واکاوی جامعه شناسانه خشونت خانگی در ایران (3)

عوامل حقوقی: یکی از مهم ترین عوامل خشونت، پذیرش قانونی خشونت خانگی و خصوصی دانستن نزاع های خانوادگی است. ابهام در تعریف خشونت خانگی، وجود قوانین تبعیض آمیزی که به مرد اجازه می دهد در روابط خود با
شنبه، 11 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واکاوی جامعه شناسانه خشونت خانگی در ایران (3)

واکاوی جامعه شناسانه خشونت خانگی در ایران (3)
 

 

نویسنده: زینب مقتدایی





 

*علل و عوامل خشونت علیه زنان

ج: علل اجتماعی– اقتصادی

5- عوامل حقوقی: یکی از مهم ترین عوامل خشونت، پذیرش قانونی خشونت خانگی و خصوصی دانستن نزاع های خانوادگی است. ابهام در تعریف خشونت خانگی، وجود قوانین تبعیض آمیزی که به مرد اجازه می دهد در روابط خود با همسر از هر شیوه نامطلوبی استفاده کند. مسئله دیگر، استمرار خشونت خانگی نسبت به زنان و نارسایی قوانین در اثبات جرم در محدوده ی پنهان خانه است. بی رغبتی نیروی انتظامی به پیگیری موارد خشونت خانگی، ضعف اطلاعات زنان در مورد حقوق خود و راه های دفاع از آن، باعث پذیرش آن می شود.
در واقع وجود اقتدار مردانه در قانون که شرایط نابرابر را برای زنان به وجود می آورد باعث می شود که تمام فعالیت های زنان چه در حوزه های عمومی یا خصوصی تحت نظارت و سلطه مرد قرار بگیرد. در واقع قوانین به گونه ای تنظیم شده اند که بر بی قدرتی زنان تأکید دارند. که از موارد آن می توان به حضانت و سرپرستی فرزندان اشاره کرد. یکی از یافته های پژوهشی نشان می دهد که قوانین ایران مجازات سنگین برای مردان پرخاشگری قائل نشده است.
6- ساختار جامعه و توزیع نابرابری قدرت: نگاهش بیشتر متوجه دیدگاه فمینیستی می کند که متوجه ساختار مرد سالارانه جامعه و شرایط حاکم بر آن می کند، طبق ساختار و فرهنگ مرد سالارانه خشونت زنان را در مرتبه فرودست نگه می دارد و عاملی که در واقع باعث حفظ و نگهداری روابط نابرابر قدرت در میان زوجین می شود. این موضوع را می توان در تحلیل محاسبه های انجام شده توسط شیرازی و یزد خواستی تحت عنوان ارزش های پدر سالاری و خشونت علیه زنان مشاهده کرد که علل اختلاف و خشونت ریشه واحدی دارد که بر وجود الگوهای زن ستیزانه دلالت دارد و در واقع با فرضیه های تئوری های فمینیستی هماهنگی دارد.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که، خشونت خانگی عیله زنان اختصاص به یک منطقه خاص جغرافیایی و یا سطح معینی از اقتصاد و رفاه ندارد و در همه جوامع و تمامی لایه های اجنماعی قابل ردیابی است، هر چند شیوع ، نوع، شدت ، عواقب و عوامل مساعد کننده این پدیده متفاوت است. اما به نظر می رسد زنان در موقعیت های پایین تر اقتصادی و اجتماعی موقعیت های بدتر خشونت را تجربه می کنند و عواملی مانند سطح سواد پایین، درآمد کم، فقر، منابع اندک و مشکلات ناشی از فرزندآوری در افرادی که به خشونت دست می زنند یا قربانی خشونت می شوند، قابل توجه است. ماهیت این پدیده در برخی از کشورها متفاوت است. بنابراین نوع برداشت و تعریف خشونت خانگی علیه زنان و عوامل زمینه ساز آن می تواند متفاوت و وابسته به نوع فرهنگ جامعه بوده و این تفاوت ها بیانگر گوناگونی سیاست ها و برنامه های پیشگیرانه در جوامع مختلف را توجیه نماید. با وجود شیوع بالای مسأله در جوامع، مطالعات کمی در زمینه عوامل زمینه ساز بروز آن انجام شده است. از سوی دیگر اغلب پژوهش ها در این زمینه بر روی نمونه های غیر تصادفی مانند قربانیان و یا نمونه های بالینی صورت گرفته و قابل تعمیم به کل جامعه نیست؛ به علاوه، به طور معمول اکثر مطالعات انجام شده از نوع مطالعه کمی بوده و مطالعات عمیق تر و از نوع کیفی برای شناخت عوامل به وجود آورنده این پدیده، کمتر دیده می شود. در کشور ما نیز مطالعات متعدد انجام شده در دهۀ اخیر، وجود این پدیده و عوارض و مشکلات ناشی از آن را تأیید می کند. در پژوهشی کیفی که در اوایل سال 1386 در چند مرحله انجام شده است تحت عنوان «دیدگاه صاحب نظران درباره خشونت خانگی علیه زنان»؛ عوامل زمینه ساز بروز خشونت خانگی علیه زنان در ایران و راهکارهای پیشگیری از آن دیدگاه زوج های تهرانی به تفکیک زنان و مردان و همچنین دیدگاه صاحبنظران و متخصصان ارائه شده است. که در این بخش به بیان نتایج حاصل از بحث های گروهی متمرکز با زوج های تهرانی و صاحب نظران در محور عوامل زمینه ساز در بروز خشونت خانگی علیه زنان می پردازیم:
1) عوامل فرهنگی و اجنماعی: به نظر مردان تهرانی شرکت کننده در جلسات، مهم ترین عوامل فرهنگی و اجتماعی که می تواند زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان باشد عبارت از: عدم اطلاع زن و مرد از نقش های واقعی خود در خانواده و جامعه، حاکم نبودن منطق در خانواده، توقعات دست نیافتنی، اهمیت ندادن به خواسته ها و نیازهای یکدیگر، گذشت کم و احترام نگذاشتن به یکدیگر،چشم و هم چشمی و به رخ کشیدن ها، عدم توانایی مرد دربرخورد با ناملایمتی ها در خارج از خانه و مذهبی نبودن، به اعتقاد این مردان، عوامل فردی و شخصی مانند خودخواهی، زیاده طلبی، تربیت خانوادگی و مشاهده رفتار خشونت آمیز در خانواده پدری، تأثیرپذیری از رفقا و دوستانی که اهل خشونت هستند، بالا بودن سطح خشونت در کل جامعه و تأثیر اجتماع روی فرد، ازدواج در سنین پایین، ازدواج های بدون شناخت کامل از یکدیگر در ازدواج های سنتی و ازدواج های مدرن و نبود نقاط مشترک بین زن ومرد، تفاوت های بنیادین در خانواده های زن ومرد و عدم سازگاری آنان، مهریه های پایین، اختلاف سطح سواد مرد و زن به خصوص بالاتر بودن سواد زن هم می تواند از عوامل زمینه ساز بروز خشونت های خانگی به شمار آیند.
به نظر زنان شرکت کننده در جلسات، استقلال و قدرت تصمیم گیری زنان در جامعه، کاهش تحمل و تمکین و اطاعت آنان از مردان و مهارت ناکافی زنان در پیشگیری از بروز خشونت در خانه، تفاوت های فرهنگی اجتماعی خانواده ها و فخر فروشی، کمی سواد و آگاهی، عدم تمایل مردان به آموزش و اصلاح، فسادهای اجتماعی و اخلاقی و شیوع بالای اعتیاد و مصرف الکل، سوء استفاده از عواطف و احساسات و نقاط ضعف زن توسط مرد، سوءظن و بدگمانی، ارجحیت فرزند پسر، تربیت خانوادگی و رشد روحیه مردسالاری و خشونت طلبی در مردان،نبود علاقه و سستی روابط عاطفی بین زن و مرد، توجه صرف مردان به برطرف کردن نیازهای مادی زندگی از عوامل فرهنگی اجتماعی مهم زمینه ساز خشونت خانگی است.
از دیدگاه صاحب نظران فقدان آگاهی و ضعف فرهنگی جامعه از عوامل اصلی زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان در جامعه ایرانی به شمار می رود. رفتارهای مانند سوء ظن، شتاب در قضاوت، عصبانیت و تند مزاجی، مصرف مواد مخدر و الکل در مردان، زیاده خواهی و تجمل گرایی، عدم مسئولیت پذیری در زنان، وجود باورهای غلط مانند برتری جنس مرد، تحمیل تمام کارهای خانه به زن، فقدان مهارت های ارتباطی در زوجین و ناتوانی در رفع اختلافات از طریق تعامل فکری و حل مشکلات زندگی مشترک، ناآگاهی از حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر، عدم پای بندی به مسائل مذهبی و یا برداشت های غلط و توجیحات نادرست از قوانین شرعی از جمله عوامل مؤثر زمینه ساز خشونت معرفی شد. آنان بر این نکته تأکید داشتند که عوامل منجر به ارتباط نامناسب زناشویی و برآورده نشدن نیازهای جنسی دو طرف شود، زمینه ساز عمده ای برای بروز خشونت خانگی علیه زنان به شمار می رود.
صاحب نظران همچنین معتقد بودند که بسیاری از مشکلات کنونی جامعه ما به ویژه خانواده ها، ناشی از مرحله گذار جامعه از ساختار سنتی به ساختار مدرن است و افزایش سطح تحصیلات زنان، اشتغال و استقلال مالی زنان و تغییر ساختار اجتماعی خانواده منجر به تغییر نقش زن در خانواده و جامعه شده است. از طرف دیگر ناسازگاری مردان و زنان با این تغییرات و سبک جدید زندگی منجر به بروز مشکلات و افزایش سطح استرس در جامعه و خانواده می شود و در این میان افزایش کمی و کیفی ارتباط با جهان خارج از طریق رسانه ها و مسافرت ها و برخورد با فرهنگ جوامع مختلف در تشدید تأثیرات این مساله غیر قابل انکار است.
صاحب نظران اعتقاد داشتند که نمایش تصاویر خشونت آمیز در رسانه ها می تواند به یادگیری و ترویج خشونت خانگی علیه زنان در جامعه منجر شود و بر روی سلامت روانی و معنوی خانواده ها تأثیر گذارد؛ ضمن آنکه وجود سابقه روابط خشونت آمیز در خانواده و وجود روابط خشونت آمیز در جامعه موجب آسیب پذیری بیشتر خانواده ها شده است.
صاحب نظران به ضعف فرهنگ مراجعه و استفاده از خدمات مشاوره خانوادگی و نیز نقایص کمی و کیفی خدمات مشاوره ای بویژه در نظام مراقبت های بهداشتی درمانی جامعه نیز اشاره کردند و تأکید داشتند که کمبود آگاهی و فقدان آموزش پزشکان و کارکنان نظام بهداشت و درمان کشور برای مواجهه درست با زنان قربانی خشونت از نقاط ضعف اصلی سیستم سلامت جامعه در پاسخ به این معضل سلامت زنان به حساب می آید.
2) عوامل اقتصادی: به نظر مردان و زنان تهرانی مشکلات اقتصادی جامعه سبب کاهش آستانه تحمل مردان شده است و این امر می تواند زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان شود.
صاحب نظران نیز با تأکید بر رابطه مستقیم میان فقر و خشونت در جامعه و خانواده، عدم ثبات و ضعف اقتصادی و وجود فقر و بیکاری در جامعه را از جمله عوامل مهم و زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان و سایر آسیب های اجتماعی بیان کردند. به اعتقادآنان، بیکاری مرد، پایین بودن میزان درآمد و رفاه خانواده، وابستگی مالی زنان به همسر، تفاوت سطح اقتصادی خانواده های زن و مرد، عهده دار بودن سرپرستی مالی والدین و وابستگان نزدیک توسط مرد و زن و بالاخره تعارض حق مالکیت و استقلال مالی زنان با موضوع ریاست قانونی مرد در خانواده، از عوامل اقتصادی زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان به شمار می رود.
3) عوامل قانونی و حقوقی: زنان تهرانی شرکت کننده در جلسات معتقد بودند که استنباط غلط از قوانین شرعی، ضعف قانون و عدم حمایت قانونی، اجتماعی و دولتی از زنان خشونت دیده و بی پناهی آنان، این زنان را بیشتر در معرض خشونت قرار می دهد.
صاحب نظران معتقد بودند که در قوانین موجود کشود، تعریف واضح و روشنی از خشونت خانگی علیه زنان وجود ندارد و این مسأله از مهمترین موانع قانونی و حقوقی برای پیشگیری و برخورد با خشونت خانگی علیه زنان است. فقدان قوانین شفاف و وجود خلأهای قانونی به همراه ضعف اجرای قانون در قوه قضائیه از سایر عوامل زمینه ساز خشونت خانگی به شمار می رود. صاحب نظران به کمبود آگاهی جامعه و اطلاعات زوجین و عدم پذیرش مسئولیت وظایف شرعی و قانونی خود بر مشکلات قانونی و حقوقی مربوط به این موضوع هم تأکید داشتند. مسائل مربوط به ازدواج مانند به هم خوردن نامزدی و خسارت مادی و معنوی ناشی از آن برای زن، ازدواج های ناهمگون، ازدواج های تحمیلی و اجباری، ازدواج های قبل از سن بلوغ و رشد قانونی و مشکلات دعاوی مالی مانند نفقه، مهریه، جهیزیه، مجازات و مسئولیت های کیفری زنان در این سنین، اذن پدر در ازدواج دختران، مشکلات مربوط به ازدواج موقت و تعدد زوجات، مهریه های نامعقول، مسائل مربوط به حق مطلق مرد در طلاق، محدود بودن شرایط و مصادیق عسر و حرج برای طلاق به در خواست زن، و مشکلات فسخ نکاح در معلولیت های جسمی روانی زوجین به عنوان موارد ضعف و خلأهای قانونی و حقوقی زمینه ساز خشونت خانگی مورد توجه صاحب نظران قرار داشت. به این موارد، فقدان حمایت های قانونی از ایجاد مکان های امن و سیستم های منسب حمایتی از قربانیان در مواقع بحران را نیز می توان اضافه کرد.
علاوه بر مشکلات فوق، فقدان یک نظام آماری مناسب جهت ثبت اطلاعات و موارد قربانیان خشونت خانگی همسر علیه زن در قوه قضائیه از طریق پرسشنامه استاندارد، مانع از شناخت دقیق این پدیده و عوامل زمینه ساز آن شده است.
4)عوامل پزشکی: مردان تهرانی به مشکلات جسمی اعضای خانواده از جمله نازایی یکی از زوجین و نبود فرهنگ مراجعه به روانپزشک و روان درمانگر، و بیماری های روانی در مردان، عوامل ارثی و ژنتیک و نیز مراقبت ها و بهداشت دوران بارداری مادران به عنوان مهمترین عوامل پزشکی مساعد کننده خشونت خانگی علیه زنان اشاره داشتند. صاحب نظران نیز اعتقاد داشتند که بیماری های ژنتیکی، بیماری های روانی و نیز سوء مصرف مواد می تواند عوامل مهمی برای خشونت خانگی علیه زنان باشند.

*چرخه همسر آزاری

خشونت خانگی معمولاً چرخه ی مشخصی را طی می کند:
1- افزایش تدریجی تنش در خانه 2- بروز همسر آزاری 3- عذرخواهی مرتکب و اطمینان دادن به قربانی در جهت عدم تکرار خشونت. ولی پس از مدتی باز تنش بالا می گیرد و چرخه تکرار می شود. به عبارت دیگر، فرد مرتکب خشونت معمولاً پس از رفتار خشونت آمیز با عذرخواهی، قول به عدم تکرار آن و در مواردی جبران مادی (خرید هدیه و. . .) اقدام به دلجویی می کند. اما پس از مدتی دوباره پرخاشگری و تنش در خانواده بالا می گیرد و رفتار خشونت آمیز تکرار می شود. بنابراین افراد پرخاشگر همواره سه مرحله زیر را تکرار می کنند:
مرحله 1) احساس خشم و شکل گیری افکاری ناکارآمد نظیر این که: رفتارش توهین به من است، رفتارش منصفانه نبود و ....
مرحله2) بروز خشم و یا اقدام به خشونت
مرحله3) ابراز پشیمانی و مهربانی بیش از حد
در واقع یکی از عمده نکات مهم، شخصیت افراد پرخاشگر، دمدمی برخورد کردن آنان و زود بجوش آمدن و زود مهربان شدن آن هاست، و نمی بایست مهربانی برخاسته از ابراز عجز و ندامت را با مهربانی برخاسته از حس همدلی و درک حضور دیگری به منزله رشد و بالندگی معیارهای انسانی برابر دانست. همچنین افرادی که مورد خشونت قرار می گیرند، مراحل مختلفی را طی می کنند: در ابتدا احساسات منفی نظیر شرمندگی، تنفر از خود و انکار را تجربه می کنند. در مرحله بعد، به این نتیجه می رسند که رفتاری که با آن ها می شود، خشونت است و آن ها مستحق چنین رفتاری نیستند. پس از آن زن قربانی، به دنبال راه حلی است که به رفتار خشونت آمیز پایان دهد. اینجاست که آمادگی لازم برای بهره گیری از خدمات بهداشتی در زمینه ی خشونت فراهم می شود.

*چرا خشونت اتفاق می افتد؟

مرد همسر آزار با هدف برقراری تسلط، در دست گرفتن کنترل و ایجاد ترس در همسرش دست به خشونت می زند. او عقیده دارد باید بر همسرش مسلط باشد، همسر باید از وی حرف شنوی مطلق داشته باشد و خشونت راه حل مؤثری برای رسیدن به این اهداف و حل مشکلات خانوادگی است. در صورتی که چنین نیست و رفتار خشونت آمیز در دراز مدت مشکلات خانوادگی را افزایش می دهد.
وجود بعضی باورهای فرهنگی غلط نیز پدیده ی همسر آزاری را تقویت می کند مانند این باور که فشار بر همسر و خشونت در خانه حداکثر به یک هل دادن، مشت یا سیلی ختم می شود و صدمه ی جدی نمی زند؛ این ها مشکلات داخلی خانواده هاست و نباید در آن دخالت کرد؛ همه ی خشونت کنندگان روانی اند و هیچ درمانی عادات خشن آن ها را تغییر نمی دهد و یا اسلام دست مرد را برای کتک زدن همسرش باز گذاشته است. به خاطر داشته باشیم که همه ی این موارد نادرست است.

*چرا زنان تلاشی برای جلوگیری از وقوع خشونت انجام نمی دهند؟

زنان به دلایل مختلف خشونت خانگی را پنهان می کنند و اقدامی برای جلوگیری از آن انجام نمی دهند. برخی از این دلایل عبارتند از: تحمل به خاطر فرزندان، عذرخواهی خشونت کننده بعد از خشونت، امید به بهبود خودبخودی اوضاع، ترس از آبروریزی، واکنش آزار دهنده ی دیگران و اعتقاد به اینکه این سرنوشت، خواست خدا بوده است. در صورتی که باید توجه داشت تحمل رفتارخشونت آمیز در دراز مدت نه تنها کمکی به بهبود شرایط خانواده نمی کند، بلکه مشکلات خانوادگی را نیز افزایش می دهد و خواست خدا و دین خدا هم نیست.

*آثار و پیامد های خشونت علیه زنان

در کلیه تحقیقات انجام شده در زمینه خشونت خانگی، بر تأثیر خشونت بر قربانی، خشونت و جامعه تأکید شده است. تأثیر بر قربانی به صورت کاهش کارایی در محیط کار، کاهش یادگیری در مدرسه و عدم توانایی برقراری روابط اجتماعی است. در مطالعه دیگری مشخص شده است که در خانواده های خشن، میزان نارضایتی نوجوانان بیشتر است و خانواده های رها از خشونت، بیشتر از خانواده های دچار خشونت میتوانند مشکلات خانوادگی را بصورت موفقیت آمیز حل کنند. همچنین مشاهده شده است که زنانی که به طور مکرر دچار خشونت خانگی شده اند به میزان قابل توجهی حس کنترل فردی خود را از دست می دهند و نمی توانند نتایج رفتارشان را پیش بینی کنند علاوه بر این خشونت خانگی موجب عوارضی نظیر افسردگی، اعتیاد به مواد مخدر و پایین بودن اعتماد به نفس در زنان قربانی می شود از نکات قابل تأمل در فرهنگ اجتماعی ما اعمال خشونت و تنبیه بدنی توسط مادران بر کودکان است که خود سبب ادامه دور باطل خشونت گشته و بدین ترتیب از نسلی به نسل دیگر ادامه می یابد. حداقل پیامدهای ناشی از خشونت خانگی، فقدان امکان برقراری روابط اجتماعی، فرار از منزل، خودکشی، عدم توانایی شرکت و اظهار نظر در گروه و جمع و داشتن تصورمنفی از خود، انزوای اجتماعی،ترس و اضطراب، فقدان استقلال، ممانعت از بروز استعداد و نوانایی ها و استعداد های بالقوه قربانیان و مهم تر ازهمه تداوم خشونت است.
از دیدگاه دیگر پیامدهای خشونت علیه زنان به قرار ذیل می باشد:

1- خشونت در خانواده

خشونتی که در محیط خانواده رخ می دهد، می تواند علاوه بر تأثیرات منفی به همسر، فرزندان و اعضای خانواده را نیز درگیر نماید.
تأثیر بر همسر
احساس عدم کفایت در مدیریت خانواده، از کار افتادگی جسمی و روحی، عدم کارایی زن درمحیط کاری، خدشه دار شدن شرافت و عزت نفس، کاهش منزلت خانوادگی و اجتماعی زن، پناه آوردن زن به داروهای روان گردان، الکل، مواد مخدر، قمار و فالگیری، خودکشی، احساس درماندگی، افسردگی مزمن،کاهش انرژی احساسی و عاطفی، احساس حقارت و ناکامی و برآورده نشدن انتظارات شوهر، کاهش رضایت از زندگی، نابسامانی شخصیتی، اضطراب شدید، فلج شدن در تصمیم گیری ها، سلب توانمندی، ابتلاء به بیماری های روان تنی، بدبینی نسبت به جنس مذکر، تأثیر منفی بر تصویر ذهنی از خود ... از جمله تأثیرات منفی رفتارهای خشونت آمیز مردان علیه زنان در خانواده می باشد.
تأثیر بر فرزندان
خشونت و درگیری والدی الگویی منفی است که کودکان آن را می آموزند و به این نتیجه می رسند که خشونت تنها راه حل اختلاف است. خشونت در خانواده در خانواده رشد سالم شخصیت فرزندان را مختل می کند و محیطی پر از تنش و اضطراب و اجبار و سلطه گری را به بار می آورد و به نحو مخاطره آمیزی نسل بعدی را ضایع می نماید. فرزندان چنین خانواده هایی یا عامل خشونت و یا قربانی خشونت خواهند بود. مشاهده رفتارهای خشونت آمیز می تواند منجر به عدم موفقیت تحصیلی فرزندان شدن و آن ها را با انواع آسیب های روانی چون اضطراب، افسردگی و مشکلات عاطفی و تربیتی مواجه نماید و روابط میان والدین و فرزندان را به سوی بی اعتمادی سوق دهد. چنین فرزندانی در آینده یا افراط در محبت خواهند داشت و یا به گونه ای افراطی، طالب محبت خواهند بود.

2- خشونت در جامعه، احساس عدم امنیت

احساس عدم امنیت اجتماعی، احساس نیازمندی به پشتیبانی و مراقبت به جهت ترس از خشونت های مختلف، کاهش انرژی های منفی اعضای جامعه، صرف انرژی افراد جهت مقابله با خشونت به جای استفاده این انرژی در بهسازی اجتماعی، ایجاد اختلال در روابط سالم اجتماعی، ایجاد نیروهای انسانی رنجور و ناتوان، ایجاد احساس عدم اطمینان و بی اعتمادی اجتماعی، غیبت از کار و کاهش بهره ورزی، ایجاد هزینه های سرسام آور درمان و . . . همگی از جمله پیامدهای ناگوار خشونت علیه زنان در سطح اجتماع می باشد.

* عواقب خشونت علیه زنان

1)عواقب جسمی: که خود به دو زیر گروه بیماری زا و مرگ آفرین تقسیم می شود. جراحت که خود به انواع مختلف تقسیم می شود(یک زخم ساده،شکستگی و یا نقص عضو وضربه های داخلی)، حاملگی ناخواسته و مشکلات دستگاه تناسلی و عفونت های دستگاه تولید مثل، بیماری های مقاربتی و ایدز، سقط جنین و عوارض ناشی از آن، خود آزاری، خود کشی و قتل.
2)عواقب روانی: اعمال خشونت به زنان منجر به افسردگی،ترس،اضطراب،خود ضعیف بینی، نارسایی های جنسی،مشکلات غذایی،آسیب های وسوای جبری،آسیب استرس بعد از حادثه می باشد.
3)عواقب اجتماعی: عدم اعتماد به نفس و در نتیجه عدم امکان مشارکت در عرصه های مختلف اجتماعی، تأثیر مخرب بر کودکان چرا که کودکانی که شاهد خشونت پدر علیه مادر بوده اند خود در آینده بیشتر در معرض خشونت بوده یا علیه دیگران اعمال خشونت می نمایند. از هم گسیختگی خانواده و تبدیل خانواده به کانون تنش به جای کانون آسایش و آرامش، فرار ازخانه، فحشاء، طلاق، بی سرپرستی زنان و کودکان.
4)عواقب اقتصادی: خشونت علیه زنان و بار مسئولیت ناشی از عواقب آن که بر دستگاه های خدماتی دولتی تحمیل می شود. ممکن است که مراقبان بهداشتی فعال در جامعه مراکز بهداشتی یا مطب ها خبرهایی در مورد کتک خوردن زنی یا سوءاستفاده از دختری را شنیده یا در زنانی که به علتی جویای درمان هستند، متوجه وقوع خشونتی شوند، شاید مراقبین فعال در بخش فوریت های پزشکی بیمارستان ها اولین معاینه کنندگان زنان مجروح قربانی تجاوز یا خشونت خانگی باشند. شاید مراقبان بهداشتی بازرس مراکزی نظیر زندان ها، بیمارستان های روانی و منازل سالمندان تنها منبع خارجی کمک به قربانیان سوءاستفاده بـــاشند. بنابراین نقشی که مراقبان بهداشتی درکمک به زنان و کودکان قربانی خشونت به عهده دارند بسیار مهم است.
در جمع بندی از نتایج یافته های پژوهش های گوناگون در ایران می توان عواقب خشونت علیه زنان را به موارد زیر دسته بندی کرد:
1- عواقب روانی: نتایج حاصل از تحقیق نشان می دهد که به عقیده زنان، خشونت بیش از هر پیامد دیگری، دارای پیامد روانی برای قربانی خشونت دارد. در پژوهش توسط صالحی و صالحی (1384) بیشترین پیامد خشونت را پاسخگویان تأثیرات روانی با (7/69 درصد) بیان کرده اند. یافته های پژوهش زنگنه و احمدی (1383) نیز خشونت روانی را با (6/53 درصد) رایج ترین نوع خشونت معرفی می کند. که یافته های یزد خواستی و شیری (1387) گفته های بالا را تأیید می کند.
2- عواقب ذهنی: استرس و ترس، افسردگی، اضطراب در امور ساده روزمره، اختلال های جنسی، اختلال در رفتاری وسواس گونه، فشار روحی که منجر به آسیب رساندن به خود شخص گردد، دیدن کابوس های وحشتناک هنگام خواب.
3- آسیب های جسمانی و نقص عضو: از پیامدهای بلند مدت خشونت تأثیرات روانی است و تأثیرات جسمانی در مرحله بعد قرار دارد. آسیب های ناشی از کبودی ها، پاره گی پرده گوش، کبودی چشم، ضربه های مغزی و استخوان های شکسته دست و پا را شامل می شود. آثار زخم ناشی از سوختگی با آب جوش، سیگار روشن، سیخ داغ، جراحت هایی که در اثر کاربرد فلزات تیز مانند چاقو، آسیبی که منجر به سقط جنین شود از عوارض جسمانی خشونت علیه زنان است . در پژوهشی توسط طاهری (1378) صدمات وارده به زنان شامل خونمردگی، کبودی بدن، کنده شدن موی سر، خون ریزی در چشم، شکستگی استخوان ها مثل بینی، دنده ترقوه بوده است. که بیش از 70 درصد زنان در3 رده آخر قرار گرفته اند که نشان می دهد، شدت صدمات بالا بوده است.
4- اخلال در کارآمدی خانواده و روابط اجتماعی: خانواده به عنوان محیطی صمیمی باید به دور از هر گونه خشونت باشد. چون وجود آن خللی در روابط میان اعضای خانواده به وجود می آورد که به نوبه خود بر روابط اجتماعی افراد نیز تأثیر گذاشته و آن را دچار مشکل می کند. این افراد در محیط های کاری افسرده اند. بیشتر در جای دیگر سیر می کنند و روی کار خود چندان تمرکزی ندارند بنابراین کارایی آنان پایین است. تمایل به رفتارهای بزهکارانه، مصرف مواد مخدر، خودکشی در میان افرادی که قربانی خشونت هستند، بیشتر است و رفتار مناسبی نیز در برخورد با افراد ندارند. در مجموع ای پیامد های مهم خشونت می توان به طلاق، خودکشی، خطر مرگ برای زنان اشاره کرد. در واقع بین خشونت خانگی و طلاق و خودکشی و مرگ زنان رابطه مثبت و معنی دارد وجود دارد. از جمله طبق تخمین بانک جهانی 30 درصد از موارد سال های سلامت از دست رفته ی زنان در مناطق روستایی چین به دلیل خودکشی است.

*میزان و شیوع خشونت علیه زنان

در یک تقسیم بندی کلی خشونت را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف: برحسب زمان وقوع می تواند قبل از تولد، نوازدی، کودکی، نوجوانی، جوانی و کهولت باشد.
ب: خشونت را می تواند در سطح جامعه و خانواده بروز نماید.
ج: رفتار های خشونت آمیز در برخی موارد از سوی فرد بر خودش یا از سوی دیگری علیه وی می باشد. خشونت بر مبنای موضوع می تواند روحی- روانی، جنسی، جسمی، اقتصادی، اجتماعی باشد و در سطح خانواده و جامعه بروز نماید.
خشونت علیه زنان عامل عمده یی در ایجاد آسیب های جسمی و روانی بر آنان محسوب می شود. که به شکل های مختلف چون خشونت های خانگی، تجاوز، خرید و فروش دختران و زنان، روسپی گری اجباری، خشونت های ناشی از جنگ مثل قتل، بردگی جنسی و بارداری اجباری است. ایراد ضرب و جرح توسط همسر رایج ترین نوع خشونت علیه زنان است و حدود 20درصد از زنان را شامل می شود. تجاوز و خشونت های خانگی بیش از بیماری هایی از قبیل سرطان سینه و رحم، زایمان های دردناک، جنگ و تصادف سبب از بین رفتن سلامتی زنان 15-24 ساله می شود.
یافته های پژوهش های یزد خواستی و شیری (1387) 87 درصد، زنگنه و احمدی (1383) 6/53 درصد، محمود اشراقی(1385)، صالحی و صالحی (1385) 5/99 درصد، نشان داده اند كه خشونت روانی رایج ترین نوع خشونت علیه زنان است. خشونت جسمی در مرتبه بعدی قرار دارد كه در تحقیق یزد خواستی و شیری (57 درصد)، در تحقیق زنگنه (1/55)، در تحقیق صالحی میزان آن(91 درصد) است .
در تحقیقی توسط آقابیگلویی و آقا خانی (1379 )، 2/3 موارد همسرآزاری علاوه بر استفاده از مشت و لگد به عنوان شایع ترین روش آزارفیزیكی، از آلات ضرب و جرح نیز علیه زنان استفاده شده است. همچنین 92درصد مراجعه كنندگان سابقه3 بار یا بیشتر ضرب و شتم توسط همسران خود را داشته اند. 6/81 درصد زنان مورد پژوهش توسط مشت و لگد و در 7/68 درصد علاوه بر مشت و لگداز آلات ضرب و جرح مثل كمربند،چوب، چاقو، سیخ و ...استفاده شده است . و همسر آزاری در ایران با 5/83 درصد در سال اول زندگی مشترك اتفاق می افتد كه با سایر مطالعات از جمله پژوهش نازپرور با (81 درصد ) مطابقت دارد. در تحقیق طاهری (1378)، (5/71 درصد ) از زنان كتك خورده در ضرب و شتم علاوه بر مشت و لگد، كمربند، شلنگ، چوب و داس،(6% ) نیزاز چاقو استفاده شده است . تناوب زمانی ضرب و شتم زنان 1تا 3 بار از دست شوهر خود كتك خورده اند. كه اكثر منشاء روستایی داشتند یا سطح سوادشان در سطح پایین بود. همچنین یكی از یافته های پژوهش ربانی و جوادیان (1386) این است كه (28درصد ) از آزمودنی ها سالیانه بین 1تا4 بار توسط همسر خود كتك می خورند. در تحقیق اشراقی (1385) در مورد خشونت های فیزیكی (98 درصد) از زنان هر نوع برخورد فیزیكی را خشونت علیه زنان تلقی می كردند. خشونت بعدی كه در مرتبه سوم قرار دارد، خشونت اجتماعی است. میزان آن در تحقیق آقا بیگلویی و آقاخانی(1379)،2/41درصد، در تحقیق یزد خواستی و شیری33 درصد است .خشونت اقتصادی بسته به خود آزمودنی ها و فرهنگ و منطقه زندگی می تواند میزان متغیرتری را بپذیرد. شیرازی (1387)، 13درصد، پولادی و شلویری (1380) حدود66 درصد از زنان از خشونت شدید از سوی همسر را دریافت كرده اندو موردی كه بیشترین درصد را به خود اختصاص می دهد در این تحقیق روابط جنسی اجباری است كه 4/60 درصد از زنان آن را گزارش كرده اند. اما در تحقیق شیرازی(1387) خشونت جنسی (3درصد) گزارش شده است. حتی در یافته های محمود اشراقی(1385) نیزخشونت جنسی درمرتبه دوم قرار دارد. خشونت اقتصادی و فیزیكی در مراتب بعدی قرار دارند. در ایران، شیوع همسرآزاری مقداری بین 20 تا 80 درصد متغیر گزارش شده است . مثلاً در تحقیق زنگنه و احمدی (1383) در مجموع 4/89 درصد از شوهران خشونت بر علیه زنان خود داشته اند. در تحقیق مرادی و زندی (1386)، در مجموع 42درصد از شوهران بر علیه زنان خود داشته اند.

*اقدامات لازم در برخورد با خشونت خانگی

شما که در معرض خشونت خانگی قرار دارید، ممکن است از علائم جسمانی و روانپزشکی متعددی از جمله دردهای پراکنده در بدن، افسردگی و اضطراب رنج ببرید.
در برنامه ی درمانی طراحی شده برای قربانیان خشونت، موارد زیر گنجانده شده است:
• از اهمیت گسترش شبکه ی حمایتی خود آگاه می شوید.
• با منابع و خدمات موجود در زمینه خشونت خانگی آشنا می شوید.
• مهارت های اجتماعی و ارتباطی خود را مانند مهارت همدلی، گوش دادن فعال، موانع ارتباطی، رفتار جرأت مندانه، شیوه های مدیریت خشم، روش های مؤثر حل مسئله و . . . تقویت می کنید.

*منابع حمایتی برای قربانی خشونت

موارد زیر منابع حمایتی روانی، اجتماعی، دینی و معنوی مناسبی هستند که در صورت وجود خشونت می توان از آن ها کمک گرفت. توصیه می کنید به جای ادامه ی درگیری با آن ها مشورت کنند.
1)اقوام، دوستان و همسایگانی که مورد احترام و اعتماد طرفین هستند.
2)معتمدین، روحانیون محل و افرادی که مورد اعتماد طرفین هستند.
3)خط تلفنی صدای مشاور سازمان بهزیستی کشور (123، 148)، خط مشاوره ی قوه قضائیه (129)، خط مشاوره ی نیروی انتظامی (110)، مراجعه حضوری و یا مشاوره تلفنی با روانپزشکان و روانشناسان و مشاوران خانواده مراکزمشاوره دولتی و خصوصی.
4) مراکز بهداشتی درمانی موجود در محل سکونت شما.

*آیا قانون از زن قربانی خشونت حمایت می کند؟

طبق ماده ی 1115 قانون مدنی کشور در صورتی که مرد از لحاظ جسمانی، حیثیتی یا مالی، خطری جدی را متوجه زن کند و یا خوف چنین خطری وجود داشته باشد، زن می تواند منزل مشترک خود را ترک کند و موقتاً نیازی به دستور دادگاه یا حکم قطعی ندارد. مثلاً اگر شوهری همسرش را ضرب و جرح یا شکنجه کند، زن حق دارد از منزل خارج شود و شوهر موظف است نفقه ی او را نیز پرداخت کند، البته این خطر و عدم تأمین جانی باید در کوتاهترین فرصت به وسیله ی دادگاه مسجل شود. طبق قانون و رویه ی عملی زن می تواند به منزل نزدیکان و بستگان برود و اگر کسی را نداشته باشد، تا تعیین تکلیف نهایی در محلی که دادگاه تعیین می کند، سکنی گزیند. پیشنهاد می شود در این موارد و موارد دیگر که نیاز به حمایت های قانونی احساس می کنید پیش از هر گونه اقدام قانونی با پزشک خانواده و نیز منابع دیگری که در زیر آمده است مشورت کنید.

*راه های کاهش و پیشگیری خشونت علیه زنان

الف) اقدامات آموزشی، فرهنگی
موضوع خشونت های خانوادگی به عنوان بخشی از مسائل مطروحه درآموزش زندگی خانوادگی و روش های حل مسالمت آمیز اختلافات باید مورد توجه قرار گیرد. بهره گیری از هنرهای نمایشی به منظور تقبیح خشونت، از مکانیزم های کارساز است. آموزش معلمان، مددکاران اجتماعی، پزشکان، پرستاران، حقوقدانـان وکادر قضایی پیرامون خشونت و عواقب آن آموزش زوج های جوان به منظور بالابردن سطح فرهنگ زناشـویی در آغاز ازدواج یا حتی پس از ازدواج افزایش آگاهی زنان ومردان نسبت به حقوق و تکالیف خــود در زندگی خانوادگی اصلاح باورها و نگرش های انحرافی نادرست طرح مسئله حقوق زنان و رفع خشونت خانگی نسبت به آنان توسط علمای مذهبی.
صاحب نظران و متخصصین این زمینه معتقد بودند که خشونت خانگی علیه زنان در جامعه باید یک رفتار غلط و نادرست تلقی شود و بنابراین باید راهبردهای مناسب برای آموزش و اطلاع رسانی به جامعه و نیز قانونی و اجباری کردن آموزش های کوتاه مدت و بلند مدت مرتبط با آن را برای افراد ذیربط در نظر گرفت. برای آموزش مرتبط با خشونت خانگی علیه زنان به دو محور مهم محتوای آموزشی و روش های آموزشی توجه کرد:
1) محتوای آموزشی: تأکید صاحب نظران بر این نکته بود که محتوای آموزشی را باید متناسب با گروه هدف تدوین نمود. محتوای آموزشی که با هدف توانمندسازی زنان و مردان در مواجهه با مشکلات زندگی تشکیل می شود،آموزش های قبل و بعد از ازدواج در زمینه های حقوقی، بهداشتی و روانی از جمله آشنایی با مسئولیت های زن و مرد در خانواده، نقش ها و خصوصیات روان شناختی زن و مرد تفاوت های آن ها، نحوه حسن معاشرت با یکدیگر، مهارت های ارتباطی و سازگاری برای مواجهه با مشکلات و انتخاب درست رفتارهای جایگزین برای حل مسئله، مدیریت استرس و کنترل خشم، رفتار و روابط صحیح در ارتباط زناشویی و جنسی، آموزش فرهنگ عفاف و بازگشت به فرهنگ دینی برای زن و مرد، نحوه سازگاری با تغییرات سبک زندگی از سنتی به مدرن و مشارکت زنان در تصمیم گیری خانواده را شامل خواهد بود. کارشناسان اعتقاد داشتند که خانواده ها باید آموزش ببینند که چگونه در هنگام بحران های خانوادگی به روان شناس، روان درمانگر، روان پزشک و یا مددکاران اجتماعی با تجربه مراجعه نمایندو کمک های لازم را دریافت کنند.
از سوی دیگر محتوای آموزشی باید شامل آموزش، شناخت وغربال گری و نحوه برخورد صحیح با قربانیان به کارکنان سیستم بهداشتی درمانی، و همچنین آموزش و توانمند سازی کارکنان و قضاوت قوه قضائیه و نیرو های پلیس در زمینه شناخت عوامل زمینه ساز بروز خشونت برخورد با عاملان خشونت و قربانیان باشد.
2) روش های آموزشی: از نقطه نظر متخصصان، روش های آموزشی باید متناسب با محتوای آموزشی، و گروه های هدف در جامعه بوده و با استفاده از افراد کلیدی و متخصص بکار گرفته شوند. از جمله روش های مورد تأکید، استفاده از کتاب های درسی مقاطع مختلف، تهیه کتابچه های آموزشی ویژه( فوق برنامه) برای دانش آموزان، برگزاری کارگاه های آموزشی مهارت های زندگی و تونایی حل مسأله برای دانش آموزان و خانواده ها، برپایی جلسات آموزشی به صورت پرسش و پاسخ در فرهنگ سراها و اماکن فرهنگی عمومی برای خانواده ها، استفاده از رسانه های همگانی مانند رادیو، تلویزیون، روزنامه ها، مجلات، و تولید فیلم های سینمایی با کیفیت بالا برای انتقال موضوع خشونت خانگی علیه زنان بوده است. تأکید بر استفاده از کارشناسان توانمنددر فرآیند تولید و پخش برنامه های رسانه های جمعی بویژه در صداو سیما برای انتقال غیر مستقیم مفاهیم به جامعه، و پرهیز از انتقال روحیه زن ستیزی و مردستیزی در جامعه نکته مهم دیگر مورد بحث و تأکید جلسه بود.



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط