نقش مساجد در جوامع اسلامي(2)
نويسنده:علي رضايي
مسجد پايگاهي است فرهنگي كه انسان موحد و مسلمان در آنجا در ابعاد مختلف حيات فردي و در مسائل سياسي، اجتماعي، اعتقادي، اقتصادي، علمي، فرهنگي، و حتي نظامي و دفاعي و ديگر ابعاد حيات سليم بشري، آموزش ميبيند، آن هم آموزشهاي اولي و پايهاي كه بر اساس آن پرورده ميشود، ميبالد، مجال ورود به عرصهي پر جنجال زندگي را پيدا ميكند و با سلاح تقوا و پارسايي به معناي كامل و صحيح كلمه و با نوعي مصونيت فكري و عقيدتي و با پيراستگي و وارستگيهاي لازم با اشتغال در هر سِمَت و مقامي در صراط مستقيم تكامل انساني قرار ميگيرد.
اين سخن مورد اتفاق همگان است كه مسجد در قرون نخستين اسلامي با اين خصوصيت و ويژگي بوده است؛در بينش مكتب اسلام عبادت، سياست، اقتصاد، اجتماع، اخلاق، علم، فرهنگ، جنگ و دفاع و دهها مقولهي ديگر ـ كه شكل دهندهي زندگاني در بعد كامل انساني هستند ـ اموري به هم پيوستهاند و طرح تنها يكي از آنها نارساست و فرهنگي ويرانگر به بار خواهد آورد. هر اسلام شناس محقق و ژرفانديش، بايد به اين حقيقت اعتراف كند و در ارتباط تنگاتنگ مقولههاي ياد شده نبايد شك و ترديد به خود راه دهد، زيرا آن مجموعهي به هم پيوسته، فرهنگ الهي و شريعت ناب اسلامي و آيين محمدي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را تشكيل ميدهد.
البته در زمانهاي بعد، بر اثر غفلت مسلمانان و شيطنت و ترفند دشمنان اسلام وضع، دگرگون شد و هم اكنون استكبار جهاني در ستيزي بيامان با فرهنگ اصيل اسلامي است. آنان وحشت زده و شتابزده با عنوان مبارزه با بنياد گرايي به ميدان آمده و دست آموزان داخلي و خارجي خود را براي اين پيكار و هجوم فرهنگي بسيج كردهاند، اين به اصطلاح «بنيادگرايي» و جهاد و تلاش بر پايهي اصول شناخته شده كه جهانخواران و عاملان خود فروخته آنان را سخت عصباني كرده همان است كه از مساجد نشأت گرفته است.
«سرتوماس آرنولد» مينويسد: «مسجد تنها يك عبادتگاه نبوده، بلكه مركزي براي حيات سياسي ـ اجتماعي بوده است. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ سفيران را در مسجد به حضور ميپذيرفت، شؤون دولت را از مسجد اداره ميكرد و براي مردم در امور سياسي و ديني از فراز منبر پيام ميفرستاد.[1]
متأسفانه بايد اعتراف كرد كه انديشهي باطل تفكيك دين از سياست، تصوير واهي جدايي عبادت و بندگي خدا از مسائل معمولي زندگاني، سر آغاز دورهي انحطاط در محيطهاي كشورهاي اسلامي، بلكه در سطح جهاني به شمار ميرود، زيرا در عين حال كه مستكبران و جهانخواران عملاً در همهي مسائل و شؤون حيات مردم جهان مداخله ميكنند و در عملكرد ايشان تمام مسائل به يكديگر مربوط است، لكن براي ديگران و به خصوص پيروان صديق پيامبران و بالاخص براي مسلمانان جهان، چنين حقي را نميشناسند و در نتيجه آشفتگي فرهنگي و هرج و مرج عملي شگفت آوري در دنيا ايجاد كرده اند.
به نظر ميرسد اگر همزمان با پيشرفت مادي كه نصيب بشر امروز شده است، در بعد روحاني و معنوي هم واقعنگري و حقيقتگرايي وجود ميداشت و به كل مسائل به ديدهي انصاف نگريسته ميشد و تعصب باطل و خودكامگي ويرانگر حاكم نميبود، به راستي چهرهي زندگاني در جهان در هر دو بعد مادي و معنوي، دگرگون ميشد و زندگي براي همهي ملتها و آحاد بشر، لذتي خاص مييافت.
به اعتراف تحليلگران تاريخ ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ مسجد پس از رحلت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز با شؤون حكومت و دولت و مديريت اجتماعي توأم بوده است، خليفهي دوم از فراز منبر دستور عقبنشيني مسلمانان را از عراق صادر كرد و از همان موضع و جايگاه مقدس حركت و فتح بلاد را فرمان داد.[2]
بدون ترديد اين معنا از جنبههاي مثبت و مفيد حكومتهاي پس از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است، و قطع نظر از نقاط منفي آن حکومت ها كه اندك هم نبوده و زمينههاي انحطاط و غلتيدن در سراشيبي ديكتاتوري و سفاكي و سلطنتهاي كاملاً دنيوي را فراهم آورده است، مركزيت مسجد در حكومتهاي قرون اوليه آثار مثبت و در خور توجهي داشته، كه تدريجاً با استبداد و ستم پيشگي سلاطين جور اموي و اخلاف ايشان به بوتهي فراموشي سپرده شد و فرمانروايي مسجد به فرمانروايي كاخهاي پر زرق و برق بدل شده است. مسجد بزرگترين آموزشگاه قرآن، حديث، فقه، لغت، و ديگر علوم بوده و بيشترين مساجد در ابتداي تاريخ اسلامي مراكز نهضتهاي علمي و فرهنگي محسوب ميشدهاند. برخي مسلمانان تهي دست در صفّه و سكّوي مسجد النبي در مدينه به كسب دانش ميپرداختند، آنجا محل سر پوشيدهاي در شمال مسجد بوده كه مسلمانان فقير و بينوا در آن جا پناه ميگرفتهاند.
مسجد، علاوه بر اعتبار و شأن عبادي خود كه خليفهي مسلمين در آنجا نماز به جماعت ميگذارد، مركز و مقرّ شؤون دولتي و حكومتي بود. منبر مسجد، حكم تخت شاهي دورههاي بعدي را در كشورهاي غير اسلامي داشت كه فراز آن، سياست حكومت تبيين و خطبهها ايراد ميشد.
خليفه ـ مانند پيامبر ـ سفرا را در مسجد به حضور ميپذيرفت و قرار دادهاي مهم دولتي و جهاني مرتبط با مصالح عمومي، در مسجد منعقد ميشد و از آن پس به اجرا در ميآمد.
مسجد مقرّ عالمان تفسير و حديث بود و اطفال مسلمين در آنجا دانشهاي مقدماتي و آداب و اصول ميآموختند.
مسجد، جايگاه قاضيان و داوران مسلمان، و حتي براي عدهاي از مظلومان پناهگاه سياسي بود كه احياناً با التجاي به آن از شر دشمن در امان بودند، يا حتي دشمنان را از پاي در ميآوردند.
«مسجد الازهر» مصر در عهد خلفاي فاطمي مركز مهم فرهنگي و مجمع علمي دانشمندان، به ويژه فقهاي شيعه به شمار ميرفت و هر چند در ابتداي امر، مسجدي ساده بود،لكن بعدها به صورت دانشگاهي در آمد كه دانشجويان و طالبان علم از اطراف و اكناف جهان اسلام به آنجا روي ميآوردند.
مسجد «قرويّين فاس»، در نيمهي قرن سوم هجري قمري تأسيس شد و سپس به يكي از مراكز مهم فرهنگي و علمي در آمد؛ فارغ التحصيلان اين مسجد با تبحّري كه در علوم و فنون مختلف داشتند به اقطار اسلامي سرازير شدند.
مسجد «قرطبه»، اروپاييان را به خود جذب كرد و آنان را براي تحصيل دانش و كسب آگاهي بيشتر از اسلام به سوي خود كشيد و عدهي كثيري از فقيهان، دانشمندان،شاعران، اديبان، فلاسفه و مترجمان آثار از آن مساجد فارغ التحصيل شدند.
حوزهي علميهي نجف اشرف به دست «شيخ الطايفه محمد بن حسن طوسي» در مسجد يا مساجد كنار حرم امير المؤمنين علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ پايه گذاري شد و اين مركز علمي، با سابقهاي هزار ساله، تاكنون فقها و دانشمندان برجستهاي به جامعهي بشري تحويل داده كه به اقرار و اعتراف برخي حقوقدانان معاصر و صاحب اثر، نظريهي بعضي از فقهاي فارغ التحصيل آن حوزهي مقدس بر نظريهي مشهورترين دانشمندان و حقوقدانان مغرب زمين در زمينهي حقوق تطبيقي رجحان داشته و از عمق و دقت بيشتري برخوردار است.[3]
افزون بر بعد علمي، بعد سياسي و مركزيت مبارزاتي اين حوزهي شيعي ـ به ويژه در دو قرن اخير ـ اظهر من الشمس است. همچون رهبري نهضت ضد انگليس استعمارگر در جنگهاي عراق و رهبري نهضت مشروطيت ايران در دورهي قاجار، و جنبش تنباكو و سر انجام قيام اسلامي و حركت بينظير امام خميني ـ قدس سره ـ در براندازي سلطهي استعماري آمريكا و طرد رژيم دست نشاندهي پهلوي جز آن.
حوزهي عليمهي قم نيز در مساجد اطراف مرقد مطهر حضرت فاطمهي معصومه ـ عليها السلام ـ بنيان نهاده شده و توسعه پيدا كرده است؛ افاضات علمي و انتشار فرهنگ اصيل اسلامي از اين مركز مقدس علمي ـ ديني، بر همگان روشن است و اثبات آن با توجه به اين همه آثار درخور توجه نياز به اقامهي دليل و برهان ندارد.
با اين همه آثار شگرف و در خور توجهي كه مساجد براي جامعهي اسلامي و انساني به همراه داشته است موجب شده تا استعمارگران مخرب فرهنگ، به قصد سلطهيابي بر كشورهاي اسلامي زرخيز شرق و دست اندازي به چاههاي نفت منطقه خاوري مسلمان نشين، به توطئه چيني بپردازند و با شيطنت و استشراق علمي در تضعيف اين مراكز بكوشند؛ كه در نتيجه به تغيير اوضاع سياسي اجتماعي آن كشورها دست يافتند و با اجراي سياستهاي موذيانه و اعمال شيوههاي استعماري نو و كهنه نظامي و فرهنگي و گماردن نوكران بومي و دست آموز و كاملاً مطيع خود، وضع مساجد را دگرگون ساختند و به وضعي نابهنجار راندند كه امروزه شاهديم.
خوشبختانه نسل متعهد و آگاه، امروزه ميتواند به داوري صحيح بنشيند و به اين نتيجه برسد كه نه روي آوردن به مساجد و تعميم فرهنگ مسجد، عامل عقب ماندگي است و نه روي برتافتن از مساجد، موجب پشرفت واقعي است، زيرا چه عقب ماندگي و چه پيشرفت و ترقي هر يك اسباب و عوامل خود را دارند؛ اثر مساجد به شرط توجه به ارزشها مثبت و سازنده است.
اين سخن مورد اتفاق همگان است كه مسجد در قرون نخستين اسلامي با اين خصوصيت و ويژگي بوده است؛در بينش مكتب اسلام عبادت، سياست، اقتصاد، اجتماع، اخلاق، علم، فرهنگ، جنگ و دفاع و دهها مقولهي ديگر ـ كه شكل دهندهي زندگاني در بعد كامل انساني هستند ـ اموري به هم پيوستهاند و طرح تنها يكي از آنها نارساست و فرهنگي ويرانگر به بار خواهد آورد. هر اسلام شناس محقق و ژرفانديش، بايد به اين حقيقت اعتراف كند و در ارتباط تنگاتنگ مقولههاي ياد شده نبايد شك و ترديد به خود راه دهد، زيرا آن مجموعهي به هم پيوسته، فرهنگ الهي و شريعت ناب اسلامي و آيين محمدي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را تشكيل ميدهد.
البته در زمانهاي بعد، بر اثر غفلت مسلمانان و شيطنت و ترفند دشمنان اسلام وضع، دگرگون شد و هم اكنون استكبار جهاني در ستيزي بيامان با فرهنگ اصيل اسلامي است. آنان وحشت زده و شتابزده با عنوان مبارزه با بنياد گرايي به ميدان آمده و دست آموزان داخلي و خارجي خود را براي اين پيكار و هجوم فرهنگي بسيج كردهاند، اين به اصطلاح «بنيادگرايي» و جهاد و تلاش بر پايهي اصول شناخته شده كه جهانخواران و عاملان خود فروخته آنان را سخت عصباني كرده همان است كه از مساجد نشأت گرفته است.
«سرتوماس آرنولد» مينويسد: «مسجد تنها يك عبادتگاه نبوده، بلكه مركزي براي حيات سياسي ـ اجتماعي بوده است. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ سفيران را در مسجد به حضور ميپذيرفت، شؤون دولت را از مسجد اداره ميكرد و براي مردم در امور سياسي و ديني از فراز منبر پيام ميفرستاد.[1]
متأسفانه بايد اعتراف كرد كه انديشهي باطل تفكيك دين از سياست، تصوير واهي جدايي عبادت و بندگي خدا از مسائل معمولي زندگاني، سر آغاز دورهي انحطاط در محيطهاي كشورهاي اسلامي، بلكه در سطح جهاني به شمار ميرود، زيرا در عين حال كه مستكبران و جهانخواران عملاً در همهي مسائل و شؤون حيات مردم جهان مداخله ميكنند و در عملكرد ايشان تمام مسائل به يكديگر مربوط است، لكن براي ديگران و به خصوص پيروان صديق پيامبران و بالاخص براي مسلمانان جهان، چنين حقي را نميشناسند و در نتيجه آشفتگي فرهنگي و هرج و مرج عملي شگفت آوري در دنيا ايجاد كرده اند.
به نظر ميرسد اگر همزمان با پيشرفت مادي كه نصيب بشر امروز شده است، در بعد روحاني و معنوي هم واقعنگري و حقيقتگرايي وجود ميداشت و به كل مسائل به ديدهي انصاف نگريسته ميشد و تعصب باطل و خودكامگي ويرانگر حاكم نميبود، به راستي چهرهي زندگاني در جهان در هر دو بعد مادي و معنوي، دگرگون ميشد و زندگي براي همهي ملتها و آحاد بشر، لذتي خاص مييافت.
به اعتراف تحليلگران تاريخ ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ مسجد پس از رحلت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز با شؤون حكومت و دولت و مديريت اجتماعي توأم بوده است، خليفهي دوم از فراز منبر دستور عقبنشيني مسلمانان را از عراق صادر كرد و از همان موضع و جايگاه مقدس حركت و فتح بلاد را فرمان داد.[2]
بدون ترديد اين معنا از جنبههاي مثبت و مفيد حكومتهاي پس از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است، و قطع نظر از نقاط منفي آن حکومت ها كه اندك هم نبوده و زمينههاي انحطاط و غلتيدن در سراشيبي ديكتاتوري و سفاكي و سلطنتهاي كاملاً دنيوي را فراهم آورده است، مركزيت مسجد در حكومتهاي قرون اوليه آثار مثبت و در خور توجهي داشته، كه تدريجاً با استبداد و ستم پيشگي سلاطين جور اموي و اخلاف ايشان به بوتهي فراموشي سپرده شد و فرمانروايي مسجد به فرمانروايي كاخهاي پر زرق و برق بدل شده است. مسجد بزرگترين آموزشگاه قرآن، حديث، فقه، لغت، و ديگر علوم بوده و بيشترين مساجد در ابتداي تاريخ اسلامي مراكز نهضتهاي علمي و فرهنگي محسوب ميشدهاند. برخي مسلمانان تهي دست در صفّه و سكّوي مسجد النبي در مدينه به كسب دانش ميپرداختند، آنجا محل سر پوشيدهاي در شمال مسجد بوده كه مسلمانان فقير و بينوا در آن جا پناه ميگرفتهاند.
مسجد، علاوه بر اعتبار و شأن عبادي خود كه خليفهي مسلمين در آنجا نماز به جماعت ميگذارد، مركز و مقرّ شؤون دولتي و حكومتي بود. منبر مسجد، حكم تخت شاهي دورههاي بعدي را در كشورهاي غير اسلامي داشت كه فراز آن، سياست حكومت تبيين و خطبهها ايراد ميشد.
خليفه ـ مانند پيامبر ـ سفرا را در مسجد به حضور ميپذيرفت و قرار دادهاي مهم دولتي و جهاني مرتبط با مصالح عمومي، در مسجد منعقد ميشد و از آن پس به اجرا در ميآمد.
مسجد مقرّ عالمان تفسير و حديث بود و اطفال مسلمين در آنجا دانشهاي مقدماتي و آداب و اصول ميآموختند.
مسجد، جايگاه قاضيان و داوران مسلمان، و حتي براي عدهاي از مظلومان پناهگاه سياسي بود كه احياناً با التجاي به آن از شر دشمن در امان بودند، يا حتي دشمنان را از پاي در ميآوردند.
«مسجد الازهر» مصر در عهد خلفاي فاطمي مركز مهم فرهنگي و مجمع علمي دانشمندان، به ويژه فقهاي شيعه به شمار ميرفت و هر چند در ابتداي امر، مسجدي ساده بود،لكن بعدها به صورت دانشگاهي در آمد كه دانشجويان و طالبان علم از اطراف و اكناف جهان اسلام به آنجا روي ميآوردند.
مسجد «قرويّين فاس»، در نيمهي قرن سوم هجري قمري تأسيس شد و سپس به يكي از مراكز مهم فرهنگي و علمي در آمد؛ فارغ التحصيلان اين مسجد با تبحّري كه در علوم و فنون مختلف داشتند به اقطار اسلامي سرازير شدند.
مسجد «قرطبه»، اروپاييان را به خود جذب كرد و آنان را براي تحصيل دانش و كسب آگاهي بيشتر از اسلام به سوي خود كشيد و عدهي كثيري از فقيهان، دانشمندان،شاعران، اديبان، فلاسفه و مترجمان آثار از آن مساجد فارغ التحصيل شدند.
حوزهي علميهي نجف اشرف به دست «شيخ الطايفه محمد بن حسن طوسي» در مسجد يا مساجد كنار حرم امير المؤمنين علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ پايه گذاري شد و اين مركز علمي، با سابقهاي هزار ساله، تاكنون فقها و دانشمندان برجستهاي به جامعهي بشري تحويل داده كه به اقرار و اعتراف برخي حقوقدانان معاصر و صاحب اثر، نظريهي بعضي از فقهاي فارغ التحصيل آن حوزهي مقدس بر نظريهي مشهورترين دانشمندان و حقوقدانان مغرب زمين در زمينهي حقوق تطبيقي رجحان داشته و از عمق و دقت بيشتري برخوردار است.[3]
افزون بر بعد علمي، بعد سياسي و مركزيت مبارزاتي اين حوزهي شيعي ـ به ويژه در دو قرن اخير ـ اظهر من الشمس است. همچون رهبري نهضت ضد انگليس استعمارگر در جنگهاي عراق و رهبري نهضت مشروطيت ايران در دورهي قاجار، و جنبش تنباكو و سر انجام قيام اسلامي و حركت بينظير امام خميني ـ قدس سره ـ در براندازي سلطهي استعماري آمريكا و طرد رژيم دست نشاندهي پهلوي جز آن.
حوزهي عليمهي قم نيز در مساجد اطراف مرقد مطهر حضرت فاطمهي معصومه ـ عليها السلام ـ بنيان نهاده شده و توسعه پيدا كرده است؛ افاضات علمي و انتشار فرهنگ اصيل اسلامي از اين مركز مقدس علمي ـ ديني، بر همگان روشن است و اثبات آن با توجه به اين همه آثار درخور توجه نياز به اقامهي دليل و برهان ندارد.
با اين همه آثار شگرف و در خور توجهي كه مساجد براي جامعهي اسلامي و انساني به همراه داشته است موجب شده تا استعمارگران مخرب فرهنگ، به قصد سلطهيابي بر كشورهاي اسلامي زرخيز شرق و دست اندازي به چاههاي نفت منطقه خاوري مسلمان نشين، به توطئه چيني بپردازند و با شيطنت و استشراق علمي در تضعيف اين مراكز بكوشند؛ كه در نتيجه به تغيير اوضاع سياسي اجتماعي آن كشورها دست يافتند و با اجراي سياستهاي موذيانه و اعمال شيوههاي استعماري نو و كهنه نظامي و فرهنگي و گماردن نوكران بومي و دست آموز و كاملاً مطيع خود، وضع مساجد را دگرگون ساختند و به وضعي نابهنجار راندند كه امروزه شاهديم.
خوشبختانه نسل متعهد و آگاه، امروزه ميتواند به داوري صحيح بنشيند و به اين نتيجه برسد كه نه روي آوردن به مساجد و تعميم فرهنگ مسجد، عامل عقب ماندگي است و نه روي برتافتن از مساجد، موجب پشرفت واقعي است، زيرا چه عقب ماندگي و چه پيشرفت و ترقي هر يك اسباب و عوامل خود را دارند؛ اثر مساجد به شرط توجه به ارزشها مثبت و سازنده است.
پی نوشت:
[1] . دكتر حسن ابراهيمي، تاريخ الاسلام، 1/3/5، دار الاحياء التراث العربي، بيروت.
[2] . همان مأخذ، ج1، ص524.
[3] . موسي، جوان، مباني حقوق، ج2، ص138، تهران.
منبع: جايگاه مساجد در فرهنگ اسلامي