سرمستان باده حقیقت و معرفت در بیان مثنوی

ای خدای بی‌همتا حال که گوش باطن ما را مطیع و شنوای سخنان والایت کرده‌ای، در حق ما احسان دیگری نما؛ گوش ما را بگیر و ما را بدان محفلی بکشان که سرمستان باده‌ی حقیقت از شراب ناب معرفتت می‌نوشند.‌ ای پروردگار دین!
يکشنبه، 13 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
سرمستان باده حقیقت و معرفت در بیان مثنوی
 سرمستان باده حقیقت و معرفت در بیان مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
ای خدای بی‌نظیر ایثار کن *** گوش را چون حلقه دادی زین سخن
گوش ما گیر و بدان مجلس کشان *** کز رحیقت می‌خورند آن سرخوشان
چون به ما بویی رسانیدی ازین *** سر مبند آن مشک را‌ ای رب دین
از تو نوشند ار ذکورند ار اناث *** بی‌دریغی در عطا یا مستغاث
ای دعا ناگفته از تو مستجاب *** داده دل را هر دمی صد فتح باب
چند حرفی نقش کردی از رقوم *** سنگ‌ها از عشق آن شد همچو موم
نون ابرو، صاد چشم و جیم گوش *** بر نوشتی فتنه‌ی صد عقل و هوش
زان حروفت شد خرد باریک‌ریس *** نسخ می‌کن‌ای ادیب خوش‌نویس
در خور هر فکر بسته بر عدم *** دم به دم نقش خیالی خوش رقم
حرف‌های طرفه بر لوح خیال *** بر نوشته چشم و عارض خد و خال

ای خدای بی‌همتا حال که گوش باطن ما را مطیع و شنوای سخنان والایت کرده‌ای، در حق ما احسان دیگری نما؛ گوش ما را بگیر و ما را بدان محفلی بکشان که سرمستان باده‌ی حقیقت از شراب ناب معرفتت می‌نوشند.‌ ای پروردگار دین! ایثار معانی غیبی را که به مشام جان ما بویی رساندی سر آن مشک را مبند.‌ای پروردگار دین! ایثار معانی غیبی را که به مشام جان ما بویی رساندی سر آن مشک را مبند.‌ ای فریادرس! تو چنان بی‌دریغ می‌بخشی که همگان از خوان نعمت تو می‌خورند و از فیض تو مستفیض می‌شوند.‌ ای معبودی که بدون دعا و عرض حاجت همه خواسته‌ها را بر می‌آوری و هر لحظه در دل، صدگونه گشایش پدید می‌آوری و بندگان را از اسرار عالم غیب آگاهی می‌بخشی! معبودا! تو چنان زیبایی و جذابیتی در برخی از چهره‌ها پدید می‌آوری که دلِ افراد خشن و بی‌ذوق نیز از دیدن آن چهره‌ها نرم و منفعل می‌شود. نقش ظاهری آفریدگان حاکی از حقایق عالم معناست و اگر کسی حقیقت را درک کند، همین نقش مادی هم او را مفتون می‌کند.‌ ای ادیب خوشنویس، آن حروف را محو کن، زیرا عقل خردمندان از مشاهده ظرافت و زیبایی آن حروفی که تو نوشته‌ای سرگشته و حیران شده است. جلوه‌های آفرینش در نظر هر کس مناسب با رشد فکری و ذهنی اوست. به هر حال همه نقشی است که پروردگار بر عدم می‌بندد. این نقش‌های ظاهری در خیال انسان، سخن‌های تازه و اندیشه‌های جالبی می‌آفریند. «لوح خیال» در این جا ذهن انسان است.

بر عدم باشم نه بر موجود مست *** زآن‌که معشوق عدم وافی‌تر است
عقل را خط خوان آن اشکال کرد *** تا دهد تدبیرها را زآن نورد
چون ملک از لوح محفوظ آن خرد *** هر صباحی درس هر روزه برد
بر عدم تحریرها بین بی‌بیان *** و از سوادش حیرت سوداییان

من مست و شیدای عالم معنا هستم، نه عالم ظاهر، زیرا معشوقِ معنوی وفادارتر و پایدارتر است. همه‌ی زیبایی‌های این جهانی، از زیبایی‌های آن جهانی سرچشمه گرفته است. خداوند عقل را به گونه‌ای آفریده است که آن صور و اشکال را بخواند و در مظاهر جهان هستی اندیشه و تعمق کند تا با ژرف‌نگری، تدابیر و اندیشه‌های خود را لایق شناخت صانع کند. عقل مانند فرشته، هر روز صبح درس آن روز را از لوح محفوظ می‌گیرد و طبق آن عمل می‌کند. «لوح محفوظ»، همان علم مطلق الهی است. نگاه کن که بر لوح عالم غیب بدون استفاده از انگشت، نوشته‌هایی رقم می‌خورد که از سیاهی آن نوشته‌ها مردم دنیا دچار حیرت شده‌اند. «سوداییان» کنایه از عارفانِ عاشقی است که در اسرار عالم غیب متحیرند.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط