واژه‌ی امانت در قرآن

در معانی الاخبار شیخ صدوق سخنی از امام سجاد (علیه السلام) آمده است که بر حفظ امانات تأکید دارد؛ امانت چیزی است که رعایت یا همراه داشتن آن برعهده‌ی آدمی نهاده شده است، خواه ملک باشد، یا گفتار یا کردار و مانند آن. امام
شنبه، 7 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی امانت در قرآن
 واژه‌ی امانت در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
در معانی الاخبار شیخ صدوق سخنی از امام سجاد (علیه السلام) آمده است که بر حفظ امانات تأکید دارد؛ امانت چیزی است که رعایت یا همراه داشتن آن برعهده‌ی آدمی نهاده شده است، خواه ملک باشد، یا گفتار یا کردار و مانند آن. امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: «شما را به ادای امانت سفارش می‌کنم، اگر قاتل پدرم حسین بن علی (علیه السلام) یا شمشیری که با آن پدرم را کشت به من امانت می‌داد، آن را به وی برمی‌گرداندم.»
صدوق، اندکی پس از این سخن می‌گوید، کسی از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی این آیه: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (1)؛ پرسید: فرمود: «امانت، همان ولایت است؛ و انسان، همان پدر بدیها، منافق است.» بعد حدیث دیگری نقل می‌کند که کسی از امام رضا (علیه السلام) درباره‌ی امانت در این آیه پرسید. امام فرمودند: «امانت همان ولایت است؛ و کسی که به ناحق آن را ادعا کند، کافر شده است.» منظور وی از مدعی، غیر از آن چیزی است که امام صادق (علیه السلام) اراده کرده است؛ یعنی منافق؛ و ولایتی که همان معنای امانت نزد آن دو بزرگوار است، چیزی جز ولات تکوینی و تشریعی نیست.
یکی از عارفان بزرگ سخنی مهم- همچون درختی که سایه گستر و دور دست باشد- پیرامون امانتی که هر چیز به آن بازمی‌گردد دارد. شاید سخن او را- که باز خواهیم گفت- بدیع باشد از ولایت که امام سجاد (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) به آن توجه کرده‌اند. آن عارف گوید: «نخستین کسی که به آن پیامبر غیبی و ولی حقیقی ایمان آورد، همان ساکنان جبروت از انوار درخشان قاهره و قلمهای والای الهی‌اند؛ آن اولین ظهور، بسط فیض و گسترش سایه است.» چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «نخستین چیزی که خداوند آفرید؛ نور و روح من بود.» آن گاه، به ترتیب از پایین به بالا و از بالا به پایین ادامه یافت تا به عالم ماده و مادیات و ساکنان سرزمینهای پست، بدون سرکشی و استکبار رسید. این یکی از معانی سخن اوست که فرمود: «آدم و بعد از او، زیر پرچم من قرار دارند.» «و یکی از معانی عرضه‌ی ولایت به همه‌ی موجودات است، اما نپذیرفتن برخی از آن، چنان که در خبر آمده است، مبتنی است بر نقصان قابلیت و استعداد از حیث پذیرش کمال و یا نپذیرفتن به طور مطلق، حتی در مقام وجود و حتی در کمالش، به عبارت دیگر مقام «رحمانیت» و نپذیرفتن نام «رحیمیت»؛ و گرنه هر موجودی به مقدار بهره‌ی وجودی و قابلیتش قبل از ولایت و خلافت باطنی است که این دو در سراسر آسمانها و زمین نافذ هستند، چنان که احادیث شریف آن را بیان کرده‌اند.» در ادامه می‌گوید: «شاید آن امانتی که بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و از پذیرش آن امتناع کردند و انسان ستمگر نادان پذیرفت، همین مقام إطلاقی است، زیرا آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، حتی روح کلی، محدود و مقیدند. شأن مقید آن است که از حقیقت مطلق خودداری ورزد؛ امانتی که سایه‌ی مطلق خداوند و سایه‌ی مطلق، مطلق است و لذا هر متعینی از پذیرش آن سر باز می‌زند؛ امّا انسان به سبب مقام بسیار ستمگر بودن که همان تجاوز از همه حدود و تعینات و نداشتن جایگاه یاد شده است- چنان که در قرآن آمده است: یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ (2)؛ و نادانیی که نابودی پشت سر نابودی است- قابلیت پذیرش آن را داشت و حقیقت مطلق آن را، زمان سیدن به مقام نزدیکی دو کمان (قاب قوسین) پذیرفت؛ و در سخن خداوند: أو أدنی (یا نزدیکتر) اندیشه کن و چراغ را خاموش کن که بامداد دمید.» آری به خدا سوگند طلوع کرد ولی کجاست کسی که دو چشم باز داشته باشد!
نزدیک به این سخن و حتی از حیث معنا و حقیقت، یکسان با آن، سخنی است که صوفی بزرگ عبدالقادر جزائری در مواقف خود گفته و امانت را به خلافت الهی در زمین تفسیر کرده است و تقریباً در بخشی از کتابش دلیلی روشن بر این معنا و یا یکی از شاخه‌های آن ارائه می‌کند؛ چون خود را شاگرد مکتب ابن عربی می‌داند و همین وی را به این موضع گیری در این باره کشانده است.
چه بسیار ایشان در نوشته‌هایش به معنای امانت برمی‌خورد، هرچند که آشکارا آن واژه را نیاورده است؛ مثلاً در الفتوحات و نیز المملکة الانسانیة گاهی در پرده و گاهی آشکار اشاره دارد که امانت، همان پیمان محکمی است که خداوند از فرزندان آدم قبل از صورت بخشی آنها در مواد مرکب از آنها گرفته است. همان صورتی که خداوند به آدمی بخشیده است: «خلق الله آدمَ علی مثالِ صورتِه» و یا «خلق الله آدم على صورة الرحمن.) و چون محال است که خداوند صورت حسی و خیالی داشته باشد، پس مراد از آن صورت معنوی است. به معنای دیگر، امانت نزد او همان خلافت الهی است که خداوند آدم را به آن شرافت داد و یا به طور کلی انسان را. در تفسیری که از روی خطا به ابن عربی پیوند داده‌اند ولی نوشته‌ی کاشانی است، امانت چنین تعریف شده است: «حقیقت هویت و در حجاب بودن آن به واسطه‌ی تعینات.» این خلاصه‌ی سخن عارف بزرگ است.
از طرف دیگر، قمی نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان نظری ارائه می‌کند که با این نظرها و دیدگاههای ذکر شده نزدیک است. امانت به نظر او «قبول فیض الهی بدون واسطه است و لذا امانت نامیده شده است؛ چون فیض از صفات حق است و هیچ کس دارنده‌ی آن نیست و گاهی آدمی قطره‌هایی از آن را می‌گیرد. و ارائه‌ی فیض بر قلب همه‌ی مخلوقات است؛ ولی پذیرش آن ویژه‌ی انسان است؛ چون نسبت انسان به سایر مخلوقات، نسبت روح به بدن است و روح هم به قلب متعلق است. آن گاه، فیض او به واسطه‌ی رگها به دیگر بخشهای بدن می‌رسد و آن را به تحرک و جنبش وامی‌دارد و این سر خلافت است. أنَّهُ کانَ ظَلوماً: چون ناتوان آفریده شد و توانا برده شد. جهولاً: چون می‌پنداشت برای خوردن و آشامیدن و ازدواج آفریده شده است و نمی‌دانست که این صورت، پوست است و مغزی هم دارد و مغز او هم دارای مغزی است که همان محبوب خداوند است. و وی بسیار ستمگر و نادان بودن امانت را پذیرفت، آن گاه به روح منور او و به واسطه‌ی فیض الهی به ادای امانت می‌پردازد. این دو صفت درباره‌ی حامل امانت و اداکننده‌ی حق آن نیکوست و برای خائنان نسبت به امانت نکوهیده.»
امانت به نظر حکیم سلطان محمد گنابادی عبارت است از: «لطیفه‌ی سیار انسانی که در
خزانه‌ی حق چیزی زیباتر و برتر از آن نیست که خداوند آن را از خزانه‌ی غیب بیرون کشید و بر آسمانهای عقل و اندیشه و آسمانهای طبیعت عرضه داشت و بر آن تکلیف فرمود: آن گاه به زمین عناصر و سپس به کوه موجودات عرضه داشت که همگی از پذیرش آن چون شایسته‌ی آن نبودند؛ سر باز زدند؛ چون این گوهر ذاتاً اقتضای محل امنی می‌نماید؛ نگاهبانان و پاسداران بسیاری بر آن است، زیرا راهزنان و حسودان بسیاری دارد و آماده‌ی خروج از تقید و حد و مرزها و رسیدن به جهان مطلق است. همگان آن موارد ذکر شده یا آمادگی خروج از حد و مرزها را نداشتند و یا آمادگی داشتند ولی محل امنی نبودند و پاسدارانی بر آن نداشتند. لذا هر یک از آنها به خاطر نابودی آن بیمناک شدند و از خداوند خواستند تا آنها را معاف بدارد. آن گاه، خداوند بر این موجود آخری و هدف نهایی و پایان همه‌ی موجودات (انسان) عرضه داشت و او را شایسته‌ی پذیرش آن یافت. انسان هم به استعداد خود و توانایی خارج شدن از محدودیتها نگریست و مشتاق آن گردید و آن را پذیرفت و از یاران و نگاهبانان، از نوع آدم و پری، درخواست کرد؛ و خداوند هم آن را بدو بخشید. با این بیان، این جامع اخبار موافق و مخالف است، لذا به مطلق تکلیف، نماز، امامت، حکومت، خلافت، منزلت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمد، آرزوی منزلت آنهاکردن و مطلق امانت تفسیر شده است.»
در تفسیر علامه طباطبایی آرای پراکنده‌ای وجود دارد که معانی دیگری از امانت- غیر آنهایی که گفته‌ایم- ارائه می‌نمایند و به اختصار به آنها خواهیم پرداخت. پاره‌ای از این آراء بر این اعتقادند که مراد از امانت، تکالیفی است که پیروی از آنها موجب رفتن به بهشت و نافرمانی از آنها موجب رفتن به آتش می‌شود؛ و مراد از عرضه داشتن بر آسمانها، زمین و کوهها، به اعتبار نسبت آمادگی آنها و خودداری‌شان از پذیرش آن و بیمناکی آنها از عدم آمادگی‌شان و پذیرش آدمی یعنی آمادگی اوست. سخن هم از باب تمثیل است.
برخی از این آراء صراحت دارند که مراد از آن، عقلی است که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است. این رأی با رأی قمی نیشابوری- که قبلاً ذکر کرده‌ایم- سازگاری دارد؛ یعنی «قبول فیض الهی بدون واسطه.»
برخی می‌گویند: «امانت همان لا اله الا الله است.» چون هیچ مخلوقی نیست مگر این که به زبان حال به توحید و تسبیح خداوند شهادت می‌دهد. و برخی معتقدند که همان اعضای بدن است؛ یعنی چشم؛ امانتی از جانب خداوند که نگاهداری آن و به کار نگرفتنش در راهی جز خرسندی خداوند، واجب است. همچنین گوش، دست، پا، نیروی جنسی و زبان این سخن از رأیی که می‌گوید، صورت انسانی همان امانتی است که آدمی به پذیرش آن رضایت داده، چندان دور نیست؛ یعنی انسان بر صورت رحمان آفریده شده است. چنان که در حدیث آمده است و گفتیم، خداوند برتر از آن است که در صورتی وارد شود و یا با شکل یا چهره‌ای نزول کند، بلکه مقصود از آن صورت معنوی است.
گروهی معتقدند که مراد از آن، امانتهای بشر و وفای به عهد است. برخی هم معتقدند همان شناخت و معرفت خداوند است. علامه طباطبایی این سخن را از دیگر سخنان به حق نزدیکتر می‌داند و چندان با رأی او تفاوت ندارد.
وی معتقد است، امانت همان کمال حاصل آدمی از جهت اعتقاد و عمل صالح و سلوک در راه کمال و با پیشرفت از حضیض ماده به اوج اخلاص است که خداوند وی را برای خود خالص گردانده است و کسی جز او در آن شریک نیست. و خداوند سبحان تدبیر امور وی را به عهده می‌گیرد که همان ولایت الهی است. این ولایت از جهتی امانت است و مراد از عرضه‌ی آن به ‌اشیاء، مقایسه؛ و مراد از پذیرش و نپذیرفتن آن، وجود استعداد صلاحیت برگرفتن یا نگرفتن آن است. این معنا قابلیت آن را دارد که بر آیه منطبق باشد چون آسمانها، زمین و کوهها- با عظمت و قدرتی که دارند- فاقد آمادگی پذیرش آن هستند و مراد از نپذیرفتن و بیم داشتن آنها همین است.
این امانت، همان ولایت الهی و کمال صفت عبودیت، تنها به علم به خداوند و کار شایسته، یعنی عدالت حاصل می‌شود. اتصاف به این دو صفت- یعنی علم و عدالت- که می‌توان آن را در برابر نادانی و ستم قرار داد، برای آن است که آدمی به خودی خود مطابق سرشت خویش بسیار ستمگر و نادان است؛ و بدین گونه حامل امانت الهی است.

پی‌نوشت‌ها:

1- احزاب (33)، آیه‌ی72: و ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، [ولی] انسان آن را برداشت. به راستی او مستعد ستم و نادانی بود!
2- احزاب (33)، آیه‌ی 13: ای مردم مدینه! دیگر شما را جای درنگ نیست.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط