شاعر: سيد رضا مؤيد
باز تابيد از افق روز درخشان غدير
شد فضا سرشار عطر گل ز بستان غدير
موج زد درياى رحمت در بيابان غدير
چشمههاى نور جارى شد ز دامان غدير
شد غدير خم تجليگاه انوار خدا
تا در آنجا جلوهگر شد نور مصباح الهدى
آفرينش را بود بر سوى آن سامان نگاه
ما سوى الله منتظر تا چيست فرمان اله
ناگهان ختم رسل آن آفتاب دين پناه
برفراز دست مىگيرد على را همچو ماه
تا شناساند به مردم آن ولى الله را
وال من والاه خواند، عاد من عاداه را
اى غدير خم که هستى روز بيعت با امام
بر تو اى روز امامت از همه امت سلام
از تو محکم شد شريعت و ز تو نعمت شد تمام
ما بياد آن مبارک روز و آن زيبا پيام
از ولاى مرتضى دل را چراغان مىکنيم
با على بار دگر تجديد پيمان مىکنيم
خط سرخى کز غدير خم پيمبر باز کرد
باب رحمت را ز اول تا به آخر باز کرد
بر جهان ما سوى حق راه ديگر باز کرد
از بهشت آرزوها بر بشر در باز کرد
از غدير خم کمال شرع پيغمبر شده است
مهر اين فرمان بخون محسن و اصغر شده است
اين خدایى روز، بر شير خدا تبريک باد
بر تمام انبيا و اوليا تبريک باد
يا امام العصر اين شادى تو را تبريک باد
چهارده قرن امامت بر شما تبريک باد
سينهها از داغ هجران داغدارت تا به کى
چون «مؤيد» شيعيان در انتظارت تا به کى