محمد بن ابى عمير أزدی کیست؟
نام و تبار او :
از سلسله نسب او چنين بر مى آيد كه جدش «عيسى » اولين كسى از اجداد او بوده كه به اسلام گرويده است. بنابر ظاهر گفته شيخ طوسى، پدر محمد بن ابى عمير از موالى مُهَلَّب بن ابى صُفْره، از طايفه ازد بوده است. 1 مهلّب بن ابى صفره از امراى عبدالملك بن مروان اموى بود. وى در سال (74ق.) براى سركوب مخالفان خليفه، به منطقه كرمان رفت و پس از آن از طرف عبدالملك والى خراسان گرديد. او هم چنان بر اين مقام بود تا اين كه در سال (82ق) درگذشت. پسران او، يزيد و مفضل نيز از نزديكان دستگاه خلافت اموى بودند و پس از مرگ پدر، هر دو مدتى حكمران خراسان بودند.2 اگر مولا بودن ابن ابى عمير را«ولاء عتق» بدانيم، از آن جا كه مولا بودن او را به مهلّب بن ابى صفره ازدى (م.82ق.) نسبت مى دهند، احتمالاً اين امر در زمان جدّ ابن ابى عمير(دو نسل قبل از او) صورت گرفته و از آن پس، پدر او و خودش از موالى مهلّب ازدى شناخته شده اند.
اجداد او احتمالاً يمنى بوده اند، زيرا «جاحظ» اديب و دانشمند معاصر، در كتاب فخر قحطان على عدنان (كه علل برترى قوم قحطان بر قوم عدنان را بر شمرده است) از محمد بن ابى عمير به عظمت و برترى ياد كرده و ظاهراً او را يكى از دلايل فخر قحطان بر عدنان دانسته است. نگارنده به اين كتاب دست نيافته، اما از ظاهر آن چه كه شيخ طوسى نقل مى كند چنين بر مى آيد كه محمد بن ابى عمير اصالتاً قحطانى بوده3 و قحطان قومى بودند كه در يمن مى زيسته اند.
به هر روى، محمد بن ابى عمير خود در بغداد به دنيا آمده و تا آخر عمر در آن جا سكونت داشته است. او به شغل بَزّازى و فروشندگى پارچه «سابرى» اشتغال داشته4 و متموّل بوده است.5
خلفاى عباسى و ابن ابى عمير :
در يكى از همين زمان ها بود كه «رشيد» براى پى بردن به نام اصحاب امام كاظم(علیه السلام) و شيعيانش در عراق، او را دستگير و زندانى كرد. در زندان او را سخت شكنجه كردند و بيش از صد تازيانه به وى زدند تا نام اصحاب امام را فاش كند، اما اين صحابى پاك باخته امام، در برابر شكنجه مأموران «رشيد» مقاومت كرد و زبان به افشاى نام ياران حضرت نگشود.6 مقارن همين ماجرا، رشيد عرصه را بر امام كاظم(علیه السلام) تنگ كرد و ايشان را زندانى كرد. او قصد داشت كار امام و يارانش را يك سره كند، اما مقاومت و ايستادگى كسانى چون محمد بن ابى عمير نقشه هاى او را بى اثر و خنثى كرد، به گونه اى كه سياست خشونت رشيد، در عمل شكست خورد. بعد از رشيد، فرزندش مأمون به دليل پايگاه عميق و گسترده امام رضا(علیه السلام) در اجتماع، سياست ديگرى را در پيش گرفت.
در برهه اى ديگر، پس از شهادت امام رضا(علیه السلام) محمد بن ابى عمير به دليل نپذيرفتن منصب قضاوت از طرف مأمون، بار ديگر به زندان افتاد. زندانى شدن او اين بار چهار سال به طول انجاميد و با شكنجه و آزار سنگين توأم بود؛ تمامى اموال او ضبط گرديد و هنگامى كه از زندان رهايى يافت در نهايت تنگ دستى بود.7 متأسفانه هنگامى كه او در زندان به سر مى برد كتاب هايش، به دست خواهرش در زير خاك پنهان گرديده بود،8 پوسيد و از بين رفت.9 سال هاى آخر عمر او، به تلاش براى جمع آورى و تدوين دوباره احاديثش گذشت تا اين كه در سال (217ق.) به جوار حق شتافت.
ابن ابى عمير در دوران ائمه(علیهم السلام):
در كتاب رجال النجاشى بر معاصرت او با امام كاظم(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) تصريح شده و از آن جا كه در همين كتاب، سال وفات وى217ق. ذكر شده، بنابراين وى دوران امام جواد(علیه السلام) را نيز درك كرده است.10 شيخ طوسى، محمد بن ابى عمير را از اصحاب امام صادق(علیه السلام) بر شمرده و بى آن كه درباره وثاقت يا عدم وثاقت وى سخن بگويد مى نويسد:
«حسن بن محمد بن ساعه از او روايت نقل مى كند.»11 علامه محمد صادق بحر العلوم در پاورقى كتاب، ذكر مى كند كه نسخه هاى كتاب در ضبط اين نام مختلف است؛ در بعضى «محمد بن ابى عمرة» و در برخى «محمد بن ابى عمر» و در بعضى «محمد بن ابى عمير» آمده است. آية الله خويى ضمن نقل روايت اين شخص از امام صادق(علیه السلام) بيان مى كنند:
«نام صحيح، محمد بن ابى عمير است.»12 شيخ طوسى، در ميان اصحاب امام كاظم(علیه السلام) ذكرى از نام محمد بن ابى عمير نكرده، بلكه در ميان اصحاب امام رضا(علیه السلام) از وى نام برده و بر وثاقت او تصريح كرده است.13 ايشان در ذيل نام ابن ابى عمير مى گويد:
«او سه تن از ائمه را درك كرده: امام ابا ابراهيم، موسى(علیه السلام) كه از او روايت نقل نكرده، امام رضا(علیه السلام) كه از ايشان روايت نقل كرده و امام جواد(علیه السلام).»14 بنابراين از نظر شيخ طوسى، ابو احمد محمد بن ابى عمير ازدى، تنها از اصحاب امام رضا(علیه السلام) و فردى ثقه بوده است. همين امر نشان مى دهد كه محمد بن ابى عمير مذكور در كتاب الرجال غير از فرد مورد بحث است.
اين كه آيا ابن ابى عمير متعدّد بوده؛يكى از اصحاب امام صادق(علیه السلام) كه از آن حضرت بدون واسطه روايت نقل كرده و امام كاظم(علیه السلام) را نيز درك كرده است و ديگرى، از اصحاب امام كاظم و امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) بوده است، يا اين كه يك نفر بوده است، بحث هايى را در كتاب هاى رجالى برانگيخته است.
علامه اردبيلى در پانوشت در ذيل نام «محمد بن ابى عمر» مى نويسد:
«اين نام اشتباهاً از سوى نساخ به اين گونه ضبط شده و صحيح آن «محمد بن ابى عمير» است و او همان محمد بن زياد بن عيسى است، به قرينه روايت كردن حسن بن عمر بن سماعه (م.263ق.) از او و روايت كردن او از امام صادق(علیه السلام) در بسيارى از موارد و اين كه او فروشنده سابرى و بزّاز بوده است.»15 ايشان در جاى ديگر در ذيل «محمد بن ابى عمير» در خاتمه، همين بحث را مطرح مى كند و مى نويسد:
«پس صحيح اين است كه ابن ابى عمير چهار تن از ائمه (امام صادق، امام كاظم، امام رضا و امام جواد ـ عليهم السلام ـ) را درك كرده است.
اما در جواب اين كه گفته شده، بعيد است او بدون واسطه از امام صادق(علیه السلام) روايت نقل كرده باشد (زيرا زمان حيات آن ها از يك ديگر دور است) مى گوييم: امام(ع) در سال (148ق.) شهادت يافته و ابن ابى عمير در سال 217ق.) وفات يافته و فاصله بين اين دو وفات 69 سال است. پس اگر او 80 يا بيش تر يا كمى كم تر از آن بوده باشد، مى توانسته از امام(ع) روايت نقل كرده باشد.
از آن چه كه گفتيم، اين مطلب را تأييد مى كند كه شيخ طوسى، محمد بن ابى عمر را از ياران امام صادق(علیه السلام) ذكر كرده و او اگر چه ـ در رجال شيخ ـ به صورت ابن ابى عمر (به صورت مكبّر) است، ليكن ما در ترجمه او روشن ساختيم كه قرائنى وجود دارد كه آن اشتباه است، و صحيح آن به صورت مُصَغَّر (ابن ابى عمير) مى باشد. و نيز اين كه محمد بن نعيم صحاف، وصى او بوده است آن چه را كه گفتيم تأييد مى كند، زيرا او از كسانى است كه از امام صادق(علیه السلام) روايت نقل كرده است. و هنگامى كه وصى ابن ابى عمير از ابى عبدالله(علیه السلام) روايت نقل كرده و بعد از وفات او زنده باشد، پس روايت كردن او از امام(ع) به طريق اولى امكان خواهد داشت.»16 در مقابل، آية الله خويى(ره) اعتقاد به تعدّد ابن ابى عمير دارد و در اين باره در ذيل نام «محمد بن ابى عمر (ابى عمره) و (ابى عمير) » مى گويد:
«او فروشنده سابرى بوده و بنابر گفته شيخ در رجال خود ا ز اصحاب امام صادق(علیه السلام) بوده و حسن بن محمد بن سماعه از او روايت مى كرده است.
نسخه صحيح بايد محمد بن ابى عمير باشد، زيرا در برخى روايات از او به همين نام ياد شده است. از جمله در روايت محمد بن نعيم صحاف كه مى گويد: محمد بن ابى عمير، فروشنده سابرى، وفات كرد و مرا وصى خود قرار داد. تنها وارث او زنش بود. پس من به عبد صالح(علیه السلام) در اين باره نوشتم و حضرت در پاسخ نوشت: ماترك را به زنش بده و باقى را نزد ما بياور.»17 سپس ايشان سه روايت را نقل مى كنند كه ابن ابى عمير بدون واسطه از امام صادق(علیه السلام) درباره مسايل فقهى سؤال مى كند. از نظر ايشان، روايات مذكور نمى توانند مرسل بوده باشند، زيرا گونه نقل روايت در آن ها، صراحت در سؤال از خود امام(ع) دارد. و محمد بن زياد بن عيسى در سال (217ق.) وفات يافته و امام صادق(علیه السلام) را درك نكرده است. پس بايد محمد بن ابى عميرى كه بدون واسطه از امام صادق(علیه السلام) روايت مى كند، شخص ديگرى باشد.
مضافاً اين كه محمد بن ابى عمير اوّلى در زمان حيات امام كاظم(علیه السلام) وفات كرده، چه عبد صالح از القاب امام كاظم(علیه السلام) است و محمد بن زياد بن عيسى، امامت امام جواد(علیه السلام) را به مدت چهارده سال درك كرده است. پس احتمال اتحاد اين دو، ساقط خواهد بود.
ايشان مطلبى را به عنوان تاكيد در اثبات مدعاى خود مطرح مى كنند و آن روايتى است كه در رجال كشى در ترجمه زرارة بن اعين آمده است. كتاب، روايت را از بنان بن محمد بن عيسى، از ابن ابى عمير، از هشام بن سالم، از ابن ابى عمير نقل مى كند كه ابن ابى عمير گفت: نزد ابى عبدالله صادق(علیه السلام) رفتم و… اين روايت صراحت دارد كه ابن ابى عمير راوى، غير از ابن ابى عمير مروى عنه است. و ضعف سند اين روايت به بحث ما ضررى نخواهد رساند.18 نكته اى كه باقى مى ماند و بايد بر طبق نظر مرحوم خويى پاسخ داد اين است كه بنابر گفته شيخ، حسن بن محمد بن سماعه از ابن ابى عمير اول (از نظر ايشان) روايت كرده و حال آن كه حسن بن محمد در سال (263ق.) وفات كرده و ابن ابى عمير در زمان حيات امام كاظم(علیه السلام) (نهايتاً در سال 183ق.) رحلت كرده است. ايشان در حل اين مشكل مى گويد:
«ما مطمئن هستيم كه مطلب بر شيخ (قدس سره) مشتبه شده و حسن بن محمد بن سماعه از محمد بن ابى عمير، زياد بن عيسى، روايت مى كند نه محمد بن ابى عمير اوّل.»19 در اين باره نظر ميانه اى نيز وجود دارد كه قائل آن علامه مامقانى است. ايشان ضمن آن كه نسخه صحيح رجال شيخ را محمد بن ابى عمر مى داند (بنابراين يك محمد بن ابى عمير وجود دارد) معتقد است كه محمد بن ابى عمير از امام صادق(علیه السلام) نيز بدون واسطه روايت نقل كرده است. مرحوم مامقانى روايتى را نقل مى كند كه شيخ طوسى(ره) و كلينى(ره) با سند خود از ابن ابى عمير آورده اند.20 سپس مى گويد:
«ظاهر اين روايت، دلالت دارد كه او امام را ملاقات كرده كه آن، امرى بعيد هم نيست، زيرا بايد ابن ابى عمير در نهايت، 87 سال عمر كرده باشد تا بتواند امام صادق(علیه السلام) را بعد از بلوغ خود ملاقات كند و 87 سال، عمرى قابل انكار نيست. پس دليلى براى ارسال وجود ندارد، هم چنان كه دليل براى قلب سند نيست؛ به اين معنا كه محمد بن ابى عمير مؤخر و قاسم بن عروة مقدم باشد تا اين كه در اصل چنين بوده باشد: محمد بن ابى عمير، عن قاسم بن عروه، قال: سئلت ابا عبدالله(علیه السلام)…، زيرا اولا چنين امرى بابى را مى گشايد كه مستلزم دست برداشتن از اصالت عدم سهو و عدم غفلت و ديگر اصول عقلايى (بدون قرينه) مى باشد، به خصوص بعد از آن كه سند به گونه اى كه ذكر گرديد در كافى (كه از حيث ضبط، بهترين كتاب روايى است) و در نسخ متعدد آن، كه يكى از آن ها نسخه اى است كه بر فاضل مجلسى خوانده شده، آمده است.»21 ايشان درباره روايتى كه در آن محمد بن ابى عمير از هشام بن سالم و او از محمد بن ابى عمير و او از امام صادق(علیه السلام) روايت كرده مى گويد:
« حتماً ابن ابى عمير دوم، اشتباه نسّاخ بوده و بعيد نيست كه آن تصحيف شده محمد بن مروان باشد، زيرا او از كسانى است كه هشام از او روايت مى كند.»22 ايشان در جاى ديگر مى گويند:
«روايت محمد بن نعيم صحاف دربارههوصى شدن او از طرف محمد بن ابى عمير دلالتى بر تعدد ابن ابى عمير ندارد، زيرا عبدصالح غالباً درباره امام كاظم(علیه السلام) اطلاق مى شده نه اين كه بر ديگر ائمه(ع)، اطلاق نمى شده است.
و محمد بن نعيم با اين كه از امام صادق(علیه السلام) روايت كرده مى توانسته تا پايان عمر امام جواد(علیه السلام) زنده بوده باشد، زيرا اگر او پنج سال پس از بلوغ نيز امام صادق(علیه السلام) را درك كرده باشد، ولادت او در حدود (سال128ق.) خواهد بود و اگر تا پايان امامت امام جواد(علیه السلام) باقى بوده باشد، عمر او 92 سال بوده كه آن، عمرى عجيب و قابل انكار نيست.»23 وى پس از طرح نظرهاى مختلف در اين بخش، نتيجه اى را كه از هر يك از آن ها گرفته خواهد شد، مطرح مى كند.
اگر قائل به اين باشيم كه نسخه محمد بن ابى عمر در رجال شيخ، صحيح است، اگر در سند روايت، محمد بن ابى عمر باشد او فردى است كه درباره وثاقت يا عدم وثاقت او كلامى گفته نشده است.24 اگر قائل به وحدت ابن ابى عمير باشيم، ابن ابى عمير واقع شده در سند روايات، ثقه خواهد بود. و اگر قائل به تعدد محمد بن ابى عمير باشيم، نتيجه بحث از زبان آية الله خويى چنين خواهد بود:
« اگر روايت از امام صادق(علیه السلام) باشد، راوى محمد بن ابى عمير اولى است كه درباره او توثيقى وجود ندارد و يا اين كه روايت مرسل است [اگر نقل روايت به گونه اى باشد كه امكان ارسال وجود داشته باشد] و اگر روايت از امام رضا يا جواد (علیهما السلام) يا كسى كه طبقه آن دو بزرگ وار است باشد، به طور جزم راوى محمد بن زياد بن عيسى است و اگر روايت از امام كاظم(علیه السلام) باشد و كسى كه از محمد بن ابى عمير روايت مى كند زمان امام كاظم(ع) را درك نكرده باشد (مانند حسن بن محمد بن سماعه) راوى، محمد بن زياد خواهد بود. و اگر از كسانى باشد كه زمان كاظم(ع) را درك كرده باشد، ابن ابى عميرى كه از او روايت شده، اگر چه احتمال دارد كه بر هر دو منطبق باشد، ليكن شكى نيست كه به آن كه معروف و مشهور است منصرف خواهد بود و اشتراك در اين مورد اثرى نخواهد داشت.»25 آيا محمد بن ابى عمير از امام كاظم(ع) روايت نقل كرده است؟ شيخ طوسى بر اين اعتقاد است كه ابن ابى عمير، امام كاظم(ع) را درك كرده، ليكن از ايشان روايت نكرده است.26 ليكن نجاشى در رجال خود آورده كه او امام كاظم(ع) را ملاقات كرده و از ايشان احاديثى را شنيده كه در بعضى از آن ها حضرت او را با كنيه «ابا احمد» ياد كرده است.27
مشايخ و شاگردان :
جمع زيادى از اصحاب ائمه(ع) نيز از آن محدّث بزرگ روايت نقل كرده اند، هم چون فضل بن شاذان نيشابورى، على بن مَهزيار اهوازى، ابراهيم بن هاشم قمى، عبد الرحمان بن ابى نجران تميمى، حسين بن سعيد اهوازى، ابو عبدالله برقى، صفوان بن يحيى، حضرت عبد العظيم حسنى(ع)، عبدالله بن احمد يَهنك نخعى و برادرش عبيد الله، عبدالله بن معروف، احمد بن محمد بن عيسى اشعرى، عبدالله بن الصَلت قمى و….
تعداد كسانى كه در حلقه درس و افاضه آن محدّث بزرگ، شركت داشته اند و از وى روايت نقل كرده اند نزديك به هشتاد تن بوده است. 30
كتاب هاى ابن ابى عمير :
برخى از كتاب هاى او كه در رجال نجاشى و نيز فهرست طوسى گزارش شده اند، از اين قرارند:
المغازى، الكفر والايمان، البداء، الاحتجاج فى الامامة، الحج، فضايل الحج، المتعة، الاستطاعة و الافعال و الرد على اهل القدر والجبر، الملاحم، يوم وليلة، الصلاة، مناسك الحج، الصيام، اختلاف الحديث، المعارف، التوحيد، النكاح، الطلاق، الرضا(ع)، المبدأ، الامامة، ومسائله عن الرضا(علیه السلام).
وى پس از حادثه از بين رفتن كتاب هايش، به تدوين دوباره رواياتى كه از حفظ داشت پرداخت و آن ها را در 40 مجلّد تحت عنوان «نوادر» جمع آورى كرد.32 اين علاوه بر كتاب هايى بود كه ديگران قبل از آن حادثه از برخى از كتاب هاى او استنساخ كرده بودند.
اكنون از آن صحابى و محدث گرانقدر بيش از 4700 روايت در كتب روايى وجود دارد33 كه در زمينه هاى مختلف تفسير، فقه و كلام است. ابن ابى عمير علاوه بر آن كه روايات فقهى بى شمارى در جاى جاى ابواب فقهى از خود به يادگار گذاشته، حجم قابل ملاحظه اى روايت درباره مسائل كلامى نقل كرده است.
در بزرگى و جلالت او در اين زمينه، همين اندازه كافى است كه بدانيم هشام بن سالم، دوست ديرينه او كه از اصحاب متكلم برجسته امام صادق و امام كاظم(ع) به شمار مى رفت، براى مناظره اى با هشام بن حكم، يكى ديگر از متكلمان برجسته حضرت، به اين شرط حاضر به گفت وگو شد كه محمد بن ابى عمير حضور داشته باشد؛ در غير اين صورت از شركت در بحث خوددارى خواهد كرد. 34 نگاهى به فهرست كتاب هاى او نيز گوياى اين امر مى باشد.
مرسل هاى مسند :
تقريباً تمامى علماى شيعه در طول تاريخ در قبول روايات مرسل ابن ابى عمير اتفاق نظر داشته اند.36 علامه مامقانى (م.1351هـ.ق.) در اين باره مى گويد:
«محمد بن ابى عمير، تنها كسى است كه تمامى علماى شيعه [در طول قرون گذشته] روايات مرسل او را پذيرفته و آن ها را مانند روايات مسند معتبر دانسته اند. اگرچه درباره برخى [از اصحاب ائمه(ع)] نيز اين مطلب گفته شده، ليكن گوينده آن عده اى معدود بوده اند و درباره آن ها به مانند آن چه كه درباره ابن ابى عمير گفته شده، اتفاق نظر وجود نداشته است.»37 برخى وجود چند فرد ضعيف در ميان مشايخ ابن ابى عمير را دليلى بر ردّ اين مطلب كه او جز از افراد ثقه روايت نقل نمى كرده دانسته اند، ليكن آية الله شبيرى زنجانى در سلسله درس هاى رجال خود بحث مفصلى در اين باره كرده و به تك تك اين موارد پاسخ داده اند.38
پی نوشت ها:
1. الفهرست، محمد بن حسن طوسى، (قم، انتشارات رضى) ص 265؛ الرجال النجاشى، احمد بن على نجاشى، به تحقيق سيد موسى شبيرى زنجانى (قم، انتشارات اسلامى) ص 326
2. نك: تاريخ يعقوبى، به ترجمه محمد ابراهيم آيتى (مركز انتشارات علمى و فرهنگى) ج2، ص 272؛ الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج4، ص 365، 375، 502
3. الفهرست، شيخ طوسى، ص 142
4. سابرى: پارچه اى ظريف كه در سابور فارس بافته مى شده، و خريد و فروش و استفاده از آن شايع بوده است.
5. فضل بن شاذان (شاگرد ابن ابى عمير)، ثروت او را نزديك به پانصد هزار درهم گفته است (اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 856). به گفته يكى از اساتيد، نمى توان از اين احتمال چشم پوشيد كه ابن ابى عمير از وكلاى امام كاظم(ع) بوده و وجوهات نزد وى جمع مى شده است. آيا هارون و بعد از او مامون، با توجه به همين مطلب، پى در پى اموال او را مصادره مى كردند؟ گرچه نقل صريحى مبنى بر وكالت او وجود ندارد، امّا از سوى ديگر، از وكلاى حضرت، به جز آن هايى كه پس از شهادت ايشان، امامت امام رضا(ع) را انكار كردند و به واقفيه گراييدند، نامى در ميان نيست. شايد شدت تقيّه، موجب چنين امرى شده است.
6. اختيار معرفة الرجال، شيخ طوسى ، به تصحيح مير داماد، به تحقيق سيد مهدى رجايى (مؤسسه آل البيت لاحياء التراث)، ج2، ص855
7. همان.
8. او پس اختفاى كتاب هاى خود، متوارى شده بود.
9. درباره چگونگى از بين رفتن كتاب هاى ابن ابى عمير نقل هاى متفاوتى در كتب رجالى وجود دارد. گفته شده كه خواهر او كتاب ها را در غرفه اى گذاشت و كتاب ها در اثر جريان آب باران بر روى آن ها از بين رفت (الرجال النجاشى، ص 326). و از ظاهر عبارت شيخ طوسى، چنين برمى آيد كه كتاب هاى ابن ابى عمير در پى دستگيرى اش، توسط ماموران مامون ضبط گرديد كه عاقبت كتاب هاى روايى اش را به او پس ندادند (اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 854). آنچه در متن ذكر شد ظاهر نقل صحيح است. زيرا ابن ابى عمير، خود به مناسبتى اشاره به دفن شدن كتاب هايش و از بين رفتن آن ها كرده است. (بحارالانوار ـ بيروت، موسسة الوفاء ـ ج87، ص 106 و ج 20).
10. رجال النجاشى ، ص 326 و 327
11. رجال الطوسى، ص 063
12. معجم رجال الحديث(مركز نشر آثار شيعه) ج14، ص 275 و 276
13. رجال الطوسى، ص 388
14. الفهرست، شيخ طوسى، ص 142
15. جامع الرواة ، محمد بن على اردبيلى (انتشارات كتاب خانه آية الله مرعشى) ج2، ص 50
16. همان، ص 56
17. معجم رجال الحديث، ج14، ص 275
18. همان، ص 275 ـ 277.
19. همان، ص 277
20 و 21. تنقيح المقال، مامقانى (قطع رحلى) ج2، ص 63(التنبيه الاول): وهى مارواه الشيخ وكذا الكلينى فى باب اوقات صلوة الجمعة والعصر من الكافى عن محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن القاسم بن عروة، عن محمد ابن ابى عمير، قال: سئلت ابا عبدالله(ع)….
22. همان.
23. همان، ص 64(التنبيه السادس).
24. نگارنده، نسخه هاى تصحيح شده برخى از كتاب هاى روايى كه به وسيله آية الله سيد موسى شبيرى زنجانى صورت گرفته و نزد فرزند فاضل ايشان بود، ملاحظه كرده است. در برخى از آن ها نسخه صحيح «محمد بن ابى عمر» است.
25. معجم رجال الحديث، ج14، ص 277
26. الفهرست، شيخ طوسى،ص 142
27. رجال النجاشى ، ص 327. نگارنده، اين روايات را با استفاده از برنامه رايانه اى مركز تحقيقات علوم اسلامى ملاحظه كرده است.
28. نك: كليات فى علم الرجال ، جعفر سبحانى (مركز مديريت حوزه علميه قم)، ص 223
29. معجم رجال الحديث، ج22، ص 101 ـ 105
30. نك: معجم رجال الحديث، ج22، ص 105 و 106
31.رجال النجاشى ، ص 327
32. اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 854
33. معجم رجال الحديث، ج22، ص 101
34. همان، ج14، ص 283
35. اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 673
36. نك: كليات فى علم الرجال، ص 206 به بعد.
37. تنقيح المقال، ج2، ص 63. ذكر اين نكته لازم است كه برخى از بزرگان از جمله شهيد ثانى در الدراية، محقق حلى در المعتبر، سيد طاووس، شيخ حسن عاملى در معالم الاصول، سيد محمد عاملى (نوه شهيد ثانى) در المدارك و آية الله خويى در معجم رجال الحديث به طور كلى روايات مرسل از جمله مرسلات ابن ابى عمير را معتبر ندانسته اند. (نك: كليات فى علم الرجال، ص 220 ـ 222).
38. نك: كليات فى علم الرجال، ص 235 ـ 250