نویسندگان: دیوید درسلر و ویلیام ویلیس
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
عناصر جمعیت شناسی
جمعیت شناسایی را به مطالعهی اندازه، ترکیب، پراکندگی و میزان رشد جمعیتها تعریف میکنیم. جامعهشناسان با استفاده از روشهای جمعیت شناختی قادرند پویایی رشد سریع را درک کنند: چگونه شکل گرفت، چه عاملی بر آن تأثیر میگذارد، و گرایشهای آینده را چگونه میتوان پیش بینی و هدایت کرد؟دو عامل مهم مؤثر بر رشد جمعیت عبارت است از میزان موالید و میزان مرگ و میر. این دو میزان معمولاً بر حسب مقادیر آماری ساده بیان میشود: «میزان موالید» تعداد تولدها در هر هزار نفر از جمعیت در یک سال است. «میزان مرگ و میر» تعداد مرگهایی است که در هر هزار نفر از جمعیت در هر سال رخ میدهد.
«میزان رشد» جمعیت، یعنی تعداد موالید، منهای تعداد مرگ و میر که معمولاً به صورت درصدی سالانه ذکر میشود.
وقتی این مقادیر در مورد کشوری خاص به کار میرود، تصویر مطلوبی از خصوصیات جمعیتی آن به دست میآید. برای مثال میزان موالید هند در سال 1973، 42 در هزار، میزان مرگ و میر آن 17 در هزار و رشد سالانهی جمعیت آن 2/5 درصد (25 در هزار) بود. برعکس، میزان موالید در آمریکا نسبتاً پایین و برابر با 15/6، میزان مرگ و میر آن 9/4 و میزان رشد جمعیت آن فقط 0/8 درصد بود. رشد جمعیت در برخی از مناطق اروپا عملاً منفی است، یعنی جمعیت آنها به جای افزایش، رو به کاهش است. به طور کلی میزان موالید در کشورهای صنعتی جهان پایین است، در صورتی که این میزان در کشورهای آسیا، آفریقا، و آمریکای لاتین بسیار بالاست.
مفهومی مفید در تحلیل رشد جمعیت، مفهوم «زمان دو برابر شدن» است - تعداد سالهای لازم برای دو برابر شدن هر جمعیتی. تا سالهای اخیر، زمان دو برابر شدن، قرنها به طول میکشید، اما امروزه در طول عمر شخص ممکن است عملی شود. دو هزار سال پیش جمعیت جهان حدود 250 میلیون نفر بود. یک هزار سال پیش به 300 میلیون رسید. اما تا سال 1650 جمعیت جهان به 500 میلیون نفر تا سال 1850 به یک میلیارد نفر و تا سال 1930 به دو میلیارد نفر بالغ گردید. رقم دو برابر شده فعلی یعنی چهار میلیارد تقریباً در مدت 50 سال صورت گرفته است. تا آخر قرن بیستم جمعیت جهان تقریباً به هفت میلیارد نفر بالغ خواهد شد.
علت افزایش جمعیت با این سرعت سرسام آور چیست؟ علت اصلی آن تغییر شدید نسبت مولید به مرگ و میر است. ما در کنترل میزان مرگ و میر موفق بودهایم، اما جوامع سراسر جهان در نتیجه بشدت نابسامان شدهاند. در عصر مفرغ طول متوسط عمر انسانها تقریباً 18 سال بود. در امپراتوری روم این رقم 25 تا 30 سال بود. تا آغاز قرن بیستم متوسط طول عمر 40 سال بود و در آمریکا امروزه این رقم تقریباً به 75 سال رسیده است. در کشورهای در حال توسعه، میزان مرگ و میر بر اثر کاربرد شیوههای جدید درمانی بشدت کاهش یافته، اما میزان موالید همچنان بسیار بالاست. در این کشورها میزان موالید به طور سنتی همیشه بالا بوده است؛ زیرا تعداد زیادی از کودکان در سنین نوزادی میمردند و تعداد زیادی موالید صرفاً برای حفظ اندازهی جمعیت ضروری بود. اما اکنون که میزان مرگ و میر بشدت کاهش یافته، بالا بودن میزان موالید باعث انفجار جمعیت شده است.
عامل دیگر رشد سریع جمعیت عاملی است که از لحاظ ریاضی ساده است، هر چند به سادگی نادیده گرفته میشود. اگر جمعیتی ده هزار نفره سالی 3 درصد رشد کند، در مدت ده سال به میزان 34 درصد رشد کرده یعنی تقریباً به 13400 نفر افزایش خواهد یافت. البته دلیل دیگر آن این است که میزان افزایش سالانه سه درصد کل همه جمعیت اولیه نیست، بلکه سه درصد تعداد کل «جدید» جمعیت است. لذا جمعیتی که درصد رشد آن سه درصد است در مدت فقط 23 سال دو برابر خواهد شد. حتی اگر میزان رشد یک درصد باشد - که اندکی کمتر از میزان رشد فعلی آمریکاست - جمعیت در مدت 70 سال دو برابر میشود. نتیجه میگیریم که رشد جمعیت را نمیتوان به صورت ناگهانی، یعنی آن طور که اتومبیلی را که با سرعت زیاد حرکت میکند با ترمز کردن متوقف میکنیم، متوقف کرد. حتی اگر از این مرحله به بعد قرار بود که والدین فقط آن قدر بچه دار شوند که نسل خود را جایگزین کنند، قبل از توقف رشد جمعیت همهی فرزندانی که هنوز پدر و مادر نشدهاند، بچههای خود را به دنیا آورده بودند. این واقعیت مشکل رشد جمعیت را اضطراریتر میکند؛ زیرا هر چه دست روی دست بگذاریم، وضع بدتر میشود. هم اکنون از هر بیست کودکی که در کشورهای در حال توسعه متولد میشود، ده نفر بر اثر گرسنگی یا سوء تغذیه میمیرند. با وجود این، هر سال هفتاد میلیون نفر عمدتاً در کشورهای در حال توسعه، که درآمد سرانه آنها اغلب کمتر از صد دلار در سال است. به جمعیت جهان افزوده میشود. بسیار نامحتمل است که این کشورها هرگز بتوانند به سطح زندگی آمریکائیان برسند: کرهی زمین آن قدر منابع ندارد که تغذیهی جمعیتهای کلان را با مقدار مصرف فعلی امریکائیان تأمین کند.
فرآیند انتقال جمعیت
وضع فعلی ناخوشایند به نظر میرسد، اما تحلیل جمعیتی اندکی امید بخش است. قبلاً خاطرنشان کردیم که میزان رشد جمعیت در کشورهای توسعه یافتهی جهان بسیار کمتر از کشورهای در حال توسعه است. در مراحل اولیهی روند صنعتی شدن، کشورهای توسعه یافته نیز دستخوش انفجار جمعیت شدند. اما با پیشرفت صنعتی شدن، رشد جمعیت به صورت یکنواخت در آمده است. علت چیست؟ و آیا احتمال دارد همین الگو در کشورهای پرجمعیت در حال توسعه تکرار گردد؟جمعیت شناسان نظریهی «انتقال جمعیتی» را مطرح ساختهاند: یعنی اینکه میزان رشد جمعیت بر اثر آگاهی جامعه از مشکلات زیادی جمعیت و معایب خانوادهی پرفرزند تثبیت میشود. براساس این نظریه مردم معمولاً تا حدی که فکر میکنند فرزند نیاز دارند و میتوانند مخارج آنها را تأمین کنند و با توجه به شرایط فعلی و آیندهی جامعه خود، مایلند بچه دار شوند. میزان بالای رشد جمعیت در کشورهای در حال توسعه، براساس این نظریه، ناشی از این است که نگرشهای مردم هنوز با شرایط فعلی آنان، که بر اثر نوسازی سریعاً تغییر کرده، منطبق نگردیده است.
البته نظریهی انتقال جمعیتی قانونی اثبات شده نیست، بلکه صرفاً تعمیمی مبتنی بر الگوهای تاریخی است. نمیتوان در مورد تمام عواملی که مسبب انتقال جمعیتی در کشورهای توسعه یافته بوده یا در این مورد که همین عواملی در کشورهای در حال توسعه در خلال صنعتی شدن به همان صورت عمل خواهد کرد کاملاً مطمئن بود. و حتی اگر کشورهای در حال توسعه در مدتی نسبتاً سریع وارد مرحله انتقال جمعیتی شوند، باز هم دهها سال طول میکشد تا نیروی محرک رشد جمعیت کاهش یابد. در آن مرحله جمعیت جهان، حتی اگر ثابت مانده باشد، ممکن است به قدری زیاد باشد که کرهی زمین برای تأمین غذای همه آنها منابع کافی نداشته باشد.
آیا آمریکا با مشکل جمعیتی روبروست؟
تا اینجا بحث ما عمدتاً بر مشکلات جهان متمرکز بوده است. آمریکا دارای یکی از کمترین میزانهای رشد جمعیت در جهان است. آیا این موضوع به این معناست که آمریکا مشکل جمعیتی ندارد؟در سال 1970، کنگره «کمیسیون رشد جمعیت فزآیندهی آمریکا» را تشکیل داد تا همین موضوع را تحت بررسی قرار دهد. جواب بدیهی بود. آمریکا واقعاً مشکل دارد، هر چند این مشکل به اندازهی مشکل سایر کشورها وخیم نیست؛ و این مشکل نیازمند توجه فوری است. رشد جمعیت در آمریکا دارای آثار نامطلوب اجتماعی متعددی است. از جمله میتوان به آثار زیر اشاره کرد:
فشار بر بازارهای کار:
اگر جمعیت با سرعتی رشد کند که اقتصاد نتواند همگام با آن توسعه یابد، قهراً بیکاری به دنبال خواهد داشت. در دههی 1970 مشکل بیکاری بسیار جدی است (هرچند این مشکل فقط ناشی از افزایش جمعیت نیست.)افزایش میزان جرم و جنایت:
میزان جرم و جنایت در هر کشوری ارتباط نزدیکی با ساختار جمعیتی آن دارد. آمار نشان داده است که میزان جرم و جنایت در میان افراد 15 تا 25 ساله بیشتر است. لذا در جامعهای که رشد جمعیت آن و در نتیجه تعداد جوانان آن بالاست، احتمال دارد میزان جرم و جنایت در آن بیشتر باشد.فشار بر کالاها و خدمات:
هرچه جمعیت بیشتر باشد، باید کالا و خدمات بیشتری عرضه گردد. کمبود تسهیلاتی چون مسکن، ممکن است وخیم گردد، همان طور که در بسیاری از مناطق شهری رخ داده است. منابع باید به مقدار اندک در میان تعداد زیادی از مردم تقسیم شود، به جای آنکه آنها را بر بهبود فرصتها و سطح زندگی جمعیتی کمتر متمرکز کرد.ازدحام جمعیت:
هرچه جمعیت بیشتر شود، زیستگاهها شلوغتر میشود. جمعیتهای ساکن در مناطق شهری توسعه مییابد و تعداد بیشتری از مردم در فضایی محدود زندگی میکنند. شواهدی موجود است حاکی از آنکه ازدحام جمعیت ممکن است یکی از علل برخی از شکلهای رفتار بیمارگونه در انسانها باشد.کاهش منابع:
آمریکا تاکنون عواقب کمبود انرژی را تجربه کرده است. مناطق زیبای طبیعی بر اثر استخراج نواری معادن و تهیه الوار تخریب شده است. در بسیاری از نقاط کشور، آب کم کم تبدیل به منبعی کمیاب میشود. هم اکنون در سطح جهان کمبود بسیاری از مواد اولیهی حیاتی مورد نیاز صنایع آمریکا دیده میشود.آلودگی:
افزایش جمعیت، افزایش آلودگی را هم به دنبال دارد، بخصوص در کشوری مثل آمریکا، بالا بودن سطح زندگی به ازای هر شخص محصولات زاید بیشتری تولید میکند - دود اتومبیل بیشتر، فضولات صنعتی بیشتر در هوا و آب، دود و مهدود بیشتر، زباله بیشتر در بزرگراهها و تعداد بیشتری محل دفن زباله.مشکل جمعیتی آمریکا، وجودی مجزا از مشکل سایر کشورهای جهان ندارد. همهی کشورها به هم وابستهاند، و بسیاری از کشورهای دیگر نیازهای غذایی خود را از آمریکا تأمین میکنند که معمولا دارای مازاد سالانهی محصولات کشاورزی است.
اگر خودمان به این موادغذایی نیاز داشته باشیم و آن را برای خود نگه داریم، میلیونها نفر از مردم واقعاً از گرسنگی خواهند مرد. از این گذشته، باید به خاطر داشته باشیم که آمریکا آنقدر از منابع جهان استفاده میکند که یک کودک آمریکایی، به تعبیری جهانی، نمایندهی فاجعهای زیست بومی است. این کودک در عمر خود بیشتر از سی کودکی که در یک کشور فقیر آسیایی متولد میشوند از منابع جهان استفاده میکند. ما آمریکائیان که جمعیتمان فقط شش درصد جمعیت جهان است، 35 درصد انرژی و منابع جهان را مصرف میکنیم. حتی با توجه به رشد جمعیتی ناچیز کنونی که داریم، در مدت یکصد سال جمعیتمان به بیش از 420 میلیون نفر خواهد رسید. اثر این مقدار جمعیت بر بقیهی جوامع بشری و محیط زیست جهان، عظیم خواهد بود.
رویارویی با مشکل جمعیت
مشکل جمعیت به قدری عظیم است که حل آن تقریباً ناممکن به نظر میرسد؛ با وجود این باید کاری کرد. تحلیل دقیق علمی موضوع، دو رویکرد اصلی را مطرح میکند که هدف هردو فراهم آوردن انتقال جمعیتی سریع در کشورهای در حال توسعه و رساندن رشد جمعیت جهان به صفر است.رویکرد اول، رویکردی کاملاً عملی است: اطلاعات مربوط به کنترل موالید باید در اختیار عموم قرار گیرد. اکنون راههای متعددی برای جلوگیری از بارداری وجود دارد و وسایل جلوگیری از بارداری را باید با هزینه کم تولید کرد و به آسانی در اختیار تعداد زیادی از مردم قرار داد.
رویکرد دوم، بسیار دشوارتر است: مردم را باید برای استفاده از وسایل ضد بارداری ترغیب نمود. در گذشته بسیاری از کشورها - بخصوص هند، برنامههای دقیق کنترل موالید را به اجرا درآوردهاند، اما تأثیر ناچیزی بر میزان موالید داشته است. علت این نتیجه به عقیده جامعهشناسان این است که نگرشها و ارزشهای مورد اعتقاد مردم طوری است که مایل نیستند اندازهی خانوادهی خود را محدود کنند. نگرشها در قبال محدود ساختن اندازهی خانواده با واقعیتهای زیادی جمعیت در تضاد است.
دلایل عدم تمایل به محدود ساختن اندازهی خانواده متعدد است. مهمترین دلیل این است که در سرتاسر تاریخ، خانوادهی پرفرزند و افزایش جمعیت برای جامعه مفید تلقی شده است. رسوم اجتماعی همه کشورهای جهان بر ازدواج بموقع تأکید میکنند، تعداد زیاد فرزند را سرمایهای اقتصادی محسوب مینماید و بر نقش خانگی مادر به عنوان مولد و مربی کودک تأکید میکند. دخالت در حق انتخاب والدین در مسأله اندازهی خانوادهی خود، دخالت در امور خصوصی تلقی و در مقابل آن مقاومت نشان داده میشود.
دلیل دیگر برای اکراه در محدود کردن اندازهی خانواده این است که بسیاری از کشورها و گروهها معتقدند که نیروی نظامی آنها یا نفوذ آنها به خاطر زیادی جمعیت تقویت میشود. این اعتقاد بخصوص در مورد کشورهای در حال توسعه صدق میکند. اما حتی در ایالات متحد، آمریکا نمایندگان برخی از گروههای اقلیت استدلال کردهاند که اگر بخش بیشتری از جمعیت کل کشور را تشکیل دهند، قدرتشان بیشتر میشود و در نتیجه قادر خواهند بود در مقابل تبعیض بهتر مقاومت کنند.
یک دلیل دیگر هم برای مقاومت در برابر کنترل موالید، نفوذ و تأثیر برخی ارزشهای مذهبی است. بسیاری از ادیان، بخصوص مذهب کاتولیک روم، معمولاً با کنترل موالید یا محدود کردن تعداد فرزندان مخالفند. انجیل مردم را به داشتن فرزند زیاد و بارور بودن و زیاد شدن ترغیب میکند.
سرانجام اینکه هنوز مردم و دولتها به آسانی مشکل جمعیت را بکلی نادیده میگیرند. اثرات رشد مفید جمعیت به صراحت بیان نمیشود. این اثرات برعکس به اسم فقر، جنایت، بیماری، بی سوادی یا سایر مشکلات اجتماعی که مشخصتر هستند و راحتتر تعریف میشوند و در کوتاه مدت بهتر قابل کنترل هستند، ذکر میشوند. مردم با نگرانی خود از بابت این مشکلات فوری و جدی ممکن است نتوانند رابطهی میان آنها و چیزی دور از ذهن چون گرایشهای جمعیتی جهان را درک کنند.
تحلیل جامعه شناختی نشان داده که یکی از اهداف عمدهی خط مشی اجتماعی در خصوص مشکل رشد جمعیت - هم در آمریکا و هم در کشورهای دیگر - باید ایجاد تغییر در نگرشها و ایجاد انگیزه برای مردم جهت محدود کردن اندازهی خانواده باشد. مردم باید از مشکلات شخصی ناشی از فرزند زیاد آگاه بشوند. باید برای آنان انگیزه فراهم کرد: انگیزههای مثبت، مانند پاداش به ازای عقیم سازی خود بعد از تولد دو فرزند؛ یا انگیزههای منفی، مانند تحمیل نوعی مالیات بر فرزندان دوم به بعد.
هدف نهایی باید تغییر هنجارها و آرمانهای اجتماعی به صورتی باشد که مردم به طور کلی خانواده پرفرزند را نامطلوب بدانند. بدین ترتیب، آرمانهای اجتماعی و واقعیتهای اجتماعی الگویی منسجم و یکپارچه تلقی میشود و ممکن است راه حلی برای مشکل جمعیت فراهم شود.
منبع مقاله :
درسلر، دیوید؛ ویلیس، ویلیام ام؛ (1388)، جامعه شناسی «بررسی تعامل انسانها»، ترجمهی مهرداد هوشمند، غلامرضا رشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول