نویسندگان: دیوید درسلر و ویلیام ویلیس
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
ماهیت مشکلات اجتماعی
«مشکل اجتماعی زمانی وجود دارد که تعداد زیادی از مردم معتقد باشند فاصله نامطلوب میان آرمانهای اجتماعی و واقعیتهای اجتماعی وجود دارد و این تفاوت را میتوان با اقدام جمعی برطرف کرد.» بررسی دقیقتر این تعریف، ماهیت اجتماعی را مشخص خواهد ساخت. بحثی که در پی میآید بر تحقیقات دو جامعهشناس، مایکل مکی (Michael Mckee) و یان رابرتسون (Ian Robertson) مبتنی است.1- «مشکلات اجتماعی شامل تشخیص ذهنی نوعی وضع اجتماعی عینی است.»
شرط وجود مشکل اجتماعی، وجود نوعی وضع واقعی «عینی» مانند اعتیاد، فساد دولتمردان یا تبعیض جنسیتی است. اما صرف وجود چنین وضعی برای تبدیل شدن به مشکلی اجتماعی کافی نیست، بلکه باید واکنشی «ذهنی» به این وضع نیز صورت گیرد - یعنی اینکه مردم باید معتقد باشند که چنین وضعی واقعاً بیانگر مشکلی اجتماعی است. گاهی ممکن است دهها یا حتی صدها سال وضعی اجتماعی وجود داشته باشد و پس از مدتی مشکل تلقی گردد. برای مثال تبعیض علیه زنان همیشه در آمریکا وجود داشته، اما تنها چند سالی است که تعداد زیادی از مردم از نظر «ذهنی» این وضع اجتماعی «عینی» را موضعی نامطلوب تشخیص دادهاند. تلفیق وضع عینی و واکنش ذهنی، موقعیت زنان را در جامعهی امروزی آمریکا به مشکلی اجتماعی تبدیل کرده است. احتمال دارد بسیاری از خصوصیات جامعهی آمریکا که فعلاً مشکل اجتماعی تلقی نمیشوند، در سالهای آتی مشکل اجتماعی محسوب شوند. گاهی جامعهشناسان میکوشند این مشکلات «نهفته» را شناسایی و دغدغههای آینده جامعه را پیش بینی کنند.
اینکه مردم مشکلی اجتماعی را تشخیص دهند، بستگی زیادی به این دارد که مشکل موردنظر چقدر مشخص و چقدر معرفی شده باشد. به همین دلیل گروههایی که از وضعی ناخوشایند آگاه میشوند، اغلب برای جلب توجه مردم به آن، اقداماتی هیجان انگیز به عمل میآورند. نهضتهایی چون نهضت حقوق مدنی، آزادی زنان و حفظ محیط زیست همه کوشیدهاند تا با روشهایی نامتعارف توجه مردم را جلب کنند؛ زیرا هواداران آنها میدانند که اگر وضعی که از آن گله مند هستند به طور گسترده به عنوان مشکلی اجتماعی شناخته نشود، هیچ اقدام اجتماعی برای رفع آن به عمل نخواهد آمد. رسانههای جمعی - روزنامهها، مجلات، رادیو و تلویزیون - نقش مهمی در فراهم کردن زمینهی اقدام اجتماعی بازی میکنند: با جلب توجه به اقدامات جالب گروههای ستمدیده، آگاهی عمومی را از مشکلات بالا میبرند.
2- «مشکلات اجتماعی شامل وجود تفاوتی ناخوشایند میان آرمانهای اجتماعی و واقعیت اجتماعی است.» همهی مشکلات اجتماعی بر آگاهی گسترده از تفاوت موجود میان «آرمان» (آنچه باید باشد) و «واقعیت» (آنچه هست) مبتنی هستند. آرمانهای هر جامعهای از ارزشها و نگرشهای اعضای آن سرچشمه میگیرد. «ارزشها» همان نظرات مشترک در خصوص وضع مطلوب است؛ مانند اعتقاد به آزادی عقیده، درستکاری دولتمردان، یا فرصت برابر برای همه. «نگرش» ها هم عبارت است از تمایل علیه گروه قومی خاصی یا نظری همدردانه در مورد مادران شاغل.
طبیعتاً ارزشها و نگرشها به مرور زمان در جوامع مختلف و در میان گروهها و افراد مختلف هر جامعه در یک زمان خاص تغییر زیادی میکند. از طرفی، چون ارزشها و نگرشها دائماً متغیر است، اختلاف میان آرمانهای خاص اجتماعی و واقعیتهای خاص اجتماعی نیز تغییر میکند. گاهی این اختلاف زیاد و گاهی کم میشود و درنتیجه مشکلات اجتماعی جدیدی پدید میآید و مشکلات قبلی از بین میرود. مشکل اجتماعی آلودگی محیط، نمونهای از کمکی است که تغییر ارزشها و نگرشها به شناسایی مشکل اجتماعی «جدید» میکند. در آمریکا همه با مشکل آلودگی آشنا هستند: دویست سال است که آن را یکی از ویژگیهای چهرهی کشور تلقی کردهاند. اما اخیراً آرمانهای اجتماعی بسرعت بر واقعیت اجتماعی پیشی گرفته است. آمریکائیان اکنون با تأسف از آلودگی محیط زیست آگاهند و در قبال کسانی که محیط را آلوده میکنند نگرشی بسیار نامطلوب دارند. در نتیجه، آلودگی که تا ده سال پیش چندان مورد توجه جامعهشناسان یا عموم مردم نبود، اکنون از مشکلات وخیم اجتماعی محسوب میشود.
از طرف دیگر، برخی از اوضاع اجتماعی که تا چند دهه قبل مشکلات بزرگی تلقی میشدند، اکنون از اهمیت آنها کاسته شده است؛ نه به این دلیل که واقعیت فرق کرده، بلکه به این دلیل که آرمانها با واقعیت سازگاری یافتهاند. برای مثال، رابطه غیرمشروع قبل از ازدواج در دههی 1940 و 1950 در آمریکا مشکلی عمده محسوب میشد. با وجود این در دههی 1970 ارزشهای مربوط به رفتار جنسی سستتر شده و نگرشها در قبال رابطه قبل از ازدواج بسیار سهل گیرانهتر شده است. اختلاف میان واقعیت و آرمانها کمتر شده و این موضوع دیگر در سطحی وسیع مشکل اجتماعی عمدهای محسوب نمیشود.
3- «مشکلات اجتماعی را باید تعداد زیادی از مردم مشکل تلقی کنند.» هر قدر هم وضعی اجتماعی برای عدهای معدود نامطلوب به نظر برسد، نمیتوان آن را مشکلی اجتماعی به حساب آورد تا اینکه تعداد زیادی از مردم (معمولاً شامل افراد دارای قدرت و نفوذ) آن را مشکل اجتماعی تلقی کنند. برای مثال «هتک حرمت» روز تعطیل «سَبت» [شنبهی یهودیان و یکشنبه مسیحیان] بر اثر انجام ورزشها و فعالیتهای بازرگانی روز یکشنبه به طور کلی در آمریکا مشکلی اجتماعی محسوب نمیشود. با اینکه این کار برای بعضیها تنفرآمیز است، تعداد و قدرت آنان آن قدر نیست که بتوانند گله مندی خود را به طور وسیع بشناسانند.
هر چند یک فرد خیلی با نفوذ - مثلاً رئیس جمهور یا پاپ - میتواند با یک سخنرانی مشکل اجتماعی «جدیدی» فرا روی عدهای از مردم قرار دهد، بیشتر مشکلات اجتماعی به آهستگی در اذهان مردم جا میافتند. عمدتاً بر اثر تلاشهای نهضتهای اجتماعی که برای جلب توجه مردم به وضع اجتماعی خاصی مبارزه میکنند، بتدریج تعداد بیشتری از مردم وضع مورد نظر را نامطلوب تلقی میکنند.
4- «مردم باید مشکلات اجتماعی را از راه اقدام جمعی قابل حل بدانند.» وضع اجتماعی که به اعتقاد مردم قابل حل نباشد مشکل اجتماعی تلقی نمیگردد. همه جوامع گرفتار اوضاعی هستند که انها را نامطلوب میدانند، مانند قحطی، بیماری یا جنگ، اما اگر مردم وضعی را جزئی از نظم طبیعت بدانند - مثلاً به عنوان ویژگی قهری حیات خاکی، کار خدا یا پیامد قهری طبیعت انسانی - هیچ تلاشی برای غلبهی بر آن صورت نمیگیرد. فقط زمانی که مردم معتقد باشند که میتوانند وضعی را بهبود ببخشند، آن وضع به مشکلی اجتماعی تبدیل میشود.
بسیاری از مشکلات اجتماعی کنونی در گذشته جزو اوضاع لاینحل محسوب میشد. برای مثال بیماریهای روانی را به نقص اخلاقی یا جن زدگی نسبت میدادند. امروزه اعتقاد عمومی بر آن است که دست کم برخی از اختلالات روانی ناشی از فشارهای اجتماعی است و لذا اختلال روانی مشکلی اجتماعی محسوب میشود که میتوان با اقدام اجتماعی با آن مواجه شد.
اقدام جمعی میتواند شکلهای متعددی به خود بگیرد. در موارد حاد، ممکن است به صورت تظاهرات بزرگ عمومی، عملیات تروریستی یا حتی انقلاب جلوه کند. اما معمولتر آن است که اقدام جمعی به صورت تلاش گروههای فشار برای آگاه ساختن مردم از مسائل مورد نظر و ترغیب مقامات مسؤول به ایجاد تغییرات لازم خود را نشان میدهد. تلاش برای حل مشکلات اجتماعی بندرت بر راهبردی واحد مبتنی است، اما اقدام قانونی اغلب عنصری بسیار مهم در این فرایند است.
منابع مشکلات اجتماعی
مشکلات اجتماعی از یک تا سه منبع سرچشمه میگیرد: بی سامانی اجتماعی، تضاد اجتماعی و انحراف اجتماعی.بی سامانی اجتماعی
برخی از جامعهشناسان، بخصوص آن عده که دارای نگرش کارکردگرا هستند جامعه را نظامی سامان یافته تلقی میکنند که اجزای آن با الگویی منسجم یکپارچه شده است. مشکلات اجتماعی زمانی به وجود میآید که نظام اجتماعی یا بخشی از آن بی سامان میشود و در نتیجه کل نظام کاراییاش کم میگردد. در شرایط بی سامانی اجتماعی، تأثیر هنجارهای اجتماعی بر برخی گروهها ممکن است تضعیف گردد، نهادهای اجتماعی ممکن است بی ثبات شود، یا برخی مشکلات شخصی، مانند اعتیاد، ممکن است گسترش یابد.بی سامانی اجتماعی ممکن است علل متعددی داشته باشد. ممکن است هنجارهای اجتماعی به علت ناقص بودن یا متناقض بودن الگوهای جامعه پذیری از هم بپاشد. ممکن است جامعه به صورتی نامناسب با محیط فیزیکی در حال تغییر خود برخورد کند. ممکن است ساختار اجتماعی طوری باشد که بسیاری از مردم، مانند زنان یا اعضای گروههای اقلیت، خودسرانه از دستیابی به اهداف خود محروم گردند. اما علت اساسی اکثر اختلالات اجتماعی تغییر اجتماعی سریع است. تغییر آهسته در هر کدام از اجزای جامعه باعث میشود کل نظام به آهستگی برای تطبیق با آن تغییر سازگاری یابد. اگر تغییر در بعضی از حوزههای اجتماعی سریعتر از حوزههای دیگر باشد، سازگاری نظام جامعه مختل میگردد. مهیجترین نمونههای بی سامانی اجتماعی ناشی از تغییر اجتماعی سریع زمانی رخ میدهد که فن آوری مدرن در منطقهای توسعه نیافته از جهان عرضه گردد. در یک فرهنگ غیرصنعتی سنتی، که تا چندین نسل تقریباً بی تغییر مانده است، تأثیر ناگهانی نوسازی خردکننده است. فرهنگ موجود بندرت میتواند با شرایط تغییر یافته سازگار شود و نابسامانی شدید اجتماعی معمولاً از عواقب ناخوشایند آن است.
حتی در جامعه معاصر آمریکا نامتعادل بودن سرعت تغییر، نابسامانی اجتماعی زیادی ایجاد میکند. برای مثال، صنعتی شدن خیلی سریعتر از عرضهی نظارتهای دولت، بر آلودگی ناشی از صنایع پیش رفته است - و لذا مشکلی اجتماعی به وجود آمده است. نمونهای دیگر اینکه، توسعهی سیستم شاهراهها به مردم امکان داده تا در حومه شهرها زندگی کنند و به محل کار خود در شهرها رفت و آمد نمایند. نتیجه این بوده که طبقات متوسط از شهرهای مرکزی گریختهاند و مالیات بر درآمد آنان حومههای شهر را غنی ساخته است. این مهاجرت به تباهی حومه شهرها، که در اکثر شهرهای بزرگ آمریکا دیده میشود، کمک کرده است.
تضاد اجتماعی
با اینکه ممکن است جوامع، نظامهایی منسجم و یکپارچه به نظر آیند، جوامع پیچیدهی مدرن از گروههای متعدد مختلف با ارزشها، نگرشها و شرایط زندگی متفاوت تشکیل شده است. ناسازگاری اساسی میان یک گروه نژادی و گروهی دیگر، میان ثروتمندان و فقرا، میان معتقدان به یک دیدگاه سیاسی و معتقدان به دیدگاهی دیگر و غیره مشکلات اجتماعی به وجود میآورد.ممکن است برخی مشکلات اجتماعی بر اثر اعمال گروههای خاصی که به نفع خود کار میکنند ایجاد یا تشدید شود. برای مثال، آلودگی محیط زیست در آمریکا بسیار بیشتر از حد مجاز است؛ زیرا شرکتهای قدرتمند از رهگذر فرآیندهای تولید صنعتی که ایجاد آلودگی میکنند، سودهای کلانی کسب میکنند یا با اجتناب از رعایت اقدامات ضدآلودگی مبالغ هنگفتی صرفه جویی مینمایند. از طرفی، به رغم پذیرفتن خطراتی که سیگار کشیدن برای سلامت انسان ایجاد میکند، تولید کنندگان سیگار برای جلوگیری از تصویب قوانین ضد دخانیات مبارزه کردهاند.
افراد دارای سمتهای متفاوت اجتماعی به صورتی متفاوت جامعه پذیر میشوند و لذا به صورتهای مختلفی گرفتار مشکلات اجتماعی میگردند و این وضع در بردارندهی تضاد بالقوه است. این خطر از آنجا تشدید میشود که در جامعهای که بسرعت در حال تغییر است، ممکن است آرمانها نیز بسرعت تغییر کند. گروهی که مدتهای مدید در مقابل تبعیض منفعل بوده است (مانند سیاهپوستان، چیکانوها - آمریکاییهای مکزیکی تبار - سرخ پوستان، همجنسگرایان یا زنان) ممکن است در مدت چند سال به این نتیجه برسند که محرومیت آنان از بی عدالتی اجتماعی ناشی میشود، نه از شرایط تغییرناپذیر - و مشکل اجتماعی جدیدی پدید میآید.
یکی از علتهای مهم تضاد در آمریکا نابرابری دسترسی به قدرت و ثروت است. تعداد نسبتاً اندک کسانی که سمتهای قدرتمند را در دولت و صنایع در دست دارند، در مقایسه با دیگران برای تبیین مشکلات اجتماعی، مشخص ساختن اینکه کدام مشکلات اجتماعی قابل حل هستند و تصمیم گیری در مورد راهکارها نفوذ خیلی بیشتری دارند. اکثر مواضع قدرت در امریکا در دست کسانی است که سفیدپوست، مرد، میانسال، ثروتمند، پروتستان و دارای پیشینهی انگلوساکسون هستند. آنان مانند هر گروه دیگری درستی نظرات خود را بدیهی فرضی میکنند و به منافع خود اولویت میدهند. اما منافع آنان غالباً با منافع گروههای پایینتر تضاد پیدا میکند و در نتیجه ممکن است این گروهها رنجیده و ناراضی شوند.
انحراف اجتماعی
بسیاری از مشکلات اجتماعی ناشی از انحراف است که عبارت است از رفتاری که با هنجارهای اجتماعی اختلاف زیادی دارد. انحراف به این دلیل ممکن است به مشکلی اجتماعی تبدیل شود که بیشتر مردم که هنجارهای غالب جامعه را پذیرفتهاند، رفتار انحرافی را زشت و تهدیدآمیز تلقی میکنند - توهین به ارزشهای خود و حتی تهدیدی علیه جامعه. مردم معمولاً دیدگاهی قوم پرستانه در قبال انحراف دارند و درستی هنجارها و معیارهای خود را بدیهی فرض میکنند و گمان میکنند منحرفان «عیبی» دارند.اشکال این دیدگاه این است که رفتاری که در زمینهای خاص منحرف به نظر میآید ممکن است در زمینهای (محیطی) دیگر کاملاً مناسب باشد. هر کس از دیدگاه دیگری منحرف به حساب میآید. لذا جامعهشناسان دیدگاهی تقریباً نسبیت گرایانه در قبال انحراف، اختیار میکنند. آنان از این اصطلاح به صورتی خنثی برای اشاره به رفتاری استفاده میکنند که از انتظارات اجتماعی انحراف دارد، بی آنکه تلویحاً در مورد اینکه آن رفتار «درست» یا «نادرست» است قضاوتی اخلاقی به عمل آورند.
جامعهشناس میداند که انحراف را میتوان از دیدگاههایی مختلف مورد بررسی قرار داد. برای مثال، دیدگاه فرهنگ غالب در قبال مصرف ماری جوانا این است که مشکلی اجتماعی است که عامل آن معتادان منحرف هستند. اما از دیدگاه مصرف کنندگان ماری جوانا، مشکل اجتماعی این است که دیگران آنان را مشکل تلقی کردهاند. در قرن گذشته مورمونهای ایالت یوتا رسماً به چند همسری اقدام میکردند. از نظر بقیهی افراد جامعه این انحراف از هنجار اجتماعی تک همسری یک مشکل اجتماعی وخیم بود؛ اما از نظر خود مورمونها مشکل واقعی اجتماعی، نگرش بقیه افراد جامعه در قبال ساختار خانوادگی آنان است.
دیدگاه نسبیت گرایانه در قبال انحراف را نمیتوان اغراق آمیز کرد. با اینکه جامعهشناسان اغلب دیدگاه گروه منحرف خاصی را میپسندند و حتی از آن حمایت میکنند، همه قبول دارند که برخی شکلهای رفتار انحرافی - از جمله جنایت خشونت آمیز - مشکلات وخیم اجتماعی هستند که قابل تحمل نیستند.
قطعه وصفی در آغاز پیشگفتار این کتاب بیانگر سه مشکل اجتماعی فرا روی آمریکا در سال 1970 است: زیادی جمعیت، فقر و جنایت. هر کدام از این مشکلات علل متعددی دارد. اما زیادی جمعیت، عمدتاً مشکلی ناشی از نابسامانی اجتماعی، فقر، عمدتاً ناشی از تضاد اجتماعی و جرم و جنایت، عمدتاً ناشی از انحراف اجتماعی است. اکنون دیدگاه جامعه شناختی را با این سه مشکل عمدهی اجتماعی منطبق میکنیم و به بررسی نحوهی کمک جامعهشناسی به حل آنها میپردازیم.
زیادی جمعیت
در حال حاضر نزدیک به نصف جمعیت جهان دچار سوء تغذیه هستند و سالی ده میلیون نفر از این تعداد جان خود را از دست میدهند. تعداد افراد دچار کمبود تغذیه بسرعت در حال افزایش است و تا پایان قرن بیستم میزان مرگ ناشی از قحطی احتمالاً به دهها میلیون نفر در سال خواهد رسید.علت گرسنگی این جمعیت، این مشکل است که جمعیت جهان با سرعتی بی سابقه در تاریخ در حال افزایش است: در هر 35 سال عملاً دو برابر میشود. در واقع، از هر بیست نفری که تاکنون به دنیا آمده، اکنون یک نفر زنده است؛ و اگر سرعت فعلی افزایش جمعیت ادامه یابد، در مدتی کمتر از 1000 سال به ازای هر یارد مربع از مساحت زمین، از جمله کف اقیانوسها، یک صد نفر در قید حیات خواهد بود. بدیهی است ناتوانی کرهی زمین در تأمین غذای چنین جمعیتی خیلی پیشتر از آن زمان به صورتی فاجعهآمیز به رشد جمعیت خاتمه خواهد داد.
«زیادی جمعیت وضعیتی است که زمانی به وجود میآید که اندازهی جمعیت از ذخیره منابع لازم برای تغذیه معقول آن جمعیت بیشتر باشد» زیادی جمعیت از مشکلات «بی سامانی اجتماعی» است؛ زیرا اندازهی جمعیت تناسبی با وسایل تأمین معیشت ندارد.
رشد سریع جمعیت را بسیاری از جامعهشناسان وخیمترین مشکل فراروی جهان امروز میدانند. در صورتی که رشد جمعیت کنترل نگردد، قطعاً کل شیوهی زندگی ما دستخوش تغییرات ناخوشایندی خواهد شد.
منبع مقاله :
درسلر، دیوید؛ ویلیس، ویلیام ام؛ (1388)، جامعه شناسی «بررسی تعامل انسانها»، ترجمهی مهرداد هوشمند، غلامرضا رشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول