نویسنده: دان الویوس
مترجم: نادر باقری
مترجم: نادر باقری
چه نوع شرایط تربیتی موجب پرخاشگری در کودکان میشود؟
با توجه به این که ویژگی مشخص مرتکب قلدری، براساس وجود الگوی واکنشی پرخاشگری که به صورت بروز رفتار پرخاشگرانه در بسیاری از موقعیتهای متفاوت میباشد، بررسی این سؤال را بسیار مهم میسازد: که چه نوع شیوههای تربیتی یا دیگر شرایط دوران کودکی موجب رشد الگوی واکنشی پرخاشگرانه در کودک میگردد؟به طور خلاصه، چهار عامل یافت شده است که میتواند بسیار مهم باشد به خصوص که این عوامل براساس تحقیقاتی است که بر روی پسران انجام شده است: (ببینید: الویوس 1980، لئوبر و استاوتامر، لئومر، 1986). اول، نگرش عاطفی اساسی والدین در مراقبتهای اولیه (بیش از همه مادر) در رابطه با پسران بسیار مهم است، به خصوص نگرش عاطفی مربوط به سالهای اولیه زدگی کودک. نگرش منفی عاطفی اولیه، موجب کاهش محبت اولیه و ایجاد چالش در رابطه مادر و کودک میشود و احتمال این که در آینده این کودک پرخاشگر شده و با دیگران مخالفت و خصومتورزی نماید، به طور روشن افزایش مییابد.
دومین عامل مهم مربوط به میزان آسانگیری و تقویت رفتار پرخاشگرانه در مراقبتهای اولیه کودک از سوی مراقبت کننده است. اگر به طور کلی مراقبت کودک با شیوه آسانگیری بدون صبر و تحمل انجام گرفته و هیچگونه محدودیتی در رابطه با رفتار پرخاشگرانه وی نسبت به همسالان، بزرگسالان، خواهران و برادرانش ایجاد نشود، میزان پرخاشگری کودک احتمالاً افزایش خواهد یافت. میتوانیم این نتایج را بدین صورت بیان کنیم که عشق و مراقبت پایین همراه با آزادی بیشتر در دوران کودکی شرایطی هستند که به شدت در رشد الگوهای رفتاری پرخاشگرانه دخیلاند.
سومین عامل به دست آمده در پرورش کودک، استفاده والدین از میزان بالای الگوهای پرخاشگرانه «ابراز قدرت» (1) از قبیل تنبیه جسمانی، برونریزی عواطف خشونتآمیز میباشد. این یافته این نکته را مورد حمایت قرار میدهد که خشونت موجب خشونت میشود. بسیار مهم است که باید محدودیتهای روشن و قواعد معینی بر رفتار کودک اعمال شود. البته این امر نباید همراه با تنبیه جسمانی و امثال آن باشد و بالاخره این که خلق و مزاج (2) کودک نقش مهمی را در رشد الگوهای پرخاشگرانه ایفا میکند. در یک کودک پرجنبوجوش همراه با خلق زود رنج در مقایسه با یک کودک با خلق معمولی یا کاملاً آرام، با احتمال بسیار بالایی پرخاشگری رشد خواهد کرد. تأثیر این عامل، کمتر از عامل اول و دومی است که در بالا مورد اشاره قرار گرفته است.
اینها یک روند محوری هستند. در موارد خاص عوامل دیگری ممکن است عمده و سببساز باشد و الگوی سببساز ممکن است به صورتی متفاوت ظاهر شود. با ترکیب این نتایج با دیگر یافتههای مربوط به مطالعات شرایط رشدی دوران کودکی، این نتیجهگیری مهم را به دنبال دارد که عشق و درگیری کسانی که مراقب کودک هستند باید با تعریف روشن محدودیتهای رفتاری و بدون تنبیه جسمانی همراه باشد به طوری که بتوان با استفاده از روش تربیتی غیرفیزیکی در مراقبت کودک، سازگاری و استقلال را در وی ایجاد کرد.
این نتیجه هم در مورد پسران و هم دختران صدق نموده و عواملی که توضیح داده شد برای کودکان کمسنتر و جوانتر مهم است. همچنین این امر بسیار اهمیت دارد که کودک وقتی وارد دوره نوجوانی میشود، والدین باید تلاش نمایند فعالیتهای خارج از مدرسه فرزندانشان را با دلایل منطقی مورد نظارت قرار داده و آنچه را که او با دوستانش انجام میدهد نظارت نمایند (پاترسون 1982، پاترسون و اسناوتامر، لئوبر 1984). زمینه رخداد بیشتر رفتارهای نامطلوب و غیرقابل پذیرش قلدری، رفتارهای ضداجتماعی یا بزهکارانه، موقعی فراهم میشود که والدین ندانند که فرزندانشان زمانی که دور از چشم بزرگسالانشان هستند، چه کار میکنند.
عوامل پرورشی که در رشد الگوهای واکنشی پرخاشگرانه مهم است از روابط میان بزرگسالان در خانواده مستقل نیستند، اغلب تعارضات، ناسازگاریها یا جرّ و بحثهای آشکار میان والدین اعم از این که منجر به طلاق بشود یا نه روابط ناامنی را برای کودکان ایجاد خواهد کرد، که مربوط میشوند به استفاده از روشهای نامناسب فرزندپروری (3) که در بالا بحث شد. به هر حال برای جلوگیری از آسیب احتمالی، والدین باید کودک را در تعارضات میان خودشان درگیر نسازند. برخی از مطالعات نشان میدهد موقعی که والدین تعارض خود را در مقابل کودک آشکار نمیکنند کمتر تأثیر منفی بر روی فرزندشان میگذارند تا این که تعارضات خود را در مقابل کودک آشکار کنند (امری (4)، 1982).
همچنین ذکر این نکته جالب است عواملی که در مطالعات پیش گفته شد، با میزان پرخاشگری پسران مرتبط نبوده است. شرایط اقتصادی اجتماعی خانوادگی، شامل میزان درآمد، سطح تحصیلات والدین و خانه مناسب از این قبیل عوامل هستند. بنابراین دانشآموزان پرخاشگر (و غیرپرخاشگر) با یک نسبت مشابه در همه طبقات اجتماعی وجود دارند و این واقعیت در مورد همه دانشآموزان قربانی نیز صدق میکند (الویوس 1978، 1981).
بنابراین نمیتوان این را به عنوان واقعیت پذیرفت که دانشآموزان به سبب فقر شرایط اقتصادی اجتماعی خانوادگی مرتکب قلدری شده و یا قربانی قلدری میشوند.
مطالعهای دیگر نیز رابطه میان شرایط اقتصادی اجتماعی خانوادگی و چهار عامل تربیتی ذکر شده در بالا را نشان نداد (الویوس، 1980). والدین خوب (و نسبتاً خوب) تقریباً در تمام سطوح اقتصادی اجتماعی مشابه است. آن بایستی مورد توجه قرار بگیرد که این روابط ضعیف با شرایط اقتصادی اجتماعی ممکن است ناشی از تجانس نسبی کشورهای اسکاندیناوی در این جنبهها باشد. برهمین اساس احتمال زیادی وجود دارد که مطالعات مربوط به کشورهای دیگر میل آمریکا یا انگلیس همبستگی بالاتری را میان شرایط اقتصادی اجتماعی خانوادگی و مسائل قلدری / قربانی در کودکان را نشان دهد.
هنوز در رابطه با تأثیر شیوههای فرزندپروری در گسترش مسائل قلدری، جزئیات زیادی مورد تحلیل قرار نگرفته و چیز زیادی نشان داده نشده است با این وجود قربانیان منفعل تیپیک، ضعف عشق و مراقبت در دوران کودکی را داشتهاند برای مثال در نتایج ذکر شده در بالا آشکار شد که به طور کلی روابط قربانیان با والدینشان (مادرشان) نسبت به دیگر دانشآموزان وابستهتر است که این امر احتمالاً موجب افزایش اضطراب و ناایمنی در کودک میگردد و زمینه را برای قربانی شدنش در مقابل قلدری افزایش میدهد، مهم این است که والدین کودک خود را در جهت رشد استقلال، اعتماد به نفس بالا و توانایی ابراز خود در میان همسالانش، کمک کنند.
پینوشتها:
1. Power – assertive
2. Temperament
3. Child – rearng
4. Emery
الویوس، دان؛ (1392)، شناخت دنیای کودکان، ترجمهی نادر باقری؛ مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، شرکت بهنشر، چاپ دوم