سیمای امام چهارم على بن الحسين (عليه السّلام)
نويسنده:استاد مرتضى مطهرى
وجود مقدس زين العابدين عليه السلام قهرمان معنويت است(معنويتبه معنى صحيح آن)،يعنى يكى از فلسفههاى وجودى فردى مثل على بن الحسين اين است كه وقتى انسان خاندان پيغمبر را مىنگرد-هر كدامشان را،و على بن الحسين را كه يكى از آنهاست-مىبيند معنويت اسلام يعنى حقيقت اسلام،آن ايمان به اسلام تا چه حد در خاندان پيغمبر نفوذ داشته است،و اين خودش يك مسالهاى است.انسان وقتى كه مردى همچون على بن ابى طالب را مىبيند،آن كه از كودكى در زير دست پيغمبر تربيت و بزرگ شده و در آن نفس آخر پيغمبر سر پيغمبر در دامان او بود كه جان به جان آفرين تسليم كرد،اين مردى كه از كودكى در خانه پيغمبر بود و هيچ كس به اندازه او با پيغمبر نبوده است،آرى انسان وقتى زندگى على را مىنگرد،مىبيند سراسر ايمان به پيغمبر اكرم است و انسان از آينه وجود على پيغمبر را مىبيند.اين چه بوده است كه مردى مثل على سراسر ايمان[به پيغمبر بوده است؟].
اينهمه آوازها از شه بود گر چه از حلقوم عبد الله بود
وقتى انسان على بن الحسين را مىبيند كانه پيغمبر را در محراب عبادتش در ثلث آخر شب يا در كوه حرا مىبيند.
يك شب امام مشغول همان نيايش و دعايى كه خودش اهل آن دعا بود،بود،يكى از بچههاى امام از جايى افتاد و استخوانش شكست كه احتياج به شكسته بندى پيدا شد.اهل خانه نيامدند متعرض عبادت امام شوند،رفتند و شكسته بند آوردند و دستبچه را بستند در حالى كه او از درد فرياد مىكشيد.بچه راحتشد و قضيه گذشت.هنگام صبح امام ديد دستبچه را بستهاند.فرمود:چرا چنين است؟عرض كردند:جريان اينطور بود.كى؟ديشب در فلان وقت كه شما مشغول عبادت بوديد.معلوم شد كه آنچنان امام در حال جذبه بسر مىبرده است و آنچنان اين روح به سوى خدا پرواز كرده بود كه هيچ يك از آن صداها اصلا به گوش امام نرسيده بود.
بعضى خيال كردهاند امام زين العابدين چون در مدتى كه حضرت بعد از پدر بزرگوارشان حيات داشتند قيام به سيف نكردند،پس گذاشتند قضايا فراموش شود.ابدا[چنين نيست]،از هر بهانهاى استفاده مىكرد كه اثر قيام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد.آن گريهها كه گريه مىكرد و ياد آورى مىنمود براى چه بود؟آيا تنها يك حالتى بود مثل حالت آدمى كه فقط دلش مىسوزد و بى هدف گريه مىكند؟!يا مىخواست اين حادثه را زنده نگه دارد و مردم يادشان نرود كه چرا امام حسين قيام كرد و چه كسانى او را كشتند؟اين بود كه گاهى امام گريه مىكرد،گريههاى زيادى.روزى يكى از خدمتگزارانش عرض كرد:آقا!آيا وقت آن نرسيده است كه شما از گريه باز ايستيد؟(فهميد كه امام براى عزيزانش مىگريد.)فرمود:چه مىگويى؟!يعقوب يك يوسف بيشتر نداشت،قرآن عواطف او را اين طور تشريح مىكند:و ابيضت عيناه من الحزن (1) .من در جلوى چشم خودم هجده يوسف را ديدم كه يكى پس از ديگرى بر زمين افتادند.و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
عبادت امام
اينهمه آوازها از شه بود گر چه از حلقوم عبد الله بود
وقتى انسان على بن الحسين را مىبيند كانه پيغمبر را در محراب عبادتش در ثلث آخر شب يا در كوه حرا مىبيند.
يك شب امام مشغول همان نيايش و دعايى كه خودش اهل آن دعا بود،بود،يكى از بچههاى امام از جايى افتاد و استخوانش شكست كه احتياج به شكسته بندى پيدا شد.اهل خانه نيامدند متعرض عبادت امام شوند،رفتند و شكسته بند آوردند و دستبچه را بستند در حالى كه او از درد فرياد مىكشيد.بچه راحتشد و قضيه گذشت.هنگام صبح امام ديد دستبچه را بستهاند.فرمود:چرا چنين است؟عرض كردند:جريان اينطور بود.كى؟ديشب در فلان وقت كه شما مشغول عبادت بوديد.معلوم شد كه آنچنان امام در حال جذبه بسر مىبرده است و آنچنان اين روح به سوى خدا پرواز كرده بود كه هيچ يك از آن صداها اصلا به گوش امام نرسيده بود.
پيك محبت
خدمت در قافله حج
دعا و گريه امام
بعضى خيال كردهاند امام زين العابدين چون در مدتى كه حضرت بعد از پدر بزرگوارشان حيات داشتند قيام به سيف نكردند،پس گذاشتند قضايا فراموش شود.ابدا[چنين نيست]،از هر بهانهاى استفاده مىكرد كه اثر قيام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد.آن گريهها كه گريه مىكرد و ياد آورى مىنمود براى چه بود؟آيا تنها يك حالتى بود مثل حالت آدمى كه فقط دلش مىسوزد و بى هدف گريه مىكند؟!يا مىخواست اين حادثه را زنده نگه دارد و مردم يادشان نرود كه چرا امام حسين قيام كرد و چه كسانى او را كشتند؟اين بود كه گاهى امام گريه مىكرد،گريههاى زيادى.روزى يكى از خدمتگزارانش عرض كرد:آقا!آيا وقت آن نرسيده است كه شما از گريه باز ايستيد؟(فهميد كه امام براى عزيزانش مىگريد.)فرمود:چه مىگويى؟!يعقوب يك يوسف بيشتر نداشت،قرآن عواطف او را اين طور تشريح مىكند:و ابيضت عيناه من الحزن (1) .من در جلوى چشم خودم هجده يوسف را ديدم كه يكى پس از ديگرى بر زمين افتادند.و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
پی نوشت :
1- يوسف/84[چشمانش از گريه ناشى از غم فراق يوسف سفيد شد].