نقش نیروهای اجتماعی در تحول نظریه های جامعه شناسی
از مهمترین اوضاع اجتماعی سده ی نوزدهم اوایل قرن 20 که بر تحول جامعه شناسی بیشترین اهمیت را داشته عبارتند از :
نقش نیروهای فکری در پیدایش نظریه ی جامعه شناسی :
1-روشن اندیشی و بنیان گذاری جامعه شناسی درفرانسه: روشن اندیشی دوره ی تحول فکری ودگرگونی چشمگیری دراندیشه ای فلسفی بود.اما تاثیر روشن اندیشی درنظریه ی جامعه شناسی ، بیشتر غیرمستقیم و منفی بود تا مستقیم ومثبت.به گفته ی زایتلین (جامعه شناسی به عنوان واکنشی در برابر روشن اندیشی تحول یافت) اندیشمندان وابسته به روشن اندیشی تحت تاثیر دو جریان :1-فلسفه 2-علم سده ی هفده بودند. فلسفه ی سده ی هفده تحت تاثیر اندیشمندانی چون دکارت هابز وجان لاک شکل گرفته بود که تاکید بر ایجاد نظامهای فکری بزرگ وعام بود که ادراک معقول را امکانپذیر میسازند. اندیشمندان روشن اندیش کوشش می کردند تا افکارشان را از جهان واقعی استخراج کنندودرهمین جهان انها رابیازمایند.الگوی آنهاعلم وبویژه فیزیک نیوتونی بودکه به کاربرد روش علمی در قضایای اجتماعی می انجامد. ویژگی روشن اندیشی این اعتقاد بود که مردم میتوانند بوسیله ی خرد و تحقیق تجربی جهان را ادراک کنند و تحت نظارت دربیاورندواین امربر عهده ی فیلسوفان بود که با کاربرد خرد و تحقیق تجربی قوانین اجتماعی را کشف کنند. هدف اندیشمندان روشن اندیش ایجاد یک جهان "بهتر" و"خردمندانه تر" است.هر گاه این اندیشمندان ارزشها و نهادهای سنتی را بررسی می کردند غالبا آنها را نابخردانه وبازدارنده ی رشد و تحول انسانی می دانستند.
1- واکنش های محافظه کارانه در برابر روشن اندیشی: افراطی ترین صورت مخالفت با افکار روشن اندیشی فلسفه ی کاتولیکی ضد انقلابی فرانسه بودکه با افکار لویی دوبونالد و ژوزف دومیستر مشخص می شود،ایندونه تنها با روشن اندیشی بلکه با انقلاب فرانسه نیز مخالفت می کردند وآنرا دست پرورده ی نوعی تفکر روشن اندیشی می انگاشتند.برای مثال دوبونالد از دگرگونیهای انقلابی رمیده بود و آرزوی بازگشت به دوران قرون وسطی را داشت.او خداوند را سرچشمه ی جامعه می انگاشت. محافظه کاران جنبه ی نابخردانه ی زندگی اجتماعی را تشخیص داده بودندوبرای آن ارزش مثبتی نیز قایل بودند،آنها از آنجایی که از هرگونه اغتشاش بیزار بودند و در پی حفظ نظم موجود بودند،تحولاتی چون انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی را به عنوان نیروهای مخل در نظر می گرفتند. زایتلین ده قضیه ی عمده را بر می شمارد که به نظر او از واکنش محافظه کارانه سرچشمه می گیرد. 1- برخلاف تاکید روشن اندیشان بر فرد، واکنش محافظه کاری ،بر جامعه و سایر پدیده های وسیع اجتماعی تاکید داشت.
2- از نظر محافظه کاران جامعه مهمترین واحد تحلیلی و تعیین کننده ی رفتار فرد است.
3- افراد تنها مهره هایی شمرده می شوندکه بخشهای سازنده ای چون نقش ها،مقامها،رابطه ها و ساختارها را پر می کنند.
4- در جامعه بخش های اصلی با یکدیگر ارتباط و وابستگی متقابل دارند که همین بنیاد اصلی جامعه به شمار می رود .
5- دگرگونی را تهدیدی برای جامعه و حتی افرادش می انگاشتند.
6- فقط عملکردهای مثبت نهاده و ساختارهای بزرگ را در نظر می گرفتند.
7- واحدهای کوچکی مانند خانواده،محله،گروههای مذهبی وشغلی را نیز مفید و اساسی می دانستند
8- دگرگونیهای نوین اجتماعی همچون صنعتی شدن، شهر گرایی و دیوانسالاری را پیامدهای مختل کننده می شناختند .
9- تاکید همواره، بر اهمیت عوامل غیر تعقلی همچون مناسک و تشریفات داشتند.
10- از وجود یک سلسله مراتب در جامعه پشتیبانی می کردند.
1.انقلاب های سیاسی :
2.انقلاب صنعتی :
3.پیدایش سوسیالیسم :
4.دگرگونی مذهبی :
5- رشد علم:
نقش نیروهای فکری در پیدایش نظریه ی جامعه شناسی :
1-روشن اندیشی و بنیان گذاری جامعه شناسی درفرانسه: روشن اندیشی دوره ی تحول فکری ودگرگونی چشمگیری دراندیشه ای فلسفی بود.اما تاثیر روشن اندیشی درنظریه ی جامعه شناسی ، بیشتر غیرمستقیم و منفی بود تا مستقیم ومثبت.به گفته ی زایتلین (جامعه شناسی به عنوان واکنشی در برابر روشن اندیشی تحول یافت) اندیشمندان وابسته به روشن اندیشی تحت تاثیر دو جریان :1-فلسفه 2-علم سده ی هفده بودند. فلسفه ی سده ی هفده تحت تاثیر اندیشمندانی چون دکارت هابز وجان لاک شکل گرفته بود که تاکید بر ایجاد نظامهای فکری بزرگ وعام بود که ادراک معقول را امکانپذیر میسازند. اندیشمندان روشن اندیش کوشش می کردند تا افکارشان را از جهان واقعی استخراج کنندودرهمین جهان انها رابیازمایند.الگوی آنهاعلم وبویژه فیزیک نیوتونی بودکه به کاربرد روش علمی در قضایای اجتماعی می انجامد. ویژگی روشن اندیشی این اعتقاد بود که مردم میتوانند بوسیله ی خرد و تحقیق تجربی جهان را ادراک کنند و تحت نظارت دربیاورندواین امربر عهده ی فیلسوفان بود که با کاربرد خرد و تحقیق تجربی قوانین اجتماعی را کشف کنند. هدف اندیشمندان روشن اندیش ایجاد یک جهان "بهتر" و"خردمندانه تر" است.هر گاه این اندیشمندان ارزشها و نهادهای سنتی را بررسی می کردند غالبا آنها را نابخردانه وبازدارنده ی رشد و تحول انسانی می دانستند.
1- واکنش های محافظه کارانه در برابر روشن اندیشی: افراطی ترین صورت مخالفت با افکار روشن اندیشی فلسفه ی کاتولیکی ضد انقلابی فرانسه بودکه با افکار لویی دوبونالد و ژوزف دومیستر مشخص می شود،ایندونه تنها با روشن اندیشی بلکه با انقلاب فرانسه نیز مخالفت می کردند وآنرا دست پرورده ی نوعی تفکر روشن اندیشی می انگاشتند.برای مثال دوبونالد از دگرگونیهای انقلابی رمیده بود و آرزوی بازگشت به دوران قرون وسطی را داشت.او خداوند را سرچشمه ی جامعه می انگاشت. محافظه کاران جنبه ی نابخردانه ی زندگی اجتماعی را تشخیص داده بودندوبرای آن ارزش مثبتی نیز قایل بودند،آنها از آنجایی که از هرگونه اغتشاش بیزار بودند و در پی حفظ نظم موجود بودند،تحولاتی چون انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی را به عنوان نیروهای مخل در نظر می گرفتند. زایتلین ده قضیه ی عمده را بر می شمارد که به نظر او از واکنش محافظه کارانه سرچشمه می گیرد. 1- برخلاف تاکید روشن اندیشان بر فرد، واکنش محافظه کاری ،بر جامعه و سایر پدیده های وسیع اجتماعی تاکید داشت.
2- از نظر محافظه کاران جامعه مهمترین واحد تحلیلی و تعیین کننده ی رفتار فرد است.
3- افراد تنها مهره هایی شمرده می شوندکه بخشهای سازنده ای چون نقش ها،مقامها،رابطه ها و ساختارها را پر می کنند.
4- در جامعه بخش های اصلی با یکدیگر ارتباط و وابستگی متقابل دارند که همین بنیاد اصلی جامعه به شمار می رود .
5- دگرگونی را تهدیدی برای جامعه و حتی افرادش می انگاشتند.
6- فقط عملکردهای مثبت نهاده و ساختارهای بزرگ را در نظر می گرفتند.
7- واحدهای کوچکی مانند خانواده،محله،گروههای مذهبی وشغلی را نیز مفید و اساسی می دانستند
8- دگرگونیهای نوین اجتماعی همچون صنعتی شدن، شهر گرایی و دیوانسالاری را پیامدهای مختل کننده می شناختند .
9- تاکید همواره، بر اهمیت عوامل غیر تعقلی همچون مناسک و تشریفات داشتند.
10- از وجود یک سلسله مراتب در جامعه پشتیبانی می کردند.