نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول

دِلالَت

كیفیتی است در چیزی كه اگر كسی آن كیفیت را بداند بدان وسیله منتقل به دانستن چیز دیگر می‌شود، و دارنده‌ی آن كیفیت را دلیل نامند. چنانكه وجود دو دلیل بر وجود آتش است.
چهارشنبه، 29 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دِلالَت
 دِلالَت

 

نویسنده: عیسی ولائی




 

 نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول

كیفیتی است در چیزی كه اگر كسی آن كیفیت را بداند بدان وسیله منتقل به دانستن چیز دیگر می‌شود، و دارنده‌ی آن كیفیت را دلیل نامند. چنانكه وجود دو دلیل بر وجود آتش است.
دلالت در منطق دارای تقسیماتی است: الف. 1.دلالت مطابقی؛ 2.دلالت تضمّنی؛ 3.دلالت التزامی. ب.1.دلالت تصدیقی؛ 2.دلالت تصوّری. ج. 1.دلالت اقتضاء؛ 2.دلالت تنبیه و ایماء؛ 3.دلالت اشاره. د.1.دلالت انّی؛ 2.دلالت لمّی. گرچه در منطق تقسیمات دیگری نیز وجود دارد، اما به جهت طولانی بودن از ذكر آنها خودداری شده است.

دلالت اشاره

دلالت اشاره از اقسام منطوق غیرصریح است. (1) به دیگر سخن لازمه‌ی گفتاری كه موردنظر گوینده نباشد، دلالت اشاره نام دارد. مثلاً آیه‌ی 15 سوره‌ی مباركه‌ی احقاف دلالت می‌كند بر اینكه مدت بارداری و شیردادن زنان سی‌ماه است. (2) در حالی كه آیه‌ی 14 سوره‌ی مباركه‌ی لقمان می‌فرماید مدت شیر دادن بچه دو سال (24ماه) است. (3) نتیجه می‌گیریم كمترین مدت بارداری 6 ماه است. به این دلالت، دلالت اشاره گویند. گرچه منظور آیه‌ی اول بیان زحمات و مشقّات مادر بوده است و مراد از آیه‌ی دوم نیز شیردادن است، اما نتیجه گیری از دو آیه‌ی اقلّ مدت حمل است كه به آن دلالت اشاره می‌گویند.

دِلالت اِقْتِضاء (4)

در تعریف این دلالت گفته شد: به دلالتی كه مقصود گوینده بوده و درستی یا صحت كلام از نظر عقل یا شرع یا لغت متوقف بر آن باشد، دلالت اقتضاء گویند. (5)
پس هرگاه در جمله‌ای صحت و درستی آن مستلزم تقدیر گرفتن كلمه‌ای باشد، به آن دلالت اقتضاء گویند. گرچه دلالت اقتضاء از دلالت‌های التزامی است اما مقصود متكلم هم هست.

مثال1:

در حدیث نبوی آمده از امتم فراموشی برداشته شد. (6) دلالت این جمله به ظاهر خودش غلط است. زیرا تكویناً فراموشی برداشته نشده پس باید كلمه‌ای مثل «مؤاخذه» در تقدیر گرفت. در نتیجه معنای جمله می‌شود، در مورد انسانی كه امری را فراموش كرده مؤاخذه نخواهد بود.

مثال2:

وقتی شخصی به دوستش می‌گوید: مال مرا از طرف خودت بفروش، با توجه به اینكه فروش مال در صورتی صحیح است كه آن مال ملك فروشنده باشد (7)، پس منظور صاحب مال از جمله‌ی «مال مرا از طرف خودت بفروش» این است كه من آن مال را به ملكیّت تو درآورده‌ام.

دِلالَت اِلْتِزامی

دلالت التزامی، دلالت لفظ بر معنایی است كه از موضوع له خارج بوده، اما ارتباط و ملازمه بین موضوع له و آن معنی برقرار است. لذا دلالت التزامی یعنی دلالت به یاری ملازمه مثل دلالت خورشید بر نور و حرارت. اقسام دلالت التزامی عبارت‌اند از: مفهوم موافقت و مخافت، دلالت اقتضاء، ایما، تنبیه و اشاره. هر یك از اقسام دلالت التزامی را تحت همان عنوان جست و جو كنید.

دِلالَت اِنّی

دلالت انّ (به كسر همزه و تشدید نون) دلالت معلول بر علّت را گویند. مثل توقف ورشكستگی بر عدم توان از ادای دین (ماده‌ی 412 قانون تجارت) با این توضیح كه عدم توانایی در پرداخت دیون موجب پیدایش عنوان ورشكستگی است، و مثل مشاهده دود كه حاكی از وجود آتش در آن نقطه است.

دِلالَت تَصْدیقی

هرگاه از گوینده لفظی صادر شود كه دلالت كند بر اینكه معنای آن مراد گوینده است و شما نیز معترف باشید كه گوینده این معنی را از لفظ اراده كرده است، به چنین دلالتی، دلالت تصدیقی گویند و در اصول از آن به «حجیت ظواهر» تعبیر می‌شود.

دِلالت تَصَوّری

وقتی انسان لفظی را می‌شنود، معنایی به ذهنش خطور خواهد كرد كه به آن دلالت تصوّری گویند، كه با سه شرط از طرف شنونده حاصل می‌شود: اول شنیدن لفظ، دوم معنی دار بودن لفظ، سوم شنونده به آن معنی عالم باشد. اما از طرف گوینده شرطی وجود ندارد، حتی اگر از پشت دیوار از گوینده‌ای بدون توجه و اختیار صادر شود، باز چنین دلالتی وجود دارد.

دِلالت تَضَمُّنی

دلالت لفظ بر یك قسمت از موضوع له را دلالت تضمّن گویند، مانند دلالت بیع بر «تملیك» درحالی كه بیع عبارت است از تملیك عین به عوض معلوم.

دِلالَت تَنْبیه

هرگاه حكمی بر وصف و علتی مترتب باشد، به گونه‌ای كه علت آن حكم همان وصف تشخیص داده شود، به آن دلالت تنبیه یا ایماء گویند. مثلاً شخصی خدمت امام می‌رسد، می‌پرسد: در روز ماه رمضان با همسرم عمل زناشویی انجام دادم. حضرت می‌فرماید: بنده‌ای آزاد كن. از این جمله فهمیده می‌شود كه علت وجوب آزاد كردن برده نزدیكی و آمیزش بوده طبعاً می‌شود به موارد مشابه تعمیم دارد. (8)
در ماده‌ی 882 قانون مدنی آمده: «بعد از لعان زن و شوهر از یكدیگر ارث نمی‌برند.» از این جمله فهمیده می‌شود كه لعان علّت محرومیت از ارث است. برخی می‌گویند: اینكه در فقه مشهور شده كه «تعلیق حكم بر وصف مشعر بر علیّت است»، اشاره به دلالت تنبیه و ایماء است. (9)

دِلالت لِمّی

دلالت لمّ ( به كسر لام و تشدید میم) دلالت علت بر معلول را گویند. مانند دلالت ورشكستگی بر محجور بودن تاجر ورشكسته.

دلالَت مُطابِقی

دلالت لفظ بر تمام مفاد موضوع له را دلالت مطابقه نامند. مانند دلالت كلمه‌ی بیع در ماده‌ی 338 قانون مدنی بر «تملیك عین به عوض معلوم.»

دَلیل اِجتهادی

دلیل اجتهادی یا ادله‌ای كه در رابطه با استخراج احكام واقعی است به نظر امامیه عبارت است از: كتاب، سنت، عقل و اجماع. اما به عقیده‌ی اهل تسنن دلیل اجتهادی عبارت‌اند از: كتاب، سنت، قیاس و اجماع. (10)

پی‌نوشت‌ها:

1.الوافیه فی اصول الفقه، ص 229.
2.«حمله و فصاله ثلثون شهراً». سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 15.
3.و فصاله فی عامین، لقمان، آیه‌ی 14.
4.الوافیه فی اصول الفقه، ص228؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص317.
5.هی الدلاله المقصوده للمتكلم التی یتوّقف صدق الكلام او صحنه عقلاء او شرعاً او لغهً علیها، الاصول العامه للفقه المقارن، ص317.
6.«رفع عن امتی تسعة اشیاء: النسیان...» من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 59، حدیث 132.
7.لابیع الا فی ملك.
8.الوافیه فی اصول الفقه، ص 228.
9.مكتب‌های حقوقی در حقوق اسلام، ص139.
10.خضری بك، اصول الفقه، ص1.

منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط