انسان، اعجوبه مخلوقات
انسان یک موجود عجیبی است. در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باری تعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست. اعجوبهای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته میشود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته میشود. موجودات دیگر اینطور نیستند. اینطور نیست که این فاصله باشد بین فرد کامل و مابین فرد جهنمی ناقص. این از مختصات انسان است که حق تعالی او را با جمیع اوصاف و صفات مقدس خودش ایجاد کرده است و همه چیز در او هست. از این موجود، پیغمبر اکرم و سایر پیغمبرها محقق شده است و «ابوجهل» (1) و سایر «ابوجهلها» هم هست. و واسطه ما بین این دو تا هم «الی ما لا یعلم» (2) هست. و کارهایی که از این انسان صادر میشود، حسن و قبح و صلاح و فسادش، بستگی دارد به آن جهات روحی انسان. اعمال به حسب صورت با هم خیلی فرق ندارند. آن چیزی که فارق بین اعمال است، آن نیات است؛ إنما الأعمال بالنیات (3). ملاحظه میکنید که شمشیر دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بیاید و مثل هم دو نفر را هلاک کند. یکی از آنها مثل عبادت ثقلین (4) باشد ارزشش، و یکی از آنها طوری باشد که در فساد و در تباهی، قابل ذکر (5) نباشد. اما عمل یک عمل است؛ دست بالا میرود و فرود میآید و یک نفر را میکشد. این اختلاف، مال اختلاف خود انسان است. اختلاف روحیات انسان است. و اختلاف قصدهایی است که روی آن قصدها و اغراضی که روی آن اغراض، اعمال موجود میشوند. انگیزه اعمال به غایات است. آن چیزی که اعمال را با هم مختلف میکند، آن غایاتی است که انسان را وادار میکند به اینکه عملی را انجام بدهد، و مراتب حسن و قبح و مراتب فضیلت و رذیلت هم، روی همین معناست. انگیزههایی هم که در اعمال بشری است اختلافش روی همین معنویات است، و اراده و تصمیم و غایات (6).قلب انسانی، نقطه شروع کمالات
همه چیزها از قلب انسان شروع میشود، نه این قلبی که حیوانی است، قلب انسانی، همه مسائل از قلب انسانی شروع میشود. و اگر چنانچه قلب، یک سرچشمه نور و هدایتی در آن باشد، زبان هم به نورانیت قلب منور میشود؛ چشم هم به نورانیت قلب منور میشود، همه اعضای انسان، که تابع قلب است، وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی میشود، یعنی حرف که میزند، حرفش هم الهی است، استماع هم که میکند، استماعش هم الهی است. راه هم که میرود، راه رفتنش هم الهی است. این همان است که انبیا آمدهاند برای تربیت انسانها. این انسانی که یک حیوان است، با سایر حیوانات فرق ندارد، یا بدتر از سایر حیوانات است، میخواهند که این انسان را از این لجنزار بیرون بیاورند، و یک انسان الهی، یک انسانی که سرتاپایش معرفت الله باشد، توحید باشد، حرکتی نکند الا به حرکت الهی: (وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى) (7). نه این است که معنایش این است که خدا تیر را انداخته است. این دست، دست خداست. نفسانیت در تو نبوده است تا اینکه رمیی که میکنی، رمی تو باشد. تو الهی بودی، تو یک موجود الهی بودی، موجود الهی همه چیزش الهى است، رمیش رمی الله است، عینش، عین الله است. همه چیزش خداست (8).تمایز اعمال، در الهی بودن و غیرالهی بودن
پیغمبر جنگ میرفتند و معاشرت با اشخاص میکردند، زندگی عادی میکردند، لکن زندگی الهی بود. چند نفر که با هم نشسته بودند فرض کنید همه یک کار را انجام میدادند، و بین آنها پیغمبر اکرم بود و اشخاصی که تبعیت مطلق از او کرده بودند بود و منافقها هم بودند و آنهایی که هجرت نکرده بودند آنها هم بودند، کار [همه] به حسب صورت مثل هم بود: همه جنگ میرفتند، همه فرض کنید کار دیگر میکردند؛ لکن معناش با هم فرق میکرد. آن کاری که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر میشد با آن کاری که از یک منافق صادر میشد در صورت یکی بود؛ معناش دوتا بود. آن الهی بود؛ این شیطانی بود. آن کسی که گرفتار این ظلمتها هست کارهایش هر چه کار هم بکند، نورانیت ندارد؛ ولو کارهایی که عبادی باشند باز آن نورانیت درش نیست، فقط یک ادای تکلیفی است. نماز میخواند، [اما] نماز [او] یک ادای تکلیفی است که معاقب نیست برای اینکه [نگویند] چرا نخواندی. لکن نماز، او را راه نمیبرد. باید این عباداتی که به جا میآوریم اینها ما را راه ببرند؛ ما را مهاجر کنند.کوشش کنید که کارهایتان کارهای الهی باشد؛ برای خودنمایی نباشد؛ برای این نباشد که دیگران از شما تعریف کنند؛ برای این نباشد که از شما مدح و ثنا بکنند؛ برای خدا باشد. وقتی کار برای خدا باشد، آن کار نورانی است. هر مقداری از نماز را که توجه به خدا دارید، این مقدار نورانیت پیدا میکند و بالا میرود. و هر مقداری که غافل هستیم،آن مقدار نورانیت ندارد و طرف ملکوت نمیرود. همه کارها اینطوری است. فرق ما بین اولیا و دیگران در صورت هیچی نیست؛ گاهی وقتها دیگران از اولیا خوش اندامتر هم بودهاند؛ در معناست فرق. فرق معنوی است که دارند، اعمالشان با هم فرق دارد. از حیث معنویت یک ضربت على یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین (9). البته آن، جهت مقابله کفر و اسلام با هم بوده لکن اگر این را یک کسی دیگر هم میکرد اینطور نمیشد که افضل از عبادت تقلین باشد. اگر کسی گرفتار نفس باشد، ولو همان عملی که از علی (علیه السلام) [از او] صادر شد. بود و فتح حاصل میشد به [ضربت] او، غلبه بر کفر هم حاصل میشد، لکن «اسمش» عبادت بود، برسد به اینکه از عبادت ثقلین بالاتر باشد. این یک روحی در آن عمل [هست]، یک الهیتی هست، یک توجه به خدایی هست، که آن عمل را فضیلت میدهد و از عبادت ثقلین بالاتر میکند. دست ما از اینها کوتاه است. لکن میتوانیم اینقدر که یک شباهتی، یک شباهت دور، خیلی دور [داشته باشیم]. به هر حال کارهامان از آن وسوسههای شیطانی خالص باشد. [آنقدرها] مجاهده کنید که بتوانید این کار را بکند که این مقدمه هجرتی است که شما برای خودتان انتخاب کردهاید. (10)
ارزش انگیزه الهی در امور
آنی که برای انسان ارزش دارد، ارزش انسانی و روحانی دارد، ارزش الهی دارد، این است که این انگیزه را حفظش بکند که برای خدا این کار را بکند. میخواهید تربیت کنید اطفال مردم را، برای خدا، میخواهید تربیت کنید جوانهای مردم را، برای خدا، میخواهید تربیت کنید ملت را، برای خدا؛ میخواهید حکومت کنید، برای خدا؛ حکومت کنید، همان حکومتی که انبیا میکردند، خوب، موسی هم حاکم بود، پیغمبر هم حاکم بود، علی هم حاکم بود. از آن طرف، [افراد] مفسد هم حاکم هستند، آن هم صورت مثل هم میماند الا در بعضی جهات انسانها صورتهایشان یکی هست. مثل هم میماند همه، یک وضع دارند. گاهی اگر یک وضع اختلاف داشتند، وضع جسمانی و حیوانی است دیگر، آن چیزی که فرق میگذارد ما بین اینها، آن معنایی است که در آنها هست. و مهم آن انگیزه الهی است که برگردد همه چیز به خدا. خدا هم که انبیا را فرستاده، مقصد اصلی این نبوده که حکومت بکنند، مقصد اصلی این نبوده است که نظام ایجاد کنند، مقصد اعلا این نبوده که عدالت اجتماعی ایجاد کنند، مقصد اعلا اینها نیست، اما اینها مقصد است بعضیهایش مقصد است البته عدالت، اجرای عدالت یک مقصدی است، عدالت الهی را بخواهید اجرا کنید لله تعالی، مقصدی است. بخواهید عدالت الهی را ایجاد کنید برای خاطر اینکه مشهور بشوید، به اینکه آقا چه آدم خوبی است، دارد چی میشود، این برای خودتان بد است، واقعش خوب است، برای مردم آن وقت خوب است. بعضی چیزها برای مردم خوب است، برای دانشگاه خوب است، بعضی از چیزها برای شما خوب است، بعضی چیزها برای هر دو خوب است. اگر موفق بشوید هم این معنا را درست بکنید که انگیزه، انگیزه الهی و خدایی باشد، نه برای خودم یک کاری میخواهم بکنم، برای خدا میخواهم یک کاری بکنم، برای ملت هم نیست، برای خداست، اگر این طور باشد موفقید در کارتان راجع به این جهت. در آن کار اگر هم به حسب قاعده موفق خواهید شد در آن کار هم اگر هم خدای نخواسته، یک وقت چیزهایی آمد پیش، موانعی آمد پیش، نتوانستید موفق بشوید، این دیگر قدرت نداشتید، خدا هم از شما قبول دارد، بیشتر از قدرت از شما نمیخواهد. بنابراین، این انگیزه را باید ما حفظ بکنیم. یک کسی ممکن است درس بخواند، درس الهی بخواند، توحید بخواند، عرفان بخواند و جهنم برود. دیگران از استفاده از او تو بهشت بروند، این برای اینکه خودش انگیزه باطل داشته باشد جهنم برود. یک کسی میخواهد درس بخواند برای اینکه مثلاً فلان منصب را پیدا کند، آقای محله بشود، آقای شهر بشود، آقای یک مملکت بشود، آقای دنیا بشود. یک کسی میخواهد درس بخواند برای اینکه خودش معروف بشود، در این جاها، در این ده، در این شهر معروف بشود، همهاش برگشت به این است که یا خودم یا خدا، یا من یا او. این «من» را اگر انسان زیرپا گذاشت و «او» شد، اصلاح میکند همه چیز را. و در همه اقطار کارها این طوری است که فرق مابین اینکه این کار یک کاری است الهی، آدم خودش باید فکرش را بکند. گاهی وقتها خود انسان هم در اشتباه است لکن باید فکر کند حالا این کاری که من دارم میکنم و این قدر خوشحالم برای اینکه برای خدا این کار را کردم، اگر یک کسی بهتر از من این کار را انجام بدهد، حاضرم که این را به او بدهم و خوشحالتر هم بشوم برای اینکه، او بهتر برای خدا کار میکند یا نه. اگر اینجا آدم فهمید که نه، این طور نیست، حاضر نیست این کار را، بداند این خدایی نبوده صرف خدایی اخلاص نبوده در آن. آنی که برای ما فایده دارد اخلاص است که برای خدا هم کار بکنیم، خدا هم احتیاجی به هیچ چیز ندارد، احتیاجی به اخلاص ما هم ندارد. خدا میخواهد که، میل دارد، یعنی میل به آن معنایی که دیگران دارند نه، انبیا را فرستاده که تربیت کنند، مردم را نجات بدهند. نجات مردم هم به این است که دنبال انبیا باشند و انگیزههایشان هم انگیزه انبیا باشد؛ نمیتوانیم به آن قدر، به هر اندازهای که میتوانیم. البته ما نمیتوانیم که انگیزهای که حضرت امیر دارد ما داشته باشیم، این معلوم است که ما نمیتوانیم. اما میتوانیم که یک انگیزههایی داشته باشیم که مشابه او باشد (11).تلاش برای الهی نمودن انگیزهها
سعی کنید که انگیزهها، انگیزههای الهى باشد. سعی کنید که به مردم خودتان هرجا هستند، به کشورهای خودتان هر جا هستند تزریق کنید که انگیزههایشان الهی باشد؛ برای کشورگیری نباشد، برای سلطه نباشد، برای دنیا نباشد. گمان نکنند که دنیا یک چیزی است که باقی میماند، چند روز میماند دست این و از بین میرود. آن چیزی که باقی میماند آنی است که لله تعالی است. (مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ) (12)، ما عندالله آن چیزهایی است که انسان برای خدا میکند، آنها باقی هست و آن چیزی که پیش خود ما هست از دنیا و از جهاتی که نفسانیت ما دارد، اینها از بین میرود (13).اخلاص، معیار ارزش عمل
باید سعی کنید اخلاص را در تمامی کارهایتان در نظر داشته باشید و جدّیت کنید که کارتان برای خداوند متعال باشد. گاهی عمل بزرگ است، ولی چون برای خدا نیست ارزشی ندارد (14).حجم معنوی عمل، در اخلاص عمل
آن چیزی که حجم عمل را زیاد میکند، ولو حجم مادیش کم است، آن «لله» بودن و اخلاص است. یک عمل ممکن است به حسب حجم مادیش بسیار کم باشد، لکن به حساب معنا از همه اعمال، یا از اکثر اعمال، حجم معنویش زیادتر باشد. «لا اله الا الله» یک عبارت چند کلمهای است؛ لکن عظمتش از تمام اذکار، یا اکثر اذکار، زیادتر و حجم معنویش از همه بیشتر است. افعال وقتی که «اخلاص» همراهش باشد [حجم معنوی پیدا میکند] «اخلاص» به منزله روح عمل است، همان طوری که انسان به این حجم مادی انسان نیست، این حجم مادی را سایر حیوانات بسیاری از حیوانات، هم این حجم را بیشتر از انسان دارند. آنکه اسباب امتیاز انسان است از سایر حیوانات آن جهت معنویت انسان است؛ آن جهت روح انسان است، روح مهذب. روحی که تربیت شده باشد به تربیتهای الهی، آن ارزش انسان را زیاد میکند، و حجم معنوی را بالا میبرد. کوشش کنید که آن حجم زیاد بشود (15).کار برای خدا
اگر این راه را برای خدا میروید، اگر این طریق را برای خدا طی میکنید، افسرده نباشید از اینکه به شما اعتنا نمیشود؛ خداوند به شما عنایت دارد. کوشش کنید که راه برای خدا باشد، کوشش کنید که چشمتان را از مخلوق، از ما سوای خدا ببندید. توجهتان به این نباشد که اگر خدمتی برای خدا میکنید، دیگران پیش شما بیایند تواضع کنند. شما جوانهایی هستید که در طول این مدت زحمت کشیدید؛ برای خدا رنج بردید؛ برای خدا عمل کردید. حالا یک راه طولانی را برای خدا طی کردید و آمدید اینجا با ما صحبت کنید، درد دل کنید. کاری که برای خداست خدا توجه میکند و اگر برای خدا نباشد، همه عالم هم توجه کنند، چیزی نیست (16).اخلاص، منشأ اطمینان قلبی و ایمان و پیروزی
امروز ما در یک کشوری هستیم که به حسب واقع و به حسب ادعای همه ماها، کشوری است که اسلامی است و برای اسلام خدمت میشود. این یک وظایفی دارد که ما باید در آن وظایفا کوشا باشیم. وظیفهای که از همه وظایف بالاتر است این است که اخلاص داشته باشیم برای کارهایی که میکنیم.شما گمان نکنید که اتکا به ماورای خدا برای ما بتواند یک کارگشایی بکند، اتکا به خدا بکنید. اگر ما یک روز اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم یا روی سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزی است که ما رو به شکست خواهیم رفت. شما امروز بحمدالله، موجب سرافرازی ملت ایران شدید و ملت ایران هم موجب سرافرازی اسلام. و اخلاص پیدا کنید در کارهای خودتان، اتکای خودتان را به خدای تبارک و تعالی قوی کنید که نصر و نصرت بدون اتکا به او حاصل نمیشود.
شما ملاحظه کنید الان قدرتهای بزرگی که اتکا دارند به آن سلاحهای عجیب و غریب خودشان، در اضطراب دارند زندگی میکنند. گمان نکنید که کاخ سفید یا کرملین الآن آرام نشستهاند و با وضع آرام زندگی میکنند. آنها با اضطراب زندگی میکنند و این اضطراب برای این است که آنها تبع (17) شیطان هستند و شیطان نمیگذارد که طمأنینه پیدا بشود در قلب انسان.
شما بخواهید که اضطراب نداشته باشید و بخواهید که ایمانتان را قوی بکنید، بدانید که نصرت دنبالش است. اول باید اخلاصتان را قوی بکنید، ایمانتان را قوی بکنید بعد دنبال کار بروید به آن طوری که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است. و این اخلاص و ایمان، شما را تقویت میکند و روحیه شما را بالا میبرد و نیروی شما جوری میشود که هیچ قدرتی نمیتواند مقابله بکند. امروز هم که میبینید همین طور است، الان همین طور است که قدرتهای بزرگ هم با شما مقابله نمیتوانند بکنند؛ یعنی، آنها خودشان به اضطرابهایی گرفتار هستند که آن اضطرابها نمیگذارد که وارد بشوند در یک کارهای دیگری (18).
پینوشتها:
1- ابوجهل، کنیه عمرو بن هشام مخزومی است که از مخالفان سرسخت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
2- تا آنجا که دانسته نمیشود.
3- عوالی اللئالی، ج 2، ص 11، ح19: «کردار هر فرد به نیتهای اوست».
4- اشاره است به ضربت شمشیر علی (علیه السلام).
5- اشاره است به ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی بر سر مقدس علی (علیه السلام).
6- صحیفه امام، ج 13، ص 285 و 286.
7- سوره انفال، آیه 17: «ای رسول چون تیرافکندی، نه تو بلکه خدا افکند.»
8- صحیفه امام، ج 8، ص 520.
9- بحارالأنوار، ج 39 ص 21، ح 1.
10- صحیفه امام، ج12، ص 61-62.
11- همان، ج 19، ص 446-448.
12- سوره نحل، آیه 96: «آنچه پیش شماست نابود میشود و آنچه که پیش خداست، ماندگار است».
13- صحیفه امام، ج 20، ص 205-206.
14- همان، ص 500.
15- همان، ج 10، ص 245.
16- همان، ج9، ص28.
17- دنبال، پیرو.
18- صحیفه امام، ج 20، ص 77-78.
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول