شاعر: محمّد موحديان «اميد»
بسته بر شادىّ و عشرت غصه و غم راه را
عقده از غم بر رخ دل بسته راه آه را
بر دلم داغى گران باشد كه جانم سوخته
مانم آيا با كه گويم اين غم جانكاه را؟
شد ریيس مذهب ما از جفا خونين جگر
اين مصيبت كرده دلخون مردم آگاه را
آن كه با خون جگر بر شيعيان هموار كرد
در خط سرخ ولايت تا قيامت راه را
زهر كين نوشيد امّا با عدو سازش نكرد
كرد تا رسواى عالم دشمن بدخواه را