واژه‌ی شجره (درخت) در قرآن

درخت در چند جای قرآن ذکر شده و در هر جا که آمده یا مثالی با دلالت قریب، و یا بعید بوده است و یا رمز معنایی که ارزش آن ضعیف و شأن آن اندک است، آن‌گاه که در اسلوب مستقیم به کار رود و تنها شایسته آن است که به صورت
شنبه، 14 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی شجره (درخت) در قرآن
واژه‌ی شجره (درخت) در قرآن

 

نویسنده: صالح عضیمه
مترجم: سید حسین حسینی



 
درخت در چند جای قرآن ذکر شده و در هر جا که آمده یا مثالی با دلالت قریب، و یا بعید بوده است و یا رمز معنایی که ارزش آن ضعیف و شأن آن اندک است، آن‌گاه که در اسلوب مستقیم به کار رود و تنها شایسته آن است که به صورت رمزی پوشیده و حفظ از انکار و بیهودگی و استهزاء ظاهر شود. معانیی که قرآن به درخت داده است همه با هم هماهنگ و نزدیک نیستند، بلکه گاهی به هم نزدیک و گاهی از هم دورند و گاهی متحد و گاهی مختلف و در یک زمینه‌‌ی واحد بین دو طرف، دور از هم جمع می‌شوند. گاهی مثال کلمه‌ی طیبه است که سبز و ثابت در زمین، و شکوفا در آسمان و گاهی مثال کلمه‌ی خبیثه که خشک است و از ریشه کنده شده و گویی موجود نیست و در بطن جهنم با میوه‌های آتشین است که اهل جهنم از آن می‌خورند: و مکانی که موسی (علیه السلام) از آن صدای خداوند را می‌شنود که وی را به نبوت بشارت می‌دهد و بر وی نازل می‌کند و سبب هبوط از بهشت غیب به عذاب شهادت است. و دیگر معانی و دلالتهایی که به آن خواهیم پرداخت.
شاید از میان معانیی که پیوسته علاقه و شوق و عطش انسان را برای شناخت و دستیابی به آن تحریک می‌کند، معنای درختی است که آدم (علیه السلام) از خوردن آن نهی شده است؛ امّا وی خورد و هبوط کرد و سبب لغزش و هبوط و سبب ساکن شدن در زمین و آبادانی آن گشت: فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَة بَدَت لَهُما سَوءَ انُهُما وَ طَفِقا یَخصِفانِ عَلیهِما مِن وَرَقِ الجَنَّةوَ ناداهُما ربُّهُما ألَم أنهَكُما عَن تِلكُما الشَّجَرَة (1).
شیخ صدوق در معانی الاخبار روایت می‌کند که، عبدالسلام بن صالح هروی از امام رضا (علیه السلام) پرسید: ‌ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! برایم از درختی که آدم و حوا از آن خوردند، سخن بگو؛ چون مردم درباره‌ی آن دچار اختلاف گشتند و گروهی آن را گندم، گروهی انگور و گروهی درخت حسد می‌دانند. فرمود: «همه‌ی اینها درست است.» گفتم: معنای این وجوه علیرغم اختلاف آنها چیست؟ فرمود: «ای اباصلت! درخت بهشت انواعی دارد، درخت گندم بود و در آن انگور وجود داشت و مانند درختِ دنیا نیست.» توضیح این سخن حکم می‌کند که بفهمیم این درخت مثل درختانی که در زمین هستند، مادی نبوده است بلکه از جنس اشیایی بوده است که در بهشتِ آدم قبل از هبوط یا قبل از وارد شدن در ترکیب، وجود داشت.
سبط بن جوزی در کتاب مرآة الزمان فى تاریخ الأعیان سخنی شبیه به آنچه که صدوق از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است، بیان می‌کند؛ که آن هم به کشف جنبه‌هایی که همچنان پنهان مانده است، کمک می‌کند: «درباره‌ی درخت دچار اختلاف گشته‌اند و اقوال زیر را مطرح ساخته‌اند: 1- درخت گندم. (بنا به قول ابن عباس) 2- درخت کافور (بنا به قول علی (علیه السلام)) 3- درخت انگور، (بنا به قول ابن مسعود، ابن عباس، سعید بن جبیر و مجاهد) 4- درخت انجیر (بنا به قول عطاء، حسن و ابن جریح) 5- درخت خرما (ابومالک ).» هر یک از این اقوال به معانی بعیدی اشاره دارد که ابن جوزی تلاش می‌کند در سخنی که از نضربن شُمَیل می‌آورد بر آن تأکید ورزد: «آدم از آن درخت خورد؛ چون از آن منع شده بود، و آدمی هم بر ممنوعات حریص است. و در تورات آمده است: خداوند درختِ علم خیر و شر یا درخت زندگی را میان بهشت قرار داد، و فرمود: ‌ای آدم! هرچه که می‌خواهی بخور، جز از این درخت، چون روزی که از آن بخوری، خواهی مرد. و حسن بصری می‌گوید: چاره‌ای نبود که از آن بخورد، چون آدم برای اقامت در زمین آفریده شده بود.»

آلوسی در تفسیر روح المعانی، بیشتر این اقوال را می‌آورد و مطالبی افزون بر آن ذکر می‌کند که شایسته‌ی توجه است. از جمله، درباره‌ی معنای درخت می‌گوید: «... گفته شده است: درخت حنظل، درخت محبت، درخت طبیعت و هوس... . بهتر آن است که قطع و یقین به آن نداشته باشیم، چنان که خداوند نامش را در آیه تعیین نکرده است و فایده‌ای در تعیین آن نمی‌بینم.» در این سخن بذرهایی وجود دارد که بعدها نزد سلطان محمد گنابادی به بار می‌نشیند. وی می‌گوید: «اگر مراد از درخت، نفس انسانی باشد، اختلاف در خبرها رفع می‌شود، چون نفس انسانیِ درخت با انواع میوه‌ها و دانه‌ها و اوصاف و ویژگیهای گوناگون، چون دانه‌ها و میوه‌ها هر چند با وجود عینی در آن موجود نباشند، امّا حقایق کلی در آن موجود است. پس تعیین آن درخت به یکی از دانه‌ها و میوه‌ها و علوم و اوصاف، بیان یکی از شؤون است.» و با اندکی توسع در برخی از جنبه‌هایی که ذکرش را ضروری نمی‌بینیم، با این عبارت پربار و فراگیر چنین می‌گوید: «یعنی خوردن از درخت علت اتصاف به امور متضاد است.» پس آدم (علیه السلام) قبل از خوردن، ذاتاً به سادگی و تنهایی موصوف بود؛ ولی بعد از خوردن، قابلیت ترکیب و ورود به عناصر را یافت و این چیزی است که طبیعت زمین و سکونت در آن اقتضا می‌کند.

این اندیشه، ذاتاً یکی از اندیشمندانِ بزرگ معاصر، یعنی میخائیل نعیمه را تحت تأثیر قرار داد و در کتاب مرداد با سبکی زیبا و روشن و عباراتی گویا و درخشان، که ابهام و پیچیدگی ندارد، به تفصیل سخن گفته است که می‌توان از آن چنین بیان کرد: «آیا درست است که خداوند بر انسان خشم گرفت؛ چون وی از درخت معرفت خیر و شر خورد؟ معاذ الله، خداوند به انسان امر نکرده است، بلکه وی را بیم داده؛ چون می‌دانست که بدون شک از آن درخت خواهد خورد؛ و اراده‌ی خداوند هم این بود که از آن بخورد، امّا هدف این بود که عاقبت این کار را نیز بداند و با صبر و شجاعت آن را بپذیرد و انسان نیز صبور و شجاع است. اما عاقبت خوردن مرگ است؛ چون انسان با انتقال به عالم، دو ساحتی فعال و آگاه، وحدت آرام و غافلانه را از دست خواهد داد؛ بنابراین مرگ به انتقام نیست و غیر از مرحله‌ی ملازم حیات دو ساحتی است؛ پس لازمه‌ی طبیعت دوساحتی آن است که برای هر چیزی، زوج یا سایه یا با هم را می‌آفریند.» این دو ساحتی همان چیزی است که گنابادی گفته است؛ چون خوردن از درخت، اتصاف به تضاد و دو ساحتی در طبیعت را به وجود می‌آورد.
این متفکر بزرگ معتقد است: انسان از بهشت عدن از باب دوگانه، یعنی خیر و شر، خارج شده است؛ اما از باب واحدی به آن باز خواهد گشت و آن گاه در راه دوگانگیِ طولانی روان خواهد شد و به واسطه‌ی آن از عریانی‌اش شرمنده خواهد شد؛ اما به پایان راه خواهد رسید و پرده‌ای بر پاکی‌اش نیست و قلبش به عریانی‌اش افتخار دارد، جز این که برای او کامل نخواهد شد تا آن که بر گناه به وسیله‌ی گناه غالب شود؛ پس گناه در نهایت نابود کننده‌ی گناه خواهد بود و گناهی جز در پوشش از برگ انجیر نیست. آری، گناهی جز در مانعی که انسان بین خود و خدا ایجاد کرده، وجود ندارد.
این درخت نفرین شده که در آیه‌ی: وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیانًا كَبِیرًا (2) چیست؟ تعدادی از مفسران آورده‌اند که درخت زقوم است که در جای دیگری از قرآن آمده است. ولی اینها فراموش کرده‌اند که درخت زقوم مستحق سرزنش و لعن نیست، بلکه لعنت متوجه کسانی است که از آن می‌خورند؛ یعنی کافران اهل جهنم. این اندیشه‌ای است که علامه طباطبایی از آن دفاع کرده و افزوده است: «اگر تنها درختی باشد که در متن جهنم می‌روید، و یکی از عوامل عذاب ستمگران است و موجب لعنت آن گردد، باید آتش و هر عذابی که خداوند در آن جا برای عذاب آماده کرده هم ملعون باشند و فرشتگان عذاب هم باید ملعون باشند، ولی خداوند آنها را زیاد ستوده است: عَلَیهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ (3).» در ضمن، جدایی بین رؤیایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دید و درخت ملعون ممکن نیست. پس هر دو مایه‌ی آزمایش و امتحان انسانهایند.
علامه آلوسی خبری یقینی را در تفسیر روح المعانی آورده و از مفسران برجسته و مورد ثقه و از بزرگان آنها نقل کرده است تا درباره‌ی این رؤیا و این درخت نفرین شده ارائه دهد. می‌گوید: «ابن ابی حاتم از یعلی بن مرة روایت کرده است که می‌گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بنی امیه را بر منبرهای زمین دیدم و مالک شما خواهند شد و آنها را اربابان بدی خواهید یافت.» و حضرت به همین خاطر اندوهگین شد که خداوند آیه‌ی: وَ ما جَعَلَنا الرُؤیَا الّتی... را نازل کرد.
و از ابن عمر روایت کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «فرزندان حکم بن ابی عاص را بر منبر، همچون میمونهایی دیدم، و خداوند هم، و ما جَعَلنَا الرُؤیا... را نازل کرد.» و شجره‌ی ملعونه، حکم و فرزندان اویند، و در بعضی از تفسیرها، درخت نفرین شده، همین بنی امیه آمده است. ابن مردویه از عایشه روایت می‌کند که به مروان بن حکم گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به پدر و جدت می‌فرمود: «شما شجره‌ی ملعونه در قرآنید!...» احتمال دارد که مراد این باشد که ما خلافت آنها و خودشان را فتنه قرار دادیم، که در این بیان اغراق در ذم آنهاست. و ضمیر «نُخَوِفُهُم» را بنابراین برای آنچه که برای اوست یا درخت قرار می‌دهد. به این اعتبار که مراد از آن بنی امیه است و به خاطر خونریزی و مباح دانستن خون انسانهای پاک و ناموس مردم و غارت و چاپیدن اموال بدون آن که حلال باشد، و ندادن حق به صاحبان آن، و تبدیل و تغییر احکام، و حکم به غیر آنچه که خداوند بر پیامبرش نازل کرده و دیگر کارهای زشت بزرگ، وکارهای پستی که در طول روزگار فراموش نمی‌گردد، آنها را لعنت کرده است.
با این همه، درختی که موسی از آن مورد خطاب واقع شد، در آیه‌ی: فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ (4) كدام است؟ برخی از مدعیان تفسیر گفته‌اند که مراد، از سوی و جانب درخت است. این تفسیر نه در زبان و نه در فکر از حجیت برخوردار نیست. در تفسیر علامه طباطبایی نقبی به معانی پنهانی آن زده شد؛ و شاید اختصار را در جایی که‌ اشاره کافی است، ترجیح داده؛ و شاید در مسأله، رمزی مبهم یافته که حل آن دشوار است و از آن منصرف شده باشد و تنها به آنچه که توانسته به توضیح آن بپردازد، بسنده نموده، می‌گوید: «شکی در دلالت آیه نیست که درخت به نوعی مبدأ خطاب و سخن بوده است؛ امّا کلام- کلام خداوند سبحان- قائم به آن نبوده است، مثل کلام بشری؛ و آن جا حجابی بوده است که خداوند در حجاب بود و از ورای آن به گونه‌ای که شایسته‌ی ساحت مقدس او در امر احتجاب باشد با وی سخن گفته است؛ و او بر هر چیزی محیط است. خداوند فرموده است: وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ (5). این موضوع رابطه‌ی محکمی با اندیشه‌ی تجلی دارد که به شرح دو حکیم، گنابادی و ملاصدرا ارجاع می‌دهیم، چون در آنجا دستیابی به گنجها و اشراف بر دقیق‌ترین لطایف و فراگیرترین و جذاب‌ترین آنها ممکن است.

پی‌نوشت‌ها:

1- اعراف (7)، آیه‌ی 22: پس چون آن دو از [میوه‌ی] آن درخت [ممنوع] چشیدند؛ برهنگیهایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن [برگهای درختان] بهشت بر خود آغاز کردند؛ و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم!»
2- اسراء (17)، آیه‌ی 60: و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم؛ و ما آنان را بیم می‌دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی‌افزاید.
3- تحریم (66)، آیه‌ی 6: بر آن [آتش] فرشتگانی خشن [و] سختگیر [گمارده شده] ‌اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نمی‌کنند و آنچه را که مأمورند انجام می‌دهند.
4- قصص (28)، آیه‌ی 30: پس چون به آن [آتش] رسید، از جانب راست وادی، در آن جایگاه مبارک، از آن درخت ندا آمد که؛ «ای موسی! منم، من، خداوند، پروردگار جهانیان!»
5- شوری (42)، آیه‌ی 51: و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه] وحی و یا از فراسوی حجابی، یا فرستاده‌ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط