نگاه اشو به خدا و رقص!

تعابیری که اشو از خدا دارد و توصیفاتی که از خالق هستی ارائه می‌دهد گوناگون است. اما بیشترین تعابیر و واژه‌هایی که درباره‌ی مبدأ عالم به کار می‌برد به شرح ذیل است. در اینجا نمونه‌هایی از توصیفات اشو بیان خواهد شد تا
شنبه، 14 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نگاه اشو به خدا و رقص!
نگاه اشو به خدا و رقص!

 

نویسنده: محمدتقی فعّالی





 
تعابیری که اشو از خدا دارد و توصیفاتی که از خالق هستی ارائه می‌دهد گوناگون است. اما بیشترین تعابیر و واژه‌هایی که درباره‌ی مبدأ عالم به کار می‌برد به شرح ذیل است. در اینجا نمونه‌هایی از توصیفات اشو بیان خواهد شد تا تفاوت‌های اساسی نگاه او به خدا با دیدگاه اسلام و قرآن بر ملا گردد. قضاوت با خوانندگان.
اگر خداوند سکس را گناه بداند. بنابراین در این دنیا هیچ گناه‌کاری بزرگتر از او نیست! در تمامی کائنات گناه‌کار بزرگتری از او وجود ندارد. (1)
او می‌گوید:
در هنگام سکس شما به جهان هستی از همیشه نزدیک‌تر هستید. توسط سکس است که الوهیت می‌تواند تولید زندگی کند و زندگی جدیدی را خلق کند. بنابراین در سکس ما به خالق از همیشه نزدیک‌تر هستیم... اگر ما با قداست به سکس روی بیاوریم، با بازیگوشی می‌توانیم به آسانی لمحه‌ای از الوهیت را دریافت کنیم. (2)
او می‌گوید:
رهروان من باید زندگی زیبا، جذاب و سرشار از شعر، آواز و ترانه و جشن را در پیش بگیرند. برقص، زیرا از راه رقصیدن است که... آواز بخوان، زیرا از راه آواز خواندن است که... تو پذیرای خدا می‌شوی. به روی او باز می‌شوی. پای بحث و جدل در میان نیست؛ موضوع اثبات کردن خدا، طرح مسائل فلسفی در مورد او و یا دانش خداشناسی مطرح نیست. (3)
و:
تو عشق می‌شوی و هستی معشوقت. هستی خدای تو می‌شود. انسان‌ها بدون اینکه به عشق تبدیل شوند به دنبال خدا می‌گردند. چگونه می‌توانند او را بیابند وقتی که ابزارها، زمینه و فضای لازم را در اختیار ندارند؟
عشق بیافرین و همه چیز را در مورد خدا فراموش کن تا ناگهان روزی در همه جا با خدا روبه‌رو شوی. (4)
و:
رقص آن‌گاه ناب است که رقصنده در آن نیست شده باشد. آن‌گاه که دیگر رقصنده‌ای وجود ندارد و نمی‌توان رقصنده را بیابی. تنها رقص است که باقی است. این همان مراقبه است. همان رهروی، همان شور و سرمستی و در نهایت همان خداست. (5)
او می‌گوید:
خدا نام دیگر ناشناخته و ناشناختنی است. بزرگ‌ترین خطر است. اما آن‌گاه که خطر کنی، بی‌درنگ از همه لحاظ رشد می‌یابی. (6)
او می‌گوید:
قرن‌هاست که خدا را نور می‌پنداریم. این به سبب ترس ما از تاریکی است نه اینکه خدا فقط نور باشد. خدا به همان اندازه نور است که تاریکی است. خدا باید هم تاریکی باشد و هم نور وگرنه تاریکی نمی‌تواند وجود داشته باشد. خدا باید هم پست‌ترین باشد هم بدترین، هم ماده هم ذهن. (7)
اشو در این جا خدا را هم نور می‌داند هم تاریکی. اما در موردی دیگر عکس این سخن را بیان می‌کند.
برای خدا تاریکی وجود ندارد. برای نور تاریکی وجود ندارد. تاریکی تنها زمانی هست که نور نیست. به همین دلیل این دو هرگز با هم وجود ندارند. نور اصلاً نمی‌داند که تاریکی هم هست. از کجا می‌تواند بداند؟ آن‌گاه که نور هست، تاریکی نیست. تاریکی فقط یک «نبودن» است. خدا هیچ تاریکی را نمی‌شناسد. (8)
اشو می‌گوید:
همه خدا هستند. هیچ کس نمی‌تواند غیر از این باشد. (9)
اشو در موردی با کمال صراحت وجود عینی را نسبت به خدا انکار و او را تنها یک نام معرفی می‌کند. او می‌گوید:
هستی دم دست توست و خدا فقط در ذهنت وجود دارد. یک مفهوم است و وجود عینی ندارد. (10)
اشو می‌گوید:
تو در واقعیت یک خدا هستی. (11)
و در موردی دیگر خدا را با انسان یکی می‌پندارد.
پهناوری انسان مدرک اثبات وجود خداست. خدا نام دیگر وسعت و پهناوری انسان است. (12)
اشو خدا را کل هستی می‌داند.
خدا یعنی کل. (13)
باز اشو مثل همیشه سخن از رقص به میان می‌آورد و راه تجربه خدا را رقاصی، آوازخوانی، ترانه و پایکوبی معرفی می‌کند.
تا زمانی که به رقص درنیایی و آواز نخوانی، تا زمانی که زندگی را جشن نگیری، آماده‌ی پذیرش خدا نخواهی بود. خدا جشن شادی است. خدا رقص و پایکوبی و آواز و ترانه است. خدا بر کسانی که غمگین و جدی هستند ظاهر نمی‌شود. خدا نمی‌تواند بر انسان‌های بدبخت ظاهر شود. (14)
اشو مسئولیت تمام هستی را به دوش خدا می‌اندازد. او معتقد است انسان‌ها هیچ مسئولیتی ندارند و تنها خداست که مسئول تمام خوبی‌ها و بدی‌هاست.
خدا خود مسئول آفرینش است. من مسئول نیستم. تو مسئول نیستی. هیچ کس دیگر نیز مسئول نیست. مسئولیت کامل برعهده‌ی خدا یا هستی است. هر چیزی که خوب یا بد است از اوست. (15)
این در حالی است که خداوند در کتابش با کمال صراحت می‌فرماید که هر انسانی مسئول اعمال خویش است: «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ»، (16) همچنین می‌فرماید که احدی حق سؤال از خدا ندارد: «لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ» (17) و نیز می‌فرماید که نه تنها انسان مسئول است، بلکه تمامی اعضا و جوارح او مسئول‌اند: «إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (18) و از سوی دیگر می‌فرماید از خدا جز خیر و رحمت ناشی نمی‌شود و نزد او جز خیر و جاودانگی چیز دیگری نیست: «وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى‏ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (19)
اشو می‌گوید:
مرشد واسطه‌ای برای خداست. خدا نمی‌تواند مستقیماً با تو سخن بگوید. لازم است کسی را واسطه‌ی خود کند. (20)
در اینجا دو نکته قابل ذکر است. اولاً اشو در سخنی متناقض لزوم واسطه را نفی می‌کند.
وقتی ببینید که خداوند در همه‌ی هستی حضور دارد، خودتان می‌توانید مستقیم با او صحبت کنید... دیگر در این موقع نیازی به هیچ واسطه بین شما و هستی نیست، حتی استاد... وقتی دعا می‌کنید، نیازی نیست نمایشی از دانش معنوی‌تان ارائه دهید. یا متون را از حفظ بخوانید. (21)
ثانیاً خدا با بندگانش دو گونه رابطه دارد: گاهی با واسطه یا به کمک وسیله: «وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ (22)» و گاهی رابطه‌ای مستقیم میان او و بندگان برقرار می‌شود: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ (23)».
اشو می‌گوید:
خدا فلسفه نیست. بیشتر، موسیقی است. خدا نثر نیست. بیشتر، شعر است. خدا فرضیه نیست. بیشتر، رقص است. (24)
او می‌گوید:
خدا یک مرتاض نیست! این را با اطمینان کامل می‌توان گفت. خدا عشق است. یک آفرینش‌گر، یک خواننده، یک رقصنده. (25)
اشو میان خدای موسی (علیه‌السلام) و خدای عیسی (علیه‌السلام) مقایسه می‌کند. او معتقد است خدای موسی (علیه‌السلام) بسیار حسود است و اگر کسی با او مخالفت کند دچار رنج و عذاب خواهد شد؛ خدای موسی (علیه‌السلام) نامهربان، عذاب دهنده و رنج‌آور است. عیسی (علیه‌السلام) جهشی بزرگ انجام داد و اعلام کرد که «خدا عشق است».
اکنون دو هزار سال از زمان حضرت مسیح می‌گذرد و بشر نیازمند جهش بزرگ دیگری است...
راه من کاملاً متفاوت است. من می‌گویم عشق خداست. (26)
در این تعبیر دو نکته‌ی عبرت‌آموز وجود دارد؛ یکی اینکه از نظر او عشق دارای ابعاد مختلفی است و خدا یکی از ابعاد عشق انسانی است برخلاف آموزه عیسی (علیه‌السلام) که تمام خدا را عشق تلقی می‌کند. این امر بدین معناست که عشق از خدا بالاتر است. در واقع عشق، خداست نه مبدأ عالم. نکته‌ی دوم اینکه اشو خودش را با عیسی (علیه‌السلام) مقایسه کرده است و اعلام می‌کند همان‌گونه که پیام عیسی (علیه‌السلام) با موسی (علیه‌السلام) متفاوت بود پیام او هم با عیسی (علیه‌السلام) متفاوت است. لذا اشو در اینجا همانند موارد فراوان دیگر مدعی پیام‌آوری، رسالت و پیامبری هم می‌باشد.
اشو بار دیگر سخن از رقص و خدا به میان می‌آورد.
حق با زرتشت است هنگامی که می‌گوید: «من تنها می‌توانم به خدایی ایمان آورم که قادر به رقصیدن است.» مایلم که به آن اضافه کنم. «اگر قادر به رقصیدنید، پس خدا می‌شوید.» (27)
از نظر اشو در عالم تنها یک چیز باقی است و آن تنها رقص است.
و رقص ادامه می‌یابد ژرف‌تر و ژرف‌تر، رقصنده‌ها محو می‌گردند و تنها رقص باقی می‌ماند. (28)
اما از نظر خدا باقی و پاینده آخرت است: «وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى‏» (29) از نظر مبدأ عالم تنها وجه خدا باقی است نه رقص: «وَیَبْقَى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ (30)».
اشو می‌گوید:
کلمه خدا فقط یک بهانه است. ابزاری است برای ابراز احساسات ما به کل. در واقع کل هستی خدا است. (31)
او می‌گوید:
اگر خداوند بخواهد دعاهای تو را بکشد نمی‌تواند. در اینجا او ناتوان است. عشق غایت است. (32)
او می‌گوید:
شیطان قدرت گمراه کردن شما را ندارد، خداوند هم قدرت هدایت شما را ندارد. (33)
اشو خدا را این‌گونه توصیف می‌کند:
خدا جدا از شما نیست، خدا نهایت هستی شماست، درونی‌ترین موجودیتان است روح شما است. او صدای پنهانی است که در عمق وجودتان آرمیده، درست مثل یک رقاص که از رقصش جدا نیست، تجربه کردن خداوند از شما جدا نیست، حتی درست نیست که آن را تجربه بنامیم. (34)
و سرانجام پیام اشو درباره‌ی خدا این است که:
اگر از من می‌پرسید، من به شما می‌گویم، خدا را فراموش کنید، حقیقت را فراموش کنید. من به شما می‌گویم تنها به دنبال عشق باشید. (35)
آنچه گذشت تنها نمونه‌هایی از توصیفاتی بود که اشو درباره‌ی خدا به کار برد. خدا از نظر اشو موجودی است که مجوز سکس را صادر کرده است، راه رسیدن به او انجام سکس است، روشی که انسان را در کنار او قرار می‌دهد آوازخوانی، ترانه، جشن، پایکوبی و رقاصی است، انسان خداست، عشق خداست و خدا عشق است. خدا نامی برای مجهولات و ناشناخته‌های بشر است، خدا هم نور و هم تاریکی است، همه خدا هستند، خدا یعنی کل هستی، خدا مسئول تمام بدی‌های موجود در عالم است، انسان مستقیماً توان سخن گفتن با او را ندارد، خدا رقص است، خدا شعر است، کلمه خدا یک بهانه است، خدا تنها یک نام است و خدا واقعیت و عینیت ندارد.
به راستی از این تعابیر چه چیزی به دست می‌آید؟ آیا این‌گونه سخنان جز لفاظی، شعرگویی، ترانه‌سرایی، خودبزرگ‌بینی، نفسانیت، الحاد و راندن کلمات کفرآمیز بر زبان حاصل و نتیجه دیگری دارد؟ اا ببینید توصیفی که خالق هستی پروردگار عالم و مبدأ جهانیان از خود دارد. او عالم به عیب و شهادت است، رحمت او تمام هستی را فراگرفته است،‌ او مقتدر، قدّوس، ایمنی‌بخش، نگهبان جهان، قاهر بر همه خلق، عزیز، جبران کننده، خالق، پدیدآورنده، صورت‌بخش و حکیم است. (36) اگر او منزه است هیچکدام از صفاتی که در کلمات اشو بود بر او صادق نیست و این‌گونه کلمات تنها شایسته‌ی بت‌ها و خدایان هندوهاست.

پی‌نوشت‌ها:

1. اوشو، از سکس تا فراآگاهی، ترجمه محسن خاتمی، ص 22.
2. همان، ص 114.
3. اشو، قطره‌ای در دریا، ترجمه مجید پزشکی، ص 76.
4. اشو، بگو آری، ترجمه مجید پزشکی، ص 31.
5. همان، ص 32.
6. همان، ص 52.
7. اشو، عشق پرنده‌ای آزاد است، ترجمه مجید پزشکی، ص 85.
8. اشو، زندگی موهبتی الهی است، ترجمه مجید پزشکی، ص 47.
9. اشو، عشق پرنده‌ای آزاد است، ترجمه مجید پزشکی، ص 99.
10. اشو، زندگی موهبتی الهی است، ترجمه مجید پزشکی، ص 26-28.
11. همان، ص 53.
12. همان، ص 59.
13. همان، ص 72.
14. اشو، پرواز در تنهایی، ترجمه مجید پزشکی، ص 30.
15. اشو، دل به دریا بزن، ترجمه مجید پزشکی، ص 18.
16. مدثر: 38.
17. انبیا: 23.
18. اسراء: 36.
19. قصص: 60.
20. اشو، دل به دریا بزن، ترجمه مجید پزشکی، ص 26.
21. اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص 250.
22. مائده: 35.
23. غافر: 60.
24. اشو، دل به دریا بزن، ترجمه مجید پزشکی، ص 85.
25. اشو، من درس شهامت می‌دهم، ترجمه مجید پزشکی، ص 23.
26. اشو، با خود یکی شو، ترجمه مجید پزشکی، ص 87.
27. اوشو، معبودی رقصان، صفحه‌ی آخر.
28. اوشو، پیوند، ترجمه عبدالعلی براتی، ص 22.
29. اعلی: 17.
30. رحمن: 27.
31. اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص 251.
32. همان، ص 253.
33. همان، ص 169.
34. همان، ص 147.
35. همان، ص 10.
36. حشر: 22-24.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط