پیکار در راه برداشتی اجتماعی از زبان

زبان‏شناس فرانسوی آنتوان میه (1866-1936) در متن‌های متعددی جنبه‏ی اجتماعی زبان را خاطر نشان ساخته، یا به عبارت دقیق‏تر آن را به مثابه‏ی واقعیتی اجتماعی تعریف کرده و محتوایی بسیار مشخص به این جنبه داده...
شنبه، 8 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پیکار در راه برداشتی اجتماعی از زبان
پیکار در راه برداشتی اجتماعی از زبان

 

نویسنده: لویی ژان کالوه
مترجم: محمّدجعفر پوینده





 

1. سوسور/ میه: سرچشمه‏ی ستیزه

زبان‏شناس فرانسوی آنتوان میه (1866-1936) در متن‌های متعددی جنبه‏ی اجتماعی زبان را خاطر نشان ساخته، یا به عبارت دقیق‏تر آن را به مثابه‏ی واقعیتی اجتماعی تعریف کرده و محتوایی بسیار مشخص به این جنبه داده است. به عنوان مثال، او در مقاله‏ی مشهور خود به نام «چگونه کلمات تغییر معنا می‌دهند» تعریفی از این «واقعیت اجتماعی» ارائه کرده و در عین حال بی هیچ ابهامی‏ بر قرابت خود با جامعه شناس بزرگ هم میهنش امیل دورکم تأکید ورزیده است:
- «مرزهای زبان‌های گوناگون به انطباق با مرزهای گروه‏های اجتماعی‏ای گرایش دارند که ملت‏ها نامیده می‏شوند؛ فقدان وحدت زبان، نشانه‏ی دولتی است که تازه تأسیس شده - مانند بلژیک -، یا به طور مصنوعی شکل گرفته است - مانند - اتریش»؛
- «بنابراین زبان به غایت واقعیتی اجتماعی است و در واقع دقیقاً در تعریف پیشنهادی دورکم برای واقعیت اجتماعی جای می‌گیرد؛ هر زبانی مستقل از یکایک افرادی که به آن سخن می‌گویند وجود دارد، و هر چند در بیرون از مجموع این افراد هیچ واقعیتی ندارد، به سبب عامیت خود، بیرون از آن است»؛
- «بنابراین دو صفتی که دورکم در تعریف واقعیت اجتماعی به کار می‏برد - بیرون بودگی نسبت به فرد و اجبارآمیز بودن - با وضوح کامل در زبان پدیدار می‏شوند».(1)
آنتوان میه را غالباً پیرو فردینان دو سوسور (1857-1913) دانسته‏اند. اما از همان آغاز انتشار درس‏های زبان‏شناسی همگانی، (که پس از مرگ سوسور صورت پذیرفت)، میه دیدگاه‌های متفاوت خود را آشکار می‌سازد و در گزارشی که از این کتاب ارائه می‏دهد خاطرنشان می‏سازد که «فردینان دو سوسور با جدا کردن تغییر زبانی از اوضاع بیرونی حاکم بر زبان، آن را از هر واقعیتی تهی می‏سازد؛ او زبان را به انتزاعی تقلیل می‏دهد که به ناگزیر تشریح ناپذیر است».(2) در واقع دیدگاه‌های میه دست کم با یکی از تمایزهای دوگانه سوسور- تمایز میان دید همزمانی و دید در زمانی - و با آخرین جمله‏ی درس‏های زبان‏شناسی همگانی در تضاد بودند («یگانه موضوع حقیقی زبان‏شناسی، زبان است که به خودی خود و برای خود در نظر گرفته می‏شود»)؛ این جمله هر چند از خود سوسور نیست و نتیجه‏گیری گردآورندگان کتاب را نشان می‏دهد، آموزه‏ی سوسور را به خوبی تمام خلاصه می‏کند. بدان سبب از تضاد سخن می‏گوییم که تأکید بر جنبه‏ی اجتماعی زبان، که در تمام آثار میه دیده می‏شود، همزمان مستلزم همگرایی برخوردی درونی برخوردی بیرونی به واقعیت‏های زبان و نیز برخورد همزمانی و در زمانی به همین واقعیت‏ها است. سوسور زبان‏شناسی درونی و زبان‏شناسی بیرونی را در مقابل هم قرار می‏دهد، اما میه آنها را با هم متحد می‌سازد؛ سوسور برخورد همزمانی و در زمانی را متمایز می‌کند، اما میه می‏کوشد ساختار را با تاریخ توضیح دهد. در واقع به محض رسیدن به عرصه زبان‏شناسیهمگانی، آن دو از هر حیات در مقابل هم قرار می‏گیرند. در حالی که سوسور برای تدوین الگویی انتزاعی از زبان تلاش می‏کند، میه بین واقعیت اجتماعی و نظامی‏که در آن همه چیز به هم پیوسته است، پل می‌زند: در نظر او، بدون استناد به عامل اجتماعی، و در نتیجه بدون استناد به عامل در زمانی، یعنی به تاریخ، نمی‏توانیم هیچ چیزی از واقعیت‏های زبان درک کنیم.
در برابر صراحتی که میه در تعریف مفهوم واقعیت اجتماعی به کار می‌برد، بخش‏هایی که سوسور در آن‏ها اعلام می‌کند زبان «بخش اجتماعی قوه‏ی نطق است»،(3) یا این که «زبان نهادی اجتماعی است»، (4) دچار ابهام نظری می‏شوند. در نظر سوسور این امر که زبان نهادی اجتماعی باشد، صرفاً اصلی عام و عبارتی تشویق آمیز است که پس از او بسیاری از زبان‏شناسان ساخت گرا آن را تکرار می‏کنند، بدون این که هیچ‌گاه وسایل مناسب برای تحقق چنین اصلی را فراهم آورند: آنان جنبه اجتماعی زبان را طرح می‏کنند و سپس به چیزی دیگر، به زبان‏شناسی صوری، به زبان «به خودی خود و برای خود» می‌پردازند. برای میه، برعکس، تأکید بر جنبه‏ی اجتماعی زبان در مرکز نظریه زبان‏شناسی قرار دارد و با پیامدهای روش شناختی متعددی همراه است: زبان در نظر او در عین حال «واقعیتی اجتماعی» و «نظامی ‏است که در آن همه چیز به هم پیوسته است»، و او همواره می‏کوشد این تعین دوگانه را در نظر داشته باشد. این امر هنگامی‏ برای او نسبتاً آسان است که واژگان را مطالعه می‏کند (اعم از آنکه نام‏های انسان، شراب، روغن یا دین هند و اروپایی را بررسی کند)، یا به مسئله‏ی گسترش زبان‏ها (به عنوان مثال به تاریخچه‏ی زبان لاتینی) می‏پردازد. البته در عرضه‏ی واج شناسی یا نحو با مسائل دشوارتری روبه رو می‏شود؛ اما در هر حال پافشاری مداومش بر این نکته‏ها او را به یکی از پیشگامان زبان‏شناسی اجتماعی بدل می‏سازد. به عنوان مثال حال و هوای بند زیر به حال و هوایی که بعدها در آثار ویلیام لباو دیده می‏شود بسیار نزدیک است: «از آنجا که زبان واقعیتی اجتماعی است، این نتیجه به دست می‏آید که زبان‏شناسی علمی‏ اجتماعی است، و یگانه عامل متغیری که برای توضیح تغییر زبانی به کار می‏آید، تغییر اجتماعی است.»(5)
بنابراین هر چند سوسور و میه تقریباً عبارت واحدی را به کار می‏برند، معنای یکسانی برای آن قایل نمی‏شوند: در نظر سوسور زبان پرورده‏ی جامعه است و فقط به همین لحاظ اجتماعی به حساب می‏آید، اما همانگونه که پیشتر گفته شد، میه برای مفهوم واقعیت اجتماعی محتوایی بسیار روشن‏تر قایل می‏شود که بسیار دورکم‏ی ‏نیز هست (به علاوه او با مجله‏ی LAnne’e Sociologique به مدیریت دورکم همکاری منظم داشت). در واقع هرجا که سوسور ساختار و تاریخ را به دقت از هم جدا می‏کند، میه خواستار پیوند آن‏ها است. در حالی که اقدام سوسور زبان‏شناسی در اساس اصطلاح شناختی است (او برای استحکام مبانی نظری زبان‏شناسی می‏کوشد واژگان این علم را تدوین کند)، اقدام میه در حکم برنامه‏ای است که امید تحققش را دارد: او همواره آرزو می‏کند که جنبه‏ی اجتماعی زبان در نظر گرفته شود.
بنابراین درمی‏یابیم که موضوع زبان به مثابه‏ی واقعیت اجتماعی که در دیدگاه میه نقش مرکزی دارد، موضوعی عمیقاً ضد سوسوری است (البته پیش از انتشار درس‌های زبان‏شناسی همگانی این امر ناآگاهانه، اما پس از آن آگاهانه، بوده است)، و تاریخ زبان‏شناسی ساختاری پس از سوسور با دور شدن مداوم از این موضوع مشخص می‏شود. بدین ترتیب از همان آغاز پیدایش زبان‏شناسی جدید، در برابر نظرگاه ساختاری که در اساس بر صورت زبان تأکید می‏کند، نگرشی دیگر پدیدار می‌شود که بر نقش‏های اجتماعی زبان پافشاری می‏ورزد. در طول حدود نیم قرن، این دو نظرگاه به موازات هم گسترش یافته‏اند، بی‏آنکه هرگز به هم برسند.

2. موضع گیری‏های مارکسیستی درباره‏ی زبان

در همان دوران میه، برخورد اجتماعی دیگری به زبان نمایان می‌شود که از جریان مارکسیستی سرچشمه می‏گیرد. پیشتر در 1894 پل لافارگ، داماد کارل مارکس، بررسی‏ای درباره‏ی واژگان فرانسوی پیش و پس از انقلاب منتشر کرده و نشان داده بود که زبان در این دوره بسیار دگرگون شده است؛ او این دگرگونی را به رویدادهای سیاسی پیوند می‌داد. البته در نگرش او نوعی برخورد مکانیکی وجود دارد: «زبان کلاسیک همراه با سلطنت فئودالی سقوط کرد؛ زبان رمانتیک که در سکوی مجامع پارلمانی زاده شده تا هنگام بقای حکومت پارلمانی دوام می‏آورد. اما در هر حال در اینجا با نخستین کوشش در راه کاربرد نوعی تحلیل سپس از اتحاد جماهیر شوروی [سابق] است که، بر حسب مورد، نامعقول‏ترین یا نوآورانه‏ترین متن‏ها بیرون می‏آیند. در جانب نامعقول، باید نیکولای مار (1864-1934) را جای داد که سال‏ها پیش از به قدرت رسیدن کمونیسم، نظریه‏ی زبان‏های یافثی را تدوین کرده بود (واژه‏ی یافثی برگرفته از یافث، نام سومین پسر نوح پس از سام و حام است که زبان‏های سامی‏ و حامی‏ از نام آن دو گرفته شده است) و سپس کوشید مارکسیسم را در مورد همین نظریه به کار بندد: مار برای تمام زبان‏های دنیا خاستگاه مشترکی فرض می‏کرد و معتقد بود که ارتباط در آغاز اشاره‏ای بوده و سپس چهار عامل (roch, yo’n, ber, sal) آوایی پدیدار شده که سازنده‏ی زبان یک کاست حاکم (جادوگران) بوده‏اند. بنابراین زبان از آغاز ابزار قدرت بوده و همیشه با تقسیم جامعه به طبقات مشخص شده است. بعدها از ترکیب، تغییر شکل و تکثیر این چهار هجا زبان‏های مختلف دنیا به وجود آمده‏اند که مار آن‏ها را به چهار مرحله‏ی پیاپی تقسیم می‏کند؛ این مرحله‏ها با موقعیتهای اجتماعی اقتصادی متفاوتی انطباق دارند:
- نخستین مرحله: چینی، زبان‏های آفریقایی؛
- دومین مرحله: زبان‏های فنلاندی - اویغوری، ترکی؛
- سومین مرحله: زبان‏های قفقازی و حامی؛
- چهارمین مرحله: زبان‏های هند و اروپایی و سامی.
هر یک از این مرحله‏ها با دورانی از «پیشرفت» منطبق است و به دشواری می‏توان در پس این طبقه بندی نشانه‌های نژادپرستی یا دست کم اروپا محوری را مشاهده نکرد. تمام این بنای الهام گرفته از نوعی مارکسیسم بسیار سطحی‏نگر بی‏تردید بایستی در مورد آینده نیز نظری داشته باشد: مار می‏اندیشید که فرا رسیدن جهانی سوسیالیسم باید با پیدایش زبانی واحد همراه باشد؛ چنین
اندیشه‏ای همخوانی کامل با این مفهوم داشت که زبان‏ها بازتاب مبارزه‏ی طبقاتی هستند. ولی مار چه بسا به پیروی از ضرب المثل «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من»، خود برای ایجاد یک زبان بین المللی ساختگی دست به کار می‏شود. این امر توضیح می‌دهد که چرا در طول ده - پانزده سال زبان اسپرانتو از عنایت حکومت برخوردار بوده و در شوروی رواج نسبی داشته است. نظریه‏های مار برای مدتی به پایگاه نظریه‏ی رسمی ‏دست می‌یابند. کاربرد مارکسیسم، آن گونه که این نظریه‏ها خواستارش بودند، امروزه بسیار ابتدایی جلوه می‌کند، ولی در آن دوران این کار را به چشم توجیه عام‏ترین اصول عقیدتی در عرصه‏ی زبان‏شناسی می‌دیدند: برتری مبارزه‏ی طبقاتی بر مفهوم ملت، زبان به مثابه‏ی روبنا، همه و همه در نگرشی انترناسیونالیستی به خوبی جای می‌گرفتند و به علاوه پاسخ‏گوی مسائل اتحاد شوروی در برابر اقلیت‌های ملی بودند و به ویژه نشان می‏دادند که سازمان‏دهی اجتماعی بر تقسیم کشور به ملت‏های گوناگون مقدم است. اندیشه‏ی مار که تحت عنوان نظریه‏ی جدید زبان شناختی به نظریه‏ی رسمی ‏بدل شده بود، سالها پس از مرگ وی، تا آغاز دهه‏ی 50 در شوروی حاکمیت داشت.
این وضعیت انحصاری، همراه با وسایل فشار بسیاری که دولتهای مستبد همیشه در اختیار دارند، باعث می‌شود که به دشواری بتوان به فعالیت‏ها و آفریده‌های نظری‏ای پی برد که در بیرون از اندیشه‏ی رسمی ‏شکل می‌گیرند. در مدتی که عده‏ای نظریه‏ی جدید زبان شناختی را در دانشگاه‏ها آموزش می‌دادند، منتقدان این نظریه این خطر را بیخ گوش خود احساس می‏کردند که باید بروند تحلیل‏هایشان را در مورد وضعیت زبان‏شناختی سیبری به کار بندند! با این همه باید به گروه پژوهشگران جوانی اشاره کرد که میخاییل باختین (1895-1975) مشهورترین نماینده آنان است. یکی دیگر از اعضای این گروه والنتین نیکولایویچ ولوشینوف (1930-1895؟) بود که دو کتاب او را می‌شناسیم: فرویدیسم: نقدی مارکسیستی (1927) و مارکسیسم و فلسفه زبان (1929). او در این کتاب‏ها، در انتقاد همزمان از فروید و سوسور این نکته را مطرح می‌کند که فروید فاقد نظریه‏ی زبان است و سوسور نیز نتوانسته است دریابد که نشانه‏ی زبانی جایگاه ایدئولوژی است.
باختین که هیچگاه مسأله‏ای جدی با رژیم نداشت، به کار آموزشی خود ادامه می‏داد و کارهایش را - به ویژه درباره‏ی داستایفسکی و سپس درباره‏ی رابله - منتشر می‏کرد، اما ولوشینوف احتمالاً پس از انتشار دومین کتابش، در اردوگاه‌های کار اجباری ناپدید می‌شود. ولی در اینجا ماجرای دیگری آغاز می‏گردد: در سال‏های دهه‏ی هفتاد شایعه‏ای پخش شد که بر اساس آن نه ولوشینوف و نه مدودف نویسنده‏ی حقیقی کتاب‌هایی نبوده‏اند که به اسم خودشان منتشر کرده بودند: آنان نام خود را به «استاد»شان داده بودند تا او بتواند آثارش را بی‏هیچ خطری منتشر سازد... منشأ ناچیز این شایعه گفته‏های فردی به نام پ. و. و. ایوانوف بود که در پیشگفتار ترجمه‏ی فرانسوی مارکسیسم و فلسفه‏ی زبان تکرار شده‏اند؛ این کتاب که به نام باختین (همراه با نام ولوشینوف که در پرانتز قرار گرفته) و با یادداشت کوتاهی به قلم رومان یا کوبسون منتشر شده، بدون ارائه هیچ دلیلی به تأیید این شایعه پرداخته است.(7) این سناریو، درست یا غلط، هم بسیار تخیلی است و هم ناروشن، شروع آن با این نکته دور از حقیقت است که باختین را به «استادی» بدل می‌سازد که «شاگردانش» نیز همسن خودش هستند، و به شوروی اجازه می‏دهد این امکان را محو سازد که کتاب‏های مهمی‏ را که بعداً تجدید چاپ شده‏اند کسانی نوشته باشند که در اردوگاه‌ها مرده‏اند. در هر حال ولوشینوف که بر اساس این سناریو هیچ ننوشته است، به سبب همین فقدان نوشته، به مرگ محکوم شده، اما باختین که به رغم حاکمیت مارکسیسم در خفا کار کرده بوده، بعدها توانسته است به روی صحنه باز گردد.
در این میان نظریه‏ی جدید زبان شناختی در اوضاع و احوال بسیار خاصی کنار گذاشته شد. در حالی که در ژانویه‏ی 1950، به مناسبت پانزدهمین سال مرگ مار، هنوز هم برتری نظریه‌های او را یادآوری می‏کردند، چند ماه بعد در آغاز ماه مه در روزنامه‏ی پراودا چاپ مجموعه‏ای از اظهار نظرها درباره‏ی فعلیت اندیشه‏ی او آغاز شد که با این پرسش همراه بود که آیا باید نظریه‌های مار را مبنا قرار داد؟ روز 20 ژوئن شخصی استالین در قالب پاسخ به چند پرسش به تفصیل اظهارنظر می‏کند و بدین ترتیب مباحثه را به پایان می‌رساند. نتیجه گیری‏های او را می‏توان در دو نکته خلاصه کرد:
- زبان رو بنا نیست؛
- زبان خصلت طبقاتی ندارد؛
و با وجودی که استدلال‏های او در همه‏ی موارد خیلی هم علمی ‏نیستند، اعتبار سیاسی‏اش باعث می‌شود که از آن پس ورق برگردد و نیکولای مار به دست فراموشی سپرده شود.
در فرانسه مارسل کوئن، متخصص زبان‏های سامی ‏و عضو حزب کمونیست، این اظهار نظر استالین را فرخنده می‏دارد (8) و خود نیز کتابی منتشر می‏کند (9) که نشان می‏دهد مارکسیسم از این پس به نحو بسیار متفاوتی به مسائل زبان شناختی برخورد می‌کند: دیگر این موضوع مطرح نیست که واقعیت‌های زبان را در چارچوب نظری پیش ساخته‏ای جای دهیم، بلکه باید نگاه جامعه شناختی مارکسیستی به آنها بیفکنیم. البته نظریه‌های مار هیچ‌گاه جدی گرفته نشده بودند: آ. سو واژو از سال 1935 آنها را به باد انتقاد می‏گرفت، مارسل کوئن در موردشان سکوتی محتاطانه اختیار می‏کرد. تأثیرپذیری زبان شناسان فرانسوی از میه بسیار بیشتر از مار بود.(10)
اظهار نظر استالین، همان گونه که بعدها معلوم شد، تا حدی راه‌گشا اما بیشتر سیاسی بود تا زبان شناختی، ولی یک کشور وجود دارد که در آنجا متن استالین در حکم پایه‏ی نظری برای پژوهش است: چین، برای پایان دادن به این بحث و این تاریخچه‏ی مختصر باید خاطرنشان کنیم که در اکتبر و نوامبر 1974، هیأتی از زبان شناسان آمریکایی (از جمله چارلز فرگوسن و ویلیام لباو) از جمهوری خلق چین بازدید و با بسیاری از همکاران چینی خود ملاقات می‌کنند. حاصل این سفر کتابی گروهی (11) است که در آن موضوعات مختلفی بررسی شده‏‎اند: اصلاح زبان، آموزش زبان‏های خارجی، زبان اقلیت‏ها، واژه نگاری و... . فصلی که از دیدگاه مورد نظر ما در این جا باید از همه جالب‏تر باشد به نظریه‏ی زبان مربوط می‏شود، اما اگر از خواندن آن چیز زیادی درباره‏ی کاربرد مارکسیسم - لنینیسم در زبان‏شناسی دستگیرمان نمی‏شود دست کم به ما نشان می‏دهد که هیأت آمریکایی در برابر هم صحبت‌های چینی خود به لحاظ نظری خلع سلاح شده است و در واقع به ثبت چند نکته‏ی بدیهی از این دست بسنده می‏کند: برترین منبع استناد، متن استالین است که در بالا از آن سخن گفتیم؛ زبان‏شناسی مانند تمام علوم دیگر باید خدمتگذار سیاست پرولتری باشد؛ واژگان سریع‏تر از نحو تغییر می‏کنند و مانند آن‏ها، سپس در نتیجه گیری آمده است که هر چند احتمال کمی‏ دارد که چین بتواند به پیشرفت‏های زبان‏شناسی نظری، عصب شناسی زبان یا زبان‏شناسی تاریخی یاری برساند، در مقابل در عرصه‏ی معیارسازی زبان پوتونگ هوا (زبان رسمی)، ساده کردن حروف و آموزش زبان اقلیت‏ها، نتایج چشم‏گیری به دست آورده است. البته نبود گستره‏ی انتقادی در این کتاب تا حدی ناشی از نگارش جمعی آن است (در هیچ فصلی نام نویسنده نیامده است) و بی‏تردید این متن را باید حاصل نوعی سازش دانست. در هر حال، در هیچ جای کتاب کوچک‏ترین نطفه‌ای از مباحثه دیده نمی‌شود، زیرا زبان‏شناسی اجتماعی نو پا در ایالات متحده در حقیقت نظریه‌ای ندارد و این مفهوم مبهم که زبانشناسی اجتماعی باید مناسبات میان زبان و جامعه را بررسی کند، به هیچ وجه کافی نیست که باب مباحثه با دیدگاهی را بگشاید که البته زبانی الکن دارد ولی در نهایت همان چیز را می‏گوید. زبان شناسان آمریکایی در 1974 از آن رو در برابر جزم اندیشی مارکسیستی - لنینیستی خلع سلاح می‏شوند که نظریه یا زیربنای جامعه شناختی‏ای ندارند که به آن متکی باشند، و این ضعف همچنین سرشت نمای دورانی است که در جریان آن زبان‏شناسی اجتماعی یدیدار می‌شود.
اما این تغییر شکل‏های ناخوشایند نباید بر موضع اصلی پرده اندازد: زبان‏شناسی اجتماعی بدون جامعه شناسی امکان ناپذیر است، و اگر چه کوشش زبان‏شناسی شوروی خرسند کننده نیست، مسئله‏ی تحلیل زبان در جامعه همچنان سر جای خود باقی است. از این دیدگاه ماجرای مار، و سپس توضیح استالین، حاصلی جز به تعویق انداختن نظرگاه جامعه شناختی در زبان‏شناسی نداشته است.

3. برنستاین و نقص‌های زبانی

زبان‏شناسی جدید از آن پس در اساس در پژوهش‌های منتشر شده در انگلستان جلوه‌گر می‏شود. بازیل برنستاین، متخصص انگلیسی جامعه شناسی آموزش و پرورش، نخستین کسی است که همزمان به تولیدهای زبانی واقعی و موقعیت جامعه شناختی گویندگان توجه می‏کند (نویسندگان الهام گرفته از مارکسیسم به آفریده‌های زبانی واقعی توجه بسیار کمی‏ داشتند). او این نکته را مبنا قرار می‏دهد که میزان ناکامی‏ تحصیلی فرزندان طبقه‏ی کارگر بسیار بالاتر از طبقات مرفه است. سپس به تحلیل تولیدهای زبانی کودکان مختلف می‏پردازد و دو رمزگان (کُد) را متمایز می‏سازد: (1) رمزگان محدود، یعنی یگانه رمزگانی که فرزندان محیط‌های محروم بر آن تسلط دارند، (2) رمزگان گسترده که متعلق به فرزندان طبقات مرفه است که بر اولی نیز تسلط دارند. معروف‏ترین و زبان‏زدترین مثال این دو رمزگان در تجربه‏ی زیر نشان داده شده است: از کودکان مختلفی خواسته می‏شود که برای یک داستان مصور شرحی بنویسند. بچه‏های برخاسته از محیط‌های محروم متنی می‌نویسند که بدون کمک تصویرها چندان معنایی ندارد: «فوتبال بازی می‌کنند، شوت می‌زند، شیشه‌ای می‌شکند و...»، اما کودکان برخاسته از محیط‌های مرفه متنی مستقل می‌نویسند: «بچه‌ها فوتبال بازی می‌کنند، یکی از آنها شوت می‌زند، توپش به پنجره می‏خورد و شیشه‏ای را می‏شکند و...».
این دو رمزگان از نظر صورت‌های دستوری نیز با هم تفاوت دارند. رمزگان محدود با جمله‌های کوتاه، بدون جمله‌های پیرو، و نیز با واژگانی محدود، مشخص می‏گردد، و در نتیجه گویندگان آن در آموختن و جهان‏نگری خود دچار محدودیت و نقص‌های بسیاری می‌شوند.
برنستاین در کارهای بی‏وقفه خود که همواره دقیق‏تر شده‌اند، عمدتاً به مسائل منطق و معناشناسی توجه دارد. اصل اساسی او آن است که آموختن و جامعه‏پذیری تابع خانواده‌ای هستند که کودکان در آن بزرگ شده‏اند، و ساختار اجتماعی از جمله رفتارهای اجتماعی را نیز تعیین می‌کند، برنستاین از لحاظ جامعه شناختی از امیل دورکم بسیار تأثیر پذیرفته است: «به یک معنا می‏توان گفت که مفهوم‏های رمزگان محدود و رمزگان گسترده از دو شکل همبستگی مکانیکی و همبستگی اندام‏وار، که دورکم آنها را متمایز ساخته، سرچشمه می‌گیرند».(12) اولین نوشته‏های منتشر شده‏ی او (که در اصل مقاله بودند) نخست با استقبال گرمی ‏روبه رو شدند، زیرا برای اولین بار بود که تفاوت زبانی بر پایه‏ی تفاوت اجتماعی توضیح داده می‌شد. اما رفته رفته تقابل دوگانه‏ی رمزگان‏ها (آیا در واقع نوعی پیوستار در کار نیست؟)، و سپس ضعف مفهوم‌های زبان شناختی او با انتقاد رو به رو شد. کسی که پیش از همه این انتقادها را مطرح ساخت ویلیام لباو است که روی نحوه‏ی گفتار سیاهان آمریکایی کار کرد و نشان داد که برنستاین در حقیقت نه رمزگان‏ها بلکه سبک‏ها را تشریح کرده و در حقیقت هیچ نوع نظریه‏ی تشریحی نداشته است: «به هنگام تشریح آن چه گویندگان طبقه‏ی متوسط را از گویندگان طبقه‏ی کارگر واقعاً جدا می‌کند، برنستاین به تکرار مداوم عباراتی مانند فکر می‌کنم، صیغه‌های مجهول، فعل‌های کمکی، ضمیرهای اول شخص، کلمات نادر و مانند آنها اشاره می‌کند. اما اینها که عوامل دست و پاگیری بیش نیستند (...) ما هنگامی ‏خدمتی بزرگ انجام می‏دهیم که سرانجام بتوانیم در سبک گفتار طبقه‏ی متوسط تشخیص دهیم چه چیزی به شیوه بیان مربوط می‏شود و چه چیزی واقعاً به بیان روشن اندیشه‌های این طبقه یاری می‌رساند.»(13)
برنستاین البته به این انتقادها پاسخ داده است (به ویژه رجوع کنید به پس‏گفتار زبان و طبقات اجتماعی)، اما نظریات او در مجامع زبان شناسان بازتاب هر چه کمتری می‏یابد و امروزه بسیار کم از او یاد می‌شود و نظریاتش کاربرد چندانی ندارد. با این همه برنستاین مظهر چرخشی اساسی در تاریخ زبان‏شناسی اجتماعی بوده است: او نوعی عامل شتاب دهنده و تسریع کننده در پیشروی آهسته به سوی برداشتی اجتماعی از زبان بوده است و این امر که نظریاتش بعدها رد شده‏اند، به هیچ وجه از نقش او در این پیشروی نمی‌کاهد.

4. ویلیام برایت: کوشش برای پیوند

از 11 تا 13 ماه مه 1964 ، به ابتکار ویلیام برایت 25 پژوهش‏گر برای برگزاری کنفرانسی درباره‏ی زبان‏شناسی اجتماعی در لوس آنجلس گرد آمدند: 8 نفر از دانشگاه برگذار کننده‏ی این کنفرانس (UCLA) آمده بودند، 15 نفر دیگر آمریکایی بودند و فقط 2 شرکت کننده اهل کشور دیگری (یوگسلاوی) بودند که مؤقتاً در UCLA تدریس می‌کردند؛ 13 نفر از شرکت کنندگان مقاله‏ای ارائه کردند: هنری هانیگزوالد، جان گامپرز، آینار هاگن، ریون مک دیوید، ویلیام لباو، دل هایمز، جان فیشر، ویلیام سامارین، پال فریدریش، آندره سیوبرگ، خوزه پدرو رونا، جرالد کلی و چارلز فرگوسن. موضوعات مورد بحث متنوع بودند: قوم شناسی تغییر زبانی (گامپرز)، برنامه‏ریزی زبانی (هاگن)، تصحیح افراطی به مثابه‏ی عامل تغییر (لباو)، زبان‏های میانجی (سامارین، کلی)، توسعه‏ی نظام‌های نگارش (سیوبرگ)، برقراری تعادل در موقعیت‌های اجتماعی - زبانی دولت‏ها (فرگوسن)... و از بابت زمینه‏های نظری نیز کمبودی نبود.
ویلیام برایت که مسئولیت انتشار اسناد این کنفرانس را بر عهده می‌گیرد، در پیشگفتار خود می‏کوشد این مقالات مختلف را به هم پیوند دهد. او در آغاز خاطرنشان می‌کند که «تعریف دقیق زبان‏شناسی اجتماعی آسان نیست». سپس می‏افزاید که مطالعات او به مناسبات زبان و جامعه مربوط می‏شوند، اما چون این تعریف مبهم است، تصریح می‏ورزد که «یکی از وظایف اصلی زبان‏شناسی اجتماعی نشان دادن این امر است که دگرگونی یا تنوع زبانی آزاد نیست، بلکه با تفاوت‌های اجتماعی منظمی‏ رابطه دارد».(14) آنگاه به تنظیم فهرستی از «گستره‌های» زبان‏شناسی اجتماعی می‌پردازد و می‌گوید که در هر نقطه‏ی تقاطع میان دو یا چند گستره، یک موضوع تحقیق برای زبان‏شناسی اجتماعی وجود دارد. سه گستره‏ی نخست در پاسخ به این پرسش پدیدار می‌شوند که کدام عوامل تعیین کننده‏ی تنوع زبانی هستند؟ او به سه عامل اساسی اشاره می‌کند: هویت اجتماعی گوینده، هویت اجتماعی گیرنده و زمینه یا بافت گفتار؛ بدین ترتیب در چارچوب تحلیلی زبان شناختی قرار می‏گیرد که مفهوم‏های اصلی نظریه‏ی ارتباطات (فرستنده، گیرنده، زمینه) را به وام گرفته است. چهار گستره‏ی بعدی در نظر او عبارت‏اند از:
- تقابل همزمانی / در زمانی؛
- کاربردهای زبانی و باورهای مربوط به این کاربردها؛
- دامنه‏ی تنوع زبانی، همراه با طبقه‏بندی سه گانه: تفاوت‏های چند گویشی، چند زبانی یا چند جامعگی؛
- کاربردهای زبان‏شناسی اجتماعی، با یک طبقه بندی سه بخشی دیگر:
زبان‏شناسی اجتماعی به مثابه‏ی تشخیص ساختارهای اجتماعی، به مثابه‏ی بررسی عامل اجتماعی - تاریخی و به مثابه‏ی کمک به برنامه‏ریزی زبانی.
برایت در پایان چنین نتیجه می‌گیرد: «محتمل به نظر می‌رسد که زبان‏شناسی اجتماعی به دورانی از گسترش سریع گام بگذارد؛ می‏توانیم امیدوار باشیم که زبان‏شناسی، جامعه‏شناسی و انسان شناسی از نتایج آن بهره‌مند شوند.» این متن به ویژه امروزه ارزشی تاریخی دارد و باید به خاطر داشت که برایت زبان‏شناسی اجتماعی را فقط می‏تواند به مثابه‏ی رهیافتی ضمیمه‏ی واقعیت‌های زبانی در نظر گیرد، رهیافتی که مکمل زبان‏شناسی یا جامعه‏شناسی و انسان‏شناسی است. همین وابستگی است که کم کم با کوشش‌های لباو از میان می‏رود.

5. و. لباو: زبان‏شناسی اجتماعی همان زبان‏شناسی است

پیشتر دیدیم که میه بسیار زود با آرای پیشنهادی فردینان دو سوسور درباره‏ی زبانشناسی به مخالفت برخاسته بود. زبان‏شناس آمریکایی ویلیام لباو (15) در این مورد اشتباه نکرده است و در یادداشتی دستاورد پیشگام خود و محدودیت‌های زبان‏شناسی سوسوری را چنین تحلیل می‌کند: «میه، که معاصر سوسور بود، فکر می‏کرد که قرن بیستم، بر مبنای بررسی تغییر زبانی در دل دگرگونی اجتماعی، شاهد تدوین شیوه‏ی تبیین تاریخی خواهد بود (1921). اما شاگردان لوسور، از جمله مارتینه (1961)، چنین برداشتی را سرسختانه رد کرده و همواره کوشیده‌اند تبیین زبان شناختی به رابطه‌های متقابل عوامل ساختاری درونی محدود شود. بدین ترتیب آنان کاری جز پیروی از جوهر آموزش سوسور انجام نمی‌دادند. در واقع بررسی ژرف نوشته‏های سوسور نشان می‏دهد که در نظر او اجتماعی در جلوه‌های گسترده‌ترش اشاره‌ای ندارد.»
لباو پس از نشان دادن مثال‌های واجی از تأثیر سیاه پوستان بر نحوه‏ی گفتار در نیویورک، به هنگام نتیجه گیری به میه باز می‏گردد: «چنین مثالهایی مؤید این گفته‏ی میه هستند که تبیین بی‎نظمی ‏تغییرات زبانی را باید در نوسان‏های ترکیب اجتماعی جامعه‏ی زبانی جست و جو کرد.»(16)
لباو در 1966 بررسی خود را درباره‏ی میزان نسبی تظاهر حرف /r/ در سبک‏های مختلف گفتاری طبقات گوناگون اجتماعی در مغازه‏های بزرگ نیویورک منتشر کرد؛ این متن همانند بیانیه سر و صدا به پا کرد و در آن از سرگیری اندیشه‌های میه دیده می‏شود. همین حال و هوا در عنوان فصل هشتم کتاب لباو - زبان‏شناسی اجتماعی - دیده می‏شود: «بررسی زبان در بافت اجتماعی آن». بند زیر پیوند لباو را با میه به روشنی نشان می‏دهد: «در نظر ما، موضوع بررسی عبارت است از ساختار و تحول زبان در دل زمینه‏ی اجتماعی که حاصل جامعه‏ی زبانی است. موضوعات مورد توجه ما به همان عرصه‏ای مربوط می‏شوند که معمولاً «زبان‏شناسی همگانی» نامیده می‏شود: واج شناسی، صرف، نحو و معناشناسی (...). اگر نشان دادن اختلاف میان کار ما و بررسی زبان جدا از هرگونه زمینه‏ی اجتماعی ضروری نبود، من با کمال میل می‏گفتم که کار ما عیناً همان زبان‏شناسی است.»(17) هانری بوایه در کتابی که به معرفی زبان‏شناسی اجتماعی اختصاص یافته، این گفته را «مجادله آمیز» می‌خواند. (18) اما در این‏ها هیچ چیز مجادله آمیزی وجود ندارد و فقط بر این اصل تأکید می‏شود که تمایز میان زبان‏شناسی همگانی که به بررسی زبان‏ها می‏پردازد و زبان‏شناسی اجتماعی که به جنبه‏ی اجتماعی آنها توجه دارد ضروری نیست: به عبارت دیگر، زبان‏شناسی اجتماعی همان زبان‏شناسی است. بنابراین لباو تعریف زبان به مثابه‏ی واقعیت اجتماعی را به غایت جدی می‏گیرد و به دیدگاه میه قاطعیت بیشتری می‏بخشد، ولی مقایسه میان آن دو به همین جا ختم می‌شود. میه که متخصص برجسته‏ی زبانشناسی تطبیقی بوده، به ویژه در مورد زبان‏های مرده کار کرده است، اما لباو همواره درباره‏ی موقعیت‌های مشخص معاصر کار می‌کند، مسائل روش‏شناسی تحقیق را مطرح می‏سازد، و خلاصه ابزاری برای توصیف فراهم می‌آورد که می‏کوشد در عین جذب روش‏های پژوهشی زبان‏شناسی ساختاری از آنها فراتر رود پژوهشهای او زاینده‏ی جریانی بود که به «زبان‏شناسی تنوع‏گرا» معروف است.

6. نتیجه‏گیری

سال‏های دهه‏ی هفتاد در واقع نشان دهنده‏ی چرخشی اساسی هستند. از آن پس شاهد پیدایش مجله‏ها یا مجموعه‏های مقالاتی هستیم که آشکارا به زبان‏شناسی اجتماعی استناد می‏ورزند؛ این رشته‏ی نوپا اهمیتی فراینده می‏یابد و آرایی را که قطعی به حساب می‏آمدند به باد حمله می‏گیرد. در اینجا باید از پیر پائولوگیلیولی یاد کنیم که در 1972 کتاب زبان‏شناسی اجتماعی (19) را منتشر می‌سازد و در آن از جمله نام‌های افراد زیر یافت می‌شود: جاشوا فیشمن، اروینگ گافمن، بازیل برنستاین، ویلیام لباو، جان گامپرز، چارلز فرگوسن. تمام متن‌های برگزیده در این کتاب پیشتر (در فاصله‏ی 1963 تا 1971) به صورت پراکنده چاپ شده بودند، اما این مجموعه، پس از کتاب برایت، نمودار جریان جدیدی در زبان‏شناسی است. در همان سال همان انتشاراتی کتاب زبان‏شناسی اجتماعی (20) را چاپ کرد که مجموعه‏ی مقالات دیگری با گرد آوری ج. ب. پراید وج، هوفراست بود و در آن از جمله مقاله‏هایی به قلم افراد زیر دیده می‏شود: جاشوا فیشمن، آینار هاگن، چارلز فرگوسن، ویلیام لباو، جان گامپرز دو سال بعد کتاب کوچکی از پیتر ترادگیل چاپ می‏شود که با ارائه‏ی نمونه‏های متعددی از پژوهشی‏های مشخص، گزارش مفیدی از وضعیت زبان‏شناسی اجتماعی عرضه می‏کند. (21)
در همان سال در فرانسه کتاب درآمدی بر زبان‏شناسی اجتماعی چاپ می‏شود که در اساس نظریه‌های مختلف را خلاصه می‏کند و برای رهیافت مارکسیستی به زبان جایگاهی گسترده قایل می‏شود. (22) از مجله‏ها نیز باید Language in Socisty را که انتشار آن از 1972 آغاز شد و International Journal of the Sociology of Language را نام ببریم که از 1973 منتشر می‏شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. این مقاله‏ی آنتوان میه نخستین بار در نشریه‏ی LAnnele sociologique (1905-1906) منتشر و در کتاب
(Paris, champion, 1921) Linguistique historique et ligistique geIneIrale
تجدید چاپ شده است. نقل قول ما از چاپ 1965 این کتاب (ص 230) است.
2. Antoine Meillet, Compte rendu du cours de linguistique geIneIrale de Ferdinand de Saussure, Bulletin de La SocieIteI linguistique de paris, P. 166.
3. Ferdinand de Sassure, Cours de linguistiqus geIneIral, paris, payot. 1931,P. 31.
4. Ibid, P. 31.
5. Antoine Meillet, "L'Etat actuel des ètudes de linguistiques gènèrales" leçon inaugurale au collège de France, 13 feIvrier 1906, repris dans Linguitique historique ef linguistique gènèrale, Paris, champion, 1921, citè ici dans la rèèdition de 1965, P. 17.
6. Paul Lafargue, Lalangue francaise avaant et apreIs LareIvolution,L’Erenouvelle, janvier-1894.
این مقاله در کتاب زیر تجدید چاپ شده است:
J Catvet, Marxisme et linguistique, Paris, Payot, 1977, P. 144.
7. Mikhail Bakhtine (V. N. Volochinov), Le marxisme et la philosophie du
langage, Paris, Ed. de Minuit, 1977.
ترجمه‏ی فارسی نوشته‏ی یاکوبسون در کتاب زیر آمده است: سودای مکالمه، خنده، آزادی: میخاییل باختین، گزیده و ترجمه‏ی محمد پوینده، نشر آرست، تهران، 1373، صص 27-30-م.
8. Une leçon de marxisme a propos de Linguistique, La Pense e, n 33, novembre-de cembere 1950.
9. Marcel Cohen, Pour une sociologie du langage, Paris, Albin Michel, 1956.
10. در این مورد رجوع شود به:
Daniel Baggioni, Contribution a L'histoire qe la Nouvelle The orie du Langage) en France, in Langages, n°46, juin 1977.
11. Winfered P. Lehmann (ed.), Language and Lingustics in the People's Republic
of China’ University of Texas Presse, Austin, 1975.
12. Basil Bernstein, Langage et classes sociales, Paris, Ed. de Minuit, 1975, P. 306.
13. William Labov, Le parler ordinaire, t. 1, Paris, Ed. de Minuit, 1978, P. 136.
14. William Bright (ed), Sociolinguistics, Proceedings of the UCLA sociolinguistics Conference, La Haye, Paris, Mouton, 1966, p. 11.
15. William Labov, Sociolinguistique, Paris, Ed. de Minuit, 1976, P. 259.
16. Ibid, P. 425.
17. Ibid, P. 258.
18. Henri Boyer, Elements de Sociolinguistique, Paris, Dunod, 1991, P.5.
19. Pier Paolo Giglioli, Language and Social Context, Harmondsworth, Midd., Penguin Books, 1972.
20. J. B. Pride, J. Holmes,Sociolinguistics, Harmondsworth, Midd.,Panguin Books, 1972.
21. Peter Trudgill, Sociolinguistics, an introduction,Harmondsworth, Midd., Penguin Books, 1974.
ترجمه‏ی فارسی این کتاب نیز منتشر شده است: پیتر ترادگیل، زبان‏شناسی اجتماعی، درآمدی بر زبان و جامعه، ترجمه‏ی محمد طباطبایی، نشر آگه، تهران، 1376.
22. Jean-Baptiste Marcellesi, Bernard Gardin, Introduction a la sociolinguistique, la Linguistique sociale, Paris, Larousse, 1974.

منبع مقاله :
ژان کالوه، لویی؛ (1379)، درآمدی بر زبان‏شناسی اجتماعی، محمدجعفر پوینده، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط