واژه‌ی بلیغ در قرآن

این کلمه از نظر اشتقاق نظایر فراوانی دارد که برخی از آنها اسمند، مانند: بلوغ، بلیغ، تبلیغ و...؛ و برخی فعل، مانند: بَلَغَ، یبلَغ، أبلَغَ و... همه اینها بنا به نظر راغب به معنای «رسیدن به نهایت مقصد و نهایت، چه مکانی و چه زمانی، یا
يکشنبه، 8 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی بلیغ در قرآن
 واژه‌ی بلیغ در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
این کلمه از نظر اشتقاق نظایر فراوانی دارد که برخی از آنها اسمند، مانند: بلوغ، بلیغ، تبلیغ و...؛ و برخی فعل، مانند: بَلَغَ، یبلَغ، أبلَغَ و... همه اینها بنا به نظر راغب به معنای «رسیدن به نهایت مقصد و نهایت، چه مکانی و چه زمانی، یا یکی از امور مقدر است. و چه بسا از نزدیک شدن دلالت کند، هر چند که به پایان آن نرسیده باشد.» نهایت و پایان، در آیه‌ی: حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً (1). و همچنین در آیات: و مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ (2)؛ بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی (3)؛ لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (4) و یا آیه‌ی: أَیمَانٌ عَلَینَا بَالِغَةٌ (5)؛ یعنی نهایت تأكید، آمده است.
به معنای نزدیک شدن آیه‌ی: فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَاَمسِكُوهُنَّ بمَعرُوفٍ (6). می‌باشد، چون اگر به نهایت مدت رسیده باشد، برای همسر مراجعه و امساک او درست نیست. همچنین است آیه‌ی:
بَلَغَنِی الْكِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ (7). یعنی به سن بالایی رسیده و یا نزدیک به آن شده است. صحیح نیست بگوییم که به پایان پیری رسیده است. و یا مثل آیه‌ی: وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیا (8).
بلاغ به معنای کفایت هم می‌آید، مانند: آیه‌ی: إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ (9). و بلاغ به معنای تبلیغ در آیات: بَلَاغٌ فَهَلْ یهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (10)؛ وَمَا عَلَینَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ (11)؛ فَإِنَّمَا عَلَیكَ الْبَلَاغُ وَعَلَینَا الْحِسَابُ (12)؛ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ المُبین (13)؛ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ (14). علاوه بر این، در آیه‌ی: هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ (15) به معنای تبلیغ است؛ چون به معنای وحی و قرآن است؛ و چون قرآن از وسایل و معانیی تألیف شده که خداوند آن را به پیامبرش تکلیف کرده است تا آن را به مردم برساند؛ و شامل هدفهایی است که اگر در انسان عاقل و رشید به آن برسد، از لغزش و گمراهی در زندگی دنیا در امان است و به رستگاری و سعادت در زندگی آخرت خواهد رسید. همچنین به معنای ذکر است؛ چون در آن چیزی است که آدمی را در گرایش به سوی پروردگارش و اندیشه در آینده‌اش، و بصیرت در هستی و امور دیدنی و نادیدنی آن یادآور می‌شود.
در قرآن، خداوند به پیامبرش اجازه‌ی تبلیغ وحی می‌دهد و حتی به وی دستور می‌دهد تا رسالت پروردگارش را به بندگان برساند، و خطاب به او می‌فرماید: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ (16). آنچه در این آیه درنگ و تأمل ما را می‌طلبد این که، رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نزول آن، مخاطب آیات فراوانی بوده است که وی را به تبلیغ و آشکاری فرمان پروردگارش فرمان داده است، همچون: یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ (17)؛ وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ (18)؛ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ (19). و یا این که در میان مردم تدبر در خلقت آسمانها و زمین و آفرینش خودشان را برانگیزاند تا بدان وسیله استدلال کنند که آنها آفریدگاری واحد دارند که شایسته‌ی پرستش است؛ و به وسیله بتهایی که خود ساخته‌اند و یا پیشینیان ساخته‌اند، برای او شریک قائل نشوند. بنابراین، این تبلیغ را چگونه تفسیر کنیم؟
برخی از مفسران معتقدند این آیه در ابتدای بعثت نازل شد؛ امّا تاریخ اسباب نزول، درستی این رأی را تأیید نمی‌کند؛ چون آیه در اواخر زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد. پس از آنکه، همه‌ی قبایل تسلیم شده و کشورهای مجاور هم موضع نرمی اتخاذ کرده بودند؛ و بسیاری از مردم به دین حنیف گرویده و دیگر هیچ ترسی از حمله و غارت مهاجمان و ستمکاران نبود؛ و پس از این که تمام اصول و فروع دین فرا رسیده و تبلیغ شده بود، چیزی جز همین مسأله که به تبلیغش امر شده بود و مسائل مربوط به آن، باقی نمانده بود. آن مسأله چه چیز می‌تواند باشد؟

بی شک، آن مسأله ولایت امر امت و تعیین کسی که ولایت حفظ شؤون دین و دنیای امت را به عهده می‌گیرد، می‌باشد. در شرح این آیه، علامه طباطبایی با شور و حرارت چنین می‌گوید: «چگونه کسی دچار توهم می‌شود، دینی که به فراگیری‌اش برای همه‌ی بشر در همه‌ی زمانها و مکانها و همه‌ی آنچه که به معارف اصیل و اصول اخلاقی و احکام فرعی عام اقرار دارد، به حافظی که واقعاً آن را حفظ کند، نیاز ندارد؟ یا امت اسلام و جامعه‌ی دینی در میان همه‌ی جوامع بشری مستثناست و از ولی امر و مدیری که به تدبیر امور آن بپردازد، بی نیاز است؟ به کدام عذر و بهانه ممکن است برای پژوهشگر سیره‌ی اجتماعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عذر آورد، آن جا که می‌بیند حضرت، هرگاه به غزوه‌ای می‌رفت شخصی را به جای خود قرار می‌داد که امور جامعه را اداره کند؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام حرکت به تبوک، علی (علیه السلام) را به جای خود در مدینه قرار داد. علی (علیه السلام) گفت: «ای رسول خدا! آیا مرا بر زنان و کودکان می‌گماری؟» حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آیا نمی‌خواهی برای من، همچون ‌هارون نسبت به موسی (علیه السلام) باشی؟ با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد؟» حضرت والیانی را برای سرزمینهایی که در دست مسلمانان بود،- همچون مکه، طائف، یمن و...- می‌گمارد و مردانی را هم برای سریه‌ها (مأموریتهای نظامی) و لشکرهایی که به اطراف می‌فرستاد، مأموریت می‌داد. چه فرقی است میان زمان حیات و بعد از مرگ ایشان؟ با توجه به این که بعد از مرگ ایشان؛ احساس نیاز شدیدتری می‌شود.

اکنون اندکی در آیه‌ی: اُولَئِكَ الَّذِینَ یعْلَمُ اللَّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغًا (20) تأمل می‌کنیم: می‌بینیم سخن بلیغ در اینجا، جانشین آلت ضرب و زجر گشته و جای ابزار منع را گرفته، چون سخن متوجه منافقان است. چنان که از صدر آیه مشخص می‌شود، آنهایی هستند که از اظهار کینه‌ها و آنچه در دل دارند و آزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان رویگردان نیستند. همچنین مسأله را به وضوح درمی‌یابیم که بلاغت در سخن تأثیرش بر نفس بیشتر است به طوری که مساوی ابزار و آلات جنگی قرار می‌گیرد و حتی نزد انسانهای مستعد و جانهای حساس تأثیرگذارتر است. آن گاه بعد از تلاوت حِکمَهٌ بالِغَهٌ (21) احساس می‌کنیم که ما ملزمیم به تعریف این بلاغت که عرب با آن آشناست و میان آنها رواج گسترده‌ای دارد تا جایی که تقریباً بزرگ و کوچک، شریف و غیر شریف، همه کم و بیش در این فن زیبا و جذاب بهره دارند. در قرآن اوج این بلاغت آمده است و در دل و جانشان تأثیری عمیق گذاشته و عقلشان را تحت سیطره‌ی خود درآورده است. و با ویژگیهایی که دارد، هر چقدر تلاش کردند و در تقلید از آن اصرار ورزیدند، سخن آنان به آن نرسید. بلاغت چیست؟ و سخن بلیغ کدام است؟
«بلاغت» در لغت به معنای رسیدن و به پایان آمدن است؛ و «ابلاغ» یعنی رساندن، و همچنین است (تبلیغ)؛ اسم آن هم «بلاغ» است. بلاغت مشتق از «بلغت الغایة اذا انتهیت الیها و بلغتها غیری» می‌باشد. و از آن جهت به آن بلاغت گفته‌اند که معنا را به قلب شنونده می‌رساند. و آن به قول جرجانی «مطابقت کلام با مقتضای حال» است. جرجانی همچنین در کتاب تعریفات نقل می‌کند: «بلاغت از رسیدن و به پایان آمدن خبر می‌دهد و وصف کلام و متکلم است نه واژگان.» می‌گوییم: کلام بلیغ و متکلم بلیغ، ولی نمی‌گوییم: کلمه‌ی بلیغ، چون کلمه در نفس تأثیر نمی‌گذارد، مگر این که با کلمات دیگر پیوند بخورد و یا در جمله‌ای باشد. از نظر راغب در مفردات، بلاغت بر دو گونه است: 1- آن که ذاتاً بلیغ است و صفت دارد؛ در وضع لغت درست باشد، مطابق معنای مقصود و طبعاً صادق باشد. هرگاه یکی از این اوصاف را از دست دهد، بلیغ نیست. 2- به اعتبار گوینده و گفته، بلیغ باشد؛ یعنی گوینده امری را قصد کند و آن را به گونه‌ای شایسته بیاورد که گفته هم آن را بپذیرد. در قرآن آمده است: قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغًا (22)، که می‌توان به هر دو معنا حمل کرد و یا سخن آن که گفت: معنای آن این است: به آنها بگو اگر آنچه که در درون دارید اظهار کنید، کشته خواهید شد. و یا سخن آن که گفت: آنها را به مصیبتهایی که بر آنها نازل می‌شود بترسان؛ پس اشاره دارد به آنچه که عموم لفظ اقتضا می‌کند.
ابوهلال عسکری در الصناعتین می‌گوید: «بلاغت هر چیزی است که به واسطه‌ی آن معنا را به قلب شنونده می‌رسانی و تمکن آن در نفس او همچون تمکن آن در نفس تو باشد همراه با صورتی پذیرفته و ظاهری نیکو.» از قول ابن مقفع آورده است: «بلاغت اسمی است برای آن دسته از معانی که دارای گونه‌های فراوان است، گونه‌ای در سکوت و گونه‌ای در شنیدن و گونه‌ای شعر است و گونه‌ای سجع، و گونه‌ای سخنرانی و چه بسا نامه نگاری. هدف همه‌ی این گونه‌ها، الهام در آن است و اشاره به معنای بلیغ‌تر است و ایجاز همان بلاغت است.»
بلاغت محدود به ایجاد معانی برجسته، انتخاب واژگان واضح و سنگین نیست، بلکه علاوه بر این دو شامل امر سومی هم خواهد بود و آن، ایجاد سبکهای مناسب برای ترکیب هماهنگی بین آن معانی و واژگان است که به آن قدرت و زیبایی می‌بخشد. پس عناصر معنا و لفظ و معنا و ترکیب واژگان است که به آن قوت، تأثیر و زیبایی می‌بخشد؛ و سپس نوبت به انتخاب واژگان و سبک در مواضع خوب و جایگاهها و موضوعهای آن و حال شنوندگان و گرایش روانی که بر جانشان چیرگی دارد، می‌رسد. بلاغت تنها در لفظ و در معنا نیست، امّا برای سلامت ترکیب این دو و انسجام نیکوی آنها لازم است.
بلاغت نزد افرادی چون راغب، مبتنی است بر حصول به دو چیز: 1- دوری از خطا در بیان معنای مقصود 2- تشخیص کلام فصیح از غیرفصیح. از بشربن معتمر نقل کرده‌اند که می‌گفت: «فصاحت محدود است به توصیف واژگان و بلاغت تنها توصیف واژگان با معانی است، و فصاحت وصف کلمه است و حتی وصف کلام و فصاحت کلام شرط بلاغت آن است. هر کلامی فصیح است، ولی هر فصیحی بلیغ نیست.»
از قدامه چنین نقل کرده‌اند: «بلاغت سه گونه است: مساوات: مطابقت لفظ با معنا، که نه زاید باشد و نه کم. اشاره: لفظ به مثابه‌ی ‌اشاره‌ی معنادار است. تذییل: تکرار واژگان مترادف به معنای واحد تا کمکی باشد برای کسی که نمی‌فهمد و تأکیدی باشد برای کسی که آن را می‌فهمد.» در توصیف بلاغت گفته شد: کلام استحقاق نام بلاغت ندارد، مگر آن که معنای آن از لفظش، و لفظ آن از معنای آن سبقت بگیرد، و لفظ آن به گوش از معنای آن به قلب پیشی بگیرد. صحار العبدی در پاسخ کسی که از وی پرسید: بلاغت چیست؟ گفت: «این که بدون کندی پاسخ گویی و درست بگویی و خطا نکنی.» رشید می‌گوید: «بلاغت دوری ورزیدن از إطاله‌ی (کلام) و نزدیکی جستن به مقصود، و دلالت به لفظ اندک بر معنای بسیار است.» ابن معتز می‌گوید: «بلیغ‌ترین کلام آن است که ایجاز آن نیکو باشد و مجاز آن اندک و اعجاز آن فراوان و صدر و عَجُزش متناسب.» عربی بادیه نشین چه نیکو گفته است: بلاغت نزدیکی گرفتن از دور و دوری ورزیدن از کلمه و دلالت بسیار با لفظ اندک است.» عبدالحمید کاتب می‌گوید: «بلاغت، تقریر معناست در فهم از نزدیکترین گونه‌های کلام.»
اما وقتی که سخن علی (علیه السلام) به میان می‌آید- که هر سخن، بعد از وحی و حدیث نبوی، در کنارش ضعیف جلوه می‌کند- در تعریف و توصیف بلاغت- آن گونه که در سجع الحمام علامه محمّد ابوالفضل ابراهیم و دوستانش آمده است- می‌گوید: «بلاغت، نظر افکندن به دلیل و شناخت فرصتگاه‌ها، و از نگریستن به دلیل، ترک روشنگری و بیان روشن، و روی آوردن به کنایه است؛ اگر روشنگری روش سختی است، کنایه در فهم بلیغ‌تر و به توفیق نزدیکتر است.» ابوهلال از ایشان در دیوان المعانی نقل می‌کند: «بلاغت، روشن ساختن امور اشتباه و کشف عیبها به بهترین عبارات ممکن است.» امام علی (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمودند: «بلاغت، روشن ساختن حکمت مبهم و علم دشوار است.» ایشان به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: «بلاغت، سخنی است همراه با ژرفا، در لطافت عمیق.»

پی‌نوشت‌ها:

1- احقاف (46)، آیه‌ی 15: تا آن گاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد.
2- غافر (40)، آیه‌ی 56: و آنان به آن بزرگی که آرزویش را دارند، نخواهند رسید.
3- صافات (37)، آیه‌ی 102: با او به جایگاه سعی رسید.
4- غافر (40)، آیه‌ی36: شاید من به آن راهها برسم.
5 - قلم (68)، آیه‌ی 39: سوگندهایی رسا بر ماست.
6 - بقره (2)، آیه‌ی 231: هنگامی که به پایان عده خویش رسیدند، پس به خوبی نگاهشان دارید.
7- آل عمران (3)، آیه‌ی 40: پیری من بالا رفته است و زنم [نازا] است.
8- مریم (19)، آیه‌ی 8 : و حال آن که من از سالخوردگی ناتوان شده‌ام.
9- انبیاء (21)، آیه‌ی 106: به راستی در این امور برای مردم عبادت پیشه ابلاغی [حقیقی] است.
10- احقاف (46)، آیه‌ی35: این ابلاغی است، پس آیا جز مردم نافرمان هلاکت خواهند یافت؟
11- یس (36)، آیه‌ی 17: و بر ما وظیفه‌ای جز رسانیدن آشکار [پیام] نیست.
12- رعد (13)، آیه‌ی 40: جز این نیست که بر تو رساندن [پیام] است، و بر ما حساب [آنان].
13- مائده (5)، آیه‌ی 99: جز پیام رسانی چیزی بر عهده‌ی رسول نیست.
14- نحل (16)، آیه‌ی 35: آیا جز ابلاغ آشکار بر پیامبران وظیفه‌ای است؟
15- ابراهیم (14)، آیه‌ی 52: این [قرآن] ابلاغی برای مردم است.
16- مائده (5)، آیه‌ی 67: ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای.
17- مدثر (74)، آیات 1 و 2: ای کشیده ردای شب بر سر! برخیز و بترسان!
18- شعراء (26)، آیه‌ی 214: و خویشان نزدیکت را هشدار ده.
19- حجر (15)، آیه‌ی 94: پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن، و از مشرکان روی برتاب.
20- نساء (4)، آیه‌ی63: اینان همان کسانی‌اند که خدا می‌داند چه در دل دارند. پس از آنان روی برتاب ولی پندشان ده؛ و این سخنی رسا که در دلشان مؤئر افتد، بگوی.
21- قمر (54)، آیه‌ی 4: حکمت بالغه.
22- نساء (4)، آیه‌ی 63: و با آنها سخنی رسا که در دلشان [مؤثر] افتد، بگو.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
تعجب مجری شبکه منوتو از قدرت نیروهای ویژه حزب الله!
play_arrow
تعجب مجری شبکه منوتو از قدرت نیروهای ویژه حزب الله!
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به محله اللیلاکی
play_arrow
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به محله اللیلاکی
شعار مردم بعد از تجمع در میدان فلسطین در واکنش به اتفاقات لبنان: انتقام انتقام!
play_arrow
شعار مردم بعد از تجمع در میدان فلسطین در واکنش به اتفاقات لبنان: انتقام انتقام!
ارتباط مستقیم شبکه سه با لبنان / خبرنگار شبکه سه روی آنتن تلویزیون: اگر سیدحسن نصرالله شهید شده باشد...
play_arrow
ارتباط مستقیم شبکه سه با لبنان / خبرنگار شبکه سه روی آنتن تلویزیون: اگر سیدحسن نصرالله شهید شده باشد...
واکنش آنتونی بلینکن وزیرخارجه ‎آمریکا به اتفاقات ساعات اخیر در لبنان
play_arrow
واکنش آنتونی بلینکن وزیرخارجه ‎آمریکا به اتفاقات ساعات اخیر در لبنان
ضامن سلامت حرکت ملت ایران
play_arrow
ضامن سلامت حرکت ملت ایران
آب خوردن عجیب رییس شورای ریاستی انتقالی هائیتی هنگام سخنرانی در سازمان ملل!
play_arrow
آب خوردن عجیب رییس شورای ریاستی انتقالی هائیتی هنگام سخنرانی در سازمان ملل!
برجام و FATF پوشش‌هایی برای جاسوسی
play_arrow
برجام و FATF پوشش‌هایی برای جاسوسی
نتانیاهو در سازمان ملل باز هم تابلو و نقشه از ایران به نمایش گذاشت!
play_arrow
نتانیاهو در سازمان ملل باز هم تابلو و نقشه از ایران به نمایش گذاشت!
پیام صوتی کودک ایرانی خطاب به امام حسین (ع)
play_arrow
پیام صوتی کودک ایرانی خطاب به امام حسین (ع)
ماجرای عصبانیت رهبر انقلاب از بنی‌صدر از زبان محسن رضایی
play_arrow
ماجرای عصبانیت رهبر انقلاب از بنی‌صدر از زبان محسن رضایی
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
play_arrow
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
گزارش یک جنگ
play_arrow
گزارش یک جنگ
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
play_arrow
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید
play_arrow
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید