوره به وضوح آشكار است. به طور نمونه در سالی كه مرض وبا شیوعی یافته و دامن افراد بسیاری را گرفته بود، علی بن عیس بن الجراح وزیر كه بیمارستانی نیز در بغداد دایر نموده بود، در نامه‌ای به سنان بن ثابت سفارش نمود كه سنان اطبایی را به منظور معالجه‌ی بیماران در اماكن و ولایات مختلف رهسپار نماید و حتی در حق زندانیان رنجور و مریض نیز توصیه‌هایی به وی نمود و امكاناتی فراهم آورد تا ادویه و اشربه سواد به سواد و قریه به قریه حاجت بیماران همراه پزشكان فرستاده شود. (45)
جالب توجه اینكه معالجت اهل ذمه و بهائم نیز در دستور كار پزشكان قرار گرفت (46) در حالی كه برخی خلفای عباسی برای از دین برگرداندن و مسلمان نمودن برخی پزشكان ماهر اما ذمی آنها را به دست شكنجه و یا مرگ می‌سپردند. (47)
از بیمارستان‌های دوران پس از مقتدر، بیمارستان محمد بن علی بن خلف می‌باشد كه توسط ابوغالب فخرالملك محمد بن علی بن خلف وزیر عهد خلافت القادر بالله (جلوس 381ق. وفات 422ق.) تأسیس شد. بیمارستان مزبور از جمله بیمارستان‌های خوب و كم نظیر آن زمان بود. (48)
در همین دوران بیمارستان دیگری توسط مؤیدالملك ابوعلی الحسن بن الحسن الرخجی وزیر شرف الدوله بویهی در زمان القادر بالله و به سال 413ق. تأسیس گردید كه به نام «بیمارستان واسط»‌ معروف و مشهور گردید. (49)
در خلافت القائم بامرالله عنی روزگار خلافت بیست و ششمین خلیفه‌ی عباسی (جلوس 422ق. وفات 467ق.) بیمارستان‌های دیگری نیز بنا گردید كه البته این بیمارستان‌ها نیز نه توسط خلفا بلكه توسط افراد متمول و صاحب قدرت ایجاد شد كه از جمله‌ی آن‌ها «بیمارستان میافارقین» (فارقی) در دیار بكر بود كه توسط نصیرالدوله بن مروان حاكم دیار بكر برپا گشت. در باب انگیزه‌ی ساختن این بیمارستان توسط نصیرالدوله نوشته‌اند: دختر نصیرالدوله به بیماری سختی مبتلا گردید، نصیرالدوله قسم یاد كرد كه اگر دخترش شفا یابد به وزن او پول صدقه بدهد، چون پزشكی به نام «زاهدالعلماء دخترش را درمان كرد و شفا یافت به نصیرالدوله تذكر داد كه به جای صدقه، بیمارستانی بنا كند كه جمیع مردم از آن بهره مند گردند. از این رو نصیرالدوله اموال بسیاری برای ساختن بیمارستان خرج و موقوفاتی بر آن معین كرد. در این بیمارستان جمیع اسباب و لوازم و مایحتاج یك بیمارستان كامل وجود داشت و محل تدریس زاهدالعلما نیز در همین بیمارستان بود و شاگردان زیادی در خدمتش تعلیم دیدند. (50)
به غیر از بیمارستان مذكور، بیمارستان دیگری نیز در حدود سال 449ق. در دروازه‌ی محول (جنب محله‌ی كرخ) تأسیس گردید كه از بانی آن و همچنین تشكیلات آن خبری در دست نیست. (51) علاوه بر بیمارستان‌های مذكور در حوزه‌ی خلافت اسلامی، بیمارستان‌های دیگری نیز در قرون نخستین اسلامی در ممالك مسلمین بنا گردید كه البته نه در مركز خلافت (بغداد) بود، بلكه مسافت زیادی نیز از مراكز حكومت امویان و سپس عباسیان داشت. ساخت و تشكیلات این بیمارستان‌ها نیز برگرفته از تشكیلات داخلی بیمارستان‌های بغداد و الگوبرداری مستقیمی از این بیمارستان‌ها بود و در واقع آنها را باید تقلیدی مستقیم از بیمارستان‌های بغداد و برمكیان و حتی بیمارستان دوره‌ی اموی محسوب داشت و با توجه به اینكه این بیمارستان‌های اموی و عباسی نیز گرته برداری مستقیمی از بیمارستان‌های ایران به ویژه بیمارستان گندی شاپور بوده و همچنین توسط پزشكان ایرانی و گندی شاپوریان بنا گشته و آن‌ها در اداره‌ی آن دخالت مستقیمی داشتند و گردانندگان اصلی بیمارستان‌های بغداد و دیگر مراكز خلافت عباسی بودند، باید بیمارستان‌های احداث شده در مناطق دوری همچون مصر را نیز دارای همان تأسیسات و تشكیلاتی دانست كه بیمارستان‌های ایرانی و به تبع آن بیمارستان‌های مركز خلافت از آنها برخوردار بودند و این بیمارستان‌ها را نیز به طور غیرمستقیم اقتباس شده و الگوگرفته از بیمارستان گندی شاپور به شمار آورد. از این نوع بیمارستان‌ها، بیمارستان «قاهره» می‌باشد كه در حدود سال 259ق. (872م.) در دوران ابن طولون بنا گردیده و تا قرن پانزدهم نیز برپا بوده است و آن را باید نخستین بیمارستان قاهره محسوب داشت. (52) بنابراین همان گونه كه سیدحسین نصر نیز می‌نویسد حتی بعدها «بیمارستان‌های معروف عضدالدوله در شیراز و بغداد و هم بیمارستان‌های متأخر دمشق و قاهره براساس نمونه‌ی جندی شاپور بنا گردیده بودند.» (53)
لازم به ذكر است كه در مناطق شرقی ممالك خلافت عباسی نیز بیمارستان‌هایی در دوران نخستین اسلامی (در عصر امویان و عصر نخستین عباسی تا خلافت مأمون) موجود بود كه تا قرن‌ها نیز به حیات خود ادامه داده و پزشكان نامی را در خود پذیرا گشت.

پی‌نوشت‌ها:

1.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج2، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص 158. این دهكده از روزگار ساسانی و از زمامداری شاپور دوم مسكونی بود.
2.M.Salin khan,Islamic Medicine,Routledge ed.London,1986,p.15
3.رك به: مركز علمی- آموزشی جندی شاپور در همین پژوهش.
4.نجم آبادی، همان، ج2، ص 69. تاج بخش،حسن، تاریخ دامپزشكی و پزشكی ایران، ج1، دانشگاه تهران، تهران، 1379، ص28.
5.ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص434-435؛ نجم آبادی، همان، ج2، ص 70.
6.الگود، سیریل، تاریخ پزشكی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه‌ی باهر فرقانی، امیركبیر، تهران، 2536شاهنشاهی، 1352، ص114.
7.قفطی، جمال الدین، تاریخ الحكماء، ترجمه‌ی فارسی از قرن یازدهم هجری، به كوشش بهمن دارایی، دانشگاه تهران، تهران، 1371، ص207؛ نجم آبادی، همان، ج2، ص159.
8.الگود، همان، 1352، ص114.
9.قفطی، همان، ص208.
10.نجم آبادی، همان، ج2، ص 159.
11.قفطی، همان، ص197-198.
12.ابن ندیم، كتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران، 1350، ص223.
13.ابن ندیم، همان، 1381، ص446.
14.ابن ندیم، همان، ص 409.
15.ابن ندیم، همان، ص 360-409.
16.ابن قتیبه، كتاب عیون الاخبار، ج1، بیروت، بی‌تا، ص24-25.
17.جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 1352، ص608؛ ابن ندیم، 1350، ص409.
18.ابن ندیم، همان، ص 409.
19.تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، چاپ عیود شالجی، بیروت، 1391-1393/ 1971-1973، ج8، ص245.
20.قفطی، همان، ص185-186.
21.رك به: تاج بخش، همان، 1379، ص30.
22.نجم آبادی، همان، ج2، ص 770.
23.ابن جلجل، سلیمان بن حسان طبقات الاطباء و الحكماء، ترجمه‌ی سیدمحمد كاظم امام، دانشگاه تهران، تهران، 1319، 1349، ص138.
24.ابن جلجل، همان، همان جا.
25.مقریزی، احمد بن علی، كتاب المواعظ و الاعتبار فی ذكر الخط و الآثار، ج2، بولاق 1270، ص406؛ و نیز نك به: سرمدی، محمدتقی، تاریخ پزشكی و درمان در جهان، ج1، انتشارات سرمدی، تهران، 1377، ص409.
26.تزری اوغلو، ارسلان، تلخیص از د.ا.د. ترك، سجادی، صادق، «بیمارستان»، دانشنامه‌ی جهان اسلام، ج5، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1379، ص321؛ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ج4، ص89.
27.ابن ابی اصیبعه، همان، 1965، ص301.
28.از محلات قدیم بغداد منسوب به محزم بن یزید بن بشیر می‌باشد. محزم بین محله‌ی رصافه و نهر معضی بود. نجم آبادی، همان، ج2، ص 771.
29.نجم‌آبادی، همان، ص 772.
30.قفطی، همان، ص 265.
31.قفطی، همان، همان جا.
32.قفطی، همان، ص271.
33.قفطی، همان، همان جا.
34.قفطی، همان، ص271.
35.نجم آبادی، همان، ج2، ص 774.
36.مقریزی، 1370، همان، ص 406.
37.نجم آبادی، همان، ج2، ص 773.
38.ابن ابی اصیبعه، همان، 1965، ص304-305.
39.قفطی، همان، ص271.
40.قفطی، همان، ص268-267؛ ابن ابی اصیبعه، همان، 1965، ص304.
41.ابن ندیم، همان، 1381، ص 535؛ قفطی، همان، ص265.
42.ناجی، محمدرضا، «ثابت بن سنان بن ثابت بن قُرّه حرّانی صابی»، دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ج9... به نقل از: ابن خلكان، ابن خلكان؛ ابن شاكر كتبی، عیون التواریخ، نسخه‌ی خطی كتابخانه‌ی احمد ثالث، استانبول، ش2922، نسخه‌ی عكسی موجود در كتابخانه‌ی دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 314.
43.ابن ابی اصیبعه، همان، ج1، 1349، ص221؛ الگود، همان، 2536، ص359.
44.قفطی، همان، ص267.
45.قفطی، همان، ص269-270.
46.قفطی، همان، همان جا.
47.مورد اذیت و آزار قرار دادن حنین توسط متوكل عباسی كه عاقبت سبب مرگ حنین از شدت اندوه گردید، نمونه‌ای از این سخت گیریهاست. در این باره بنگرید به: ابن جلجل، همان، 1319، ص145. نمونه‌ی بارز دیگری در این باره، داروفروشی مسیحی كه چون نخواست به دین اسلام مشرف گردد، زنده زنده سوزانده شد. بنگرید به: الگود، همان، 1371، ص143.
48.ابن كثیر دمشقی، ابوالفداء، البدایه و النهایه، تحقیق صدقی جمیل العطار، طبعه الولی، دارالفكر، بیروت، 1428-1429ق/ 2007م.، ج12، ص15؛ سرمدی، همان، ج1، ص 407.
49.ابن كثیر، همان، همان جا. در مورد این بیمارستان به هنگام بحث درباره‌ی بیمارستان‌های آل بویه سخن خواهیم گفت.
50.ابن ابی اصیبعه، همان، ج1، ص 253؛ سرمدی، همان، ج1، ص 407.
51.سرمدی، همان، ج1، ص 408.
52.حتی، همان، ص465.
53.نصر، سیدحسین، تاریخ ایران (از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان)، پژوهش دانشگاه كمبریج، ج4، امیركبیر، تهران، 1379، ص361.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.