خوف و رجاء
بیم
ب) درجات بیم: منابع رایج اخلاق اسلامی، «ورع»، «تقوا» و «صدق» را از درجات «خوف» دانسته اند. بدین ترتیب پایین ترین درجه خوف آن است كه باعث شود كه او از ارتكاب ممنوعات و محظورات اخلاقی خودداری نماید. این درجه از «خوف» را «ورع» می نامند.
هرگاه بر قوت و قدرت «خوف»افزوده گردد و باعث شود كه آدمی علاوه بر خودداری از محرمات، از ارتكاب شبهات هم خودداری نماید، به آن «تقوا» گفته می شود. صدق در تقوا به آن است كه حتی از انجام برخی از امور مجاز و مباح بپرهیزد، تا مبادا زمینه ارتكاب حرام را فراهم كنند. و سرانجام آنگاه كه انسان در نتیجه شدت خوف از خداوند سر تا پا آماده خدمت می شود و بیش از نیازش مسكنی نمی سازد و مالی نمی اندوزد و توجهی به مالی كه می داند آن را روزی ترك خواهد نمود، نمی كند و هیچ نَفَسی از نفس های زندگیش را در راه غیر خدا صرف نمی نماید، در حقیقت در وادی «صدق»قدم نهاده است و صاحب چنین مقامی را «صدّیق» می گویند. بنابراین مقام «صدق»، تقوا و ورع را نیز در خود دارد و «تقوا» در بردارنده ورع نیز هست و البته «ورع» نیز عفت را به همراه دارد؛ زیرا عفت چیزی جز خودداری از شهوات نیست؛ ولی عكس آن صادق نیست4 ج) ارزش بیم: اولاً، نقش خوف از خداوند در سعادت آفرینی برای انسان بسیار بنیادین است. زیرا طبق مباحث پیش گفته، سعادت آدمی جز در ملاقات پروردگار و منزل گزیدن در جوار قرب او، نیست و این امر در سایه محبت و اُنس الهی میسّر است و آن خود در گرو معرفت الهی است. معرفت خود رهین فكر است و اُنس در بند محبت و ذكر. فكر و ذكر الهی جز در سایه بریدگی دل از محبت دنیا حاصل نگردد و قطع علاقه دل از محبت دنیا را جز بریدن از شهوات و لذت ها راهی نیست و آتش خوف خداوند سلاح كارآمدی در راه پای گذاردن بر لذت ها و شهوت ها است.[4] در نتیجه خوف الهی سنگ بنیادین حركت انسان به سوی مقصد است.
ثانیاًُ، آیات و روایات فراوانی به زبان های مختلف بر اهمیت و منزلت خوف از خداوند تأكید ورزیده اند.از جمله قرآن برای پروا پیشگان از خداوند، رحمت و رضوان و هدایت را وعده داده است:
«... وَ فِی نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ»
برای كسانی كه از پروردگارشان بیمناك بودند،هدایت و رحمتی بود.[5]
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ»
خدا از آنان خشنود است و (آنان نیز) از او خشنودند. این (پاداش) كسی است كه از پروردگارش بترسد.[6]
همچنین قرآن، ادعای بیمناكی از خداوند را تنها از عالمان حقیقی می پذیرد. انّما یخشی اللهَ من عباده العلمؤُا «از بندگان خدا تنها دانایان اند كه از او می ترسند.» [7] در جای دیگر خوف از خداوند را از لوازم ایمان دانسته است: « انّما المؤمنون الذین اذا ذكر الله وَجلَت قلوبهم » «مؤمنان، همان كسانی اند كه چون خدا یاد شود دل هایشان بترسد.»[8] و سرانجام آنكه قرآن به خداترسان وعده بهشت داده است:
« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (40) فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوی»
«و اما كسی كه از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.»[9] در گفت وگوی خداوند با حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ آمده است: «ای عیسی، از من بیمناك باش و بندگان مرا نسبت به من بیم دِه، تا شاید گنهكاران از آنچه می كنند، دست بردارند و در نتیجه هلاك نشوند، مگر آنكه می دانند.»[10]
د) آفت بیم: بیمناكی از پروردگار به منزله تازیانه ای است برای سلوك بندگان در وادی قُرب الهی. هم چنانكه فقدان و ضعف این تازیانه، سالك كوی الهی را بی زاد و توشه بر راه می نهد، شدت و فزونی بیش از حدّ آن نیز فروغ امید را نسبت به امكان وصول به سرمنزل مقصود در دل او خاموش نموده توان حركت را از او خواهد گرفت. بنابراین افراط در بیمناكی از خداوند «قنوط و یأس»[11] از رحمت الهی است كه آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذیلت های بزرگ اخلاقی به شمار میآید. بر همین اساس قرآن قنوط از رحمت الهی را گمراهی محض می داند. «... وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ» «چه كسی ـ جز گمراهان ـ از رحمت پروردگارش نومید می شود؟»[12] و در جای دیگر نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته كافران می انگارد: «إِنَّهُ لا یایْئسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» «همانا جز گروه كافران، كسی از رحمت خدا نومید نمی شود.»[13]
در بسیاری از موارد، بیم آدمی از فرجام بد زندگی و عاقبت شوم است؛ بیم از آنكه مبادا انسان در حال كفر و انكار خداند و یا شك و تردید از دنیا رود؛ یا در حالی دنیا را ترك كند كه قلبش خالی از اُنس و محبت به خداوند باشد و در نتیجه از اعمال خویش شرمگین و به عذاب الهی گرفتار شود. بدیهی است كه هر كس چنین بیم و هراسی در دل داشته باشد، از هم اكنون در پی تغییر منش و رفتار خود خواهد بود. و این همان رمز فضیلت بیم از پروردگار است.
امید
ب) ارزش امید: در قرآن و روایات، امید به رحمت خداوند و سرانجام نیكو، از جهات مختلف و به زبان های گوناگون مورد تأكید و ترغیب واقع شده است كه در زیر تنها به محورهای اصلی آن اشاره می شود.
1 . آیات و روایاتی كه در مذمت و محكومیت یأس و قنوط از رحمت خدا ـ كه در مقابل «امید» قرار دارد ـ وارد شده است كه برخی از آنها بیان گردید.
2 . آنچه بندگان را صریحاً ترغیب و تشویق به امیدواری به فضل خداوند می نماید؛ از جمله خداوند به رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:
عمل كنندگان (مؤمنان) به اعمالی كه برای كسب ثواب من انجام می دهند، تكیه نكنند؛ چه، اگرتمام عمرشان را در عبادت من بكوشند و زحمت بكشند باز كوتاهی كرده باشند و به كُنه عبادتم، كه به سبب آن كرامتی را كه نزد من است و نعمت های بهشتم را می جویند، نرسند، بلكه باید به رحمت من اعتماد كنند و به بخشایش من امیدوار باشند.[15]
3 . در قرآن و روایات آمده است كه فرشتگان و انبیای الهی دائماً از خداوند برای مؤمنان درخواست گذشت و مغفرت می كنند و این خود موجب امیدواری به رحمت الهی می گردد. در قرآن آمده است:
« وَ الْمَلائِكَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ »
فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح می گویند و برای كسانی كه در زمین هستند آمرزش می طلبند.[16]
4 . آیات و روایاتی كه بر مغفرت و گذشت بی كران الهی دلالت دارد: « وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ» «و به راستی پروردگار تو نسبت به مردم ـ با وجود ستمشان ـ بخشایشگر است».[17]
همچنین آنچه در باب شفاعت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت به امتش وارد شده،[18] و یا بیانگر آن است كه جهنم تنها برای كافران فراهم گشته[19] و اتقوا النار التی اعدت للكفرین. و یا جاودانگی مؤمنان را در آتش نفی می كند و همچنین گناهكاران را به تعجیل در درخواست گذشت از خداوند فرا می خواند، همگی در واقع، تشویق به امیدواری به خداوند و حسن عاقبت است.[20]
ج) آفات امیدواری: امید به رحمت خداوند و سرانجام نیك از دو ناحیه به شدت تهدید می شود كه در زیر به آنها اشاره می شود.
1. امیدواری بدون عمل: در تعریف «امید» گفته شد كه راحتی قلب در نتیجه انتظار تحقق امری خوشایند، در صورتی امیدواری نامیده می شود كه اغلب اسباب و علل آن فراهم باشد و الّا انتظار سرانجامی خوش بدون تحقق اسباب آن، چیزی جز «حماقت» و «غرور» نخواهد بود.
یكی از آفات مهم امیدواری در واقع امیدهای كاذب و بی اساس است. در نظام اخلاقی اسلام، سعادتمندی جز از مسیر عمل صالح نمی گذرد؛ ولی بسیارند افرادی كه بدون تلاش و علم نیك مدّعی امیدواری به سرانجام نیكو هستند. امام علی ـ علیه السّلام ـ در هشداری به این گروه می فرماید:
امیدداری خدایت پاداش فروتنان دهد، در حالی كه تو نزد او از گردن فرازان به شمار آیی، و طمع بسته ای كه ثواب صدقه دهندگان یابی، در حالی كه در نعمت غلتانی و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ می داری! آدمی پاداش یابد بدانچه كرده است و در آید بدانچه از پیش فرستاده است.[21]
2 . احساس ایمنی از مكر خداوند: زیاده روی در امید به بخشایش خداوند موجب احساس ایمنی از مكر او می گردد كه یكی از رذایل اخلاقی است. ایمن پنداشتن خویش از عذاب و مكر الهی با خوف از خداوند منافات دارد و احساس ایمنی از مكر الهی سرآغاز غلتیدن در عصیان خداوند است.بر همین اساس انبیا و اولیا هرگز خویش را ایمن نمی پنداشتند و همواره از عذاب خداوند بیمناك بودند. قرآن كریم در مذمت احساس ایمنی از مكر خداوند می فرمایند:
« أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ »
آیا از مكر خدا خود را ایمن دانستند؟ (با آن كه) جز مردم زیانكار (كسی) خود را از مكر خدا ایمن نمی داند.[22]
د) مناسبات بیم و امید: به این امر از دو منظر می توان توجّه نمود: یكی از جهت و چگونگی و میزان حاكمیت هر یك بر قلب انسان، و دوم از جهت مقام و منزلت و میزان ارزشمندی آن دو در مقایسه با یكدیگر؛ یعنی این كه آیا امید ارزشمندتر از بیم است، یا برعكس.
اولاً، بیم و امید به مفهوم پیش گفته، در اصل وجود با هم ملازم اند؛ زیرا «بیم» نگرانی قلبی در نتیجه انتظار وقوع امری ناخوشایند و ممكن الحصول در آینده است. بنابراین همان طور كه وقوع آن محتمل است، عدم آن نیز احتمال دارد و همچنان كه وقوع آن ناخوشایند است، عدم آن نیز خوشایند بوده و انتظار عدم آن خود مایه امید خواهد بود. در نتیجه هر امیدی در دامن خود بیمی را به همراه دارد و بالعكس. اما در پاسخ به این پرسش كه میزان حاكمیت آن دو بر انسان چه مقدار باید باشد، می توان گفت: این نسبت باید به میزانی باشد كه هیچ یك از آن دو از كارآمدی و حركت و عمل آفرینی دیگری نكاهد؛ زیرا بیم و امید، ابزاری برای عمل صالح و تقرّب به سوی خداوندند، و این هنگامی محقق خواهد شد كه آن دو در حالت تعادل قرار گیرند.
ثانیاً، نسبت به میزان ارزشمندی آن دو در مقایسه با یكدیگر، به نظر می رسد كه این قیاس را در دو سطح باید انجام داد: نسبت به تك تك افراد و مصادیق و با صرف نظر از مصادیق و تنها با توجه به حقیقت بیم و امید. نسبت به افراد، تقدّم هر یك از آن دو وابسته به وضعیت فرد است. برخی را «امید» به حركت در می آورد و برخی را «بیم». بدیهی است كه داروی متناسب برای هر یك ارزشمندتر است. امّا با صرف نظر از اشخاص معین و با توجه به حقیقت بیم و امید، از برخی از آیات[23] و روایات بر می آید كه عمل اگر برخاسته از امید به خداوند باشد، بر عمل ناشی از بیم او، برتری دارد. از جمله از امام علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده است:
امید به رحمت الهی قوی تر از خوف از اوست؛ زیرا خوف تو از خداوند ناشی از گناهان تو است و امیدت به او ناشی از بخشایش او. پس بیم از تو و امید از او است.[24]
و در دعای جوشن كبیر آمده است: «یا من سبقت رحمتُه غضبَه».
پی نوشت:
[1] . راغب اصفهانی: مفردات الفاظ قرآن، ص 161.
[2] . ر.ك: فیض كاشانی، محسن: پیشین، ج 7، ص 249؛ نراقی، محمد مهدی: پیشین، ج 1، ص 209.
[3] . نراقی، محمدمهدی: پیشین، ج 1، ص 209.
4. رك:نراقی:پیشین،ج1،ص 219و220؛فیض كاشانی:پیشین،ج 7،ص 270-271.
[4] . همان، ص 223.
[5] . سوره اعراف، آیه 154.
[6] . سوره بیّنه، آیه 8.
[7] . سوره فاطر، آیه 28.
[8] . سوره انفال، آیه 2. همچنین ر.ك: سوره آل عمران، آیه، 175.
[9] . سوره نازعات، آیه 40 و 41.
[10] كافی، ج 8، ص 138، ح 103.
[11] . برخی از ارباب لغت، قنوط را درجه شدید یأس دانسته اند. (ر.ك: ابی هلال العسكری و سید نورالدّین الجزایری: معجم الفروق اللّغویّه، ص 435 و 436).
[12] . سوره حجر، آیه 56.
[13] . سوره یوسف، ایه 87.
[14] . ر.ك: فیض كاشانی، محسن: پیشین، ج 7، ص 249؛ نراقی، محمدمهدی: پیشین، ج 1، ص 244.
[15] . كافی، ج 2، ص 71، ح 1.
[16] . سوره شوری، آیه 5.
[17] . سوره رعد، آیه 6.
[18] . ر.ك: تفسیر آیه 5، از سوره ضُحی.
[19] . از جمله: سوره آل عمران، آیه 131.
[20] . ر.ك: نراقی، محمد مهدی: پیشین، ج 1، ص 247 ـ 254.
[21] . نهجالبلاغه، نامه 21 و ر.ك: همان، خ 160، حكمت 150؛ حرّانی: پیشین، ص 2؛ كافی، ج 2، ص 68، ح 5.
[22] . سوره اعراف، آیه 99.
[23] . از جمله: ر.ك: سوره فصّلت، آیه 23 و سوره فتح، آیه 12.
[25] . ابن ابی الحدید: شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 319، ح 666.