اسامی پسرانه زیبا و باکلاس

در اینجا مجموعه ای از ۲۰۰ اسم پسرانه زیبا و باکلاس برای شما گردآوری شده است.
سه‌شنبه، 6 مهر 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسامی پسرانه زیبا و باکلاس
یکی از وظایف بزرگ والدین انتخاب اسم نیکو برای نوزادشان است. ما برایتان مجموعه‌ای از اسامی پسرانه جدید و زیبا را گردآوری کرده ایم تا به شما در انتخاب اسم پسرتان کمک کرده باشیم. دقت کنید:

برخی از اسامی ممکن است هم دخترانه و هم پسرانه باشد.

برخی از اسامی با یک شکل نوشتاری یکسان و با تلفظ متفاوت معنای متفاوتی دارند.

برخی از اسامی با شکل نوشتاری و تلفظ یکسان، در فرهنگ و با ریشه متفاوت دارای معنای متفاوتی هستند.


اسامی برای پسران با حروف الفبا:

آرسام فارسی به معنا قوی، نیرومند و دارای زور خرس
ارشیا فارسی تخت و اورنگ شاهان، گاه، تخت   
اشکان فارسی  منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود.           
ارمیا عبری بزرگ، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، همچنین لقب حضرت خضر و لقب امام علی (ع)     
الیا عبری  الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان    
امیرسام عبری، اوستایی نام مرکب از امیر و سام (سام به معنی آتش) 
امیر علی عربی امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا.   
ایلیا عبری در تورات از انبیای بنی اسرائیل که در عهد عتیق، عهد جدید و قرآن (= الیاس) از او یاد شده است؛ (در سُریانی) نام امام علی(ع)   
آبتین اوستایی،پهلوی اسم پدر فریدون پادشاه پیشدادی، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکو کار     
آتیلا ترکی (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی     
آتین اوستایی،پهلوی در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده  .
آدرین لاتین آدریانوس، به فتح ی، یکی از پادشاهان روم که فتوحات زیادی داشت و به ادبیات علاقمند بود. 
آراد فارسی معنی: (تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشته‌ی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است، نام روز بیست و پنجم ماه شمسی، (در پهلوی) آرای، آراینده - آراج، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می‌دانند.  
 
آراز ترکی  ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفه‌ی آس     
آرتا فارسی  پاک، نام پهلوان ایرانی - ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است.          
آرسام فارسی  (تلفظ: ārsām) گونه‌ای دیگر از واژه‌ی آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی
آرشام فارسی (تلفظ: āršām) دارای زور خرس، خرس نیرو، (در اعلام) پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی - به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی   
آرمین  فارسی  نام چهارمین پسر کیقباد، مرد همیشه پیروز  
آروین فارسی  امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده - تجربه، آزمایش امتحان آزمون          
آریا فارسی آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی - نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند. نام میهن عزیز ما ایران از این‎ ‎کلمه گرفته شده است. 
آریامهر فارسی برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی، لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد  
آریان لاتین منسوب به آریا، آریایی، آریا 
آرین فارسی مرد آریایی - آریایی نژاد، از نسل آریایی     
آریو فارسی (تلفظ: āriu) (آری = آریا + او/، u/ (پسوند نسبت و شباهت))، منسوب به قوم آریایی، شبیه آریائیان، آریایی - نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی  
آوید فارسی (تلفظ: āvid) دانش، خرد، عقل (در زبان اوستایی کلمه‌های ' آوید، وید، ویدا ' هر سه به یک معنی به کار رفته است) - مشتاق و خواهان (اسم دختر و پسر)
آیدین ترکی شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه  

اسامی برای پسران با حرف ب:

بردیا فارسی  دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.  
برسام  فارسی آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، از نامهای شاهنامه؛ فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.           
بشیر عربی مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)     
برنا فارسی  جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور. 
بنیامین عبری  پسر دست راستِ من؛ آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع).
بهنود سنسکریت    از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
بهنیا فارسی نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.      
بهیاد فارسی (به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند.   
بهینا فارسی (بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین 
بابک اوستایی،پهلوی  پرورنده و پدر را گویند؛ خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان؛ پدر اردشی
باراد فارسی نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.    
باربد فارسی پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز.    
بزرگمهر فارسی بسیار مهربان، طبق روایات نام وزیر فرزانه‌ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده‌اند.   
بهداد فارسی آفریده ی  خوب
بهدین فارسی پیرو دین زردشت
بهراد فارسی مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)  
بهزاد فارسی مرکب از به (بهتر، خوب) + زاد (زاده)، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام اسب ‏سیاوش، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
بهسود فارسی از نامهای زمان ساسانیان 
بهشاد فارسی نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد      
بهنام فارسی نام نیک
  

اسامی برای پسران با حرف پ:

پرهام  فارسی  فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) می‌باشد. معادل عبری آن آبراهام می‌باشد. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است، صورت فارسی ابراهیم.   
پیام فارسی الهام، وحی؛ مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانه‌ای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود.  
پارسا فارسی آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس؛ عارف، دانشمند.  
پدرام فارسی نیکو؛ خوشدل، شاد؛ سرسبز وخرم؛ مبارک، فرخ، خجسته؛ شادی، خوشحالی.
پندار فارسی فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن (اسم دختر و پسر)        
پویا فارسی ویژگی آن که حرکت می‌کند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است؛ آن که برای به دست آوردن چیزی می‌کوشد، دونده پی چیزی وجوینده‌ی آن .
پویان فارسی آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان؛ دونده، دوان، شتابان؛ جوینده؛ جستجو کننده.  
      
 

اسامی برای پسران با حرف ت:

توحید عربی یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاص 
توفان آرامی جریان هوای بسیار شدید، هیاهو و غوغا (اسم دختر و پسر)  
تیام لری چشمانم؛ عزیز و گرامی (اسم دختر و پسر) 
 

اسامی برای پسران با حرف ج:

جاوید فارسی همیشگی، ابدی
جویا فارسی جستجو کننده، جوینده
جهانیار فارسی یاور و یاور مردم جهان
 

اسامی برای پسران با حرف ح:

حسام عربی شمشیر تیز و برنده 
حسان عربی بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی 
حامی عربی منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، پشتیبان.

 
اسامی برای پسران با حرف د:
داتام فارسی (تلفظ: dātām) آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
داتیس فارسی (تلفظ: dātis)، سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی. 
دادمهر فارسی عدالت دوست؛ نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ. 
دارا فارسی برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده‌ی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ (به مجاز) خداوند 
دامون فارسی دشت و صحرا؛ از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان. 
دانا فارسی دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.  
دانوش فارسی نام شخصی در داستان وامق و عذرا
دایان ترکی سرافرازی، تکیه گاه  
     

اسامی برای پسران با حرف ر:
رسام عربی رسم کننده، طراح، نقاش  
رها فارسی اسم پسرانه و دخترانه به معنی نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی 
رهام فارسی در شاهنامه پهلوان ایرانی، (در عربی) پرنده‌ای که شکار نکند.
راتین فارسی رادترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی  
رادمان فارسی رادمنش، کریم، با سخاوت، نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.   
رادمهر فارسی خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید  
رادنوش فارسی مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)    
رادوین فارسی جوانمرد کوچک
رادین فارسی بخشنده، جوانمرد 
راژان کردی خوابیدن، جنبیدن گهواره، روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه 
راستین فارسی حقیقی، واقعی، راست قامت 
رامبد فارسی رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته     
رامتین فارسی رامسین، رامین، نوازنده، سازنده؛ نام شخصی که واضع چنگ بوده 
رامسین فارسی گونه‌ی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است. 
رایا عبری آنکه مورد توجه خداوند است، فکر و اندیشه (اسم دختر و پسر) 
رایان فارسی باهوش و دانشمند، نگهبان آسمان، در عربی نام کوهی در حجاز و نام شهری و روستایی است. (اسم دختر و پسر)
رایید فارسی به ضم ب، دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت
رستاک فارسی (تلفظ: rastāk)، شاخه‌ی تازه‌ای که از بیخ درخت برآید، زاده‌ی درخت مو (اسم دختر و پسر)


 اسامی برای پسران با حرف ز:
زامیاد فارسی زاده فرشتگان، نگهبان زمین، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم
زانکو کردی شبیه به کوه
زانیار کردی یار دانا و دانشمند 


 اسامی برای پسران با حرف ژ:
ژوان کردی میعادگاه عاشق و معشوق 
ژیار کردی شهرنشینی، تمدن؛ زندگی شهروندان
    
 
اسامی برای پسران با حرف س:
ساتیار اوستایی،پهلوی  از نام های زرتشتی که گونه‌ی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش. 
ساشا یونانی مدافع و محافظ مردان     
سام فارسی آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال، در عبری سام به معنی 'اسم' است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی (ع) می‌باشد.
سامان فارسی سرزمین، ناحیه، محل، مکان؛ ترتیب و روش چیزی یا کاری، ثروت، دارایی، قوت، توانایی؛ صبر، آرام و قرار    
سامی فارسی عالی، بلند مرتبه، بلند؛ منسوب به سام پسر نوح نبی (ع)
سامیار فارسی ثروتمند
سبحان عربی پاک، منزه؛ از نامهای خداوند     
سپنتا اوستایی،پهلوی پاک و مقدس
سپهر فارسی آسمان،روزگار
سپهراد فارسی جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر
سدرا فارسی نام درختی در آسمان هفتم بهشت  
سورن فارسی دلیر و توانا، نام سردار ایرانی، نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان
سورنا فارسی سُرنا، سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم     
سورین فارسی (تلفظ: surin)، منسوب به سُور، آن که شادمان و مسرور است، توانا، دلیر 
سیاوش فارسی دارنده‌ی اسب نر سیاه، پسر کیکاووس پادشاه کیانی  
سیروان کردی عربی ساربان، نام رودی در غرب ایران که از استانهای کردستان و کرمانشاه می‌گذرد.


 اسامی برای پسران با حرف ش:
شنیتا فارسی نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز 
شادمهر فارسی ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است. 
شارونا آشوری سرزمین پربار و حاصلخیز
شاها فارسی نام قلعه‌ای که هولاکوخان اموال و خزاین خود را آنجا گذاشته بود.
شاهرخ فارسی دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، شاه سیما
شاهین فارسی نوعی پرنده‌ی شکاری از خانواده‌ی باز؛ برج میزان   
شایان فارسی شایسته، سزاوار، در خور؛ فراوان 
شروین فارسی معشوق مردمان، پایدار و نامی، نام قلعه‌ی شروان؛ نام انوشیروان دادگر
شهاب عربی پدیده‌ای به شکل خطی درخشان که به علت برخورد سنگ آسمانی با جو زمین و سوختن سریع آن به طور ناگهانی در آسمان دیده می‌شود، بزرگی و جلال
شهراد فارسی پادشاهِ جوانمرد
شهزاد فارسی شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه 
شهنام فارسی بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه؛ نیکنام، نکونام  
شهیاد فارسی مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)  
شهیار فارسی همدم، همنشین و مونس شاه؛ نظیر و همتای شاه؛ (به مجاز) بلند مرتبه 
شیانا فارسی پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی


 اسامی برای پسران با حرف ط:   
طاها عربی طه، نگارش فارسی طه می‌باشد. 


 اسامی برای پسران با حرف ع:   
عارف عربی آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می‌یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی 
عرشیا عربی ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت


 اسامی برای پسران با حرف ف:   
فربد فارسی دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا  
فرجاد اوستایی،پهلوی فاضل و دانشمند
فرداد فارسی فر + داد، داده شکوه، زیبایی و جلال 
فرزاد فارسی زاده شکوه و جلال
فرزام فارسی لایق، درخور، شایسته 
فرزان فارسی فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند 
فرزین فارسی وزیر در بازی شطرنج
فرشاد فارسی شادمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ    
فرشید فارسی دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
فرنود فارسی برهان،دلیل
فرهاد فارسی از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی، عاشق افسانه‌ای شیرین  
فرهام اوستایی،پهلوی نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت 
فرهود عربی پسر زیبا، مرد درشت هیکل، شتابزده، این اسم در لغت نامه دهخدا به عنوان نام عربی ذکر شده است. 
فرید عربی یکتا، یگانه، بی نظیر  
فواد عربی دل،قلب

بیشتر بخوانید:«فهرست کامل اسم با حرف «ث»»

 اسامی برای پسران با حرف ک:   
کارن فارسی شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد.
کامران فارسی آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط 
کامیار فارسی کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز  
کسرا فارسی کسری، معرب از فارسی، عربی شدهاسم فارسیخسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد 
کوروش فارسی خورشید تابان، موی درهم پیچیده،‌ نام سه تن از پادشاهان هخامنشی 
کوشاد فارسی ریشه گیاهی خوشرنگ
کیا فارسی پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا    
کیاراد فارسی پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد    
کیاشا فارسی شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه)   
کیان فارسی پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران
کیانمهر فارسی  مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.  
کیانوش فارسی مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است. 
           

 اسامی برای پسران با حرف م:   
مارتیا اوستایی - پهلوی آدمی،انسان
ماکان عربی آنچه بوده است.
مانا فارسی  ماندنی، پایدار؛  مانند و مانند بودن 
مانی فارسی اندیشمند
ماهان فارسی نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهرهای استان کرمان
ماهور کردی تابناک، نوعی گل، نوایی در موسیقی
مبین عربی روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی  
متین عربی دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوند
مهدیار فارسی،عربی محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن 
مهیار فارسی ماهیار
مهداد فارسی (مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده
مهراب فارسی دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.  
مهراد فارسی (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر
مهران فارسی به معنی دارنده‌ی مهر
مهربد فارسی محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان   
مهرتاش فارسی (مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی))، روی هم به معنای هم مهر؛ (به مجاز) با محبت و مهربان
مهرداد فارسی داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی  
مهرزاد فارسی زاده مهر
مهزاد فارسی بزرگ زاده، شاهزاده 
مهیاد فارسی (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر   
مهرسام فارسی پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است. 
مهرشاد فارسی خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده  
 
     
 اسامی برای پسران با حرف ن:   
نویان ترکی امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک 
نوید فارسی مژده، خبرخوش، بشارت
نیما فارسی نام آور و نامور، در مازندرانی به معنی کمان است. 

         
 اسامی برای پسران با حرف و:   
واتیار کردی سخنگو
وارتان ارمنی نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی    
واروژن ارمنی کبوتر نر


 اسامی برای پسران با حرف ه:   
هوتن فارسی نیرومند، خوش اندام، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی
هوداد فارسی نیک آفریده، داده خوب، داده نیک 
هوراد فارسی جوانمرد و با خدا، مرد نیک 
هوراز کردی دوست صمیمی 
هوفر فارسی مرکب از هو به معنای خوب بعلاوه فر به معنای شأن و شکوه و شوکت، شأن و شکوه نیک، شان و شوکت خوب 
هومن فارسی نیک اندیش    
هونام فارسی خوشنام، نیک نام
هیراد فارسی کسی که چهره‌ای خوشحال و شاد دارد. 
هیرسا فارسی پارسا
هیوا کردی امید
 

 اسامی برای پسران با حرف ی:   
یاسین عربی نام سوره‌ای در قرآن کریم
یاشار ترکی جاویدان، همیشه زنده، زندگی کننده
یکتا فارسی یگانه، بی نظیر، تنها
یونا عبری به معنی خداوند می‌دهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط