علوم بشرى و مثالهاى علمى در قرآن
در عصر جاهلیت عرب که ظلمت و سیاهى بر تمام جهان سایه افکنده بود و حتى اروپاییان در اوهام و خیالات اوایل قرون وسطى به سر مىبردند و مىرفتند تا ده قرن از تاریکترین دورههاى تاریخ خود را بگذرانند - دورانى که مردمان را به جرم اظهار نظرهاى علمى مىسوزاندند و در دادگاههاى تفتیش عقاید انسانهاى بهرهمند از دانش را به محاکمه مىکشیدند - قرآن با روشنگریهاى علمى و توجه وافر به علم و علما و دعوت به تفکر پا به میدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت.
لکن در اینجا بحثبر سر این مطلب است که آیا تمام علوم بشرى (علم به معنى عام که شامل علوم عقلى و نقلى و تجربى و شهودى مىشود) با تمام دقایق و ظرایف آنها در لابهلاى آیات قرآن نهفته است؟ به طورى که هر زمان مقدارى از آن توسط دانشمندى کشف مىشود؟ و یا قرآن منشا بسیارى از علوم و توجه به علم و علماست اما کتاب فیزیک و شیمى و... نیست، بلکه کتاب هدایت و تربیت است و فقط این علوم را تشویق مىکند.
در این جا دو دیدگاه وجود دارد و هر کدام براى خود دلایلى دارند که ما به بررسى آنها مىپردازیم:
الف) دلایل کسانى که معتقدند همه علوم در قرآن کریم موجود است:
مثال: قال الله تعالى: «لا رطب ولا یابس الا فى کتاب مبین». (1)
هیچ ترو خشکى نیست مگر آنکه در کتاب مبین الهى وجود دارد.
قال الله تعالى: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء» (2) «هیچ چیزى را در کتاب فروگذار نکردیم در حالى که روشن کننده هر چیز است.»
قال الله تعالى: «ما فرطنا فى الکتاب من شىء» (3) «هیچ چیزى را در کتاب فروگذار نکردیم».
اینان معتقدند که قرآن وجود کتبى جهان تکوین و خلاصهاى از اسرار آفرینش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتى مسائل فیزیک و شیمى و ریاضى در قرآن هست و اگر ما نتوانیم آنها را پیدا کنیم علتش این است که عقل ما از درک و استخراج آنها از قرآن قاصر است. در آینده بشریت پیشرفت مىکند و همه مسائل را از قرآن به دست مىآورد.
مرحوم فیض کاشانى در استدلال به آیه دوم اینطور مىفرماید: «که علوم انسان دو گونه است اول علوم مستفاد از حس که به وسیله تجربه و حواس به دست مىآید و این علوم متغیر و فاسد شدنى و محصور و متناهى است و اکثر علوم مردم این گونه است. دوم علومى که از مبادى و اسباب و غایات به صورت علوم واحد کلى بسیط بر وجه عقلى و غیر متغیر به دست میآید. و آن علم به مسبب الاسباب هر چیزى است و این علم ضرورى و کلى و محیط به همه امور و احوال است و شک و تغییر و غلط در آن نیست و این علم مثل دانش خدا به اشیا و علم ملائکه و انبیاء و اوصیاست که به احوال موجودات در گذشته و آینده آگاهى دارند. هر کس کیفیت این علم را بداند معنى آیه تبیانا لکل شىء را مىفهمد و متوجه مىشود که همه علوم و معانى در قرآن هست و هر امرى خودش یا مقومات و اسباب و مبادى و غایات آن در قرآن وجود دارد.» (4)
برخى در مخالفتبا این نظر استدلال مىکنند که: بعد از کلمه لکل شیء در آیه شریفه آمده است «هدى و رحمة» پس معلوم مىشود که هدایت قرآن غیر از بیان همه چیز است و لذا مىتوان گفت که بیان همه چیز عبارت است از بیانات تربیتى و هدایتى قرآن که براى بشر آورده است.
این امر (وجود همه علوم دنیایى و علوم بشرى و معارف دینى در قرآن) در تفسیر مجمع البیان (5) به عنوان یک احتمال ذکر شده است. جلال الدین سیوطى نیز در الاتقان همین قول را انتخاب کرده و به آیات یاد شده استشهاد کرده است. (6) در احیاء العلوم غزالى نیز چنین آمده است: «پس علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن افعال و ذات و صفات خود را توضیح مىدهد و این علوم بى نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است» (7)
2 - دلیل دوم بر این که تمام معارف بشرى در قرآن وجود دارد آیاتى است که اشاره به علوم مختلف مىکند.
غزالى در کتاب جواهر القرآن بر این مطلب اصرار مىورزد و مثالهاى فراوان مىزند که علوم مختلف از قرآن نشات گرفته است. او بعد از این که بیان مىکند تمام علوم دینى و علوم وابسته به آنها (مثل لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسیر، علم قصص اولین، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و...) از قرآن منشا گرفته استسرچشمه سایر علوم را هم قرآن مىداند، مثل علم طب، علم هیئت و نجوم، علم تشریح اعضا و علم سحر و طلسمات و... آنگاه مىگوید: این علوم (آنچه شمردیم و نشمردیم) اوائل و اصول آنها از قرآن است و منشا علم طب را آیه «و اذا مرضت فهو یشفین» (8) مىداند که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل مىفرماید و مىگوید این فعل واحد را کسى نمىشناسد مگر کسى که علم پزشکى را کامل بداند و... (9)
دکتر ذهبى نیز در کتاب التفسیر و المفسرون مثالهاى زیادى از ادعاهاى کسانى که معتقدند همه علوم در قرآن یا از قرآن سرچشمه مىگیرد آورده است; مثل علم طب و جدل و هیئت و هندسه و جبر و مقابله و...و براى هر مورد نیز آیاتى ذکر مىکند (10)
3 - دلیل سوم بر وجود همه علوم در قرآن این است: روایاتى دراین زمینه وارد شده است که مؤید عمومیت مستفاد از لفظ آیات استبه علاوه ائمه علیهم السلام در مورد علوم مختلف (همچون پزشکى و فضائى و ...) سخن گفتهاند و سپس فرمودهاند که تمام علوم ما از قرآن است. پس معلوم مىشود که علوم مختلف در قرآن وجود دارد، لکن افراد خاصى از آن مطلع هستند. براى مثال به چند روایت اشاره مىکنیم:
امام باقر علیه السلام: ان الله تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فى کتابه و بینه لرسوله. (11) «خداوند تبارک و تعالى هیچ چیز را که مسلمانان به آن محتاج باشند فرو گذار نکرده است و آنها را در قرآن نازل فرموده و براى پیامبر صلى الله علیه وآله بیان کرده است».
از امام صادقعلیه السلام نقل شده است که: انى لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اعلم ما فی الجنة و اعلم ما فی النار و اعلم ما کان و ما یکون. قال: ثم مکث هنیئة فراى ان ذلک کبر على من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزوجل. ان الله عزوجل یقول: فیه تبیان کل شی (12) از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمودند: «به درستى که من هر چه در آسمانها و زمین است مىدانم، هر چه در بهشت و جهنم است مىدانم، هر چه واقع شده یا مىشود مىدانم، سپس کمى مکث فرمود. ملاحظه کرد که این مطلب براى شنوندگان دشوار آمده، پس فرمود: این مطالب را از قرآن مىدانم که خداوند فرماید: قرآن بیان کننده همه چیز است.»
4 - دلیل دیگر بر وجود همه علوم در قرآن مساله بطون قرآن است. در بسیارى از روایات اسلامى به بطون قرآن و این که هر آیهاى چندین بطن دارد اشاره شده است. (13) این اعجاز قرآن است که عارف و فقیه و فیلسوف و فیزیکدان هر کدام یک برداشت جداگانه از آیات قرآن دارند، و هر کدام از یک آیه چیزى متوجه مىشوند که دیگران از آن غفلت مىکنند. پس هیچ کدام نباید برداشت دیگرى را رد کند زیرا اگر فیلسوف هم فیزیکدان بود شاید مثل او برداشت مىکرد.
غزالى در احیاءالعلوم به این مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد مىگوید: «این عدد چهار برابر مىشود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد (14) .»
ب) دلایل کسانى که معتقدند همه علوم بشرى در قرآن کریم موجود نیست:
پس ضرورتى ندارد که قرآن همه مسائل علوم تجربى و عقلى ونقلى را با تفصیلات و فرمولهاى آنها بیان کرده باشد، بلکه به آیات الهى در زمین و آسمان براى سیر در ملکوت و تفکر در صنع الهى اشاراتى دارد تا به هدف تربیت و تزکیه انسانها نایل شود و بعید نیست منظور از بیان همه چیز در قرآن مسائل دینى و هدایتى مردم باشد همان طور که بعضى از مفسران هم گفتهاند. (15)
خلاصه کلام این که هدف قرآن، تربیت معنوى انسان است و در این راه لازم نیست همه معارف تجربى و غیر تجربى را براى بشر بیان کند چون انسان عقل و احساس دارد و خود مىتواند مسائل تجربى و علوم را به دست آورد، به علاوه این علوم لازمه لاینفک تربیت معنوى انسان نیست.
یکى از اساتید صاحبنظر مىگوید: «لازم نیست قرآن در یک مساله علمى حتما نظریه داده باشد، زیرا قرآن در صدد و در جایگاه حل مسائل علمى نیست، البته آنچه فرموده باشد حق است. اگر اشارهاى به نکتهاى علمى داشته باشد و براستى لفظ قرآن بر آن دلالت کند حق است و جاى هیچ حرفى نیست (16) .»
دوم: ظهور آیاتى که دلالتبر این دارد که هر چیزى که در قرآن هست قابل اخذ نیست، یعنى نمىتوان عمومیت آنها را پذیرفت و گفت همه علوم بشرى و همه معارف دینى با هم و به صورت مفصل در قرآن موجود است و براى رفع این ظهور سه شاهد داریم:
الف - این ظهور خلاف بداهت است چون بسیارى از مسائل علوم جدید مثل فرمولهاى شیمى و فیزیک و ریاضى در ظواهر قرآن موجود نیست، و این مطلب را هر کس که یک بار قرآن را با دقت مطالعه کند متوجه مىشود (البته مساله بطون قرآن و علم ائمهعلیهمالسلام بحث دیگرى است که مستقلا به آن اشاره مىکنیم).
ب - بعضى از مفسران قرآن صریحا این ظهور را انکار کردهاند و جالب این که در میان این مفسران کسانى به چشم مىخورند که از سردمداران تفسیر علمى قرآن هستند. براى مثال، سیدمحمدرشیدرضا در ذیل آیه شریفه «ما فرطنا فى الکتاب من شیء» (17) مىگوید: «اگر مراد از کتاب علم الهى یا لوح محفوظ باشد پس عمومیت آیه بظاهرش محفوظ است (یعنى تمام چیزها و امور دین و دنیا در علم الهى موجود است).
لکن اگر منظور از کتاب قرآن باشد شىء منظور موضوع دینى است و آن هدایت الهى است پس همه چیز که مربوط به اقسام هدایت است در قرآن بیان شده است و این قول را که بعضى مىگویند قرآن تمام علوم موجودات را در بر دارد کسى از صحابه و علماى تابعین و غیر آنها نگفته است و هیچ کس آن را قبول نمىکند مگر کسى که قائل شود هر چه در کتابهاى گذشتگان استحق است اگر چه مخالف عقل و نقل و لغتباشد (18) .»
طنطاوى نیز در تفسیر خود لکل شیء را امور دینى (که گاهى به تفصیل و گاهى به اجمال ذکر شده) مىداند (19) . همچنین ابواسحاق ابراهیم بن موسى الشاطبى در کتاب الموافقات ظهور آیات را شدیدا انکار مىکند (20) و دکتر ذهبى نیز در التفسیر و المفسرون با او همراهى مىکند.
ج - در مورد کتاب در آیات شریفه چند احتمال ذکر شده است که یکى از آنها این است که منظور قرآن مىباشد. پس به طور قطعى نمىتوان گفت که قرآن کریم مىفرماید همه چیزها و علوم و معارف دینى و دنیایى در قرآن موجود است (بلى این یکى از احتمالات در مورد آیه شریفه است. ولى چون این ظهور مخالف عقل است آن را کنار مىگذاریم). و اما احتمالاتى که مفسران در مورد کتاب در آیات شریفه دادهاند، چنین است:
1 - منظور از کتاب قرآن کریم مىباشد، پس همه امور دین و دنیا در قرآن موجود استیا این که منظور از کتاب قرآن کریم است، اما فقط امور شرعى و دینى در قرآن موجود است، چنانچه در تفسیر مجمع البیان (21) کشاف (22) و المیزان (23) آمده است.
2 - منظور کتابى است که نزد خداست و همه امور گذشته و آینده را در بر دارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که بعضى از تفاسیر شیعه (24) علیه السلام و اهل سنتبه آن تصریح کردهاند. (25)
3 - شاید منظور از کتاب در آیه شریفه «ما فرطنا فى الکتاب من شیء» اجل باشد، یعنى هیچ چیزى را ترک نکردیم مگر آن که مرگ او را واجب کردیم. و چنین احتمالى را نیز در آیه شریفه «ولا رطب ولایابس الا فى کتاب مبین» دادهاند (26) و مجمع البیان غیر آن احتمال را ذکر نکرده است.
4 - احتمال دارد منظور از کتاب علم خدا باشد چنانچه بعضى به آن تصریح کردهاند (البته شاید منظور از علم خدا همان لوح محفوظ باشد، اما در بعضى تفاسیر جدا شده است). (27)
5 - در بعضى از روایات که در تفسیر برهان آورده است کتاب را به امام مبین معنى کردهاند. (28)
سوم: در مورد آیات قرآن که اشاراتى به علوم طبیعى و تجربى و شناخت طبیعت دارد مىتوان پرسید آیا هدف آن بیان و کشف فرمولهاى هندسه و شیمى استیا به طور استطرادى و تطفلى (حاشیهاى) این بحثها را مطرح کرده است. در اینجا بسیارى معتقدند که ذکر مثالهاى علمى در قرآن موضوعیت ندارد یعنى مثال است و هدف آموزش علوم نیستبکله مثال را براى هدف دیگر آورده است.
در این مورد ذکر این مطلب لازم است که آیاتى که براى پیدایش علوم شیمى و ماشین سازى و هندسه به آنها استشهاد کردهاند دلالتبسیار ضعیفى دارد و یا اصلا بر موارد فوق دلالت ندارد. براى مثال، آیه رفیع الدرجات هیچ ربطى به دایره و 360 درجه بودن آن ندارد. در این مورد درجات دایره یک قرارداد و اعتبار ریاضى است و آیه شریفه هم اشارهاى به دایره ندارد و استفاده عدد 360 از اعداد ابجد هم بلا دلیل است و هیچ دلیل نقلى یا عقلى نداریم که قرآن بر اساس حروف ابجد صادر شده باشد.
بلى بعضى آیات قرآن اشاراتى به علوم دارد و یا حتى تشویق به علم مىکند و گاهى ممکن است اشاره قرآن به یک مطلب موجب توجه انسان به آن رشته علمى شده باشد، لکن این مطلب غیر از این است که کسى ادعا کند تمام فرمولها و طرز ساخت ماشین و هواپیما در قرآن آمده است.
چهارم: اما در مورد بطون قرآن و این که منشا علم ائمه علیهم السلام به تمام معارف و علوم گذشته و آینده از طریق قرآن است و یا علم به مبادى و مقومات اسباب که فیض کاشانى در مورد قرآن مطرح مىفرمود، به چند صورت مىتوانیم پاسخ دهیم:
الف - در ضمن احتمالات در تفسیر آیات شریفه بیان کردیم که بعضى کتاب را به معنى امام یا لوح محفوظ یا علم الهى گرفتهاند، و بنابراین تفسیر مساله حل مىشود، چون علوم و معارف نزد امام مبین استیا همه علوم در علم الهى یا لوح محفوظ است که پیامبرصلى الله علیه وآله و امام علیه السلام از آن اطلاع دارند. پس مساله وجود جمیع علوم در قرآن مطرح نمىشود، و اگر در روایات هم اشارهاى به کتاب الله (و این که منشا علوم ائمهعلیهمالسلام از آنجاست) شده است اشاره به همان لوح محفوظ یا علم الهى اشاره دارد و شاید منظور فیض کاشانى هم همین مطلب باشد) و قرینه جالب این است که در روایتها کلمه کتاب الله (نه کلمه قرآن) آمده است.
ب - احتمال دارد که علوم ائمهعلیهمالسلام یا باطن قرآن هم مربوط به همان چیزى باشد که ظواهر قرآن مربوط به آن استیعنى در ارتباط با احکام الهى و هدایت الهى باشد، نه این که تمام علوم و معارف بشرى مثل شیمى و فیزیک در باطن قرآن باشد.
این مطلب از بعضى روایات که در ذیل آیات مورد بحث آورده شده است استنباط مىشود، (29) چون در این روایات به حلال و حرام و حدود مثال مىزنند و سپس کل ما یحتاج الیه الناس (هر چیزى را که مردم به آن احتیاج دارند) را ذکر مىکنند پس ممکن است منظور احتیاجات دینى و هدایتى مردم باشد، هر چند علم پیامبرصلى الله علیه وآله و امامعلیه السلام به علوم و معارف بشرى از طریق باطن قرآن یا از ناحیه وحى یا الهام ممکن است، اما بحث در این است که آیا این آیات دلالتبر این مطلب دارد یا ندارد.
ج - ممکن است در اینجا تفصیل قائل شویم یعنى بگوییم:
2 - اما قرآن (که شامل ظاهر و باطن است) همه علوم و معارف دینى و غیر دینى را دربر دارد. لکن مخاطب آن پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام هستند و فقط آنها مىتوانند این علوم را استخراج کنند. یعنى قرآن تبیان همه چیز (علوم دینى و علوم بشرى) هست، لکن فقط براى پیامبر و اوصیاى او.
در این مورد علامه طباطبایى (ره) سخن جالبى دارد. ایشان در ذیل آیه شریفه «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء» (30) مىگوید:
ظاهرا مراد از کل شىء هر چیزى است که به هدایت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و موعظهها احتیاج دارند، قرآن به آن هدایت کرده است و بیان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن همین مطلب را متوجه مىشویم، لکن در روایات نقل شده است که در قرآن علم گذشته و آینده تا قیامت موجود است و اگر این روایات صحیح باشد، منظور از تبیان اعم از دلالت لفظى است پس شاید اشاراتى از غیر طریق دلالت لفظى دارد و اسرارى را کشف مىکند که فهم عرفى به آنها راهى ندارد (31) .»
پس اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمهعلیهمالسلام به این طریق باشد از محل بحث ما خارج است چون اختلاف در این بود که آیا ظواهر همین قرآن موجود، صرف نظر از روایات و بیان پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمهعلیهمالسلام، جمیع علوم بشرى و دینى را در بردارد یا ندارد و اگر بگوییم که پیامبر و ائمه علیهم السلام از باطن و رموز قرآن همه علوم را در مىیابند ربطى به بحث ما ندارد. شاید این وجه جمع بین دو قول (موافق و مخالف) در این مس.له باشد. به عبارت دیگر این جا دو بحث مطرح است.
نخست این که آیا ظاهر قرآن با همین کلمات و الفاظ و معانى عرفى آن بر تمام علوم و معارف دینى و بشرى مثل شیمى و فیزیک دلالت دارد یا ندارد. که البته کسى شک ندارد که چنین دلالتى وجود ندارد.
دوم این که آیا قرآن با توجه به علم پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمهعلیهمالسلام و باطن آن و رموز آن دلالتبر جمیع معارف دینى و بشرى مىتواند داشته باشد یا نمىتواند داشته باشد.
که در این مورد هم شکى نیست که اگر روایات وارده در بحثبطون قرآن و علوم ائمه از طریق قرآن صحیح باشد و آنها را بپذیریم (32) در این مطلب بحثى نیست، اما از محل بحث ما خارج است.
پنجم: دلیل دیگر بر این که نمىتوان گفت همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد این است که بر اساس این قول اشکالات و محظورات متعدد بوجود مىآید، که مابه آنها اشاراتى مىکنیم:
الف: تفسیر به راى و تاویل خطر این تفکر است، چون قرآن در همه مسائل علمى صراحت ندارد و کسى که مىگوید همه مسائل در قرآن هست ناچار مىشود بعضى آیات را تاویل کند و آیات را از معانى صحیح و روشن خود منحرف و آن را به طور واژگونه تفسیر کند، (که نمونه آن را در تفسر آیه رفیع الدرجات دیدیم) در حالى که پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمهعلیهمالسلام از تفسیر به راى نهى کردهاند و وعده آتش بر آن دادهاند.
ب: باعث مىشود تا قرآن که کتاب مبین و هدایت استبه صورت یک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود، زیرا بسیارى از علوم و جزئیات آنها در قرآن یافت نمىشود و لذا بعضى افراد ناچار مىشوند دامنه اسرار را توسعه دهند و کم کم بگویند ظواهر قرآن را ما نمىفهمیم و براى ما حجت نیست.
ج: تعصب و جمود و تهمتبه طرف مقابل از پیامدهاى این تفکر است. زیرا بسیارى از مطالب علمى در قرآن قابل اثبات نیست و لذا بعضى افراد اظهار نظر بى دلیل مىکنند و در مقابل انکار مخالفان به تهمت عدم ایمان به قرآن، ملحد، معاند و... دست مىیازند. (33)
د: الفاظ قرآن معانى معینى دارد که در لغت و اصطلاحات شرعى و معانى عرفى مذکور است و اگر بگوییم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد لازم مىآید الفاظى که در عصر نزول نازل شده معانى جدیدى را که نسلها بعد مىآید (مثل فرمولهاى شیمى و فیزیک) قصد کرده باشد. این مطلب در نظر هیچ انسان عاقلى صحیح به نظر نمىآید، که اعراب با یک فهم معین با الفاظ معین خطاب شوند اما معانى هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد. (34)
ه : چون علوم جدید و نظریات علمى در معرض خطا و تغییر است پس هر چند سال یک نظریه باطل و نظر جدیدى ارائه مىشود و گاهى این نظریات با هم تنافى و تضاد دارند و اگر قرآن بر این نظریات تطبیق شود و بگوییم همه علوم در قرآن هست پس لازم مىآید که الفاظ و آیات قرآن هم در معرض این آفات قرار گیرد در حالى که قرآن از باطل به دور است.
جمعبندى و نتیجهگیرى:
بلى در قرآن اشاراتى به بعضى علوم و مطالب علمى شده است که استطرادى و عرضى است، ولى همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست، و این آیات (مثل آیه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالتبر این مطلب دارد که تمام احتیاجات دینى و هدایتى مردم در قرآن به طور مفصل یا مجمل ذکر شده است.
«مثالهاى علمى قرآن»
قرآن در آیات زیادى به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و... اشاره دارد. به طورى که انسان را در مقابل عظمت علمى خود خاضع مىکند. ولى آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهاى علمى چیست؟
در این مورد مىتوانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن کریم هدف اصلى و نهایى قرآن نیستبلکه هدف اصلى قرآن هدایت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى واقعى استفاده مىکند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمىشود. این قول مطابق نظر بعضى بزرگان و کسانى است که مىگفتند قرآن تبیان هر چیزى است که در رابطه با هدایت دینى باشد. (36)
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوى انسان و معارف الهى از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمى هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعى و شناخت طبیعت توجه زیادى کرده است. این کلام مىتواند مطابق نظر کسانى باشد که مىگفتند در قرآن همه علوم و معارف دینى و بشرى و تجربى وجود دارد. (37)
ج: قرآن در داستانها و مثالهاى علمى به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن مىگوید و هدف آن بیان مطالب علمى به صورت اصلى یا عرضى نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبناى قول دوم باطل شده است لکن براى روشنتر شدن مطلب کلام یکى از نویسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مىآوریم: «بعضى از بزرگان معاصر این طور فرمودهاند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى به میان آمده است و شاید هیچ آیهاى نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریدهها براى آگاهانیدن انسان و رهنمونى اوستبه عظمت الهى و سترگى حکمتهایى که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطرى و شناختحضورى خود را شکوفایى دهد، و شدت و نیروى بیشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهتخدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسى، زمین شناسى و یا کیهان شناسى نیست. قرآن کتاب انسان سازى است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقى (تقرب به خداى متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحثهاى تفصیلى در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازهاى که هدف قرآن در هدایت مردم تامین مىشده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیارى از آیات دیگر این آیات داراى ابهامهایى است و کمتر مىتوانیم یک نظر قطعى به قرآن نسبت دهیم (38) ».
فواید ذکر مثالهاى علمى در قرآن کریم:
1 - راه قرآن را در زمینه خداشناسى هموار مىکند. چون هدف قرآن بیان آیات الهى و توجه دادن مردم به جلوههاى فیض و قدرت الهى بوده است تا مردم را بیشتر متوجه خدا کند این از راه ذکر مثالهاى علمى و آیات الهى در آسمانها و زمین و دریاها و عجایب خلقت انسان و جانوران تامین شده است، لذا احتیاج به ذکر فرمولها و تفاصیل هر مطلب یستبلکه اشاره ضمنى کافى است.
2 - اعجاز علمى قرآن را ثابت مىکند. این مثالهاى حق و واقعى که با مطالب اثبات شده و یقینى علوم (به نظریات متزلزل و ظنى) مطابقت دارد، ما را متوجه مىکند که قرآن این مسائل را از محیط اجتماعى خود الهام نگرفته است، چون نزول قرآن در جزیرةالعرب انجام شده که فاقد تمدن قوى بوده است و حتى تمدنهاى آن زمان که در ایران و روم بر پا بوده چنین پیشرفتهاى علمى نداشتهاند تا بتواند نظریات علمى قرآن را به پیامبر صلى الله علیه وآله القا کرده باشند. پس این قرآن از طرف خداى حکیم و عالم نازل شده است.
نکته جالب این جاست که بعضى از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حرکت زمین و یا زوجیت گیاهان و یا توده عظیم گازها و اتمها با تفکر علمى موجود در اعصار بعد از نزول قرآن مطابقت نداشت ولى قرآن با شجاعت مطالب علمى و محکم و به دور از خرافات را بیان مىکند. (39)
3 - مثالهاى علمى واقعى در قرآن موجب کنجکاوى بشر و تفکر او در عجایب آسمانها و خلقت انسان و دیگر موجودات مىشود و بشر را متوجه نیروهاى ناشناخته طبیعت مىکند. یعنى کار مهم قرآن ایجاد سؤال در ذهن انسان است زیرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال کشف علمى نمىرود، چون گمان مىکند همه چیز را مىداند و دچار یک جهل مرکب مىشود ولى قرآن مسائل ناشناخته کهکشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه مىدهد و دعوت به تفکر در طبیعت مىکند، و این موجب پیشرفت علوم و صنایع بشر مىشود، چنان که در چند قرن اولیه تمدن اسلامى، همین امر موجب پیشرفتبلکه جهش علمى مسلمانان شد. (40)
4 - همین توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمى است که منشا بسیارى از علوم و الهام بخش بسیارى از معارف بشرى شد هر چند بیان کردیم که تمام علوم با جزئیات آنها در قرآن وجود ندارد و یا رشد علوم را تسریع کرد.
براى مثال توجه اسلام به آسمانها و حرکتخورشید و ستارگان و سیارات موجب شد تا علم نجوم در میان مسلمانان به سرعت رشد کند هر چند مساله قبله در نماز و احتیاج جهتشناسى هم در آن تاثیر زیادى داشت.
جمعبندى و نتیجهگیرى:
اول: در مورد مطالب علمى قرآن چند هدف قابل توجه است:
الف - ظاهر مطالب علمى قرآن گاهى درباره شناخت آیات الهى و توجه به مبدا هستى است «قال الله تعالى: ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب» (41) «در پیدایش آسمانها و زمین آمد و شد شب و روز نشانههایى براى صاحبان خرد وجود دارد».
ب - گاهى آیات علمى قرآن نشانه عظمت آن مطلب است، یعنى گوینده سخن قصد دارد که اهمیتیک مطلب علمى را برساند پس آن را ذکر مىکند براى مثال، قسمهاى قرآن به خورشید، ماه و... (42) از این قبیل است.
ج - گاهى آیات علمى قرآن براى اثبات معاد است، براى مثال مىفرماید: «فلینظر الانسان مم خلق خلق من مآء دافق یخرج من بین الصلب والترائب انه على رجعه لقادر» (43) «پس آدمى بنگرد از چه چیز آفریده شده است از آبى جهنده آفریده شده است که از میان پشت و سینه بیرون مىآید خداوند به باز گردانیدن او قادر است.»
دوم: مىتوان گفت که قرآن یک هدف اصلى و عمده دارد و آن به کمال رساندن انسان (که همانا تقرب الى الله است) مىباشد، و اهداف فرعى دیگرى هم دارد که در طول و راستاى همان هدف اصلى است، از جمله آن اهداف اثبات معاد و نبوت و اعجاز خود قرآن (که مقدمهاى براى پذیرش وحى توسط مردم است) مىباشد.
پس بیان مطالب علمى از اهداف قرآن است، چون اعجاز قرآن را ثابت مىکند ولى هدف اصلى و عمده قرآن نیست. این مطلب ... خصوصا با توجه به این نکته روشن مىشود که بیان کردیم آیاتى که همه چیز را به قرآن نسبت مىدهد در مورد هدایت و دین است. بنابراین، هدف اصلى هدایت انسان و بیان معارف دینى است لکن یکى از امورى که مربوط به دین است اثبات اعجاز قرآن است و یکى از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمى آن است. از این رو، مطالب علمى قرآن (در بعضى موارد) خود از اهداف قرآن است لکن هدف عمده و اصلى نیست.
پي نوشت :
1- انعام 59.
2- نحل 89.
3- انعام 38.
4- تفسیر صافى، جلد 1، ص 57 (فیض کاشانى «ره»).
5- تفسیر مجمع البیان، جلد چهارم، ص 289 ذیل آیه شریفه 38 سوره انعام (طبع اسلامیه).
6- الاتقان، جلد 4، ص 38، طبع رضى.
7- الاحیاء، جلد 1، ص 289، طبع دار المعرفة.
8- شعراء 80.
9- جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
10- التفسیر و المفسرون (دکتر ذهبى) جلد 2، ص 475 - 484.
11- تفسیر نور الثقلین، جلد 3، ص 74.
12- اصول کافى، جلد اول، ص 388، حدیث دوم (چاپ تهران)، دفتر نشر فرهنگ اهل البیتعلیهمالسلام).
13- میزان الحکمه، جلد 8، ص 94 - 95.
14- احیاء العلوم، جلد 1، ص 289، طبعدار المعرفة.
15- تفسیر مجمع البیان، جلد 4، ص 298; تفسیر کشاف، جزء ثانى، ص 628; المیزان، جلد 14، ص 325.
16- معارف قرآن (استاد مصباح یزدى) ص 229.
17- انعام 38.
18- تفسیر القرآن الحکیم، معروف به المنار، جلد 7، ص 395.
19- تفسیر الجواهر (طنطاوى)، جلد 8، ص 130، ذیل آیه 89 سوره نحل.
20- به نقل از التفسیر و المفسرون، جلد 2، ص 489.
21- تفسیر مجمع البیان، جلد 4، ص 298 و جلد 6، ص 380 (طبع اسلامیه).
22- تفسیرالکشاف، طبع بیروت جزءالثانى، ص 628، ذیل آیه 89 سوره نحل
23- المیزان، طبع بیروت جلد 14، ص 325.
24- تفسیر مجمع البیان، طبع اسلامیه جلد چهارم، ص 298، ذیل آیه شریفه 38 سوره انعام.
25- تفسیر الکشاف زمخشرى، طبع بیروت جزءالثانى، ص 21 و ص 31 (سوره انعام) - تفسیر الجواهر (طنطاوى) جلد 4 ص 37 چاپ اسلامیه.
26- تفسیرمجمعالبیان، طبع اسلامیه جلد چهارم، ص 311 ذیل آیه شریفه 59 سوره انعام.
27- تفسیر الکشاف زمخشرى، طبع بیروت جزءالثانى، ص 31، ذیل آیه 59 سوره انعام.
28- تفسیر البرهان، جلد اول، ص 529.
29- تفسیر البرهان، جلد اول، ص 524.
30- نحل 89.
31- المیزان، جلد 14 ص 325 طبع بیروت با تلخیص.
32- ما در اینجا درصدد بررسى اسناد و متون احادیثبطون و علم ائمهعلیهمالسلام نیستیم و به بحث ما هم ربطى ندارد و این مطلب باید در جاى خود بررسى شود و روایات زیادى در این مورد وارد شده است.
33- در این دلیل از کتاب رابطه علم و دین تالیف عباسعلى سرفرازى، ص 49 به بعد استفاده شد.
34- التفسیر و المفسرون، جلد 2، ص 491 با تلخیص و اضافات.
35- التفسیر و المفسرون، جلد 2، ص 492 با تلخیص و اضافات.
36- مثل مؤلف المیزان، جلد 14، ص 325 و مجمع البیان، جلد 4، ص 298 در یک احتمال که ذکر کرده و صاحب کشاف، جزء الثانى، ص 21 و 31.
37- مثل مرحوم فیض کاشانى «ره» در تفسیر صافى (جلد 1، ص 57) و صاحب مجمع الببان در یکى از احتمالاتى که ذکر کرده است (جلد 4، ص 298).
38- استاد محمدتقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ص 225 و 226 و 228 با تلخیص.
39- براى اطلاع بیشتر دراین مورد به کتاب درآمدى بر تفسیر علمى نوشته نویسنده مقاله مراجعه فرمائید.
40- در این قسمت از کتاب علم و دین (سرفرازى) از ص 43 به بعد استفاده شده است (با تلخیص و اضافات).
41- آل عمران 190.
42- و الشمس 1 به بعد.
43- الطارق 5 - 8.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله