دوری والدین و فرزندان از هم و مشكلات آن

والدین راه دور، فرزندان راه دور

چه كسی والد راه دور نامیده می‌شود؟ والد راه دور كسی است كه نه به دلیل حق ملاقات محدود و نه به دلیل اشتغال و گرفتاری زیاد، بلكه به دلیل بعد مسافت، قادر نیست در زندگی روزانه‌ی فرزندش دخالت كند و نقش داشته باشد. والد راه
دوشنبه، 23 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
والدین راه دور، فرزندان راه دور

 والدین راه دور، فرزندان راه دور
 

 

نویسنده: میریَم گالپر كوهن
مترجم: وحید ایمن



 

 دوری والدین و فرزندان از هم و مشكلات آن

مقدمه‌ای برای والدین راه دور

چه كسی والد راه دور نامیده می‌شود؟ والد راه دور كسی است كه نه به دلیل حق ملاقات محدود و نه به دلیل اشتغال و گرفتاری زیاد، بلكه به دلیل بعد مسافت، قادر نیست در زندگی روزانه‌ی فرزندش دخالت كند و نقش داشته باشد. والد راه دور نمی‌تواند در جلسات انجمن خانه و مدرسه شركت كند یا در بازی فوتبال بچه‌ها، كه مثلاً وسط هفته برگزار می‌شود، حضور یابد. والدین راه دوری كه در فاصله‌ی نزدیكی به فرزند خود زندگی می‌كنند، اغلب در موقعیت‌های خاص، نظیر روزهای تعطیل و مرخصی، بچه‌های خود را ملاقات می‌كنند و معمولاً در شرایط اضطراری در دسترس نیستند. حتماً می‌دانید منظور چیست. اگر دخترتان مریض باشد، معمولاً به شما به عنوان والد راه دور اطلاع داده می‌شود، اما شما نمی‌توانید بلافاصله خود را به او برسانید و از حال او باخبر شوید. وقتی دختر دیوید در اثر تصادف دوچرخه پایش شكست، همسر سابقش فوراً به او زنگ زد. دیوید می‌گوید:‌ «احساس كردم خیلی ناتوان هستم. البته من مرتب به دخترم تلفن می‌زدم و برای او كارت و گل می‌فرستادم، اما نمی‌توانستم در كنار او باشم. او به من گفت كه شرایط را درك می‌كند، اما من تا مدت‌ها در این مورد احساس بدی داشتم.» وضعیت شما به لطف و خوش قلبی همسر سابق‌تان بستگی دارد كه شما را در جریان امور قرار دهد. شما خودتان نمی‌توانید سر دربیاورید؛ حتی با حضورتان نیز نمی‌توانید خودتان و بچه‌های‌تان را مطمئن كنید. اگر همسر سابق‌تان مریض شود كسی به شما تلفن نمی‌زند تا فرزندتان برای چند هفته نزد شما بماند. شما در درجه دوم تصمیم گیری یا قدرت (بعد از همسر سابق‌تان) قرار دارید. اگر در مدرسه آتش سوزی شود و همه بچه‌ها به منزل فرستاده شوند، برای شما امكان ندارد با اخطار فوری مدرسه‌ به آنجا رفته و فرزندتان را با خود ببرید.
والد راه دور از بسیاری از لذت‌های طبیعی والد بودن محروم است. برای مثال، شما دوست دارید پسر خود را در حال بازی در مسابقات مدرسه، یا دخترتان را با لباس‌های مرتب در مراسم اعطای جوایز مدرسه ببینید. شما فقط از روی گزارشی كه فرزندتان یا همسر سابق‌تان- به شرطی كه با او رابطه خوبی داشته باشید- به شما می‌دهند، می‌توانید از جریان آگاه شوید. چه بسا پسر شما تكالیفش را خوب انجام ندهد و درسش خوب نباشد، اما همسر سابق‌تان بگوید كه درس او عالی است و خیلی هم مورد تشویق قرار گرفته است. آنچه می‌دانید این است كه شما آنجا نبوده‌اید، و آرزو می‌كنید كه ای كاش بودید.
دختر چارلز در كریسمس به ملاقات او آمد، او خود را برای ایفای نقشی در تئاتر آماده می‌كرد كه قرار بود بهار آن سال در تئاتر محلی اجرا شود. او سال‌ها در تئاتر بازی كرده بود اما این دومین تجربه نقش اول وی بود. چارلز و دخترش در زمان تمرین اوقات خوشی داشتند. چارلز می‌گوید: «در تمام مراحل تمرین، می‌دانستم كه در زمان بازی اصلی در تئاتر حضور نخواهم داشت، اما چیزی كه پیشاپیش به آن فكر نمی‌كردم، میزان اندوهی بود كه در شب گشایش صحنه به من دست داد، در حالی كه دو هزار كیلومتر از دخترم و از محل برگزاری تئاتر دور بودم.»

والد راه دور شدن

چطور شد كه شما یك والد راه دور شدید؟ چه شرایطی به وجود آمد؟ سناریوهای مختلفی وجود دارد: زوجی در نیویورك از هم جدا می‌شوند. آنها یك دختر شش ماهه دارند. وضع مالی آنها خوب نیست، بنابراین نمی‌توانند هركدام خانه‌ی مستقلی برای خود تدارك ببینند. زن تصمیم می‌گیرد نزد مادر خود كه در غرب پنسیلوانیا زندگی می‌كند، بازگردد. شوهر در نیویورك می‌ماند تا به كارش ادامه دهد. در این میان حكم طلاق آنها صادر می‌شود. اینك مرد به همسر سابق خود زنگ می‌زند تا از حال بچه باخبر شود. گاهی هم توسط پُست، عكسی از بچه‌اش (كه هنوز او را درست نمی‌شناسد)‌دریافت می‌كند. با گذشت سال‌ها او احساس می‌كند به رغم آنكه دخترش را دوست دارد، اما نمی‌داند چگونه با او رابطه ایجاد كند. اما آن دختر كوچك چطور؟ او كه به ندرت چیزی از پدرش می‌شنود، چه احساسی دارد؟ هراز چند گاه نامه‌ای دریافت می‌كند، اما چون نامه‌ها نمی‌توانند به رابطه‌ای كه وجود ندارد، كمكی كنند، بدون جواب در كشوی میز او جمع می‌شوند.
نمونه‌ی دیگر، زوج طلاق گرفته‌ای هستند كه یك دختر و یك پسر دارند. بچه‌ها با مادر خود زندگی كرده و طبق برنامه‌ی منظمی با پدر خود كه در سوی دیگر شهر ساكن است دیدار می‌كنند. والدین اختلاف نظرهای خود را كنار گذاشته و موفق شده‌اند، مادامی كه در وضعیت والد بودن زندگی می‌كنند اختلاف خود را حل شده بپندارند. آنها تا جایی كه به نیاز بچه‌ها مربوط می‌شود، سعی كرده‌اند با یكدیگر در تماس باشند. پدر در شركتش ترفیع شغلی می‌گیرد و این موضوع موجب می‌شود كه وی به جایی كه 2500 كیلومتر از شهر خودشان فاصله دارد، نقل مكان كند. پدر خانواده، ناراحت و نگران، مجبور می‌شود بچه‌ها را ترك كند و به محل جدید برود. او از آنجا به بچه‌ها نامه می‌دهد، زنگ می‌زند و سعی می‌كند هرچند وقت یك بار به دیدن‌شان بیاید. بچه‌ها نیز بعضی روزهای تعطیل با هواپیما به دیدن او می‌روند. پدر و بچه‌ها رابطه‌ای نسبتاً خوب و صمیمی دارند و هرچند این فاصله‌ی بین آنها مشكلات زیادی ایجاد كرده، اما همه سعی می‌كنند وضعیت را به بهترین شكل ممكن درآورند. پسر به محض اینكه به مرحله نوجوانی می‌رسد، احساس می‌كند كه دوست دارد وقت بیشتری را با پدرش بگذراند. از همین رو، در تابستان كاری موقت در شهر پدرش پیدا می‌كند. وقتی سال تحصیلی جدید آغاز می‌شود، او می‌گوید كه نمی‌خواهد به خانه مادرش بازگردد و می‌خواهد دو سال آخر دبیرستان را نزد پدرش زندگی كند. مادرش از شنیدن این خبر ناراحت می‌شود ولی خیلی تعجب نمی‌كند. او این اواخر احساس كرده بود كه نمی‌داند چگونه پسرش را برای مرد شدن آماده كند. او زیاد اهل تنبیه و سخت گیری نبود و پی برده بود كه پسرش به راهنمایی بیشتری نیاز دارد، اما قادر نبود كاری انجام دهد. او می‌توانست با اصرار پسرش را به خانه بازگرداند، زیرا از جدایی میان دو فرزندش نگران بود، ولی در عین حال معتقد بود كه پسرش نیز حق دارد در مورد زندگی‌اش تصمیم بگیرد. از سوی دیگر می‌دانست كه منزل پدر محل مناسبی برای زندگی پسرش است هرچند تحمل از دست دادن او سخت بود. به این ترتیب او به یك والد راه دور تبدیل شد. او در این مورد احساسش را بدین شرح بیان می‌كند:
«احساس بدی داشتم، زیرا او دیگر در كنارم نبود. بله، او شانزده ساله بود اما هنوز كاملاً رشد نكرده بود. شانزده سال او را بزرگ كرده بودم و حالا رفته بود و می‌دانستم كه نمی‌توانم جلوی رفتنش را بگیرم.»
چه كسی تصمیم می‌گیرد كه بعد از طلاق بچه باید كجا زندگی كند؟ عده‌ای معتقدند كه این تصمیم گیری نباید به بچه واگذار شود زیرا در آن صورت، نقش والد بودن نادیده گرفته می‌شود. طبق این نظریه، بچه‌ها آن قدر پخته نیستند كه همه‌ی عوامل را در تصمیم گیری خود دخالت دهند. دختر نوجوانی را می‌شناسم كه تصمیم گرفت نزد پدرش زندگی كند، زیرا از لباس‌هایی كه بیشتر بچه‌ها در مدرسه‌ی محل اقامت قبلی او می‌پوشیدند، خوشش نمی‌آمد. طبیعتاً این نوجوان آن قدر بالغ نبود كه بتواند تصمیمی تا این اندازه مهم در مورد زندگی خود بگیرد. اما نوجوانانی كه عاقل و بالغ هستند و افكار پخته‌تری دارند و قادرند عوامل دخیل در زندگی‌شان را بسنجند و سپس بگویند كه مثلاً می‌خواهند با والد دیگرشان زندگی كنند، چه؟ مورد خود من یكی از آنهاست.
پسر هفده ساله‌ی من، جاش (كه در این كتاب زیاد درباره‌ی وی خواهید شنید) با پدرش در برینگتون ورمونت زندگی می‌كند. من در فیلادلفیا ساكن هستم. جاش و پدرش سه سال پیش، بعد از ده سال حضانت مشترك بسیار موفقیت آمیز، از آنجا نقل مكان كردند. در حالی كه من و شوهر سابقم نزدیك به هم زندگی كرده و در تمام لذات و مسئولیت‌های والد بودن سهیم بودیم. در توافق نامه‌ی جدایی ما نیز تصریح شده بود كه هركس فیلادلفیا را ترك كند، باید بدون جاش برود.
نمی‌توان روی نوسانات زندگی حساب كرد. به هر حال، وقتی جاش تصمیم گرفت كه با پدرش باشد، به نظر رسید كه انتخاب خوبی كرده است. جاش عقایدی مخصوص به خود داشت. به دنبال ماجراجویی بود. او آماده‌ی ترك فیلادلفیا بود و می‌خواست كه با پدرش باشد. من نمی‌خواستم جاش را علی رغم میلش وادار كنم كه با من بماند. در آن صورت، زندگی ما می‌توانست چه شرایطی داشته باشد؟ قانوناً حضانت حق انحصاری من بود؛ اما حضانت مشترك، چیزی بود كه صرفاً خودمان در مورد آن توافق كرده بودیم. این حق قانونی من بود كه به عنوان سرپرست قانونی اصرار كنم كه جاش نزد من بماند. مردم از من می‌پرسیدند، چطور می‌گذاری او نزد پدرش برود؟ كافی است به او بگویی كه پیش تو بماند. من نسبت به جاش احساس تملك نمی‌كردم تا در مورد ماندن یا رفتنش دخالت كنم. حالا كه به گذشته می‌نگرم، می‌بینم كه او انتخاب صحیحی كرد و اكنون نیز خیلی خوشبخت است زیرا پدری دارد كه جاش به او افتخار می‌كند و الگوی خوبی برای اوست. چیزی كه رفتن جاش برای من باقی گذاشت، علاوه بر احساس غم و دوری، این سؤال بود كه در حالی كه از جزئیات زندگی روزانه‌ی پسرم بی‌خبرم، چگونه باید از آن فاصله‌ی دور، یك مادر باقی بمانم. می‌توانستم بفهمم كه پسرم به پدرش نیاز دارد، اما در عین حال تردیدی نداشتم كه آن پسر به مادرش، یعنی به من نیز احتیاج دارد. با خود عهد كردم كه هر كاری كه می‌توانم انجام دهم تا ارتباط نزدیك خود را با جاش حفظ كرده و از تصمیم او برای رفتن حمایت كنم. جاش بعد از سه ماه زندگی در ورمونت در تماس تلفنی به من گفت كه از بودن در آنجا خوشحال نیست و نمی‌تواند افراد دلخواه خود را پیدا كند و هیچ دوستی نیافته است. به ندرت می‌شنیدم كه مثلاً در مدرسه به او خوش گذشته یا از یك مهمانی لذت برده باشد.
تصور می‌كردم كه جاش احتمالاً به این دلیل ناخشنود است كه فكر می‌كند به من وفادار نبوده است یا فكر می‌كند كه او نیز باید به اندازه‌ی من از فرط علاقه، احساس دلتنگی كند. به او نوشتم كه به خاطر من غصه نخورد و به زندگی جدیدش در ورمونت فكر كند. برایش توضیح دادم كه گاهی اوقات وقتی كسی را ترك می‌كنی كه دوستش داری، فكر می‌كنی نسبت به او بی‌وفایی كرده‌ای، بخصوص اگر از زندگی جدیدی كه داری لذت ببری. جاش از دریافت نامه‌ی من تشكر كرد و گفت كه دقیقاً منظورم را فهمیده است. من به خاطر دور بودن او خیلی غمگین بودم و بیش از اندازه دلم برایش تنگ می‌شد، اما در عین حال آرزوی من این بود كه او در محیط جدید خود كامیاب شود.

مشكلات سرپرستی از راه دور

والدین راه دور، با مسائل خاصی روبه رو هستند. مهمترین مسئله برای آنان این است كه چگونه می‌توانند مانند سابق در زندگی فرزند خود نقش حیاتی و فعال داشته باشند و اساساً در زندگی فرزند خود، مثل گذشته، مطرح باشند. بعضی‌ها كوتاه می‌آیند و تسلیم می‌شوند، بخصوص اگر فرزندشان بزرگ باشد و در فاصله‌ی دوری از آنها زندگی كند- مثل آن پدر نیویوركی كه دختر كوچكش در غرب پنسیلوانیا زندگی می‌كرد. آن پدر چگونه می‌تواند رفتاری غیر از آنچه اینك دارد، در پیش بگیرد؟ اگر شما به جای او بودید چه می‌كردید؟ این پدر، سال‌ها پس از جدایی از زن سابق و دختر كوچكش، جزو مراجعان من شد. او، كه ونیس نام داشت، با لحن نیشداری می‌پرسید برای حفظ رابطه با دخترش چه كاری می‌توانسته انجام دهد؟ با این حال، پشیمانی همه‌ی وجود او را فراگرفته بود. می‌توانست زندگی‌اش را طوری سازمان دهد كه رابطه دخترش با او در اولویت قرار داشته باشد. او می‌توانست در تعطیلات به دیدن دخترش برود. [مرد نیویوركی می‌گفت:] «به جای آنكه با دخترم در رابطه باشم، او را ترك كردم و حالا او حتی نمی‌داند كه پدرش كیست.» با گذشت سالها، ونیس دریافت كه می‌توانسته به دخترش تلفن بزند یا برای او نامه بنویسد و نوار بفرستد. البته او برای ایجاد رابطه حتماً به همكاری همسر سابقش نیاز داشت، زیرا دخترش در زمان جدایی‌شان خیلی كوچك بود. در این مورد خاص، روش‌های در تماس بودن اهمیت چندانی ندارند، بلكه مهم تعهدی است كه پدر برای پدر بودن، حتی از فاصله دور، نسبت به فرزندش دارد.
اگر ونیس روشی دیگر را در پیش گرفته بود، دخترش خیلی چیزها را می‌فهمید و یاد می‌گرفت؛ این را كه پدری دارد كه می‌تواند روی او حساب كند؛ این را كه پدرش در طول سال‌های جدایی، نهایت سعی خود را كرده تا عشق و توجه خود را به دخترش نشان بدهد. این امر باعث می‌شد آن دختر كوچك با این احساس رشد كند كه می‌شود به مردها اعتماد كرد و این كه پدرش او را رها نكرده است، اما به جای اینها، آن دختر با قلبی خالی از عشق رشد كرد؛ قلبی كه می‌بایست جایگاه عشق پدری می‌بود.
در سمت مشاور خانواده به این امر پی برده‌ام كه در زندگی، هر چیزی بهتر از هیچ چیز است و به قول معروف: كاچی به از هیچی. ارتباط با والدین، به هر نحو كه باشد، بهتر از فقدان ارتباط است. بچه‌ها در مورد والد غایب خود سؤال‌های عذاب‌آوری مطرح می‌كنند. اگر والدی در حق آنها بی‌توجهی كرده باشد، بچه‌ها ارزش وجودی خود را زیر سؤال می‌برند. آنها از خود می‌پرسند چه خلافی انجام داده‌اند كه سزاوار داشتن رابطه‌ای صحیح با پدر یا مادر خود نبوده‌اند. دختر یازده ساله‌ای را می‌شناسم كه می‌گوید: «شش سال است از پدرم خبری ندارم. فكر می‌كنم شاید قبل از رفتنش كار بدی انجام داده‌ام كه باعث دلخوری‌اش شده است.»
برخی از والدین فكر می‌كنند كه برای غیبت از زندگی فرزندشان، محق هستند. آنها می‌گویند كه شرایط اجازه نمی‌دهد با فرزندشان رابطه داشته باشند، اما حقیقت این است كه ممكن است در پشت این استدلال‌های معقول، نگرانی از پذیرفته نشدن، یا شاید نفرت از همسر سابق و عدم تمایل به سر و كار داشتن با او مطرح باشد. این احتمال نیز وجود دارد كه یكی از والدین خود آنها نیز، آنها را در كودكی رها كرده باشند. آنها خود می‌دانند كه این رها شدن چقدر باعث دل شكستگی می‌شود.
مَك، سال‌ها بود با پسرش تماس نداشت. پدر خودش، او را در كودكی ترك كرده بود و مك قسم خورده بود كه با فرزندان خود چنان رفتاری نداشته باشد، اما وقتی او و همسرش از هم جدا شدند، او به كل از زندگی پسرش محو شد. از آن به بعد او همواره منتظر فرصتی مناسب بود تا به پسرش تلفن بزند. خودش می‌گوید: «این شوق سال‌ها مرا دیوانه كرده بود، اما من می‌خواستم در موقعیت مناسبی با پسرم حرف بزنم. سرانجام به این نتیجه رسیدم كه موقعیت مناسب معنا ندارد و بهتر است یا همین حالا با او تماس بگیرم یا برای همیشه از خیرش بگذرم.»
البته از مك به بهترین وجه استقبال نشد، اما وضعیت چندان بد هم نبود. او به پسرش گفت كه احساس می‌كند چه آدم بدی بوده كه آن همه سال با پسرش تماس نگرفته است. ‌[و می‌گفت:] «من از همه چیز پسرم محروم بودم؛ در صورتی كه پسرم آنجا بود و كافی بود قدمی به طرفش بردارم. ظلمی كه من به خودم و پسرم كردم، بیش از ظلمی بود كه پدرم به من و خودش كرده بود. شاید اكنون شانسی برای ما وجود داشت، اما حقیقت این است كه واقعاً مطمئن نبودم. در این قضیه دل‌های شكسته‌ی زیادی وجود داشت.»
وجود هر نوع رابطه برای فرزند و والد بهتر از نبودن آن به طور مطلق است. در این حالت كودك مجبور نیست در مورد شخصیت والد غایبش در دنیای خیالی سیر كند؛ والد نیز از این كه ببیند حتی در شرایط خیلی نامناسب، توانسته است ایجاد رابطه با فرزندش را در اولویت قرار دهد، احساس رضایت می‌كند. كودكان دور از پدر یا مادر، همیشه در حسرت رابطه با والدین خود هستند و چنانچه این رابطه وجود نداشته باشد، این امر می‌تواند به صورت یك آرزوی سركوب شده از بچگی به بلوغ منتقل شود.
در بسیاری از موارد، روابط راه دور پدر و مادر و كودكان فقط بر مبنای فاصله‌ی جغرافیایی تعریف می‌شود. با این همه، بسیاری از والدین راه دور، روابط لذت بخش و رضایت آمیزی با فرزندان‌شان ایجاد كرده‌اند. این گونه والدین به اهمیت حفظ رابطه با فرزندان و یافتن راه‌های سازنده و مبتكرانه برای حصول آن پی برده‌اند.
مادامی كه فرزندان، دوره‌ی كودكی را می‌گذرانند، بار وظیفه‌ی در تماس بودن بر دوش والدین است. نمی‌توان از بچه‌ها انتظار داشت كه مسئول دسترسی به والدی باشند كه در راه دور زندگی می‌كند. پدر و مادر بِت چندی پیش طلاق گرفتند و او با پدرش به شهر جدیدی نقل مكان كرد. مادر بِت در همان شهر ماند. او نامه‌ای برای بِت نوشت كه بِت آن را نزد خود نگه داشته است. مادرش نوشته بود:
«عزیزترینم، بت
می‌دانم كه در حال حاضر همه چیز برای تو درهم و برهم است و مجبور شده‌ای كه به صدها چیز جدید عادت كنی. تنها چیزی كه ثابت و تغییرناپذیر است عشق من به توست. هیچ چیز مانع از عشق من به تو نخواهد بود و من همیشه مادر تو خواهم بود. من مرتب برای تو نامه خواهم نوشت و به تو تلفن خواهم كرد. دوست دارم كه تو نیز چنین كنی. وقتی اوضاع مرتب‌تر شود، روز خاصی را برای صحبت تلفنی در نظر خواهیم گرفت تا من بدانم كه تو چه موقع در خانه هستی. فعلاً صبح یكشنبه‌ی آینده به تو زنگ می‌زنم. تا آن روز خداحافظ.
دوستت دارم، مامان»
آن نامه ارزش زیادی برای بت داشت و نمایانگر ارتباط او با مادرش و مدرك محكمی بود كه نشان می‌داد مادرش می‌خواهد در زندگی او شخص مهمی محسوب شود.

دنیای خارج

وقتی كسی مطلع شود كه شما فرزندی دور از خود دارید، این مسئله را چگونه به او توضیح می‌دهید؟ مردم در مورد والدین راه دور تصورهای فراوانی دارند. رایج‌ترین اظهارنظر این است كه اگر واقعاً به فرزندتان اهمیت می‌دادید با تحمل هر شرایطی در دسترس و نزدیك به او می‌ماندید. مردم نمی‌دانند كه چه شرایطی ممكن است میان شما و كودك‌تان فاصله انداخته باشد. برای آنان این سؤال مطرح است كه این فاصله برای شما چه شرایط و مشكلاتی به وجود آورده است. مادرهای راه دور بیش از پدرهای راه دور به بی‌مسئولیتی و خودخواهی متهم می‌شوند؛ زیرا بسیاری معتقدند دلیلی وجود ندارد كه مادری دور از بچه‌های خود زندگی كند. حقیقت امر این است كه جامعه‌ی امروز ما خیلی پیچیده است؛ خانواده‌ها پس از طلاق به شدت تحت تأثیر عوارض ناشی از آن قرار می‌گیرند: ناملایمات مالی، بی‌ثباتی فزاینده، تصمیم و نظر خود بچه‌ها در مورد این كه دوست دارند با چه كسی و در كجا زندگی كنند، و سرانجام این كه مادر ممكن است اختیار و اقتدار تام در مورد تعیین محل زندگی فرزندش را نداشته باشد. مادری كه قادر به تأمین معاش فرزندانش نیست و به همین دلیل آنها با پدرشان زندگی می‌كنند، معمولاً مادری بی‌عاطفه تلقی می‌شود.
سین تیا، كه 9 سال است والد راه دور است، به یاد می‌آورد وقتی پسرش به طور تمام وقت نزد پدرش رفت، بر او چه گذشت. او سعی می‌كرد از زخم زبان دیگران بگریزد. می‌دانست كه گرچه مردم از شرایط روحی و اوضاع و احوال زندگی او خبر ندارند ولی از ابراز قضاوت خودداری نخواهند كرد. سین تیا می‌گوید:
"اوضاع مثل قدیم نیست. یا من عوض شده‌ام یا مردم! امروزه این كه زنی بگوید پسرم با پدرش زندگی می‌كند، موضوع مهمی نیست. به علاوه، من آن قدر به پسرم و رابطه‌مان افتخار می‌كنم كه اصلاً اهمیتی نمی‌دهم مردم چه می‌گویند..."
سؤال‌های كنایه آمیز اطرافیان ممكن است احساس اعتماد به نفس شما را به عنوان یك والد، كاهش دهد و سبب شود از خود بپرسید: «آیا كاری كه انجام دادم صحیح بود؟ آیا آن شغل خوب، ارزش دور شدن از فرزندانم را داشت؟» شما نمی‌توانید اجازه دهید كسانی كه اطلاع ناقصی از مسائل شخصی شما دارند با قضاوت‌های خود در زندگی‌تان دخالت كنند. هدف و تلاش‌تان باید در این جهت باشد كه والدی مؤثر و مثمر ثمر باشید، ولو آنكه والد راه دور باشید. در این میان خیلی اهمیت دارد كه دوستان، افراد خانواده یا یك مشاور حرفه‌ای از شخص پشتیبانی كنند. یك والد راه دور، اغلب احساس تنهایی و انزوا می‌كند؛ احساس این كه از فرزند دلبندش جدا افتاده است.
شیلا، دخترش را با اشتیاق در كنار خود نگه داشت و دو پسرش را با پدرشان تنها گذاشت. او پنج سال را همراه با دخترش در انزوا گذراند. از دوستان و خانواده‌اش كنار كشید، اما با آن كه دخترش با او بود دلش برای پسرانش بی‌نهایت تنگ می‌شد. او می‌گوید:
"صحبت‌های تلفنی، مكاتبه و ملاقات‌های كوتاه در سفرهای بین استانی هرگز نیاز مرا به حضور در زندگی روزمره‌ی آنها پر نمی‌كرد. آشفته و پریشان شده بودم. سرانجام، كسی كه مرا نجات داد، مشاور فوق العاده‌ای بود كه كمك كرد تا نظم و سازمانی به زندگی آشفته‌ام بدهم. خوشحال هستم كه چنان شخصی را پیدا كردم و هنوز بعد از گذشت آن سال‌های سخت، از او سپاسگزارم."
گاهی اوقات لازم است با كسانی معاشرت كنید كه درك كنند شما چه روزگار تلخی را می‌گذرانید تا بتوانند حمایت عاطفی موردنیاز شما را فراهم آورند.

رابطه‌ی سالم میان والد و كودك

هدف من به عنوان مشاور خانواده همیشه این بوده است كه رابطه‌ای سالم بین والدین و فرزندان به وجود آورم. بارها و بارها اثرات مخرب تماس‌های ناكافی یا غیررضایت بخش را میان كودكان و والدین‌شان دیده‌ام. دور بودن، همیشه به دلیل طلاق نیست. والدینی كه در ارتش خدمت می‌كنند یا در مأموریت هستند و همچنین آنهایی كه در زندان به سر می‌برند، نیز در زمره‌ی والدین راه دور قرار دارند. افرادی كه شغل آنها ایجاب می‌كند مدتی طولانی از منزل دور باشند باید به نیازهای كودكان خود بیشتر توجه كنند.
دان، كه راننده تریلی است، دو تا سه هفته از ماه را در جاده می‌گذراند. او چند بار در هفته به بچه‌ها تلفن می‌زند و برای آنها كارت می‌فرستد.
"به بچه‌هایم می‌گویم كه هرچند در خانه نیستم، اما بر آنها نظارت دارم. از آنها می‌خواهم كه درست رفتار كرده و به‌ [حرف] مادرشان گوش كنند. آنها می‌دانند كه من از راه دور بر آن‌ها نظارت می‌كنم."
دلیل والد بودن از راه دور هرچه باشد، دانستن و درك این امر ضروری است كه وجود پدر و مادر- هر دو- برای رشد روانی كودك لازم است. دخترها به پدرشان به اندازه‌ی مادرشان نیاز دارند. برای دختر خیلی مهم است كه نزد پدرش عزیز و ارزشمند باشد. از این طریق حس غرورآمیز بودن در او تقویت می‌شود. پسرها نیز به مادرشان به اندازه‌ی پدرشان نیاز دارند تا به آنان نحوه‌ی ایجاد رابطه‌ای صحیح را بیاموزد. وجود پدر و مادر- هر دو- در زندگی كودك اهمیت دارد. كودك با وجود آن دو رشدی سالم و طبیعی خواهد داشت.
میل به جاودانگی از این راه در ما ارضا می‌شود كه ببینیم فرزندان‌مان به ارزش‌ها و اخلاقیات ما و سبك زندگی ما خو می‌گیرند. ما ارزش‌ها و شخصیت خود را از طریق عشق و دوست داشتن، از طریق داشتن انتظاراتی از آنها و از طریق صحبت با آنها در مورد اینكه مسائل مهم زندگی كدام‌اند، به آنها منتقل می‌كنیم. بچه‌ها والدین خود و كوچك‌ترین حركات آنها را به دقت و از نزدیك مشاهده و ارزش‌ها و اخلاقیات آنها را جذب می‌كنند. پدری را می‌شناسم كه نامه‌هایی به پسرش می‌نویسد كه به قول خودش همیشه پر از فلسفه‌ی زندگی ویژه‌ی خود اوست. او همیشه در نامه‌هایش نكاتی راجع به نظریاتش، در مورد این كه در دنیا چه می‌گذرد، می‌گنجاند. آن نظرات معمولاً به نوعی با مقالات روزنامه‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی در ارتباط است. او رونوشتی از این نامه‌ها را نگهداری می‌كند تا همزمان با بزرگ شدن پسرش او هم مجموعه‌ای از نامه‌های خود را داشته باشد. وی می‌گوید: «این نامه‌ها راهی است برای اینكه اطمینان پیدا كنم كه پسرم با طرز فكر من آشنا شده. امیدوارم به موازات رشد او، عقاید من در شكل گیری شخصیت او اثرگذار باشد.»
مطمئن باشید كه والدین راه دور هم می‌توانند نفوذ بسیاری روی فرزندان‌شان داشته باشند. یكی از مراجعان من، لیزا، احساس كرده بود كه دختر نوبالغ او، كه دور از او زندگی می‌كرد، به شدت افسرده است. او موضوع را با دختر و شوهر سابقش در میان گذاشت، اما احساس خوبی نداشت، برای این كه در محل حضور نداشت، قادر به ارزیابی دقیق موقعیت نبود. او فكر می‌كرد دخترش احتیاج به مشاوره دارد و سپس به این نتیجه رسید كه شاید دخترش به علت موقعیت موجود، یعنی دوری از مادر، بیش از حد لازم واكنش نشان می‌دهد. آن دختر، مطلقاً حاضر به مشاوره نبود. همسر سابق لیزا نیز موافق نبود كه او را وادار به این كار كند. ماه‌ها گذشته ولی لیزا نشانی از بهبود در رفتار و حالات دخترش نمی‌دید.
او در خود فرو می‌رفت و به تدریج برخی از فعالیت‌های موردعلاقه‌ی خود را كنار گذاشت. از فرط ناچاری از شوهر سابقم خواستم كه برای دخترم یك مشاور پیدا كند و قرار ملاقات بگذارد؛ چه دخترم موافق باشد و چه مخالف.
وقتی قرار ملاقات با مشاور گذاشته شد، دخترم لیزا مخالفت زیادی نشان نداد. او به ملاقات با مشاور ادامه داد. كاری را كه والد حاضر، مایل به انجام آن نبود، یا فكر می‌كرد از عهده‌ی انجامش برنمی‌آید، والد غایب از دور به انجام رساند.
نباید قدرت والد راه دور را ناچیز شمرد. در اولین تابستانِ دوری از جاش، او تصمیم گرفت در شهركی نزدیك برلینگتون، به كار چیدن توت فرنگی بپردازد. نظر وی این بود كه اتاقی اجاره كند و روی پای خودش بایستد. از آنجا كه او پانزده سال و نیم بیشتر نداشت از خواسته‌اش متعجب شدم و پیشنهاد كردم در خانه‌ای اتاق بگیرد. می‌خواستم اگر شبی در خانه نبود، نبودنش برای خانواده، محسوس باشد.
جاش با عقیده من كاملاً مخالف بود. پدرش ابتدا نسبت به این مسئله بی‌اعتنا بود، اما من اصرار كردم كه او باید در یك محیط مطمئن‌تر زندگی كند. پدرش متوجه شد كه من در موضع خود جدی هستم. بنابراین ترتیبی داد تا جاش با یك خانواده زندگی كند. می‌دانم كه جاش و پدرش هرگز نفهمیدند كه چرا من آن قدر نگران بودم، اما میل داشتند كه برای احترام به خواسته‌های من، عقاید خود را كمی تغییر بدهند و من هم از این كار راضی بودم.

همسر سابق شما

نحوه‌ی رابطه‌ی شما با همسر سابق‌تان، در تعیین میزان موفقیت شما در ایفای نقش به عنوان والد راه دور بسیار مؤثر است. مهم‌ترین پیامد حاصل از طلاق، همكاری مشترك و صحیح در خصوص سرپرستی فرزندان است. این امر امكان تبادل نظر درباره‌ی نیازهای فرزندتان را فراهم می‌كند و باعث می‌شود به جای اینكه بگذارید خصومت و عداوت گذشته سد راه‌تان شود، خواسته‌های فرزندتان را در اولویت قرار دهید.
درباره‌ی سرپرستی مشترك مثالی می‌زنم. بابی ده ساله، كارنامه به دست به منزل آمد. او نه تنها در درس‌های اصلی نمره‌ی بد آورده بود، بلكه حتی در انضباط نیز نمره‌ی پایینی كسب كرده بود. مادرش، جوآن، خیلی ناراحت شد. او با لحنی جدی به فرزندش تذكر داد كه توقع دارد دفعه‌ی بعد كارنامه‌ی خیلی بهتری را ببیند. جوآن سپس با دو تن از معلمان فرزندش تماس گرفت. به او گفته شد كه بابی اصلاً تكالیف مدرسه و خانه را انجام نمی‌دهد. كار بعدی جوآن تلفن به پدر بابی بود كه هزار كیلومتر دورتر زندگی می‌كرد. جوآن گفت: «هیچ وقت احساس نمی‌كنم كه زنگ زدن به پدر بابی مشكلی داشته باشد. من از او می‌خواهم كه در این قبیل مسائل دخالت كند. بخصوص كه او و بابی خیلی به هم نزدیك هستند.» سرانجام آن دو مشتركاً تصمیم گرفتند كه جوآن به طور روزانه بر كارهای بابی نظارت داشته باشد تا اطمینان یابد كه او كارش را انجام می‌دهد. همچنین قرار شد جوآن به طور مرتب با معلم‌ها در تماس باشد. پدر بابی هم هفته‌ای دوبار به او تلفن می‌كرد، وظایفش را به او گوشزد می‌كرد و پیشرفت او را زیر نظر می‌گرفت. جوآن می‌گوید: «از آن تاریخ به بعد بابی نمره‌های بهتری می‌گرفت و من دریافتم كه فرزندم نیاز داشته كه ما- یعنی من و پدرش- را در حل مسائل زندگی‌اش سهیم و درگیر ببیند.»
والدین بابی به شكل یك گروه عمل كردند و حداكثر منافع خود را مدنظر قرار دادند. هریك از آنها نقشی مخصوص به خود داشتند و هركدام می‌توانستند نفوذ خاص خود را در موقعیت‌های مختلف اعمال كنند. بابی هم فهمید كه در قبال هر دو والد خود مسئول است؛ هرچند كه پدرش در فاصله‌ی دورتری زندگی می‌كرد.
بدترین وضعیت بین همسران سابق، آن است كه یكی از آنها دیگری را در حضور فرزند تحقیر كند، یا نامه‌های والد راه دور را پاره كرده، به بچه نشان ندهد. یا به هر ترتیبی كاری كند كه كودك با والد راه دورش تماس نداشته باشد.
آلن، كه سال گذشته به من مراجعه كرد می‌خواست به او كمك كنم تا با فرزندانش، كه بالغ بودند، رابطه‌ی جدیدی برقرار كند. او و همسر سابقش زمانی طلاق گرفته بودند كه هر دو دخترشان خیلی كوچك بودند.
وقتی دخترها نه و یازده ساله بودند، همسر سابق آلن ازدواج كرده و نام فامیل شوهر جدیدش را روی دخترها گذاشته بود. او می‌گوید: «من به طور اتفاقی این مسئله را فهمیدم و آتش گرفتم. همسر سابقم گفت كه اكنون خانواده‌ی بزرگ و خوشبختی هستند. من حرفش را باور كردم و كم و بیش خودم را كنار كشیدم. هدف اصلی او این بود كه دخترهای‌مان فراموش كنند من وجود دارم.» دخترها حالا بیست و بیست و دوساله هستند و آلن تلاش می‌كند، سال‌های غیبت خود را جبران كند. او قبول دارد كه حتی در زمانی كه دخترانش خیلی كوچك بودند و پیش هم زندگی می‌كردند، او به عنوان پدر در زندگی آنها حضوری نداشته است.
آلن می‌گوید: «اما آن‌ها دخترهای من هستند و من می‌خواهم سعی كنم اشكال‌های گذشته را اصلاح كنم. این بهترین كاری است كه می‌توانم انجام بدهم، امیدوارم آنها روزی مرا ببخشند. مسلماً این وضعیت نامطلوبی است.»
برای والد حاضر، خیلی مشكل است كه تهدیدهای والد غایب یا راه دور را تحمل كند. از طرفی، برای والد راه دور هم بی‌نهایت تحمل ناپذیر است كه حتی در تماس گرفتن با بچه‌اش، آن همه مشكل داشته باشد. بالاتر از همه، این امر برای كودكان یک فاجعه‌ی عاطفی است. این كودكان به جای داشتن دوران عادی كودكی، درگیر مسائل احساسیِ ناشی از خشم و افسردگی می‌شوند. علی رغم تمایل مادرشان به این كه آنها پدرشان را فراموش كنند، این كار از بچه‌ها برنمی‌آید. بچه‌ها هرگز والدین خود را فراموش نمی‌كنند و همواره با خود تجارب دردناكی از قبیل شكست در زندگی و فراموش شدگی توسط والدین دارند. سال‌ها بعد معلوم می‌شود كه كودك از دست والدی كه او را از داشتن تماس با والد راه دور بازداشته، بسیار عصبانی و خشمگین است و از این كه چرا والدینش نتوانستند لااقل به خاطر او كمی منطقی‌تر با یكدیگر برخورد كنند، حیران است.
اگر شما به سرپرستی و مراقبتی كه طرف مقابل به عهده دارد رضایت ندهید، چه اتفاقی روی خواهد داد؟ در مورد انجام خواسته‌ها و عملی كردن روش‌های دلخواه‌تان چه كاری از شما برمی‌آید؟ اگر طرف مقابل ذره‌ای اهمیت ندهد كه شما چه فكر می‌كنید یا چه احساسی دارید، چه باید كرد؟
پدر راه دوری می‌گفت او و همسر سابقش در مورد این كه دخترشان چگونه باید تربیت شود اختلاف نظر عمده‌ای داشتند و حالا كه صدها كیلومتر دور از یكدیگر به سر می‌برند، اگر هم بخواهند در مورد آن اختلاف بحث كنند، كار به دعوای بزرگی منتهی می‌شود، زیرا دیگر همسر سابق او نمی‌خواهد در هیچ موردی با او بحث كند و او اینك با صدها سؤال در مورد اینكه دخترش چگونه بزرگ خواهد شد مواجه است.
سام می‌گوید: همسر سابق او در مورد تربیت بچه‌های‌شان سیاست عدم مداخله را اعمال می‌كرد. «او بیش از من به بچه‌ها آزادی می‌داد، بنابراین او در نظر بچه‌ها عزیز می‌شد و من منفور. به آنها اجازه می‌داد هر كاری دوست دارند بكنند. حالا پسر من بالغ شده و از خانه رفته است؛ اما دختر من، با مادرش زندگی می‌كند و من مطلقاً نمی‌دانم در زندگی‌اش چه می‌گذرد؟» سام امیدوار است كه همسر سابقش عوض شده باشد. او امیدوار است كه آن خانم بداند دوست‌های دخترشان چه كسانی هستند و بداند كه آیا او تكلیف درسی دارد، یا شب به خانه می‌آید یا نه. اما سام شك دارد كه چنین باشد. او می‌گوید: «اگر من و زن سابقم می‌توانستیم درباره‌ی این مسائل با هم صحبت كنیم، كارها برای من خیلی آسان‌تر می‌شد. در آن صورت، زیاد نگرانی نداشتم و در مورد زندگی دخترم این قدر به فرض و گمان متوسل نمی‌شدم. دخترم می‌داند كه والدین او با هم سازش ندارند و این مسئله، فاصله موجود را برای او مشكل‌تر می‌كند.»

فرزند راه دور

بچه‌ها نیز غصه‌های خاص خود را دارند. تاكنون توجه ما بر والد راه دور متمركز بود. اما بچه‌ی راه دور چطور؟ ملیسا، دختر دوازده ساله‌ای كه با مادرش در كلورادو زندگی می‌كند، از این كه نمی‌داند در زندگی پدرش در بوستون چه می‌گذرد بسیار دلخور است. او می‌گوید: «چه زندگی مزخرفی است. اصلاً‌ منصفانه نیست. از این وضعیت متنفرم!» او پدرش را چند بار در سال می‌بیند و هر هفته تلفنی با او صحبت می‌كند، اما راضی نیست. هنگامی كه پدر و مادرش با هم زندگی می‌كردند او و پدرش رابطه‌ی صمیمانه‌ای با هم داشتند. درواقع بعد از طلاق و قبل از اینكه پدر او مهاجرت كند، او بیش از نیمی از وقت خود را با پدرش می‌گذراند. این تغییر برای ملیسا شكننده بوده است. او می‌گوید: «شاید بهتر باشد در بوستون به كالج بروم تا بتوانم به پدرم نزدیك‌تر باشم. اما هنوز تا موقع رفتن به كالج زمان زیادی مانده و من محكوم هستم كه این سال‌ها را بدون او بگذرانم.»
مهمانداران هواپیما بچه‌های زیادی را می‌بینند كه به تنهایی برای دیدن والد راه دور خود سفر می‌كنند. آنها غم و اندوه جدا شدن را در مبدأ و هیجان و شادمانی حاصل از تجدید دیدار را در مقصد می‌بینند. همچنین در این میان بیم و تردید در چهره این كودكان كه یك والد را برای دیدن والد دیگر ترك می‌كنند به وضوح مشهود است. این تشویشی است كه خود والدین به دیدن آن علاقه‌ای ندارند. آنها ممكن است آن قدر اسیر خشم و نفرت و دلتنگی‌های خود باشند كه متوجه اضطراب و اندوه بچه‌های‌شان نشوند و حتی اگر هم متوجه شوند، كاری از دست‌شان ساخته نیست.
تجدید دیدارها و خداحافظی‌ها، شادمانه‌ترین و دردناك‌ترین لحظات سرپرستی از راه دور است. والدین و كودكان راه دور دائماً باید در حال جابه جایی بین یك خانه و خانه دیگر، یك والد و والد دیگر و یك خانواده‌ی ناتنی به خانواده‌ی دیگر باشند. لازم است هر دو والد نسبت به مسائلی كه این جابه جایی‌ها برای آنها و كودكان‌شان به وجود می‌آورد، دقیق و حساس باشند.
كانی، سرپرست دو پسر كه پدرشان در كالیفرنیا زندگی می‌كند، می‌گوید كه پسر بزرگش هر بار كه از ملاقات با پدرش به خانه بازمی‌گردد تا دو هفته، شب‌ها قبل از خواب گریه می‌كند؛ زیرا برای او خداحافظی از پدرش خیلی دردناك است و برگشت به خانه، همیشه توأم با ماتم و دلتنگی است. او به تدریج و با مشقت زیاد می‌تواند خودش را با اوضاع وفق دهد. این مشكلات، شامل حال پدر او در كالیفرنیا نیز می‌شود كه خانواده جدیدش او را به طرف خود می‌كشاند. این طور به نظر می‌رسد كه همه‌ی اعضای خانواده‌ی جدید، به ملاقات این پسرها با پدرشان به نوعی عكس العمل نشان می‌دهند.
گفتیم همه اعضا؟ این اعضا افراد بسیار هستند كه هركدام شخصیت متفاوتی دارند. زن و شوهری از هم جدا می‌شوند؛ آنها مجدداً ازدواج می‌كنند و ضمن این كه ممكن است خودشان كودكانی داشته باشند، احتمالاً تعدادی فرزند ناتنی نیز به درون خانواده می‌آورند. چه بسا این ازدواج دوم هم سرانجامی نداشته باشد و به سومین ازدواج منجر شود كه حاصل آن خواهران و برادران ناتنی بیشتری خواهد بود. یك بچه با یك والد راه دور مجبور است از درون چندین خانواده عبور كند تا جای خود را بیابد.
حسادت و رقابت بین اعضای خانواده نیز واقعیتی ملموس است. وقتی بچه‌ی شما برای دیدن‌تان می‌آید، احساسات و رفتارهای خانواده جدید شما به شدت متغیر می‌شود. عده‌ای فكر می‌كنند به آنها بی‌توجهی می‌شود و عده‌ای دیگر نسبت به محبت شما به فرزندتان حسادت می‌كنند. شما در مركز این جریان‌ها گیر كرده‌اید. اگر حضانت از فرزند به عهده‌ی شما باشد و او با شما زندگی كند، وقتی او را برای دیدار والد غایب یا راه دور می‌فرستید؛ دائماً نگران این هستید كه اكنون در آن خانه، زن یا مرد دیگری وجود دارد. ازدواج مجدد و والد راه دور بودن، موضوع فوق العاده پیچیده‌ای است. البته راه‌هایی برای آسان كردن این پیچیدگی‌ها وجود دارد.
رسیدن به یك رابطه‌ی موفق و مطلوب با فرزندتان از راه دور امری است كه نیاز به اراده و تعهد شما دارد. شما نمی‌توانید برای رسیدن به این هدف، روی بخت و اقبال حساب كنید. شما برای رابطه با فرزندتان احتیاج به تلاش و ثبات قدم دارید. در این راه موانع زیادی وجود دارد. گاهی اوقات شرایط برایتان تحمل ناپذیر جلوه خواهد كرد. شما هنگام خداحافظی اندوه را در چشمان فرزندتان می‌بینید. از فكر این كه باید چهار ماه دیگر انتظار بكشید تا دوباره همدیگر را ببینید، قلباً ناراحت می‌شوید. شك دارید كه آیا اصولاً از آن مسافت دور، ایجاد كردن رابطه‌ای صمیمی عملی است یا خیر. ممكن است وسوسه شوید كه تسلیم شوید، یعنی دست از تلاش بردارید.
والدین راه دور، اغلب نگران از دست دادن قدرت و نفوذشان در زندگی كودك هستند. آنها احساس می‌كنند كه اعتبار خود را از دست داده‌اند و زبان‌شان درباره‌ی نحوه‌ی تربیت فرزندشان كوتاه است. اما مأیوس نشوید! بگذارید بفهمند كه شما می‌خواهید فرزندتان با شما تماس بگیرد. خودتان هم دائماً با او در تماس باشید. بگذارید درك كنند كه شما دوست دارید بفهمید كه آنها چه احساسی در مورد زندگی‌شان- اوقات بد و اوقات خوب- دارند. خودتان را با یك روش قوی و روشن وارد زندگی‌شان كنید. به آنها بگویید كه در مورد زندگی و اوقات بودن با آنها و دوری از آنها چه احساسی دارید. آنها نیز از طریق رابطه‌شان با شما، نیرو و توان كسب خواهند كرد. این اعمال شماست كه كودك‌تان را قادر می‌سازد روابط خود را با شما استحكام بخشد. نحوه‌ی اعمال شماست كه می‌تواند در نظام مستقیم بر تربیت فرزندان‌تان به شما قدرت دهد.
منبع مقاله :
گالپر كوهن، میریَم، (1391)، والدین راه دور، ترجمه وحید ایمن، تهران: همشهری، چاپ دوم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط