در دفاع از حريم تشيع

کتاب مکتب در فرایند تکامل با مقدمه جدید جناب آقای مدرسی در ایران عرضه شد. این کتاب حوالی ده سال پیش به انگلیسی و فارسی در امریکا به چاپ رسیده بود. آقای مدرسی برای چاپ ایران، مقدمه ای نوشتند که ذیلا ارائه خواهد شد. پس از درج این مقدمه در سایت کتابخانه، ایشان ایمیلی فرستادند که حاوی نکاتی در باره چاپ ایران آن بود. در ابتدا آن ایمیل و پس از آن متن مقدمه را ملاحظه خواهید فرمود
دوشنبه، 21 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در دفاع از حريم تشيع
در دفاع از حريم تشيع
در دفاع از حريم تشيع

کتاب مکتب در فرایند تکامل با مقدمه جدید جناب آقای مدرسی در ایران عرضه شد. این کتاب حوالی ده سال پیش به انگلیسی و فارسی در امریکا به چاپ رسیده بود. آقای مدرسی برای چاپ ایران، مقدمه ای نوشتند که ذیلا ارائه خواهد شد.
پس از درج این مقدمه در سایت کتابخانه، ایشان ایمیلی فرستادند که حاوی نکاتی در باره چاپ ایران آن بود. در ابتدا آن ایمیل و پس از آن متن مقدمه را ملاحظه خواهید فرمود.

دانشمند عالی مقام

از ایران نوشته بودند که مقدمه چاپ جدید مکتب در فرایند تکامل را ، گویا با چند افتادگی ، در سایت کتابخانه گذاشته بودید. افسوس که سیستم ها سازگار نیست و بنده از گرفتن سایت شما محرومم. آن یادداشت هم لایق عنایت جناب عا لی نبود. دو سه پیام ا لکترونیکی دیگر هم این یک دو هفته در مورد این کتاب گرفته ام که یک پیام به اختلافی در متن و دو پیام به حدوث مواردی از سقط در این چاپ اشاره می کرد. نسخه کتاب هم همین نیم ساعت پیش ا مروز دوشنبه 3 شهر شوٌال از ایران رسید و صدق هر دو مدعا ثابت و موجب تأسف شد. موارد را در ذیل این عریضه می گذارم که اگر مناسب دانستید به گونه ای در سایت خود منعکس فرمایید تا حد اقل مراجعین سایت که به حسب عادت باید همه از اهل فضل و ادب باشند بر چند و چون آن واقف گردند.
1. پیش تر ها در مقا له خاندان های حکومتگر شیعه که به شکل مستقل چاپ شده بود نام "نمیریه" را به جای "نصیریه" در مقالات الا سلا میین ابوا لحسن ا شعری خطا دانسته بودم. بعدها متوجه شدم که آن نام ، درست و مورد استعمال خود نصیریان بوده و شاید در نزد آنان حتی محبوب تر از نام نصیری باشد. این مطلب را در صفحه 72 این چاپ ، پاورقی 6 ، گفته ام ولی از تصحیح استظهار قدیم در نسخه خودم از آن مقا له غفلت کرده بودم. نتیجتاً اکنون که آن مقا له به صورت ضمیمه در پایان این مجلد گذارده شده آن اشتباه قدیم من هنوز در صفحه 325 کتاب حاضر ، پاورقی 4 ، به همان صورت منعکس است.
2. در صفحات 214-215 این چاپ ، غلط چاپی مهمی روی داده که کامپیوتر ، دو پاورقی را تکرا رکرده و به جای آن ، دو پاورقی شماره 58 و 60 در صفحه 161 چاپ پیشین را حذف نموده است. پاورقی های محذوف ، مربوط به ا بو محمد حسن بن موسی نوبختی و ا بو عبدالله محمد بن عبدالله بن مملک اصفها نی است این چنین:
- در باره حسن بن موسی نوبختی ببینید: خاندان نوبختی از عباس اقبال: 125-140.
- در باره ابن مَمَلَک ببینید: فهرست ابن ندیم: 226 / رجال نجاشی: 380 / فهرست شیخ: 193 / معا لم ا لعلما: 142. نام و نظریه این دانشمند در موضوع حقیقت اعراض در مقالات الاسلامیین 2: 47 آمده است. او در اهواز در مجلس کرخی (ظاهراً ابومحمد قاسم بن علی کرخی حاکم اهواز در پایان قرن سوم) با دانشمند معتزلی معاصر خود ابو علی جبائی درگذشته 303 در مسأله ا مامت مناظره ای داشته که ابن ندیم: 226 بدان اشاره می کند. در فهرست آثار حسن بن موسی نوبختی درگذشته 300-310 در رجال نجاشی: 63 کتابی است با نام " شرح مجا لسه مع ابی عبدالله بن مملک رحمه الله."
3. چون نام مملک در این چاپ مشکولاً به سه فتحه آمده است فاضلی چند روز پیش از تهران سؤال کرده بود که چرا از ضبط مختار مولای معظم ، حسنه دهر و مفخره عصر ، در چاپ جدید نجاشی عدول کرده ام. پا سخی که دادم همان است که قبلاً با سرکار مستطاب عا لی هم صحبت شده بود. آن پاسخ را نیز در این جا می گذارم:
" ضبط نجاشی چاپ قم (به ضم اول و سکون ثانی و فتح لام) مطمئناً به استناد ایضاح الاشتباه علامه است. اما علامه در ضبط نام ها گاه دچار اشتباهات غریب می شود چنان که فی ا لمثل در عنوان محمد بن بحر رهنی کرمانی ، نام نرماشیر کرمان را که در همه مآخذ رجا لی و غیره به همین صورت آورده اند "ترما شیر" – به تای منقوطه- می داند. این دانشمند از خاندان مملک اصفهان بود که نام دو تن دیگر از افراد آن در ذکر اخبار اصبهان ا بو نعیم 2: 196-197 و 267 هست. نام هایی مانند ممویه ، مموجه ، ممک ، مملک ، ممشاد و مموله در این مأخذ ظاهراً همه اشکال مختلفی از نسبت به نام مقدس محمد در لهجات گوناگون محلی فارسی گویان قرن های اولیه اسلامی بوده که شرح آن را مقدسی در احسن ا لتقاسیم: 398 دارد. این نام ها تا آن جا که حدس می زنم همه به فتح دو حرف اول تلفظ می شده است. ابن مملک به نقل ابن ندیم در اهواز در مجلس کرخی با ابو علی جبائی در مسأله امامت مناظره کرد. این طبعاً پس از نقل ابن مملک از اعتزال به تشیع اتفاق افتاده بود. ابو بکر احمد بن ابراهیم اسماعیلی جرجانی متولد 277 به شرح مذکور در معجم شیوخ الاسماعیلی: 54 در عسکر مکرم خوزستان که همین اهواز باشد این ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن مملک متکلم را (که در آن زمان هنوز معتزلی بود و حافظ اسماعیلی بعداً شنید که وی از آن مذهب بر گشته است ) دیده و از وی حدیثی شنید که او به نوبه خود از محمد بن عبدالله بن یزید مقرئ درگذشته 256 دریافت کرده بود. در ص 73 همین مشیخه می بینیم که اسماعیلی در جرجان از ابوا لعباس احمد بن محمد بن مملک (تاریخ جرجان سهمی: 35 ، میزان الاعتدال 1: 150) نیز حدیث شنیده بود. نام مشترک مملک در این دو مورد ، نامی غیر مألوف بود ا ما اسماعیلی اشاره ای به این که احیاناً اختلاف تلفظی میان دو مورد باشد ندارد و به حسب قاعده چنین فرقی هم نبوده است. در مورد این جرجانی تقریباً قطعی است که این نام با سه فتحه تلفظ می شده چه سهمی در ذیل نام او در ص 35 دارد که "احمد بن محمد بن مملک – ویقال ابن ما ملک – ا لجرجانی". "ما ملک" در تخفیف معمولاً باید مَمَلَک به سه فتحه شود نه مُملک به ضمّ ، و ظاهراً در اصفهان نیز این نام را همین گونه تلفظ می کرده اند. مقدسی اضافه کاف را به نام ها لهجه اهل ری می داند که علی و حسن و احمد را علکا ، حسکا و حمکا می گفتند چنان که اهل همدان احمدلا ، محمدلا و علیلا ، و اهل ساوه ابوا لعباسان ، حسنان و جعفران می گفتند. اما اضافه کاف در جرجان هم معمول بوده چنان که از نمونه ابن عبدک جرجانی (در نسبت به عبدالله) و نظائر آن به دست می آید. حسنک و حسکا در خراسان هم داشته ایم. اضافه لام هم در اشکالی چون مَمَله و مَموله (ذکر اخبار اصفهان 1: 133 ، 2: 189-90) و حسوله و شبوله و نظائر اینها در قم و نقاط دیگر منطقه جبال هم رایج بوده است و مَمَّله به عنوان صورت تصغیری و تحبیبی نام محمد حد اقل تا دوران طفولیت من در استعمال محلی قم وجود داشت . حتی اضافه ا لف و نون که مقدسی برای اهل ساوه یاد می کند در قم نیز بوده چنان که در اشتهار علی بن حسین بن بابویه قمی به علی حسینان (کتاب ا لنقض) و عبدالله بن سعد ا شعری به عبدالله سعدان (انساب سمعانی) و امثال اینها که از ها مش مقاله خاندان فتحان من در مجموعه قمیات نقل کرده اند دیده می شود."
4. در صفحه 228 ، پاورقی 2 سخن شیخ مفید و طبرسی نگارنده مجمع ا لبیان را نقل کرده ام که در تواتر نص در مورد چند تن از ائمه اطهار به خاطر وجود شرائط شدید تقیه در دوره آنان تشکیک کرده و ثبوت نص را در آن موارد از راه خبر واحد محفوف به قرائن قطعیه می دانند. در پایان آن پاورقی در نسخه خود که اساس چاپ حاضر قرار گرفت دو سطر زیر را افزوده بودم که در متن چاپ شده از نظر دور مانده است:
"شاید درست تر آن باشد که گفته شود امامت امیر مؤمنان و دو فرزند او و اصل لزوم تسلسل و"نسق" امامت (به تعبیر مؤلفان متقدم) در خاندان پیامبر ، به تواتر و نص قطعی ثابت است و در مورد دیگر امامان ، حجت آنان بر معاصران ایشان از راه مشاهده عینی انوار و برکات و انجذاب به جذبه ولائی آن موا لی کرام ، یا نقل قابل وثوق شاهدان عینی برای دیگران ، روشن می شود و سپس از راه لزوم تسلسل و نسق امامت ، حقانیت امامت پدران آن امام نیز ثابت خواهد بود. این مشابه همان مبنا ئی ست که ما در جواب استصحاب کتا بی در اصول فقه می گوییم که برای ما مسلمانان نخست حقانیت پیامبر اکرم ثابت شده و به إخبار او به حقانیت نبوت پیامبران سلف پی برده ایم. ثبوت حجت حضرت بقیه الله – ارواحنا فداه – مستلزم ثبوت حقانیت آباء کرام اوست. چون که صد آمد نود هم پیش ماست."
5. و سرانجام بیتی در آخرین سطر مقدمه جدید ، آن جا که خود را خاک راه آستان مقدس ولی نعم و مولای کریم خوانده ام:
گو برو و آستین به خون جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد

حكایت این كتاب

مقدمه مؤلف بر ویرایش جدید
بیست و هشت سال پیش، امواج ایجاد شده از پیروزی سریع وغیره منتظره انقلاب اسلامی در ایران به سرعت برق از مرزهای ایران گذشت و بر روحیه و بینش جوامع دور و نزدیك، اثری شگرف نهاد و در نیروهای مردمی در بخشی بزرگ از جهان كه از ستم و فساد و استبداد و پایمال شدن ارزش‌های معنوی و مذهبی خود به جان آمده بودند شوری بزرگ آفرید و الهام بخش و راهگشا و پیام آور امید شد.
نیروهای اهریمنی جهانی و منطقه‌ی كه همه مصالح خود را ناگهان در خطر دیدند برای خنثی ساختن اثری كه آن رویداد نهاده و مهار كردن شور و انرژی عظیمی كه آفریده بود به تلاش افتادند. در این راه «ضد حمله» را از دو جبهه آغاز كردند كه یكی تخریب انقلاب را از داخل نشانه می گرفت و دیگری بر تخریب چهره بیرونی آن همت گمارده بود. تحدید و توصیف انقلاب اسلامی به انقلاب شیعی و سپس تلاش در زشت جلوه دادن چهره تشیع و احیاء اختلافات میان شیعه و سنی و رود در رو قرار دادن آن دو، یكی از محورهای گوناگونی بود كه در این كارزار گشوده شد. در این محور، سرمایه گذاری عظیمی كردند و سیل مهیبی از انتشارات و تبلیغات ضد شیعی در سراسر جهان اسلام و بیرون آن به راه انداختند. زمینه های تاریخی عموماً و دشمنی كینه توزانه نحله ای خاص در جهان اسلام خصوصاً، زمینه سازانی مهم برای توفیق این طرح بودند كه در مآل، نتیجه متوقع خود را تا حدود زیادی به بار آورد و از اثر گذاری انقلاب، و اثر پذیری از آن، به میزان وسیعی كاست چنان كه اكنون دیگر به وضوح می توان دید.
اما كار برد این تبلیغات و استفاده از اهرم اختلافات مذهبی و عقیدتی، محدود به انقلاب و پیشگیری از آن نماند و همان سیاست در طیفی وسیع تر، این بار برای مهار موج اسلام گرایی عام در جهان اسلام پیگیری شد. این سیاست جهانی كه اهداف كوتاه مدت و دراز مدت دارد نه تنها تا كنون به قیمت جان بسیاری از نخبگان شیعی در جهان اسلام تمام شده، بلكه آثاری دیرپا و عمیق برای حال و آینده مكتب تشیع و جایگاه آن در امت واحد اسلامی بر جای نهاده است كه نتایج ناخوشانید آن در روزگاران آینده كه این شجره خبیثه به طور كامل به بار بنشیند روشن تر خواهد گردید.
محوری سنگین در این كارزا، چنان كه گفته شد، به زشت نمایی چهره تشیع و پیروان آن اختصاص داشت كه نیروهای بسیار در كشورهای اسلامی، از جهان عرب و شبه قاره و جنوب شرقی آسیا تا مجامع فرهنگی و آكادمیك غرب، در این محور به خدمت گرفته شدند. پرچم نبرد در این جبهه از آغاز بر دوش آن گرایش عقیدتی خاص درجهان اسلام بود كه در قالب دفاع از توحید خالص و مبارزه با مظاهر شرك و بدعت، فرصت را برای اعلان جنگی تمام عیار علیه تشیع مغتنم شمرد و این كار را تا این لحظه با شدت و حدّت، هم در درون و هم در بیرون از جهان اسلام ادامه داده است. اما دیگرانی هم بودند كه در لباس دفاع از تشیع، تا آن جا كه توانستند به زشت نمایی چهره تشیع مدد رسانیدند، خواه از راه احیاء افكار غالیانه و خرافی از بقایا و رسوبات عقاید فرقه های منحرف قدیم كه خود را به جامعه شیعی می بستند و خواه در كسوت تجدید برخی سنن و رسوم عامیانه و جاهلانه كه مدتها به بركت مبارزات و مجاهدات سلف صالح و بزرگان شریعت، متروك و مهجور بود و با ترویج و تأكید بر اقوال و اعمال تفرقه انگیز و دشمن تراش. نقش گروه دوم البته به هیچ وجه كمتر از دسته نخست نبوده و نیست و زیان حاصل از احیاء و تجدید واپسگرایانه و خرافی آنان كه با شوق تمام، زیر دوربین رسانه‌های تبلیغی غرب و ذره بین نقد مذهبی و انسان شناسانه – از راه ریشه یابی و مشابه یابی برخی عقاید و شعایر در نظام‌های بت پرستی و جادوگری گذشته و حال – قرار داده می‌شود از تأثیر تخریبی گروه اول وسیع‌تر و عمیق‌تر، و به دلیل آن كه از درون نظام شیعی می‌آید مؤثرتر و قانع‌كننده‌تر است. اما به هر حال به تعبیر شایع، این دو، دو تیغه یك قیچی هستند و به گونه‌ای عبرت‌آموز، هماهنگ و همگون عمل كرده و می‌‌كنند.
مجموع این تحركات و تلاش‌ها، چه زمینه سازی شده و چه خود جوش، از یك سو بخش بزرگی از انرژی و توان علمی و عملی جامعه را به هدر داد و از سویی دیگر تصویری از تشیع و شیعه در جهان اسلام و محیط‌های آكادمیك به وجود آورد كه با آن نسخه مترقی و معتدل و جذابی كه به خصوص در چند دهه اخیر به عنون نهضت پیشرو و عقلانی جهان اسلام، پس از دوره‌های متمای از مقاومت سلف صالح و خردمند در برابر خرافات و مجاهده با مظاهر باورهای عامیانه و دعوت به وحدت و اصلاح، عرضه شده بود تناسب و مشابهتی ندارد اما از وقتی كه تلاش دشمنان با تأیید دوستانی همراه شد كه می‌اندیشند احیاء آن گونه افكار و اعمال، خدمتی به مكت تشیع است، آشكاربود كه این نسخه غالیانه عامیانه، سرانجام به عنوان نسخه اصیل تشیع امامی جا خواهد افتاد و آن فداكاری‌ها و مجاهدات در تداوم روزگار به هدر خواهد رفت.
این حقیقت كه كلیت نظام تشیع گرد محور شخصیت امیرمؤمنان علی (ع)، و در جانبداری از نظریه احقیت آن بزرگوار در رهبری جامعه اسلامی پس از پیامبر، شكل گرفت مطلبی نیست كه قابل خدشه و انكار باشد. این را نیز می‌دانیم كه از همان صدر اول (بنابر برخی نقل‌ها حتی از روزگار زندگی امیرمؤمنان) افراد و گروه‌هایی در جامعه بودند كه در مورد آن حضرت نظراتی افراطی داشته و ایشان را تا سرحد الوهیت تقدیس می‌كردند و سپس برخی از آنان چنین اعتقادی را، دست كم در چهارچوب «نزّلونا عن الربوبیة وقولوا فینا ما شئتم» به سایر ائمه اطهار نیز تسرّی دادند. این حقیقت هم غیر قابل انكار است كه در ادوار متقدم، گروه‌ها و شخصیت‌هایی نیز بوده‌اند كه با وجود اعتقاد به وجوب اطاعت كامل از امامان، از افراط در تقدیس آنان اجتناب كرده و هوادار اعتدال و تفكر عقلانی در تشیع بودند و با پیروان گرایش پیشین درگیری شدید داشتند.
مصادر و مآخذ قدیم شیعی وغیر شیعی كه این واقعیت‌های تاریخی را گزارش كرده‌اند مواد مختلف و متخالفی در مورد تاریخ و طبیعت اولی و اصلی مكتب تشیع به دست می‌دهند كه در نظر بدوی می‌تواند به گونه‌های مختلف تفسیر و تحلیل شود. تفسیری كه دشمنان تشیع از دیرباز مطرح می‌كردند آن را نوعی گرایش باطنی می‌دانست كه با آمیخته‌ای از باورها و سنت‌های قدیم در پرستش قدّیسان، از فره ایزدی ایرانی و تناسخ هندی تا تجلی و حلول مسیحی و نظایر آن، تركیب شده و نظراتی مشخص در مسائلی مانند تحریف قرآن و سب صحابه و طبیعت مافوق بشری امامان و طینت و بدا و امثال آن جزء ذاتیات لاینفك آن بود. در سال‌های دهه شصت، سیل تهاجمی و تبلیغی علیه تشیع كه گاه در شكل بحث‌ها و نقدهای تحقیقی عرضه می‌شد همین تفسیر را با حداكثر استفاده از مواد قابل استناد برای این مدعا در متون قدیم، مطرح و تشیع را عمدتاً به عنوان گرایشی باطنی و بیرون از چهارچوب شناخته شده اسلام معرفی می‌كرد. این تفسیر به مرور بر نگرش مجامع آكادمیك غرب نیز اثر نهاده و چهره جدیدی كه ثمره تلاش مشترك دشمنان و دوستان بود به تدریج جایگزین نسخه‌ای می‌شد كه در آن زمان برای چند دهه، از تشیع به مثابه نهضت عقل گرا و فهم مترقی وروزآمد از سنت اسلامی در ذهنیت حوزه‌های علمی غربی جا افتاده بود.
فكر نگارش این كتاب در سال‌های پایانی دهه شصت در چنین زمینه به عنوان تلاشی در ارائه یك تحلیل قابل عرضه‌تر از مكتب تشیع در مجامع علمی شكل گرفت. در تصویری كه این كتاب ارائه می‌داد هسته اصلی تشیع، اعتقاد به مرجعیت علمی اهل بیت پیامبر در معارف اسلامی (بر اساس حدیث ثقلین و نصوص دیگر) بود كه البته با اعتقاد مستحكم به احقیت امیر مؤمنان و فرزندان او در رهبری جامعه همراه بوده ولی با تقدیس افراطی و باورها و سنت‌های پیش از اسلام،‌ مناسبتی نداشته است. این اثر، سر آن داشت كه با بررسی مواد موجود در مصادر قدیم اسلامی و دسته بندی و مقایسه آن مواد با یكدیگر و با شواهد تاریخی خارجی، روند تكاملی فكر شیعی را در چهارچوب تعالیم و حركت تاریخی مكتب اسلام پیگیری كند. اما به خاطر خاستگاه فرهنگی خود، ناچار بود كه اصول موضوعه و ذهنیت‌ها در حوزه‌های اسلام شناسی غربی را در نظر داشته باشد تا بتواند در آن مجامع، توفیق و قبول یافته و در تبیین «اسلامیت» سنت تشیع امامی اثر گذار باشد و از سوی دیگر ناگزیر باید برخی از مفاهیم بحث برانگیز را كه ادبیات ضد شیعه زمان، قابل نقد یافته و مطرح می نمود مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌داد.
اصل انگلیسی كتاب بدین گونه بیست سالی پیش ازاین، برای حال و هوایی دیگر و در پاسخ به نیازی در شرایط زمانی و مكانی و فرهنگی خاص تدوین شده بود. در آغاز بر این باور بودم كه به خاطر همین مسائل جنبی مطرح شده در كتاب، برگردان فارسی آن سودمند نیست چه برخی از مباحث زمینه ساز تدوین آن در جوامع ما مطرح نبود و تحریك ساكن، موجبی نداشت. حتی وقتی كتاب به هر صورت در امریكا ترجمه شد خوشدل بودم كه در ایران جز چند نسخه بسیار معدود، چیزی از آن در دسترس قرار نگرفت. اما دواعی بر پخش آن متوفر بود و به مرور زمان، همان چند نسخه با تكثیر زیراكسی در سطحی گسترده‌تر انتشار یافت. آن مباحث مطرح در بیرون نیز اندك اندك طی بیست سال گذشته از راه ترجمه برخی مقالات و نوشته‌ها و تبادل آراء و انظار به مجامع خودی راه یافت. بر سر هم، اكنون پس از گذشت سال‌ها به نظر می‌رسد كه دیگر آن ملاحظات پیشین، زمینه‌ای ندارد. گذشته از آن كه اگر فی الواقع احیاناً ضعفی در نحوه بیان یا استدلال، در برخی نكات فرعی از باورها و كارهایی كه به هر حال منتسب به مكتب مقدس شیعی است وجود داشته باشد چه بهتر كه صاحبان نظر بر تلقی دیگران از آن آگاه شده و همچون سلف صالح به سد خلل و رفع ابهام در آن موارد همت گمارند.
می‌دانیم كه منابع تاریخی اسلامی معمولا تنها به نقل حكایات و منقولات گزارشگران پرداخته و نگارندگان آن با روش نقد گزارش‌ها آشنایی درست نداشته و یا به هر دلیل به چنین كاری نپرداخته‌اند و هر جا كه با روش‌های غیر علمی و ساده‌اندیشانه اهل حدیث در صدد چنین كاری برآمده و به انتخاب مسموعات و مرویات خود دست زده‌اند معمولاً در تشخیص صحیح از سقیم و سره از ناسره به خطا رفته‌اند. لاجرم ترسیم نموداری درست از آن‌چه در زمان‌های دور اتفاق افتاده بود در آشفته بازار مرویات این كتاب‌ها كاری آسان نیست. حداكثر كاری كه یك پژوهشگر می‌تواند در این مورد انجام دهد پیش نهادن طرحی است برای دسته بندی مواد موجود، به امید روشن ساختن یك «پازل» تاریخی از راه یافتن قطعات گمشده آن. این تمام كاری است كه این دفتر در صدد انجام آن بوده است با این امید كه اگر صاحب نظران چیزی را در این میان شایسته تحقیق یافتند به بررسی بیشتر برخیزند را در این میان شایسته تحقیق یافتند به بررسی بیشتر برخیزند و اگر خطایی دیدند به نقد آن همت گمارند.
نقد درست، بنیاد حیات و دستمایه نشاط و شرط ضروری برای بالیدن فكر و اندیشه است. فرهنگ‌های زنده و پیشرفته دنیا به نقد درست، عشق می‌ورزند. در محیط‌های علمی امروز تحقیری برای یك اثر بالاتر از آن نیست كه كسی پروای نقد و تبیین خطاهای احتمالی آن را نداشته و به تعبیر دیگر آن را شایسته اعتنا و بررسی نداند. طبعاً هر پژوهشگری خود در گذشت زمان، بسیاری از نظرات خویش را تعدیل می‌كند. صاحب اندیشه‌ای كه در سراسر زندگی بر یك نظر مانده و تغییر فكری برای او حاصل نشده باشد اگر نابغه نباشد غالب آن است كه اهل تحقیق و تأمل نیست. خنده آور آن‌كه سالیانی است كه كسی در غرب بر هر نوشته من ناچیز ایراد می‌گیرد كه فلان نظرم در آن نوشته با گفته‌ام در كتابی كه بیست و پنج سال پیش چاپ كرده بودم مخالف است، یا آن سخن را باید در چهارچوب همان گفته قدیم فهمید، یا فریاد بر‌می‌دارد كه ایهاالناس ببینید كه این آدم حرف پیشین خود را عوض كرده است. منی كه در خوشبینانه‌ترین توصیف، آدمی بسیار متوسطم و هرگز دعوی حل نهایی هیچ معضل و اصابه‌ای به واقع نداشته‌ام چگونه می‌تواند نظرم غیر قابل تغییر و سخنم فصل الخطاب و لایختلف و لا یتخلّف باشد؟
البته در این جا چند نكته ظریف هست كه نباید از آن غفلت كرد. یكی آن كه تحلیل ونظر را باید با تحلیل و نظر درست علمی نقد كرد، نه با نقل قول یا با استناد به مألوفات ذهنی. تا آن جا كه به تاریخ و مسائل دوران ائمه اطهار مرتبط می‌شود همه كسانی كه پس از دوران حضور آن بزرگواران تا روزگار حاضر در جامعه تشیع زندگی كرده‌اند از نظر منابع اطلاع و امكانات فحص و حق اظهار نظر، بیش و كم در وضعیت مشابهی بوده و هستند. شاید با این اختلاف كه اهل عصر ما بر بسیاری منابع قدیم دسترسی دارند كه قدما گاه حتی نام آن را هم نشنیده بودند. محدثان شیعه نیز در عصر غیبت صغری و قرن پس از آن، ظاهراً آنچه ارزش نقل داشته است. حتی در متعارضات و متناقضات، در جوامع حدیثی خود جمع آوری و تدوین كرده‌اند. در یكی دو منبع مشهور گمشده نیز اگر فی الواقع نقل و روایت بود كه شق القمر می‌كرد لامحاله شیخ الطایفه در آثار خود نقل فرموده بود. از سوی دیگر،‌ از روزگار غیبت صغری تا اواخر قرن چهارم، اختلاف نظر و درگیری در جامعه شیعه، به خصوص میان دو مكتب فكری كوفه وقم، پاره‌ای از اهم اصول عقیدتی شیعه را در بوته ابهام و اجمال شدید نهاده بود تا سرانجام، عمدتاً به بركت نبوغ علمی شیخ مفید – اعلی الله درجته – و استدلالات و تحلیلات كلامی او، سر و سامان گرفت (هر چند حتی در مكتب فكری او نیز هنوز مسائلی مانند «ثّم جعلت اجر محمّد صلّی الله علیه و آله مودتهم فی كتابك» یا روایت «ما منا الا مقتول او مسموم» جا نیافتاده و وی با ایده اوّل در تصحیح الاعتقاد خود: 68، چاپ تبریز، و با ایده دوم در همان كتاب: 63 صریحاً و شدیداً مخالفت می‌كند). این كه كسی تصوّر كند بزرگان شیعه در قرن چهارم به خاطر نزدیك‌تر بودن به عصر حضور، آگاهی دست اول‌تری از مسائل داشته‌اند اندیشه‌ای به غایت نادرست است. پس این كه یك نظریه معاصر صرفاً به این دلیل رد شود كه فی المثل با گفته شیخ مفید یا بزرگان دیگر شیعه در آن ادوار نمی‌خواند یا با سخن نجاشی در مسأله‌ای كه سه قرن بر زمان او مقدم است مخالفت دارد نقد علمی نیست، چه رسد به آن كه سخنی را به خاطر مخالفت با گفته مرحوم شیخ آقا بزرگ در ذریعه و امثال آن از درجه اعتبار ساقط دانند.
دیگر آن‌كه محدثان و روات اخبار در عصرهای نخستین، همه گونه منقولات را در مجامیع خود آورده و كمتر فرقی میان اصیل و دخیل نهاده‌اند. این مسأله همواره از اهم مشكلات طالبین و موجب سردرگمی و سرگشتگی پژوهندگان بوده است. آشنایی و ذوقی كه پژوهنده با استعداد در اثر تجربه و توغل و ممارست و مداومت در متون قدیم می‌یابد، كار او را در تمییز زبان و تشخیص وضع آن متون آسان‌تر می‌كند. این آشنایی را در حد خود باید نوعی ذوق التفقه متون قدیم خواند، چیزی از قبیل توانایی محدثان معاصر ائمه طاهرین در تمییز میان پاسخ جدی و اعطای از جراب نوره، از راه آشنایی با زبان آن بزرگواران یا تشخیص مناسبات حكم و موضوع، به خاطر مداومت و حضور طولانی در این صحنه، فهم و استنباط مراد متون و حدس صورت اصلی یك كلمه یا عبارت، و كشف اعتبار یا عدم اعتبار یك نقل یا یك كتاب یا عبارت، و كشف اعتبار یا عدم اعتبار یك نقل یا یك كتاب، و ظرایف علم حدیث و رجال، چیزهایی نیست كه با اجرای اصل عدم ازلی و استصحاب تأخر حادث، یا به مدد مباحث كلی قسم ثالث و صور علم اجمالی و امثال آن، بتوان در آن راه به جایی برد. ربط این گونه مقولات دانش عزیز اصول فقه با مشكلات فهم متون قدیم و یافتن راه در ظلمات جعل و تزویر سنگلاخ تصحیف و تحریفف در حد ارتباط احكام ادغام وغُنّه و قُلقُله مضغیه و سایر قواعد فن تجوید است با استنباط احكام فرعیه از ادله تفصیلیه.
سوم آن كه صحنه بحث و نظر در مباحث علمی و تحقیقی، جای مناسبی برای تند زبانی و اهانت و دشنام و اتهام نیست. اگر گوش شنوایی برای توصیه پروردگار به جدال احسن نداریم باری از سخن سعدی غفلت نكنیم كه چون به حجت از خصم فرو مانند سلسله دشمنی بجنبانند. در مقام اعتقاد وایمان كه برای اهل نظر، مبتنی بر براهین قاطع و برای عامه مؤمنان، مستظهر به یقین حاصل از نوعی تجربه ملموس دینی از راه شهود مستمر آیات و بركات و مشاهده عینی تجلیات الهی – ولو درمرتبه‌ای بسیط و ابتدایی – است، بحث‌هایی كه غایت آن اجتهادی تاریخی یا تشكیكی در صحت یك روایت یا اعتبار یك كتاب است چه زیان به آن بنیان رفیع و چه جای تضلیل و تكفیر دارد؟ چنان عكس العمل‌ها در مقامی چنین، از همه زشت و ناپسند است و از دانش‌پژوهان و فرهیختگان بسی زشت‌تر و ناپسندتر.
اكنون كه سخن از زشتی تضلیل و تكفیر در مباحث نظری به میان آمد دوست دارم كه این مقدمه كوتاه را با سطری چند پیرامون همین پدیده نامیمون به پایان برم كه امروز از آن به عدم تحمل اندیشه و سخن مخالف تعبیر می‌كنند و مع الاسف در مجامع و جوامع ما به صورت روش رایج درآمده است، آن هم در دنیایی كه اصل حرمت آزادی فكر و نظر از محترم‌ترین و مقدس‌ترین اصول تمدن وارزش‌های والای انسانی شمرده می‌شود.
سنت شیعی مفتخر است كه بر خلاف برخی مكاتب دیگر، همواره حق آزادی نظر را برای همه واجدان صلاحیت پذیرفته و باب اجتهاد را در مسائل دین، باز نگه داشته است. این اصل اگر جدی گرفته می‌شد سنت مذهبی ما مترقی‌ترین و پویاترین فرهنگ اعتقادی و حقوقی جهان بود. تأسف بسیار باید داشت كه علی رغم وجود آن اساس نظری مترقی، محدوده مجاز نوآوری در سنت علمی ما در عمل و واقع، چندان پهناور نبوده است.
سی و پنج سال پیش، استاد مرتضی مطهری – رحمة‌ الله علیه – در محفلی از اصحاب در قم، در سخن از قید و بندها كه رعایت حال عوام بر دست و پای بزرگان دین نهاده است نمونه‌ای جالب ذكر فرمود: شیخ عباسعلی اسلامی واعظ، بنیانگزار جامعه تعلیمات اسلامی كه از فعالان طراز اول مذهبی دهه سی بود، گویا در مراجعت از سفری به خارج، به مرحوم آیت الله بروجردی مراجعه و با ایشان در میان نهاده بود كه فتوای عدم طهارت اهل كتاب، موجب عسر و حرج مسلمانان در خارج كشور شده و شایسته است در آن نظر، تعدیلی صورت پذیرد. ایشان در جواب، نخست به مطایبت گفته بود كه مگر خیالی برای ما در سر داری؟ آن گاه توضیح داده بود كه وقتی پس از اتمام تحصیل از نجف به بروجرد بازگشت در آن شهر، روحای دانشمندی را یافت كه تبحر و دقت نظری شایان داشت اما متروك و منزوی بود و كسی بدو حرمت نمی‌نهاد. علت آن بود كه وی فتوا به طهارت اهل كتاب داده و با این كار، خود را از چشم مردمان انداخته بود. این خود درسی برای مجتهدان جوان تازه از نجف بازگشته می‌بود كه یك رهبر مذهبی تا چه پایه باید به ذهنیت و عواطف جامعه، اهمیت داده و ظرافت‌های رابطه متقابل مردم را با رهبران خود در نظر داشته باشد. ایشان سپس فتوای سلف خود، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را، كه هوادار طهارت اهل كتاب بود،‌ به مخاطب خویش یادآوری نموده بود.
چند سالی پیش از آن كه این داستان را از مرحوم مطهری بشنوم، در اواسط دهه چهل، خود در عتبات عالیات شاهد عكس العمل‌ها در برابر فتوای مرحوم آیت الله سید محسن حكیم، زعیم بی منازع شیعه در عراق، به حرمت قمه زنی بودم و بعدها از برخی تندزبانی‌ها و بی‌حرمتی‌ها در مورد فتوای دیگر ایشان در همین مسأله طهارت اهل كتاب داستان‌ها شنیدم. اما همیشه هم نمی‌توان و نباید تنها عوام را به خاطر این چنین عكس‌العمل‌ها سرزنش كرد. ملا حبیب الله كاشانی در كتاب لباب الالقاب: 116 ذیل سرگذشت ملاعبد الخالق یزدی، از معاصران خود، دارد كه گروهی از علمای عصر او را تكفیر كردند از جمله به خاطر آن كه فتوا به طهارت اهل ذمه داده بود.
روزگاری شیخ بهایی، دانشمند نامور آغاز قرن یازدهم هجری، گفته بود كه اگر كسی در راه تحرّی حقیقت بذل جهد كند و در تشخیص آن به خطا افتاده و دینی جز اسلام برگزیند چنین شخصی نزد پروردگار مسئول و معاقب نیست و با وجود اعتقاد نادرست خود در آتش دوزخ معذب و مخلّد نخواهد بود (خیراتیه آقا محمد علی كرمانشاهی 2: 399، به نقل از رساله ریاض الجنان عبد الله بن صالح سماهیجی)، یادآور سخن غزالی در فیصل التفرقه كه آن دسته ازیهودیان و مسیحیان را كه نه از سر عناد بل به سوء تشخیص یا عدم دریافت پیام اصلی اسلام به شكل صحیح، بدان ایمان نیاورند ناجی می‌داند. اگر چنین است چرا در مكتب تشیع كه قرن‌ها پرچمدار آزادی اجتهاد بوده و خود همراه آزاد فكری را جزء امتیازات اصلی آن مكتب در برابر دیگران كه قائل به انسداد باب اجتهادند به شمار آورده‌ایم، فقهای صاحب‌نظر حتی در مسأله‌ای فرعی نتوانند نظر خود را آزادانه و آشكارا بیان كنند؟ آن هم در مسأله‌ای مانند طهارت پیروان ادیان دیگر كه در گذشته بر آن زیانی مترتب نبود و امروز كه دست كم به صورت نظری، روزگار احترام به حرمت انسان است ما را به عنوان تنها مذهب زنده و شناخته شده جهان كه قائل به نجاست انسان دگراندیش است به جهانیان معرفی نمی‌نمود.
بررسی مآخذ تاریخی و سرگذشت‌نامه‌ها و متون فقهی نمونه‌هایی بسیار از این دست، به دست می‌دهد.گاه مستند تضلیل و تكفیرها به اندازه‌ای پیش پا افتاده و كم ارزش است كه انسان از سختی و درشتی عكس العمل‌ها متعجب می‌شود. از قصص العلمای تنكابنی به خاطر دارم كه حجة الاسلام شفتی، فقیه میانه قرن سیزدهم اصفهان، ملا محمد تقی نوری پدر محدّث نوری نگارنده مستدرك الوسائل را، كه فاضلی صاحب اثر و در حد یك عالم محترم محلی در حوزه خدمت و مقر ارشاد و تبلیغ خود مورد تكریم و احترام مسلمانان بود، صرفا به خاطر آن كه استعمال دخانیات را مفطر روزه نمی‌دانست و شخصاً‌ به اجتناب از آن در ماه رمضان پایبند نبود تفسیق نمود. یا در جایی دیگر دیدم كه در دوره رضاخانی عالمی در تویسركان به خاطر آن كه گوشت خرگوش را حلال دانسته بود از سوی همكاران خود و مردم به انحراف از شرع متهم و طرد شد. اگر آزادی اجتهاد، حتی مسائل بسیار فرعی اختلاف پذیر از این دست را شامل نباشد عملا فرق مهمی میان نظر شیعی و غیر شیعی در انفتاح یا انسداد باب اجتهاد باقی نخواهد ماند.
اما وضع و حال آزادی اندیشه و بیان در جامعه شیعی همواره بر این منوال نبوده است. روزگارانی بود كه دانشمندان از بیان نظرات غیر سنتی و ارائه تحلیلات و به كار بردن تعبیرات غیر معهود، هراسی نداشتند و ناگزیر از پیروی ذهنیت عامه و صحه نهادن بر هر چه آنان بپسندند نبودند. آنان خود را پیشوای مردم می‌دیدند و نه پیرو ایشان. اگر بزرگی چو محقق حلی در مقدمه كتاب معتبر: 4 از حجیت فتوای ائمه اطهار را مشحون به تقیه می‌خواند، كسی به خود مجال بی حرمتی به آنان را به خاطر یك تعبیر غیر معهود (بلكه غیر مألوف نه غیر معهود، چه در كافی 7: 330 و 363 هم در نقل متن رساله دیات ظریف بن ناصح دارد كه: «افتی امیرالمؤمنین علیه السلام فكتب الناس فتياه») نمی‌داد. یا اگر فقیه بلند قدری چون میرزای قمی در خطبه تقریباً تمامی رسائل متكثره عربی خود (كه نگارنده روضات الجنات، شمار آن را پیرامون یك هزار رساله می‌داند و من خود نسخ اصل بسیاری از آنها را در چند مجموعه در اختیار نواده دختری آن بزرگ، مرحوم سید حسن سیدی، در قم دیدم) به درود فرستادن بر خاندان پیامبر و اصحاب او، گاه به صورت «و علی آله و صحبه خیر صحب و آل»، التزام مؤكد داشت كسی او را به خاطر این رویه، متهم به مخالفت با روش عملی مرسوم میان شیعیان نمی‌نمود، چه آن روش باید از سیره این بزرگان الهام می‌گرفت و نه بر عكس، ولازمه منطقی اصل شیعی آزادی نظر و اجتهاد، بالضروره آن است دست كم چنین بزرگان در پیروی و انتخاب آن چه خود آن را صواب و صلاح می‌دانستند مجاز و محق و مختار باشند.
مبانی اصولی مكتب تشیع در آزادی افراد صاحب صلاحیت در نظر و بیان به كنار، برای تداوم شكوفایی علمی و بقای حیات فرهنگی یك مكتب، چاره‌ای جز این نیست كه حق دانشمندان و نخبگان علمی در نوآوری و نو اندیشی محترم شناخته شده و از اهانت و هتك حرمت آنان در مواری كه نظر یا تعبیری غیر مألوف در پیش گیرند اجتناب گردد.
در مصادر حدیثی دو توصیف متفاوت از رهبران مذهبی جامعه اسلامی روایت شده است. یكی حدیث مشهوری كه به نقل از پیامبر اكرم (ص) در مقدمه صحیح مسلم و بسیاری از مآخذ دیگر حدیث اهل سنت، و در مأخذ شیعی در رجال كشی (و با ارجاع به اظهر مصادیق آن، ائمه اطهار، در تفسیرمنسوب به امام عسكری (ع) و بصائر صفار و كمال الدین صدوق) آمده كه «یحمل هذا العلم من كل خلف عدول ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین». حدیث دیگر از امیر مؤمنان (ع) به روایت امام زین العابدین (ع) در كامل ابن عدی: 1543 و میزان الاعتدال ذهبی 2: 417 ( و با متن و سندی متفاوت در جامع شعب الایمان بیهقی 3: 319) می‌گوید: «یوشك أن یأتی علی الناس زمان خراب من الهدی، فقهاؤهم شر من تحت ادیم السماء، من عندهم خرجت الفتنة و فیهم تعود».
در این دو حدیث همچنان كه می‌بینیم، در واقع سخن از دو گونه زمانه و جامعه است: زمانه و جامعه‌ای كه پیروارشاد و دانش رهبران دینی و نخبگان صاحب صلاحیت خود است و تعلیمات مذهبی خویش را از آنان فرا‌می‌گیر، و زمانه و جامعه‌ای كه خودسر و خود فرمان است و رهبران و نخبگان خود را نیز به دنبال خویش به تباهی می‌كشاند. اگر نخبگان علمی جامعه شیعی در بیان نظر خود آزادی نداشته و جامعه مذهبی نخواهد و نتواند داوری، نوآوری یا مصلحت اندیشی آنان را تحمل كند چنین جامعه‌ای سرانجام به كجا خواهد رسید؟ اگر صاحب نظران دلسوز و صاحب صلاحیت، و از همه بالاتر فقهای عالی مقام كه در طول تاریخ ملاذ و پناه شیعیان و احق من یتبع و تا جایی كه ما بر اساس عوامل ظاهری می‌بینیم رهبری آنان، بزرگ‌ترین عامل تداوم جامعه شیعی بوده است. نتوانند در برابر ذهنیت‌های مألوف عامه چیزی بگویند (حتی در مسائل فرعی دست هشتم كه گاه، خود در طول عمر نه چندان دراز خویش، شاهد مراحل آغازین و نضج گیرهای بعدی آن بوده، و دیده‌ای كه چگونه امری مبتدع، و گاه مستنكر، به گونه اصلی از مسلمات تغییر چهره می‌دهد) آیا از چنین جامعه‌ای می‌توان امید صلاح و فلاح داشت؟
واپسین سخن در آخرین سطر از این یادداشت، تأكیدی مجدد و مكرر بر این نكته است كه آن‌چه در این دفتر آمده تاریخ فكر است نه تجزیه و تحلیل مبانی عقیدتی یا نقد و بررسی باورهای مذهبی. این كه چگونه جامعه بر حقایق آگاه، و واقعیت‌ها در تضارب آراء و مباحثات فكری و كلامی آشكار می‌شود ربطی به حقانیت آن معتقدات و مبانی ندارد. این دو،‌ مقولاتی كاملا جدای از یكدیگرند. سنت الهی همچنان كه در امور عینی بر تحقق تدریجی امور از راه‌ها و مجاری طبیعی است، در مسائل نظری نیز نوعاً بر آن است كه حقایق به مرور در تداوم ایام آشكار شود و مردمان در چهارچوب آزادی و اختیار بشری و به نیروی اندیشه و تفكر و تجارب خویش بر آن آگاه گردند. و گرنه برای خداوند بسیار ساده بود كه از روز نخست با نشان دادن معجزات و از طرق غیر عادی، اذهان آدمیان را در همه مسائل عقیدتی، مقهور و مجبور به ایمان كند. پس هیچ دور نیست كه در آینده، همچنان كه در مورد آیات قرآن نیز منصوص و مصرح است، باز ابعاد بیشتری از حقائق مربوط به امامت بر جامعه بشری مكشوف گردد. اما برای روزگار و نسل ما، میراث علمی و عقیدتی مكتب اهل بیت به آن صورت كه به دست ما رسیده و جزء جزء آن مستند به براهین عقلی، نص قرآن، حدیث متواتر یا صحیح غیر قابل تشكیك است حجت و مقدس است، و تشیع همان خط میانه است كه جمهور شیعه امامیه اثنی عشریه در طول تاریخ پر افتخار خود پیرو و پرچمدار و نگاهبان آن بوده‌اند و لاغیر. از آن میان، اساس وجوب استمرار امامت تا پایان جهان و حضور دائمی امام در عالم وجود، كه از پایه‌های اصلی عقیدتی تشیع امامی است، در جای خود با براهین تحلیلی و كلامی متقن اثبات شده و در حقانیت آن جای هیچ تأملی نیست. [1] عهده داران آن مقام در هر دوره، همواره با نص و نصب عهده دار پیشین تعیین و به جامعه‌ معرفی شده‌اند. این نص ونصب پس از امیر مؤمنان (ع) در مورد هیچ امامی قوی‌تر و روشن‌تر از حضرت عسكری (ع) نبود كه عهده دار پیشین مقام امامت، ایشان را علناً در مجلس عام و علی رئوس الاشهاد به جانشینی خود نصب فرمود. در واقع پس از روز غدیر، این تنها موردی بود كه امام زنده به دلیل اهمیت امر، بدون رعایت تقیه جانشین خود را رسماً و علناً نصب و در میان جمعیتی كه برای تسلیت درگذشت فرزند ارشد امام به محضر ایشان آمده و تمامی زوایای بیت رفیع امامت را پر كرده بودند صریحاً اعلام می‌داشت. تردید در نص و نصب امام عسكری – صلوات الله علیه – تردیددر اساس نصب و وصیت است كه تشیع امامی بر آن اساس بنیاد شده است. مصداق اصل اصیل لزوم استمرار امامت تا پایان جهان در روزگار ما، وجود مقدس حضرت بقیة‌ الله – ارواح العالمین فداه – است. استادم – طاب ثراه – معتقد بود كه تمامی معتقدان به آن وجود مقدس هر یك به فراخور حال و استعداد،‌ در مراحل دشوار از زندگی، دست پر مهر و عطوفت آن بزرگوار را در كنار خود احساس كرده و حضور ولینعمت و مولای كریم خود را با تمام وجود، در مرتبه‌ای بلند از تجلی و شهود، به تجربه عینی دریافته‌‌اند. من ناچیز نیز از این كلیت مستثنی نبوده‌ام و خود را كمترین بنده درگاه، و خاك راه و خدمتگزاری ناچیز در آستان رفیع آن مولای بزرگوار می‌دانم.
[1] . براي آن كه ارجاع به كليات نداده باشم يك استدلال متين از آن جمله را به عنوان نمونه در اين جا نقل مي‌كنم: استادم آيت الله مرتضي حائري – طاب ثراه- آيات آغاز سوره بقره را در داستان آفرينش آدم، برهان مستحكمي بر لزوم استمرار سلسله انبيا و اوصياء آنان تا پايان جهان مي‌دانست. در آن داستان، فرشتگان بر تصميم خداوند به آفرينش آدم به عنوان جانشين وي در زمين ايراد مي‌گيرند كه اين مخلوق جديد، بالقوه خونريز و فساد انگيز تواند بود. خداوند در پاسخ بدانان نشان مي‌دهد كه آدم توانايي آگاه شدن بر حقايق عالم وجود را دارا، و بدين اعتبار و عنايت،‌ لايق جانشيني خدا بوده و خلقت او در برابر تمامي مشكلات و مفاسدي كه حضور نوع انساني بر كره زمين به بار خواهد آورد قرين رجحان و مصلحت است. استاد مي‌فرمود كه اگر حتي براي يك لحظه،‌ نوع انسان بر كره زمين وجود داشته اما جانشين خدا، در صورت فردي از آن نوع كه بر حقايق عالم وجود آگاه است، در ميان آنان لحظه نداشته باشد ايراد فرشتگان بر خداوند وارد خواهد بود.
منبع: www.historylib.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط