نویسنده: سعید شاپوری (1)
چکیده
تاریخ شروع هنرهای دراماتیک تئاتر و سینما را باید در اقتباس جستجو کرد. درام در یونان باستان با اقتباس از حماسههای هومر شکل گرفت. سینما نیز در روزهای آغازین خود بسیاری از هنرها از جمله تئاتر و ادبیات داستانی را برای جلب مخاطب به کار گرفت. اما اقتباس انواع گوناگونی دارد که از این میان میتوان به اقتباس فرم و محتوا اشاره کرد.در این مقاله با توجه به استفادهی قرآن کریم از روایات و قصههای تاریخی، اهداف قصهگویی در قرآن بررسی میشود و ساختار روایت و استفاده از فرم و محتوا در روایت قصص مورد توجه قرار میگیرد. سپس به «تجلی» که شیوهی اساسی اقتباس در قرآن است و انواع آن پرداخته میشود.
کلیدواژه: قرآن، روایت، اقتباس، قصه، تجلی، ساختار.
کارلوس فوئنتس نویسندهی بزرگ مکزیکی دربارهی چگونگی نوشتن یکی از داستانهایش میگوید: «آیا کتابی بیپدر، مجلدی یتیم در این دنیا وجود دارد؟ کتابی که زاده کتابهای دیگر نیست؟» (فوئنتس 105-104:1368) و آن گاه به جستجوی ریشهی آئورا، داستان بلند خود، میپردازد و پیشینهی آن را به افسانههای چینی، ژاپنی و آثار چند نویسندهی مشهور دیگر از جمله هنری جیمز، پوشکین و دیکنز میرساند.
تا قرن هجدهم که مفهوم سرقت ادبی مطرح گردید، اقتباس امری مرسوم تلقی میگردید و تکرار مضامین درجریان خلق آثار به وضوح دیده میشد. بر همین اساس آندره بازن، منتقد و نظریهپرداز مشهور سینما، اقتباس را ویژگی ثابت تاریخ هنر میداند و اضافه میکند که استقلال ابزار بیان و اصالت موضوع در سینما نیز هیچ گاه بیشتر از سیسال اول اختراع سینما طول نمیکشد، و این هنر نوپا سعی میکند از برادران بزرگترش (رمان و تئاتر) تقلید نماید (بازن 63-62/1:1376).
تاریخ شروع جدی هنرهای دراماتیک تئاتر و سینما را باید در اقتباس جستجو کرد. درام در یونان باستان با اقتباس حماسههای هومر از سوی اشیل، سوفوکل و اوریپید شکل گرفت و درامنویسی چون اوریپید فقط به این دلیل که از مضامین و طرح داستانی حماسهها کاملاً اقتباس نمیکرد مورد بیمهری قرار گرفت؛ «محافظهکاران و مرتجعان افکار اوریپید و سقراط را علت بیدینی جوانان میدانستند... تماشاگران نمایش نامههای اوریپید به کفر و الحادی که در آثار او بود، سخت معترض بودند، لکن همواره برای تماشای آن نمایشها ازدحام میکردند (ویل دورانت 468/2:1372)، بدین ترتیب، چون آثار اوریپید اقتباسی کامل از اساطیر و حماسههای یونان نبود، در سال 410 قبل از میلاد به الحاد متهم شد، سپس تبعید گردید و در تبعید جان سپرد.
سینما نیز در روزهای آغازین خود بسیاری از هنرها را برای جلب مخاطب به کار گرفت که در این میان تئاتر و ادبیات داستانی بیشترین سهم را به خود اختصاص میدادند. اما به گفتهی بازن «...دیگر نه مسابقهای در کار است و نه جایگزینیای، بلکه بعد تازهای به هنرها افزوده میشود که از دوران «نهضت اصلاح دین» (رفرماسیون) آن را از دست دادهاند: مخاطب فراوان. چه کسی از این وضع ناراضی خواهد بود؟» (بازن 81/1:1376).
اقتباس به معنای «آموختن»، «اخذکردن» و «فرا گرفتن دانش از کسی» است که از فعل «قبس» عربی به معنای «فایده گرفتن» یا «اخگر» و «پارهی آتش» و «شعله» گرفته شده است (معین 2634:1364) و روند تاریخ هنر نیز این معنا را تأیید میکند. در اقتباس برای سینما میتوان از هنرهایی چون معماری، نقاشی، موسیقی، تئاتر و... نیز اندیشههای سیاسی و فلسفی، و حتی اندیشههای دینی نام برد، اما چون در اینجا بحث اقتباس از ادبیات برای سینماست، این مقوله را میتوان به انواع مختلف تقسیم کرد که مشخصترین آنها در سه دستهی انتقالی، تفسیری، و قیاسی جای میگیرد.
در نوع نخست از این تقسیمبندی، اقتباس کننده به محتوا و نحوهی ارائهی داستان انتخاب شده وفادار میمانَد و فرم و محتوای آن را عیناً به فیلمنامه تبدیل میکند.
در نوع دوم از اقتباس، به رغم حفظ بسیاری از رویدادها و صحنهها، ممکن است تفسیر تازهای از داستان ارائه و محتوایی غیر از محتوای اصلی مطرح گردد.
در نوع سوم از اقتباس، داستان فقط به عنوان مادهی خامی در نظر گرفته میشود که ممکن است شباهتی با آنچه اقتباس کننده خلق میکند، نداشته باشد.
با عنایت به تقسیمبندی ذکر شده، و بحث اصلی این مقاله که اقتباس دینی از قرآن کریم است، شاید بتوان تقسیمبندی دیگری که اقتباس در فرم و محتوا را در بر بگیرد، ارائه داد.
این تقسیم بندی شاید از این نظر مهم باشد که در اقتباس از قرآن کریم نه تنها قصص، طرح و اشخاص، که مفاهیم و محتوای آنها نیز جایگاه خاصی دارد که در اقتباس قطعاً باید در نظر گرفته شود، زیرا قرآن کریم صرفاً کتابی برای وعده و وعید نیست، و از سوی دیگر قصص آن نیز نباید ما را به اشتباه بیندازد که قرآن کتاب قصه است.
داستانهای قرآن کریم داستانهایی ساختگی نیستند، بلکه سرگذشت اقوام، ملتها و اشخاصی هستند که روزگاری روی کرهی خاکی زندگی میکردهاند. از این رو، در قرآن کریم جز اشکال مختلف کلمهی قصه (قصص، قص، القصص) از واژههایی چون «نباء»، «خبر»، «حدیث»، «مثل»، و حتی «اسطوره» به معنای قصه استفاده شده است (ملبویی 84-94:1376).
با دقت در این قصص میتوان دریافت که بسیاری از آنها در کتابهای آسمانی، به خصوص تورات نیز آمده است. اما گذشته از مسئلهی تحریف این کتاب مقدس که در اسلام مطرح است- در این اندک، مجالی نیست که به ریشههای تاریخی آن اشاره شود- باید متذکر شد که عهد عتیق در روایت داستانهای خود تنها وجه تاریخی و نقل سرگذشت پیامبران و قوم یهود را در نظر دارد.
با این تفاسیر میتوان پرسید چرا قرآن داستان میگوید؟ و اصولاً هدف از آوردن داستان در این کتاب آسمانی چیست؟
اهداف قصهگویی در قرآن را موارد زیر ذکر کردهاید:
1. اثبات وحی بودن قرآن کریم؛
2. یک ملت بودن مؤمنان، و آمدن تمام ادیان الهی از سوی خداوند؛
3. اعتقاد به توحید و اساساً یکی دانستن ادیان الهی؛
4. تأ:ید بر چگونگی دعوت پیامبران و نحوهی برخورد مردم با آنها؛
5. بیان وجود اصل مشترک میان دین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) به طور خاص و تمام ادیان بنیاسرائیل به صورت عام؛
6. پیروزی پیامبران به یاری خداوند و نابودی منکران با عذاب الهی؛
7. تصدیق بشارتها و هشدارهای پیامبران، با ارائهی نمونههای روی داده از این بشارتها و هشدارها؛
8. نشان دادن نعمات الهی بر انبیا و اوصیای آنها؛
9. هشدار به آدم (نوع بنی بشر) که فریب ابلیس را نخورد؛
10. تأکید بر توانایی خداوند در انجام معجزه و کارهای خارقالعاده (شاپوری، 51-55:1384).
چنان که از اهداف قصهگویی قرآن بر میآید، قرآن کریم سرگذشت اقوام و کسان را تعریف میکند، اما برخلاف عهد عتیق فقط به روایت تاریخ نمیپردازد، بلکه از میان تمام حوادث، رویدادها و اشخاص، تنها به ذکر قصهی کسانی اهمیت میدهد که با هدف کلی نزول قرآن کریم هماهنگی داشته باشد؛ و این هدف کلی، همانا دعوت مردم به ایمان است.
قرآن کریم برای رسیدن به این هدف کلی، در نقل قصص خود شیوههایی را به کار میگیرد که ویژگی روایتی این کتاب است. این ویژگی موارد متعددی را در ساختار قصص شامل میگردد که مهمترین آنها عبارت است از:
1. تکرار قصص قرآن کریم؛
2. بیان آن میزان از قصه که با موضوع هر یک از سورهها تناسب دارد. قابل ذکر است در کنار هدف کلی یا محتوای اصلی قرآن که همانا دعوت به ایمان است، هر یک از سورهها نیز دارای وحدت موضوع هستند و تقسیمبندی سورههای قصص قرآن کریم و جای دادن آیات در این سورهها نیز بر اساس همین وحدت موضوع صورت گرفته است، بدین معنا که وقتی موضوع سورهی بقره «معاد» است، آیاتی که به معاد و زنده شدن مردگان در روز قیامت اشاره دارد، در این سوره آمده است؛ و بالطبع قصصی نیز که دربارهی معاد و زنده شدن مردگان است، در این سوره جای میگیرد که داستانهای گاو (بقره)، دهکدهی خالی (عُزَیز)، حضرت ابراهیم (علیه السلام) و پرندگان، و مهمتر از همه داستان حضرت آدم و همسرش در این سوره قرار دارد.
بیشتر داستانهای قرآن کریم در سورههای مختلف با تغییراتی تکرار میشود، یعنی داستانهای قرآن فقط در یک سوره بیان نمیگردد، بلکه قسمتی از داستان که با موضوع اصلی سورهی مورد نظر نسبت دارد، در آن سوره آمده و ادامه، یا حتی با موضوع اصلی سورهی مورد نظر نسبت دارد، در آن سوره آمده و ادامه، یا حتی مقدمهی آن، ممکن است در سورهای دیگر روایت گردد. البته استثناهایی مثل بعضی داستانهای کوتاه و قصهی حضرت یوسف (علیه السلام) وجود دارد که از این قاعده پیروی نمیکنند، و فقط یک بار در قرآن آمدهاند.
این ویژگیهای ساختاری و حتی محتوایی ممکن است در سایر قصص و داستانهای غیر قرآنی نیز دیده شود. اما قرآن کریم در روایت قصص خود شیوهی دیگری را به کار میگیرد که ویژگی اصلی این کتاب مقدس است. این ویژگی را که میتوان «تجلی» نامید، هم ساختاری و هم محتوایی است؛ یعنی هم بر شکل و فرم و هم بر محتوای داستانها تأثیر میگذارد.
تجلی همان «حضور خداوند» است که در قصص قرآن کریم ارتباط دقیقی میان شخصیتها، طرح و نیز آغاز، میانه و پایان قصه برقرار میکند.
این تجلی یا حضور خداوند را با توجه به کارکردی که در داستانها مییابد، میتوان به دو دستهی عمده تقسیم کرد:
1. تجلی تذکری خداوند؛
2. تجلی فاعلی خداوند.
در تجلی تذکری، قصه جریان عادی خود را طی میکند و خداوند در روند داستان حضور یافته و با اعلام وجود و نظارت خود مخاطب را به سوی خویش میخواند. در این تجلی، خداوند در جریان قصه تغییری ایجاد نمیکند و فقط حضورش را اعلام میکند.
اما در تجلی فاعلی خداوند علاوه بر اعلام حضور، در روند داستان هم دخالت کرده، گاه آن را کاملاً تغییر میدهد. هر کدام از این دو نوع تجلی در قصص قرآن کریم عمدتاً به سه شکل به کار میرود:
1. تجلی تذکری خداوند
الف. تذکر در اول قصص:
این شکل از تجلی تذکری معمولاً در ابتدای قصهها میآید و هدف آن قوّت قلب دادن به پیامبر یا هر مخاطب مؤمن است. این تجلّی، در روند، ساختار و شخصیتهای قصه تأثیری ندارد. نمونهی مشخص آن را در آیات اول تا سوم سورهی یوسف (علیه السلام) میتوان دید که میفرماید: «الر. این است آیات کتاب روشنگر* ما آن را قرآن عربی نازل کردیم باشد که بیندیشید * ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم و تو قطعاً پیش از آن از بیخبران بودی.» (فولادوند، 1377)ب. تذکر در جریان قصه:
این تذکر در جریان قصه روی داده، و معمولاً به واسطهی تأثیری که بر شخصیت داستان میگذارد، مخاطب را متأثر کرده، ایمان او را قویتر میسازد. آیهی 15 سورهی یوسف (علیه السلام) نمونهی این نوع تجلی است، آن گاه که میفرماید: «... به او وحی کردیم که قطعاً آنان را از این کارشان - در حالی که نمیدانند - باخبر خواهی کرد».در این قسمت از داستان، دل یوسف به فضل الهی امیدوار میشود، اما خوانندهی قصه که این تذکر مستقیماً معطوف به او نیست، در ادامهی قرائت داستان، در آیهی 89 متوجه اهمیت این تذکر میگردد؛ آنجا که برادران یوسف برای خرید گندم نزد او میروند و نمیدانند عزیز مصر همان برادر به چاه افکندهی آنان است، یوسف آنها را از این عمل زشت آگاه میسازد.
ج. تذکر در پایان قصه:
این نوع تذکر نیز کاربردی مثل تذکر نوع اول در داستان دارد. تفاوت این دو فقط در این است که اینجا عمل داستانی تمام شده و روایت نیز به پایان رسیده است. این تجلی برای نشان دادن ارادهی الهی در تغییر سرگذشت اقوام و اشخاص است که به واسطهی همین مسئله بیشترین تأثیر را بر مخاطب میگذارد. مثل آیهی 111 سورهی یوسف (علیه السلام) که آخرین آیه این سوره نیز هست و میفرماید: «به راستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد؛ بلکه تصدیق تمام آن چیزهایی (از کتابهایی) است که بیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان میآورند، رهنمود و رحمتی است.»2. تجلی فاعلی خداوند
الف. تجلی فاعلی خداوند در ابتدای قصص:
نخستین تجلی فاعلی خداوند در قصص قرآن کریم در اولین قصهی قرآن روی میدهد؛ آنجا که اراده میکند انسان را خلق کند و در آیهی 30 از سورهی بقره میفرماید: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت، (فرشتگان) گفتند: آیا کسی را میگماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد؟ و حال آنکه ما با ستایش تو (تو را) تنزیه میکنیم و به تقدیست میپردازیم. فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید».این تجلی فاعلی و قرار دادن و خلق جانشین بر زمین، سرآغاز رویدادهای قصص قرآن و حیات واقعی انسان بر زمین میگردد. بدیهی است که نتیجهی این تجلی آغاز قصه است؛ یعنی اگر خداوند به خلق انسان اراده نمینمود، بشری روی کرهی زمین به وجود نمیآمد که سرگذشت آنها به قصه و داستان تبدیل شود.
نمونهی دیگر این تجلی که موجب شروع و تداوم قصه در قرآن میشود، نشان دادن رؤیا به حضرت یوسف (علیه السلام) در آغاز داستان یوسف است. این تجلی که بسیار زیبا و غیر مستقیم در چهارمین آیهی این سوره آمده است، به گونهای رمزآلود، سرنوشت و سرانجام شخصیت اصلی و فرعی داستان را از همان آغاز معلوم و روشن میسازد.
ب: تجلی فاعلی خداوند در جریان قصه:
این تجلی با توجه به مضمون و محتوای سورهای که قصه در آن قرار دارد متفاوت است و میتواند در خصوص موضوعاتی چون قوّت قلب دادن به یک مؤمن، مجازات کافران، وعده، تنبیه، اعجاز، هشدار و هدایت باشد. در آیهی 259 از سورهی بقره، وقتی شخصیت اصلی داستان (عُزَیز پیامبر) از شهری ویران میگذرد، با دیدن ویرانهها این سؤال برایش پیش میآید که «چگونه خداوند (اهل) این (ویرانکده) را پس از مرگشان زنده میکند.»به دنبال این سؤال، خداوند برای پشتگرمی وی و دیگران، با تجلّی فاعلی خود، او را به مدت صد سال میمیراند و سپس زنده میکند تا شاهدی بر قدرت خداوند در برپایی روز قیامت باشد.
فرمان دادن به حضرت نوح (علیهالسلام) برای ساختن یک کشتی در آیهی 37 سورهی هود، یا تبدیل عصای موسی (علیه السلام) به اژدها در آیات 9 تا 13 سورهی نمل از دیگر نمونههای تجلی فاعلی خداوند در جریان قصه است که باعث ایجاد تغییر در روند قصه میشود.
3. تجلی خداوند در پایان قصص قرآن کریم
قصص قرآن به ویژه در پایان داستان پیامبران، معمولاً به تجلی فاعلی خداوند میانجامد. سرانجام قصص حضرت موسی، نوح، هود، صالح، لوط و... از این جمله است.در این قصص که معمولاً با آغاز هدایت از سوی پیامبران همراه است در جریان قصه با مخالفت قوم پیامبر با وی روبه رو میشویم که سخت درصدد انکار او بر میآیند، اما خداوند که از گمراهی قوم به خشم آمده، در آخر بیشتر قصص پیامبران با نزول بلایی قوم آنها را به کیفر گمراهیشان مجازات میکند.
برای نمونه در آیات 116 تا 120 سورهی شعراء که به قصهی نوح و قومش پرداخته، میفرماید: «ای نوح، اگر دست برنداری، قطعاً از جمله سنگسار شدگان خواهی بود. * گفت: پروردگارا، قوم من مرا تکذیب کردند؛ میان من و آنان را فیصله ده و من و هر کس از مؤمنان را که با من است، نجات بخش * پس او و هر که در آن کشتی آکنده با او بود، رهانیدیم * آن گاه باقی ماندگان را غرق کردیم.»
البته این تجلی فاعلی خداوند در داستانهای پیامبران، صورتی مهرآمیز به خود میگیرد و این تجلی معمولاً در حق پیامبران و بندگان برگزیدهی خداوند است؛ آنجا که در داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و نمرود، وقتی نمرودیان به سبب شکستن بتها میخواهند ابراهیم را در آتش بیندازند، خداوند متجلی شده، در آیات 69 و 70 سورهی انبیا میفرماید: «گفتیم ای آتش برای ابراهیم سرد و بیآسیب باش* و خواستند به او نیرنگی بزنند (ولی) آنان را زیانکارترین (مردم) قرار دادیم.»
سرانجام حضرت عیسی (علیه السلام) در آیهی 55 سورهی آل عمران و نیز آیات 156 تا 159 سورهی نساء، و نیز پایان قصهی حضرت ایوب (علیه السلام) در آیات 41 تا 43 سورهی «ص» میفرماید: « و بندهی ما ایوب را به یادآور، آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد. * (به او گفتیم) با پای خود (به زمین) بکوب. اینک این چشمه ساری است، سرد و آشامیدنی * و (مجدداً) کسانش را و نظایر آنها را همراه آنها به او بخشیدیم، تا رحمتی از جانب ما و عبرتی برای خردمندان باشد*».
بدیهی است این شکل از تجلی اولاً کنش داستانی را به پایان میرساند، ثانیاً سرانجام اشخاص اصلی، فرعی و مخالف را مشخص میکند، و ثالثاً به عنوان تذکری جدی به مخاطب هشدار میدهد که از سرانجام بایسته است گمراهان پند بگیرند و ایمان بیاورند (همان، صص 223 و 214).
با نظر به مطالب ذکر شده، شاید بتوان گفت که برای اقتباس از قصص قرآن کریم، میتوان از هر سه شکل پیشنهادی اقتباس نمود؛ یعنی میتوان با بهرهگیری از قصه، طرح داستانی، اشخاص و حتی ساختار ویژهی قصص قرآن طرحی جدید حتی دراماتیک ارائه نمود. این طرح به رغم اینکه بر اساس داستان قرآنی است، اما لزوماً نمیتواند دینی باشد؛ یعنی میتوان با بهرهگیری از عناصر داستانی و نمایشی، درامی نوشت که فاقد بُعد و تجربهی دینی باشد. برای نمونه کافی است به قصهی حضرت یوسیف (علیه السلام) که در گذشته برای ادبیات، تئاتر و سینما اقتباس شده است، اشاره کرد. در این اقتباسها حتی در متون کهن ادبیات فارسی، بیشتر بر رابطهی عاشقانهی زن عزیز مصر و یوسف تأکید و تکیه شده و شاخ و برگ فراوانی نیز به این ماجرای عاشقانه دادهاند. این شاخ و برگها حتی از روایت عهد عتیق هم پا فراتر رفته، به حیطهی افسانه نزدیک میشود. در حالی که روایت قرآنی فقط در چند آیه به این بخش از قصه پرداخته است. ضمن آنکه هدف از آن نیز نه نقل داستان عاشقانه، که روایت تأثیر ایمان در زندگی شخصیت اصلی قصه و تذکر به مخاطب است تا با دیدن سرگذشت یوسف به خداوند ایمان بیاورد.
پس میتوان چنین نتیجه گرفت که صرف استفاده از قصهی قرآنی لزوماً نمیتواند باعث خلق درام دینی باشد، همچنان که قرآن دوباره گویی داستانهای عهد عتیق را صرفاً برای تکرار آن داستانها نیاورده است، بلکه با ایجاد تجربهای دینی و تزریق هدف اصلی نزول قرآن (دعوت به ایمان) به آن داستانهای تاریخی، قصههایی دینی ارائه کرده است.
مثلاً اگر داستان یوسف (علیه السلام) را از منظر رابطهی او و همسر عزیز مصر مورد توجه قرار داده و اقتباس کنیم، درامی عاشقانه خلق کردهایم. اگر همین داستان را از منظر رابطهی خانوادگی و ارتباط میان یوسف و پدر و برادرانش اقتباس کنیم، درامی خانوادگی به وجود آوردهایم و اگر چون عهد عتیق به دورهی زندگی یوسف، یعنی به گذشتهی سرزمین مصر و قحطی آن سرزمین تکیه کنیم، قطعاً اقتباسی تاریخی از این داستان به دست دادهایم. اما اگر از منظر قرآن کریم به این داستان نگاه کنیم، یعنی تک تک عناصر و رویدادهای آن را در نسبت با هدف و موضوع اصلی نزول قرآن در نظر بگیریم که همان دعوت به ایمان است، اقتباسی دینی بر اساس دیدگاه قرآن کریم از یک داستان انجام دادهایم.
با توجه به این مطالب، تمام هستی و به تبع آن، تمام داستانها از منظر قرآن کریم را شاید بتوان بسط و گسترش یافتهی آیهی «اِنّالله و اِنّاالیه راجعون» دانست. از این دیدگاه، تمام افعال و رفتارهای شخصیتها، طرح، و کنش داستانی برای نزدیکی یا شاید دوری از خداوند تعریف میگردد. به نظر میرسد اقتباس دینی از قرآن کریم، و اصولاً هر نوع اقتباس یا حتی خلق داستانی بر اساس دیدگاه دینی، باید با معیار دعوت به ایمان سنجیده شود؛ دعوتی که در بطن آن حضور خداوند حس شود تا تجربهای دینی به مخاطب دست دهد و ایمان بیاورد.
پینوشت:
1. عضو هیئت علمی دانشکدهی هنر دانشگاه آزاد اسلامی
منابع :شاپوری، سعید، جلوهی دراماتیک قرآن کریم با تکیه بر احسن القصص. تهران، سورهی مهر، 1384.
فوئنتس، کارلوس و بازن، آندره. سینما چیست؟ ترجمهی محمد شهبا، جلد اول، بنیاد سینمایی فارابی، تهران، 1376.
فوئنتس، کارلوس. آئورا، ترجمه عبدالله کوثری، تهران، نشر تندر، 1368.
ــــ ، آئورا، خودم با دیگران، ترجمهی عبدالله کوثری، تهران، نشر قطره، 1372.
فولادوند، محمد مهدی. ترجمهی آیات قرآن کریم. تهران، نشر دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1377.
معین، محمد. فرهنگ فارسی. جذب هفتم، تهران، امیرکبیر، 1364.
ملبویی، محمد تقی. تحلیلی نو از قصص قرآن، تهران، امیرکبیر، 1376.
ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد دوم، «یونان باستان». ترجمهی امیر حسین آریانپور، فتحالله مجتبایی و هوشنگ پیرنظر. چاپ چهارم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372.
منبع مقاله :
اربابی، محمود، (1387)، مجموعه مقالات اولین هم اندیشی سینما و ادبیات، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، چاپ اول