نویسنده: علی غفوری
در اوایل قرن شانزدهم اروپا با هجوم عمدهای از سمت جنوب شرق مواجه بود. ارتشهای عثمانی به سرعت در حال پیشروی به داخل خاک اروپا بودند. دولتهای جنگاور شرق اروپا از 1370 میلادی به بعد یکسره در نبردهای خود با مهاجمان عثمانی شکست خورده و در ازای از دست دادن اراضی مهم تنها «سقوط نهایی» را عقب انداخته بودند. شاهان اروپایی (بلغار، مجار، صرب و یونانی) در کارنامه خود به جز پیروزی بلگراد، دهها شکست بزرگ را از عثمانیان ثبت شده داشتند. اما در 1520 اوضاع بسیار بدتر بود. سلطان سلیمان عثمانی مردی به غایت برنامهریز و جاهطلب آمده بود تا اروپا را کاملاً تسخیر کند. عثمانیها در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا به متصرفات مهمی دست یافته و اکنون به دنبال آن بودند که قلمرو خود را از شبه جزیره بالکان به قلب اروپا توسعه دهند. بلگراد هدف اول آنها بود که به آن دست یافته بودند و در 1526 سلطان تصمیم گرفت تا مجارستان را از سر راه بردارد.
صدهزار سرباز
دلیل اصلی وحشت غرب از عثمانی قدرت این امپراتوری در جمعآوری نیروهای نظامی منظم و باانضباط بود. در 23 آوریل 1526 قراولان مجارها در کمال ناباوری به بودا، پایتخت مجارستان، خبر بردند که سلیمان موسوم به باشکوه و قانونی با صدهزار سرباز که نیمی از آنها نخبههای ینیچری هستند از رود دانوب گذشته و در حال نزدیک شدن به شهرهای آباد جنوب مجارستان است. در سپاه عثمانی ترکیبی از سواران، مستمریبگیران مزدور، سربازان توپخانه، اکینجیها و ینیچریها بودند اما همه از این گروه آخری حساب میبردند. ینیچریها که بیتردید در تاریخ تنها لژیونهای رُمی با آنها قابل مقایسه هستند همواره به عنوان «نیروی آخر» وارد صحنه میشدند و سربازان مسیحی را بیرحمانه قتل عام میکردند.باران، توفان و مقاومتهای پراکنده ارتش عظیم سلطان را با مشکلات ایذایی روبه رو کرد اما در ژوئن 1526 فاصله ارتش عظیم عثمانی با بودا به حداقل رسیده بود در حالی که مجارها به دلیل عدم رسیدن کمک از غرب مرتب در حال عقبنشینی بودند.
لویی، شاه جوان مجار، در دشت موهاچ با سی و چهار هزار نیروی آلمانی، بوهمی و لهستانی منتظر ورود سلطان بودند اما مبارزان مجار به لویی توصیه کردند باز هم از تماس با ارتش سلطان خودداری کند تا هم نیروهای ترک خستهتر شوند، هم این که خطوط تدارکاتی آنها طولانی شود و مضافاً آن که یک ارتش بوهمی (ارتش زاپولیا) در راه کمک به آنها بود.
اما مبارزان مسیحی تحت تأثیر نطقهای آتشین نجبا و شوالیهها بیتاب شد و خواستار نبرد فوری شدند. نبرد در دشتی در 9 کیلومتری غرب دانوب رخ داد. سواره نظام سنگین اسلحه مجار به فرماندهی لویی نبرد را آغاز کرد. دشت در زیر پای سواران به لرزه افتاد و عقبنشینی ابتدایی سپاره ترک برای اروپاییها شک نگذاشت که برنده نبرد هستند بنابراین بدون آن که به فاصله افتادن خود با پیاده نظام مجار اهمیت بدهند خود در پای تپههای بزرگ، رودرروی ینیچریها که یک صدا آهنگی نامفهوم را تکرار میکردند با سلاحهای بلند (تلوار) خود به پیش میآمدند ظاهر شدند. سواران مجار اکنون از چند طرف مورد هجوم قرار گرفته و نبردی سخت و هولناک درگرفت. پادشاه مجار نیز از ناحیهی سر مجروح گشت.
سواره نظام مجار رو به هزیمت گذاشت اما صدای مهیب توپخانه عثمانی سبب وحشت اسبها و سواران شد و وضعیت شوالیههای مجار بدتر گردید. اکنون سواران عثمانی نیز پای به عرصه گذاشته بودند. پس از این، عملاً نبردی در جریان نبود و به گفتهی شاهدان ادامه نبرد تنها قتل عام لهستانیها و مجارها و آلمانها توسط ترکان بود. سلطان دستور داد کسی به اسارت گرفته نشود و این به معنای قتل عام بود.
24 هزار سوار و پیاده اروپایی در 30 اوت 1526 کشته شدند و این سبب شد که دشت موهاچ به نام نابودگاه موهاچ یا گور ملت مجار معروف شود.
جان زاپولیا، شهریار ترانسیلوانی، و نفراتش روز بعد به دانوب رسیدند اما نبرد را بیفایده دیده و عقب نشستند. در 10 سپتامبر 1526 پس از آن که کلیهی مقاومتهای سازمان یافته علیه عثمانیها از بین رفت و سلطان باشکوه لقبی که اروپا به سلیمان داده بود، وارد بودا شد.
نتیجه نبرد
نبرد بودا را میتوان یکی از قطعیترین شکستهای دنیای مسیحیت دانست. این نبرد به اندازهای سبب اندوه غرب شد که آنها دیگر جرأت بازپسگیری متصرفات خود را تا 2 قرن از عثمانی نداشتند مضافاً این که دولت عثمانی تا اوایل قرن هجدهم، که روسیه و هاپسبورگها قدرت میگیرند، سلطان بلامنازع بالکان میشود.نبرد بودا همچنین اهمیت سواره نظام را کاهش و لزوم در اختیار داشتن توپخانه را بیش از پیش نشان داد. در موهاچ مجارها چنان شکستی میخورند که برای قرنها هویت تاریخی خود را از دست داده و خراجگذار عثمانی میشوند.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم