شاعر: ملا حسن داعی آرایی
شها تویی که به شأن تو هل اتی آمد
پی ولایت تو نص انما آمد
برای آن که شود رتبهات به خلق عیان
مقم و مولد تو خانه خدا آمد
پی بشارت تزویج تو به بنت رسول
به خانه شرفت زهره از سما آمد
پی فکندن بتها ز طاق کعبه تو را
خجسته سُلَّمی(نردبان) از دوش مصطفی آمد
ز ذوالفقار عدو سوز تو به روی زمین
نماند کفر به جا شرع روی پا آمد
رسول لحمک لحمی به شأن تو فرمود
که نور هردو ز یک اصل ز ابتدا آمد
دگر سرود به حق تو «وال من والاه»
چو در غدیر، به شأن تو آیهها آمد
به زغم دشمن تو گفت «عاد من عاداه»
برای غیر تو این منزلت کجا آمد
ز راه دور و درازی که با تو گفت نبی
هزار درد به دلهای اشقیا آمد
همین بس است به فضلت حکایت نجوی
به جز تو کیست که همراز کبریا آمد
نبی بگفت: علی ز امر حق وصی من است
هزار جان گرامی تو را فدا آمد
دگر رسول به شأن تو أنت منی گفت
مبرهن است که این منصب از خدا آمد
تویی که لعل لبت گوهر سلونی سفت
سؤال روح قدس صدق مدعا آمد
نبی مدینه علم و علی است باب آن را
چنین خطاب ز سر خیل انبیا آمد
تویی ولی و تویی والی و تویی والا
تویی که ذات تو بر خلق مقتدا آمد
نبی بگفت منم منذر و تویی هادی
علی دلیل و علی پیر و رهنما آمد
به ذکر خیر علی کوش تا که بتوانی
که این عطیه ز حق به ز هر عطا آمد
به حکم نص نبی ذکر خیر مرتضوی
عبادتی است که بی روی و بی ریا آمد
علی است بهترین بشر بعد بهترین أنام
علی به روز جزا صاحب لوا آمد
علی تجلی انوار حی بی چون است
علی به ملک ولا میر اولیا آمد
کسی که مهر علی نبودش به دل بی شک
هم او منافق و هم دشمن خدا آمد
شها به هر دو سرا کن نظر به (داعی) زار
که خاندان تو را منقبت سرا آمد