برخاستن اروپا از خواب و پای گذاردن به عصر رنسانس، تقریباً با دوران رخوت، سستی و چرت تاریخی شرقیها همزمان شد. زیرا در این مرحله از تاریخ مصریها با گذشته تاریخی خود وداع گفتند. آنها از یک طرف با ترقی و رشد ترک رابطه کردند و از طرف دیگر نفوذ استعمار را پذیرا شدند. زمانی که اروپا اوج شکوفایی خود را آغاز کرد، مراکز تفکر در مصر، دافعهای قوی نسبت به علوم و دستاوردهای عصر جدید از خود بروز میدهند. الازهر، عمدهترین کانون تفکر در مصر در قرن 19، خواندن علوم جدید همچون تاریخ، جغرافی، ریاضیات، شیمی و ... را مکروه شمرده و نصب شیر آب را حرام میدانست (1). انجماد فکری، برخورد قشری با مذهب، تعصبات خشک و دافعه در مقابل علم و آثار آن برای مصر در جهان جدید جایی باز نکرده و مصر را هر روز از گذشته پرافتخارش دورتر ساخت.
هندیها با پایبندی به مذهب ایستا، بیتحرک و خرافی و طبقهبندی جامعه خود به نجس و ...، و دامن زدن به اختلافات فرقهای، از یک طرف، و رفتن به زیر یوغ استعمار بریتانیا، در دوران جهش اروپا، از طرف دیگر رشد خود را متوقف میدیدند، سلطه همه جانبه غارتگران انگلیسی، حرکت به سمت "تکمحصولی" شدن کشاورزی، "اضمحلال و توقف صادرات" از آثار این دوره است.
قدرت زمینداران در سدههای 18 و 17 در چین، باقی ماندن تشکیلات اداری فئودالی، فقر دهقانان، روند منفی بازرگانی، اعتقادات کنفوسیوسی مبنی بر تغییرناپذیری جامعه و مطلوبیت اطاعت، جزماندیشی از جمله علل درونی رکود در این کشور میباشد. نفوذ استعماری انگلستان، رواج کشت تریاک، شیوع فساد و وقوع جنگ تریاک، شرایط عصر واگذاریها (2) باعث گردید که بنیانهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی چین از هر نظر به ضعف گرایید.
عقبافتادگی در ایران
ایران، در دوره صفویه به انجماد فکری دچار میگردد، گرفتن جوهر متحرک مذهب و تنزل آن به سطح خرافات دست و پاگیر، و خالی شدن مفاهیم از جوهر اصلی خود، رواج قشریگری و استحمار (3) سیر انحطاط فکری در نهایت باعث سقوط نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران شد.ایران عهد قاجار با ارثیهای از رسوبات فکری پشتیبان همراه با خیانتها و فسادهای پادشاهان قاجار و خوابزدگی جامعه، روند رکود و سیر قهقرایی را در زمانی به سرعت طی میکند که اروپا در مقابلش راه پیشرفت و ترقی را شتابان پیشه خود کرده بود. سران قاجار نه تنها نیازهای عصر جدید را با ذهن عقب مانده خود درک نکردند، بلکه تنها به خواستههای سنتی و شهوات خود، دل خوش کرده و بسنده نمودند. (4)
بافت فاسد حکومت قاجار از یک طرف و عواملی دیگر همچون عقبافتادگی فکری، فقدان هویت ملی و مستقل، استبداد و دیکتاتوری، تشکیلات سنتی و غیرکارا، شرایط همهجانبهای را برای عقبگرد سریع ایران فراهم ساخت.
زمینههای فکری و اجتماعی ایران در آن عصر، نیز در وضع مناسب و مساعدی قرار نداشت. بیسوادی و ناآگاهی، جمود فکری، تلقی و برداشت نادرست از مذهب از جانب مردم، سوء استفاده دربار و پادشاهان از مذهب و شرعی وانمود کردن حکومت و خواندن پادشاهان با القاب "سلطان اسلام" و "اعلیحضرت اسلامپناه"، و مطرح کردن تعابیری چون السلطان ظل الله "(شاه سایه خداست)"، عدم حضور عناصر آگاهی بخش همچون مدرسه، دانشگاه، مطبوعات (5) و جریانات سیاسی، عدم آگاهی از شرایط نوین جهانی و انحصار مطلق حکومت در دست پادشاهان بیکفایت، باعث سیر قهقرایی و به ضعف کشیده شدن ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گردید و این امر مبنا و علت اصلی عقبافتادگی تاریخ ایران را فراهم ساخت و در این وضعیت پدیدهی استعمار (انگلستان، روسیه، فرانسه) و وابستگی دربار به آن را تاریخ ایران نظارهگراست.
اگر شرایط ایستا و همه جانبهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شرط لازم برای عقبافتادگی همه جانبه ایران را فراهم ساخت، استعمار شرط کافی برای این عقبافتادگی را مهیّا کرد و بدین ترتیب با فراهم شدن این زمینهها، شوکت سیاسی نظامی و اقتصادی ایران از دست رفت و ایران به کشوری عقبافتاده تبدیل شد، در حالی که در همین عصر، اروپا با سرعت شگفتانگیزی هر روز از مدارهای توسعهنیافتگی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی خود فراتر میرود و شرایط را برای توسعهیافتگی پویا و مستمر خود فراهم میسازد.
عقبافتادگی در عثمانی
در همین عصر بزرگترین قطب تمدن شرق و جهان سوم، یعنی عثمانی، حال و روزگاری بهتر از ایران قاجاریه ندارد، در این امپراطوری مترادف شدن خلافت با سلطنت، ایستایی مذهب، بسته بودن جهانبینی، عقبافتادگی و عدم درک ضروریات عصر جدید و ... قدرت و اقتدار عثمانی را به ضعف و انحطاط همه جانبه مبدل ساخت.عثمانی در ادواری طولانی، تنها به گسترش قلمرو حکومتی خود اکتفا کرده و به دیگر لوازم اقتدار، ترقی و برتری که ارزش خود را در عصر جدید جهان نشان داده بودند توجهی ننمود.
ترکها نتوانستند در این مدت دراز خودشان را با اوضاع و احوال تازهای که در اروپا پس از پایان قرون وسطی تکامل مییافت، جور کنند و سازش دهند. در شهرهای صنعتی اروپا داد و ستد و بازرگانی رشد مییافت و تولیدات به میزان وسیعتری سازمان مییافت. اما ترکها هیچ جاذبه و کششی نسبت به تمام این تحولات در این چیزها نشان نمیدادند. (6) از این رو وجود دشمنان خارجی و نارساییهای شخصی حکام عثمانی به تنهایی برای توجیه افول امپراطوری عثمانی کافی نیست. این نظام در کل مانند نظام چین به نحوی روزافزون از عیوب تمرکز، خودکامگی، تعصب شدید در نگرش به ابتکار، بیتحملی در برابر عقاید مخالف، آسیب دید و رو به افول گذاشت. پل کندی در این باره میگوید:
"سلطانی ابله میتوانست امپراطوری عثمانی را آنچنان فلج کند که پاپ یا امپراطور مقدس روم هرگز نمیتوانست همان بلا را بر سر تمام اروپا بیاورد. در نبود رهنمودهایی روشن از بالا، شریانهای دستگاه اداری خشک و سخت شد، محافظهکاری را بر دگرگونی ترجیح داد و نوآوری را سرکوب کرد، توسعه نیافتگی اراضی کشاورزی، افزایش شدید قیمتها، مالیاتهای پیشبینی نشده، تصرف کامل و آشکار اموال تجار، عوارض فزاینده، بازرگانی را خشکاند و شهرها را از جمعیت تهی ساخت. شاید بیشترین آسیب را دهقانان دیدند که زمینهایشان شکارگاه و احشامشان شکار سربازان میشد. با وخامت اوضاع، مقامهای کشوری نیز به تجارت روی آوردند و دست به رشوهگیری و ضبط انبارهای کالا زدند.
پاسخ شدید امپراطوری عثمانی به زورآزمایی مذهبی شیعه، تاحدودی روشن، منعکس کننده و سرآغاز سختگیرتر شدن تلقی رسمی نسبت به همه اشکال آزاداندیشی بود. چاپخانه ممنوع شد زیرا میتوانست عقاید خطرناک را پراکنده سازد، مفاهیم اقتصادی در همان حد ابتدایی باقی ماند و وارد کردن کالاهای غربی مطلوب گشت اما صادرات ممنوع شد. از تلاش اصناف برای جلوگیری از نوآوری و رشد تولیدکنندگان سرمایهدار حمایت میشد، انتقاد مذهبی از سوداگران شدت گرفت و به عقاید و اعمال اروپائیان با تحقیر مینگریستند و از پذیرش روشهای جدیدتر برای بیماریهای همهگیر سرباز میزدند. در یک غلیان براستی حیرتآور از تاریکاندیشی، رصدخانه دولتی را به اتهام نشر بیماری همهگیر، ویران کردند. (7)"
ضعف درونی عثمانی و روند اضمحلالی آن به نابودی و تجزیه گسترده آن منجر گردید و بالاخره با سقوط سلطان عبدالحمید در سال 1924 بساط امپراطوری رو به زوال برچیده میشود. (8) سرانجام عقبماندگی، استبداد در حوزه حکومتی و فقدان درک نیازهای عصر نوین سقوط عثمانی را فراهم ساخت.
بلاتردید در میان کشورهای شرق، اگر رکود تفکر و انحراف مذهبی را به عنوان عاملی بسیار مهم در روند عقبماندگی، به عوامل درونی و بیرونی منتسب سازیم یکی از عوامل مهم درونی همانا "تفکر" به ویژه تفکر مسخ شده و منحرف شدهی مذهبی بوده است، دررابطه با کشورهای ایران، مصر، عثمانی و سایر کشورهای اسلامی انحراف و جمود فکری که مسخ مذهب و محتوای آن را دربرداشت دین از صورت وضعیت آگاهیبخش و حیات بخش و متغیرهای پیشبرنده خود یعنی از "محوریت توحید" (9)، نفی "عبودیتها و بتها" (10)، "برابری انسانها" (11)، "آزادی"، "کرامت"، "اختیار و شعور عقل انسان" (12)، "جایگاه و ارزش علم" (13)، دقت بر سرنوشت گذشتگان و "عبرتاندوزی از تاریخ" (14)، نگاه دقیق و عمیق به "طبیعت و هستی" (15)، مبارزه با موانع رشد و تعالی انسانها و تسلیم نشدن در برابر زور، "حاکم بودن سنتها و تاریخ" (16)، ارتباط "معاد و معاش" (17)، "هدفداری هستی" (18)، ارتباط، "دنیا و آخرت"، "دین" و "دنیا"، تأکید بر تعقل و تفکر، علماندوزی، کسب تجربه و مشاهده، قیام به قسط، قیام به تکامل، تلاش کار و تحرک، و سایر ارزشهای روحبخش و تکاملی، خالی و تهی کرده است و عناصر و متغیرهای بازدارندهای از قبیل نابرابری و تبعیض، فساد و تنبلی، سستی، آخرتگرایی، جدایی دنیا و آخرت، حقیر شمردن کار دنیا، استبداد در پوشش شرعی (سلطنت در پوشش خلافت)، عدم درک ضروریات زمانی و مکانی، توقف در پژوهش امور علمی و فنی، بسنده کردن به گسترش سرزمینی، تحریم نوآوریها، قشریگری، تزویر، رواج فرهنگ تملقگویی و دروغگویی، ترویج نقل به جای عقل، محفوظات قدیم به جای علوم جدید، قناعت منفی، تسلیم محض به قضا و قدر و بیاراده دانستن انسان در مقابل آن، ترویج و فرقهگرایی و فرستادن خدا به آسمان و کتاب او به طاقچه اطاقها ... و بدین صورت مذهب رهاییبخش و پیشبرنده، در قالبهای مسخشده خود، بند و مانعی اساسی و کلیدی به پای این جوامع میشود، دین که در جوهرهی خود آزادکنندهی انسان در ابعاد مختلف است در نوع مسخ شده خود به حصار تازه و همهجانبهای برای توسعه تبدیل میشود.
شرایط عمومی حاکم بر کشورهای شرق، که زمانی از قدرتهای اول دنیا بودند و حرف اول را میزدند به آنچنان انحطاطی کشیده شد که در زمان اوجگیری قدرت اروپا و دوران دگرگونی آن، دارای ویژگیهای واپسگرایانه میشود که میتوان آنها را در محورهای زیر خلاصه نمود.
1- رکود، خمودگی و تعطیل فکری و برخورد خاص پوستهای با مذهب.
2- اضمحلال قدرت سیاسی و استبداد حکومتی.
3- نابودی قدرت نظامی
4- تجزیه و بخشش سرزمینی
5- بیتحرکی و ایستایی نظامهای اقتصادی
6- فروپاشی تولید داخلی و وابستگی آن به بازارهای مسلط خارجی.
7- نفوذ استعمار در ابعاد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی
8- عدم تحول تشکیلات سنتی و غیرکارآمد بودن آن
- و ....
3. رابطه تاریخی تحول و توسعهیافتگی غرب و ایستایی و توسعهنیافتگی شرق
تاکنون شرایط درونی تحول غرب و شرایط درونی ایستایی شرق با نگاهی گذرا به تاریخ، تبیین گردید حال به شرایط برونی که همانا ایجاد رابطه بین این تحول و ایستایی است، اشارهای خواهد شد.زمانی که اروپا و امریکا در بیداری و هوشیاری در حال تغییر و تحولات پیشبرنده و همه جانبهی خود بودند، شرق را خوابی مرگبار فراگرفته بود و این تحول غرب در کنار خواب شرق، یک تصادم تاریخی بود.
آنچه که انحطاط شرق را تشدید کرد، همزمانی خواب، مگر و مصیبت او (شرق) بود با آغاز حرکت، بیداری و تجدید حیات دشمن اصلیاش (غرب) که از مبارزات پیگیرش علیه قرون وسطی، کلیسا و دوران خواب، تقلید، تکرار و تعصب بهره میگرفت و بیداری، حرکت، آزادی و رشد سرمایهداریاش با پیدایش ماشین توأم شده بود. (19)
شرایط زمانی و مکانی این تحول پیشبرنده در غرب و ایستایی عقببرنده شرق رابطهای را بین این دو برقرار میسازد، که ثمرهاش برای غرب روغنی میشود برای موتور توسعهای (که غرب پس از رنسانس ساخته بود) که روانتر، متکاملتر، همه جانبه و مستمر به کار و حیات خود ادامه دهد. در حالی که ثمره این رابطه برای شرق غفلتزده، اسارت، چپاول منابع، نفوذ همه جانبه استعمار، از هم پاشیدگی نظامهای تولید، حاکمیت حکومتهای مستبد و دست نشانده به غرب، و عقبافتادگی همهجانبه و مستمر را به ارمغان آورد. مورخی درباره این ارتباط، این چنین میگوید: (20)
"این هم خطاست که بپنداریم، با نخستین علایم توسعهطلبی مغرب زمین قدرتهای غیراروپایی به سادگی فرو ریخت، دولت چین به میل خود به تجارت دریایی پشت کرده بود و واقعاً اهمیت نمیداد که تجارت در دست چه کسی باید باشد. از این رو حضور پرتغالیها در ماکائو، آرامش پکن را بهم نریخت. ژاپنیها به سهم خود از این هم بیتفاوتتر بودند. ولیکن تردیدی نیست که با تکامل کشتی بادبانی مسلح و دوربرد (که بر اثر انقلاب باروت تکامل یافته بود) اروپا توانست از بیتفاوتیها بهره جسته و منادی پیشرفتی بنیادی در جهان بشود."
حال نگاهی گذرا بر چگونگی ابعاد و ماهیت این ارتباط پیشبرنده برای یکی و عقببرنده برای آن دیگری در چند کشور منتخب داشته و چگونگی سیر آن نشان داده خواهد شد.
استعمار و تعمیق عقبافتادگی هندوستان
کشور هندوستان تا پیش از ورود کمپانی استعماری هند شرقی، جامعهای خودگردان، و صنعت آن از بنیانهای قابل توجه برخوردار بوده است و صنایع روستایی و نساجی از رونق برخوردار بودند. علاوه بر حضور مؤثر عنصر تولید، مازاد اقتصادی هند نیز به سایر کشورها صادر میشد و اهمیت این صادرات چنان بود که انگلستان به عنوان قطب صنعت نساجی اروپا با آن قادر به رقابت نبود."اهمیت صنایع بافندگی هند به قدرتی بود که حتی صنایع مترقی ماشینی انگلستان نمیتوانستند با آنها رقابت کنند و به منظور حمایت از صنایع انگلستان برای منسوجات هندی تا میزان 80 درصد عوارض گمرکی وضع و تحمیل میشد". (21)
با اشغال هند، به دست کمپانی انگلیسی هند شرقی و برقراری رابطه و سلطه سیاسی، نظامی و اقتصادی، اوضاع این کشور از هر نظر دگرگون شد. در ابتدا صنعت هند هدف قرار گرفت و بطور همزمان با پیچیدهشدن ماشینهای بافندگی در انگلستان، کمپانی هند شرقی از به کارگیری تکنیکهای جدید در صنایع هند، جلوگیری نموده و از سوی دیگر بر صادرات پارچههای هندی به انگلستان عوارض بسیار سنگین وضع گردید و از هر نظر مانع ایجاد مینمودند، در حالی که برعکس کالاهای ارزان انگلیسی که در فاصله سالهای 50- 1815 از مزیت ماشینی شدن و اتوماسیون برخوردار شده بودند، بازارهای هند را اشغال کرده و صنایع هند که تحت دو فشار قرار داشتند (فشار جلوگیری از ماشینی کردن صنایع، و فشار ورود کالاهای ارزان قیمت انگلیسی) رو به اضمحلال و نابودی گذاشته و خیل عظیمی از پیشهوران و صنعتگران بیکار شدند.
کشاورزی هند نیز بنابر فرمان تاریخی بریتانیا، به کشت پنبه اختصاص مییابد تا نیاز صنایع نساجی رشد یابنده انگلستان تأمین گردد، از این رو مکانیسم تک محصولی مظهری دیگر از تقسیم جهانی کار در هند گردید. انگلیسیها از یک سو هندیها را به کندی، در تشکیلات اداری راه داده و آموزش ویژه را از جمله شروط آن قرار داده بودند و از دیگر سو با ایجاد طبقات وابسته به خود همچون دلالان، واسطهها و کار چاقکنها، موقعیت اجتماعی خود را تحکیم بخشیدند. (22)
تحقیر هندیها و سرکوب آنان در دستور کار اصلی انگلیسیها قرار گرفت. و انگلیسیها با بینش پست نژادپرستانه، توحش خود را در هند توجیه تاریخی و ملی مینمایند. و همینطور فرهنگ فرمانبرداری از نژاد بالاتر یا قوم بالاتر شکل گرفت و ترویج پیدا نمود تا آنکه که یک وزیر انگلیسی این چنین اظهار میدارد:
"به یک صاحبمنصب انگلیسی در هندوستان نگاه کنید سپس یک نفر هندی را خواه رعیت، خواه ارباب، خواه شاعر و خواه فیلسوف، به نظر آورید، در یک آن تصدیق خواهید کرد که طبیعت اولی را برای حکمداری و فرمانفرمایی آفریده و دومی را محکوم به بندگی و فرمانبرداری کرده است". (23)
در جای دیگر اعتراف یک سیاستمدار معروف انگلیسی را در زمینه سیاست انگلستان در هندوستان این چنین میخوانیم:
"سیاست ما در آن روزها این بود که مردم و بومیان هند را در عمیقترین حالت جهل و وحشیگری و بیخبری نگاه داریم و هرگونه کوششی برای اشاعه دانش و معرفت در میان مردم چه در نواحی تحت تسلط مستقیم خودمان و چه در نواحی و سرزمینهای به ظاهر مستقل که زیر حکومت امرای هند بود، همواره با مخالفت بسیار شدید ما مواجه میگشت". (24)
در خلال دو جنگ جهانی، انگلستان به شکلی حیوانی به استثمار مالی و انسانی هندیها دست زده و علاوه بر آنکه سربازان هندی "گوشت دم توپ" میشوند، اخذ خراج مالی نیز در دو جنگ صورت میگیرد، در جنگ اول علیرغم اعلام بیطرفی هند، یک میلیون و سیصد هزار هندی به کار گرفته شده و هندیها 500 میلیون دلار نقداً و 2250 میلیون دلار آذوقه تقدیم متفقین میکنند. آثار سلطهی وحشیانهی انگلیس در هند در همهی ابعاد قابل محاسبه نیست اما در زمینهی اقتصادی این امر تاحدودی قابل محاسبه بوده بطوری که غارت اقتصادی در نخستین دههای قرن حاضر، به دست انگلستان، حدود 10 درصد محصول ناخالص هند، بوده است.
نهرو جلوهای دیگر از سلطه انگلیس را چنین بیان میکند:
در نتیجه عملکرد انگلستان، هند که در مدت چندین قرن لانکشایر دنیای شرق بود و در قرن 18 به میزان زیادی منسوجات و کالاهای پنبهای اروپا را تهیه میکرد، موقعیت خود را به صورت یک کشور صنعتی از دست داد و به مصرف کنندهی کالای انگلیسی مبدل شد. ماشینهایی که در حال عادی ممکن بود به هند راه یابند و به توسعه صنایع کمک کنند به این کشور صادر نمیشدند. به این ترتیب جریانی که کالاهای ساخت هند را به کشورهای خارج میبرد و در مقابل طلا و نقره به هند میآورد، معکوس گردید و از آن کالاهای ساخت خارجی به هند میآمدند در مقابل طلا و نقره هند را بیرون میبردند. (25)
بطور کلی نتایج سلطه سیاه تاریخی انگلستان در هندوستان در محورهای زیر نمایان میشود:
1- اضمحلال نظام صنعتی هند و صدمه دیدن اساسی تولید
2- تک محصولی شدن اقتصاد هند
3- غارت مالی در اشکال خروج سود سرمایه و به یغما رفتن ذخایر طلا و نقره
4- وابسته شدن به واردات و ایجاد نرخ مبادله به نفع انگلستان
5- بیکاری
6- دوگانگی ساختاری در امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
- و ...
استعمار و تعمیق عقبافتادگی ایران
ایران، در دوران حکومت قاجار، علاوه بر فساد و جهالت حکومت و عقبماندگی کشور، تسلط استعمار را نیز شاهد بوده است.ایران حتی در بخشی از دوره قاجار و تا قبل از تسلط مؤثر استعمار انگلیس و روس تا حدی از قدرت اقتصادی خودکفا بهرهمند بوده است. عنصر تولید در داخل ساختارها حضور داشته و درآمد صادراتی نیز نصیب کشور میشده است. سرجان ملکم مأمور عالی رتبهی کمپانی هند شرقی در گزارش خود میآورد:
"کالاهای تولیدی ایران که مورد نیاز تمام نواحی امپراطوری بریتانیا است عبارتند از انواع مختلف ابریشم، پارچههای پنبهای ضخیم، پارچههای کمرنگ و پررنگ، قالی، نمد، شال، شمشیر و سایر سلاحهای نظامی، زین و ساز و برگ اسب، چرم، آلات شیشهای وسائل آهنی، اجناس طلایی و نقرهای و میناکاری" (26)
ضعف و عقبماندگی قاجارها، گرایشهای سیاسی مشخص آنان به دو قدرت، آز، طمع، خصلت پولپرستی و وطنفروشی شاهان و درباریان، در کنار خوابزدگی جامعه و ناآگاهی وعدم حضور جریانات سیاسی ملی و مردمگرا، که به صورت مستمر نسبت به آگاهسازی مردم اقدام کنند و علیرغم جرقههای محدود در بعضی از جنبشهای آزادی بخش اجتماعی و سیاسی، زمینههای تسلط بیگانه را فراهم ساخت. از این رو دوران ورود و نفوذ استعمار با "عصر امتیازات" در دل "عصر بیخبری" توأم میشود. امتیاز فروشان قاجار، معادن، راهها، جنگلها، گمرک، نفت، بانک، چاپ اسکناس، و سایر منابع ثروت کشور را در عقدنامههای "خوش خط" به انگلستان و روسها و دیگران واگذار کردند. شارل فوریه طبیب ناصرالدینشاه قاجار مینویسد:
"امتیاز روی امتیاز به بیگانگان داده میشود، طولی نخواهد کشید که تمام خاک ایران به دست بیگانگان خواهد افتاد". (27)
اقتصاد سرمایهداری آن موقع نیز در چارچوب احتیاجات تاریخی خود با ایران، برخورد میکند. مرحلهی تسخیر بازار ایران نیز با همان مکانیسم هند، تکرار میشود. پرکردن بازار ایران از کالاهای ساخت غرب، حمایتهای قانونی و دولتی انگلیس از سرمایهداران انگلیسی، به صرفه نبودن تولید داخلی در مقابل کالاهای ارزان و مرغوب غربی و نهایتاً تسخیر همه جانبه بازار ایران. جمالزاده شرایط پس از تسخیر بازار را این چنین ترسیم میکند:
"با کمال تأسف باید اقرار نمود که گفته آنانی که میگویند از کاغذ قرآن، که دستور آسمانی ماست گرفته تا چلوار کفن اموات خود محتاج به خارجیان هستیم، عین حقیقت است. در انجام این فصل یک حقیقت غمافزا را نباید نهفت و آن این است که گرمی بازار مصنوعات اروپا را که در ظاهر مقبول و قشنگ، ولی در حقیقت دشمن پول و مایهی ننگ ایران است نباید فقط به بیمایگی نسبت داد، بلکه نتیجه فرومایگی اولیا و بزرگان است که یوسف متاع وطن را خوار شمرده و ناسنجیده مفتون رنگ و بوی ساختههای بیگانه شدهاند". (28)
لرد کرزن در رابطه با فروپاشی اقتصاد ایران میگوید:
"گذشته از اشیای تجملی غربی، که طبقات بالا به آن معتاد شدهاند تا پوشاک همه طبقات جامعه از مردان گرفته تا زنان، جملگی از غرب وارد میشود. ابریشم، ساتن و ماهوت برای طبقه اعیان و قماش نخی و پنبهای برای همه طبقات. لباس یک روستایی ساده از منچستر یا مسکو میآید و نیلی را که همسر او به کار میبرد از بمبئی وارد میشود. در واقع از بالاترین تا پایینترین مراتب اجتماعی به طور قطع وابسته و متکی به کالاهای غربی شدهاند". (29)
با این فرآیند دائم، تفاوت بین ارزش صادرات، و واردات، زیادتر شده و در دوره تفاوت موجود، با مسکوکات، طلا و نقره پرداخت میشود. با اولین چاه نفت ایران در 1291 دو مسئولیت بر عهده ایران گذاشته میشود یکی مهیاکردن بازار و ساختارهای ایران برای ورود کالاهای ساخته شده غرب و دیگری تأمین سوخت غرب. پس از ارتباط ایران با دنیای غرب سرمایهداری، اقتصاد ایران این ویژگیها را دارا گردید:
1- عمده شدن نفت در اقتصاد ایران و صادراتی بودن آن
2- کاشتن محصول صادراتی کشاورزی
3- سپردن بانک و مالیه خود به غربیها
4- با اضمحلال تولید داخلی خود، از غرب کالای ساخته کرده وارد شده و نرخ این مبادله همیشه به نفع غرب بوده است.
5- حذف تاریخی تولید، عقبماندگی صنعت، وابستگی شدید به واردات، موازنه منفی تجاری، جریان خروج طلا، و ...
این تصویری از دو کشور توسعهنیافته و چگونگی روابط آن با کشورهای توسعهیافته بود و تا جنگ جهانی اول همین تصویر را نیز میتوان برای سایر کشورهای توسعه نیافته تعمیم داد. ارتباط و رابطهای بین کشورهای توسعه نیافته و توسعه یافته رویارویی و مبارزات خاصی را به همراه داشت، که در نهایت، شکست این مبارزه نصیب توسعه نیافتهها و پیروزی از آن توسعهیافتهها میگردید.
جنگ جهانی اول و دوم و پیامدهای آن:
در این اثنا جنگ جهانی اول، با درگیری قدرتهای اروپایی و آمریکا، شروع و ثمرهی آن ویرانی، خرابی و فرسودگی برای کشورهای اروپایی بود. آمریکا که از ضربات جنگ مصون مانده بود، پس از جنگ حدود دوسوم طلای جهانی و مقادیر هنگفتی اسناد وامهای دولتی و اوراق بهادار کشورهای مختلف را جمعآوری کرد و گروههای انحصاری آمریکا سرمایههای خود را به بیرون مرزها از جمله اروپا کشاندند.بحران پولی اروپا در فاصله دو جنگ جهانی و سقوط ارزهای اروپایی توان اقتصادی اروپا را محدودتر ساخته و سرانجام بحران بزرگ 30-1929 به صورت زنجیرهای، کشورهای سرمایهداری اروپا را فلج کرد و با شروع جنگ دوم جهانی در اواخر دهه 30 و ادامه آن تا نیمه دهه 40، فرسودگی بیشتر کشورهای اروپایی را در پی داشت. ویرانی و ضعف انگلستان و فرانسه و نابودی آلمان و ژاپن، زمینه مناسبی را برای یکهتازی نظام سرمایهداری آمریکا فراهم ساخت. تولید انبوه، صادرات روبه رشد، ذخایر طلای هنگفت، مطالبات مالی از اروپا و قدرت فزاینده سیاسی از ویژگیهای اقتصادی، سیاسی آمریکا پس از جنگ دوم جهانی است.
با پایان گرفتن جنگ دوم، عصر رهایی ملل آسیایی و افریقایی از استعمار مستقیم نیز، فرا رسید و این کشورها با کسب استقلال سیاسی، خواستار خروج استعمار شدند، خروجی که مجدداً در اشکال نوین، بدون حضور نظامی و بی سروصدا منجر به ورود و بازگشت میشود. از این پس ارتش استعمار نوین، دیگر لشگریان نظامی نبوده بلکه شرکتهای چندملیتی، بانکهای بینالمللی و ... میباشند. همزمان با این روندها، دستاوردهای علمی و صنعتی نیز مستمراً خود را نمایان ساخته و تغییرات کمی و کیفی عظیمی رخ میدهد، نفت و گاز و انرژی اتمی جانشین ذغال سنگ، الکتریسیته به جای نیروی بخار و عصر کامپیوتر و اتوماسیون، صنعت و اقتصاد را در کشورهای توسعه یافته دگرگون میسازد.
از این تغییر و تحول و رابطه آنچه نصیب کشورهای توسعه نیافته میگردد چیزی جز تعمیق وابستگیها، عقب رفتها و بحرانهای تصاعدی در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این جوامع نیست. اکنون دو قطب توسعه یافته و توسعه نیافته نیازمند "رابطه" متقابلاند، رابطهای که تقسیم کار را اینچنین بین این دو قطب رقم میزند:
- آمریکا، اروپا و ژاپن هر روز باید کالای صنعتی. ابزار تولید و مصنوعات پیچیدهتر تولید کنند.
- برخی از کشورهای جهان سوم مسئولیت تولید مواد غذایی را پیدا کرده و برخی به تولید مواد خام، انرژی و محصولات کشاورزی مورد نیاز صنعت بپردازند.
- و سایر کشورها به تولید مواد مصرفی بپردازند.
با چنین رابطهای هر روز نرخ مبادله به ضرر کشورهای توسعه نیافته و به نفع کشورهای توسعه یافته و رقم زده میشود زیرا فرآیند ذیل در پیش پای کشورهای توسعه نیافته گذارده شده است.
- باید مواد خام تولیدکنند و از صدور آن کالای صنعتی و مصرفی مورد نیاز خود را دریافت کنند.
- بر اثر نیاز به ارز خارجی، و تحت شرایطی مانند وجود عرضهکنندگان ضعیف و رقابت بین آنان برای فروش مواد خام بیشتر به منظور ارز بیشتر، باید از قیمت مواد خام خود کاسته، و به لحاظ بیکشش بودن تقاضای درآمدی و قیمتی کالاهای کشاورزی و پیداشدن جایگزین برای مواد اولیه در اثر گسترش مصنوعات، درآمدهای صادراتی آنها کاهش یافته و باعث روند نزولی رابطه مبادله و موازنهی منفی میشود، در این صورت نیاز به استقراض پدیدار میشود و در پایان کمر اقتصاد و جامعه در مقابل اصل و بهره وامها میشکند و به همین دلیل تحقق رشد متوازن، برای این جوامع دشوارتر خواهد شد.
پینوشتها:
1. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی غرب.
2. در سال 1895 در پی شکست چین از ژاپن و پایان یافتن حاکمیت چین بر کره و تایوان، چینیها مجبور به پرداخت غرامت سنگین و واگذاری گمرک دریایی خود به ژاپن میشوند. ژاپنیها که اجازه ساختن کارخانه در چین را کسب کرده و دیگران مانند انگلستان، راه ژاپن را در چین طی میکنند. و هر کدام امتیازی کسب میکنند که به عصر واگذاری منابع معروف است.
3. متغیرهای دین در این عصر به تدریج تغییریافته و از جوهر اصلی خود خارج میگردد. شناخت به جهل، سنت به بدعت، وحدت به تفرقه، عدل در جهان و در جامعه و زندگی به عدل در روز قیامت، پیروی به ستایش، اجتهاد به جمود، آزادی به عبودیت، تکامل به تقلب، توحید به شرک، اختیار به جبر، انسانیت به قومیت. و در نهایت تعطیلی همه مسئولیتها منجر میشود.
4. در عصر علم و پیشرفت اروپا مشغولیات ذهنی قاجارها به گفته لرد کرزن این چنین بوده است.
ناصرالدین شاه حیوانات را خیلی دوست دارد و گربه مقدم بر تمام این جانوران میباشد. یکی از گربههای پادشاه سالیانه 400 لیره حقوق بازنشستگی دارد. همین روزها یکی از شیرهای دوشان تپه زائیده و به امر شاه از دوشانتپه تا قصر سلطنتی تلگراف کشیدهاند و ساعت به ساعت از حالات مادر شیر و نوزادان به قبله عالم گزارش میدهند. به کتاب لردکرزن- ایران و مسئله ایران- ترجمه جواهرکلام رجوع شود.
5. اولین کتاب چاپی فارسی 381 سال بعد از اروپا در سال 1817 میلادی و اولین روزنامه فارسی 215 سال بعد در سال 1837، پس از انتشار اولین روزنامه در اروپا منتشر شده است.
6. نهرو جواهر لعل، نگاهی به تاریج جهان، جلد دوم، ترجمه تفضلی.
7. کندی پل، ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، ص 36-34.
8. ترکیه بعد از عثمانی به رهبری آتاتورک، نیز به لحاظ ماهیت وابستگی خود، به ریشههای فقر و بدبختی نپرداخت بلکه با کشف حجاب، تبدیل خط خود به خط لاتین، جایگزینی تعطیلی جمعه به یکشنبه، نماز خواندن به زبان ترکی و قبول همه جانبه فرهنگ غرب، بیراهه دیگری را شروع کرد.
9. سوره آل عمران
10. محمد، ص 19.
11. حجرات 13
12. زمر 17
13. زمر 9
14. روم 6
15. مدثر 38
16. آل عمران 137
17. نجم 39
18. روم 8
19. شریعتی، علی، بازشناسی هویت ایرانی- اسلامی مجموعه آثار 27، سال 1371، انتشارات الهام.
20. کندی پل، ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، ص 57.
21. نهرو جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، جلد دوم، ترجمه تفضلی.
22. گونارمیردال در آثار ارزنده خود از جمله کتاب درام آسیایی متغیرهای عقببرنده Back wash Effect که باعث میشود جامعه را به عقب برده یا عقب نگهدارد، در سطح همه جانبهای به بررسی و بحث گذاشته است.
23. سرویلیام جوین سن هیکس وزیر داخله انگلستان
24. لرد متکالف سیاستمدار معروف انگلیسی
25. نهرو- جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، جلد دوم، ترجمه تفضلی.
26. چارلز عیسوی- تاریخ اقتصادی ایران.
27. فوریه- شارل، سه سال در دربار ایران.
28. جمالزاده محمدعلی، گنج شایگان.
29. کرزن- لرد، ایران و مسئله ایران، ترجمه جواهر کلام
ستاریفر، محمد؛ (1374)، درآمدی بر سرمایه و توسعه، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول